اسماعیلیه نزاریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فاطمیان از اسماعیلیانی بودند که امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل، نوه
امام صادق (علیهالسّلام)، میدانستند. آنان امامان را به دو قسم ظاهر و مستور تقسیم میکردند که پس از شش امام اول
امامیه و محمد بن اسماعیل که امامان ظاهر بودند نوبت به امامان مستور میرسید. این امامان مخفیانه مردم را به آیین اسماعیلی
دعوت میکردند و اطلاعات قابل ملاحظهای از وضعیت آنان در دست نیست. آخرین امام این دوره عبدالله یا عبیدالله ملقب به المهدی (متوفی ۳۲۲ هـ ق) بود. او پس از اینکه در ۲۸۶ هـ ق به
امامت رسید امامت و دعوتش را آشکار و در
سال ۲۹۷ هـ ق خلافت
فاطمیان را در مغرب تاسیس کرد و بار دیگر دوره امامان ظاهر فرا رسید.
فاطمیان در سال ۳۵۶ هـ ق با تصرف مصر و شام بخش بزرگی از
جهان اسلام را متصرف شدند و تا سال ۵۶۷ هـ ق حکومت مقتدری داشتند.
با
مرگ المستنصر بالله، هیجدهمین امام
فاطمیان و هشتمین خلیفه آنان، مساله جانشینی وی بزرگترین انشقاق تاریخی را در میان اسماعیلیان
فاطمی بوجود آورد. خلیفه بزرگترین پسر خود نزار را
ولی عهد و امام آینده معرفی کرده بود، اما وزیر و فرمانده ارتش، افضل بدرالجمالی، دخالت کرد و المستعلی (خواهر زاده و دامادش که کوچکترین پسر مستنصر هم بود) را به خلافت رساند. نزاز هم به
اسکندریه گریخت و دست به مخالفت زد اما شورش مسلحانه اش درهم شکست و اعدام شد.
با اینکه اکثر اسماعیلیان
مصر و تمامی جماعت اسماعیلی
یمن و گجرات و بسیاری از اسماعلیان شام امامت مستعلی را پذیرفتند. اما گروه بزرگی از اسماعیلیان شام و تمامی اسماعیلیان
ایران و
عراق و ماوراءالنهر، نزار را نوزدهمین امام خود و جانشین بر حق پدرش قبول کردند.
سرگذشت نزاریه با حکومت الموت به رهبری حسن صباح (متوفی: ۵۱۸ هـ ق) پیوند خورده است. او در ۴۶۴ هـ ق در حالی که هنوز جوان بود، به واسطه ابن عطاش، مبلغ بزرگ
فاطمیان در ایران وارد جمعیت سری معتقدین به امامت مستنصر شد و در ۴۷۱ هـ ق روانه مصر شد و به خدمت مستنصر درآمد و در اثنای بازگشت در ۴۸۲ هـ ق بر قلعه الموت در شمال
قزوین مسلط شد و آنجا را مقر
حکومت قرار داد و چون پیروانش زیادتر شدند بر سرزمینهای مجاور قلعه نیز استیلا یافت.
به دنبال مشاجراتی که بر سر جانشینی مستنصر در ۴۸۷ هـ ق در گرفت، حسن صباح و اسماعیلیان ایران، امامت نزار را پذیرفتند و حکومت اسماعیلیه نزاریه را در ایران تاسیس کردند. در این زمان دو حکومت
اسماعیلیه وجود داشت. یکی حکومت مستعلیه در مصر و شمال آفریقا و دیگری حکوت نزاریه در ایران که هر یک مستقل از دیگری فعالیت میکرد.
دعوت حکومت حسن صباح در ایران «
دعوت جدید» و
دعوت فاطمیان مصر «
دعوت قدیم» نامیده میشد.
تاریخ نهضت اسماعیلیان نزاری به دو مرحله تقسیم میشود: نخست؛ مرحلهای که به دوره الموت معروف است و از حدود ۴۸۳ هـ ق، تا ۶۵۴ هـ ق که سال سقوط این
دولت در ایران بود ادامه یافت. مرحله دوم؛ دوره بعد از الموت، که از ۶۵۴ هـ ق تا زمان حاضر ادامه دارد یعنی دورهای که ۷۰۰سال به درازا کشیده است.
در طی این دوره نزاریه تحت رهبری اولیه مرد سختگیر و قدرتمندی چون حسن صباح موفق شدند برای خود در دل محیطی سنی مسلک که عمدتا زیر سیطره ترکان سلجوقی قرار داشت، دولتی مستقل بوجود آورند. دولت نزاری که مقر اصلیش در قلعه کوهستانی الموت بود از لحاظ
سرزمین و قلمروی زیر نفوذش بسیار پراکنده بود و از شام تا مشرق ایران را در بر میگرفت. قلعههای بسیار با نواحی و روستاهای اطراف آنها را و نیز چند شهر را در سیطره و استیلای خود داشت. این دولت مستقل تا پایان عمرش پیوستگی خود را در مقابل بحرانها و حوادث عظیم متعدد و دشمنی مصرانه اکثریت جامعه اسلامی، که هرگز از کوشش برای قلع و قمع نزاریان شیعی و سلسلهای که بر آنها حکومت میکردند دست برنداشت، حفظ کرد.
از نظر اعتقادی مساله امامت در زمان حسن صباح سه ویژگی داشت، نخست اینکه؛ راه شناخت خدا و در نتیجه راه نجات انسان همانا در شناخت امام خلاصه میشود (یعنی جنبه مذهبی)، دوم اینکه؛ خلیفه
فاطمی (که در قاهره بود) دیگر امام نیست، و
امام غایب شده است (جنبه اجتماعی) و سوم اینکه؛ نزاریان تنها اهل نجاتاند و دیگران همه گمراهاند و این آموزه (یعنی جنبه سیاسی) در عمل پیروان حسن را در مبارزه با دشمنان مذهبی، سیاسی و طبقاتی مسلح میکرد.
تا آنجا که گروههایی به نام «فدائیان» مسؤول ترور و قتل مخالفانی بودند که صدماتی به نزاریان زده بودند. آنها در ۴۸۵ هـ ق نظام الملک، وزیر مقتدر سلجوقی، را به
قتل رساندند و در زمان حسن نزدیک به پنجاه عمل تروریستی از این قبیل به انجام رساندند.
با مرگ حسن، بزرگ امید دیلمی که رئیس قلعه لمسر در مجاور الموت بود به حکومت الموت رسید، او را خود حسن تعیین کرده بود و وی نیز پیش از مرگش در ۵۳۲ هـ ق فرزندش محمد را به جانشینی برگزید و بدین ترتیب سلسهای از داعیان را بنیان نهاد که در زمان خود بر قلمرو کوچک نزاری الموت در دره بالای رودبار و قلعههای واقع در سوریه و قهستان در شرق ایران حکومت میکردند (قلعههای واقع در
اصفهان و ارنجان پس از ۱۱۰ سال بدست سلجوقیان افتاد). ترورها ادامه یافت و برجستهترین قربانیان عبارت بودند از خلفای بغدادی، مسترشد (در ۵۲۹ هـ ق) و راشد (در ۵۳۲ هـ ق) و سلطان داود سلجوقی (در ۵۴۲ هـ ق). پس از آن، نوبت به چند وزیر و والی و مخصوصا قاضیانی که پی در پی با احکام و فتواهای شرعی و موعظههای خود با نزاریان بمخالفت پرداخته بودند. پوشیدن زره سینه در زیر لباس برای اشخاص برجسته امری عادی شد. نزاریان در دوران حسن دوم ، نوه بزرگ امید، انگیزهای جدید بدست آوردند. او در ۱۷
رمضان ۵۵۹ هـ ق اعلام کرد که قیامت، عصر قائم، آغاز شده و احکام شرع اسلامی که تا آن زمان با دقت فراوان مراعات میشد، به فرمان امام غایب (که تنها حسن دوم مستیقما با او ارتباط دارد) ملغی شده است. جوامع ساکن در
سوریه و قهستان نیز از این دعوی پیروی کردند و
عبادت اسلامی ممنوع شد و انجام آن کیفر در پی داشت. در ۵۶۱ هـ ق، حسن دوم را یکی از طرفداران آیین قدیمی در لمسر با خنجر از پای درآورد. پسرش محمد دوم (حک: ۵۶۱ تا ۶۰۱ هـ ق) اکنون برای نخستن بار مدعی شد که پدرش و او اولاد واقعی نزار
فاطمیاند و بنابراین خود آنان امام هستند. بدین ترتیب الگوی غیبت بار دیگر کنار گذاشته شد و همزمان با آن، شان و مقام امامی که اکنون دوباره ظاهر شده بود، اهمیتی تازه یافت. امام قائم، یعنی امامی که
قیامت را میآورد و
شرع را ملغی میکند، جایگرین مهدی قائم آخرزمانی شد. اما امام بعد از او، حسن سوم (حک:۶۰۱تا ۶۱۸ هـ ق) به واقعه قیامت پایان داد، شریعت را، آنهم بر مبنای
فقه شافعی و نه
فاطمی که قبل از اعلام قیامت رسمیت داشت، دوباره مطرح و با خلیفه سنی مذهب عباسی در
بغداد ارتباط برقرار کرد. دستور داد در هر دهکده
مسجد و
حمام بسازند و نوشتههای اسلاف خود را در ملاعام سوزاند. در حقیقت این خط مشی و سیاست سنی مابانه حسن سوم هیچ گاه رسما در الموت تایید نشد، بلکه بتدریج پس از او در اجرای رسوم و احکام شریعت بر طبق مذهب
اهل سنت سستی پدید آمد و اندیشههای قیامت از نو جان گرفت. در دوران فرزند او، محمد سوم (حک: ۶۱۸تا۶۵۳ هـ ق) که اباحیگیری بار دیگر قوت گرفت و رواج مجدد شریعت (در دوره حسن سوم) از روی تقیه بعنوان یک دوره انتقالی ستر تعبیر شد و بعبارت دیگر؛ برای رفع تناقضاتی که در رفتار امامان الموت دیده میشد اندیشهای بنام «عقیده ستر» مطرح شد، این عقیده ضمن اینکه رجوع به
شریعت حسن سوم را تبیین کرد، در عین حال تعبیر تازهای از عقیده قیامت عرضه داشت. بر مبنای این تعبیر جدید؛ قیامت لزوما آخرین رویداد تاریخ
بشر نیست، بلکه حالت گذرایی از حیات است؛ و آن هنگامی است که پرده تقیه برداشته میشود تا حقیقت بر همه آشکار شود. به موجب این بازنگری، الزام رعایت شریعت به شیوه اهل سنت به وسیله حسن سوم بازگشت به
تقیه یعنی پنهان داشتن عقیده دینی واقعی خود از باب
احتیاط و
رجعت به دوره ستر یعنی دورهای که بار دیگر حقیقت در باطن نهفته میشود تعبیر میگردد. حالت قیامت میتوانست از جنبه اصولی به وسیله هر امام زمانی به همه بشیریت یا گروه برگزیدهای از آنان در هر زمانی که وی اراده کند، اعطا شود یا از آنها پس گرفته شود. در نتیجه به اراده امام زندگی انسان میتواند میان دور قیامت یعنی هنگامی که حقیقت آشکار است و دور ستر که حقیقت پنهان است در گردش باشد. به این معنا حسن دوم دوره کوتاهی از قیامت را عرضه داشت و حال آنگه حسن سوم آن دور را پایان داد و دوره جدیدی از ستر را برقرار کرد که رعایت تقیه در آن الزام آور بود. این تناوب دورهای قیامت و ستر برحسب تصمیم و ارداه هر امام رخ میداد؛ زیرا هر امام؛ بالقوه امام قائم نیز بود. رکن الدین خورشاه، فرزند محمد سوم، آخرین امام الموت بود. او در ۶۵۴ هـ ق تسلیم
هلاکوخان مغول شد و پس از آنکه به دربار قوبیلای خان در مغولستان برده شد در راه بازگشت به وطن به قتل رسید و دولت نزاریان در ایران منقرض شد. نزاریان شام نیز که تا حدی مستقل از الموت تحول یافته بودند، هر چند همیشه تابع و فرمانبردار شاخه اصلی در ایران بودند، اما تا ۶۷۱ هـ ق بکلی مقهور سلطان یبرس اول، از سلاطین ممالیک، شدند. او همه قلعههای نزاریان را گرفت اما به خود آنان اجازه داد تا بصورت یک
جامعه نیمه مختار باقی بمانند. بعد از این نزاریان هرگز اهمیت و
قدرت سیاسی از دست رفته خویش را باز نیافتند.
این دوره که تا حال حاضر ادامه دارد خود به سه دوره دیگر تقسیم میشود:
۱. دو
قرن نخست؛ این دوره مبهمترین و تاریکترین دوره از تاریخ نزاریان است. آنها برای ادامه حیات خود را در زیر
خرقه متصوفه پنهان ساختند. علی رغم قتل عامهای مغولان، جامعه نزاری ایران در طی سالهای ۶۵۴ تا ۶۵۵ هـ ق بکلی از میان نرفت و دستگاه رهبری نزاری توانست پسر و جانشین منصوص
رکن الدین خورشاه، آخرین امام الموت، که
شمس الدین محمد و اولین امام دوره بعد از الموت باشد را پنهان و مخفی سازد. او به وسیله عدهای از بزرگان نزاری به آذربایجان برده شد. در آنجا بزرگ شد و در لباس پیشه ور و قلابدوز پنهانی میزیست. او در حدود ۷۱۰ هـ ق بعد از تقریبا نیم قرن امامت در آذربایجان درگذشت و اختلاف بر سر جانشینی او نزاریان را به دو شاخه محمد شاهی و قاسم شاهی تقسیم کرد. محمد شاهیان که گویا در آغاز اکثریت را در بعضی مناطق در دست داشتند در اوایل قرن دهم به هند
مهاجرت کردند اما در آغاز قرن سیزدهم هجری این سلسله منقطع شد و امامان قاسم شاهی بتدریج تنها امامان نزاری شدند.
۲. دوره تجدید حیات انجدان؛ در این دوره، که دو قرن ادمه یافت، امامان قاسم شاهی، که در انجدان محلات مستقر شده بودند، با
صوفیان نعمت اللهی در ایران روابط بسیار نزدیکی برقرار کردند. آنها کوشیدند تا سلطه و نظارت خود بر جماعات نزاری بیرون از ایران نیز گسترش دهند، جماعاتی مانند نزاریان شام،
آسیای مرکزی و
هند که بسیاری از آنها تا این زمان یا به محمدشاهیان گرویده بودند و یا تابع سلسله موروثی پیران خود شده بودند.
۳. دوره آقاخانها؛ یعنی از نیمه قرن سیزدهم که امامان نزاری قاسم شاهی در دنیای خارج بنام آقاخان شناخته شدند. حسنعلی شاه، امام چهل و ششم، مورد عنایت
فتحعلی شاه قاجار قرار گرفت، او بر املاک حسنعلی شاه در محلات افزود و دخترش را به همسری او درآورد و به وی لقب افتخاری آقاخان عطا کرد. از این زمان حسنعلی شاه بنام آقاخان محلاتی معروف شد و عنوان آقاخان بصورت موروثی در میان امامان نزاری پس از او باقی ماند. آقاخانها در این دوره علاوه بر تثبیت و تحکیم رهبری خود در میان جامعه نزاریان به اصلاح وضعیت اقتصادی و اجتماعی پیروان خود پرداختند، بویژه آنانی که در شبه قاره هند و سواحل شرقی
آفریقا میزیستند. هم اکنون؛ کریم، آقاخان چهارم و امام چهل و نهم، رهبری نزاریان را از ۱۳۷۶ هـ ق/ ۱۹۵۷ م تا به حال بر عهده دارد و مقر او در شهر
پاریس قرار دارد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نزاریه».