«هاشم پادشاهی را به بازی گرفت وگرنه نه خبری از خدا رسید و نه وحیای فرود آمد. کاش بزرگان قومم که در بدر کشته شدند، زنده بودند و میدیدند که طایفه خزرج چگونه از شمشیرها و نیزههای ما به فریاد آمدند، و شادی میکردند و دیگران را در شادی شان شرکت میدادند و میگفتند: یزید دستت شکسته مباد. ما انتقام خویش در جنگ بدر را از آنان گرفتیم و (سواران و بزرگانشان را کشتیم) و این با کشتگان ما در بدر برابر شد. من از نسل خندف (عتبه) نیستم، اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.» در گزارش دیگری آمده که یزید این اشعار را خواند:
«سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آنها آزار دهنده تر و ستمکارتر بودند.» حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیز هنگامی که چشمش به سر افتاد، گریبان چاک کرد و با نالهای غمانگیز و جانسوز فریاد زد: «ای حسین من! ای حبیب رسول خدا! ای زاده مکه و منا! ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان! ای فرزند دختر مصطفی!» راوی میگوید: به خدا قسم از گریه حضرت زینب تمام حاضران جز یزید به گریه افتادند. آنگاه یکی از زنان بنیهاشم که در خانه یزید زندگی میکرد برای امام حسین اینگونه به مرثیهخوانی پرداخت: «يا حُسَيناه ! يا حَبيباه ! يا سَيِّداه ! يا سَيِّدَ أهلِ بَيتاه! يَابنَ مُحَمَّداه! يا رَبيعَ الأَرامِلِ وَاليَتامى! يا قَتيلَ أولادِ الأَدعِياءِ!؛ آه ای حسین! وای ای حبیب! آخ ای مولا! ای سرور اهل بیت! ای پسر محمد! ای پناه و امید پیرزنان و یتیمان! ای کسی که به دست فرزندان انسانهای پست کشته شدی!» طبرانی (از محدثان اهل سنت) مینویسد: «یزید دستور داد سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) را پشت سر تخت سلطنتی او جای دهند تا سر پدر خود را نبیند». برخی منابع تاریخی در ادامه ماجرا چنین نوشتهاند: یزید زنان را در پشت سر خود قرار داد، و سکینه و فاطمه دختران امام حسین (علیهالسلام) از پشت سر یزید گردن میکشیدند تا شاید بتوانند سر پدر بزرگوارشان را ببینند؛ اما یزید سعی میکرد مانع دیدن آنان شود. وقتی آن دو دختر سر پدر را دیدند، فریادی کشیدند که در پی آن، زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری برآوردند». در خبری آمده است که سکینه دختر حسین درباره یزید گفت: «وَاللَّهِ ما رَأَيتُ أقسى قَلباً مِن يَزيدَ، ولا رَأَيتُ كافِراً ولا مُشرِكاً شَرّاً مِنهُ ولا أجفى مِنهُ»؛ «به خدا قسم سنگدلتر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکی بدتر از او نیافتم.» رفتار یزید با سر امام حسین (علیهالسلام) چنان زشت و با نهایت قساوت بود که موجب اعتراض شماری از صحابه پیامبر که در مجلس بودند؛ گردید و حتی اعتراض برخی از افراد خاندان بنی امیه و مهمانان غیر مسلمان را برانگیخت. ۴.۱ - اعتراض یحیی بن حکمپیش از همه یحیی بن حکم برادر مروان که نزد یزید نشسته بود، وی را به باد نکوهش گرفت و در قالب شعری گفت:
«سری که کنار طف جدا شد در خویشاوندی به تو نزدیکتر است از پسر زیاد؛ آن بردهای که از نژادی پست است. نسل امیه به شماره ریگهاست؛ اما دختر رسول خدا دودمانی ندارد زیرا پسر او کشته شد».ولی یزید در برابر این اعتراض، طبق عادت همیشگی متوسل به زور شد و به سینه یحیی بن حکم زد و او را وادار به سکوت کرد. خوارزمی اسم وی را عبدالرحمن بن حکم ذکر کرده و افزوده است که یزید در پاسخ او گفت: «اینجا جای گفتن این سخن است؟! نمیتوانی ساکت باشی؟». یحیی بن حکم در مسجد دمشق نیز وقتی حاملان سرها را دید و گزارش واقعه کربلا را از آنان شنید، با لحن تندی آنان را سرزنش کرد و گفت: «میان شما و پیامبر در قیامت پرده جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمیکنم». ۴.۲ - اعتراض ابوبرزه اسلمیبعد از یحیی بن حکم، ابوبرزه اسلمی (از اصحاب پیامبر بود که در هفت جنگ از جنگهای صدر اسلام، از جمله خیبر و فتح مکه، حضور داشته و در جنگ نهروان نیز همراه علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بوده است. او پس از تاسیس بصره، در این شهر ساکن شد. وی در لشکر کشی به خراسان حضور داشت و سرانجام در سال ۹۵ قمری در مرو از دنیا رفت. ) به او اعتراض کرد.او خطاب به یزید گفت: وای بر تو! با چوب دستی خود به دندانهای حسین میزنی؟! گواهی میدهم که رسول خدا دندانهای او و برادرش حسن را میبوسید و میگفت: «شما سرور جوانان بهشت هستید؛ خدا قاتلان شما را بکشد و لعن کند و در دوزخ جای دهد که بد جایگاهی است. اما تو ای یزید! در روز قیامت وارد محشر میشوی، در حالیکه عبیدالله بن زیاد شفیع توست؛ اما حسین وارد محشر میشود، در حالیکه محمد شفیع اوست. یزید ناراحت شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند. ۴.۳ - عکسالعمل یزیدروایت فوق گویای این است که در مجلس یزید، شماری از صحابه پیامبر حضور داشتهاند و به او اعتراض کردهاند؛ اما یزید نه تنها به آنان بیاعتنایی کرد، بلکه کفر و کینه خود را نیز نتوانست پنهان نگاه دارد، و از اینرو با وام گرفتن ابیاتی از عبدالله بن زبعری چنین سرود:
«ای کلاغ شوم نالان! هرچه میخواهی بگو، که این بار نالهات خبر از آینده نمیدهد، بلکه برای کاری است که شده! هر سلطنت و نعمتی از بین رفتنی است و حوادث روزگار همه بازیگرند. کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند، امروز بودند و میدیدند که خزرجیان چگونه از درد نیزهها مینالند. کاش برخیزند و از شادی فریاد بزنند: ای یزید دست مریزاد! من از خِندِف نباشم، اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه کردهاند، انتقام نگیرم. هاشمیان تنها چند روزی با سلطنت بازی کردند، وگرنه نه خبری از آسمان آمده و نه وحی نازل شده است. ما انتقام خون خود را از علی گرفتیم و این قهرمان شجاع سلحشور (حسین) را کشتیم. سرآمد بزرگانشان را کشتیم و شکست بدر را جبران کردیم. اینک عمل ما و آنان سر به سر شد.» . ۴.۴ - اعتراض سفیر رومبر اساس روایتی از امام سجاد (علیهالسّلام) یکی دیگر از کسانی که به یزید اعتراض کرد، سفیر روم بود. البته روشن نیست که این اعتراض در همان مجلس نخستی که در ابتدای ورود اهل بیت برگزار شد صورت گرفته است، یا در مجلس دیگری. بر اساس آنچه در روایت آمده است، احتمالا این واقعه در جلسه دیگری غیر از آنچه تا به حال از آن سخن گفتیم، اتفاق افتاده است؛ زیرا حضرت میفرماید: «روی عن علی بن الحسین زین العابدین لَمّا اُتِيَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى يَزيدَ كانَ يَتَّخِذُ مَجالِسَ الشُّربِ، ويَأتي بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ويَضَعُهُ بَينَ يَدَيهِ ويَشرَبُ عَلَيهِ»؛ وقتی سر حسین را نزد یزید آوردند، وی همواره مجالس شراب بر پا میکرد و سر امام حسین را در مقابل خود قرار داده، شراب مینوشید». اگر این اعتراض فقط در همان مجلس اول اتفاق افتاده بود، امام به آن تصریح میکرد و دستکم نیازی به این تعبیر که در روایت آمده و دلالت بر استمرار میکند، نبود.در طول ایام اقامت اسرا در شام، یزید بن معاویه مجالس متعدی را تشکیل داده بود. در این مجالس سر مقدس امام (علیهالسّلام) را نزد یزید حاضر میکردند و او مجالس شرابخواری بر پا میکرد و سر را پیش روی خود میگذاشت و شراب مینوشید. او روزی از فرستاده پادشاه روم دعوت کرد تا در یکی از این مجالس حاضر شود. سفیر روم دعوت یزید را پذیرفت و در یکی از این مجالس حضور یافت. او با دیدن سر امام حسین (علیهالسّلام) و رفتار کینه توزانه یزید نسبت به آن سر از یزید پرسید: «ای پادشاه عرب، این سر کیست؟» گفت: «تو را با این سر چه کار؟» گفت: «پس از آن که باز گردم پادشاه ما از هر چه دیدهام از من میپرسد و من دوست دارم که داستان این سر را برایش بازگویم تا او نیز در این شادی با تو شریک گردد.» یزید گفت: «این سر حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است» سفیر گفت: «مادرش کیست؟» یزید گفت: «فاطمة الزهرا (سلاماللهعلیها)» بار دیگر سفیر روم پرسید: «دختر چه کسی؟» گفت: «دختر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم.» فرستاده روم از این سخن برآشفت و گفت: «لعنت بر تو و بر دینی که تو داری هر دینی از دین تو بهتر است بدان که من از نوادگان داودم و میان من و او، پدران بسیاری فاصله است با این وجود مسیحیان مرا احترام میکنند و به خاطر این که نوه داود نبی هستم خاک پایم را به تبرک برمی دارند؛ ولی شما فرزند دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میکشید، در حالی که میان او و پیامبر شما جز یک مادر فاصله نیست این چه دینی است.» و سپس فرستاده روم از تقدس کلیسای "حافر" که به جهت پندار مردم، رد سم مرکب حضرت عیسی (علیهالسّلام) در آن است سخن به میان آورد.نقل شده که یزید با شنیدن سخنان سفیر روم، دستور داد تا او را بکشند. او سر امام حسین (علیهالسّلام) را در بر گرفت و در حالی که آن را در آغوش داشت کشته شد. ۴.۵ - اعتراض عالم یهودینقل شده که پس از سخنرانی امام سجاد (علیهالسّلام) در مجلس یزید، یکی از عالمان بزرگ یهود که در مجلس حاضر بود؛ به شدت تحت تاثیر گفتوگوی امام سجاد (علیهالسّلام) با یزید قرار گرفت و از یزید پرسید: «ای امیرالمؤمنین این جوان کیست؟» یزید به او گفت: «صاحب این سر پدر اوست.» گفت: «صاحب سر کیست؟» گفت: «حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) » گفت: «مادرش کیست؟» گفت: «فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).» آن مرد گفت: «سبحان الله؛ این پسر دختر پیامبرتان است که او را کشتهاید؛ رفتار شما پس از او با فرزندانش چه بد است به خدا قسم اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما موسی بن عمران فرزندی از خود در میان ما به یادگار میگذاشت گمان دارم که پس از خداوند او را میپرستیدیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شما دیروز از میان شما رفت و شما امروز به فرزندش حمله بردید و او را کشتید؛ شما چه بد امتی هستید.» نقل شده که یزید دستور مجازات او را صادر کرد. در این هنگام آن مرد یهودی برخاست و با صدای بلند فریاد زد: «هر چه میخواهید درباره من انجام دهید میخواهید بکشید و اگر میخواهید مرا زنده بگذارید من در کتاب تورات چنین خواندهام که هر کس ذریه پیامبری را بکشد مورد لعن ابدی خواهد بود و هر گاه بمیرد خداوند او را به آتش جهنم خواهد سوزاند.»قطبالدین راوندی همین خبر را با اندکی تفاوت نقل کرده و افزوده است: وقتی عالم یهودی پی برد که این سر امام حسین از فرزند رسول خداست که اینک در میان تشت و در مقابل یزید است، گفت: «خدا خیرتان ندهد! وای بر تو ای یزید! بین من و داود نبی هفتاد و چند نسل فاصله شده است؛ اما وقتی یهودیان مرا میبینند، در حد پرستش مرا تعظیم و تکریم میکنند؛ ولی شما دیروز پیامبرتان در کنارتان بوده و امروز فرزند دخترش را کشتهاید؟!» آنگاه به سمت تشتی که سر حضرت در میان آن بود خم شد و سر مبارک امام حسین را بوسید و خطاب به آن سر گفت: «من شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و جد تو محمد فرستاده خداست». بعد از این سخن از مجلس خارج شد و یزید دستور داد او را بکشند. • پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۳۲-۱۲۰. |