• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ارزش تفاسیر تابعان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ارباب تفسیر، به ویژه تفسیر نقلی، عنایت خاصی به تفاسیر سلف (صحابه و تابعان) داشته و برای آن جایگاه بلندی قائل شده‌اند.
این حجم متراکم از تفاسیر منقول از سلف صالح، خود نشانه بارزی است از اهمیت و اعتبار نظریات و آرای ایشان؛ که عمدتا از تابعان و آموختگان مکتب عبدالله بن عباس‌اند که در نشر و پخش تفسیر در پهنه کشورهای اسلامی یگانه عامل موثر بودند. این عنایت، به خصوص از آن جهت بوده که آنان به عصر نزول قرآن نزدیک بوده و از اسباب نزول و زمینه‌های فرود آمدن آیات آگاهی کامل داشتند. به علاوه اینکه به درک مفاهیم لغت و شیوه کلامی عرب نزدیک‌تر بودند. قرآن به زبان عربی و بر اساس شیوه‌های گفتار عرب نازل گشته و در نتیجه پیشینیان آماده‌تر بودند تا از نزدیک ساختارهای زبان، معانی واژه‌ها و تعابیر کلامی عرب را لمس کنند.



توانمندی سلف در فهم معانی اولیه قرآن -طبیعتا- بیش از خلف و برتر از آن بود. گذشته از آن، دسترسی آنان به احادیث منقول از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره تفسیر بسیاری از آیات - و نیز اقوال صحابه بزرگ، بیش از دیگران بود و همین امر موجب می‌شد تا اذعان شود که احاطه سلف به فهم ظواهر قرآن در حد قابل توجه بوده است. از این‌رو، عنایت به آراء و اقوال سلف در تفسیر قرآن به جهت پیشگامی آنان در این راه، یک ضرورت به شمار می‌رود. البته نه آنکه از آن تقلید شود بلکه ضرورت تحقیق ایجاب می‌کند که متاخران از‌ اندیشه و آرای متقدمان کاملا آگاهی داشته باشند، بلکه نکته‌هایی در‌ اندیشه‌هایشان یافت شود که موجب روشنی راه گردد، و بدون شک احاطه و تعمق در گفته‌های‌ اندیشمندان سلف بهترین وسیله پیشرفت و گسترش در تمامی رشته‌های علوم و معارف بشری است؛ لذا آرای پیشینیان بهای شایسته خود را دارد و در پیشرفت و شکوفایی علم و دانش نقش موثری ایفا می‌کند، وگرنه همواره بایستی هر دانشوری از نقطه آغاز شروع کند و دانشمندان پیوسته درجا زنند و هیچگاه پیشرفت نداشته باشند.


امام بدرالدین زرکشی می‌گوید: از احمد درباره مراجعه به آرای تابعان دو گونه نقل شده است. ابن عقیل «او عبدالله بن محمد بن عقیل‌ هاشمی است و ابن سعد او را در طبقه چهارم از اهل مدینه ذکر کرده است. دانشی فراوان داشت و به سال ۱۴۵ درگذشت.» رجوع به آنان را روا نمی‌داند. از شعبه «او شعبة بن حجاج ابوبسطام واسطی بصری است. در زمینه حدیث، جامع‌ترین و موفق‌ترین مردم است. در سال ۱۶۰ وفات یافت.» نیز چنین نقل شده است، ولی سیره عملی مفسران بر خلاف آن است و به آرای سلف عنایت داشته، (آرای آنان را) در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند؛ از جمله تفاسیر منقول از ضحاک بن مزاحم (متوفای ۱۰۵)، سعید بن جبیر (متوفای ۹۵)، مقاتل بن سلیمان (متوفای ۹۰)، حسن بصری (متوفای ۱۱۰)، ربیع بن انس (متوفای ۱۳۹)، مقاتل بن سلیمان (متوفای ۱۵۰)، عطاء بن ابی‌سلمه خراسانی (متوفای ۱۳۵)، مرة بن شراحیل همدانی (متوفای ۷۶)، علی بن ابی‌طلحه والبی (متوفای ۱۴۳)، محمد بن کعب قرظی (متوفای ۱۱۹)، ابوبکر اصم عبدالرحمان بن کیسان (متوفای حدود ۲۰۰)، اسماعیل بن عبدالرحمان سدی کبیر (متوفای ۱۲۷)، عکرمه (متوفای ۱۰۵)، عطیة بن سعد بن جناده عوفی (متوفای ۱۱۱)، عطاء بن ابی‌رباح (متوفای ۱۱۴) و عبدالله بن زید بن اسلم (متوفای ۱۶۴). حسن و مجاهد و سعید بن جبیر از برجستگان تابعان هستند و پس از آنان عکرمه و ضحاک نیز دارای جایگاهی برجسته‌اند. نیز می‌گوید: این تفاسیر، از شناخته‌شدگان پیشین است که (آن‌ها را) بیشتر، از صحابه دریافت کرده‌اند و ممکن است اختلاف روایتی که احمد قائل شده، تنها درباره نظریه‌های خود آنان باشد.
[۱] بحرانی، سیدهاشم، تفسیر برهان، ج۲، ص۱۵۸.



آری، اگر مقصود پذیرفتن اقوال سلف به‌گونه تقلید و پیروی محض باشد، البته مورد قبول نیست و شاید مراد کسانی که مخالفند همین صورت باشد، ولی یادآور شدیم که رجوع به آرای سلف به جهت نزدیک بودن آنان به عصر نزول، تنها برای بررسی و تحقیق است، نه پذیرش مطلق، تنها به‌همین جهت بوده که مفسران همواره به آرای سلف ارج نهاده‌اند و این مقتضای تحقیق است نه تقلید محض. حافظ ابو احمد بن عدی می‌نویسد: کلبی «او ابو نضر محمد بن سائب کلبی، نسابه و مفسر مشهور است و شرح حال او در سند (۹) از اسناد تفسیری ابن عباس گذشت.»


روایات صحیحی به ویژه از ابوصالح «او باذام غلام‌ ام‌هانی دختر ابوطالب و صاحب تفسیری است که از ابن عباس نقل کرده است.» دارد. او در علم تفسیر مشهور است و هیچ کس تفسیری طولانی‌تر و شایع‌تر از او ندارد. مقاتل بن سلیمان (متوفای ۱۵۰) در مرتبه دوم است، ولی کلبی برتر از اوست. پس از این طبقه، تفاسیری تالیف شده که در آنها اقوال صحابه و تابعان گردآوری شده است؛ مانند تفسیر سفیان بن عیینه (متوفای ۱۹۸) وکیع بن جراح (متوفای ۱۹۶)، شعبة بن حجاج (متوفای ۱۶۰)، یزید بن‌ هارون (متوفای ۲۰۶)، مفضل بن صالح (متوفای ۱۸۱)، عبدالرزاق بن همام صنعانی (متوفای ۲۱۱)، اسحاق بن ابراهیم مشهور به ابن راهویه (متوفای ۲۳۸)، روح بن عباده (متوفای ۲۰۵)، یحیی بن قریش، مالک بن سلیمان هروی، عبد بن حمید بن نصر کشی (متوفای ۲۴۹)، عبدالله بن جراح (متوفای ۲۳۷)، هشیم بن بشیر (متوفای ۲۸۳)، صالح بن محمد یزیدی، علی بن حجر بن ایاس سعدی (متوفای ۲۴۴)، یحیی بن محمد بن عبدالله هروی، علی بن ابی‌طلحه (متوفای ۱۴۳) ابن مردویه احمد بن موسی اصفهانی (متوفای ۴۰۱)، سُنَید بن داوود (متوفای ۲۲۰)، نسائی و غیر ایشان از مفسرین که در مسند احمد بن حنبل و بزاز و معجم طبرانی و دیگران تعداد زیادی از آن نقل شده است. سپس محمد بن جریر طبری، «وی ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبری است، ذهبی می‌گوید: پیشوایی گرانقدر، مفسر، ثقه و راستگو بود. گرایشی کم‌رنگ به تشیع داشت که ضرری به شخصیت او نمی‌زند.» و نیز عبدالرحمان بن ابوحاتم رازی و امثال آنان تفسیرهای پراکنده را جمع‌آوری و تفاسیر سابقین را برای مردم سهل‌الوصول کردند.


جلال‌الدین سیوطی می‌نویسد: کتاب ابن جریر طبری ارزشمندترین و گران‌سنگ‌ترین تفسیرهاست. پس از او، ابن ابی‌حاتم، ابن ماجه، حاکم، ابن مردویه، ابوشیخ ابن حیان، ابن منذر و دیگران... و همه آنها مستند به صحابه و تابعان و پیروان آنان است و در آن تفاسیر چیزی غیر از این نیست، مگر تفسیر ابن جریر که اعمال نظر نموده و برخی از اقوال را موجه دانسته و برخی را بر بعضی دیگر ترجیح داده است و به مسائل ادبی و استنباط نیز روی آورده است و به همین سبب بر دیگران برتری دارد. -سپس می‌گوید:- اگر پرسیده شود کدام تفسیر را پیشنهاد می‌کنی و خواننده می‌تواند بر آن اعتماد کند؟ خواهم گفت: تفسیر امام ابوجعفر ابن جریر طبری که دانشمندان بر اینکه در کتب تفسیر نظیر آن تالیف نشده است، اتفاق نظر دارند. نوری در تهذیب می‌گوید: هیچ کس در تفسیر مثل کتاب ابن جریر ننوشته است. -سیوطی اضافه می‌کند:- اکنون به تفسیری آغاز کرده‌ام که جوابگوی تمامی نیازها باشد، تفسیری که در بر دارنده تفاسیر ماثور و اقوال علما و استنباط‌ها و اشاره‌ها و مباحث ادبی و واژه‌شناسی و نکته‌های بلاغی و محاسن بدیع و غیر آن باشد؛ به‌گونه‌ای که با وجود آن، نیازی به کتاب‌های دیگر نباشد و نام آن را مجمع‌البحرین و مطلع‌البدرین گذاردم و کتاب الاتقان را به عنوان مقدمه‌ای بر آن نوشتم و از خداوند می‌خواهم که به حق محمد و آل محمد مرا بر تکمیل آن یاری فرماید. در مقدمه الاتقان چنین آمده: این کتاب را مقدمه‌ای بر تفسیر کبیر -که شروع به نوشتن آن کرده‌ام- قرار دادم و آن را مجمع‌البحرین و مطلع‌البدرین نام نهادم که میان روایت و درایت هر دو باشد ولی از اینکه تفسیر یاد شده به اتمام رسیده و برای نشر آماده گردیده است یا نه، ذکری به میان نیامده است. ظاهر امر نشان می‌دهد که تمام نشده است؛ زیرا هیچ‌گونه اثری از آن به چشم نمی‌خورد.
البته کتاب الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور نوشته وی در دست است که سرشار از اقوال صحابه و تابعان و اتباع آنان است و تمامی اقوال در روایات به‌طور کامل و فراگیر موجود است و به‌همین دلیل جامع‌ترین کتاب نقلی است، ولی در آن از درایة الحدیث بحثی به میان نیامده است و بدین‌سبب به منبع بزرگی می‌ماند که در آن هر خشم وتری یافت می‌شود و به دلیل ذکر سندها کتاب معتبری است. یاد نمودن سند، خود معیاری پذیرفتنی در تشخیص صحیح از سقیم و در حد خود ارزشمند است.


احمد بن عبدالحلیم می‌گوید: اگر تفسیر آیه‌ای را در قرآن و سنت و گفتار صحابه نیافتی، همچون جمع کثیری از بزرگان که در این موارد به اقوال تابعان مراجعه کرده‌اند، عمل کن؛ تابعانی مانند مجاهد بن جبر که پایه استواری در تفسیر است. محمد بن اسحاق می‌گوید: ابان بن صالح از مجاهد نقل می‌کند که کتاب خدا را از اول تا به آخر سه مرتبه بر ابن عباس عرضه کردم؛ در هر آیه درنگ می‌نمودم و از او سوال می‌کردم... نیز می‌گوید: هیچ آیه‌ای در قرآن نیست مگر اینکه درباره آن دریافتی دارم. از ابن ابیملیکه نقل شده است که مجاهد را دیدم که از ابن عباس درباره تفسیر قرآن می‌پرسید و لوحه‌هایی به همراه داشت و ابن عباس می‌گفت: بنویس... تا اینکه تمام تفسیر را از او دریافت نمود.


از این‌روست که سفیان ثوری می‌گوید: اگر تفسیری از مجاهد به تو رسید کفایت می‌کند؛ و غیر از مجاهد، از تابعان دیگر مانند سعید بن جبیر و عکرمه و عطاء بن ابی‌رباح و حسن بصری و مسروق بن اجدع و سعید بن مسیب و ابوعالیه و ربیع بن انس بصری خراسانی (متوفای ۱۳۹) و قتاده و ضحاک بن مراحم و غیر ایشان از تابعان و اتباع و اخلاف آنان که زمره سلف را تشکیل می‌دهند. همچنین می‌گوید: عالم‌ترین مردم به تفسیر اهل مکه‌اند؛ زیرا آنان اصحاب ابن عباس‌اند مانند: مجاهد و عطاء بن ابی‌رباح و عکرمه و غیر آنان از اصحاب ابن عباس و نیز طاووس و ابو شعثاء و سعید بن جبیر و نظایر ایشان. اهل کوفه که اصحاب ابن مسعودند نیز عالم به تفسیرند و بدین سبب بر دیگران برتری دارند؛ همچنین علمای مدینه در تفسیر، مثل زید بن اسلم (متوفای ۱۳۶) که مالک و پسرش عبدالرحمان تفسیر را از او فرا گرفته‌اند. سیوطی، مجاهد را از تابعان برجسته شمرده است.


خصیف می‌گوید: او عالم‌ترین آنان در تفسیر بود. شافعی و بخاری و علمای دیگر -چنان که ابن تیمیه می‌گوید- بر تفسیر او اعتماد کرده‌اند و اکثر آنچه را که فریابی در تفسیر خود آورده است از اوست. سعید بن جبیر از دیگر تابعان است. ثوری آورده است: تفسیر را از چهار تن فرا گیرید: سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمه و ضحاک. قتاده می‌گوید: عالم‌ترین تابعان چهار نفرند: عطاء بن ابی‌رباح در مناسک، عکرمه در سیره، حسن در حلال و حرام و سعید بن جبیر در تفسیر. عکرمه، شاگرد ابن عباس از دیگر تابعان است. شعبی می‌گوید: عکرمه از تمامی بقیة‌السلف، عالم‌تر به کتاب خداست؛ ابن عباس پای او را می‌بست و به او قرآن و سنت می‌آموخت. از دیگر تابعان حسن بصری، عطاء بن ابی‌رباح، عطاء بن ابی‌سلمه خراسانی، محمد بن کعب قرظی، ابوعالیه، ضحاک، عطیه، قتاده، زید بن اسلم، مره همدانی و ابومالک می‌باشند. پس از ایشان ربیع بن انس و عبدالرحمان بن زید بن اسلم «در سال ۱۸۲ وفات یافت. ابن خزیمه می‌گوید: اهل عبادت و زهد بود. او نشست‌های حدیثی نداشته است.» و دیگران قرار دارند.


اینان پیشینیان مفسرانند و بیشتر آرای خود را از صحابه فرا گرفته‌اند. پس از این طبقه، تفاسیر زیادی نوشته شده که حاوی اقوال صحابه و تابعان است؛ مثل تفسیر سفیان بن عیینه و وکیع بن جراح و شعبة بن حجاج و یزید بن هارون و عبدالرزاق و آدم بن ابی‌ایاس و اسحاق بن راهویه و روح بن عباده و عبد بن حمید و سُنَید و و ابوبکر بن ابی‌شیبه و دیگران.


بعضی در اعتبار تفاسیر منقول از تابعان تردید کرده‌اند؛ زیرا آنان از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشنیده و نظریه‌های خود را بازگو کرده‌اند و شاید اشتباه کرده باشند و نیز آنچنان که به عدالت صحابه تصریح شده، به عدالت تابعان تصریح نشده است. از ابوحنیفه در این‌باره نقل شده که: آنچه از رسول خدا آمده روی چشم و بر سر می‌گذاریم و در مورد آنچه از صحابه وارد شده مختاریم قبول یا رد نماییم و در مورد تابعان، آنان رجالی بودند و ما نیز کسانی هستیم. شعبة بن حجاج می‌گوید: آرای تابعان (در فقه) حجت نیست؛ پس چگونه در تفسیر حجت باشد؟. قبلا دو روایت از احمد نقل شد که یکی دال بر قبول و دیگری بر رد دلالت می‌کرد.


ذهبی می‌گوید: آنچه طبع سلیم می‌پذیرد این است که پذیرفتن نظر تابعی در تفسیر روا نباشد؛ مگر در مواردی که جای اجتهاد در آن نیست. در این‌گونه موارد نیز اگر مورد اتهام نباشند می‌توان از قولشان اخذ نمود، ولی اگر شک کردیم و احتمال دادیم که از اهل کتاب گرفته‌اند اعتنا نمی‌کنیم. آری، چنانچه تابعان بر رایی اتفاق نظر داشته باشند بر ما لازم است که آن را بپذیریم و نظر دیگری را قبول نکنیم.
[۱۱] ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۲۸ - ۱۲۹.



باید گفت اگر مقصود، تسلیم بی‌قید و شرط در برابر اقوال و نظریات تابعان است، که وجهی نداشته و قابل توجیه نیست و به قول ابوحنیفه آنان رجالی بوده‌اند و ما هم رجالیم، ولی غرض از بحث، این‌گونه پذیرش نیست بلکه منظور اعتبار عقلانی است، چه اینکه آنان به منابع وحی و محل فرود آن اسبق و اقرب‌اند و نسبت به جوانب شریعت درک عمیق‌تری داشته و به صحابه بزرگ و ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) چنان که گذشت - از نزدیک دسترسی داشته‌اند. علاوه بر این، آنان به معانی وضعی واژه‌های لغت و ویژگی‌های کلامی عرب آشناترند؛ زیرا قرآن به زبان آنان و بر اساس شیوه‌های گفتاری معمول آنان نازل شده است، پس آراء و نظراتشان که از اصول محکمی استنباط شده و از سرچشمه‌های زلال و صاف سیراب گشته، از بهترین وسیله‌های قابل اعتماد برای فهم قرآن کریم خواهد بود، و این خود نوعی تحقیق و مدد جستن است نه تقلید و تعبد. قبلا گذشت که بیشتر تابعان از پیشگامان تربیت‌یافته مکتب پیامبر مثل عبدالله بن مسعود و ابن عباس‌اند که او هم به نوبه خود از نخبه شاگردان مکتب امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) به شمار می‌رود. پس تمام علوم و اصول معارفشان مستند به منابع اصیلی است که به منبع وحی منتهی می‌شود. مسلما بین کسانی که دارای چنین ویژگی هستند با کسانی که منبع دانش آنان دور از دسترس و با واسطه‌های زیاد و همراه با تلاش طاقت‌فرسا به دستشان رسیده فرق بسیار است، درست مانند حالت فعلی ما نسبت به تابعان، چه اینکه آنان -بر خلاف ما- با دسترسی به منابع اولیه از نزدیک و به‌طور مستقیم کسب فیض می‌کرده‌اند. به هر حال، اجتهاد کسانی که به منابع نزدیک‌ترند سالم‌تر و محکم‌تر و روشن‌تر است از کسانی که چندین مرحله تا منابع اجتهاد فاصله دارند و لااقل می‌توان گفت که نظرات و آرای پیشینیان راهنمای خوبی است که راه را فرا روی آیندگان روشن می‌سازد. این نکته‌ای غیر قابل انکار است.



۱. بحرانی، سیدهاشم، تفسیر برهان، ج۲، ص۱۵۸.
۲. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۸ - ۴۹۹، شماره ۷۳۰۶.    
۳. زرکشی، بدرالدین، البرهان، ج۲، ص۱۵۸ - ۱۵۹.    
۴. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۴، ص۲۴۲ - ۲۴۴.    
۵. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۲۷.    
۶. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، ج۲، ص۱۵۹۹.    
۷. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، مقدمه اصول التفسیر، ص۴۴ - ۵۰.    
۸. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، مقدمة اصول التفسیر، ص۲۳ - ۲۴.    
۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۷۷ - ۱۷۹.    
۱۰. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۴، ص۲۲۲ - ۲۴۴.    
۱۱. ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۲۸ - ۱۲۹.



محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۸۶.    






جعبه ابزار