یاقوت حُمَوی مىگويد: وقتى كاروان اسيران كربلا به کوه جوشن رسيد كه معدن مس و در غرب حلب است، ام محسن فرزندش را سقط كرد. تلاش وى براى تهيّه آذوقه در آن مكان بىنتيجه ماند. كارگران آنجا هم نه تنها وى را مساعدت نكردند بلكه ناسزا نيز گفتند. ام محسن، از اين كار، خشمگين شد و از خداوند متعال خواست تا آنان را مجازات كند. بر اثر نفرین او برکت از آن کوه گرفته شد.