امامان و عقلگرایان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مبحث حاضر، تبیین روشن و صریحی از موضع
امامان شیعه (علیهمالسّلام) در قبال دو جریان سنت گرا و اصحاب رای دارد. قبل از تبیین موضع
ائمه (علیهمالسّلام) باید تمیز و تفکیکی بین جریان عقل گرای شیعی و جریان رای گرای سنی قائل شد.
مبحث حاضر، تبیین روشن و صریحی از موضع
امامان شیعه (علیهمالسّلام) در قبال دو جریان سنت گرا و اصحاب رای دارد. قبل از تبیین موضع
ائمه (علیهمالسّلام) باید تمیز و تفکیکی بین جریان عقل گرای شیعی و جریان رای گرای سنی قائل شد. اصولا نمیتوان انطباق دقیقی بین دو جریان اهل حدیث و اهل رای و اجتهاد در سنیان و شیعیان قائل شد. به عبارت بهتر، درست است که جریان غالبی در میان اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) وجود داشت که خود را تابع احادیث
معصومین (علیهمالسّلام) میدیدند و تمایلی به ادخال ملاکهای عقلی و مبانی اجتهادی در فهم
شریعت نداشتند، و این جریان را میتوان مشابه جریان نص گرا یا اهل حدیث در
اهل سنت دانست ولی شاید نتوانیم شاهد بارز تاریخی برای این معنی ارائه کنیم که افراطهای موجود در جریان اهل حدیث سنی در نفی عقل گرایی، در جریان سنت گرای شیعی نیز وجود داشته است.
از سوی دیگر، تامل در ماهیت جریان عقل گرا یا جریان مقابل سنت گرایان، مثبت این معناست که عقل گرایان شیعی کسانی نبودند که همچون اصحاب رای سنی، عنان عقل گرایی را در فهم دین و شریعت رها کرده و ابایی از دخالت دادن
قیاس و دیگر مقولات غیر معتبر در این زمینه نداشته باشند؛ بلکه آنان با توجه به رهنمودهای ائمه (علیهمالسلام)، به خصوص از عصر
امام باقر (علیهالسلام) و
امام صادق (علیهالسّلام) به بعد، گرایش به
انجام فعالیت اجتهادی در چهارچوب خاص معین شده از جانب معصومین (علیهمالسّلام) داشتند؛ و گروهی از آنان، روش خود را مستند به این حدیث معصومین (علیهمالسّلام) میساختند که «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع».
(مؤلف، فتاوای برخی از فقهای پیرو روش استدلالی و تحلیلی از اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) همچون
یونس بن عبدالرحمان و
فضل بن شاذان و
زرارة بن اعین کوفی و
جمیل بن دراج و
عبدالله بن بکیر را آورده که تامل در آنها بیانگر مدعای ذکر شده خواهد بود.)
هیچ گاه نمیتوان روش فقهای مبرزی همچون زرارة بن اعین در
انجام اجتهاد را منطبق با روش رای گرایان سنی نمود؛ و یا یونس بن عبد الرحمان و فضل بن شاذان و
اصحاب آن دو را نمیتوان متهم به عمل به قیاس کرد. هر چند آنان در معرض چنین اتهامی قرار داشتند؛
(درباره ایشان گفته شده که در تالیفاتشان، محتوای نصوص را در قالب الفاظ و تعابیر خودشان و نه عین الفاظ نصوص، عرضه میکردند) ولی باتوجه به حمایتهای آشکار و پنهان معصومین (علیهمالسّلام) از این شخصیتها و روش و منهج ایشان،
تهمت عمل به قیاس که از سوی گروههای سنت گرای شیعی متوجه آنان میشد را میتوان بر تلقی ناصحیح آنان از اجتهاد درست و مورد قبول ائمه (علیهمالسّلام) حمل نمود. به عبارت دیگر، پرهیز دادن ائمه (علیهمالسّلام) شیعیان خود را از غلتیدن در دام شیوههای ناصواب اجتهاد و رای که
ابوحنیفه و دیگر سنیان پیرو رای گرایی در پیش گرفته بودند، موجب آن شده بود که برخی شیعیان، هرگونه ادخال عقل در کار فهم شریعت را بر قیاس باطل حمل کنند و آن را محکوم نمایند.
امامان شیعه (علیهمالسّلام) نه روش ناصواب رای گرایان سنی را میپسندیدند و نه روش سنت گرای محض برخی شیعیان را. عصر امام صادق (علیهالسّلام) مواجه بود با بروز شیوههای ناصواب در اجتهاد.
و از سوی دیگر، شیعه هر چه به
عصر غیبت نزدیک تر میشد، خود را به فراگیری روش صحیح اجتهاد نیازمندتر احساس میکرد. بدین ترتیب امامان شیعه (علیهمالسّلام) وظیفه خطیری بر دوش داشتند؛ هم میبایست شیعیان را با مبانی درست اجتهاد و بهره گیری از عقل آشنا میساختند، و هم این که آنان را از خطر ابتلا به عمل بر طبق قیاس و رای و
استحسان و امثال آن برحذر میداشتند. و طبیعی است که
انجام این دو نقش موجب میشد برخی از شیعیان دچار شبهههایی در فهم موضع واقعی امامان (علیهمالسّلام) در قبال این مساله شوند. آنهایی که نکوهشهای ائمه (علیهمالسّلام) از روش رای گرایان و اصحاب قیاس در
اهل سنت را شنیده بودند سعی میکردند با نفی مطلق اجتهاد، روش درست را در پیش گیرند. و آنان که تشویقهای ائمه (علیهمالسّلام) نسبت به اصحاب عقل گرا و اهل اجتهاد، همچون
هشام بن حکم،
مؤمن الطاق،
عبدالله بن ابی یعفور،
زرارة بن اعین،
یونس بن عبد الرحمان و... را شنیده بودند شدیدا به اجتهاد و عقل گرایی گرایش پیدا میکردند.
نکته دیگری که شایان توجه است آن که اصحاب عقل گرای ائمه (علیهمالسّلام) را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
۱-
فقهاگروه فقها به اعتقاد برخی، قابل تقسیم به سه دسته هستند که در مباحث پیشین گذشت.
۲-
متکلمانو اما گروه متکلمان، آن تعداد از اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) هستند که به خاطر شرایط ویژهای که به خصوص در عصر امام صادق (علیهالسّلام) بروز کرد، ناچار شدند خود را به سلاح کلام و قدرت
مناظره مجهز سازند و همچنان برای این کار، از سوی ائمه (علیهمالسّلام) به وفور در معرض تشویق و تحریض قرار گرفتهاند. امامان شیعه (علیهمالسّلام) آن گروه از اصحاب خود را که لایق و مستعد در فن کلام و مناظره مییافتند بدین صوب فرا میخواندند؛ و در مقابل، کسانی که صلاحیت لازم در این امر نداشتند را از ورود در علم کلام و
انجام مناظره با مخالفان منع میکردند. بررسی موارد تشویقات ائمه (علیهمالسّلام) نسبت به اصحاب متکلم خود، و همچنین روایاتی که در آنها،
انجام فعالیت اجتهادی بر مبنای چهارچوبهای مشخص از سوی ائمه (علیهمالسّلام) مورد تاکید قرار گرفته، و همچنین مواردی که خود امامان (علیهمالسّلام) در پاسخ سؤالات فقهی افراد، به صرف یک پاسخ اکتفا نکرده و دلیل اجتهادی آن را از کتاب و سنت بیان کردهاند، تمامی این موارد میتواند موضع امامان شیعه (علیهمالسّلام) در قبال عقل گرایی و اجتهاد صحیح شیعی را تبیین کند. چنان که برخوردهای متعدد ائمه (علیهمالسّلام) با اصحاب رای و قیاس نیز میتواند بطلان چنین شیوههای ناصواب را در میزان مکتب
اهل بیت (علیهمالسّلام) اثبات کند.
از خلال مباحث پیشین مشخص شد که از جمله مهمترین و بارزترین ویژگیهای مکتب حدیثی
قم، اهمیت فوق العادهای بوده که آنان برای متون دینی و احادیث معصومین (علیهمالسّلام) قائل بودند.
محدثان این دیار، از آنجا که محور فهم شریعت و
احکام دینی را سخنان معصومین (علیهمالسّلام) میدانستند، نقش اول را برای حدیث قائل بودند و اهتمام زیادی به
ضبط، جمع،
نقل،
تدوین،
حفظ و مواظبت از احادیث به خرج میدادند. حساسیت فوق العاده آنان در این زمینه، موجب آن بود که در پذیرش احادیث از ناقلان حدیث نیز شرایط سختی را در نظر گیرند تا آنجا که به اعتقاد برخی از علمای رجالی، یکی از امارات و نشانههای
وثاقت و
مدح راوی، آن است که قمیین حدیث او را پذیرفته و از او نقل کرده باشند؛ زیرا با توجه به این که قمیین به کوچکترین نشانه ضعف، حدیث را رد و
راوی آن را تضعیف میکردهاند، پذیرش حدیث از سوی آنان نشان گر قوت و وثاقت راوی و صحت حدیث میتواند باشد.
حدیث گرایی قمیین موجب شد که آنان توجه کمتری به مبانی عقلانی اجتهاد معطوف دارند و وجه غالب بر این مکتب، استنباط شریعت از خود اخبار و احادیث معصومین (علیهمالسّلام) باشد تا جایی که به گفته برخی محققان معاصر، در آثار نماینده قدرتمند مکتب قم (یعنی
شیخ صدوق) حتی یک اثر کلامی، به معنای مصطلح آن (یعنی کلام عقلی - نقلی) نمیتوان یافت.
و یا در آثار فقهی فقهای این مکتب کمتر آثاری از تفریع یا اجتهاد به معنای ادخال قواعد اصولی و فقهی در فهم احکام دیده میشود گرچه خالی از این مقولات نیز نیست.
اکنون سؤال این است که با توجه به غلبه این مکتب در طول نیمه دوم قرن سوم و حداقل نیمه اول قرن چهارم، بر محافل علمی، فقهی و حدیثی شیعه، چه زمینههایی موجب شد که قمیین به عنوان نمایندگان شناخته شده جریان
اخباری گری و حدیث گرای آن عصر شناخته شوند؟
بر اساس مجموع مطالعات مربوط به مکتب حدیثی قم، میتوان پنج عامل رابه عنوان زمینههای اساسی بروز جریان نص گرا در قم ترسیم نمود، که ذیلا بدانها اشاره میکنیم:
اعتقاد به نقش محوری احادیث معصومین (علیهمالسّلام) در فهم احکام دینی
از مهمترین زمینههای حدیث گرایی قمیین، اعتقاد آنان به این حقیقت بوده است که برای فهم صحیح
دین و
احکام شرع، و برای اجتناب از وقوع در انحرافاتی که دیگر مذاهب و فرق اسلامی بدان دچار گشتند، میبایست نقش اصلی در این زمینه را برای احادیث معصومین (علیهمالسّلام) به عنوان کسانی که مبین و
مفسر اصلی آیات
قرآن و تکمیل کننده
رسالت نبوی هستند قائل بود؛ زیرا طبق
حدیث ثقلین،
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، عدل و نظیر قرآن هستند و
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیز دیگری را در کنار قرآن، به جز
عترت خود، معرفی نفرمود تا
امت بدان متمسک شده و از
ضلالت نجات یابند. بنابراین، اگر در کنار قرآن کریم، احادیث معصومین (علیهمالسّلام) به درستی مورد عمل قرار گیرد، بنابر حدیث ثقلین، نجات از ضلالت و گمراهی تضمین شده است.
بدین ترتیب، قمیین به عنوان گروهی که دارای سابقه طولانی
تشیع و ارادت نسبت به اهل بیت (علیهمالسّلام) بودند، و به عنوان کسانی که عقاید و عناصر نامحرم و غیر شیعی را در دیار خود پذیرا نبودند و
تعصب شدیدی نسبت به حفظ اعتقاد شیعی خود بروز میدادند، سعی کردند با محور قرار دادن اهل بیت (علیهمالسّلام) و رهنمودها و سخنان و احادیث آنان، در دنیای پر خطر و مملو از عقائد انحرافی و بدعت آمیز آن عصر، راه صحیح فهم شریعت و
استنباط احکام دینی را بیابند.
وجود دید منفی نسبت به ادخال عقل در فهم شریعت، با توجه به نوع عملکرد اصحاب رای سنی:
زمینه و عامل مهم دیگری که به گرایشهای قمیین به سمت اخباری گری و پرهیز از عقل گرایی دامن زد، وجود دیدی منفی در آنان نسبت به هر نوع دخالت دادن عقل و استنباطات عقلی - چه در مقوله
فقه برای استنباط احکام فرعی، و چه در مقوله کلام برای استنباط احکام فرعی، و چه در مقوله کلام برای اثبات معارف دینی - بود. از مهمترین عوامل این بدبینی، نقش بسیار بدی بود که اصحاب رای و نظر در عالم اهل سنت ایفا کرده و با نوعی لاابالی گری در بهره گیری از ابزار عقل، در میدان رای و قیاس و استحسان و امارات ظنیه تاخته و سر از بدعتهای خطرناک در دین و شریعت درآورده بودند. قبلا اشاره کردیم که رفتار ناصواب ابوحنیفه و دیگر رای گرایان در اهل سنت، موجب گردید که شیعیان به پیروی از امامان خود، موضع صریح و قاطعی علیه آنان اتخاذ کنند و عمل کنندگان به رای و قیاس، را شدیدا مورد هجمه قرار دهند.
این زمینهها موجب گردید آن دسته از فقهاء و محدثان شیعی نیز که میخواستند به درستی از ابزار عقل بهره جسته و بر اساس تعالیم امامان (علیهمالسّلام) راه اجتهاد را بپویند توسط شیعیانی که مطلقا این گونه فعالیتهای عقل گرایانه را نفی میکردند، مورد حمله قرار گیرند؛ و لذا حملات قمیین و غیر آنان، همچون محدثان بصره، به یکی از فقهای بنام قمی، یعنی
یونس بن عبد الرحمان قمی را میتوان در همین راستا توجیه نمود؛ گرچه
امام رضا (علیهالسلام) گاه یونس را در برابر این حملات و اتهامات دلداری داده و رضایت خویش را از وی ابراز میداشتند.
به هر حال، وجود سابقه نادرست رای گرایی سنی از جمله عوامل انکارناپذیر بروز جریان سنت گرا یا حدیث گرای شیعی، و به خصوص اخباری گری قمیین، بوده است.
عدم تنقیح و تبیین صحیح قواعد اصولی و فقهی، و نقش درست عقل در اجتهاد:
عامل دیگری که تاثیر قابل ملاحظهای در حدیث گرایی افراطی قمیین داشته، آن است که در دوره فعالیت و نشاط این مکتب، هنوز قواعد اصولی و فقهی برای استنباط احکام، تنقیح و تبیین نشده بود؛ و به عبارت دیگر، گرچه قواعد از جانب امامان (علیهمالسّلام) برای
انجام عملیات اجتهاد توسط فقهای شیعه تبیین شده بود و حتی برخی از فقهای قم همچون
علی بن بابویه قمی و
جعفر بن قولویه قمی و
محمد بن احمد بن داود بن علی قمی بعضا بر آن اساس
فتوا میدادند؛
ولی هنوز، آن چنان که بایسته بود، راه اجتهاد بر اساس قواعد فقهی و قواعد اصولی برگرفته از برهان عقل و نقل، هموار نگشته و تصویر روشنی، آن گونه که از عصر
شیخ طوسی به بعد در این زمینه پدید آمد، آشکار نشده بود. و لذا جا داشت که فقهای مکتب قم در وادی بهره گیری از ابزار عقل، و تجاوز از
نص، قدم به
احتیاط بردارند. این حقیقت را ذیلا به عنوان زمینهای دیگر مطرح میسازیم:
احتیاط در فهم شریعت و احکام دینی، و اخذ به قدر متیقن
همان گونه که گفته شد، عدم تبیین صحیح نقش عقل در فهم شریعت و دین، موجب برخورد تفریطی قمیین نسبت به این ابزار مهم گشت. عاملی که زمینه فوق را در بروز چنین جریانی در مکتب قم یاری بخشید روحیات محتاطانه قمیین بود که زبانزد بوده است. مجموعه شواهد موجود حکایت از آن دارند که قمیین در مقولات مربوط به دین و شریعت و مذهب، حساسیت فوق العادهای داشتند و تعصبات قابل تحسینی ابراز میکردند؛ و شاید جو یک دست شیعی قم نیز ناشی از این روحیات باشد، چنان که به اعتباری عامل آن نیز میتواند باشد! از آنجا که احادیث معصومین (علیهمالسّلام) منبعی مطمئن و یقینی برای فهم دین و شریعت بود، و توجه به هر منبع دیگر نیازمند تنقیح جایگاه واقعی آن بود و چنین تصوری نسبت به جایگاه عقل در فهم دین و شریعت، هنوز برای قمیین آشکار نشده بود، لذا به حکم عقل (! ) جا داشت که اخذ به
قدر متیقن، یعنی احادیث، نمایند.
لزوم اهتمام به جمع و تدوین میراث حدیثی شیعه
نیمه دوم قرن سوم، عصر محرومیت شیعه از دسترسی مستقیم به
امام معصوم بود. شیعه پس از حدود دو و نیم قرن ارتباط مستقیم با معصومین (علیهمالسّلام) و اخذ معارف دینی مورد نیازش از آنان، به ناگاه در سال ۲۶۰ هجری با
غیبت امام دوازدهم (عجلاللهتعالیفرجه) روبرو شد و رفته رفته این حقیقت را باور کرد که میبایست میراث حدیثی به جای مانده از معصومین (علیهمالسّلام) را سامان بخشد و آن را از زوال حفظ کند. همین امر موجب رویکرد برخی از محدثان شیعی همچون
کلینی در اواخر این قرن به تدوین مجموعه کتاب
کافی شد. گرچه از دورههای پیش از عصر غیبت، تدوین حدیث در میان شیعیان آغاز شده و
انجام گرفته بود ولی بروز شرایط جدید، یعنی غیبت امام، موجب گردید این اهتمام شدیدتر شود و کار تدوین
جوامع حدیثی آغاز گردد، و از سویی مجموعههای حدیثی موجود نیز سامان دهی شود. این زمینه نیز میتواند به عنوان یکی از عوامل، در کنار عوامل یاد شده، موجب توجه افراطی و شدید قمیین به حدیث شده باشد.
نشانههایی از تلاشهای عقل گرایانه در مکتب قم
گرچه فقها و محدثان مکتب قم، غالبا طرفدار روش اهل حدیث و جزء نص گرایان بودند و با اجتهاد دقیق به سبک مکتب
بغداد، آشنا نبودند، و
فقه را به صورت کاملا مستقل از متون
روایت، و بر اساس تحلیلات دقیق حقوقی تلقی نمیکردهاند، لیکن برخی از فقها و محدثان قم از روش محافظه کارانه و مقلدانه و سنت گرای «اهل الحدیث» نیز پیروی نکرده و در مسائل فقهی به نظر و
اجتهاد قائل بودند؛ لذا برخی از محققان معاصر،
اینان را به عنوان گروهی متوسط میان دو گرایش اهل الحدیث و مکتب عقل گرای بغداد، برشمردهاند. به اعتقاد این محققان، اجتهاد در این مکتب به شکل استخراج احکام جزئی تر از قواعد عمومی حدیثی، یا انتخاب یکی از دو طرف یا چند طرف در مورد
تعارض اخبار با یکدیگر
انجام میگرفت؛ روشن است که تصمیم گیریها در این مورد همواره با یکدیگر برابر نبودند؛ همین مطلب به این مکتب فقهی نوعی تحرک ملایم و معتدل میبخشد که گاه در مورد برخی از مسائل مورد ابتلا، شدیدتر و جدی تر میشد. «مسائل عدد» در مورد
ماه رمضان (یعنی این بحث که آیا تعداد روزهای ماه رمضان مانند همه ماهها تابع شرائط
نجومی است یا دارای یک میزان ثابت و تغییرناپذیر است) از جمله این مسائل بود که دانشمندان این مکتب در موضوع آن اختلاف نظر داشتند و رسائل متعددی در رد یکدیگر و انتقاد از نظر مخالف خود پرداختهاند.
برخی از فقهای این مکتب، همچون
علی بن بابویه، چنان که قبلا اشاره شد، شیوهای نوین در تدوین فقه ابداع کردند و متن احادیث را بدون ذکر سند یا تنظیم و سامانی جدید عرضه کردند.
مهمترین شخصیتهای این گرایش متوسط، که از آراء آنان در برخی از متون فقهی جا به جا یاد شده است، عبارتند از:
۱- علی بن بابویه قمی (م ۳۲۹ ق)
۲-
جعفر بن محمدبن قولویه قمی(م ۳۶۹ ق)
۳-
محمد بن احمد بن داود بن علی قمی(م ۳۶۸ ق)
از فقهای غیر مکتب قم، نیز میتوان از «
ابوالفضل محمد بن احمد صابونی جعفی»،
صاحب الفاخر(نیمه اول قرن چهارم) به عنوان نماینده دیگر این گرایش نام برد.
علاوه بر تلاشهای یاد شده در جهت
انجام اجتهاد در متون فقهی، که نوعی فراروی از نص گرایی صرف تلقی میشود،
انجام برخی مناظرات کلامی توسط قمیین حاکی از آن است که در مقوله کلام نیز تلاشهای عقل گرایانهای در این مکتب صورت میپذیرفته است. علی بن بابویه قمی و فرزندش
شیخ صدوق ، از جمله علمای اهل مناظره در میان قمیین بودهاند؛
چنان که
سعدبن عبدالله اشعری در عصر خویش، گاه اقدام به
انجام مناظراتی با مخالفان میکرده، و شیخ صدوق گزارش یکی از این مناظرات را در «
کمال الدین و تمام النعمة» آورده است.
نشانه دیگر از تلاشهای عقل گرایانه در مکتب قم، تدوین برخی از آثار نقادانه در این مکتب است. شیخ صدوق با این که معروف به گرایشهای شدید اخباری گری است ولی کتاب
معانی الاخبار را تدوین میکند و به توضیح و تبیین معانی برخی از احادیث و الفاظ به کار رفته در آنها میپردازد. چنان که در دیگر آثارش نیز در بسیاری از موارد، مطالب عقلی و لغوی که برای فهم اخبار، بدانها نیاز است، را نقل کرده است.
بدین ترتیب مشخص میشود که حرکات معقولی، در راستای همان سیاست یاد شده یعنی حرکت محتاطانه بر اساس شیوههایی که
حجیت آنها ثابت شده بود، در مکتب قم در حال
انجام بود.
هم زمان با استیلاء محدثان مکتب قم بر محیط علمی و مذهبی شیعه در نیمه دوم قرن سوم و قسمت عمده قرن چهارم، دو شخصیت بزرگ علمی در میان فقهای شیعه پدیدار شدهاند که هر یک دارای روش فقهی خاصی بودهاند. نقطه مشترک در روش فقهی آن دو، استفاده از «شیوه استدلال عقلی» است. بنابر این، کار این دو به نوعی، ادامه فقه تحلیلی و تعقلی دوره حضور امامان بوده، و نخستین دوره فقه اجتهادی شیعی به صورت مجموعهای مدون و مستقل شمرده میشود؛
مستقل از حادیث و جدا از آن، لیکن بر اساس آن و در چارچوب آن، به شکل تفریع فروع از اصول به کمک استدلال عقلی و اعمال
فکر و
اجتهاد و نظر.
این دو شخصیت، با آن که هر یک از گروهی دیگر، و دارای روش و خط مشی متفاوت بودهاند، لیکن در بسیاری از موارد در تصمیم گیریهای حقوقی به نتیجه واحدی رسیده و نظر مشترکی اتخاذ نمودهاند؛ از این رو در مآخذ فقهی معمولا از آنان با عنوان «قدیمین» یاد شده (این اصطلاح به وسیله
ابن فهد حلی، فقیه شیعی قرن نهم (م ۸۴۱ ق) ابداع شده است.
و به آراء فقهی شان اشاره میشود؛ این دو عبارتند از:
(با توجه به جنبه تحقیقی و خلاصه و روان بودن، مبحث حاضر و مبحث بعدی با مختصری تغییر و اضافات و احیانا تعدیل، از مقدمه ارزشمند دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی بر کتاب
مقدمهای بر فقه شیعه و
کتاب زمین در فقه اسلامی نقل شده است.)
ابن ابی عقیل عمانی، ابومحمد حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی حذاء، دانشمند نیمه اول قرن چهارم، و نگارنده اثر فقهی مشهوری به نام «
المتمسک بحبل آل الرسول» که در قرن چهارم و پنجم از مشهورترین مراجع فقهی بوده،(بنا به قول نجاشی، او در نامهای که به جعفر بن محمد بن قولویه (م ۳۶۹ ق) نوشت به وی اجازه داد که تالیفات او را روایت کند،بنابراین خود وی بایستی از دانشمندان نیمه اول این قرن بوده باشد.)
و بندهایی از آن در مآخذ فقهی متاخرتر نقل شده است.(و علامه حلی در مختلف الشیعة در بسیاری موارد و در آثار شهید اول.)
روش فقهی
ابن ابی عقیل مورد احترام و تحسین دانشمندان پس از او قرار داشته
و آراء حقوقی او در همه مآخذ شیعی نقل شده است. بنابه نقل
نجاشی، کتاب فقهی معروف او، یعنی «المتمسک بحبل آل الرسول صلی الله علیه وآله» در همان عصر، در
خراسان کاملا مشهور و مورد توجه قرار گرفته و نایاب گردید، و لذا حجاج خراسانی در سفر به
عراق، سراغ این کتاب را میگرفتهاند!
ابن الجنید، ابو علی محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافی (دانشمند میانه قرن چهارم،او در سال ۳۴۰ در نیشابور بوده و مورد توجه اهالی آن شهر قرار داشت، در میان آثار این دانشمند از کتابی در پاسخ سؤالات معزالدوله دیلمی (م ۳۵۶ ق) یاد شده است.)،
نگارنده «تهذیب الشیعة لاحکام الشریعة» و «الاحمدی فیالفقه المحمدی».
(بنابراین، روزگار مرجعیت علمی و مذهبی او برابر با دوره فرمانروایی معزالدوله است که مصادف با دهههای چهارم تا ششم قرن چهارم بود.)
این دو دانشمند، تقریبا در یک زمان میزیستهاند.
ابن ابی عقیل، که اندکی بر
ابن جنید تقدم زمانی دارد
از نظر گروه علمی در زمره متکلمان شیعی قرار داشته،
و در واقع نخستین شخصیت در مکتب فقهی متکلمان است که دوره سوم فقه شیعی را تشکیل میدهد؛ چنان که پس از این اشارهای خواهیم کرد. او نیز مانند متکلمان دیگر، احادیث غیر مسلم مذهبی را که در اصطلاح
اصول فقه «
خبر واحد» خوانده میشود، معتبر و
حجت نمیدانسته است. روش فقهی او بنابر آنچه از آراء و فتاوای وی بر میآید بر «قواعد کلی قرآنی و احادیث مشهور و مسلم» استوار بوده است. در مواردی که قاعدهای کلی در قرآن وجود داشته و در احادیث استثناهایی برای آن ذکر گردیده است وی عموم و کلیت قاعده مزبور را حفظ مینمود و به آن احادیث اعتنا نمیکرد مگر آن که آن حدیث قطعی و تردیدناپذیر باشد.
البته در دوره وی به خاطر نزدیکی به روزگار حضور امام، وضع بسیاری از احادیث، روشن و مشخص بود،
و نظرات امامان در اصول و مبانی بنیادی حقوقی به خاطر اختلاف روایت دچار ابهام فراوان نشده بود، و به همین دلیل بسیاری از روایات که او در کتاب خود به امامان نسبت داده، مورد قبول مطلق دانشمندان شیعی پس از او قرار گرفته است.
ابن جنید، اقبالی بلند نیافت و روش فقهی وی مورد انتقاد معاصران و متاخران از وی قرار گرفته است.
ابن جنید نیز از متکلمان پر اثر شیعی بوده و آثار و مؤلفات کلامی متعددی داشته است؛ از جمله، کتابی در دفاع از
فضل بن شاذان،
متکلم مشهور شیعی قرن سوم،
که چنان که پیش تر دیدیم از هواداران مشی تفکر عقلانی در شیعه و از پیروان روش استدلالی و تحلیلی در فقه بود؛ با این همه،
ابن جنید از نظر گرایش فقهی، پیرو مکتب
اصحاب الحدیث شمرده میشد؛
چه، مانند آنان احادیث مذهبی غیر قطعی را حجت میشمرد و بدان عمل میکرد؛ لیکن از طرف دیگر در
استنباط و استخراج
احکام فقهی از منابع آن، به روش تحلیلی و
استدلال عقلی معتقد بود و بر عکس «محدثان» که ظاهر روایت را به تنهایی پیروی میکردند، او گویا «درک کلی حقوقی از هر روایت را در مقایسه با اشباه و نظایر آن» ملاک عمل قرار میداد.
کشف قطعی علت یک حکم که در فقه شیعی متاخر، حجت و معتبر شناخته شده است گویا در روش فقهی او نیز مورد استفاده قرار میگرفته؛
و پیش تر گفته شد که این روش حقوقی که موجب تاسیس ضوابط کلی در مسائل، و بی نیازی از دستور و نص خاص حدیثی در هر مورد است در قرون اولیه، نوعی
قیاس شمرده میشد و اصحاب حدیث آن را نیز مانند قیاس مصطلح سنی ناروا میدانستند. از این رو،
ابن جنید نیز مانند هواداران گرایش تعقلی و استدلالی فقه در دوره حضور امام، از جمله فضل بن شاذان، به پیروی از «قیاس»
(
شیخ مفید در دو رساله یاد شده، حملاتی را متوجه
ابن جنید ساخته است؛ علاوه بر این، دو رساله نیز در رد او نگاشته با عناوین:
۱-
نقض رسالة الجنیدی الی اهل مصر۲-
النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرایدر سال ۳۴۰ ه. که
ابن جنید سفری به نیشابور کرد و مورد توجه و استقبال اهالی آنجا قرار گرفت، یکی از عالمان
متعصب سنی، کتابی در رد شیعه نوشت و ضمن آن حملاتی را نیز متوجه
ابن جنید ساخت. شیخ مفید در
المسائل الصاغانیة ؛
؛
ضمن انتقاد بر آن عالم، روش
ابن جنید را نیز مورد انتقاد قرار داده است: «قال هذا الشیخ الجاهل (عالم متعصب سنی): قد وصل الی نیسابور فی سنة ۳۴۰ رجل من هؤلاء الرافضة یعرف بالجنیدی یدعی معرفة بفقههم و یتصنع بالنفاق لهم...» شیخ پس از جواب طویلی در رد سخن آن عالم چنین ادامه میدهد: «فاما شهادتک بجهل الجنیدی فقد اسرفت بما قلت فی معناه و زدت فی الاسراف و لم یکن کذلک فی النقصان، و ان کان عندنا غیر سدید فی ما یتحلی به من الفقه و معرفة الآثار، لکنه مع ذلک امثل من جمهور ائمتک، و اقرب منهم الی الفطنة و الذکاء. فاما قوله بالقیاس فی الاحکام الشرعیة و اختیاره مذاهب لابی
حنیفة و غیره من فقهاء العامة لم یات بها اثر عن الصادقین علیهم السلام، فقد کنا ننکره علیه غایة الانکار، و لذلک اهمل جماعة من اصحابنا امره و اطرحوه و لم یلتفت احد منهم الی مصنف له و لا کلام».
شیخ مفید در «
مسائل السرویة» نیز ضمن اشاره به رسالهای که در نقض رساله
ابن جنید برای اهل
مصر نگاشته چنین گوید: «و اجبت عن المسائل التی کان
ابن الجنید جمعها و کتبها الی اهل مصر، و لقبها ب «المسائل المصریة»، و جعل الاخبار فیها ابوابا، و ظن انها مختلفة فی معانیها، و نسب ذلک الی قول الائمةعلیهم السلام فیها بالرای. و ابطلت ما ظنه فی ذلک و تخیله، و جمعت بین جمیع معانیها، حتی لم یحصل فیها اختلاف، فمن ظفر بهذه الاجوبة و تاملها بانصاف، و فکر فیها فکرا شافیا سهل علیه معرفة الحق فی جمیع من یظن انه مختلف، و یتیقن ذلک مما یختص بالاخبار المرویة عن ائمتناعلیهم السلام.»
و همچنین «رای»
متهم گردید، و این نکته موجب شد که تالیفات او (برعکس آثار فقهی
ابن ابی عقیل) متروک شود
و نظرات فقهی وی در دوره سوم و چهارم فقه که تا حدود زیادی از بینشهای مکتب اهل الحدیث متاثر بود، چندان مورد توجه قرار نگیرد.
ابن جنید برای دفاع از خود و روش فقهی خویش کتابهایی نوشته که نام برخی از آنها مانند «کشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعة فی امر القیاس و اظهار ما ستره اهل العناد من الروایة عن ائمة العترة فی امر الاجتهاد»
خود بیانگر شیوه او در فقه است. او در کتاب «
المسائل المصریة» خود نیز از روش خویش دفاع نمود.
شیخ مفید، دانشمند معروف شیعی آغاز قرن پنجم، که خود شاگرد وی بود
و هوش و استعداد فقهی او را میستود،
با روش فقهی وی سخت به مبارزه برخاست و آن را در برخی آثار خود از قبیل «المسائل الصاغانیة»
و «المسائل السرویة»
و دو رساله خاص، یکی در «
رد المسائل المصریة » با نام «نقض رسالة الجنیدی الی اهل مصر»
و دیگری بانام «النقض علی
ابن الجنید فی اجتهاد الرای»
تخطئه نمود. شاگردان مفید نیز آراء فقهی
ابن جنید را در آثار خویش نقل نموده و آن را رد کردند.
روش فقهی
ابن جنید که از یک سو بر خلاف دوره سوم فقه، حجیت و اعتبار احادیث مذهبی را به عنوان منبع اساسی فقه میپذیرفت و از طرف دیگر
عقل را به مثابه ابزار اساسی
استنباط احکام به رسمیت میشناخت، با روشهای تکامل یافته تر فقه شیعی دورههای بعد سازگارتر و هماهنگ تر بود.
از این رو، دو قرن پس از او، آراء فقهی وی برای نخستین بار به وسیله
ابن ادریس، فقیه شیعی که اواخر قرن ششم، با حرمت نقل گردید.
سپس از نیمه دوم قرن هفتم، که استدلالات دقیق عقلی راه خود را در فقه شیعی بیشتر گشود، آثار این دانشمند با اعجاب و تحسین و حرمت بسیار نگریسته شد.
علامه حلی، دانشمند معروف شیعی آغاز قرن هشتم، او را در عالیترین رتبه فقاهت دانست
و آراء فقهی او را در آثار خود نقل کرد.
فقهای دوره پنجم فقه، به خصوص
شهید اول،
فاضل مقداد و
ابن فهد حلی، به آراء او توجه و اعتناء بسیار داشته و تمامی نظرات او را در مسائل مختلف فقهی در آثار خود نقل نمودهاند.
شهید دوم، از پیروان همین دوره فقهی، درباره وی میگوید که او در میان فقهای قدیم شیعی از رهگذر
تحقیق علمی و دقت، کم نظیر بوده است.
با توجه به آنچه گذشت، مشخص شد که به وسیله این دو دانشمند قدیمین کار تدوین و ترتیب مستقل مجموعه فقه شیعه، و جدا کردن آن به صورت دانشی کاملا مجزا و ممتاز از حدیث، و بهره گیری مطلوب از ابزار عقل و تحلیلات عقلانی برای نخستین بار در اوایل و نیمه اول قرن چهارم صورت گرفت.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «امامان و عقلگرایان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۲۳.