اصحاب اعراف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از گروههایی که
قرآن کریم از آنها یاد کرده است، «
اصحاب اعراف» میباشد که
در سوره
اعراف به
معرفی آنها پرداخته شده است.
این
واژه دو مرتبه
در قرآن کریم بهکار رفته، و همین کاربرد
سرچشمه پدید آمدن نظریاتی درباره
اعراف نزد مفسران و دیگر عالمان بوده است.
در آیاتی از
سوره اعراف به دنبال یادی از بهشت و دوزخ چنین آمده است: «و بین آن دو حجابی است و بر
اعراف مردانی (ایستاده) اند که همه را به
چهره بازمیشناسند و اهل بهشت را خطاب کنند که سلام بر شما، آنان داخل
در آن نگشتهاند و امید آن را دارند، و آنگاه که چشمان آنان به سوی اهل
آتش بازگردد، گویند که پروردگارا ما را با ستمکاران قرار مده؛ و
اصحابِ اعراف مردانی را که آنان را به چهره میشناسند، خطاب کنند که آنچه گرد آوردید، شما را بینیاز نساخت و آن استکباری که بر آن بودید...».
اصحاب جمع
صاحب،
در لغت به معنی رفیق و ملازم است؛
و
اعراف جمع
عُرف،
در لغت به کشتزاری که بالاتر از سطح چشمهها و برفراز بلندیها باشد،
آمده و برخی هر جای بلندی را
اعراف گفته است؛
اما
در اصطلاح
قرآنی، «
اعراف» دیواری میان
بهشت و
جهنم است.
.
اعراف در لغت، جمع «
عُرْف» است و
عرف کاربردهایی گوناگون دارد؛ از جمله اینکه بخش زبَرین کوه و توده شن، و نیز رستنگاهِ موی
در پشت گردن جانوران و گاه
انسان را
عرف گویند
که
در هر دو کاربرد به فارسی آن را «یال» خوانند.
اعرافِ بادها و ابرها که به بخش زبرین یا پیشین آنها اطلاق میشده است، نیز نزدیک به همین معناست.
در تفسیر آیات یاد شده، برخی از مفسران مفهوم لغویِ
عُرف را «هر چیز بلند پایه و مرتفع» دانستهاند
و بر همین پایه،
اعرافِ مورد نظر
در آیات را همان حجاب میان بهشت و دوزخ
شمرده، و غالباً
در تفسیر این
حجاب ، آن را سوری (دیواری) میان آندو دانستهاند.
برخی دیگر از مفسران، با
در نظر داشتن کاربردهای شناخته شده
عُرف،
اعراف را بخش زبرین از سورِ حائل میان بهشت و دوزخ دانستهاند.
در برخی از روایات از مفسران کهن، چون روایتی از
حسن بصری ، سُدّی و زجاج، بدون توضیحی
روشن ،
اعراف از
ریشه «
معرفت» به مفهوم شناخت
مشتق دانسته شده است
و این نکته از سوی متفکرانی چون صدرالدین شیرازی موردتوجه قرار گرفته است، چنانکه وی
در عرشیه
احتمال
اشتقاق اعراف از «
عِرفان» را موردتوجه قرار داده، و افزوده است که اهل
اعراف کاملان
در علم و معرفتند که هر گروه از مردمان را به چهره باز میشناسند. به هر تقدیر، اینکه
اعراف دیواری یا حائلی میان بهشت و دوزخ، یا بخش زبرین چنین حائلی است،
در منابع تفسیری بسیار تکرار شده است، اما درباره این حائل کمتر توضیحی
در منابع دیده میشود. مجاهد از مفسران تابعین اشاره کرده که این حائل، سوری است که دارای دروازهای است.
در راستای همین
تفسیر ، برخی از عالمان متأخرتر، سورِ
اعراف را همان سورِ یاد شده
در سوره حدید دانستهاند که خداوند
در آخرت میان مؤمنان و منافقان قرار میدهد و آن سور را دروازهای است که باطنِ آن مشرف بر بهشت و
در بردارنده رحمت است و ظاهر آن روی به عذاب آتش دارد.
در حدیثی مرفوع چنین آمده است که
اعراف دیوار بهشت است و
در آن نهرها جریان دارد و درختان و میوهها میروید.
برخی از مفسران
اعراف را بهجای
دیوار ، تودههای
ریگ یا تپهای فاصل میان بهشت و جهنم دانستهاند.
سعید بن جبیر از تابعین،
اعراف را کوهستانی میان آن دو انگاشته،
و ابن لهیعه فراسوی این کوهستان به درهای اشاره داشته است.
گاه تصوری غریب بر این پایه وجود داشته است که
در آخرت،
کوه اُحُد بین بهشت و جهنم قرار داده خواهد شد و
در این باره به حدیثی
در ستایش این
کوه تمسک شده است.
گاه نیز
در روایات میان
اعراف و پل صراط پیوندی برقرار گشته، و
اعراف جایگاهی مرتفع از «صراط»
و گاه همان
صراط دانسته شده است.
در قرآن کریم دو گروه با عنوان «
اصحاب اعراف»
و «مردان بر
اعراف»
در قرآن با تعبیر "و علی
الاعراف رجال" ذکر شده، به نظر میرسد که مراد از "رجال" اعم از مردان و زنان است و مردان از باب تغلیب ذکر شده است. بیان شده که
در میان
مفسران در مورد این دو گروه
اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهی میان
اصحاب اعراف و مردان بر
اعراف فرق گذاشته و گفتهاند: «مردان بر
اعراف» گنهکاران اهل
ایمان و «
اصحاب اعراف»
شفیعان روز
قیامتند؛ یعنی پیامبران و
امامان -علیهمالسلام- که مردان بر
اعراف را
شفاعت میکنند.
برخی نیز
اصحاب اعراف و مردان بر
اعراف را به یک معنا دانستهاند.
به هر معنا که باشد، همهی مفسران
در مورد
اصحاب اعراف اتفاق نظر دارند به اینکه، آنها دارای مرتبههای بلند
در نزد
خداوند بوده و دارای مقام شفاعت میباشند؛ اما این اتفاق
در مورد مردان بر
اعراف وجود ندارد.
.
بر اساس
آیات قرآن کریم، افراد
در روز
قیامت به سه دسته تقسیم میشوند: دستهای که سران اهل ایمانند و پروندهی اعمالشان پربار بوده و
در بهشت جای میگیرند؛ گروه دوم سران
کفر و
نفاق و پیروان ایشانند که نامهی کردارشان ننگین و سیاه بوده که با قهر الهی روانهی
دوزخ میشوند؛
در این میان دستهی سومی هستند که هر چند
در دنیا از اهل کفر و نفاق نبودند، ولی اعمالشان به قدری نیست که آنان را از
عذاب برهاند؛ بلکه
در حقیقت چشم امید به
رحمت واسعهی الهی بستهاند:
«وَ عَلَی
الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کلاًّ بِسِیماهُم ...»
«و بر»
اعراف «مردانى هستند که هر یک از آن دو» بهشتیان و جهنمیان -را از چهرهشان مىشناسند...-
مردان بر
اعراف مومنان گناهکاری هستند که به خاطر ایمانشان به
جهنم نرفتهاند و از سویی، گناهانشان مانع از دخول آنها به بهشت شده، اما چشم امید به شفاعت
انبیاء و
ائمه اطهار –علیهمالسلام- جهت ورود به بهشت را دارند؛ و اینان بهشتیان و جهنمیان را از چهره و رنگ رخسارشان تشخیص میدهند.
اینها چون اهل بهشت را مینگرند به خاطر اشتراک
در عقیده، به آنها سلام کرده و امید دارند که
رحمت و
مغفرت الهى شامل حال آنها شده و شفیعانى آنها را شفاعت کند:
«...وَ نادَوْا
أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیکمْ لَمْ یدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُون»
«و به بهشتیان صدا مىزنند که: "درود بر شما باد!" امّا داخل بهشت نمىشوند،
در حالی که امید آن را دارند.»
و چون ناخواسته چشمشان به جهنمیان میافتد و سختی حال ایشان را میبینند هراسان شده و از خدا میخواهند که آنان را با ستمگران قرار ندهد:
«وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ
أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»
«و هنگامى که چشمشان به دوزخیان مىافتد، مىگویند: پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!»
از نگاه به جهنمیان تعبیر به "صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ" شده، تا بیان کند که انسان با میل خود به آنچه موجب ناراحتی بوده، نگاه نمیکند؛ ولی
در آن شرایط هولناک، ترس از عذاب الهی، بدون اختیار چشمها را به آن سو برده و چنان
در این کار بیاختیارند، گویى دیگرى
چشم آنها را بدان سو باز کرده است.
این دعای گناهکاران
در حالتی است که هنوز داخل بهشت نشدهاند، اما امید شفاعت کسانی (پیامبر یا امام) را دارند که همراه آنان است و هنگامی که، گناهکاران را مینگرند که به سوی دوزخ برده میشوند، تنها امیدشان خداست و به او پناه میبرند که جزو ستمکاران نباشند.
مفسران بیش از آنکه
اعراف را موردبحث قرار دهند، به گفتوگو درباره «
اصحاب اعراف» پرداختهاند. گروهی بر آنند که اعرافیان
در جایگاهی برتر از دوزخیان و فروتر از بهشتیان قرار دارند. براساس نظریهای مشهور که از صحابیانی چون ابن عباس،
حذیفه ،
ابن مسعود و جمعی از تابعین مانند شعبی، ضحاک، سعید بن جبیر و نیز
در برخی روایات از امامان شیعه چون امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نقل شده است، اهل
اعراف طایفهای از اهل
ایمان هستند که گناهان، ایشان را از بهشت دور کرده و حسنات، آنان را از
آتش دوزخ نگاه داشته است و گاه
در تبیین مطلب چنین گفته شده که گناهان آنان با حسناتشان برابر گشته است. برپایه این نظریه، اینان سرانجام، به لطف خداوند آمرزیده شده، به بهشت وارد خواهند شد.
گاه
در روایات،
اصحاب اعراف آن دسته از مؤمنان دانسته شدهاند که برخلاف خواست پدران خود به
جنگ رفته،
در راه خدا کشته شدهاند و دست آخر به بهشت
در خواهند آمد.
برخی نیز این گروه میانی بین بهشتیان و دوزخیان را دارندگان عُجب،
وامداران،
یا زنازادگان
پنداشتهاند. همچنین گفته شده که
اعراف مسکن مردمانی است که
در زمین از
تکلیف فارغ بودهاند و اعمالی که آنان را
مستحق بهشت و یا مستوجب
عذاب جهنم کند، ندارند.
در روایتی از امامان
شیعه (علیهمالسلام) نیز بدون ذکر صریح از
اعراف، چنین آمده است که جنّیانِ ایمان آورده بهشت را
در نمییابند و خداوند را میان بهشت و دوزخ جایگاهی است که از آنِ جنیان مؤمن و
شیعیان اهل
فسق است.
پس ایشان جمعی از مستضعفین اند و قومی که حسنات و سیئاتشان مساوی است. زیادتی
در حسنات ندارند که به بهشت بروند و زیادتی
در سیئات که به جهنم بروند. پس
در آنجا متنعم بوده نه از نعمتهای بهشتی با کیفیت بهشت. بلکه احتمال دارد مومنین از جن نیز
در این جا و حظایر بهشت باند بلکه فساق شیعه الی ما نهایه. ایمدشان به عفو خداوند و به واسطه رجال بزرگوار و حجج پروردگار داخل بهشت می شوند.
برخلاف تفاسیر یاد شده، برخی از مفسران،
اصحاب اعراف را از بلند پایهترین بهشتیان میدانند که به منظور شفاعت یا شهادت بر فراز
اعراف جای گرفتهاند.
روایات بسیاری به نقل از
امام علی ،
امام باقر و
امام صادق (علیهمالسلام)، غالباً
در متون امامی، حکایت از آن دارند که
اصحاب اعراف همانا
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیت اویند که مؤمنان را به چهره از منکران باز میشناسند و پیروان
حق را یاری رسانده، به بهشت روانه میسازند.
در مقام مقایسه باید به روایتی با گرایش هاشمی به نقل از ابن عباس اشاره کرد که
در آن
اصحاب اعرافْ عباس ،
حمزه ،
علی (علیهالسلام) و
جعفر دانسته شدهاند.
در برخی تفاسیر دیگر،
اصحاب اعراف به گروهی از پیامبران،
گواهانی
عادل از هر امت که
در محکمه آخرت بر اعمال مردم
شهادت دهند،
مؤمنان با
فضیلت ،
مردمان با تواضع،
یا جمعی از دانشمندان
صالح تفسیر شده است. غریب آن است که ابومجلز از مفسران تابعین، اعرافیان را مردانی از ملائکه انگاشته است که اهل بهشت را از دوزخیان باز میشناسند.
اصحاب اعراف که مقامی بلند نزد خداوند دارند، چون مردان دوزخی را مشاهده میکنند، آنان را مورد خطاب قرار داده و میگویند:
«وَ نادى
أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکمْ جَمْعُکمْ، وَ ماکنْتُمْ تَسْتَکبِرُونَ»
«و
اصحاب اعراف، مردانى (از دوزخیان را) که از سیمایشان آنها را مىشناسند، صدا مىزنند و مىگویند: (دیدید که) گردآورى شما (از
مال و
ثروت و
زن و
فرزند) و تکبّرهاى شما، به حالتان سودى نداد!»
در روایات آمده است که مراد از
اصحاب اعراف ائمهی هدی -علیهم السلام- هستند.
اینکه
اصحاب اعراف جهنمیان را به چهره میشناسند، گفتهاند:
اصحاب اعراف آنان را از سیاهی چهره و بدی حالشان میشناسند.
برخی نیز گفتهاند:
اصحاب اعراف سران
کفار را که
در دنیا میشناختند،
در آخرت نیز به چهره میشناسند.
اصحاب اعراف،
در نداى خود به اهل
دوزخ مىگویند:
ثروت و
جمعیت شما به حالتان سودى نبخشید و
تکبر شما از قبول حق و
عبادت، موجب بدبختى شما شد. ما شما را نصیحت مىکردیم،
در حالیکه شما سرگرم
جمع مال و منال بودید و سخن ما را نپذیرفتید؛ و امروز آن مال اندوزیها و خودبزرگ بینیها سودی به حالتان نمیبخشد.
سپس جهنمیان را مورد
سرزنش قرار داده و میگویند:
«أَهؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاینالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاخَوْفٌ عَلَیکمْ
وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»
«آیا اینها -این واماندگان بر
اعراف- همانان نیستند که
سوگند یاد کردید، رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد؟! (ولى خداوند به خاطر
ایمان و بعضى اعمال خیرشان، آنها را بخشید. هم اکنون به آنها گفته مىشود:) داخل بهشت شوید، که نه ترسى دارید و نه غمناک مىشوید.»
اصحاب اعراف اهل دوزخ را که از سیمایشان مىشناسند، خطاب کرده، و میگویند: دیدید یارگیری شما
در دنیا به دردتان نخورد؟ آیا همینان نبودند که دربارهی آنها سوگند مىخوردید: هرگز
رحمت الهی نصیبشان نمیشود؟ ببینید که آنها به بهشت داخل میشوند، اما شما
در اشتباه بودید. سپس رو به بهشتیان میگویند: داخل بهشت شوید که نه ترسى بر شما است و نه اندوهناک میشوید..
با این بیان پیشوایان
شرک و
کفر را مورد سرزنش قرار میدهند که دربارهی اهل ایمان و
مسلمانان مىگفتند: هرگز ایمان به
پیامبر و پذیرش اسلام سودی به حالشان نخواهد داشت؛ و
در حین فراخواندن مردم به
شرک و مبارزه با
دین اسلام، سوگند یاد میکردند که،
پروردگار جهان هرگز مسلمانان را به کامیابى و سعادت نخواهد رسانید.
در روایتی از
امام صادق (علیهالسلام)، گونهای از جمع میان این دو دسته تفاسیر، یعنی جمع میان مؤمنان برگزیده و گناهکاران
در اعراف دیده میشود. برپایه این روایت، خداوند پس از روانه ساختن نیکوکاران به بهشت، از هر امتی پیامبران و خلیفگان پیامبران را
در کنار گناهکاران آن امت بر فراز
اعراف جای میدهد و پس از گذران مراحل
تنبّه گناهکاران، به
شفاعت پیامبران و خلیفگان از گناهانِ ایشان درگذشته، آنان را به
بهشت وارد میسازد.
در روایت عبدالله بن حرث از ابن عباس چنین آمده است که وقتی خداوند بر آن شود تا از گناهان اعرافیان درگذرد، آنان را بهسوی نهری به نام «نهر حیات» روانه میسازد که چون بدان آب تن شویند، رنگ چهره آنان بهبود یابد و آنگاه که به نزد
خداوند حاضر گردند، درخواست ورود آنان به بهشت اجابت میگردد. آنان مسکینان بهشت خوانده میشوند و بر بالای سینه ایشان نشانهای است
سپید که آنان را از دیگر بهشتیان بازمیشناساند.
به گفته ابن عربی، تنها تکلیفی که
در روز
قیامت هنوز برجاست، سجود است و آنگاه که
اصحاب اعراف به
سجود خوانده شوند و سجده آورند، کفه
حسنات ایشان بر کفه
گناهان سنگینی مییابد و از همینرو آنان به بهشت درمیآیند.
با نگاهی مجدد به آیات
قرآنی درباره
اعراف، باید گفت برپایه تفاسیری که
اصحاب اعراف را گناهکاران میان بهشتیان و دوزخیان دانستهاند، آنجا که آمده است: «داخل آن (بهشت) نشدهاند، ولی امید آن را دارند و هنگامی که
چشم ایشان به سوی دوزخیان میافتد، میگویند پروردگارا ما را با ظالمان قرار مده»،
اصحاب اعراف فاعل دانسته شدهاند،
در حالی که برپایه تفاسیری که
اصحاب اعراف را مؤمنان برگزیده و گواهان شمردهاند، فاعلِ این عبارات، بهشتیان هستند که تا آن لحظه به بهشت وارد نشدهاند و
امید ورود به آن را دارند.
به هر روی،
تصور منزلی میان بهشت و
دوزخ ،
در ادیان
کهن نیز پیشینه دارد.
در بخشهای گوناگون اوستا و دیگر کتب دینی
زرتشتی ، واژه اوستایی «میسوانه» یا واژه پهلوی «هَمِستَکان» نام جایگاهی است
در جهان بازپسین که هرگاه کسی نیکیها و بدیهایش همسنگ گردد، بدان جایگاه درمیآید. میسوانه
در لغت به معنی آمیخته است و آن جایگاه از آن جهت بدین واژه نامیده شده که کردار اهلِ آن آمیختهای از نیکی و گناه است و همستکان که
در لغت به معنی «همیشه یکسان» بوده، از آن جهت بر جایگاه یاد شده
اطلاق گردیده که کردار نیک و بد مردمانِ آن با یکدیگر برابر است.
از جمله اوصافی که درباره همستکان
در آثار زرتشتی آمده، عبارتی
در کتاب پهلوی مینوی خرد
حاکی از آن است که
در آنجا «به جز
سرما و
گرما آنان را هیچ
آفت دیگری نیست».
در معتقدات مسیحیان نیز منزلی بین بهشت و دوزخ وجود دارد که به لاتینی آن را پورگاتوریوس خوانند که به معنی پاککننده است. شخصی که خطای بخششناپذیری دارد، اما به هنگام
مرگ مشمول
رحمت خداوندی شده است،
در این جایگاه میماند و
درنگ او تا زمان داوری نهایی خواهد بود و سرانجام پاک شده، به بهشت میرود. آنچه از توضیحات مکتوب و نقاشیهای مسیحی میتوان دریافت آن است که
در تصور ایشان پورگاتوریوس، حد فاصلی میان بهشت و دوزخ است که ساکنان آن از سویی دوزخیان، و از دگرسو بهشتیان را نظاره میکنند که با تلقیهای اسلامی درباره
اعراف قابل
مقایسه است.
در فرهنگ اسلامی ، واژه
اعراف به عنوان منزلی بین بهشت و دوزخ
شهرت چندانی نیافته، و به ویژه
در متون متأخر، اصطلاح «
برزخ » - که کاربرد اصلی آن برای
عالم میان مرگ و
قیامت است - به عنوان معادلِ
اعراف (به معنی یاد شده) بهکار رفته است.
در اصطلاح صوفیه،
اعراف مقام شهود حق
در هر چیزی از ممکنات است،
در حالی که به صفاتی
متجلی است که آن شیء مظهر آنهاست و این همان مقام اِشراف بر اطراف است که از آیه ۴۶ سوره
اعراف الهام گرفته شده است.
(۱) محمد بن بابویه، الاعتقادات، به کوشش عصام عبدالسید، قم، ۱۴۱۳ق.
(۲) محمد بن بابویه، معانی الاخبار، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش.
(۳) محییالدین بن عربی، الفتوحات المکیه، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، الهیئة المصریة العامه.
(۴) عبدالله بن قتیبه، تفسیر غریب
القرآن، به کوشش احمد صقر، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۵) ابن منظور، لسان.
(۶) محمد ازهری، تهذیب اللغه، به کوشش عبدالله محمدهارون و دیگران، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۷) ابراهیم پورداود، «همستکان»، تعلیقات بر خرده اوستا، بمبئی، ۱۳۱۰ش/۱۹۳۱م.
(۸) تفسیر، منسوب به محییالدین بن عربی، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۹) محمداعلی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۱۰) علی جرجانی، التعریفات، قاهره، ۱۳۰۶ق.
(۱۱) عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۴م.
(۱۲) سیوطی، الدر المنثور، قاهره، ۱۳۱۴ق.
(۱۳) محمد صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، به کوشش جلالالدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۴۶ش.
(۱۴) محمد صدرالدین شیرازی، عرشیه، اصفهان، ۱۳۴۱ش.
(۱۵) محمد صفار، بصائر الدرجات، تهران، ۱۴۰۴ق.
(۱۶) فضل طبرسی، مجمع البیان، صیدا، ۱۳۳۳ق.
(۱۷) طبری، تفسیر.
(۱۸) محمد طوسی، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۱۹) عبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، لاهور، ۱۹۸۱م.
(۲۰) محمد عیاشی، تفسیر، تهران، ۱۳۸۱ق.
(۲۱) محمد فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۲۲) یحیی فراء، معانی
القرآن، به کوشش احمد یوسف نجاتی و محمدعلی نجار، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۲۳) فرات کوفی، تفسیر، نجف، ۱۳۵۴ق.
(۲۴)
قرآن کریم.
(۲۵) محمد قرطبی، الجامع لاحکام
القرآن، بیروت، ۱۹۶۵م.
(۲۶) علی قمی، تفسیر، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
(۲۷) محمد کلینی، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
(۲۸) مصباح الشریعه، منسوب به امام جعفر صادق (علیهالسلام)، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
(۲۹) محمد مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، ۱۴۱۳ق.
(۳۰) مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، تهران، ۱۳۵۴ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «أعراف»، ج۹، ص۳۶۸۳. سایت معارف قرآن