• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ارزیابی ترجمه‌های فارسی اللمع فی التصوف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کتاب اللمع فی التصوف تالیف ابونصر، عبدالله بن علی سراج طوسی بوده و در موضوع احوال و مقامات و منازل سیر و سلوک نوشته شده است. این مقاله مقایسه و ارزیابی ترجمه‌های فارسی اللمع است. ما با روش توصیفی-تحلیلی و با هدف دستیابی به برگردانی نزدیک‌تر به متن اصلی به ارزیابی ترجمه خیاطیان وخورسندی و ترجمه محبتی پرداخته‌ایم. مقابله و ارزیابی نمونه‌ها در این نوشتار در سه سطح «واژگان»، «دستور» و «آشنایی با موضوع ترجمه» انجام می‌شود.
یافته‌های تحقیق نشان می‌دهد که بیشترین خطاها در حوزه واژگان، دستور و آشنایی با موضوع در ترجمه محبتی مشاهده می‌شود و ترجمه ایشان ترجمه‌ای ضعیف ارزیابی می‌شود. در ترجمه خیاطیان و خورسندی کمترین خطاها در حوزه واژگان و دستور رخ داده و صرف‌نظر از برخی خطاهای فاحش ترجمه ایشان نسبتاً خوب ارزیابی می‌شود و نزدیک‌ترین ترجمه به متن مبدا است.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - پیشینه پژوهش
۳ - ادبیات نظری
       ۳.۱ - معادلیابی واژگانی
       ۳.۲ - معادلیابی دستوری
۴ - اللمع فی التصوف و تطبیق دو ترجمه
       ۴.۱ - نقد واژگانی
              ۴.۱.۱ - مورد اول
              ۴.۱.۲ - مورد دوم
              ۴.۱.۳ - مورد سوم
              ۴.۱.۴ - مورد چهارم
              ۴.۱.۵ - مورد پنجم
              ۴.۱.۶ - مورد ششم
              ۴.۱.۷ - مورد هفتم
              ۴.۱.۸ - مورد هشتم
              ۴.۱.۹ - مورد نهم
              ۴.۱.۱۰ - مورد دهم
              ۴.۱.۱۱ - مورد یازدهم
       ۴.۲ - نقد دستوری
              ۴.۲.۱ - نمونه اول
              ۴.۲.۲ - نمونه دوم
              ۴.۲.۳ - نمونه سوم
              ۴.۲.۴ - نمونه چهارم
       ۴.۳ - نقد براساس آشنایی با موضوع
              ۴.۳.۱ - مثال اول
              ۴.۳.۲ - مثال دوم
              ۴.۳.۳ - مثال چهارم
              ۴.۳.۴ - مثال پنجم
۵ - نتیجه‌گیری و پیشنهاد
۶ - ارجاعات متن
۷ - فهرست منابع
۸ - پانویس
۹ - منبع


بسیاری از صاحب‌نظران بر این باورند که مترجم خوب کسی است که به زبان مبداء و مقصد و موضوع متن مورد ترجمه تسلط داشته باشد. «اتین دوله (Etienne dole) معتقد است مترجم باید مفهوم مطالب نویسنده اصلی را کاملاً بفهمد وی باید از زبان مبدا و مقصد اطلاع کافی داشته باشد».
[۱] ماندی، جرمی، آشنایی با مطالعات ترجمه نظریه وکاربردها، ج۱، ص۳۲، ترجمه: حمیدکاشانیان، ۱۳۸۴.

نایدا (eugene nida) می‌گوید «هر مترجمی برای آن‌که بتواند ترجمه مقبولی ارایه دهد باید آشنایی دیرین و ژرفی با زبان مبدا داشته باشد و در عین حال امکانات و چم و خم زبان مقصد را مثل کف دست خودبشناسد»
[۲] نایدا، یوجین، نقش مترجم، ج۱، ص۱۶، ترجمه: سعیدباستانی، مرکزنشردانشگاهی، ۱۳۷۶.
«مترجم نخست باید متن مورد ترجمه را به درستی بفهمد و سپس بکوشد آن‌ را به درستی به زبان مقصد برگرداند.
این کار دقیقاً به تفکیکی شباهت دارد که در حرفه پزشکی در کار درمان بیماران به صورت دو بخش تشخیص و درمان مطرح می‌شود».
[۳] فرحزاد، فرزانه، فن ترجمه، ج۱، ص۱۸۰، جمع‌آوری: علی جان‌زاده، انتشارات جان‌زاده، ۱۳۸۵.
«کسی که اصلاً از علم نجوم و هیات و ریاضی قدیم اطلاعی ندارد کتابی را که در این موضوع به زبان عربی است ترجمه کرده... باید هرکس به هر موضوعی که می‌خواهد ترجمه کند در آن موضوع همان قدر وارد باشد که نویسنده اصل بوده است.»
[۴] مینوی مجتبی، درباره ترجمه فارسی فن ترجمه، ج۱، ص۲۸، علی جانزاده، نشرجانزاده، ۱۳۸۵.

بزرگان عرصه ترجمه در کشورمان
[۵] آذرنوش، امامی، صفارزاده، خرمشاهی و.. ر. ک. فن ترجمه، علی جانزاده.
بارها از وضعیت نابسامان ترجمه نالیده‌اند، اما این شکوه‌ها و گلایه‌ها به دلیل عدم وجود یک بنیاد ملی برای ارزیابی ترجمه هرگز به جایی نرسیده و متاسفانه مشاهده می‌کنیم که این وضع نابسامان هر روز ابعاد تلخ‌تری می‌یابد.
استاد احمد آرام در این خصوص می‌گوید: «بسیار دیده می‌شود که کم‌سوادان و کسانی که الفبایی از علوم را می‌دانند غالباً به ترجمه و انتشار متن‌های علمی یا مقالات علمی می‌پردازند و خود پیداست که نادانی‌های این گروه که به صورت نوشته چاپ شده در می‌آید، با توجه به این‌که عموم مردم نادانسته هر نوشته چاپ شده را مورد اعتماد می‌دانند، چه‌اندازه در انحراف مردمان از خط علم صحیح، تاثیر سوء خواهد داشت.
باید ترتیبی داده شود که مثلاً همان‌گونه که کسی‌که درس پزشکی نخوانده، حق طبابت ندارد، آن کس نیز که مثلاً از فیزیک الکترونی خبری ندارد، حق نداشته باشد که کتابی یا مقاله‌ای در آن زمینه منتشر سازد. در مورد ترجمه متون معتبری که ترجمه آن‌ها به فارسی لازم است، حتماً نباید این کار به دست نااهلان صورت بگیرد؛ چه اگر متن معتبری به این صورت، بد، انتشار یافت، مدت‌ها طول خواهد کشید تا مرد معتبری میل یا حوصله آن‌را پیدا کند که بار دیگر آن متن را به فارسی برگرداند و اغلاط فاحشی را که غالباً نازدودنی می‌شود از ذهن کسانی‌که از آن منبع غلط الهام گرفته‌اند بزداید.
[۶] حکیمی، محمدرضا، الحیاه، ج۱، ص۱۲، ترجمه: احمد آرام، نسخه اینترنتی: ghadir،org/book/۱۱۱۱/۱۶۵۳۸۳.

ما در این پژوهش سعی داریم تا ترجمه‌های یک متن کهن و البته معتبر را بررسی کنیم و دریابیم که آیا مترجمان محترم مهارت‌های لازم برای ترجمه چنین متنی را داشته‌اند یا نه. البته بررسی میزان تسلط مترجم بر زبان مبداء از راه‌های گوناگون و در لایه‌های زبانی مختلف می‌تواند انجام پذیرد که ما صرفاً به بررسی میزان مهارت مترجمان در معادلیابی واژگانی و دستوری پرداخته‌ایم. نیز به میزان آشنایی مترجم با موضوع مورد ترجمه نیز پرداخته شده است.


کتاب اللمع فی التصوف اثر ابونصرسراج (۴) تاکنون سه بار به فارسی ترجمه شده که دو بار آن بصورت ناقص انجام گرفته
[۷] محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
و یک بار هم وسیله محبتی (دانشیار زبان فارسی دانشگاه زنجان) به صورت کامل ترجمه شده است. اکنون و پس از گذشت ۲۲سال از اولین ترجمه اللمع تاکنون تنها دو بار این ترجمه‌ها مورد نقد قرار گرفته‌ است که ذیلاً به آن‌ها اشاره می‌کنیم.
۱. نقد احمد ابومحبوب بر ترجمه خیاطیان و خورسندی که در کتاب ماه ادبیات و فلسفه، بهمن و اسفند ۱۳۸۰ به چاپ رسیده است و بیش‌تر به معرفی تاریخچه کتاب اللمع پرداخته و نیز نقدهایی به پیشگفتار فارسی مترجم وارد ساخته و در نحوه ارجاع تذکراتی داده، اما در حوزه تطبیق متن عربی با ترجمه فارسی صرفاً دو اشکال وارد ساخته و در مجموع ترجمه را ترجمه‌ای نسبتاً خوب ارزیابی کرده است. واقعیت این است که نوشتار ایشان بیشترمعرفی ترجمه است تا نقد.
۲. نقد آقای سعید کریمی بر ترجمه مهدی محبتی که در شماره ۵۶ مجله آینه میراث سال ۱۳۹۴ صفحه ۲۹۴ به چاپ رسیده است. منتقد تنها سه صفحه از دوازده صفحه ترجمه مقدمه انگلیسی نیکلسون را بررسی کرده و بیش از ده خطا را شناسانده است.
در مورد اصل متن نیز از ۳۹۰ صفحه ترجمه محبتی صرفاً ۳۰ صفحه را بررسی کرده است. در واقع وی از ۱۶۳ باب کتاب اللمع صرفاً ۱۸ باب اول را بررسی نموده و ۱۵ خطای ترجمه‌ای را برشمرده و نیز۳۲ فقره حذف‌هایی که مترجم از اصل کتاب انجام داده و در ترجمه نیاورده است را متذکرشده، منتقد تصریح می‌کند که این خطاها مشتی از خروار است و برخی خطاها نیز فاحش است. وی می‌افزاید محبتی امانت در ترجمه را به بهای زیبایی سخن از کف داده است. شایان ذکر است که پژوهش ما ۶۲ باب از کتاب اللمع را در برمی‌گیرد و در مقایسه با ۱۸ بابی که جناب کریمی بررسیده‌اند گستره وسیع‌تری دارد.


یکی از سطوح نقد معادلیابی است و به دو قسم معادلیابی واژگانی و معادلیابی دستوری تقسیم می‌شود.

۳.۱ - معادلیابی واژگانی

«نیومارک معتقد است نقد ترجمه باید در سه سطح معادلیابی، انسجام و سبک انجام گیرد.»
[۸] طاهری، سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، ج۱، ص۴۷-۱۰۱، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.

نیومارک برای معادلیابی سه سطح واژگان، سطح دستوری و سطح بلاغی قائل شده است. به دو سطح واژگانی و نحوی در واقع می‌توان سطح معنای اول را اطلاق کرد یعنی سطحی که مترجم و منتقد به معنای اولیه‌ای که از کلام متبادر می‌شود، توجه دارد و سطح بلاغی را می‌توان سطح معنای دوم (ثانویه) نامید که مخاطب به مدلول ثانوی کلام توجه دارد.
[۹] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.

نیومارک (Newmark) در سطح واژگان به معنای قاموسی و ساخت صرفی واژه‌ها توجه می‌کند و معتقد است که بیشترین مشکل ترجمه در همین مقوله نهفته است. وی می‌گوید: «به هر حال بیشترین مشکلات ترجمه در مقوله‌ی واژگان است نه دستور زبان»
[۱۰] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
وی کسانی را که به اهمیت واژگان توجه نمی‌کنند، متهم به خود فریبی می‌کند و می‌گوید: «بسیاری از مترجم‌ها بر این باورند که نباید کلمه را ترجمه کرد، بلکه باید جملات یا پیام‌ها را ترجمه کرد. به نظر من این گروه خود را فریب می‌دهند. متن زبان مبداء از کلمات شکل گرفته است. روی صفحه فقط کلمات وجود دارند.
در نهایت تنها چیزی که شما باید ترجمه کنید همین کلمه‌ها هستند. من پیشنهاد نمی‌کنم که کلمات را به صورت مجزا ترجمه کنید، ‌ چون کلماتی که ترجمه می‌کنید کم و بیش معنی آن‌ها وابسته به یک بافت مشخص زبانی، فرهنگی، ارجاعی و یا فردی است.»
[۱۱] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۲۵۱، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.

همین توجه نیومارک به واژگان باعث شده که وی در زمینه استفاده از واژه‌نامه در جریان ترجمه بسیار سخت‌گیر باشد. به این گفته وی توجه کنید: «توصیه بلاک (Belloc) را به خاطر بیاورید که اگرچه نمی‌توان آن را خیلی جدی گرفت اما واقعیت مسلمی در آن هست: «تک به تک واژه‌ها را در فرهنگ لغت نگاه کنید، به ویژه واژه‌هایی را که فکر می‌کنید معنی آن‌ها را می‌دانید.» من
[۱۲] دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
مطلبی را به گفته او اضافه می‌کنم و آن اینکه: ابتدا در یک فرهنگ یک زبانه، سپس در یک فرهنگ لغت جامع، واژه‌ها را نگاه کنید»
[۱۳] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۱۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.


۳.۲ - معادلیابی دستوری

نیومارک دستور زبان را اسکلت متن می‌داند و برای آن اهمیت بسیار قائل است و تاکید می‌کند که مترجم باید با مباحث دستوری و معادلیابی در سطح دستوری آشنا و مسلط باشد نیومارک می‌گوید:
«دستور زبان اسکلت متن است. کلمه‌ها یا به معنی محدودتر آن، واژگان مانند ماهیچه و گوشت روی اسکلتند و همایندها در حکم زردپی‌هایی هستند که ماهیچه را به استخوان متصل می‌کنند. دستور زبان، اطلاعاتی کلی و اساسی از متن در اختیار ما می‌گذارد: جملات، پرسش‌ها، هدف، دلیل، موقعیت، زمان، مکان، تردید، احساس، اطمینان و تاکید.
دستور زبان مشخص می‌کند که چه کسی چه کاری روی/برای دیگری انجام می‌دهد. دستور زبان رابطه میان واژه‌ها را مشخص می‌کند. بین دستور زبان و واژگان مرز مشخصی وجود ندارد. ‌هالیدی نوشته است که واژگان از آن‌جا آغاز می‌شوند که دستور زبان تمام می‌شود؛ اما به اعتقاد من این دو تقریباً هم‌پوشی دارند.»
[۱۴] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۱۶۴، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.

ما در این پژوهش صرفاً به نقد در سطح معادلیابی واژگانی و دستوری پرداخته‌ایم و پرداختن به معادلیابی بلاغی و نیز بررسی سطح انسجام و سبک را در مقالات مستقل دیگر پی خواهیم گرفت.


در اینجا انواع نقدها از ترجمه کتاب اللمع فی التوف بیان می‌شود:

۴.۱ - نقد واژگانی

در این قسمت سعی ما بر آن است که نشان دهیم مترجمان محترم در مراجعه صحیح به کتب لغت –برای یافتن معنای واژه‌ها- تا چه حد موفق بوده‌اند.

۴.۱.۱ - مورد اول

و دَوَّنُوا اَسمآءَهُم و کُناهُم و مَوالِدَهُم و وَفاتَهُم و وَرَّخُوا ذلکَ
[۱۵] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۶.

و نام‌ها و کنیه‌ها و فرزندان و تاریخ وفات آنان را تدوین نمودند تا آنگاه که زمان‌بندی کردند.
[۱۶] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۶۸، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

در نقل و ضبط حدیث، مکان و اسم و کنیه، زمان تولد و وفات آنان را معلوم می‌داشتند.
[۱۷] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۱۹۳، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی میان موالد که جمع مولد است با موالید که جمع مولود است، فرق نگذاشته و نیز به سیاق توجه نکرده که دریابد ثبت زمان تولد و وفات علماست که اهمیت دارد و ثبت اسامی فرزندان علما فایده‌ای برای مورخان ندارد.
ترجمه خیاطیان مقبول ومطابق متن است به جز کلمه مکان که درترجمه ایشان آمده درحالی‌که در متن چنین لفظی موجود نیست.

۴.۱.۲ - مورد دوم

قُلْ لَوْ کانَ البَحْرُ مِدادًا لِکلماتِ رَبِّیِ
[۱۸] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۵.

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: بگو اگر دریا مدادی گردد تا کلمات خدا را بنویسد...
[۱۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۸، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود.
[۲۰] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۴، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: مداد: ما یکتب به و مددت الدواة: اذا جعلت فیها المداد محبتی مداد عربی را به مداد فارسی ترجمه کرده! در صورتی که مداد در عربی به معنای مرکب است. چنانکه در ترجمه خیاطیان به درستی آمده.

۴.۱.۳ - مورد سوم

اللهمَّ اِنّی اُقسِمُ عَلَیکَ اَن اَلقَی العَدُوَّ و اِذا لَقیتُ العَدُوَّ اَن یَقتلُونی ثُمَّ یَبقَرُوا بَطنی ثُمَّ یُمَثَّلُوا بی.
[۲۳] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۴.

«خدایا از تو می‌خواهم و تو را سوگند می‌دهم که دیدار دشمن را بهره‌ام سازی و چون به دیدارش رسیدم کشته‌ام گردانی تا درونم را بیرون ریزند و مرا الگوی کشتگان سازند.»
[۲۴] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

خدایا تو را قسم می‌دهم که با دشمن درگیر شوم و وقتی با دشمن برخورد کردم مرا بکشند و شکمم را بدرند و مرا مثله کنند.
[۲۵] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۴، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی یمثلوا بی را «مرا الگوی کشتگان سازند» ترجمه کرده درحالی‌که از سیاق و واژه‌های قتل و بقر فهمیده می‌شودکه یُمَثَّلُوا بی باید به معنای مثله کردن باشد چنان‌که در لسان العرب ذیل ماده مَثَلْتَ آمده است: مَثَلْتَ بالقتیل اذا جدعت انفه و اذنه او مذاکیره او شیئًا من اطرافه و الاسم المثلة فامّا مثّل بالتشدید فهو للمبالغة و مثّل بالقتیل: جدعه و امثَله: جعله مثْلَة. ذیلاَ به‌عنوان شاهد به یک مثال از متون تفسیری اشاره می‌کنیم:
هذه الآیات نزلت بالمدینة فی شهداء احد و ذلک ان المسلمین لما راوا ما فعل المشرکون بقتلاهم یوم احد من تبقیر البطون و المثلة السیّئة حتی لم یبق احد من قتلی المسلمین الا مثل به فقال المسلمون لما راوا ذلک: لئن اظهرنا الله علیهم لنزیدن علی صنیعهم و لنمثلن بهم مثله لم یفعلها احد العرب باحد این مثال به روشنی معنای مثِّل به را نشان می‌دهد و واژه تبقیر نیز بر این معنا دلالت دارد. ترجمه خیاطیان صحیح است.

۴.۱.۴ - مورد چهارم

و قیلَ لِبَعضِهِم مَن اَصحَبُ؟ فقال اصحَبْ الصُّوفیَّةَ فَاِنَّ لِلْقَبیحِ عِنْدَهُم وُجُوهًا مِنَ المَعاذیرِ و لَیسَ لِلْکَثیرِ عِنْدَهُم مَوْقِعٌ فَیَرْفَعُوکَ بِهِ فَتُعْجِبُ نَفسَکَ.
[۲۹] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱.

و به یکی از آنان گفته شد چه کسی صحابی‌تر است؟ گفت: اصحاب تصوف. چون در نزد آنان برای کارهای نابهنجار دلایلی است و کثرت و عدد برایشان چندان مهم نیست.
[۳۰] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۸۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

صوفی‌ای را پرسیدند: مصاحبِ که باشیم؟ گفت: صوفیان؛ زیرا زشت را نزد آنان وجوهی برای عذرخواهی است و به «بسیار» اعتنا ندارند تا ترا بدان بالا برند تا خویش را بزرگ انگاری.
[۳۱] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۹، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی واژه اَصحَبُ را اسم تفضیل از صحابی گرفته که به خوبی عدم تسلط وی بر زبان مبداء را نشان می‌دهد. ضمناً عبارت «در نزد آنان برای کارهای نابهنجار دلایلی است» نامفهوم است و ترجمه معاذیر به «دلایل» صحیح به نظر نمی‌رسد دیگر آن‌که ایشان دنباله متن را فَیَرْفَعُوکَ بِهِ فَتُعْجِبُ نَفسَکَ حذف کرده درحالی‌که ترجمه آن ضروری است و حذف آن جمله را ناتمام می‌گذارد بلکه معنای جمله را تغییر می‌دهد زیرا متکلم دارد دلیل شایستگی اصحاب تصوف برای همنشینی را بیان می‌کند و مرادش از این‌که اهل تصوف به کثرت توجه ندارند همان است که در ترجمه خیاطیان به درستی آمده اما ترجمه محبتی این را القا می‌کند که صوفیه به کثرات مادی توجه ندارند درحالی‌که مراد سراج در اینجا چنین نیست.

۴.۱.۵ - مورد پنجم

و رُویَ (عنه) انه اَکَل طعامًا مِن شُبهَةٍ فلمّا عَلِمَ بِهِ تقَیَّاَ و قال.
[۳۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۲.

روزی غذایی شبهه ناک خورد، چون دریافت ترسید و گفت.
[۳۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۷۰، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

و از او روایت است که غذای شبهه ناکی خورد و پس از آن‌که از آن آگاه شد، استفراغ کرد وگفت:
[۳۴] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۲۸، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: تقیا: تکلف القیء و القیء: ما قذفته المعده محبتی تقَیَّاَ را «ترسید» ترجمه کرده! که غلط است و در ترجمه خیاطیان به درستی منعکس شده.

۴.۱.۶ - مورد ششم

ان ارَدْتَ ان تَلقَی صاحِبَکَ فَرَقِّع قَمیصَکَ و اَخصِف نَعلَکَ و قَصِّر اَمَلَکَ و کُلْ دونَ الشّبعِ.
[۳۶] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۹.

اگر اراده کردی که همنشینت را دیدار کنی، پیراهنت را پاره کن، ‌کفشت را تکه کن، آرزوهایت را کوتاه نما و کم بخور.
[۳۷] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۷۷، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

یعنی: ‌اگر می‌خواهی دوستت را ملاقات کنی، پس پیراهن و کفشت را پینه بزن و آرزویت را کم کن و تا حد سیر شدن غذا بخور.
[۳۸] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۳۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: رقع الثوب و رقعه: الحم خرقه. خصف النعل: ظاهر بعضها علی بعض و خرزها محبتی دو واژه رقع و اخصف را که به معنای «وصله کن=پینه بزن» است «پاره کن» ترجمه کرده که خطایی است فاحش. ترجمه خیاطیان صحیح است. لازم است در اینجا جمله معروف نیومارک را تکرار کنم که: ‌ «توصیه بلاک را به خاطر بیاورید که اگرچه نمی‌توان آن را خیلی جدی گرفت اما واقعیت مسلمی در آن هست، تک به تک واژه‌ها را در فرهنگ لغت نگاه کنید به ویژه واژه‌هایی را که فکر می‌کنید معنی آن‌ها را می‌دانید؛ من
[۴۱] دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
مطلبی را به گفته‌ او اضافه می‌کنم و آن این‌که ابتدا در یک فرهنگ یک زبانه سپس در یک فرهنگ لغت جامع واژه‌ها را نگاه کنید.»
[۴۲] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۱۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.


۴.۱.۷ - مورد هفتم

امّا بِلالٌ و صُهَیبٌ رَضی اللهُ عَنهما فاِنَّهُ رُویَ عَنهُما انَّهُما اَتَیا قبیلَةً مِنَ العَرَبِ فَخَطَبا اِلَیهِم فَقیلَ لَهُما مَن اَنتما فقالَ بِلالٌ و صُهَیبٌ کنّا ضالّینِ فهدانَا اللهُ تعالی و کنّا مَملوکینِ فاَعتَقَنا اللهُ تعالی و کنّا عایلینِ فَاَغنانَا اللهُ تعالی فَاِنْ تُزَوِّجونا فَنَحمَدُ اللهَ و انْ تَرُدُّونا فَسُبحانَ اللهِ فقالوا تُزَوَّجونَ و الحَمدُ للهِ.
[۴۳] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶.

بلال و صهیب: روایت شده که آن دو به قبیله‌ای از عرب‌ها وارد شدند و با آن‌ها سخن گفتند. بدان‌ها گفته شد شما دو تن کیستید؟ گفتند: بلال و صهیب، ‌ مردانی گمراه که خداوند هدایتمان کرد و مملوک بودیم و خداوند آزادمان ساخت و نیازمند بودیم و خداوند بی‌نیازمان ساخت. اگر به ما زن دهید خدا را حمد می‌گوییم و اگر ما را برانید خداوند پاک و بی‌نیاز است. عرب‌ها گفتند: شما را زن خواهیم داد، خدا را شکر کنید.
[۴۴] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۴، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

اما بلال و صهیب روایت است که نزد قبیله‌ای از عرب‌ آمدند و خواستگاری کردند. از آن دو سوال شد: شما کیستید؟ گفتند: بلال و صهیب، گمراه بودیم، خدا هدایتمان کرد. برده بودیم خدا آزادمان ساخت. فقیر بودیم، خدا توانگرمان نمود. اگر به ما زن دهید، خدا را سپاس می‌گزاریم و اگر دست رد بر سینه ما زنید، خدا را تسبیح می‌گوییم. پس گفتند ازدواج می‌کنید و حمد از آن خداست.
[۴۵] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: الخطبه اسم للکلام الذی یتکلم به الخطیب... الخطبه عندالعرب الکلام المنثور المسجع محبتی خطب را «سخن گفتن» ترجمه کرده که غلط است. خطب هرگاه با الی بیاید به معنای خواستگاری کردن است و ترجمه خیاطیان صحیح است؛ در مجمع‌البحرین آمده است: «خطب المراة الی القوم: اذا تکلم ان یتزوّج منهم فهو خاطب». خطبا به معنای سخن گفتن نیست؛ بلکه به معنای خطبه خواندن است و فاعل آن یا خطیب است و یا خاطب! خطیب به معنای خطبه خوان و خاطب به معنای خواستگار.
خیاطیان نیز در ترجمه تزوجون به خطا رفته چون فعل به صیغه مجهول است و ترجمه محبتی «شما را زن خواهیم داد» به صحت نزدیکتر است.

۴.۱.۸ - مورد هشتم

عَبدالله بن ربیعة و مُصعَبُ بنُ عُمَرَ رَضیَ اللهُ عَنهما فکانا متواخِیَینِ.
[۴۸] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶.

عبدالله بن ربیعه و مصعب بن عمر: هر دو مریض بودند.
[۴۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۴، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

عبدالله بن ربیعه و مصعب بن عمر که با هم عقد اخوت داشتند.
[۵۰] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: التاخی: اتخاذ الاخوان و فی الحدیث: ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آخی بین المهاجرین و الانصار محبتی تواخی را به معنای مریض بودن! ترجمه کرده است که خطایی است فاحش. ترجمه خیاطیان صحیح است.

۴.۱.۹ - مورد نهم

و رُویَ عَن ابن عُمَرَ اَنَّه قال اُهدیَ لِرَجُلٍ مِن اصحابِ رَسولِ اللهِصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رَاسُ شاةٍ قال اِنَّ اخی کان اَحوجَ الیهِ منِّی فَبَعَثَ اِلَیهِ فَلَم یَزَل یَبعَثُ الواحِدُ اِلی الآخَرِ حَتّی تناوَلَهُ سَبعَةُ ابیاتٍ فَرَجَعَت الی الاوَّلِ قال و نَزَلَت فیهِ هذِهِ الآیَةُ و یؤثرونَ علی انفسِهِم و لَو کانَ بِهِم خَصاصَة.
[۵۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶.

از ابن‌عمر روایت شده که گفت:... تا همین‌گونه گوسفند را به هفت خانه بردند...
[۵۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۵، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

از ابن‌عمر روایت است که: سر گوسفندی به یکی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تقدیم شد. گفت: برادرم از من به آن محتاج‌تر است و آن را نزد وی فرستاد. صحابی پیاپی سر آن گوسفند را برای یکدیگ فرستادند تا آن‌که هفت خانه از آن خوردند و سرانجام به خانه اول برگشت. ابن عمر گفت: این آیه در شان این گروه نازل شد: و یؤثرونَ علی انفسِهِم و لَو کانَ بِهِم خَصاصَة.
[۵۴] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۸، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: خیاطیان تناول را خوردند ترجمه کرده که مطابق با متن نیست. تناول در لغت‌نامه‌های قدیم و حتی در المعجم الوسیط به معنای اخذ و تعاطی آمده است و صرفاً در برخی لغت‌نامه‌های جدید همچون المنجد به معنای اکل آمده است؛ لذا بعید است در قرن چهارم تناول به معنای اکل بوده باشد، هرچند سیاق ما را از این استدلال بی‌نیاز می‌کند؛ چراکه این روایت در واقع درصدد بیان شان نزول آیه ایثار است. حال باید از جناب خیاطیان پرسید اگر هفت خانه از آن سر گوسفند خورده باشند و نیز برای یکدیگر فرستاده باشند، این که دیگر ایثار نیست! به این عمل می‌گویند انفاق، نه ایثار! ترجمه محبتی در اینجا «گوسفندرا به هفت خانه بردند» می‌باشد که صحیح است. (البته باید می‌گفت «سر گوسفند را...»)

۴.۱.۱۰ - مورد دهم

مَن تَرَکَ مالًا فَلِوَرَثتِهِ و مَن تَرَکَ کَلًّا اَو ضیاعًا فَالَیَّ.
[۵۸] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۳۱.

کسی‌که مالی بر جای می‌گذارد به ورثه‌اش می‌رسد، و کسی که مال و منالی بر جای گذارد از من نیست.
[۵۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۴۷، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

یعنی: هرکس مالی به جا گذارد، از آن ورثه اوست و هرکس باری بر دوش مردم یا خسارتی بر جا گذارد، پس جبران آن بر عهده من است.
[۶۰] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۹۵، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: قسمت اول عبارت یعنی من ترک مالا فلورثته بسیار ساده وکاملاً مفهوم است و محک خوبی برای سنجش عیار قدرت و تسلط مترجم نیست اما قسمت پایانی عبارت به خوبی نشانگر میزان درک و تسلط مترجمان است. محبتی با ارایه ترجمه‌ای برساخته که ابداً در متن اصلی موجود نیست می‌نویسد «و کسی که مال و منالی بر جای گذارد از من نیست» این جمله- صرف نظر از این‌که در متن مابه ازایی ندارد- مفهوم و معنای درستی هم ندارد باید از مترجم محترم پرسید آیا کسی‌که مالی به ارث می‌گذارد از پیامبر نیست؟ چنین برداشتی با کدام منطق سازگاراست؟ جالب این است که جناب محبتی در جایی از همین اللمع ترجمه کرده است که امیرالمومنین (علیه‌السلام) هنگام شهادت چهارصد درهم از خود برجای گذاشت -بگذریم که در ترجمه آن عبارت هم ایشان خطای فاحشی مرتکب شده‌اندکه در جای خود خواهد آمد- حال باید از جناب محبتی پرسیدکه با منطق شما و ترجمه‌ای که ارایه کرده‌اید ایا امیرالمومنین از پیامبر است یا نیست؟
خیاطیان نیز کل و ضیاع را اشتباه ترجمه کرده است. (۱۰) این حدیث هم درکتب حدیث آمده و محدثان آن راشرح کرده‌اند و هم درکتب فقهی در مباحث ارث و ولایت آمده و فقها در مورد آن توضیحات کامل داده‌اند.
در معجم مصطلحات فقهی درشرح این حدیث آمده: کل: الیتیم و من هو ذو عیال و ثقل. ابن‌ابی‌جمهور نیز در شرح حدیث گوید: کلا یعنی عیالا فقرا اواطفالا لاکافل لهم
[۶۲] احسایی، ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیه، ج۱، ص۴۳، دار سیدالشهداء للنشر، ۱۴۰۵ق، قم.
در لسان‌ العرب نیز کل به معنای یتیم و عیال آمده ابن‌فارس نیز آن را به معنای یتیم گرفته احمد سعد نیز در حاشیه‌اش برسنن ابی داودگوید: والمراد من کل هنا العیال
[۶۵] النجار، عبدالله میرون، الحکم الشرعی للتامین‌الاجتماعی، ج۱، ص۵، مجله الازهر، الجزء۲، ۱۴۱۷ق.

لسان العرب در مورد ضَیاع گوید: العیال نفسه و به همین حدیث اشاره می‌کند. اما ضِیاع را حرفه الرجل و کسبه می‌داند. نیز ضیاع را جمع ضیعه به معنای عقار (زمین) می‌داند. علامه مجلسی اما در شرح این حدیث دو معنای اول مذکور در لسان العرب را برای ضیاع مقبول می‌داند شیخ مفید و مولی محمدصالح مازندرانی و زمخشری نیز ضَیاع را به معنای عیال می‌دانند.
آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در شرح همین حدیث در مورد ضَیاع گوید: فرزندان یا عیالی است که بدون سرپرست مانده‌اند. غالب فقها و محدثین ضیاع را عیال ترجمه کرده‌اند وکسی-تا آن‌جا که ما می‌دانیم- ترجمه‌ای نظیرخیاطیان ارایه نداده. (۱۱) لذا به نظر می‌رسد ترجمه خیاطیان صحیح نباشد. ترجمه پیشنهادی:.... وکسی‌که فرزند یا عیال بدون سرپرست برجای گذارد اداره آن‌ها بر عهده من است.

۴.۱.۱۱ - مورد یازدهم

قال هُمُ الّذینَ لا یَکتَوُونَ و لا یَستَرقُونَ و علی رَبِّهِم یَتَوکَّلُونَ.
[۷۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴.

گفت: کسانی که دزدی نمی‌کنند و به خداوند خویش توکل می‌نمایند.
[۷۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

«آنان که خودستایی و افسون نکنند و بر پروردگارشان توکل نمایند.» در ترجمه رساله‌ی قشیریّه آمده است «عبدالله بن مسعود گوید که پیغمبر گفت: (و ایشان آن‌ها باشند که) داغ نکنند و فال نگیرند و افسون نکنند و بر خدای توکل کنند...»
[۷۴] فروزان‌فر، بدیع الزمان، ترجمه رساله‌ قشیریّه، ج۱، ص۲۴۵ و پاورقی آن، با تصحیحات و استدراکات، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
[۷۵] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۲، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی لا یَکتَوُونَ را حذف کرده و لایسترقون را «دزدی نمی‌کنند» ترجمه کرده که مطابق با متن نیست. در واقع اگر لایکتوون را حذف نمی‌کرد و معنای آن‌را درمی‌یافت متوجه می‌شد که لایسترقون در اینجا از ریشه «رقی» است نه «سرق». خیاطیان هم با این‌که در پاورقی ترجمه رساله قشیریه را آورده اما خود در ترجمه مرتکب خطا شده و اولاً «خودستایی نکنند» را که در متن نیست بدان افزوده و ثانیاً یسترقون را که یعنی «تن به افسون ندهند» ترجمه کرده «افسون نکنند».
این روایت را مسلم در «کتاب الایمان» و بخاری در «کتاب الطّب» صحیح خود نقل کرده‌اند. کرمانی شارح بزرگ صحیح بخاری در توضیح روایت می‌گوید: یَستَرقُونَ به معنای پذیرای افسون شدن از ریشه «رقی» است. یَکتَوُونَ نیز به معنی تن به داغ دادن برای دفع شیاطین از ریشه «کتو» است. اکتوا و رقیه در طب دوره جاهلیت میان اعراب رواج داشت و پیامبر مردم را از آن‌ها برحذر داشت.
[۷۸] کرمانی، صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ۱۴۰۱ق، ج۲۰، ص۲۱۷-۲۲۰، بیروت.
[۷۹] کریمی، سعید، ما به کجاییم و امانت کجا، ج۱، ص۳۰۳، آینه میراث، شماره۵۶.


۴.۲ - نقد دستوری

در این بخش جملات ساده‌ای را از متن اللمع برگزیده‌ایم و می‌خواهیم ببینیم مترجمان محترم تا چه حد به دستور زبان مبداء و تاثیر آن در ترجمه اشراف داشته‌اند.

۴.۲.۱ - نمونه اول

و کلُّ واحدٍ منهم یُضیفُ الی نفسه کتاباً قد زَخرَفهُ و کلاماً (قد لَفَّهُ و جواباً قد) اَلَّفَه وَ لَیس بِمُستحسَنٍ منهم ذلِکَ.
[۸۰] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۳.

و خود را دارنده نوشته و کتاب گران‌بها می‌دانند. حال آن‌که نیک‌اندیشان و صاحبان هوش، کارشان و حالشان را می‌دانند.
[۸۱] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۶۵، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

و هریک از آنان کتابی آراسته و کلامی پرداخته و پاسخی آورده و به خود نسبت داده است؛ کاری که از آنان پسندیده نیست.
[۸۲] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۱۹۰، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی ظاهراً معنای عبارت لَیس بِمُستحسَنٍ منهم ذلِکَ را درنیافته، لذا آنرا در ترجمه نیاورده و به جای آن عبارتی را که در متن اصلی نیست «حال آن‌که نیک‌اندیشان و صاحبان هوش، کارشان و حالشان را می‌دانند.» به ترجمه اضافه کرده است. ترجمه خیاطیان مطابق با متن و مقبول است.

۴.۲.۲ - نمونه دوم

رُبَّ اَشْعَثَ اغَبرَ ذِی طِمرَینِ لَو اَقسَمَ عَلَی اللهِ لَابرَّهُ وانَّ البَرآءَ مِنهُم.
[۸۳] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴.

چه بسیار خاک‌آلودگان تهیدست هستند که نیکوکارند و براء از آنهاست.
[۸۴] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

یعنی: چه بسا ژولیده موی غبارآلودِ فقیری که چون به خدای سوگند خورد قطعاً آن را به جای آرد و همانا «براء» از ایشان است.
[۸۵] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۱، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: لَو اَقسَمَ عَلَی اللهِ لَابرَّ قسمه: ‌ای لو حلف علی وقوع شیءٍ لَابرَّهُ‌ای جاء صدقه و صدق یمینه و معناه انه لو حلف یمینا علی انه یفعل الشیء او لا یفعله جاء الامر فیه علی ما یوافق یمینه لعظم منزلته و ان احقر عند الناس. محبتی عبارت لَو اَقسَمَ عَلَی اللهِ لَابرَّهُ که یک ساخت دستوری کامل است را درنیافته و ترجمه‌ای نموده که کاملاً غلط و مغایر متن است. وی درترجمه کل این عبارت آورده است: «نیکوکارند» ترجمه صحیح خیاطیان آشکارا خطای فاحش محبتی را می‌نمایاند.

۴.۲.۳ - نمونه سوم

حُکِیَ عَن بِشرٍ الحافیِّ رَحِمَهُ اللهُ انَّه حُمِلَ الی دَعْوَةٍ فوُضِعَ بَینَ یَدَیْهِ طَعامٌ فَجَهَدَ ان یَمُدَّ یَدَهُ الَیهِ فَلَم تَمتَدَّ ثُمَّ جَهَدَ فَلَم تَمتَدَّ ثلاثَ مرّاتٍ. فقالَ رَجُلٌ مِمَّن کانَ یَعرِفُهُ انَّ یَدَهُ لا تَمتَدُّ الی طَعامٍ حَرامٍ اوْ فیهِ شُبهَةٌ ما کانَ اغنَی صاحِبَ هذِهِ الدَّعوَةِ ان یَدعُوَ هذا الرَّجُلَ الی بَیتِهِ.
[۸۷] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۵.

صاحب‌خانه توانگر را چه شده که چنین مردی را به مهمانی خویش خوانده است.
[۸۸] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۹۹، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

آن‌گاه مردی که بشر حافی را بدین صفت می‌شناخت که دستش به سوی غذا حرام یا شبهه‌ناک دراز نشود، گفت: میزبان از دعوت او به منزل خویش، فایده‌ای نبرده است.
[۸۹] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۳۳، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی معنای عبارت ما کانَ اغنَی صاحِبَ هذِهِ الدَّعوَةِ را درنیافته وترجمه‌ای مغایر با متن ارایه کرده ضمناً ایشان لفظ ما کانَ را حذف نموده و واژه اغنَی را به غنی تبدیل کرده وآن را صفت برای صاحب‌خانه گرفته که بسیار شگفت است. اما خیاطیان با فهم درست ساخت دستوری ما کانَ اغنَی... آن‌را به «... فایده‌ای نبرد» برگردادنده است.

۴.۲.۴ - نمونه چهارم

و اللهِ انَّهُ ما خَلَّف مِنَ الدُّنیا شَیئًا الّا اربَعَمِائةِ دِرهَمٍ‌ و کانَ قد عَزَلَها لِیَشتَری بِها خادِمًا یَخدِمُهُ.
[۹۰] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۹.

اما به خدا سوگند جز چهارصد درهم از خود چیزی نگذاشت و آن را هم به غلامی داد که به او خدمت می‌نمود.
[۹۱] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۷۷، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

به خدا سوگند که او از دنیا به جز چهارصد درهم به جا نگذاشت که آن را برای خرید خادمی کنار گذاشته بود.
[۹۲] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۳۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی به واژه عَزَلَها توجه نکرده و لِیَشتَری بِها خادِمًا را هم در ترجمه نیاورده و ترجمه‌ای مغایربامتن ارائه داده است. خیاطیان بادرک درست عبارت کانَ قد عَزَلَها لِیَشتَری بِها خادِمًا ترجمه‌ای مقبول ارایه داده هرچند بهتر بود کلمه پایانی یعنی یخدمه را نیز در ترجمه می‌آورد بدین صورت:... برای خرید خادمی کنار گذاشته بود تا به وی خدمت کند.

۴.۳ - نقد براساس آشنایی با موضوع

متون عرفانی غالباً مشتمل بر نکات فقهی، حدیثی، تاریخی و... است و چنان‌که پیش‌تر گفتیم اصلاً دلیل تالیف اللمع این بوده که سراج می‌خواسته نشان دهد عرفان و تصوف برخاسته از دین است و با سایر تعالیم دینی، فقهی، حدیثی و... منافاتی ندارد. لذا به وفور می‌بینیم که در اللمع مطالبی که ربط با سایر علوم اسلامی دارد مطرح شده. لذا مترجم چنین متنی باید حداقل شناختی اجمالی از این علوم داشته باشد. در این بخش کوشیده‌ایم با ارائه مثال‌هایی روشن و قاطع میزان آشنایی مترجمان محترم را با موضوعات مطروحه در اللمع بسنجیم.

۴.۳.۱ - مثال اول

و امّا الاحکامُ فَالحُدُود و الطلاق و..
[۹۳] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۹.

اما احکام چون تعزیرات وطلاق و...
[۹۴] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۸۱، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

اماحدود و طلاق و.. از احکامند.
[۹۵] محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: ظاهراً اطلاعات فقهی جناب محبتی نیز کافی نیست. چه، حدود و تعزیرات دو اصطلاح فقهی کاملاً متفاوت هستند. (۱۲) وچون در زبان فارسی هم علمای حقوق و هم قضات در محاکم از واژه «حد» استفاده می‌کنند نیازی به ترجمه آن نیست و می‌توان عیناً آنرا به زبان مقصد انتقال (TRANSFERENCE) داد چنان‌که خیاطیان بدرستی انجام داده.

۴.۳.۲ - مثال دوم

فَصارَ الاسوَةُ به و الاتباع له و الطّاعَةُ لامرهِ واجِبًا علی جَمیعِ خَلقِهِ مِمَّن شَهِدَ اَو غابَ الی یومِ القیامَةِ غیرَ الثَّلاثّةِ الّذین رُفِعَ القَلَمُ عَنهم.
[۹۶] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۲۶.

بدین گونه پیامبر اسوه و نمونه همه مسلمان‌ها از روز نخست تا رستاخیز شد چه او را دیده باشند و چه ندیده باشند و همگی باید او را نمونه بدانند و از او پیروی کنند که در قیامت گناهی بر آن‌ها نیست و قلم از آن‌ها برداشته شده است.
[۹۷] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۴۲، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

بنابراین اسوه قرار دادن او و پیروی از وی و طاعت امرش تا روز قیامت، بر همه حاضران و غایبان، جز سه گروه مرفوع القلم واجب گشته است.
مرفوع القلم یعنی کسانی که قلم تکلیف از آنان برداشته شده است؛ همچون دیوانگان و...
[۹۸] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۸۸، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: محبتی درترجمه عبارت غیرَ الثَّلاثّةِ الّذین رُفِعَ القَلَمُ عَنهم -که اشاره به حدیثی مشهور دارد- می‌گوید: «که در قیامت گناهی بر آن‌ها نیست و قلم از آن‌ها برداشته شده است» به وضوح پیداست که وی مفهوم این عبارت را متوجه نشده وبه لحاظ نحوی نیز درنیافته که این عده با کلمه غیر از حکم وجوب اطاعت و اتباع از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) استثنا شده‌اند! جمله «در قیامت گناهی بر آن‌ها نیست» نیز افزون بی‌مورد است و در متن چنین چیزی نیامده. ترجمه خیاطیان درست است و وی ترجیح داده مصطلح مرفوع القلم (۱۴) را خارج از ترجمه توضیح دهد.

۴.۳.۳ - مثال چهارم

ثُمَّ انَّ مِن آدابِهِم و شَمایِلِهِم ایضًا مُراعاةَ الاسرارِ و مُراقَبَةَ المَلِکِ الجَبّارِ و مُداوَمةَ المحافظةِ علی القلوب بِنَفیِ الخواطر المذمومةِ و مُساکَنَةَ الافکار الشّاغِلَةِ الَّتی لا یَعلَمُها غَیرُ اللهِ عزّ و جل.
[۹۹] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۰.

همچنین از آداب و اوصاف صوفیان نگه داشتن رازها و پرهیز از فرمانروای ستمگر و استمرار نیکی دل با راندن بدسگالی‌های زشت و پندارهایی است که دل و‌اندیشه را بی‌راه می‌سازند. و جز خدای کسی چیزی درست از آن‌ها نمی‌داند.
[۱۰۰] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۲، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

از دیگر آداب و صفات صوفیان، آن است که حافظ اسرارند و مراقب ملک جبار. خانه‌ی دل، همواره با دور کردن خواطر نکوهیده پاس دارند و از منزل گزیدن افکار باز دارنده که کسی جز خدای (عزّوجلّ) نمی‌داند، مانع‌اند.
[۱۰۱] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۱۹۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: کسی‌که‌ اندک اطلاعی از عرفان و تصوف داشته باشد می‌داند که مراقبه اصطلاحی عرفانی است. در متن نیز محافظه و نفی خواطر موید این معناست. اما محبتی المَلِکِ الجَبّارِ را که مراد خداوند متعال است، به پادشاه ستمگر ترجمه کرده است!! ترجمه خیاطیان صحیح است.

۴.۳.۴ - مثال پنجم

قال النبیُّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اِنَّ مِن اُمَّتی مُکلَّمُونَ و مُحَدَّثونَ و اِنَّ عُمَرَ مِنهُم
[۱۰۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز فرموده است: از امت من کسانی اهل کلام و حدیث‌اند و عمر از آنهاست.
[۱۰۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

برخی از امت من مخاطب کلام و سخن خدایند که عمر از ایشان است.
[۱۰۴] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۱، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

نقد و بررسی: مراد از مکلم و محدث آنچه مترجمان محترم پنداشته‌اند نیست. محدث کسی است که صدای فرشته را می‌شنود و از آن‌ها حقایقی دریافت می‌کند، ولی فرشتگان را نمی‌بیند. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «محدث کسی است که صدا را بشنود و شخص را نبیند. به حضرت گفته شد: قربانت گردم امام از کجا می‌فهمد که آن کلام فرشته است؟ فرمود: آرامش و وقاری به او داده می‌شود که می‌فهمد آن کلام از فرشته است.»
مصادیق بسیار دیگری نیزهست که مجال طرح آن نیست و ما صرفاً بدانها اشاره می‌کنیم: محبتی واژه «سلب» را که اصطلاحی عرفانی و دشوار است ترجمه نکرده و بدون توضیح انتقال داده.
[۱۰۶] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱.
[۱۰۷] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۸۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
خیاطیان توضیح غیرکافی ارایه کرده.
[۱۰۸] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۹، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.

هر دو مترجم دَوامُ انتصابِ القُلُوبِ للهِ را به متن مقصد انتقال داده‌اند بی آن‌که هیچ توضیحی در مورد آن بدهند.،
[۱۰۹] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴.
،
[۱۱۰] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۲۰، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
[۱۱۱] خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۵۹، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
هم ترجمه ایشان از این عبارت، دشوار، بلکه امکان ناپذیر است و عبارت در‌هاله‌ای از ابهام و گنگی قرار دارد. و نیز موارد بسیاری هست که به دلیل دشواری فهم مقصود مولف وسیله محبتی حذف شده ویا به غلط ترجمه شده که مادرمقاله دیگری مفصلاً بدان پرداخته‌ایم.


چنان‌که پیش‌تر از نیومارک نقل کردیم مترجم باید مقید به مراجعه به لغت باشد و بر ذاکره تکیه و اعتماد بیش از حد ننماید و نیز باید توان کافی در استفاده از لغت‌نامه‌ها و تشخیص لغت نامه مورد نیاز خود را داشته باشد. براساس تحقیق حاضر ترجمه محبتی بیشترین نارسایی‌ها را درحوزه معادلیابی واژگانی ودستوری داشته و ترجمه خیاطیان و خورسندی کمترین نارسایی‌ها را در این حوزه دارا می‌باشد و در این حوزه موفق‌تراست. به‌ نظر می‌رسد انجام ترجمه بصورت گروهی وسیله خیاطیان وخورسندی و حضور یک متخصص زبان عربی در این گروه
[۱۱۲] محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
که آشنایی بیشتری-نسبت به محبتی-بازبان مبدا دارد دلیل این موفقیت است.
در حوزه آشنایی با موضوع ترجمه هر دو ترجمه نارسایی‌های آشکاری دارد. اما در مجموع توضیحات و تتبعات موجود در ترجمه خیاطیان و خورسندی ترجمه ایشان را ازترجمه محبتی متمایزمی‌سازدواین امرنیزناشی ازحضوریک متخصص عرفان وادیان
[۱۱۳] محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
در گروه ترجمه می‌باشد که آشنایی بیشتری با موضوع ترجمه دارد. ترجمه محبتی از لحاظ انسجام و مفهوم بودن مشکلات فراوانی دارد که این دست مشکلات در ترجمه خیاطیان کمتر دیده می‌شود.
به مترجمان محترم پیشنهاد می‌شود کار ترجمه خصوصاً در مورد متون جدی و مهم را بصورت گروهی (team work) انجام دهند و با توجه به سطوح مختلف متن (عرفانی، حدیثی، فقهی و...) از هر سطحی یک متخصص کارآزموده و خبره و اهل تتبع در گروه ترجمه حضور داشته باشد.


(۱). عبدالله بن محمد بن یحیی مکنی به ابونصر و مشهور به سرّاج طوسی و ملقّب به طاووس الفقراء است. وی از مشاهیر علماء و محدثان و فقها و عرفای قرن چهارم هجری است. نخستین توجه خاص به وی در ضمیمه‌ تذکره‌ الاولیاء است و مقاله‌ جامی در نفحات‌الانس عمدتاً از آن فراهم شده است. غالب منابع عرفانی متاخر همچون کشف المحجوب، رساله قشیریه، طبقات صوفیه و... از وی و اثر معروفش اللمع فی التصوف نام برده‌اند.
[۱۱۴] طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، ج۱، ص۱۱۷، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
هدف سراج از نوشتن این کتاب، ارائه اصول حقیقی تصوف و اثبات موافقت و مطابقت این اصول با قرآن و سیره‌ پیشوایان دین بوده است.
در واقع، اللمع صراحتاً ویژگی دفاعیه‌نویسی و جدلی دارد. نکته آن‌که سرّاج، اثری ابتکاری ارائه نکرده و نظریات و دیدگاه‌های خود را ارائه ننموده. وی هدف خویش را در ضبط و تفسیر اقوال یا مکتوبات پیشکسوتان خود منحصر می‌کند و نویسندگان هم عصر خود را به سبب آن‌که اسیر خودنمایی در مباحثات گشته‌اند، ملامت می‌کند.
[۱۱۵] طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، ج۱، ص۱۲۰، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.

(۲). چنانکه تاکنون ملاحظه فرمودید ترجمه خیاطیان خطاهای کمتری دارد و این بدلیل آنست که ترجمه را بصورت گروهی (team work) انجام داده‌اند و یک نفر آشنا با زبان مبدا است (دانشیار عربی) و خیاطیان نیز دانشیار عرفان است و با موضوع آشنایی بیشتری دارد حال اگر این گروه عضو دیگری می‌داشت که مسلط به فقه و حدیث می‌بود قطعاً چنین خطای فاحشی رخ نمی‌داد.
(۳). استاد احمد آرام در ترجمه الحیاه ضیاع را به عقار ترجمه کرده اما عقار هم داخل در اموال میت است که حکم ان در صدر حدیث آمده که فلورثته و دلیلی نداریم که عقار را تخصیص زده باشد و از شمول حکم اموال میت خارج ساخنه باشد.
(۴). شهید اول (رحمة‌الله‌علیه) ده فرق میان حد و تعزیر برمی شمرد. بطورخلاصه: حد به مجازاتی گفته می‌شود که نوع و میزان وکیفیت آن در شرع تعیین شده است. در تعریف مجازات تعزیری در ماده ۱۶ قانون مجازات اسلامی آمده: تعزیر تادیب یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع بیان نشده و به نظر حاکم واگذار شده است از قبیل حبس و جزای شلاق که میزان شلاق بایستی از میزان حد کمتر باشد.
(۵). پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سه گروه را مرفوع القلم می‌دانست: صبّی، مادامی که به بلوغ نرسیده است؛ نائم، مادام که بیدار نشده است و مجنون مادام که افاقه نیافته است.
[۱۱۷] النووی یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، ج۱۸، ص۳، مکتبه الارشاد، جده.



(۱) ابن منظور، لسان العرب، دارصادر، ۱۹۹۷، بیروت.
(۲) ابوالحسین، مسلم، صحیح، ۱۴۱۲ق، بیروت.
(۳) ابوعبدالله، بخاری، صحیح، ۱۴۲۳ق، دمشق.
(۴) احسایی، ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیه، دار سیدالشهداء للنشر، ۱۴۰۵ق، قم.
(۵) احمد بن فارس، ترتیب مقاییس اللعه، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷، قم.
(۶) حکیمی، محمدرضا، الحیاه، ترجمه: احمد آرام، نسخه اینترنتی: ghadir، org/book/۱۱۱۱/۱۶۵۳۸۳.
(۷) خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
(۸) زمخشری، ابوالقاسم، الفائق فی قریب الحدیث، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق، بیروت.
(۹) الزیات، احمدحسن و آخرون، المعجم الوسیط، موسسه الصادق للطباعه و النشر، ۱۴۲۶ق.
(۱۰) شهید اول، محمد بن مکی، القواعد والفوائد فی الفقه والاصول والعربیه، مکتبه المفید، قم.
(۱۱) طاهری، سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
(۱۲) طریحی، فریدالدین، مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، تهران.
(۱۳) فرحزاد، فرزانه، فن ترجمه، جمع‌آوری: علی جان‌زاده، انتشارات جان‌زاده، ۱۳۸۵.
(۱۴) فروزان‌فر، بدیع الزمان، ترجمه رساله‌ قشیریّه، با تصحیحات و استدراکات، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
(۱۵) کرمانی، صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ۱۴۰۱ق، بیروت.
(۱۶) کریمی، سعید، ما به کجاییم و امانت کجا، آینه میراث، شماره۵۶.
(۱۷) کلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، کتابفروشی علمیه اسلامیه، ۱۳۶۹، تهران.
(۱۸) مازندرانی، مولی محمدصالح، شرح اصول کافی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
(۱۹) ماندی، جرمی، آشنایی با مطالعات ترجمه نظریه وکاربردها، ترجمه: حمیدکاشانیان، ۱۳۸۴.
(۲۰) مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳، تهران.
(۲۱) محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
(۲۲) محمود، عبدالرحمن عبدالمنعم، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، دارالفضیله، قاهره.
(۲۳) مفید، محمد بن محمد، الامالی، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، قم.
(۲۴) مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، تهران.
(۲۵) مینوی، مجتبی، درباره ترجمه فارسی فن ترجمه، علی جانزاده، نشرجانزاده، ۱۳۸۵.
(۲۶) نایدا، یوجین، نقش مترجم، ترجمه: سعیدباستانی، مرکزنشردانشگاهی، ۱۳۷۶.
(۲۷) النجار، عبدالله میرون، الحکم الشرعی للتامین‌الاجتماعی، مجله الازهر، الجزء۲، ۱۴۱۷ق.
(۲۸) النووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، مکتبه الارشاد، جده.
(۲۹) نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
(۳۰) سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف.


۱. ماندی، جرمی، آشنایی با مطالعات ترجمه نظریه وکاربردها، ج۱، ص۳۲، ترجمه: حمیدکاشانیان، ۱۳۸۴.
۲. نایدا، یوجین، نقش مترجم، ج۱، ص۱۶، ترجمه: سعیدباستانی، مرکزنشردانشگاهی، ۱۳۷۶.
۳. فرحزاد، فرزانه، فن ترجمه، ج۱، ص۱۸۰، جمع‌آوری: علی جان‌زاده، انتشارات جان‌زاده، ۱۳۸۵.
۴. مینوی مجتبی، درباره ترجمه فارسی فن ترجمه، ج۱، ص۲۸، علی جانزاده، نشرجانزاده، ۱۳۸۵.
۵. آذرنوش، امامی، صفارزاده، خرمشاهی و.. ر. ک. فن ترجمه، علی جانزاده.
۶. حکیمی، محمدرضا، الحیاه، ج۱، ص۱۲، ترجمه: احمد آرام، نسخه اینترنتی: ghadir،org/book/۱۱۱۱/۱۶۵۳۸۳.
۷. محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۸. طاهری، سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، ج۱، ص۴۷-۱۰۱، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
۹. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۱۰. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۱۱. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۲۵۱، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۱۲. دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۱۳. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۱۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۱۴. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۱۶۴، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۱۵. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۶.
۱۶. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۶۸، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۱۷. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۱۹۳، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۸. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۵.
۱۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۸، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۲۰. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۴، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۲۱. ابن‌منظور لسان العرب، ج۳، ص۳۹۸، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۲۲. طریحی فریدالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۱۸۰، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، تهران.    
۲۳. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۴.
۲۴. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۲۵. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۴، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۲۶. ابن‌منظور لسان العرب، ج۱۱، ص۶۱۵، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۲۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۶.    
۲۸. بغوی، حسین بن مسعود، ‌معالم التنزیل، ج۵، ص۵۴.    
۲۹. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱.
۳۰. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۸۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۳۱. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۹، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۳۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۲.
۳۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۷۰، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۳۴. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۲۸، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۳۵. المعجم الوسیط، جمعی از نویسندگان، ج۲، ص۷۶۹.    
۳۶. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۹.
۳۷. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۷۷، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۳۸. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۳۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۳۹. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۱۳۱، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۴۰. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۹، ص۷۱، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۴۱. دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۴۲. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ج۱، ص۱۳۹، ترجمه: منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما، ۱۳۹۰.
۴۳. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶.
۴۴. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۴، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۴۵. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۴۶. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱، ص۳۶۱، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۴۷. طریحی، فریدالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۶۶۳، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، تهران.    
۴۸. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶.
۴۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۴، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۵۰. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۵۱. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۹، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۵۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶.
۵۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۸۵، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۵۴. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۴۸، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۵۵. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۶۸۴، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۵۶. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۴، ص۳۶۹، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۵۷. المعجم الوسیط، جمعی از نویسندگان، ج۲، ص۶۰۹.    
۵۸. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۳۱.
۵۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۴۷، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۶۰. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۹۵، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۶۱. محمود عبدالرحمن عبدالمنعم، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، ج۳، ص۱۵۳، دارالفضیله، قاهره.    
۶۲. احسایی، ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیه، ج۱، ص۴۳، دار سیدالشهداء للنشر، ۱۴۰۵ق، قم.
۶۳. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۹۴، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۶۴. احمد بن فارس، ترتیب مقاییس اللغه، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ج۵، ص۱۲۱، ۱۳۸۷، قم.    
۶۵. النجار، عبدالله میرون، الحکم الشرعی للتامین‌الاجتماعی، ج۱، ص۵، مجله الازهر، الجزء۲، ۱۴۱۷ق.
۶۶. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۴۸، ۱۹۹۷، دارصادر، بیروت.    
۶۷. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۴، ص۳۴۱، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳، تهران.    
۶۸. مفید، محمد بن محمد، الامالی، ج۱، ص۱۸۸، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، قم.    
۶۹. مازندرانی مولی محمدصالح، شرح اصول کافی، ج۶، ص۲۱۷، دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۷۰. زمخشری ابوالقاسم، الفائق فی قریب الحدیث، ج۲، ص۲۹۴، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق، بیروت.    
۷۱. مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۰۴، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴، تهران.    
۷۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴.
۷۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۷۴. فروزان‌فر، بدیع الزمان، ترجمه رساله‌ قشیریّه، ج۱، ص۲۴۵ و پاورقی آن، با تصحیحات و استدراکات، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
۷۵. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۲، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۷۶. ابوعبدالله، بخاری، صحیح، ج۷، ص۱۲۶، ۱۴۲۳ق، دمشق.    
۷۷. ابوالحسین مسلم، صحیح، ج۱، ص۱۹۸۱، ۱۴۱۲ق، بیروت.    
۷۸. کرمانی، صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ۱۴۰۱ق، ج۲۰، ص۲۱۷-۲۲۰، بیروت.
۷۹. کریمی، سعید، ما به کجاییم و امانت کجا، ج۱، ص۳۰۳، آینه میراث، شماره۵۶.
۸۰. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۳.
۸۱. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۶۵، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۸۲. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۱۹۰، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۸۳. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴.
۸۴. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۸۵. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۱، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۸۶. طریحی، فریدالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۸۴، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، تهران.    
۸۷. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۵.
۸۸. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۹۹، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۸۹. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۳۳، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹۰. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۹.
۹۱. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۷۷، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۹۲. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۳۳۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹۳. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۹.
۹۴. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۸۱، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۹۵. محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹۶. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۲۶.
۹۷. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۴۲، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۹۸. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۸۸، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹۹. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۰.
۱۰۰. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۲، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۱۰۱. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۱۹۷، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۰۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴.
۱۰۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۷۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۱۰۴. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۱، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۰۵. کلینی محمدبن یعقوب، اصول الکافی، ج۱، ص۲۷۱، کتابفروشی علمیه اسلامیه، ۱۳۶۹، تهران.    
۱۰۶. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱.
۱۰۷. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۸۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۱۰۸. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۰۹، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۰۹. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴.
۱۱۰. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی‌التصوف، ج۱، ص۱۲۰، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۱۱۱. خیاطیان، قدرت‌الله و خورسندی، محمود، ج۱، ص۲۵۹، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۱۲. محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۱۳. محمود، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۱۴. طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، ج۱، ص۱۱۷، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
۱۱۵. طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، ج۱، ص۱۲۰، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
۱۱۶. شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ج۲، ص۱۴۲- ۱۴۴، مکتبه المفید، قم.    
۱۱۷. النووی یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، ج۱۸، ص۳، مکتبه الارشاد، جده.



گروه پژوهشی ویکی فقه، برگرفته از مقاله «ترجمه متون عرفانی و چالش های فرا رو بررسی موردی ترجمه فارسی کتاب اللمع فی التصوف»، نوشته سیدروح‌الله طاهری و هادی نظری منظم.






جعبه ابزار