اقسام حال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
"اقسام
حال"، از مجموعه مباحث "
حال" است که به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میگیرد از این رو به خوانندهی محترم توصیه میشود جهت فهم مطالب این نوشتار و شناخت جایگاه و اهمیت عنوان آن به مدخل "
حال" و مطالب مذکور در آن مراجعه کند.این نوشتار را به هفت اعتبار مورد بررسی قرار میدهد:
"
حال" به اعتبار ثابت بودن معنای آن برای صاحب
حال و عدم آن بر دو قسم است:
معنای "
حال" در این نوع برای صاحب
حال ثابت نبوده بلکه عارضی و زایل شدنی است؛
مانند: «جاءَ زَیدٌ ضاحکاً»؛ در این مثال "ضاحکاً"
حال منتقله است؛ زیرا
خندیدن، همیشه برای "زید" ثابت نبوده بلکه عارضی و زایل شدنی است.
معنای "
حال" در این نوع برای صاحب
حال ثابت بوده و تا زمان وجود صاحب
حال، وجود خواهد داشت؛
از این رو بین آن دو ملازمه وجود دارد که در ادامه به مواردی از تحقق این ملازمه اشاره میشود:
الف. در صورتی که عامل "
حال" بر تجدّد (منظور از تجدد شیء، ایجاد امثال آن و استمرار ایجاد در زمانهای بعدی است.)
"صاحب
حال" دلالت نماید؛
مانند: «خَلَقَ اللهُ جلدَ النمرِ مُنَقَّطاً»؛ در این مثال "خَلَقَ" عامل
حال (منقّطاً) بوده که بر تجدّد (ایجاد امثال و استمرار ایجاد) صاحب
حال (جلد النمر) دلالت دارد.
ب. در صورتی که "
حال" مؤکِّده باشد؛
در اعتبار پنجم به
حال مؤکِّده و اقسام آن به همراه مثالها اشاره میشود.
اعتبار دوم: "
حال" به اعتبار اشتقاق از مصدر و عدم آن بر دو قسم است:
در این نوع،
حال از
مصدر گرفته شده است؛
مانند: «جاءَ زَیدٌ راکِباً»؛ در این مثال "راکِباً"
حال مشتقّ شده از مصدر "رکب" بوده و "زید" صاحب
حال است.
در این نوع،
حال از مصدر گرفته نشده است؛
مانند: «رغبتُ فی الخاتمِ ذهباً»؛ در این مثال "ذهباً"
حال جامد و "الخاتم" صاحب
حال است.
حال جامد به اعتبار امکان تاویل به مشتق و عدم آن بر دو گونه است که در ادامه به مواردی از این دو اشاره میشود:
الف.
حال جامد قابل تاویل به مشتق
۱. در صورتی که "
حال" بر تعیین قیمت دلالت نماید؛
مانند: «بِعهُ مُدّاً بِکَذا»؛ در این مثال اگر صاحب
حال ضمیر مرفوعی ("انت" مستتر در "بعه") باشد،
حال جامد در تاویل "مُسَعِّراً" و اگر صاحب
حال ضمیر متّصل منصوبی ("هاء" در "بِعه") باشد،
حال جامد در تاویل "مُسَعَّراً" میباشد.
۲. در صورتی که "
حال" بر "مفاعله" دلالت کند (بر چیزی دلالت کند که حاصل شدن آن متوقّف بر شرکت باشد)؛
مانند: «سلّمتُ البائعَ نقوده مقابضةً»؛ در این مثال "مقابضةً"
حال جامد و در تاویل "مقابضَین" بوده و
فاعل (ضمیر متصل "تاء" در "سلّمت") به همراه
مفعولبه (البائع) صاحب
حال هستند.
۳. در صورتی که "
حال" بر تشبیه دلالت کند؛
مانند: «کرَّ زَیدٌ اَسَداً»؛ در این مثال "اسَداً"
حال جامد، مشبّهبه و در تاویل "شُجاعاً" بوده و "زیدٌ" مشبّه و وجه شباهت آن دو،
شجاعت است.
۴. در صورتی که "
حال" بر ترتیب دلالت کند؛
مانند: «ادخلوا الغرفةَ
واحداً واحدً»؛ در این مثال از تعبیر "
واحداً واحداً"
حال مؤوّل (مرتّبین) که بر ترتیب دلالت دارد استفاده شده که صاحب
حال، ضمیر متصل مرفوعی ("واو" در "ادخلوا") است. البته باید دقت داشت که "
واحداً" اول،
حال و "
واحداً" دوم، تاکید لفظی است.("
واحداً" دوّم را میتوان معطوف دانست که با حرف عطف محذوف ("فاء" و یا "ثمّ") بر "
واحداً" اوّل، عطف شده است.)
ب.
حال جامد غیر قابل تاویل به مشتق
۱. در صورتی که "
حال" موصوف باشد؛
مانند: «فَتَمَثّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً؛
و او در شکل انسانی بیعیب و نقص بر
مریم ظاهر شد». در این
آیه شریفه "بَشَراً"
حال جامدی است که به "سَوِیّاً" توصیف شده و "هو" مستتر در "تَمَثّلَ"، صاحب
حال است.
۲. در صورتی که "
حال" بر عدد صاحب
حال دلالت کند؛
مانند: «وَ واعدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَةً وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعِینَ لَیلَةً؛
و ما با
موسی سی شب
وعده گذاشتیم سپس آن را با ده
شب[
دیگر
]
تکمیل نمودیم، به این ترتیب میعاد پروردگارش
[
با او
]
چهل شب تمام شد».
در این آیه شریفه "اَربَعِینَ"
حال جامدی است که بر عدد صاحب
حال (میقاتُ) دلالت دارد.
۳. در صورتی که "
حال" بر تفضیل و برتری دلالت داشته باشد؛
مانند: «هذا بُسراً اَطیَبُ مِنهُ رُطباً»، در این مثال دو لفظ "بُسراً" و "رُطباً"
حال واقع شدهاند که بر تفضیل و برتری (برتری خرمای رسیده و نرم شده بر خرمای نرسیده) دلالت دارد.
۴. در صورتی که "
حال" نوعی از انواع متعدد صاحب
حال باشد؛
مانند: «رایتُ مالَکَ ذهباً»؛ در این مثال "ذَهَباً"
حال جامد و نوعی از انواع متعدد صاحب
حال (مالَک) است.
۵. در صورتی که صاحب
حال نوعی معیّن بوده و "
حال" از افراد آن باشد؛
مانند: «رغبتُ فی الذهبِ خاتماً»؛ در این مثال "الذهب" صاحب
حال و نوعی معیّن از افراد
حال (خاتماً) است.
۶. در صورتی که صاحب
حال فردی معین از افراد نوع
حال باشد؛ مانند:
«رغبتُ فی الخاتمِ ذهباً»؛ در این مثال "الخاتم" صاحب
حال و فردی معین از افراد نوع
حال (ذهباً) است.
اعتبار سوم: "
حال" به اعتبار تعدّد
حال و عدم آن در کلام بر دو گونه است:
در مواردی
حال،
واحد بوده و صاحب
حال نیز
واحد است؛
مانند: «یقف الشرطیّ متیقظاً»؛ در این مثال
حال (متیقظاً) و صاحب
حال (الشرطی)
واحد هستند.
۲. متعدده (
حال متعدّده به "مترادفه" و "متداخله" نیز نامیده شده است، )
در این نوع
حال متعدد بوده که به اعتبار تعدّد صاحب
حال و عدم آن بر دو گونه است:
الف.
حال متعدّد و صاحب
حال واحد است؛ مانند: «جاء زیدٌ راکباً ضاحکاً»؛ در این مثال
حال ("راکباً" و "ضاحکاً") متعدّد و صاحب
حال (زیدٌ)
واحد است.
ب.
حال متعدّد و صاحب
حال نیز متعدّد است؛ مانند: «لقی التَرجمانُ جماعةَ السیّاح باحثاً عنهم سائلةً عنه»؛ در این مثال دو لفظ "باحثاً" و "سائلةً"
حال واقع شدهاند و صاحب
حال آن دو به ترتیب "الترجمان" و "جماعة السیّاح" میباشند؛ از این رو
حال و صاحب
حال متعدد هستند.
اعتبار چهارم: "
حال" به اعتبار زمان تحقق معنای آن، نسبت به زمان تحقق معنای عامل بر دو قسم است:
در این نوع، معنای
حال در زمان تحقق معنای عامل آن تحقق مییابد؛
مانند: «ذهب البریء فرحاً»؛ در این مثال "فرحاً"
حال مقارنه است؛ زیرا معنای آن (فرح و شادی) در زمان تحقق معنای عامل (ذهاب و رفتن) محقق شده است.
در این نوع معنای
حال بعد از تحقق معنای عامل آن محقق میشود؛
مانند: «لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُم وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ؛
به طور قطع همهی شما به خواست
خدا وارد
مسجدالحرام میشوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید و از هیچکس ترس و وحشتی ندارید». در این آیه شریفه "آمِنینَ" و "مُحَلِّقینَ"
حال مقدّره هستند؛ زیرا معنای آن دو ( ایمن بودن و تراشیدن سر) بعد از تحقّق معنای عامل (دخول و وارد شدن) تحقّق مییابند.
اعتبار پنجم: "
حال" به اعتبار ایجاد
حال جدید و عدم آن بر دو قسم است:
در این نوع بدون وجود
حال، معنای آن از کلام دانسته نمیشود؛
مانند: «جاءَ زیدٌ ضاحِکاً»؛ در این مثال "ضاحِکاً" حالی است که با عدم وجودش معنای آن از کلام دانسته نمیشود.
در این نوع بدون وجود
حال، معنای آن از کلام دانسته میشود از این رو معنای جدیدی را نرسانده بلکه معنایی را که قبل از آمدن
حال در جمله موجود بوده تقویت میکند؛
این نوع از
حال به اعتبار نوع مؤکَّد (تاکید شده) بر سه گونه است:
الف.
حال، عامل خود را تاکید میکند؛ این نوع از
حال مؤکّد به اعتبار تاکید عامل در لفظ و معنا بر دو گونه است:
۱.
حال تنها در معنا، مؤکِّد عامل خود است؛ مانند: «لا تَعثَ فِی الاَرضِ مُفسِداً»؛ در این مثال،
حال (مُفسِداً) در معنا، عامل خود (لا تَعثَ) را تاکید میکند.
۲.
حال در لفظ و معنا، مؤکِّد عامل خود است؛ مانند: «و اَرسَلناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً؛
و ما تو را
رسول برای مردم فرستادیم». در این آیه شریفه "رَسُولاً"،
حال واقع شده و در لفظ و معنا عامل خود (ارسَلنا) را تاکید میکند.
ب.
حال، صاحب
حال را تاکید میکند؛
مانند: «وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الاَرضِ کُلُّهُم جَمِیعاً؛
و اگر پروردگار تو میخواست تمام کسانی که روی
زمین هستند همگی
ایمان میآوردند». در این آیه شریفه "جَمِیعاً"
حال بوده و "مَن" صاحب
حال است که به جهت دلالت هر دو بر عمومیت،
حال تاکید کننده صاحب
حال به شمار میرود.
ج.
حال، مضمون جملهای را که از دو
اسم جامد و
معرفه تشکیل شده تاکید میکند.
مانند: «زیدٌ ابوک رحیماً»؛ در این مثال جمله "زید ابوک" به نحو ضمنی بر رحیم بودن "زید" به عنوان
پدر دلالت دارد؛ زیرا پدر بودن اقتضای
رحمت و
شفقت داشته و از آن جدا نیست؛ از این رو در مثال "رحیماً" حالی است که مضمون جمله تشکیل شده از دو اسم جامد و معرفه ("زید" و "اب") را تاکید میکند.
اعتبار ششم: "
حال" به اعتبار مقصود بودن
حال و عدم آن بر دو قسم است:
در این نوع خود
حال قصد شده است؛
مانند: «جاءَ زیدٌ ضاحکاً»؛ در این مثال "ضاحکاً" حالی است که خود آن قصد شده است.
در این نوع خود
حال قصد نشده بلکه به عنوان مقدّمهای برای بعد خود ذکر میشود؛
«فَتَمَثّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً؛
و او در شکل انسانی بیعیب و نقص بر مریم ظاهر شد». در این آیه شریفه "بَشَراً"
حال موطِّئهای است که خود آن قصد نشده بلکه به عنوان مقدّمهای برای بعد خود (سویّاً) که مقصود اصلی است ذکر شده است.
اعتبار هفتم: "
حال" به اعتبار تعلق آن به صاحب
حال یا متعلّق آن بر دو قسم است:
حال در این نوع، هیات صاحب
حال را بیان میکند؛
مانند: «جِئتُ فَرِحاً»؛ در این مثال "فَرِحاً"
حال حقیقیّه بوده و هیات صاحب
حال (ضمیر مرفوعی "ت" در "جئت") را بیان میکند.
حال در این نوع، هیات آنچه را که به صاحب
حال تعلّق دارد بیان میکند؛
مانند: «رَکِبتُ الفَرسَ غائباً صاحِبُهُ»؛ در این مثال "غائباً"
حال سببیّه بوده و هیات "صاحب الفرس" را که به صاحب
حال (الفرس) تعلّق دارد، بیان میکند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اقسام حال»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۲۳.