اشعث بن قیس کندی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَشْعَثِ
بْنِ قَیسِ کِنْدی، ابومحمد (د ح ۴۰ یا ۴۱ق/۶۶۰ یا ۶۶۱م)، از مردان مشهور در تاریخ نیمه نخست سده ۱ق.
وی بزرگ قبیله پر نفوذ
کنده ، از آغاز
مسلمانی تا هنگام مرگ در بسیاری حوادث نقش عمده داشت و میتوان گفت که حضور او در پارهای مواقع خود حادثه ساز بود. ملکداری و فرمانروایی در خاندان او سابقهای دراز داشت و به همین سبب توجه به وضع و موقعیت قبیله کنده در شبه جزیره
عربستان ، برای شناخت بسیاری از رفتارها و مواضع سیاسی اشعث مهم مینماید.
قبیله کنده از اعراب جنوبی در حدود سده ۵م به
نجد و
یمامه مهاجرت کردند و در آن ناحیه حکومتی برپای داشتند که میان دو دولت دستنشانده
ایران و
روم یعنی لخمیان و غسانیان قرار گرفت.
جنگهای ایران و روم در احوال و روابط این دولتها بس مؤثر بود؛ به ویژه جنگهای کندیان و لخمیان که به
انقراض کندیان انجامید، از وقایع مهم شبه جزیره عربی در سده ۶م است. با اینهمه، به نظر میرسد که قدرت و نفوذ
کندیان به کلی مضمحل نشد، زیرا در منابع تاریخی مربوط به حوادث صدر
اسلام و اندکی بیشتر از آن از اهمیت ملوک کنده و کندیان سخنها هست و برخی از مورخان، سلسله ملوک کنده را تا اشعث
بن قیس رساندهاند.
در واقع اشعث به عنوان مهمترین بازمانده ملوک کنده، در هر حادثهای به دنبال به دست آوردن موقعیت پیشین نیاکان خویش بود. نکتهای بس مهم که میبایست از آغاز مطالعه زندگی سیاسی او تا به هنگام مرگش همواره بدان توجه کرد.
اشعث همچون نیایش، معدی کرب نام داشت و اشعث (مرد ژولیده موی) لقب او بود
چنانکه پدرش قیس نیز لقب «اشجّ» (شکسته پیشانی) داشت.
سلسله نسب اشعث را تا نیای بزرگ قبیله کنده، برخی مآخذ به ترتیب آوردهاند.
اشعث در
حضرموت چشم به جهان گشود و با توجه به سن وی به هنگام
مرگ (۶۳ سال)، میتوان گفت که در حدود ۵۹۶م به بعد زاده شده است. بنابراین باید گفت که وی به هنگام
هجرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله حدود ۲۵ سال داشته است.
از اخبار اشعث تا پیش از
مسلمانی او، این اندازه میدانیم که وی به خونخواهی پدرش،
قیس اشج ، با
بنی مراد به جنگ برخاست، اما شکست خورد و به
اسارت درآمد و
فدیه هنگفتی که آن را ۳ هزار
شتر گفتهاند - و بعدها ضرب المثل گردید - داد و آزاد شد
در «
سنة الوفود » (۹ق)، اشعث
بن قیس نیز همراه تنی چند از بزرگان کنده به
مدینه درآمد و
اسلام آورد،
اما چندان روشن نیست که آیا اشعث بر این هیأت ریاست داشته است یا نه؟ اما از گفته خود او در این باره چنین بر میآید که دیگران برتری او را قبول داشتهاند.
به هر حال «
اسلام» اشعث و کندیان دیری نپایید و تیرههایی از کنده که از پیش از وفات حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله سرکشی آغاز کرده بودند، در زمره
مرتدان در آمدند. اشعث نیز خود در پاسخ زید
بن لبید که خبر وفات حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و خلیفگی
ابوبکر را به او میداد و خواستار
بیعت او بود، روی خوشی نشان نداد.
امتناع اشعث از پاسخ صریح و روشن، نشان از زیرکی او دارد.
گویا اشعث منتظر سرکوب این تیرهها بود تا ریاست خود را تثبیت کند. به همین سبب وقتی بازماندگان دیگر تیرهها پس از نبرد با زیاد به سوی اشعث آمدند، او همراهی و یاری ایشان را مشروط به این دانست که وی را «ملک» خویش گردانند و آنان نیز او را «ملک» خواندند و «
تاج » بر سرش نهادند.
نخستین درگیری کندیان به سرکردگی اشعث با سپاهیان زیاد به شکستزیادانجامید،
اماسپساشعث و کندیانشکست خوردند و به قلعهای پناه بردند.
اشعث که به دشواری افتاده بود، در برابر
تسلیم قلعه، برای خود و خانوادهاش از زیاد امان خواست و زیاد پذیرفت.
هم گفتهاند که اشعث در ستاندن امان برای خود و خانوادهاش، با نیرنگی کندیان را استثنا کرد و به همین سبب مورد
لعن و
نفرین ایشان قرار گرفت و حتی به او لقب «عرف النار» به معنی پیمان شکن داده شد.
اشعث را با دیگر اسیران به مدینه آوردند، اما ابوبکر آزادشکرد و خواهرخود را به
ازدواج ویدرآورد،
گرچه بعداً از آن کار پشیمان شد.
اشعث در مدینه ماند و در عهد
عمربن خطاب ، به هنگام فتح
عراق ، به یاری
سعد ابی وقاص فرستاده شد.
اشعث با فتح عراق یعنی سرزمینی که سالها پیش پدرانش بر سر آن با ملوک
حیره جنگیده، و حتی مدتی نیز آنجا را از چنگ ایشان به در آورده بودند،
مجالی خوب برای فعالیت به دست آورد.
اشعث در
نبرد قادسیه نیز شرکت داشت و
درفش کنده با او بود.
در
نبرد یرموک نیز شرکت کرد و یک چشم خود را از دست داد
اشعث از نخستین کسانی است که پس از بنای
کوفه در آنجا اقامت گزید.
البته با توجه به اهمیت عراق برای کندیان شگفتآور نیست که بیشتر تیرههای کنده نیز در عراق و به خصوص کوفه که فاصله اندکی با حیره پیشین داشت، ساکن شدند.
اشعث در دوره خلافت
عثمان عامل
آذربایجان شد و از کسانی بود که خلیفه بر هر یک از ایشان ناحیهای را به
اقطاع داد.
چون
امیرالمؤمنین
علی علیه
السلام خلافت یافت، اشعث بر ولایت آذربایجان و
ارمنیه باقی ماند.
پس از واقعه
جمل ،
امام علی علیه
السلام بدو امر فرمود تا اموال آذربایجان را
تسلیم کند.
بنابراین، روایتی که در آن از حضور او در جمل یاد شده، صحیح به نظر نمیرسد
اما در
جنگ صفین به دستور امام علی علیه
السلام حضور یافت.
درست است که اشعث در نبرد با سرکشان
شام و عراق، به امام علی علیه
السلام پیوست، اما چنانکه روایات موجود نشان میدهند، امام علیعلیه
السلام و پیروان صادق آن حضرت، به وی اعتمادی نداشتند. در واقع چنانکه از لابه لای روایات مغشوش و بازمانده از این دوره میتوان دریافت، نوعی
تعصب ، اشعث را ناچار از پیوستن به سپاه عراق کرد: بنابر روایتی، وی همان هنگام که در آذربایجان امر امام علی علیه
السلام در خصوص
تسلیم اموال را دریافت کرد، خواست به
معاویه ملحق شود
و حتی بنابر روایتی دیگر، از همین هنگام با معاویه بنای مکاتبه گذارد.
اما چون با یارانش رایزنی کرد، آنها پیوستن به شامیان را تقبیح کردند و اشعث از آن رأی بازگشت.
چنین مینماید که کندیان از همین هنگام معاویه را جانشین ملوک غسانی میدیدهاند و دوباره رقابتها و نزاعهای کندی - غسانی در پوشش عراقی - شامی یکباره سر بر آورد و شاید این نشانه جایگزینی نوعی تعصب شهری بر تعصب قبیلگی باشد. بنابراین، پیوستن اشعث به امام علی علیه
السلام از آن رو بود که وی به عنوان رئیس قبیله کنده، ناچار بود موقعیت جغرافیایی قبیله خویش را حفظ کند.
امام علی علیه
السلام برای رعایت سنت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله که پیوندهای قبیلگی را تا حد ممکن فرو میگذاشت و هم به سبب بی اعتمادی به اشعث، خواست ریاست کنده و ربیعه را که با اشعث بود، به
حسان بن مخدوج بسپارد، اما
مالک اشتر نخعی و
عدی بن حاتم طایی امام را از آن کار بازداشتند.
در حالی که معاویه میکوشید اشعث را به سبب بی اعتنایی امام به او، به سوی خود جلب کند، امام علیعلیه
السلام اشعث را به فرماندهی بخشی از سپاه گماشت.
در نخستین برخورد که لشکریان شام شریعه
فرات را بر سپاه امام علیه
السلام بستند، اشعث
بن قیس با اجازه امیرالمؤمنین علیه
السلام آنجا را از تسلط لشکر شام به در آورد.
در طی درگیریهای پراکنده دیگر هم نیز اشعث از خود رشادتهایی نشان داد
تا در گرماگرم نبرد که معاویه شکست را نزدیک میدید، برادر خود
عتبة بن ابی سفیان را با پیشنهاد ترک جنگ نزد اشعث فرستاد. با آنکه اشعث در این مذاکرات امام علیه
السلام را ستود و در باره ترک مخاصمه پاسخ مثبت نداد،
اما در شب
لیلة الهریر که نزدیک بود سپاهیان امام علیه
السلام کار جنگ را یکسره کنند، اشعث در جمع کندیان به پا خاست و ضمن خطبهای، با لحنی مصلحت جویانه خواستار ترک خونریزی بیشتر شد. بنابر این روایات، تا خبر خطبه اشعث به معاویه رسید، دستور داد تا
قرآن ها را فراز نیزهها کنند.
در روایت
یعقوبی ، صریحاً از مکاتبه و ارتباط اشعث و معاویه در این باره یاد شده است.
پس از این ماجرا اشعث از امیرالمؤمنین علی علیه
السلام به تأکید میخواست که پیشنهاد «دعوت به کتاب الله» را بپذیرد و گفتهاند که او و گروهی از کندیان بیش از هر کس دیگری خواستار ترک مخاصمه بودند.
اشعث همچنین نظر معاویه را در باب قرار دادن یک حَکَم از شام و دیگری از عراق پسندید
و همراه کندیان
ابوموسی اشعری را برگزید و با حکمیت
ابن عباس یا
مالک اشتر به عنوان نماینده از سوی امام علی علیه
السلام و عراقیان مخالفت کرد.
به روایت یعقوبی، وقتی بر سر لقب «امیرالمؤمنین» برای امام علیعلیه
السلام هنگام نوشتن صلح نامه میان نمایندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از کسانی بود که خواستار محو این لقب در آن نامه شد و مالک اشتر سخت به او اعتراض کرد.
با آنکه در گزارشهای تاریخی موجود از
ماجرای حکمیت ، نقش اشعث به خوبی آشکار است، اما جالب توجه است که در نظرگاههای باقی مانده از گروهی از
خوارج سده ۲ و ۳ق، یعنی
اباضیه ، در باب قضیه حکمیت کوچکترین اشارهای به نقش اشعث نشده است
حال آنکه یکی از اباضیان معاصر، با توجه به پارهای از روایتهای تاریخی، کل ماجرای حکمیت را ساخته و پرداخته اشعث و
عمرو بن عاص و
معاویه میداند.
به هر حال با ظهور گرایش خوارج که امام علی علیه
السلام تا سر حد ممکن کوشید با ایشان مدارا کند، اشعث از کسانی بود که اعتقاد داشتند باید پیش از آغاز دوباره جنگ با معاویه، نخست با خوارج نهروان جنگید.
پس از
نبرد نهروان ، امام علیه
السلام یاران را به جنگ با معاویه خواند، اما اشعث خستگی از
جنگ را بهانه آورد و سخنان او نیز در سپاهیان تأثیری بسزا کرد و به همین سبب امام علیه
السلام راهی
کوفه شد.
واپسین نکته در زندگی اشعث، مسأله ارتباط او با
ابن ملجم و نقش او در
توطئه شهادت امیرالمؤمنین علی علیه
السلام است که از لابهلای گزارشهای مغشوش منابع نمیتوان به نتیجه قانع کنندهای دست یافت. البته امیرالمؤمنین علیه
السلام به اشعث اعتمادی نداشت؛ حتی یک بار امام علی علیه
السلام بر منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت.
همچنین گفتهاند یک بار اشعث، امام علیه
السلام را
تهدید به مرگ کرد.
از آن سوی به نظر میرسد که ابن ملجم از طریق تحلیف یا خویشاوندی از طرف مادر با کنده ارتباط داشته،
و شاید به همین سبب وقتی ابن ملجم از
مصر به
کوفه آمد، در منزل اشعث سکنی گزید.
بنابر یک روایت، اشعث از قصد شوم ابن ملجم آگاه شد و آن را به اطلاع امام علیه
السلام نیز رساند، اما با پاسخ آن حضرت رو به رو شد که میگفت «او هنوز مرا نکشته است».
در غالب روایات آمده که اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام علیه
السلام به مسجد کوفه، به ابن ملجم جملهای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن
صبح در مقصود خود شتاب کند. این گفته را
حجر بن عدی کندی یا
عفیف کندی که در
مسجد حضور داشتند، شنیدند و همان موقع توطئه شهادت امام علیه
السلام را به او نسبت دادند و البته اشعث
انکار کرد.
بنابر روایات، اشعث از توطئه آگاهی داشته، و بلکه مراقب اجرای آن نیز بوده است. این موضوع در رسالهای از یکی از اباضیان معاصر چندان تبلور یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت میدهد و به گمان او، ابن ملجم کندی بود و کندیان در شمار خوارج نبودهاند.
زندگی اشعث، پس از شهادت امام علی علیه
السلام دیری نپایید و مرگ وی اندکی پس از آن - به روایتی به فاصله ۴۰ روز - در ۶۳ سالگی در رسید، یعنی احتمالاً او در
ذیحجه ۴۰/آوریل ۶۶۱ درگذشته است.
در برخی مآخذ از سال ۴۲ق - پس از صلح
امام حسن علیه
السلام - به عنوان تاریخ مرگ او یاد شده است.
اشعث از اشراف و ثروتمندان کوفه بود و داستانهایی از ثروت او نقل شده است.
گفتهاند او نخستین کس بود که خود سواره میرفت و مردانی کنارش راه میسپردند و این یادآور رفتار پادشاهان و امراست.
اشعث از
صحابه حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله شمرده شده، و از طریق او احادیثی نیز نقل شده است.
کسانی از طبقه
تابعین چون
شعبی ،
ابووائل و
قیس بن ابی حازم از او
حدیث روایت کردهاند.
نفوذ و ریاست اشعث بر
قبیله کنده در کوفه، از طریق خانوادهاش که هر یک آنان از بزرگان شهر محسوب میشدند، اعمال میگردید. فرزند بزرگش محمد، از امفروه خواهر ابوبکر، در دستگیری
حجر بن عدی ، صحابی امیرالمؤمنین علیه
السلام شرکت فعال داشت. او از امیران مورد اعتماد
زیاد بن ابی سفیان و
ابن زیاد بود و در دستگیری و قتل
هانی بن عروه و
مسلم بن عقیل در آستانه
واقعه کربلا ، شرکت جست.
فرزند دیگر او، قیس، از کسانی بود که
امام حسین علیه
السلام را به کوفه دعوت کرد، با اینهمه، به لشکر شام پیوست و مکاتبه با آن حضرت را انکار کرد
و همو بود که پس از شهادت امام علیه
السلام جامه از پیکر آن حضرت ربود.
جعده دختر اشعث که با نیرنگ پدر به همسری امام حسن مجتبی علیه
السلام درآمد،
به فریب
معاویه ، آن حضرت را مسموم کرد.
خانواده اشعث حتی تا سده ۳ق نیز در کوفه، در حوادث سیاسی غالباً به نفع حاکمان نقش داشتند و همواره به نیرنگ بازی شهره بودند و چون یکی از ایشان خواست به خدمت
حضرت صادق علیه
السلام برسد، آن حضرت نپذیرفت.
برخی
اشعث بن سعد را به اشتباه
اشعث بن قیس دانسته و او را جزء
شهداء برشمرده اند.
و حال آن که اشعث
بن قیس از دشمنان
سیدالشهداء علیه
السلام بوده است.
(۱) ابراهیم
بن محمد ثقفی، الغارات، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۲) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
(۳) ابن ابی الدنیا، ابوبکر، «مقتل امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب علیه
السلام»، به کوشش
عبدالعزیز طباطبایی، قم، ۱۴۰۸ق، س ۳، شم ۳.
(۴) ابن اثیر، علی، اسد الغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۵) ابن اثیر، علی، الکامل.
(۶) ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۹م.
(۷) ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق.
(۸) ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
(۹) ابن حبیش، عبدالرحمان، الغزوات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۰) ابن حجر، احمد، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۱۱) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۱۲) ابن
سلام اباضی، بدء
الاسلام و شرائع الدین، به کوشش ورنر شوارتز و
سالم بن یعقوب، ویسبادن، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۳) ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۱۴) ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
(۱۵) ابن فقیه، احمد، البلدان، بهکوشش یوسفهادی، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
(۱۶) ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۷) ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۱۸) ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه.
(۱۹) ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
(۲۰) ابوقحطان، خالد، «سیره»، ضمن السیر و الجوابات، به کوشش سیده اسماعیل کاشف، عمان، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۱) ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، به کوشش محمدسید وکیل، مدینه، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م.
(۲۲) احمد
بن حنبل، مسند، بیروت، دارصادر.
(۲۳) اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۱م.
(۲۴) بحشل،
اسلم، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عواد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۵) بخاری، محمد، التاریخ الصغیر، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۲۶) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ج ۲، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
(۲۷) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ج ۳، ۱۳۹۷ق.
(۲۸) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
(۲۹) پیگولوسکایا، اعراب در حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۳۰) تقیزاده، حسن، از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۳۱) ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۳۲) حمزه اصفهانی.
(۳۳) سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة.
(۳۴) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۳۵) خلیفة
بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶م.
(۳۶) خلیفة
بن خیاط، طبقات، به کوشش اکرم ضیاء عمری، ریاض، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
(۳۷) دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۳۸) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۳۹) زمخشری، محمود، المستقصی من امثال العرب، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.
(۴۰)
سلیمان بن داوود، الخوارج هم انصار الامام علی علیه
السلام، قسنطینه، ۱۴۰۳ق.
(۴۱) شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی
اسلام، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۴۲) طبرانی،
سلیمان، العجم الکبیر، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، قاهره، مکتبة ابن تیمیه.
(۴۳) طبری، تاریخ.
(۴۴) کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۴۵) کلبی، هشام، نسب معدو الیمن الکبیر، به کوشش محمود فردوس العظم، دمشق، دارالیقظة العربیه.
(۴۶) مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۴۷) مجمل التواریخ و القصص، بهکوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۴۸) مزی، یوسف، تحفة الاشراف، بمبئی، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۴۹) مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
(۵۰) مفید، محمد، الارشاد، قم، ۱۴۱۳ق.
(۵۱) نصربن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
(۵۲) نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۵۳) نهج البلاغه.
(۵۴) واقدی، محمد، الردة، به روایت ابن اعثم کوفی، به کوشش محمد حمیدالله، پاریس، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
(۵۵) یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اشعث بن قیس کندی»، ج۹، شماره۳۵۶۴. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۹۸.