استغناء
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسْتِغْنَاءً (غنی) : در لغت یعنی توانگر و
بی
نیاز شد، استغنی الله: یعنی از
خدا خواست که او را توانگر کند، استغنی عنهُ به: از او
بی
نیاز شد.
فعل «استغنی» که برای بیان زیاده روی در اعتماد آدمی به خویشتن به کار میرود از جهت روابط معنایی با واژه «طغی» ارتباط نزدیک دارد، ولی میان این دو از جهت ساختمان معنایی تفاوت فراوانی دارد. در «طغی» تصویر نهری است که از
ساحل و کرانه خود تجاوز میکند و به بیرون جاری میشود. اما مفهوم اصلی استغنی، توانگری و ثروتمندی است. در
قرآن ، بر این نکته، فراوان تأکید شده است که خداوند «غنی» است؛ یعنی آنقدر توانگر است که او را به کس، احتیاج نیست و کاملاً متکی به خویش و خودکفا است. اما در مورد
انسان ، فرض چنین استغنا و
بی
نیازی مبین فقدان حس مخلوقیت و عبودیت است و بدین ترتیب، داشتن چنین احساسی چیزی جز
استکبار و بزرگبینی که متضمن انکار خداست، نیست.
این واژه، در لغت به معنای «خویشتن را دیدن»،
«خود را ذاتاً غنی دانستن که اقتضای طغیان و
عدوان و استکبار است»
و در نتیجه به قدرت و توانایی خویش، اعتماد نامحدود داشتن است.
در آیه زیر که هدف آن وصف حالات درونی و باطنی انسان به طور کلی است؛ دو واژه طغی و استغنی در کنار هم و تقریباً به صورت هم معنی، به کار رفته است:
چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین انسان
طغیان میکند، از اینکه خود را
بی
نیاز ببیند!
تعابیر دیگری در
قرآن پیرامون این صفت به کار رفته است،
علامه طباطبائی میفرمایند:
"أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی" کلمات "غنی" و "استغناء" و "تغنی" و "تغانی" به طوری که راغب گفته به یک معنی میباشند. پس مراد از "مَنِ اسْتَغْنی" کسی است که خود را توانگر نشان دهد و
ثروت خود را به رخ مردم بکشد.
آیات زیر از
سوره لیل ، تقابل و تضاد دو واژه «استغنی» و «اتقی» را نشان میدهد:
اما کسی که بخشایش و پرهیزگاری کرد، و آن بهترین را تصدیق کرد، پس برای
بهشت آمادهاش میکنیم. اما آن کس که
بخل و
بی نیازی ورزید، و آن بهترین را تکذیب کرد، او را برای دوزخ آماده میسازیم. (فاما من اعطی و اتقی. و صدق بالحسنی. فسنیسره للیسری. و اما من بخل و استغنی. و کذب بالحسنی فسنیسره للعسریسوره)
بنابراین رابطه تقابل وضوح میان «اتقی» -پرهیزکاری- با صفت همراه آن، یعنی،
بخشش و گشادهدستی -اعطا- و «استغنی» با صفت همراه آن یعنی «بخل » وجود دارد. با توجه به کاربردهای
قرآنی واژه استغنی، همواره سه معنا، توأماً افاده میشود: یکی غنا و
بی
نیازی، دیگری اکتفا و سوم احساس ثبات.
البته استغناء در دو مقام مورد بحث است؛ یکی به عنوان صفت حمیده- یعنی
بی
نیازی از خلق و
قناعت پیشه کردن، که در مقابل
طمع و
بی
نیازی از خلق و عدم اتکال- به آنان به کار میرود، دوم به معنای
بی
نیازی از خدا و سرکشی و نافرمانی در مقابل
دستورات الهی است که از صفات رذیله محسوب میشود و در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
۱. مطابق
آیات قرآن، عدهای به وسیله جمع مال و ثروت و فرزندان از خدا و
عذاب الهی بی
نیازی میجویند.
۲. امکانات،
قدرت و
نعمتهای الهی ، از اموری است که خداوند متعال ذکر نموده، که انسانها به وسیله آن میخواهد از خدا
بی
نیازی بجویند.
۳. دل خوشی به
شفاعت خدایان و
بتها ، از عوامل
بی
نیازی از خداوند، در
قران کریم ذکر شده است.
۴. دوستی با دشمنان خدا: عدهای از مردم با انتخاب قدرتها و دوستان دنیایی میخواهند از خداوند
بی
نیازی بجویند، در حالیکه حتی در روز قیامت
نیز هیچکدام از این دوستان به یاری انسان نمیشتابند و
انسان را
بی
نیاز از خدا نمیکنند.
روزی که هیچ دوستی کمترین کمکی به دوستش نمیکند، و از هیچ سو یاری نمیشوند.
موارد متعددی را میتوان به عنوان آثار صفت استغنا نام برد که در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
ممکن است در یک نگاه سطحی، انسان به سهولت مسأله را برای خود حل شده تلقی کند و خویشتن را از نقصها و ضعفها مبرّا بیابد و بدین وسیله خود را تبرئه کند. همین شناخت نادرست از خود، سبب میشود که احساس استغنا و
بی نیازی بر او چیره شود. بدیهی است که همین احساس
بی
نیازی نسبت به یک اصلاح جدّی و بنیادی، راه را برای هر گونه سازندگی اصولی مسدود میکند.
از جمله عناصر مهم در ساختمان معنایی استغناء، مفهوم
کبر است. گویی تنها مشخصه و خصلت
کفار ، همین پدیده است. شخص مستکبر به لحاظ ماهیت دینی، متکبر است. در
قرآن،
متکبر مغرور، معرکهگیر حوزه همه خصوصیات منفی است:
(ولی) اشراف متکبر قوم او، به مستضعفانی که
ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (براستی) شما یقین دارید که
صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان مأموریت یافته، ایمان آوردهایم.»
در آیاتی دیگر از
قرآن کریم خداوند متعال علت تکذیب آیات را تکبر ورزیدن میداند.
آیات فوق، نشان میدهد که متکبران، ایمان نمیآورند و به همین لحاظ، این نکته قابل برداشت است؛ «
کبر » که از ریشههای استغناء است، دقیقاً نقطه مقابل «ایمان» است.
قرآن مجید، کسانی را که متکبرانه و مستکبرانه بر
زمین پای مینهند و باد غرور در گلو میاندازند و با ناخوشترین آواها، عربده میکشند، محکوم میسازد.
خودبینی و
بی
نیازی، گاهی
انسان را از حدود حیات اجتماعی خود بیرون میبرد. معنای واژه «
بغی » در اصل، از روی استغناء بیش از حد و برخلاف
شرع و
قانون و بیدادگرانه عمل کردن علیه دیگران است.
آیات زیر، نمونههایی از کاربرد این واژه در
قرآن کریم است:
هر گاه
خداوند روزی را برای بندگانش وسعت بخشد، در زمین
طغیان و
ستم میکنند ازاینرو بمقداری که میخواهد (و مصلحت میداند) نازل میکند که نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.
تفسیر نسفی عبارت «لبغوا» -سرکشی میکنند- را چنین
تفسیر میکند: «وهو الکبر ای لتکبروا» بغی به معنای کبر و این که آنان، تکبر میورزند.
شایان ذکر است که مفسر معروفی چون
بیضاوی نیز واژه «بغی» را با کلمه «
تکبر » و
فساد در زمین هم معنی و مترادف دانسته است.
توضیح فوق در سوره قصص تصدیق شده است.
چنان که میبینیم، واژه بغی در خود بافت آیه معنی شده است. ابتدا با فعل دیگری، یعنی، «فرح» در عبارت «لاتفرح» معادل گذاشته شده است. این فعل اخیر در اصل به معنای «از چیزی زیاد شادمان شدن» است. از این جا روشن میشود که واژه «بغی» به خصوص به این حقیقت اشاره دارد که قارون از ثروت و دارایی خود، مغرور شد و به قدرت دنیایی خویش غرّه گشته است و «فساد» به عنوان تجلی ملموس آن حالت باطنی که به وسیله «بغی» توصیف شده، ذکر گردیده است.
میتوان گفت از دیگر خصوصیات
انسان مستغنی، سرمستی و سرکشی است و این معانی از کلمه بطر بر میآید، واژه پژوهان
نیز، همین معانی را افاده کردهاند:
زمخشری مینویسد: «مجاوزة الحد فی المرح»، یعنی، «بیش از حد شادمان و سرکش شدن»
به لحاظ
ثروت ، مقام یا چیزهای دیگر است.
ابیهلال عسکری ، بطر را به معنای کفران
نعمت و ناسپاسی، تعریف کرده، میگوید: «بطرالنعمة معادل و برابر با کفر
النعمة است».
در کتاب التحقیق
نیز آمده است: بطر، عبارت است از تجاوز از حد
اعتدال در فرح و طرب و شادمانی.
در
قرآن مجید، اطلاعات زیادی درباره ساختمان معنایی این واژه، وجود ندارد، اما
آیات زیر جنبهای از معانی آن را، روشن میسازد:
و چه بسیار از شهرها و آبادیهایی را که بر اثر فراوانی
نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانههای آنهاست (که ویران شده) و بعد از آنان جز اندکی کسی در آنها سکونت نکرد و ما وارث آنان بودیم!
واژه «طغیان» به «تجاوز از حد در
عصیان و نافرمانی»، «تعدی از حد متعارف»
و «هر چیزی که از اندازه، تعدی و تجاوز کند»،
اطلاق میشود.
این واژه
نیز مترادف دیگری برای «استکبار» است که نقش مهمی در
قرآن دارد و همچنین از آثار استغناء به حساب میآید. بیضاوی، در تفسیر آیه ۷۵
سوره مومنون میگوید: «طغیان بر افراط و زیاده روی در
کفر ، بر استکبار بیش از حد از پذیرفتن حق و بر دشمنی با رسول خدا (ص) و مومنین، دلالت میکند.»
خداوند در
قرآن میفرماید:
چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین
انسان طغیان میکند،
از اینکه خود را
بی
نیاز ببیند!
واژه «طغیان» اغلب همراه با «کفر» به کار میرود و این نشان میدهد که این دو کلمه، تقریباً مترادف هم هستند، پس میتوان گفت از آثار استغناء، کفر
نیز میباشد:
همچنین در آیه ۸۰
سوره کهف می فرماید:
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد!
ذکر این نکته ضروری است که واژه «عَمَه» - کوری دل و کورانه متحیر شدن
- فعلی است که اغلب با طغیان به کار میرود و این دو به صورت ترکیبی همسان در
قرآن، استعمال میشوند. معنای دقیق این دو واژه ترکیبی، هنگامی که این عبارت در اوصاف حالت کسانی که به لذتهای دنیوی دلخوش کرده و امید به
لقاءالله ندارند و نسبت به
آیات الهی در غفلتند، به کار میرود، روشنتر میشود.
در آیه زیر، «خوف از خدا» در تقابل و تضاد با «طغیان» دانسته شده است:
«فاما من طغی و ءاثر الحیوة الدنیا فان الجحیم هی المأوی و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی. فان الجنة هی المأوی» (امّا آن کسی که طغیان کرده و زندگی دنیا را مقدّم داشته، مسلّماً
دوزخ جایگاه اوست! و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد، قطعاً
بهشت جایگاه اوست!
بنابراین همانطور که ذکر شد «طغیان کردن و از لذتهای حیات دنیوی پیروی کردن» دقیقاً نقطه مقابل کسانی دانسته شده است که از
خداوند میترسد و نفس را از پیروی هوس، باز میدارد».
یکی از مشخصههای افراد و اقوام مستغنی، طغیان و نافرمانی در برابر خداست.
همانا کسانی که در شهرها سر به طغیان برداشتند و در آنها بسیار تبهکاری کردند.
حضرت
امیرالمومنین (ع) فرمودند:
هر کس روی
نیاز به خدا آورد، خدا کاری میکند که مردم به وی نیازمند شوند.
(۱)
قرآن کریم.
(۲) مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ناشر اسلامی، تهران، سال ۱۳۷۵، چاپ دوم.
(۳) توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی، در
قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره ای، محل نشر: تهران، انتشارات: فروزان روز، سال ۱۳۷۸.
(۴) نسفی، احمد بن محمود، تفسیر النسفی المسمی بمدارک التنزیل و حقایق التأویل، انتشارات: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت.
(۵) مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات
القرآن الکریم، مکان چاپ: تهران، ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال چاپ: ۱۳۶۰.
(۶) طباطبائی، محمد حسین، ترجمه المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴شمسی، چاپ پنجم.
(۷) بیضاوی، ناصرالدین، أنوار التنزیل و أسرار التأوی، محل نشر: بیروت، انتشارات: دار احیاء التراث العرب، سال ۱۴۱۸هق، چاپ اول.
(۸) زمخشری، محمود بن عمر، اساس البلاغه، بیروت، انتشارات دار صادر، سال ۱۳۹۲هق.
(۹) عسکری، ابی هلال حسن بن عبدالله، معجم الفروق اللغویة, قم، مؤسسة النشر الإسلامی, سال ۱۴۱۲هق.
(۱۰) ازهری، محمد، تهذیب اللغة، قاهره، الدارالمصریة للتألیف والترجمه.
(۱۱) دیلمی، حسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، ناشر: شریف رضی، مکان چاپ: قم، سال چاپ: ۱۴۱۲ ق، نوبت چاپ: اول، ج۱، الباب الثانی فی الزهد فی الدنیا.
سایت پژوهشکده باقرالعلوم