الف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَلِف (آ، ا)، نخستین حرف از حروف الفبای
زبان فارسی .
الف هم در ترتیبِ اَبْتَثی (ا، ب، (پ)، ت، ث،...) و هم در ترتیب
ابجدی (ا، ب، ج، د،...) سر سلسله حروف است.
از لحاظ آواشناسی، این حرف چون در آغاز کلمه باشد، مرکب است از یک صامت حلقی (همزه در اصطلاح قدما) و یک مصوّت کوتاه (چنانکه در «ابر») یا مصوت بلند (چنانکه در «آب») که با علامت «مد» () مشخص میشود
و چون در میان یا آخر کلمه باشد (چنانکه در «دانا»)، یک مصوت بلند است.
الف در حوزه دانشهای مختلف به کار میرود و معنی آفرین میشود:
در دستورزبان فارسی، الف دارای انواع گوناگون و معانی مختلف است، مثل الف دعا: کناد؛ الف ندا: خدایا؛ الف واسطه: کشاکش؛ الف مناظره: گفتا؛ الف اطلاق یا اشباع: «ز بیژن مگر آگهی یابما»؛ الف تفخیم و تعظیم: بزرگامردا؛ الف مبالغه: خوشا؛ الف اسم معنیساز: ژرفا؛ الف جانشین تنوین: ابدا؛ الف صفت مشبههساز: دانا؛ و نظایر آنها.
الف در برخی از دانشهای
ریاضی معانی ویژهای دارد. چنانکه اولاً، در حساب ابجد، یا حساب جمل، معادل عدد یک است، و در تعبیرهای کنایی ویژهای که در ساختن ماده تاریخهای تعمیهدار معمول بوده است، نقشی ویژه دارد. مثلاً تعبیر «الف بردن» یا «الف کشیدن» در اینگونه ماده تاریخها با صنعت اخراج، به معنی کم کردن معادل عددی الف، یعنی کم کردن عدد یک از مجموع معادل عددی ماده تاریخ است
ثانیاً، در
نجوم و در تقویم نجومی قدیم، چنانکه از قول
نصیرالدین طوسی در حاشیه شرح بیست باب ملامظفر آمده، الف، نماد و نمودار دو معناست: ۱. نماد و نمودار برج ثور، بدینمعنا که در نجوم قدیم براساس حروف ابجد، برای هر برج، معادلی حرفی و به تبع آن، معادلی عددی در نظر میگرفتهاند: حمل = ه؛ ثور = ا؛ جوزا = ب؛ سرطان = ج؛ اسد = د... تا حوت = ک. ۲. نماد و نمودار روز یکشنبه، بدینترتیب که آغاز هفته را روز یکشنبه و پایان آنرا روز شنبه قرار میدادند و برای هر روز حرفی از حروف ابجد را نماد و نشان میشمردند: یکشنبه = ا؛ دوشنبه = ب؛ سهشنبه = ج؛ چهارشنبه = د؛ پنجشنبه = ه؛
جمعه = و؛ شنبه = ز.
در
دانش بیان از الف در دو حوزه بهره بردهاند: ۱. در حوزه
کنایه و
استعاره مرکب، از الف تعبیرهایی کنایی و استعاری ساختهاند، مثلِ «الف بر خاک کشیدن» (= شرمنده شدن)؛ «الف بر سینه کشیدن» (=
عزاداری کردن)؛ «الف تا یا را گفتن» (= به طور کامل شرح دادن) و نظایر آنها.
۲. در حوزه تشبیه، الف، مشبهٌ به است و مشبّه آن غالباً ۳ چیز است: انسان، جزئی از پیکر انسان (بهویژه قد و کمر)، و حالتی از حالات انسان مثل
غم و
اندوه : اول، تشبیه
انسان به الف، وجه شبه، گاه صفتی است مثبت مثل راست کرداری: «همچو الف راست به
عهد و وفا»
و مثل
عزت و سربلندی: «تا جدایی زین و آن بر سرنشینی چون الف»
و گاه صفتی است منفی مثل اِفلاس: «هیچ نداری چو الف مفلسی»
و مثل
غرور و خود شیفتگی: «ای چو الف عاشق بالای خویش».
دوم، در تشبیه جزئی از پیکر انسان به الف، غالباً قد و قامت با وجه شبه
اعتدال و راستی به الف تشبیه میشود: «نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست»
و کمر با وجه شبه باریکی: «ترا میان الف است و الف ندارد هیچ».
سوم، تشبیه حالتی از حالات انسان به الف، تشبیه غم به الف با وجه شبه پایداری و ماندگاری درخور توجه است
: تا غمت همچو الف در دل ما جا کرده • دل ما ترک هوای غم هر جا کرده
در میان فرق کلامی، برخی از طرفداران تشبیه (= انسان انگاری خدا) الف را نماد و مشبهٌ به گامهای خدا دانستهاند. چنانکه
مغیرة بن سعید عجلی ، رئیس
فرقه مغیریه خدا را به نور تشبیه میکند و اندامهای او را به حروف؛ دو گام او را به الف مانند میکند و چشم او را به «ع».
الف در عرفان، هم تفسیری جهانشناسانه دارد و هم تفسیری معرفت شناسانه:
الف در معنای نماد ذات حق، اصطلاحی است جهان شناسانه، یعنی نمادی است که به وسیله آن به ذات احدیت اشاره میشود، یا به ذات حق از آنرو که حق آغاز چیزهاست و جهان هستی از او آغاز شده است.
بر این اساس است که روزبهان بقلی الف را اصل قِدَم شمرده،
و از آن به نماد و مثال وحدانیت تفسیر و تعبیر کرده است.
الف در نگرشی معرفتشناسانه، نماد ترک و تجرید به شمار آمده، و از این دیدگاه تفسیر شده است. نقطه نداشتن الف (ا) موجب شده است تا در تخیلات شاعرانه مفلس و بیچیز انگاشته شود و در تأملات عارفانه سالکی مجرد محسوب گردد که تعلقات دنیوی را ترک گفته، و بدون هرگونه چشمداشت روی از اغراض دنیوی و اخروی گردانیده است.
ابن عربی در
الفتوحات المکیه به تفصیل در باب الف بحث کرده است. نخست، آن را همانند «ز»، و «ل» با
آسمانهای هفتگانه پیوند داده، و ضمن ذکر این معنا که الف دارای طبایع چهارگانه است،
از پدید آمدن الف از عناصر چهارگانه که خود نتیجه حرکت افلاک هفتگانهاند، سخن گفته،
و آنگاه به تفصیل از معانی جهانشناسانه و معرفت شناسانه الف بحث کرده است. چنانکه جایی از اختصاص حضرت الهیه به «الف»، «ز» و «ل» سخن در میان آورده،
و جایی به بازگشتن حقایق «الف»، «ز» و «ل» - که وابسته به حقند - به حقایق «ن» و «ص» و «ض» - که وابسته به عبدند - اشاره کرده است.
(۱) آنندراج، محمدپادشاه، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲) ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المکیه، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۴۰۵ق.
(۳) اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، بهکوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۴) جامی، عبدالرحمان، نقد النصوص، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۵) جهان ملک خاتون، دیوان کامل، به کوشش پوراندخت کاشانی راد و کامل احمد نژاد، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۶) حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۷) خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۸) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۴ش/۱۹۶۶م.
(۹) صدری، مهدی، حساب جمل در شعر فارسی و فرهنگ تعبیرات رمزی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۰) عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، به کوشش محمدکامل ابراهیم جعفر، قم، ۱۳۷۰ش.
(۱۱) عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، به کوشش
سعید نفیسی، تهران، انتشارات سنایی.
(۱۲) گلچین معانی، احمد، فرهنگ اشعار صائب، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۳) مصفی، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۴) معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۱۵) مهدوی، ملیحه، «درآمدی بر تشبیهات حرفی»، یگانه، تهران، ۱۳۷۷ش، س ۳، شم ۹.
(۱۶) میرزانیا، منصور، فرهنگنامه کنایه، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۷) نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۱۳ش.
(۱۸) وارسته، امامعلی، مصطلحات الشعراء، تهران، ۱۳۶۴ش؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «الف»، ج۱۰، شماره۳۸۵۸.