امام حسین در دوران امام حسن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از شهادت
امیرمؤمنان (علیهالسّلام)،
امام حسین (علیهالسّلام) با برادرش
امام حسن (علیهالسّلام) بیعت کرد. ایشان چه در ایام
خلافت امام حسن (علیه
السّلام) و چه در دوران
امامت آن حضرت، همواره همراه و یار و یاور امام حسن (علیه
السّلام) در امور خلافت و امامت بود. افزون بر این، امام حسین (علیه
السّلام)
احترام ویژهای برای
برادر و
امام خود قائل بود، به طوری که در یک کلام میتوان گفت که ایشان در پیروی و تکریم از امام حسن (علیه
السّلام) کار را به سرانجام رسانده بود.
پس از
شهادت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام)،
امام حسن (علیهالسّلام) عهدهدار زعامت
مسلمانان گردید. اما خلافت آن حضرت (علیه
السّلام) بواسطه کارشکنیهای عراقیها و در نتیجه
صلح با
معاویه بیش از شش ماه دوام نیاورد. در این مدت کوتاه،
امام حسین (علیهالسّلام) همواره در کنار
برادر حاضر بود و از هیچ کوششی در راه خدمت و مساعدت به ایشان مضایقه نکرد.
روایت شده پس از شهادت
حضرت علی (علیهالسّلام) مردم نزد امام حسن (علیه
السّلام) گرد آمدند تا با او بیعت کنند.
امام حسن (علیه
السّلام) به ایراد سخن پرداخته به آنان فرمود: "با من بر سر فرمانبرداری و گوش به فرمان بودن، بیعت کنید و با هر کس جنگیدم شما نیز بجنگید و با هر کس در صلح بودم شما نیز در صلح باشید. " مردم چون این سخنان را شنیدند تردید کردند و از بیعت خوداری کردند، امام حسن (علیه
السّلام) نیز دست نگه داشت. آنان نزد امام حسین (علیه
السّلام) آمدند و به او گفتند: "دست بگشای تا با تو بر جنگیدن با گمراهان و حلال شمارندگان
[
حرامها
]
(یعنی شامیان) بیعت کنیم همان گونه که با پدرت این چنین بیعت کردیم. " امام حسین (علیه
السّلام) فرمود: «پناه بر
خدا از این که تا هنگامی که امام حسن (علیه
السّلام) زنده است، با شما بیعت کنم!» پس مردم دیگر بار نزد امام حسن (علیه
السّلام) بازگشتند و با او بیعت کردند.
امام حسین (علیه
السّلام) در همه حال، پیوسته جانب برادر را رعایت میکرد و خود را تابع سیاستهای ایشان و مطیع اوامر او میدانست. هنگامی که آهنگ نبرد و مقابله با
دشمنان شامی نواخته شد، حضرت در بسیج و اعزام نیروها به اردوگاه
نخیله و مسکن نقشی فعال داشت و همراه برادر به
مدائن و
ساباط برای جمع آوری
لشکر رفت؛
زمانی هم که در پی کارشکنیها و خیانتهای مکرر سپاهیان
عراق، امام حسن (علیه
السّلام) با پیشنهاد صلح از سوی معاویه روبرو شد و بنابر مصالح
اسلام و جامعه
مسلمین مجبور به پذیرش صلح با معاویه شد و آن همه ناراحتیها را متحمل شد، امام شریک رنجهای برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح
اسلام و
مسلمین است هرگز اعتراضی به امام حسن (علیه
السّلام) نداشت.
برخی از مورخان با توجه به پارهای از
روایات سست و بیپایه، امام حسین (علیه
السّلام) را از جمله کسانی برشمردند که سخت با پیمان صلح امام حسن (علیه
السّلام) و معاویه مخالف بود. به زعم آنان، امام حسین (علیه
السّلام) در چند جا مخالفت خود را اظهار کرده است. از جمله نقل شده که امام حسن (علیه
السّلام) در جریان صلح با معاویه با امام حسین (علیه
السّلام) و
عبدالله بن جعفر مشورت کرد.
عبدالله نظر صلح آمیز امام حسن (علیه
السّلام) را تایید کرد؛ اما امام حسین (علیه
السّلام) با صلح معاویه مخالف بود و چون برادرش امام حسن (علیه
السّلام) خواهان صلح بود و بر این مطلب اصرار میورزید، امام حسین (علیه
السّلام) هم ناچار پذیرفت و به او فرمود: «انت اکبر ولد علی و انت خلیفتی و امرنا لامرک تبع فافعل ما بدا لک؛ تو
فرزند بزرگ امام علی (علیه
السّلام) و خلیفه او هستی و ما وظیفه داریم از تو پیروی کنیم پس تصمیم با شماست.»
همچنین در برخی از منابع نقل شده که امام حسین (علیه
السّلام) با اینکه تصمیم امام حسن (علیه
السّلام) برای صلح با معاویه را به ناچار پذیرفته بود؛ اما هیچگاه با معاویه بیعت نکرد و چون معاویه بر بیعت او اصرار ورزید، امام حسن (علیه
السّلام) خطاب به معاویه فرمود: «معاویه؛ حسین (علیه
السّلام) را مجبور نکن که او هرگز بیعت نمیکند.»
دیگر روایاتی که مستمسک این عده در ادعایشان شده است، حدیثی است که
ابن اثیر در
اسدالغابه و دیگران نقل کردهاند. آنان روایت کردهاند که از جمله کسانی که مخالف این صلح بود و از آن اکراه داشت، حسین (علیه
السّلام) بود که به برادر خود گفت: "انشدک الله ان تصدق احدوثة معاویه و تکذب احدوثة ابیک؛ تو را به خدا
سوگند میدهم از اینکه سخن معاویه را تصدیق کرده و سخن حق پدرت را
تکذیب کنی؟ " امام حسن (علیه
السّلام) در جوابش گفت: "اسکت انا اعلم بهذا الامر منک؛ آرام باش که من به این ماجرا داناتر از تو هستم. "
در تاریخ
ابن عساکر نیز گفت و گوی فوق با اندک اختلافی نقل شده است. این کتاب در ادامه این روایت میافزاید: «هنگامی که حسین (علیه
السّلام)
خشم برادر و تصمیم او را در انجام صلح دید از مخالفت خود دست کشید و آن را پذیرفت و به برادرش گفت: "انت اکبر ولد علی و انت خلیفتی و امرنا لامرک تبع فافعل ما بدا لک."»
اما این روایات تاریخی با مبانی عقیدتی و کلامی
شیعه در تعارض است و علاوه بر آن برخی مستندات تاریخی و روایی نیز که در ذیل به مواردی از آن پرداخته شده است بر جعلی و ساختگی بودن این روایات صحه گذاشته بی اساس و موهوم بودن آن را آشکار میسازد:
پس از انعقاد صلح، امام حسین (علیه
السّلام) همراه برادر به
مدینه بازگشت و در همانجا اقامت گزید.
ایشان ده سال از
عمر شریف خود را در ایام امامت امام حسن (علیه
السّلام) به سر آورد و در تمام این مدت استوار در کنار ایشان ایستاده بود و در همه احوال مطیع ایشان بوده تابعیت آن حضرت (علیه
السّلام) را رعایت میفرمود. ارزش و احترامی که امام حسین (علیه
السّلام) نسبت به برادر و امامش قائل بود آن چنان بود که نقل شده که ایشان در مجلسی که امام حسن (علیه
السّلام) حضور داشت، سخن نمیگفت (نظر نمیداد)، تا آن گاه که امام حسن (علیه
السّلام)
[
از آن مجلس
]
بر میخاست.
ایشان برای بزرگداشت امام حسن (علیه
السّلام) هیچ گاه جلوتر از وی راه نمیرفت و در جایی که هر دو حضور داشتند، در سخن گفتن، بر او پیشی نمیگرفت و اظهار نظر نمیکرد.
امام (علیه
السّلام) حتی در بخشش هایش نیز سعی داشت امر سروری امام حسن (علیه
السّلام) را حفظ کند. نقل شده محتاجی به نزد امام حسن (علیه
السّلام) آمد و از او کمک خواست. امام حسن مجتبی (علیه
السّلام) مبلغی را به او کمک کرد. این مرد سپس برای دریافت کمک بیشتر نزد امام حسین (علیه
السّلام) رفت. امام (علیه
السّلام) پس از آگاهی از عطایای امام حسن (علیه
السّلام) جهت پاسداشت حرمت برادر و امام زمان خویش یک
دینار کمتر از او به
فقیر کمک کرد.
ابن سعد در کتابش از شخصی به نام ابوسعید روایت کرده که: «حسن (علیه
السّلام) و حسین (علیه
السّلام) را دیدم که با
امام جماعت،
نماز عصر را خواندند و سپس نزد
حجر الاسود آمدند، آن را لمس کردند و هفت دور
طواف کردند سپس دو رکعت
نماز [
طواف
]
به جا آوردند. مردم گفتند: «اینها دو
پسر دختر
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند» و آن دو را چنان با فشار در میان گرفتند که دیگر نتوانستند راه بروند. مردی موقر و نیرومند در میان مردم بود، امام حسین (علیه
السّلام) برای بزرگداشت و حفظ امام حسن (علیه
السّلام) ، دست آن مرد قوی را گرفت و به کمک او مردم را از گرد امام حسن (علیه
السّلام) کنار زد.»
همچنین در برخی از منابع و مصادر روایی و تاریخی نقل شده که «یک
روز معاویه در حضور امام حسن (علیه
السّلام) و امام حسین (علیه
السّلام) دهان به سب امام حسن (علیه
السّلام) و
پدر بزرگوارشان گشود، امام حسین (علیه
السّلام) به دفاع برخاست تا سخن را در گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاری هایش را به کفش بگذارد، امام حسن (علیه
السّلام) او را به سکوت فرا خواند و ایشان
اطاعت کرده بر جایش نشست.»
بر خلاف اقوالی که قائل به عدم بیعت امام حسین (علیه
السّلام) با معاویه هستند برخی ادله و قرائن از جمله برخی روایات و نیز نامههایی که آن حضرت (علیه
السّلام) پس از
شهادت امام حسن (علیه
السّلام) به سوی معاویه داشتهاند، (در مقاله امام حسین (علیه
السّلام) در دوران حکومت معاویه به این نامهها پرداخته شده است.) جملگی نشان از بیعت آن امام (علیه
السّلام) با معاویه دارند. نقل شده که «پس از صلح امام حسن (علیه
السّلام) با معاویه، معاویه به ایشان نامهای نوشت و در آن نامه از امام (علیه
السّلام) خواست تا جهت بیعت با او به همراه امام حسین (علیه
السّلام) و یاران
[
نزدیک
]
امام علی (علیه
السّلام)، به
شام بروند.
قیس بن سعد بن عباده انصاری و عدهای دیگر به همراه امام حسن (علیه
السّلام) و امام حسین (علیه
السّلام) به سوی شام روانه شدند. آنان پس از ورود به
دمشق از معاویه اجازه ورود طلبیدند. معاویه به ایشان اجازه ورود داد و سخنرانی هم برای
[
مقابله با
]
آنان، آماده کرد. معاویه گفت: "ای حسن! برخیز و بیعت کن. " پس برخاست و بیعت کرد. سپس به قیس گفت: "ای قیس! برخیز و بیعت کن" قیس به امام حسین (علیه
السّلام) نگریست و منتظر فرمان او شد امام حسین (علیه
السّلام) فرمود: "ای قیس او (حسن (علیه
السّلام))، امام من است"».
امام حسین (علیه
السّلام) در برابر انتقادهای دوستانی که در
جنگ با معاویه پافشاری داشتند و از معاهده صلح امام حسن (علیه
السّلام) ناراضی بودند از آن حضرت (علیه
السّلام) دفاع میکرد و خود را سرباز وفادار امام حسن (علیه
السّلام) معرفی میکرد. بر اساس گزارشهای معتبر، هنگام صلح امام حسن (علیه
السّلام) با معاویه، جمعی از علاقه مندان به
اهل بیت (علیهالسّلام)، از امام حسین (علیه
السّلام) خواستند که با این مصالحه سیاسی، مخالفت کند و در مقابل معاویه بایستد؛ اما ایشان نه تنها با قاطعیت، از صلح برادر خود با معاویه حمایت کرد، بلکه خود نیز با معاویه بیعت نمود و هنگامی که قیس
بن سعد نظر او را در این باره جویا شد، با صراحت نظر خود را اعلام فرمود.
نقل شده که «پس از صلح امام حسن (علیه
السّلام) با معاویه، نخستین کسی که به دیدار امام (علیه
السّلام) رفته و بر آنچه پیش آمده بود اعتراض کرده بود و حضرت (علیه
السّلام) را به بازگشت به جنگ فرا خوانده بود،
حجر بن عدی بود. او نزد امام (علیه
السّلام) رفته گفت: "ای پسر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دوست داشتم پیش از دیدن چنین روزی مرده بودم؛ شما ما را از
عدل بیرون آورده به جور درآوردی ما حقی را که در آن بودیم رها کردیم و به باطلی درآمدیم که همواره از آن میگریختیم ما خود را خوار و زبون ساختیم و پستی و فرومایگیای را پذیرفتیم که سزاوارش نبودیم. " این سخنان گرچه بر امام حسن (علیه
السّلام) بسیار دشوار آمد؛ اما ضمن سخنانی، بر صلح با معاویه تاکید ورزیدند.
پس حجر به همراه
عبیدة بن عمرو نزد امام حسین (علیه
السّلام) رفتند و از او خواستند که با معاویه به جنگ برخیزد؛ اما ایشان نیز بر صلح تاکید فرمودند.»
شبیه این جریان از
سلیمان بن صرد خزاعی و نیز
علی بن محمد بن بشیر همدانی نیز روایت شده است او میگفت: «
[
پس از ماجرای صلح،
]
من و
سفیان بن لیلا، به مدینه نزد
[
امام
]
حسن (علیه
السّلام) رفتیم. هنگامی وارد خانهاش شدیم که
مسیب بن نجبه،
عبدالله بن وداک تمیمی و
سراج بن مالک خثعمی نیز نزد او بودند. من گفتم: "
سلام بر تو ای خوار کننده
مؤمنان! " فرمود: "
سلام بر تو؛ بنشین. من خوار کننده مؤمنان نیستم؛ بلکه عزت دهنده آناننم. من از صلح با معاویه جز این نخواستم که از کشتار شما جلوگیری کنم زیرا دیدم که یارانم در جنگ کردن سستند و از
جهاد شانه خالی میکنند. به خدا سوگند
[
با این وضعیت
]
اگر با کوهها و درختان هم به سوی معاویه میرفتیم جز واگذاری خلافت به او چارهای نبود. " سپس از نزد
[
امام
]
حسن (علیه
السّلام) بیرون آمدیم و نزد
[
امام
]
حسین (علیه
السّلام) رفتیم و پاسخ
[
امام
]
حسن (علیه
السّلام) را به او باز گفتیم. فرمود: "
[
برادرم امام
]
حسن (علیه
السّلام) درست میگوید باید همه شما تا زمانی که این
انسان (معاویه) زنده است، در خانهتان بمانید."»
حسین بن علی؛
امام حسین علیهالسلام.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امام حسین(ع) در دوران امامت امام حسن(ع)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۲/۰۸.