اشراف صدر اسلام (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اشراف و کافران صدر
اسلام دعوت و
رسالت پیامبر اکرم را رد نموده و دعوت ایشان را تعبیر به
سحر ، کذب و
بدعت می نمودند.
اشراف مکه ، درباره ناشناخته بودن دعوتهای توحیدی
پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ادعاهای کذب می کردند.
و انطـلق الملامنهم ان امشوا واصبروا علی ءالهتکم..(و بزرگانشان روان شدند (و گفتند) برويد و بر خدايان خود ايستادگى نماييد كه اين امر قطعا هدف (ما)ست.)
ما سمعنا بهـذا فی الملة الاخرة..(از طرفى اين (مطلب) را در
آیین اخير (عيسوى هم) نشنيده ايم اين (ادعا) جز دروغ بافى نيست.)
علامه طباطبایی فرمودند: منظورشان از (ملت آخرت) مذهبى است که سایر ملل و امتهاى معاصر و یا قریب به عصر آن روز
عرب به آن
مذهب متدین بودند، در مقابل مذهبهاى اولى که امم گذشته متدین به آن بوده اند، گویا خواسته اند بگویند: این دینى نیست که تمام
اهل دنیا آن را به عنوان آخرین
دین بپذیرند، بلکه از همان افسانه هاى قدیمى است .
اشراف صدر اسلام
انسانهایی مرتجع و واپس گرا در برابر معارف حقه الهی که از طرف پیامبر بر آنان عرضه شده بود، بودند.حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به
عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
قد کانت ءایـتی تتلی علیکم فکنتم علی اعقـبکم تنکصون (در حقيقت
آیات من بر شما خوانده مى شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مى رفتيد.)
از طبقه
اشراف بودن، ملاک ارزشمندی برای احراز مقام رسالت الهی از دیدگاه
اشراف مکه بود. بل متعت هـؤلاء وءاباءهم حتی جاءهم الحق ورسول مبین (بلكه اينان و پدرانشان را برخودارى دادم تا حقيقت و فرستادهاى آشكار به سويشان آمد.)
ولما جاءهم الحق قالوا هـذا سحر..(و چون حقيقت به سويشان آمد گفتند اين افسونى است و ما منكر آنيم.)
وقالوا لولا نزل هـذا القرءان علی رجل من القریتین عظیم (و گفتند چرا اين
قرآن بر مردى بزرگ از (آن) دو شهر فرود نيامده است.)
اشراف مکه در عصر پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، انسانهایی مستکبر و جاه طلب بودند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجئـرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
قد کانت ءایـتی تتلی علیکم فکنتم علی اعقـبکم تنکصون (در حقيقت آيات من بر شما خوانده مى شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مى رفتيد.)
مستکبرین به...(در حالى كه از (پذيرفتن) آن
تکبر مى ورزيديد و
شب هنگام (در محافل خود) بدگويى مى كرديد.)
خداوند در
قرآن ولیدبن مغیره ، از
اشراف مکه را، به سبب
استکبار وی و عناد با پیامبر اسلام نفرین می کند. ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
وجعلت له مالا ممدودا (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
وبنین شهودا(و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ومهدت له تمهیدا (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
ثم یطمع ان ازید(باز (هم) طمع دارد كه بيفزايم.)
انه فکر وقدر (آرى (آن
دشمن حق) انديشيد و سنجيد.)
فقتل کیف قدر(كشته بادا چگونه (او) سنجيد.)
ثم قتل کیف قدر ((آرى) كشته بادا چگونه (او) سنجيد.)
ثم ادبر و استکبر (آنگاه پشت گردانيد و
تکبر ورزيد.)
برخی از
اشراف و قدرت مندان
مکه،
انسانهایی بودند عیب جو و پیامبر گرامی اسلام و
دین مبین را مورد تمسخر قرار می دادند. هماز مشاء بنمیم ((كه) عيب جوست و براى خبرچينى گام برمى دارد.)
مناع للخیر معتد اثیم(مانع خير متجاوز
گناه پيشه.)
عتل بعد ذلک زنیم (گستاخ (و) گذشته از آن
زنازاده است.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
ویل لکل همزة لمزة (واى بر هر بدگوى
عیب جويى.)
الذی جمع مالا وعدده (كه مالى گرد آورد و برشمردش.)
اشرافیت و سرمستی سران شرک، باعث میشد
مؤمنان و دینداران را مورد تمسخر و
استهزا قرار بدهند.زین للذین کفروا الحیوة الدنیا ویسخرون من الذین ءامنوا...(زندگى
دنیا در
چشم كافران آراسته شده است و مؤمنان را ريشخند مى كنند و (حال آنكه) كسانى كه تقواپيشه بوده اند در روز
رستاخیز از آنان برترند و خدا به هر كه بخواهد بىشمار روزى مى دهد.)
اشراف مکه، انسانهایی افراطی و
اسراف کار بودند. واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه ولاتعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا ولاتطع من
اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هوه وکان امره فرطا (و با كسانى كه پروردگارشان را
صبح و شام مى خوانند (و) خشنودى او را مى خواهند شكيبايى پيشه كن و دو ديده ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى و از آن كس كه قلبش را از ياد خود
غافل ساخته ايم و از
هوس خود پيروى كرده و (اساس) كارش بر زياده روى است
اطاعت مكن.)
تفسیر
مجمع البیان در
شآن نزول این آیه فرموده است که: آیه درباره جناب
سلمان و
ابوذر و سایر فقرا از
اصحاب پیامبر نازل شده است.
اشراف غافل صدر
اسلام ، هنگام رویارویی با
عذاب الهی که مستوجب آن هستند به گریه و زاری می پردازند،
قرآن کریم فرموده است: حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجئـرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
در روز
قیامت ،
اشراف کافر
مکه، که در زمان حیاتشان دعوت اسلام را لبیک نگفتنه بودند، درخواست کمک و یاری از خداوند دارند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
لاتجـئروا الیوم انکم منا لاتنصرون (امروز زارى مكنيد كه قطعا شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.)
اشراف مستکبر، به دلیل ظلم و عناد با اسلام و تکبر و بدگویی از کمک و مدد خداوند محروم هستند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
لاتجـئروا الیوم انکم منا لاتنصرون (امروز زارى مكنيد كه قطعا شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.)
مستکبرین به سـمرا تهجرون (در حالى كه از (پذيرفتن) آن تكبر مى ورزيديد و
شب هنگام (در محافل خود) بدگويى مى كرديد.)
این مستکبران، در اثر نافرمانی از دستورات الهی و عدم قبول دعوت
پروردگار شامل عذاب حق متعال در روز قیامت می شوند.حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
لاتجـئروا الیوم انکم منا لاتنصرون (امروز زارى مكنيد كه قطعا شما از جانب ما يارى نخواهيد شد.)
اشراف که در دنیا بسیار قدرتمند و دارای جایگاه و کرسی بلندی بودند به دلیل نافرمانی در قیامت به پست ترین جایگاه رسیده و
ذلیل می شوند.مناع للخیر معتد اثیم..(مانع خير متجاوز گناه پيشه.)
سنسمه علی الخرطوم (زودا كه بر
بینی اش داغ نهيم (و رسوايش كنيم).)
طبق نص صریح
قرآن کریم آیات و معجزات الهی که از سوی
پیامبر اکرم بر آنان وارد می شد هیچ کدام تأثیری بر ایمان آوری کفار
مکه نداشت. وکذلک جعلنا فی کل قریة اکـبر مجرمیها لیمکروا فیها..(و بدين گونه در هر شهرى گناهكاران بزرگش را مى گماريم تا در آن به نيرنگ پردازند و(لى) آنان جز به خودشان نيرنگ نمى زنند و درك نمى كنند.)
واذا جآءتهم ءایة قالوا لن نؤمن حتی نؤتی مثل مآ اوتی رسل الله...(و چون آيتى برايشان بيايد مى گويند هرگز
ایمان نمى آوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما (نيز) داده شود خدا بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد به زودى كسانى را كه مرتكب
گناه شدند به (سزاى) آنكه نيرنگ مى كردند در پيشگاه خدا خوارى و
شکنجه اى سخت خواهد رسيد.)
اشراف صدر اسلام در اثر غرور و تکبرشان به آیات الهی پشت می کردند. حتی هنگامی که
آیات خوانده می شد
پنبه در گوششان می کردند تا صوت آن را نشنوند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب.. (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
قد کانت ءایـتی تتلی علیکم فکنتم علی اعقـبکم تنکصون (در حقيقت آيات من بر شما خوانده مى شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مى رفتيد.)
از سوی برخی از
اشراف آیات الهی
افسانه نامیده می شد و آن را داستانی بیش نمی دانستند. مناع للخیر معتد اثیم (مانع خير متجاوز گناه پيشه.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مالدار و پسردار است.)
اذا تتلی علیه ءایـتنا قال اسـطیر الاولین (چون آيات ما بر او خوانده شود گويد افسانه هاى پيشينيان است.)
ولید بن مغیره که از فصحا و بزرگان
مکه بود پس از شنیدن آیات
قرآن از پیامبر اکرم، نزد کفار
قریش آمد و گفت بروید بگویید که این کلام
سحر است. ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
وجعلت له مالا ممدودا (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
وبنین شهودا(و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ومهدت له تمهیدا (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
ثم یطمع ان ازید (باز (هم) طمع دارد كه بيفزايم.)
کلا انه کان لایـتنا عنیدا (ولى نه زيرا او دشمن آيات ما بود.)
گروهی از
اشراف و ثروتمندان صدر اسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خواستند
اصحاب صفه را از خود دور کنند که خداوند با نزول این
آیه آن را منع کردند. ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظـلمین (و كسانى را كه
پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مى خوانند در حالى كه خشنودى او را مى خواهند مران از حساب آنان چيزى بر عهده تو نيست و از حساب تو (نيز) چيزى بر عهده آنان نيست تا ايشان را برانى و از ستمكاران باشى.)
واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه ولاتعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا ولاتطع من
اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هویه وکان امره فرطا (و با كسانى كه پروردگارشان را
صبح و
شام مى خوانند (و) خشنودى او را مى خواهند شكيبايى پيشه كن و دو ديده ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى
دنیا را بخواهى و از آن كس كه قلبش را از ياد خود
غافل ساخته ايم و از هوس خود پيروى كرده و (اساس) كارش بر زياده روى است
اطاعت مكن.)
اشراف صدر اسلام اصحاب صفه را تحقیر و
استهزا می کردند. ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغدوةوالعشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظـلمین (و كسانى را كه پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مى خوانند در حالى كه خشنودى او را مى خواهند مران از حساب آنان چيزى بر عهده تو نيست و از حساب تو (نيز) چيزى بر عهده آنان نيست تا ايشان را برانى و از ستمكاران باشى.)
وکذلک فتنا بعضهم ببعض لیقولوا اهـؤلاء من الله علیهم من بیننآ الیس الله باعلم بالشکرین (و بدين گونه ما برخى از آنان را به برخى ديگر آزموديم تا بگويند آيا اينانند كه از ميان ما خدا بر ايشان منت نهاده است آيا خدا به (حال) سپاسگزاران داناتر نيست.)
درخواست طرد اصحاب صفه از سوی
اشراف صدر اسلام ناشی از
غفلت،
اسراف کاری و هواپرستی آنان بود. واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه ولاتعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا ولاتطع من
اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هویـه وکان امره فرطا (و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند (و) خشنودى او را مى خواهند شكيبايى پيشه كن و دو ديده ات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى و از آن كس كه قلبش را از ياد خود
غافل ساخته ايم و از
هوس خود پيروى كرده و (اساس) كارش بر زياده روى است اطاعت مكن.)
هیچگاه
اشراف متکبر در صدر اسلام در آیات
قرآن تفکر نکردند و به معانی آن توجهی ننمودند.حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجئـرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
افلم یدبروا القولام جاءهم ما لم یات ءاباءهم الاولین (آيا در (عظمت) اين سخن نينديشيدهاند يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است.)
اشراف از همان ابتدا از آیات الهی
قرآن روی گردان بودند. اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
.. بل اتینـهم بذکرهم فهم عن ذکرهم معرضون (و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مى كرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مى شد (نه) بلكه يادنامه شان را به آنان داده ايم ولى آنها از (پيروى) يادنامه خود روی گردانند.)
تفسیر المیزان در ذیل این
آیه فرموده است: «بیشتر آنان از حق بدشان مى آید به این جهت بدشان مى آید که مخالف با هوى و هوس ایشان است.»
اشراف مکه از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم شناخت کافی داشتند. چه اینکه ایشان و پدر و جدشان از خردسالی تا زمانی که به پیامبری مبعوث شوند در آنجا زندگی می کردند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
افلم یدبروا القولام جاءهم..(آيا در (عظمت) اين سخن نينديشيده اند يا چيزى براى آنان آمده كه براى پدران پيشين آنها نيامده است.)
ام لم یعرفوا رسولهم...(يا پيامبر خود را (درست) نشناخته و (لذا) به انكار او پرداخته اند.)
خداوند همه را در
اطاعت از
اشرافی که کلام الهی و فرستاده ایشان را تکذیب می کردند نهی فرمودند. ولاتطع کل حلاف مهین (و از هر
قسم خورنده فرو مايه اى فرمان مبر.)
هماز مشاء بنمیم (كه عيب جوست و براى خبرچينى گام برمى دارد.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
پروردگار فرمودند از
اشراف زیاده رو و افراطی پیروی و اطاعت نکنید. واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه ولاتعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا ولاتطع من
اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هویه وکان امره فرطا (و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند (و) خشنودى او را مىخواهند شكيبايى پيشه كن و دو ديدهات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى و از آن كس كه قلبش را از ياد خود
غافل ساختهايم و از هوس خود پيروى كرده و (اساس) كارش بر زيادهروى است اطاعت مكن.)
اکثریت
اشراف در صدر اسلام از حق
کراهت بسیار داشتند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
.. واکثرهم للحق کـرهون(يا مى گويند او
جنونی دارد (نه) بلكه (او) حق را براى ايشان آورده و(لى) بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.)
قرآن کریم در اینجا با اشاره به داستان فرزندان آن باغدار که مورد آزمون الهی قرار گرفتند، فرمودند که خداوند
اشراف صدر اسلام را هم مورد آزمایش قرار داد. فلاتطع المکذبین (پس از دروغ زنان فرمان مبر.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
انا بلونـهم کما بلونا اصحـب الجنة...(ما آنان را همان گونه كه باغداران را آزموديم مورد
آزمایش قرار داديم آنگاه كه
سوگند خوردند كه صبح برخيزند و (ميوه) آن (باغ) را حتما بچينند.)
برخی از
اشراف صدر اسلام
انسانهایی بدخلق و درشت خوی بودند. ولاتطع کل حلاف مهین (و از هر قسم خورنده فرو مايه اى فرمان مبر.)
عتل بعد ذلک زنیم (گستاخ (و) گذشته از آن زنازاده است.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مالدار و پسردار است.)
اشراف مکه برای ایمان آوردن به خداوند بهانه و پیش شرط گذاشتند و آن هم درخواست
وحی و
رسالت بود. وکذلک جعلنا فی کل قریة اکـبر مجرمیها لیمکروا فیها..(و بدين گونه در هر شهرى گناهكاران بزرگش را مى گماريم تا در آن به نيرنگ پردازند و(لى) آنان جز به خودشان نيرنگ نمى زنند و درك نمى كنند.)
واذا جآءتهم ءایة قالوا لن نؤمن حتی نؤتی مثل مآ اوتی رسل الله...(و چون آيتى برايشان بيايد مى گويند هرگز
ایمان نمى آوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما (نيز) داده شود خدا بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به (سزاى) آنكه نيرنگ مى كردند در پيشگاه خدا خوارى و
شکنجه اى سخت خواهد رسيد.)
افرادی از
اشراف صدر اسلام آدم هایی بی اصل و
نسب بودند. ولاتطع کل حلاف مهین (و از هر قسم خورنده فرو مايه اى فرمان مبر.)
عتل بعد ذلک زنیم (گستاخ (و) گذشته از آن زنازاده است.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مالدار و پسردار است.)
افرادی از
اشراف صدر اسلام انسانهایی تجاوزپیشه و ستم پیشه بودند که به پیامبر و پیروانشان
ظلم می کردند. هماز مشاء بنمیم (كه عيب جوست و براى خبرچينى گام برمى دارد.)
مناع للخیر معتد اثیم (مانع خير متجاوز
گناه پيشه.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
اشراف صدر اسلام پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را تکذیب می کردند. فلاتطع المکذبین (پس از دروغزنان فرمان مبر.)
مناع للخیر معتد اثیم (مانع خير متجاوز گناه پيشه.)
عتل بعد ذلک زنیم (گستاخ (و) گذشته از آن
زنازاده است.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
اشراف صدر
اسلام بر عبادت
بتها پایداری کرده و به
خداپرستی روی نمی آوردند. و انطـلق الملامنهم ان امشوا واصبروا علی ءالهتکم ان هـذا لشیء یراد (و بزرگانشان روان شدند (و گفتند) برويد و بر خدايان خود ايستادگى نماييد كه اين امر قطعا هدف (ما)ست.)
ولیدبن مغیره که از
اشراف مکه بود بر ضد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و
قرآن کریم توطئه نمودند و
قرآن نیز آن نیرنگ را بازگو نموده است. ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
وجعلت له مالا ممدودا (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
وبنین شهودا(و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ومهدت له تمهیدا (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
ثم یطمع ان ازید (باز (هم)
طمع دارد كه بيفزايم.)
کلا انه کان لآیـتنا عنیدا(ولى نه زيرا او دشمن آيات ما بود.)
سارهقه صعودا (به زودى او را به بالارفتن از گردنه (عذاب) وادار مى كنم.)
انه فکر وقدر (آرى (آن
دشمن حق) انديشيد و سنجيد.)
فقتل کیف قدر (كشته بادا چگونه (او) سنجيد.)
ثم قتل کیف قدر ((آرى) كشته بادا چگونه (او) سنجيد.)
ثم نظر (آنگاه نظر انداخت.)
ان هـذا الا قول البشر (اين غير از سخن بشر نيست.)
قرآن کریم
اشراف مکه را تهدید به عذاب و خلوود در جهنم نموده است.
قرآن برخی
اشراف مکه را به زبونی و خواری در
قیامت تهدید کرده است. ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
مناع للخیر معتد اثیم (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
عتل بعد ذلک زنیم(و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ان کان ذا مال و بنین (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
اذا تتلی علیه ءایـتنا قال اسـطیر الاولین (باز (هم) طمع دارد كه بيفزايم.)
سنسمه علی الخرطوم (ولى نه زيرا او دشمن آيات ما بود.)
اشراف مستکبر
مکه از سوی خداوند، به عذاب الهی در روز قیامت تهدید کرده است. اجعل الالهة الـها وحدا ان هـذا لشیء عجاب (آيا خدايان (متعدد) را خداى واحدى قرار داده اين واقعا چيز عجيبى است.)
و انطـلق الملامنهم ان امشوا واصبروا علی ءالهتکم..(و بزرگانشان روان شدند (و گفتند) برويد و بر خدايان خود ايستادگى نماييد كه اين امر قطعا هدف (ما)ست.)
اءنزل علیه الذکر من بیننا بل هم فی شک من ذکری بل لما یذوقوا عذاب (آيا از ميان ما
قرآن بر او نازل شده است (نه) بلكه آنان در باره
قرآن من دودلند (نه) بلكه هنوز عذاب (مرا) نچشيده اند.)
مناع للخیر معتد اثیم (مانع خير متجاوز گناه پيشه.)
عتل بعد ذلک زنیم (گستاخ (و) گذشته از آن
زنازاده است.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
سنسمه علی الخرطوم (زودا كه بر بينىاش داغ نهيم (و رسوايش كنيم).)
واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجرا جمیلا (و بر آنچه مى گويند شكيبا باش و از آنان با دورى گزيدنى خوش فاصله بگير.)
وذرنی والمکذبین اولی النعمة (و مرا با تكذيب كنندگان توانگر واگذار و اندكى مهلتشان ده.)
ان لدینا انکالا و جحیما (در حقيقت پيش ما زنجيرها و
دوزخ .)
ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
وجعلت له مالا ممدودا (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
وبنین شهودا (و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ومهدت له تمهیدا (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
ثم یطمع ان ازید (باز (هم) طمع دارد كه بيفزايم.)
سارهقه صعودا (به زودى او را به بالارفتن از گردنه (عذاب) وادار مى كنم.)
ویل لکل همزة لمزة (واى بر هر بدگوى
عیب جويى.)
الذی جمع مالا وعدده (كه مالى گرد آورد و برشمردش.)
یحسب ان ماله اخلده (پندارد كه مالش او را
جاوید كرده.)
از سوی
اشراف مکه، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را به صفت ناروای دیوانگی متهم کردند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به
عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
ام یقولون به جنة...(يا مى گويند او جنونى دارد (نه) بلكه (او) حق را براى ايشان آورده و(لى) بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.)
اشراف و قدرتمندان صدر اسلام، پیامبر گرامی را متهم به دروغ پردازی در گفتار و ادعای
نبوت می کردند.و انطـلق الملامنهم ان امشوا واصبروا علی ءالهتکم..(و بزرگانشان روان شدند (و گفتند) برويد و بر خدايان خود ايستادگى نماييد كه اين امر قطعا هدف (ما)ست.)
ما سمعنا بهـذا فی الملة الاخرة ان هـذا الا اختلـق (از طرفى اين (مطلب) را در
آیین اخير (عيسوى هم) نشنيده ايم اين (ادعا) جز دروغ بافى نيست.)
از سوی برخی
اشراف صدر اسلام
قرآن سحر و جادو تلقی می شد. ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
وجعلت له مالا ممدودا (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
وبنین شهودا (و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ومهدت له تمهیدا (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
انه فکر وقدر (آرى (آن
دشمن حق) انديشيد و سنجيد.)
فقتل کیف قدر (كشته بادا چگونه (او) سنجيد.)
ثم قتل کیف قدر ((آرى) كشته بادا چگونه (او) سنجيد.)
ثم نظر(آنگاه نظر انداخت.)
فقال ان هـذا الا سحر یؤثر (و گفت اين (
قرآن) جز سحرى كه (به برخى) آموخته اند نيست.)
از دیدگاه
اشراف صدر اسلام، فقط طبقه
اشراف شایسته احراز مقام
رسالت و نبوت بودند. وقالوا لولا نزل هـذا القرءان علی رجل من القریتین عظیم (و گفتند چرا اين
قرآن بر مردى بزرگ از (آن) دو شهر فرود نيامده است.)
شیخ طبرسی در مجمع البیان میفرماید: منظور از قریتین،
مکه و
طائف می باشد.
از دیدگاه
اشراف، آنچه عامل جاودانگی می شود مال و
ثروت است. ویل لکل همزة لمزة (واى بر هر بدگوى عيبجويى.)
الذی جمع مالا وعدده (كه مالى گرد آورد و برشمردش.)
یحسب ان ماله اخلده (پندارد كه مالش او را جاويد كرده.)
برخی از
اشراف مکه عناصری سخن چین و نمام بودند. هماز مشاء بنمیم ((كه) عيب جوست و براى خبرچينى گام برمى دارد.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مالدار و پسردار است.)
اشراف مکه، دارای شب نشینیهای بیهوده بودند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
مستکبرین به سـمرا تهجرون (در حالى كه از (پذيرفتن) آن تكبر مى ورزيديد و
شب هنگام (در محافل خود) بدگويى مى كرديد.)
اشراف در شب نشینیهای خود در
مکه حرف های بیهوده می گفتند و هذیان گویی می کردند.حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
مستکبرین به سـمرا تهجرون (در حالى كه از (پذيرفتن) آن تكبر مى ورزيديد و شب هنگام (در محافل خود) بدگويى مى كرديد.)
آنان بر ضد
قرآن و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در نشستهای شبانه خود، دشنام داده و ناسزا می گفتند. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
مستکبرین به سـمرا تهجرون (در حالى كه از (پذيرفتن) آن تكبر مى ورزيديد و شب هنگام (در محافل خود) بدگويى مى كرديد.)
برخی از
اشراف مکه انسانهایی عیب جو بودن که بدون هیچ علت و دلیل مشخصی بهانه جویی می کردند. ولاتطع کل حلاف مهین (و از هر
قسم خورنده فرو مايه اى فرمان مبر.)
هماز مشاء بنمیم (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
ویل لکل همزة لمزة (واى بر هر بدگوى عيب جويى.)
الذی جمع مالا وعدده (كه مالى گرد آورد و برشمردش.)
ولیدبن مغیره ، بیش از همه
اشراف مکه در مال اندوزی
طمع داشت. ذرنی ومن خلقت وحیدا (مرا با آنكه (او را) تنها آفريدم واگذار .)
وجعلت له مالا ممدودا (و دارايى بسيار به او بخشيدم.)
وبنین شهودا(و پسرانى آماده (به خدمت دادم).)
ومهدت له تمهیدا (و برايش (عيش خوش) آماده كردم.)
ثم یطمع ان ازید (باز (هم) طمع دارد كه بيفزايم.)
عناصری از
اشراف صدر اسلام انسانهایی گناه پیشه بودند که تمام زندگی آنان پر از
معصیت و مخالفت با دستورات الهی بود. ولاتطع کل حلاف مهین (و از هر قسم خورنده فرو مايهاى فرمان مبر.)
مناع للخیر معتد اثیم (مانع خير متجاوز گناه پيشه.)
ان کان ذا مال و بنین (به صرف اينكه مال دار و پسردار است.)
اشراف مستکبر، پیرو هوا و هوسهای خویش بودند و
لجام تمام افعال و گفتارشان در دست نفس خبیثشان بود. حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجـئرون (تا وقتى خوشگذرانان آنها را به
عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زارى درمى آيند.)
ولو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السمـوت والارض...(و اگر حق از
هوسهای آنها پيروى مى كرد قطعا آسمانها و
زمین و هر كه در آنهاست تباه مى شد (نه) بلكه يادنامه شان را به آنان داده ايم ولى آنها از (پيروى) يادنامه خود روي گردانند.)
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۳۷۲، برگرفته از مقاله «اشراف صدر اسلام».