اسم (ادبیات عرب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسم یکی از اقسام سهگانه
کلمه (اسم،
فعل و
حرف) بوده و از
اصطلاحات بهکار رفته در
علم منطق و
ادبیات عرب میباشد.
اصطلاح اسم در علم منطق به معنای لفظ مفرد دارای معنای مستقل غیر مقترن به
زمان است. اسم از اقسام لفظ مفرد تام است که بدون
انضمام لفظ دیگر معنای مستقلی را میرساند و بر زمان
دلالت ندارد. اسم در جمله هم میتواند
محکومٌعلیه واقع شود و هم
محکومٌبه، مانند: زید آمد و زید عالم است.
بهمنیار در این باره میگوید: اسم، لفظ مفرد است که معنایی را نشان میدهد بدون اینکه زمان وجود آن معنا (از زمانهای سهگانه) را نشان بدهد.
اسم لفظی است که بر چیزی که اسم بر او نهاده شده (
مسمّی) دلالت کند مانند لفظ
دیوار که بر معنای معروف دلالت دارد. عالمان
صرف و
نحو بیش از دو قسم دیگر کلمه به بررسی و
تعریف اسم پرداختهاند. نخستین اشارهای که به اسم شده، همان است که در روایت
ابوالاسود در
قرن آمده است. چند
دهه پس از ابوالاسود،
ابن ابی اسحاق و شاگردش
عیسی بن عمر با عنایت به «علت و قیاس»، اشاره خام منسوب به ابوالاسود را اندکی گسترش دادند.
در زمان
سیبویه اسم هنوز تعریف روشنی نیافته بوده، و وی در توضیح آن به ذکر چند مثال مانند رَجُل، فَرَس بسنده کرده است.
در همان زمان،
کسایی اسم را اینگونه تعریف کرده است: «اسم چیزی است که صفت بپذیرد»
باز در همان زمان
فرّاء به ویژگیهای دستوری ظاهری کلمه عنایت کرده، تعریف دیگری ارائه میکند: «اسم آن است که
تنوین، اضافه و الف و لام بپذیرد».
هشام ضریر حرف جر پذیرفتن و منادا قرار گرفتن کلمه را برای تعریف اسم کافی میداند.
اخفش هم که دوست سیبویه و عالمترین کس به الکتاب بود، ویژگی نحوی و صرفی- هر دو -را ملاک تعریف اسم میشمارد و میگوید: «هر کلمهای که
فعل و
صفت بپذیرد، مانند زیدٌ قام و زیدٌ قائم، و نیز به صورت
تثنیه و
جمع درآید و
تصریف نپذیرد، اسم است».
حدود نیم قرن بعد،
مبرد که شارح بزرگ سیبویه بود، توصیف دستوری و معنایی کلمه را در تعریف خود نهاده، گفت: اسم آن است که بر معنایی واقع گردد، مانند رَجُل، فَرَس و زید؛ نیز اسم کلمهای است که حرف جر بپذیرد.
شاگرد او
ابن سراج نیز همین تعریف را برگرفته است.
این بحث در میان
نحویان سده و ق نیز همچنان ادامه مییابد، با این تفاوت که تأثیر
منطق ارسطو اندک اندک بر
نحو عربی نمایان میگردد. راست است که ابن سراج تقریباً مانند گذشتگان، اسم را کلمهای میداند که بر معنایی یگانه دلالت کند،
و
زجاجی شایستگی
فاعل یا
مفعول واقع شدن و پذیرش حرف جر را در تعریف خود میگنجاند
اما ملاحظه میشود که زجاجی تعریف خود را در چارچوبی
منطقی عرضه کرده، میگوید: این
حد داخل در معیارهای نحوی است و اسم نمیتواند از این تعریف خارج باشد و غیر اسم نیز در آن جای نمیگیرد
و باز از قول
منطقیان میگوید: اسم صوتی است وضع شده که بر معنایی دلالت میکند، بدون اقتران به زمان؛ اما او، این
تعریف منطقی را از نظر نحو صحیح نمیداند؛ چه، به موجب آن بسیاری از حروف نیز در آن جای میگیرد.
حال معلوم نیست که از چه روی
ابن فارس همین تعریف را با اندکی دگرگونی از قول ابوبکر
محمد بن احمد بصیر و ابومحمد
سلْم بن حسن به خودِ زجاجی نسبت میدهد و همان ایراد را بر این تعریف وارد میسازد.
فلیش نیز به نقل از ابن فارس این تعریف را به زجاجی نسبت داده، آن را متأثر از
منطق ارسطویی میداند.
سیرافی در تعریف اسم میگوید: اسم کلمهای است که فی نفسه بر معنایی دلالت کند و مقرون به
زمان محصَّل نباشد.
ابن جنی نیز تعریفی به سانِ نحویان پیش از خود ارائه میکند؛
اما در میان دانشمندان نحوی مانند،
ابوحیان توحیدی تعریفی به دست میدهد که برگرفته از آراء نحویانی چون فراء و
مبرد، هشام ضریر،
اخفش اوسط، ابن سراج و سیرافی است.
زمخشری اسم را کلمهای میداند که «فی نفسه بر معنایی دلالت میکند و دلالت آن مجرد از اقتران است».
بدینسان او قید «محصل» را از تعریف سیرافی و ابوحیان حذف کرده است.
علی جرجانی تعریف سیرافی و زمخشری را با تأکید بر عدم اقتران به زمانهای سهگانه بازگو میکند.
سیوطی نیز تعریفی جامع و مانع از اسم ارائه کرده، میگوید: اسم آن است که بر مسمای خود
دلالت وضعی داشته باشد.
بیگمان سیوطی قصد آن دارد تا با تأکید بر دلالت وضعی، مصادری همچون «مقدم الحاج» و «خفوق النجم» را که
دلالت اشتقاقی بر
زمان دارند، از تعریف خود خارج نماید. او بیش از علامت برای اسم برمیشمرد.
از سده ق به بعد، تعریف اسم، تحت تأثیر
منطق یونانی شکل میگیرد و در قرنهای و ق، این تعریف عمومیت مییابد: «اسم آن است که فی نفسه بر معنایی دلالت کند و مقرون به زمان نباشد» و گاه قید «محصل» یا قید «زمانهای سهگانه» را به آن میافزایند.
راه یافتن مناقشات
منطقی در
دستور زبان عربی موجب پیدایش تعاریف گوناگون درباره اسم شد.
ابن انباری میگوید: حدود ۰ تعریف درباره اسم ارائه شده است.
وجود واژههایی چون کیف، اذا، یوم،... نیز سبب شده است تا جامعیت تعریفهای اسم خدشهدار گشته، مورد
انتقاد قرار گیرد.
اما هنوز این نقدها کاملاً جنبه
منطقی به خود نگرفته است؛ چه، زجاجی به تفاوت معیارهای نحویدانان و منطق شناسان اشاره کرده، تعریف
منطقی را در
نحو نمیپذیرد.
اما تأثیر منطق یونانی در نحو عربی به تدریج چنان شدت یافت که در سده ق تمام انتقادهایی که بر تعریفهای اسم وارد میشد، سراسر جنبه
منطقی یافت. منتقدان این سده در نقدهای خود پیوسته در جستوجوی
جنس و
فصل هر
تعریف بودند و جامع و مانع بودن آن را طلب میکردند.
ویژگیهای اسم که در همه منابع تکرار شده است و هر یک از آنها میتواند اسم بودن کلمه را ثابت کند، اینهاست:
۱. بتوان آن را مسندالیه
جمله ساخت و از آن خبر داد.
۲. بتوان با افزودن
حرف تعریف «ال»، یا با اضافه کردن به یک اسم
معرفه، آن را معرفه ساخت.
۳. شایستگی پذیرش تنوین و حرف جر داشته باشد.
۴. در
موصوف و
منادا واقع گردد و....
سیوطی -چنانکه گفته شد- بیش از ۰ خصوصیت درباره اسم بیان کرده است.
موضوع «مرتبه اسم» در میان انواع سهگانه
کلمه نیز مناقشات فراوانی برانگیخته است و عموماً آن را در مرتبه نخست مینهند.
از دیرباز میان
نحویان کوفه و
بصره پیرامون ریشه این واژه اختلاف نظر وجود داشته است.
بصریان اسم را مشتق از سما، یَسْمو، سُمُوّاً به معنای برتری و عُلُوّ دانستهاند و مناسبت آن را برتری اسم بر
مسمی و نیز بر فعل و
حرف دانستهاند.
ابو اسحاق زجاج، شاگرد مبرد نیز آن را مشتق از سُمُوّ دانسته و ابن فارس نیز نظر او را تأیید کرده است.
اما نحویان پیرو مکتب کوفه اسم را مشتق از وَسَمَ، یَسِمُ، وَسْماً و به معنای علامت و نشانه گرفتهاند و بر این اعتقادند که اسم علامتی برای مسمّای خود است که آن مسمی، بدان بازشناخته میشود.
نحویان
بصره برآنند که نظر کوفیان در مورد ریشه اسم تنها از جهت معنی صحیح است، نه از جهت لفظ؛ و چون بررسی اشتقاق، یک
بحث لفظی است، ناچار عقیده کوفیان را
باطل دانسته، خود در اثبات اینکه اسم از سمو مشتق است، توضیحاتی میدهند که اجمالاً چنین است:
الف - از سِمْو، واو حذف شده، به جای آن همزهای در آغاز کلمه آمده است؛
ب - صیغه أَسْمَیْتُ، ناچار أسْمَوْتُ بوده که خود از ریشه سمو مشتق است؛
ج - کلمه سُمَیّ
مصغر اسم و کلمه سُمًی و نیز جمع اسماء نشان از وجود واو در آخر کلمه دارند، نه اول آن؛
د - اگر اسم را با ابن بنو ابن قیاس کنیم، ملاحظه میکنیم تحولی شبیه به تحول آن داشته است.
اما اِشکال نظر نحویان بصره در آن است که نتوانستهاند اسم را در حوزه معنایی «سما» «یسمو» بالا رفتن قرار دهند و کوفیان را قانع سازند. با اینهمه نظر آنان، مقبولتر افتاده است.
خطیب تبریزی برای اسم شکل گوناگون آورده است: اِسم، اُسْم، سِمٌ و سُمٌ. وی در تأیید سخن خود شواهدی از
شعر عرب ذکر میکند.
ابن انباری شکل سُمًی را به این صورت میافزاید.
اینک، با توجه به شکلهای فراموش شدهای که تنها در متون کهن عرب میتوان یافت، شاید بتوان نظریه ثُنایی بودن ریشه این کلمه را پذیرفت.
بیگمان اسم از ریشه کهن سامی SM برآمده؛ در اکدی شُمو، در آرامی شْما، در عبری شِم و در حبشی سِم است.
بنابر این، اسم نیز مانند بیشتر کلماتِ «مادر» در
زبان عربی، حالت دو حرفی داشته، اما در مسیر تحول، میل به اتساع یا سه حرفی ساختن کلمات موجب افزایش یک واجک صوتی و کاملاً تهی از بار معنایی در آغاز کلمه گردیده است. این پدیده را در چند کلمه دو حرفی دیگر نیز میتوان بازیافت.
خاصیت صوتی و بیمعنایی همزه آغازین باعث میگردد که هنگام ترکیب کلمهای دیگر با کلمه اسم، آن را در تلفظ، و حتی گاه در نگارش، حذف کنند؛ نیز به همین سبب است که نحویون عرب، آن را «
همزه وصل» نام دادهاند.
دانشمندان
مسلمان هنگام بحث درباره اسم، البته جانب معنیشناسی را فرو ننهادهاند و مانند اصولیان درباره انطباق و عدم انطباق اسم و مسمّی (مثلا رجوع کنید به
ازهری ، به بحث پرداخته و به موضوع وضع کلمه برای مفاهیم و در نتیجه سبقت معنی بر اسم اشاره کردهاند.
به اعتقاد
امام خمینی ظهور هر یک از صفات با ذات را اسم گویند
این تعریف این نکته را باز میگشاید که صفات حق در حضرت
غیب هویت بر اساس اطلاق و خلوص از هرگونه قید، هیچگونه ظهور و بروزی ندارند.
در نگاه امام خمینی اسم عبارت است از نفس تجلی فعلی که به آن، همه دار تحقق، متحقق است و تمام ذرات وجود، تعین اسم الله و به اعتباری خود آنها، اسماء الله هستند.
اسماء الهی از جنس واژه و لفظ نیستند، بلکه از جنس وجود و هستی هستند و حقایق، مظاهر و ظهورات خاصی هستند که بیانگر تجلیات متنوع و مختلف الهی در مسیر طولی تنزلات میباشند. از این رو یک نحو تنزل از مقام ذات و یک نوع ابراز صفات اطلاقی به صورت تعین است پس اسم عرفانی با مرحله تعینات و
تجلیات همراه است و تا تعینی در کار نباشد اسمی نیز مطرح نخواهد بود.
تاکید بر اسم بودن همه تعینات و تجلیات و مظاهر وجود در کلمات امام خمینی فراوان است. به اعتقاد ایشان همه عالم
اسماء الله اند، زیرا اسم نشانه است و همه موجوداتی که در عالم هستند نشانه ذات مقدس حقتعالی هستند و هر آنچه از حضرت غیب قدم به عالم وجود گذاشت، علامتی است برای خالق خود و مظهری است از مظاهر پروردگار است.
(۱) ابن ابی الربیع، عبیدالله، البسیط فی شرح جمل الزجاجی، به کوشش عیاد بن عیدالبثیتی، بیروت، ۴۰۷ق/۹۸۶م.
(۲) ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، قاهره، ۹۶۱م.
(۳) ابن جنی، عثمان، الخصائص، به کوشش محمدعلی نجار، قاهره، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
(۴) ابن جنی، عثمان، اللمع فی العربیة، به کوشش حامد مؤمن، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
(۵) ابن حاجب، عثمان، الکافیة، شرح رضی الدین استرابادی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
(۶) ابن سراج، محمد، الاصول فی النحو، به کوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، ۴۰۱ق/۹۸۸م.
(۷) ابن عقیل، عبدالله، شرح علی الالفیة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۳۵۰ق.
(۸) ابن فارس، احمد، الصاحبی، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۹۷۷م.
(۹) ابن هشام، عبدالله، شرح شذور الذهب، به کوشش عبدالغنی دقر، دمشق، ۴۰۴ق/۹۸۴م.
(۱۰) ابن یعیش، شرح المفصل، بیروت، عالم الکتب.
(۱۱) ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، شرح اللمع، به کوشش عبدالمجید ترکی، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۱۲) ابوالبقاء عکبری، عبدالله، التبیین، به کوشش عبدالرحمان عثیمین، بیروت، ۴۰۶ق/ ۹۸۶م.
(۱۳) ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۹۶۴م.
(۱۴) ابوزید انصاری، سعید، النوادر فی اللغة، بیروت، ۳۸۷ق/۹۶۷م.
(۱۵) ازهری، محمد، تهذیب اللغة، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۹۶۶م.
(۱۶) جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، به کوشش محمد رشیدرضا، قاهره، ۳۶۶ق.
(۱۷) جرجانی، علی، التعریفات، قاهره، ۳۰۶ق.
(۱۸) خطیب تبریزی، یحیی، تهذیب اصلاح المنطق، به کوشش فوزی عبدالعزیز مسعود، قاهره، ۹۸۶م.
(۱۹) زجاجی، عبدالرحمان، الایضاح فی علل النحو، به کوشش مازن مبارک، بیروت، ۹۸۶م.
(۲۰) زجاجی، عبدالرحمان، الجمل فی النحو، به کوشش علی توفیق حمد، بیروت، ۴۰۷ق/۹۸۶م.
(۲۱) زمخشری، المفصل فی النحو، به کوشش پروسه، لایپزیگ، ۹۷۹م.
(۲۲) سیبویه، الکتاب، بیروت، ۳۸۷ق/ ۹۶۷م.
(۲۳) سیوطی، الاشباه و النظائر، به کوشش ابراهیم محمد عبدالله، دمشق، ۴۰۷ق/۹۸۶م.
(۲۴) صقر، احمد، تعلیقات بر الصاحبی.
(۲۵) عبدالتواب، رمضان، مباحثی در فقه اللغة و زبانشناسی عربی، ترجمه حمیدرضا شیخی، تهران، ۳۶۷ش.
(۲۶) قرشی کیشی، محمد، الارشاد الی علم الاعراب، به کوشش عبدالله علی حسینی برکاتی و محسن سالم عمیری، مکه، ۴۱۰ق/۹۸۹م.
(۲۷) مبرد، محمد، المقتضب، به کوشش محمد عبدالخالق عضیمه، قاهره، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اسم»، ج۸، ص۳۴۵۴. •
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «اسم»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۱۱/۲. •
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۱۴. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.