• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اراده (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اِراده‌، اصطلاحی‌ كلامی‌ و فلسفی‌ كه‌ در لغت‌ به‌ معنی‌ خواست‌ و عزم‌ است‌، اما معنی‌ اصطلاحی‌ آن‌ مرتبه‌ای‌ از خواستن‌ است‌ كه‌ در آن شخص‌ به‌ كاری‌ از میان‌ كارهای‌ ممكن‌ چنان‌ بگراید كه‌ اقدام‌ او به‌ آن‌ كار قطعی‌ گردد. مباحث‌ اختصاصی‌ اراده‌ در فلسفه اسلامی را می‌توان‌ در ۳ بخش‌ خلاصه‌ كرد: الف- اراده افلاک، ب- اراده حیوان و انسان، ج- اراده الهی. حرکت افلاک، حرکت نفسانی است و ارادۀ فلك‌ و كواكب‌ آن‌ است‌ كه‌ به‌ ذات‌ اول‌ تشبه‌ و استكمال‌ یابند و محرك‌ آنها همین‌ اراده‌ است‌. حكما قوه محرکه‌ را مشتمل‌ بر قوه شوقیه‌ و قوه عاقله‌ دانسته‌اند. قوه شوقیه‌ دو نیروی‌ شهوت‌ و غضب‌ را دربر می‌گیرد و قوه عاقله‌ نیز اختصاص‌ به‌ انسان‌ دارد كه‌ در میان‌ حیوانات‌ از نفس‌ ناطقه‌ برخوردار است‌ و ویژگی‌ اراده‌ در افعال‌ انسانی‌ آن‌ است‌ كه‌ می‌تواند از دو منشأ شوق و عقل‌ سرچشمه‌ گیرد و مقدمات فعل ارادی را می‌توان‌ چنین‌ دانست‌: ۱. تصور فعل‌، ۲. تصدیق‌ به‌ فایدۀ آن‌، خواه‌ در جلب‌ سود باشد، یا دفع‌ زیان‌، ۳. شوق‌ به‌ انجام‌دادن‌ فعل‌، ۴. اراده‌ یا شوق‌ مؤكد، ۵. نیروی‌ حركتی‌ بدن‌. آنچه‌ ارادۀ الٰهی‌ را از ارادۀ مخلوق‌ یكسره‌ متمایز می‌سازد، این‌ است كه‌ مخلوق‌ در اراده‌ای‌ كه‌ می‌كند، جویای‌ استکمال است. در حکمت اسلامی صفات الهی عین ذات الهی است و ذات‌ الٰهی‌ چیزی‌ را فاقد نیست‌ كه‌ به‌ یافتن آن‌ برآید و ساحت‌ او از استكمال‌ مبراست‌، که خواست‌ او، چیزی‌ نیست‌، جز خواستن‌ ذات‌ خویش‌، از آن‌رو كه‌ منشأ آثار وجودی‌ است و غایت‌ او، از ذاتش‌ متمایز نیست‌. بدین‌سان‌، علم‌ خدا به‌ مخلوقات به معنی‌ راستین‌، علم‌ اوست‌ به‌ ذات‌ خویش‌.

فهرست مندرجات

۱ - مفهوم عام
۲ - محل‌ نزاع‌ در بحث‌ اراده‌
۳ - كلام‌ اسلامی‌
۴ - فلسفه اسلامی
۵ - كندی
۶ - فارابی‌
۷ - مطلق‌ میل‌ و خواست‌
۸ - ابن‌ سینا
۹ - خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌
۱۰ - صدرالدین‌ شیرازی‌
۱۱ - غایت‌
       ۱۱.۱ - تقدم‌ علت‌ غایی‌
       ۱۱.۲ - محرك‌ افعال‌ ارادی‌
       ۱۱.۳ - غایت‌ حقیقی‌
۱۲ - مباحث‌ اختصاصی‌ اراده‌
       ۱۲.۱ - اراده افلاك‌
              ۱۲.۱.۱ - ارسطو
              ۱۲.۱.۲ - فارابی‌
              ۱۲.۱.۳ - ابن سینا
              ۱۲.۱.۴ - باباافضل‌ كاشانی‌
              ۱۲.۱.۵ - ویژگی افلاک در نگاه امام خمینی
       ۱۲.۲ - اراده حیوان
       ۱۲.۳ - اراده انسان‌
              ۱۲.۳.۱ - اختیار خاص‌ انسانی‌
              ۱۲.۳.۲ - مقدمات‌ فعل‌ ارادی‌
              ۱۲.۳.۳ - شوق
              ۱۲.۳.۴ - شوق‌ اكید
              ۱۲.۳.۵ - اراده‌ و قوای‌ محركه
              ۱۲.۳.۶ - اراده کلی و جزیی
       ۱۲.۴ - اراده الهی‌
              ۱۲.۴.۱ - تکمیل و استكمال‌
              ۱۲.۴.۲ - جود الهی
              ۱۲.۴.۳ - علم الهی
              ۱۲.۴.۴ - مراتب علم و اراده
              ۱۲.۴.۵ - علم به جزیی و اراده جزیی
              ۱۲.۴.۶ - عنایت‌ الهی
              ۱۲.۴.۷ - نظام‌ احسن‌
              ۱۲.۴.۸ - ابداع
              ۱۲.۴.۹ - اراده‌ای عین علم
              ۱۲.۴.۱۰ - فاعل به‌ رضا
              ۱۲.۴.۱۱ - فاعل به‌ تجلی‌
              ۱۲.۴.۱۲ - اتحاد ذات و غایت
              ۱۲.۴.۱۳ - حیات‌ الهی
              ۱۲.۴.۱۴ - قدرت‌ الهی
              ۱۲.۴.۱۵ - امر بین‌ امرین‌
۱۳ - فهرست منابع
۱۴ - پانویس
۱۵ - منبع


مفهوم‌ اراده‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌ بحثهای‌ فراوانی‌ در دو زمینۀ اصلی‌ فعل‌ خداوند و فعل‌ انسان‌ برانگیخته‌ است‌. در عرف‌ عام‌ كاری‌ در خور ستایش‌ یا نكوهش‌ است‌ كه‌ از سر اراده‌ صورت‌ گیرد. ازاین‌رو، بازخواست‌ كردن‌ كسی‌ كه‌ بی‌ اراده‌، كاری‌ ناشایست از او سرزده‌ است‌، خلاف‌ عدل‌ و حکمت‌ به‌شمار می‌آید. این‌ اصل‌ كلی‌ مایۀ گفت‌وگوهای‌ بسیار در موضوع‌ تكلیف‌ انسان‌ گردیده‌ است‌، زیرا امر و نهی‌ شارع‌ باید خطاب‌ به‌ فاعلی‌ آزاد در اختیار نیك‌ و بد صادر شده‌ باشد، یعنی‌ موجودی‌ برخوردار از نیروی‌ اراده‌ كه‌ بتواند مسئول‌ كار خویش‌ شناخته‌ شود.


وجه‌ دیگر مسأله‌، ارتباط میان‌ خدا و جمیع‌ مخلوقات‌ است‌ كه‌ بر پایۀ آن‌ هر چه‌ در عالم‌ هستی‌ رخ‌ می‌دهد، نمی‌تواند از حیطۀ آگاهی‌ و خواست‌ آفریدگار بیرون‌ باشد. در اینجا این‌ پرسش‌ مطرح‌ می‌شود كه‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ در میان‌ آفریده‌های‌ خداوند موجودی یافت‌ شود كه‌ فعلی‌ را به‌ ارادۀ خویش‌ پدید آورد و وقوع‌ این‌ فعل‌ در علم‌ و ارادۀ فراگیر خدا نگنجیده‌ باشد؟ و اگر علم‌ و ارادۀ او به‌ چنین‌ فعلی‌ تعلق‌ گرفته‌ است‌، ارادۀ انسانی‌ چگونه‌ می‌توانسته‌ چیزی‌ را جز آنچه‌ در همان‌ علم‌ و اراده‌ معین‌ است‌، تحقق‌ بخشد؟ بدین‌ سان‌، محل‌ نزاع‌ در بحث‌ اراده‌ چگونگی‌ ربط ارادۀ الٰهی‌ به‌ ارادۀ انسانی‌ است‌.


ارادۀ الٰهی‌ در كلام‌ اسلامی‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از صفات‌ خداوند كه‌ ذكر آن‌ در قرآن‌ کریم‌ و احادیث‌ آمده‌، شناخته‌ شده‌ است‌. بدین‌گونه‌، بخشی‌ از آنچه‌ گروههای‌ مختلف‌ كلامی‌ در باب‌ اراده‌ بیان‌ داشته‌اند، تابع‌ دیدگاه‌ كلی‌ هر یك‌ از آنها دربارۀ صفات‌ الهی‌ است‌. از سوی‌ دیگر ارادۀ الٰهی‌ به‌ عنوان‌ مسأله‌ای‌ پر دامنه‌ با مفاهیمی‌ دیگر در اندیشۀ توحیدی‌ پیوند نزدیك‌ دارد و همین‌ اصل، اختلافهایی‌ را در تعریف‌ و تبیین‌ این‌ صفت‌ الهی‌ بر حسب‌ موضع‌ هر یك‌ از فرقه‌ها دربارۀ آن‌ مفاهیم‌ پدید آورده‌ است‌. ازاین‌رو بحث‌ كلامی‌ اراده‌ بر موضوعات‌ جامع‌تری‌ چون‌ قضا و قدر، جبر و اختیار، و علم‌ الٰهی‌ مبتنی‌ است‌ و می‌توان‌ آن‌ را ذیل‌ عنوانهای‌ یادشده‌ مطالعه‌ كرد. در این‌ مقاله‌ به‌ دیدگاههای‌ فیلسوفان‌ مسلمان‌ در این‌ موضوع‌ پرداخته‌ شده‌ است‌.


در فلسفه اسلامی اراده‌ در غیر خداوند به‌ عنوان‌ یكی‌ از شئون‌ نفس ملاحظه‌ شده‌ است‌ و برخی‌ از حكما اراده‌ را به‌ تصریح‌ در زمرۀ کیفیات‌ نفسانی‌ آورده‌اند.
[۱] قطب‌الدین شیرازی‌، درة التاج‌، ج۳، ص۹۱.
گروهی‌ نیز یادآور شده‌اند كه‌ هرچند معنای اراده‌ در بادی‌ نظر روشن و متمایز می‌نماید، اما تعریف آن‌ به‌ گونه‌ای‌ كه‌ تصوری‌ حقیقی‌ از آن‌ به‌ دست‌ آید، دشوار است‌ و از این‌ حیث‌ به‌ دیگر امور وجدانی‌ می‌ماند كه‌ جزئیات‌ آنها را به‌ آسانی‌ می‌توان‌ دریافت‌، اما شناخت‌ ماهیت‌ كلی‌ آنها آسان‌ نیست‌.
[۴] هیدجی‌، محمد، تعلیقة علی‌ المنظومة، ص۳۸۸.



کندی ارادۀ مخلوق‌ را قوه‌ای‌ نفسانی‌ دانسته‌ است‌ كه‌ از «سانح» یا انگیزنده‌ای‌ برمی‌خیزد و به‌ عمل‌ می‌گراید.
[۵] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۷۵.
بنابر نظر او سانح‌ مرتبۀ نازل‌ و بسیط در فعل‌ ذهنی‌ است‌ و «خاطر» درپی آن‌ می‌آید و اراده‌ حالتی‌ برخاسته‌ از خاطر است‌.
[۶] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۷۵.
تمایز دقیق‌ خاطر و سانح‌ در نظر كندی‌ به‌ هرگونه‌ تفسیر شود، تعریف‌ او ناظر به‌ فرایندی‌ است‌ كه‌ نفس‌ انسانی‌ تا مرتبۀ اراده‌ طی‌ می‌كند. كندی‌ در جای‌ دیگر اراده‌ را به‌ نیرویی‌ تعریف‌ می‌كند كه‌ به‌ واسطۀ آن‌ چیزی‌ مقصود واقع‌ شود و از دیگر امور تمایز یابد.
[۷] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۸.
به‌ گفتۀ وی اختیار نیز اراده‌ای‌ است‌ كه‌ پس‌ از اندیشۀ همراه‌ با تمیز حاصل می‌شود.
[۹] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۷.
برپایۀ این‌ تعریف‌ میان‌ اراده‌ و اختیار نسبت عموم‌ و خصوص‌ مطلق‌ برقرار است‌ و اختیار به‌ نوعی‌ از اراده‌ اطلاق‌ شده‌ است‌ كه‌ از تعقل‌ مایه‌ می‌گیرد.


نظیر این‌ تمایز را از سخن‌ فارابی‌ نیز می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ می‌گوید: «آدمی‌ امور ممكن‌ را اختیار می‌كند، اما اراده‌ آن‌ است‌ كه‌ بر ناممكن‌ نیز تعلق‌ تواند گرفت‌، مانند ارادۀ شخص‌ به‌ بی‌مرگی‌ خویش‌. بنابراین‌ اراده‌ اعم‌ از اختیار است‌، یعنی‌ هر اختیاری‌ اراده‌ است‌، اما هر اراده‌ای‌ اختیار نیست‌».
[۱۰] فارابی‌، محمد، «مسائل‌ متفرقة»، ص۱۸.
فارابی‌ در بیان‌ گرایشهای‌ انسانی‌ به‌ مراتبی‌ از اراده‌ قائل‌ شده‌ است‌. به‌ گفتۀ او اراده‌ از جزء حس‌ كنندۀ نفس‌ و جزء نزوعی آن‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. «نخستین‌ اراده‌» شوقی‌ است‌ ناشی‌ از احساس‌؛ احساس‌ از جزء حس‌ كننده‌ حاصل‌ می‌آید و شوق مربوط به‌ جزء نزوعی‌ نفس‌ است‌. در مرتبۀ بعد كه‌ نفس‌ به‌ تخیل‌ بر می‌آید و این‌ تخیل‌ شوقی‌ را در پی‌ می‌آورد، «ارادۀ دوم‌» همین‌ شوقی‌ است‌ كه‌ به‌ دنبال‌ ارادۀ نخست‌ از تخیل‌ برآمده‌ است‌. پس‌ از حصول‌ این‌ دو اراده‌، نفس‌ ناطقه‌ مبادی‌ شناخت‌ عقلی‌ را از عقل‌ فعال‌ كسب‌ می‌كند و شوق‌ نفس‌ در این‌ مقام‌، شوقی‌ است‌ حاصل‌ از ناطقۀ او. این‌ شوق‌ «ارادۀ سوم‌» است‌ كه‌ آن‌ را «اختیار» نامیده‌اند و از میان‌ جانوران‌ تنها آدمی‌ بدان‌ مخصوص‌ گردانیده‌ شده‌ است‌. دو ارادۀ نخست‌ بسا كه‌ در حیوان‌ غیر ناطق‌ پدید آیند، اما ارادۀ خاص‌ آدمی‌، همان‌ است‌ كه‌ او را بر افعال‌ نیك‌ و بد توانا می‌سازد و سزاوار ستایش‌ یا نكوهش‌ می‌گرداند.
[۱۱] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۷۲.



چنانكه‌ از این‌ تعریفها بر می‌آید، نخستین‌ فیلسوفان‌ مسلمان‌ اصطلاح‌ اراده‌ را بیشتر به‌ معنی‌ مطلق‌ میل‌ و خواست‌ به‌ كار برده‌اند، تا عنصری‌ درونی‌ كه‌ به‌ میل‌ و خواست‌ آدمی‌ فعلیت‌ می‌بخشد. دیدگاههای‌ ایشان‌ نیز بیشتر متوجه‌ نفس‌ انسانی‌ بوده‌ است و تأثیر گفت‌وگوهای‌ كلامی‌ و خاصه‌ بحث‌ ارادۀ الٰهی‌ را در آنها كمتر می‌توان‌ یافت‌.


به‌ بیان‌ ابن‌ سینا چیزی‌ را اراده‌ كردن‌، یعنی‌ تصور آن‌ چیز بدان‌سان‌ كه‌ میان‌ تصور و متصوَّر سازگاری‌ و موافقتی‌ باشد، یعنی‌ تصور در متصوَّر میلی‌ برانگیزد. از دیدگاه‌ ابن‌سینا افعال‌ اختیاری‌ بیش‌ از امور نفسانی‌ دیگر، به‌ نفس‌ وابسته‌ است‌ و مبدأ عزم‌ كننده‌ و فراهم‌آورنده‌ای‌ دارد كه‌ از خیال‌ یا وهم‌ یا عقل‌ مایه‌ می‌گیرد و این‌ مقدمات خیالی‌، وهمی‌ و عقلی‌، یا قوۀ غضبی‌ را برای‌ دفع‌ زیان‌ بر می‌انگیزند، یا قوۀ شهوانی‌ را برای‌ جلب نیاز ضروری‌، یا آنچه‌ سودمند می‌نماید. نیروی‌ پراكنده‌ در اعضای‌ بدن‌ در حركات‌ خود جز از این‌ قوا فرمان‌ نمی‌گیرد.


خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در تفسیر بیان‌ ابن‌ سینا تصریح‌ دارد كه‌ مبدأ فراهم‌ آورندۀ فعل‌، همان‌ اراده‌ است‌ كه‌ در مورد افعال‌ ناشی‌ از قوۀ غضبی‌ می‌توان‌ از آن‌ به‌ «كراهت‌» تعبیر كرد. به‌ نظر او مراد ابن‌ سینا از این‌ مبدأ، عزمی‌ است‌ كه‌ در پی‌ حالت‌ تردد به‌ سوی‌ فعل‌ جزم‌ می‌گردد. تعبیر ابن‌ سینا از اراده‌ به‌ عنوان‌ مبدأ فراهم‌ آورنده‌، ازاین‌روست‌ كه‌ در مقام‌ اراده‌ مواد انگیزش‌ فاعل‌ ــ اعم‌ از ادراک و میل‌ ــ با هم‌ جمع‌ می‌شوند و مقدمات‌ صدور فعل‌ را كامل‌ می‌كنند و از اینجاست‌ كه‌ برخی‌ حكما از اراده‌ به‌ «اجماع‌» نیز تعبیر كرده‌اند. صورت‌ بندی‌ این‌ مطلب‌ در نظام‌ علّی‌ چنین‌ است‌ كه‌ اراده‌ برآیندی‌ از گرایشهای‌ گوناگون‌ در نفس‌ است‌ و ناگزیر باید میان‌ اراده‌ و مقدمات‌ آن‌ رابطۀ ضروری‌ علیت‌ برقرار باشد.


صدرالدین‌ شیرازی‌ بیش‌ از حكمای‌ دیگر به‌ این‌ مطلب‌ پرداخته‌ است‌. به‌ گفتۀ وی‌ «قدرت‌» حالتی‌ نفسانی‌ است‌ كه‌ در آن‌ صدور فعل‌ و عدم‌ صدور آن‌ به‌ شرط خواست‌ ممكن‌ باشد. این‌ حالت‌ در نفس‌ حیوانی‌ صفتی‌ است‌ امكانی‌ كه‌ نسبت‌ آن‌ به‌ وجود و عدم‌ فعل برابر است‌. اراده‌ عنصری‌ است‌ كه‌ چون‌ مقدماتش‌ فراهم‌ آید و تحقق‌ یابد، این‌ نسبت‌ را از صرف‌ امكان‌ بیرون‌ می‌آورد و به‌ یكی‌ از دو جانب‌ می‌راند. پس‌ آنچه‌ از این‌ اراده‌ روی‌ دهد، ناگزیر به‌ حد وجوب‌ و ضرورت‌ رسیده‌ است‌. بدین‌گونه‌، رابطۀ علیت‌ میان‌ ۳ ركن‌ فعل‌ ارادی‌ به‌ ترتیب‌ برقرار است‌: فاعل‌ یا مبدأ اراده‌، اراده‌ به‌ عنوان‌ عنصر تعین‌ بخش‌، و مراد، یعنی‌ آنچه‌ با تعلق‌ گرفتن‌ اراده‌ به‌ آن‌ پدید می‌آید. قاعدۀ سنخیت‌ میان‌ علت‌ و معلول‌ امكان‌ می‌دهد كه‌ با شناخت‌ هر یك‌ از این‌ اركان‌ در یك‌ فعل‌ ارادی‌ خاص‌، بتوان‌ دربارۀ دو ركن‌ دیگر با ملاحظۀ جهت‌ علّی‌ به‌ استنتاج‌ پرداخت‌، مثلاً از روی‌ صفاتی‌ كه‌ فعل‌ ارادی‌ خاصی‌ داراست‌، می‌توان‌ دربارۀ فاعل‌ آن‌ و نوع‌ اراده‌ای‌ كه‌ به‌ فعل‌ داشته‌ است‌، سخن‌ گفت‌.


«غایت‌» چیزی‌ است كه‌ فاعل‌ آگاه‌ در فعل‌ خویش‌ قصد می‌كند، اما حكما آن‌ را به‌ معنی‌ عام‌ بر منتهای‌ هرگونه‌ حركت‌ اعم‌ از طبیعی‌ و جز آن‌ اطلاق‌ كرده‌اند.
[۲۰] ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۹۵ -۹۶.
ارسطو مدعی‌ بود كه‌ نخستین‌ بار به‌ علت‌ بودن‌ غایت‌ توجه‌ واقعی‌ كرده‌، و حق‌ ۴ گونه‌ علت‌ را در فلسفۀ خویش‌ ادا كرده‌ است‌.
[۲۱] ارسطو، متافیزیك‌، ص۱۱- ۱۵.
از دید او هر حرکت‌ و تغیری‌ در طبیعت‌ برخاسته‌ از میل‌ طبیعی‌ و جهت‌ یافتۀ اشیاء به‌ كمال‌ ویژۀ آنهاست‌. ارسطو به‌ این‌ اعتبار، غایت‌ را به‌سان‌ كمال‌ بالقوۀ هر چیز، مبدأ اصلی‌ حركت‌ و مقدم‌ بر گونه‌های‌ دیگر علت‌ دانسته‌ است‌.
[۲۲] ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۹۶.
[۲۳] ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۱۰۴.


۱۱.۱ - تقدم‌ علت‌ غایی‌

تقدم‌ علت‌ غایی‌ بر علتهای‌ دیگر در افعال‌ ارادی‌ آشكارتر است‌، زیرا نخستین‌ چیزی‌ كه‌ در نفس‌ فاعل پدید می‌آید، تصور غایت‌ است‌، نه‌ تصور فاعل‌ بودن‌ خویش‌ و در واقع‌ آنچه‌ فاعل‌ را به‌ اراده‌ و عمل وا می‌دارد، غایت‌ است‌. بنابراین‌، از یك‌ رو غایت‌، علتی‌ است‌ مقدم‌ بر فاعل‌، چنانكه‌ می‌توان‌ آن‌ را علت‌ و فاعل‌ نخست‌ به‌شمار آورد و اراده‌ را معلول‌ آن‌. اما از سوی‌ دیگر تحقق‌ عینی‌ غایت‌ وابسته‌ به‌ فعلی‌ است‌ كه‌ فاعل‌ به‌ سوی‌ آن‌ روی‌ می‌كند و بدین‌ اعتبار نسبت‌ به‌ فاعل‌ می‌تواند معلول‌ بازپسین‌ به‌ حساب‌ آید.
[۲۷] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۱۱.


۱۱.۲ - محرك‌ افعال‌ ارادی‌

به‌ گفتۀ ابن‌سینا هم‌ غایت‌ و هم‌ فاعل‌ را می‌توان‌ محرك‌ افعال‌ ارادی‌ دانست‌، با این‌ تفاوت‌ كه‌ غایت‌ محركی‌ است‌ ثابت‌، به‌ خلاف‌ فاعل‌ كه‌ قصد و شوق‌ به‌ فعل‌ ناگزیر در حال‌ او تغیری‌ پدید می‌آورد. هر فاعلی‌ در ارادۀ خود ناگزیر چیزی‌ را می‌جوید و این‌، وجود غایت‌ را در هر حركت‌ ارادی‌ لازم‌ می‌آورد. ابن‌ سینا می‌نویسد: «هیچ‌ متحرك‌ ارادی‌ جز به‌ طلب‌ آنچه‌ نزد او نیكوتر و بودنش‌ از نبودنش‌ اولى‌ باشد، به‌ حركت‌ در نمی‌آید، خواه‌ به‌ حقیقت‌ و خواه‌ از روی‌ ظن‌، یا به‌ تخیل‌ عبث‌؛ چراكه در همین‌ نیز نوعی‌ پنهان‌ از لذت‌ جویی‌ وجود دارد».
[۲۹] [۱۶]     ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۴.
بدین‌گونه‌، هیچ‌ اراده‌ای‌ بدون‌ غایت‌ نیست‌ و در حركاتی‌ هم‌ كه‌ عبث‌ گونه‌ و بدون‌ قصدی‌ خاص‌ از شخص‌ سر می‌زند، غایت‌ دركار است‌، زیرا در عمل‌ بیهوده‌ نیز یا صرف‌ لذت‌ بردن‌ در خیال‌ می‌آید، یا گریز از حالتی‌ یكسان‌ و ملال‌انگیز؛ و داشتن‌ غایت‌ جز این‌ نیست‌.
[۳۱] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۴.
ابن‌سینا میان‌ ۳ چیز فرق‌ می‌نهد: تخیل‌ یك‌چیز، آگاهی‌ به‌ تخیل‌ خویش‌ و به‌ یاد داشتن‌ آگاهی‌ از تخیل‌. در نتیجه‌، وجود خود تخیل‌ را نمی‌توان‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ آن‌ دو امر دیگر انكار كرد؛ بسا كه‌ در كار بیهوده‌ چیزی‌ در تخیل‌ شخص‌ وجود دارد كه‌ خود به‌ آن‌ آگاه‌ نیست‌.
[۳۲] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۴.


۱۱.۳ - غایت‌ حقیقی‌

ویژگی‌ فعل‌ اختیاری‌ در این‌ است‌ كه‌ از تصورات‌ یا پندارهای‌ فرد مایه‌ می‌گیرد و چون این‌ تصورات‌ و پندارها لزوماً با غایت‌ حقیقی‌ فعل‌ منطبق‌ نیستند، غایت‌ پنداری‌ و غایت‌ حقیقی‌ فعل‌ از هم متمایزند. بنابراین‌، مراد از غایت‌ منظور فاعل‌، چیزی‌ است‌ كه‌ وی آن‌ را برای‌ خود نیك‌ و سودمند می‌شمارد. از اینجاست‌ كه‌ حكما غایت‌ را به‌ یك‌ اعتبار مساوی‌ خیر ــ اعم‌ از حقیقی‌ و مظنون‌ ــ دانسته‌اند.
[۳۶] ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۱۰۴.



در فلسفۀ اسلامی‌ علاوه‌ بر ارادۀ حیوان‌ و انسان‌ و ارادۀ الٰهی‌، از ارادۀ خاص‌ افلاك‌ در حركت‌ چرخشی‌ خود نیز سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌. از این‌ رو، مباحث‌ اختصاصی‌ اراده‌ را می‌توان‌ در ۳ بخش‌ خلاصه‌ كرد:

۱۲.۱ - اراده افلاك‌

شناخت‌ حركت‌ و عامل‌ آن‌ در پدیده‌های‌ مادی‌ از مسائل‌ پردامنۀ فلسفه‌ و طبیعیات‌ بوده‌ است‌. موجودات‌ فلكی‌ و جنبش‌ پیوستۀ آنها نیز از دایرۀ تبیین‌ علمی‌ بیرون‌ نبوده‌اند.

۱۲.۱.۱ - ارسطو

در جهان‌شناسی‌ ارسطویی‌، عالَم‌ افلاک‌ قلمروی‌ است‌ برتر از جهان‌ زمینی و از کون‌ و فساد این‌ جهان‌ بركنار است‌ و نقشی‌ واسطه‌ مانند میان‌ عالم‌ عقول‌ و این‌ جهان‌ دارد. از نتایج‌ این‌ اندیشه‌ تمایزی‌ است‌ كه‌ مشائیان‌ میان‌ جنبش‌ افلاك‌ و حركات‌ طبیعی‌ جهان‌ زمینی‌ قائل‌ شده‌اند و چنین‌ حركتی‌ را كه‌ كامل‌ترین‌ حركات‌ دانسته‌ شده‌ است‌، به‌ مبدأ شریف‌تری‌ برخوردار از نوعی‌ شعور نسبت‌ داده‌اند.
[۳۷] ارسطو، الطبیعة، ج۲، ص۹۱۶.
[۳۸] .p ۳۰-۲۹ ،Guthrie، W. K. C.، introd. Aristotle's On the Heavens
فیلسوفان مسلمان‌ نیز به‌ پیروی‌ از این‌ دیدگاه‌ تصریح‌ كرده‌اند كه‌ جنبش‌ افلاك‌ از نوع‌ حركات‌ نفسانی‌ است‌، نه‌ طبیعی‌.
[۳۹] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۲۳۸بب.


۱۲.۱.۲ - فارابی‌

فارابی‌ پیوستگی‌ حركت‌ چرخشی‌ (مستدیر) افلاك‌ را ناشی‌ از اراده‌های‌ پیوسته‌ با انگیزۀ واحد كمال‌جویی‌ دانسته‌ است‌. بدین‌گونه‌ كه‌ فلك‌ ذات‌ اول‌ را تعقل‌ می‌كند و سپس‌ از لذتی‌ كه‌ با تخیل‌ آن‌ به‌ او دست‌ می‌دهد، حركت‌ پدید می‌آید، همچنانكه‌ ما انسانها گاه‌ تصویری‌ شوق‌انگیز را به‌ تخیل‌ می‌آوریم‌ و این‌ تخیل‌ به‌ خودی‌ خود در تن‌ ما حركاتی‌ از سر وجد و نشاط پدید می‌آورد، با این‌ تفاوت‌ كه‌ در تخیل‌ فلك‌ تصور غایت‌ هست‌، ولی‌ در ما چه‌ بسا با تصور غایت‌ همراه‌ نیست‌.
[۴۱] فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، ص۱۴.
از دیدگاه‌ فارابی‌ هریك‌ از اجرام‌ فلكی‌، عقل‌ مفارق‌ ویژه‌ای‌ دارد كه‌ عشق‌ او به‌ همانندی‌ با آن‌ عقل‌ است‌.
[۴۲] فارابی‌، محمد، «عیون‌ المسائل‌»، ص۳۱.
به‌ تعبیر وی‌ از آنجا كه كمال‌ مطلوب‌ فلك‌، موجود و دست‌یافتنی‌ نیست‌ و هیچ‌ حدی‌ از این‌ حركت‌ نمی‌تواند غایت‌ و نقطۀ پایان‌ باشد، فلك‌ به‌ هر نقطه‌ای‌ رسد، حد دیگری‌ را می‌جوید و بدین‌گونه‌، حركتی‌ پیوسته‌ و توقف‌ ناپذیر دارد.
[۴۳] فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، ص۱۴.
[۴۴] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۵۴.
بنابر تعریف‌ فارابی‌ ارادۀ فلك‌ و كواكب‌ آن‌ است‌ كه‌ به‌ ذات‌ اول‌ تشبه‌ و استكمال‌ یابند و محرك‌ آنها همین‌ اراده‌ است‌.
[۴۵] فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، ص۱۴.


۱۲.۱.۳ - ابن سینا

ابن‌سینا بر ارادی‌ بودن‌ حركت‌ افلاك‌ و وجود نفس‌ فلكی‌ دو برهان به‌ طریق‌ خُلف‌ می‌آورد و فرض‌ طبیعی‌ بودن‌ یا قسری‌ بودن‌ حركت‌ پیوستۀ چرخشی‌ را مردود نشان‌ می‌دهد. و آنگاه‌ می‌گوید: فرض‌ باقی‌ آن‌ است‌ كه‌ اختلاف‌ هیأت‌ را در چنین‌ حركتی‌ ناشی‌ از اراده‌ای‌ بدانیم‌ كه‌ در هر نقطه‌ با تجدید تصور خویش‌ از غرض‌، نقطه‌ای‌ تازه‌ را پیش‌روی‌ نهد و چنین‌حالتی‌ جز در نفس‌ صورت‌پذیر نیست‌.
به‌ نظر ابن‌سینا هر چند حركت‌ پیوستۀ مكانی‌ ناشی‌ از تجدید اراده‌ است‌، اما این‌ تجدید برای‌ تبیین‌ حركت‌ دائم‌ افلاك‌ كافی‌ نیست‌ و باید ارادۀ دیگری‌ را نیز در این‌ حركت‌ جست‌وجو كرد. مقدمۀ برهان‌ وی‌ این‌ است‌ كه‌ چون‌ می‌توان‌ به‌طوركلی‌ در آنچه‌ اراده‌ به‌ آن‌ تعلق‌ می‌گیرد، میان‌ خواست‌ حسی‌ (جزئی‌) و خواست‌ عقلی‌ (كلی‌) تمایز نهاد، به‌ همانگونه‌ اراده‌های‌ مربوط به‌ این‌ دو نوع‌ خواست‌ نیز خود بر دو قسمند: حسی‌ و عقلی‌. دربارۀ حركت‌ افلاك‌ باید گفت‌ كه‌ اگر غایت آن‌ نقطه‌ای‌ خاص‌ یعنی‌ جزئی‌ و حسی‌ باشد، لازم‌ است‌ كه‌ فلك چون‌ به‌ آن‌ رسد، باز ایستد. پس‌ وضع‌ مطلوب‌ فلك‌ را باید امری كلی‌، ورای‌ آنچه‌ به‌ حس‌ دریافت‌ می‌شود، دانست‌. بدین‌گونه‌، افلاك‌ در حركت‌ خود، علاوه‌ بر اراده‌های‌ جزئی‌ كه‌ هریك‌ به‌ بخشی از این‌ حركت‌ محسوس‌ تعلق‌ می‌گیرد، اراده‌ای‌ عقلی‌ دارند.
از اشاره‌های‌ ابن‌ سینا بر می‌آید كه‌ او برای‌ اراده کلی‌ و اراده جزئی‌ افلاك‌ یك‌ مبدأ قائل‌ بوده‌، و آن‌ را شرط پیوند این‌ دو اراده‌ و اتصال‌ حركت‌ می‌دانسته‌ است‌. ازاین‌رو، وی‌ برای‌ فلك‌، نفسی‌ ناطقه‌ ثابت‌ می‌كند كه‌ همچون‌ نفس‌ آدمی‌ به‌ جسم‌ خود علاقه تدبیری‌ دارد و از شأن‌ تعقل‌ و دریافت كلیات‌ برخوردار است‌. وی‌ در چندجا كه از این‌ رأی‌ خویش‌ پرده‌ برمی‌دارد، از آن‌ به‌ سرّی‌ كه‌ جز بر راسخان‌ در حكمت‌ پوشیده‌ است‌، تعبیر می‌كند. نصیرالدین‌ طوسی‌ در شرح‌ كلام‌ وی‌ می‌گوید: این‌ تعبیر از آن‌ روست‌ كه‌ وی‌ نمی‌خواسته‌ است‌ آشكارا به‌ مخالفت‌ با جمهور مشائیان‌ برخیزد؛ چه‌، ایشان‌ نفس‌ فلکی‌ را نفسی‌ جسمانی‌ می‌دانستند كه‌ همان‌ صورت‌ منطبع‌ در مادۀ فلك‌ است‌.
بدین‌گونه‌، منشأ ارادۀ كلی‌ یا عقلی‌ فلك‌ بر حركت‌، تصور کمال عقل‌ مفارق‌ خویش‌ است‌ و میل‌ به‌ تشبه‌ و تقرب‌ به‌ آن‌. به‌ عقیدۀ ابن‌ سینا دوام‌ حركت‌ افلاك‌ تنها می‌تواند از دوام‌ طلب‌ سرچشمه‌ گیرد و دوام‌ طلب‌ جز از فرط محبت‌ یا عشق‌ نیست‌. این‌ عشق‌ در فلك‌ به‌ امری‌ غیر مستقر تعلق گرفته‌ است‌ كه‌ همان‌ تشبه‌ به‌ خیر است‌ تا حد ممكن‌.

۱۲.۱.۴ - باباافضل‌ كاشانی‌

باید دانست‌ با همۀ تفاوتی‌ كه‌ عموم‌ فلاسفه‌ میان‌ جنبش‌ افلاك‌ و حركات‌ طبیعی‌ قائل‌ بوده‌اند، برخی‌، جنبش افلاك‌ را از نوع‌ حركت طبیعی‌ دانسته‌اند.
[۷۴] ناصرخسرو، زاد المسافرین‌، ص۳۹.
نظر باباافضل‌ کاشانی‌ نیز در خور توجه‌ است‌ كه‌ ضمن‌ استدلال‌ بر غیر طبیعی‌ بودن حركت‌ افلاك‌، آن‌ را حركتی‌ نفسانی‌ به‌ شمار آورده‌، ولی‌ از تصریح‌ به‌ ارادی‌ بودن‌ آن‌ خودداری‌ كرده‌ است‌.
[۷۵] بابا افضل‌ كاشانی‌، «عرض‌ نامه‌»، ص‌۱۶۷.


۱۲.۱.۵ - ویژگی افلاک در نگاه امام خمینی

بنا بر نظر امام‌ خمینی، حکما برای هر فلکی دو نفس قائل‌اند، یکی نفس کلی مجرد که به عالم عقل متوجه است و دیگری نفس جزئی که در آن، صورت‌های جزئیات نقش بسته است. ازاین‌رو، افلاک دارای نفوس ناطقه‌اند که برای هر یک از آنها معشوقی از عقول وجود دارد و این نفوس افلاک با حرکت خاص خود به آن عقول تشبه پیدا می‌کنند.
بنابر نظر ایشان حرکت افلاک حرکتی ارادی است؛ زیرا حرکت اجرام آسمانی به‌مقتضای طبیعت آنها نیست؛ چون حرکت طبیعی نمی‌تواند هم مطلوب و هم متروک آنها باشد، همچنین حرکت فلک، قسری نیست؛ زیرا قسر از طبیعت مبدا طبیعی لازم دارد، پس حرکت فلک حرکتی ارادی خواهد بود. امام خمینی سخن گذشتگان را که قائل بودند فلک حرکت ندارد، نقد می‌کند و قائل است که براهین محکمی بر حرکت جوهری فلک وجود دارد، به‌گونه‌ای که فلک‌الافلاک و آنچه در درون آن هست در هر لحظه، ازلاً و ابدا در حرکت جوهری است و وجودی پس ‌از عدم است، به‌طوری‌که بین وجود سابق و لاحق آن تخلل نیست.
امام‌ خمینی به‌تبع حکما و اهل هیئت احکام و ویژگی‌های متعددی برای افلاک بیان کرده‌ است از جمله:
۱- عدم کون و فساد
۲- عدم خرق التیام: صورت نوعیه فلک قابل خرق و التیام نیست، هرچند از حیث صورت جسمیه خرق و التیام ممتنع نیست.
۳- طبیعت پنجم
۴- دوری بودن حرکت افلاک
۵- حی و ناطق بودن افلاک
۶- حافظ زمان بودن افلاک: یعنی فلک دارای قوه فعاله نسبت ‌به حرکت وضعیه و حافظ زمان است و برای این قوه انتهایی نیست؛ زیرا فلک دارای نفس مجرده است و همیشه از ناحیه عقل مفارق به آن مدد می‌رسد.
[۸۱] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۳۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


۱۲.۲ - اراده حیوان

قوای خاصی كه حیوانات از آنها برخوردارند، به‌ نفس‌ حیوانی‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود و آثار این‌ نفس‌ را می‌توان‌ ذیل‌ دو قوۀ محركه‌ و مدركه‌ خلاصه‌ كرد.
بر این‌ مبنا آن‌ بخش‌ از حركات‌ حیوان‌ كه‌ از حیطۀ كاركردهای‌ طبیعی‌ و همسان‌ ــ همچون‌ رشد ــ خارج‌ است‌ و به‌ ادراك‌ حیوان‌ نیز بستگی‌ دارد، از نفس‌ حیوان‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. حكما اینگونه‌ حركات‌ را كه‌ در واقع‌ حاصل‌ تأثیر قوه مدرکه بر قوه محرکه‌ است‌، ناشی‌ از اراده‌ دانسته‌اند. تنوع‌ بیشتری‌ كه‌ در رفتار حیوان‌ نسبت‌ به‌ دیگر موجودات‌ وجود دارد، از آنجاست‌ كه‌ حیوان‌ از صفت‌ امكانی‌ «قدرت‌» برخوردار است‌ و آنچه‌ او را به‌ انجام‌دادن‌ یكی‌ از افعال‌ ممكن‌ سوق‌ می‌دهد، اراده‌ است‌.
[۸۶] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۰۲.


۱۲.۳ - اراده انسان‌

حكما قوۀ محركه‌ را مشتمل‌ بر قوۀ شوقیه‌ و قوۀ عاقله‌ دانسته‌اند. قوۀ شوقیه‌ دو نیروی‌ شهوت‌ و غضب‌ را دربر می‌گیرد و قوۀ عاقله‌ نیز اختصاص‌ به‌ انسان‌ دارد كه‌ در میان‌ حیوانات‌ از نفس‌ ناطقه‌ برخوردار است‌.
[۸۷] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۳.
[۸۸] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۳.


۱۲.۳.۱ - اختیار خاص‌ انسانی‌

ویژگی‌ اراده‌ در افعال‌ انسانی‌ آن‌ است‌ كه‌ می‌تواند از دو منشأ شوق و عقل‌ سرچشمه‌ گیرد و از اینجا برخی‌، تفاوت‌ مفهومی شوق‌ و اراده‌ را یادآور شده‌اند؛ چه‌، انسان‌ گاه‌ اراده‌ به‌ كاری‌ می‌كند ــ چون‌ خوردن‌ داروی‌ تلخ‌ ــ بی‌آنكه‌ شوقی‌ در او باشد و گاه‌ به‌ كاری‌ شوق‌ دارد، اما به‌ دلیل‌ ضرر یا قبحی‌ كه‌ در آن‌ می‌بیند، ترك آن‌ را اراده‌ می‌كند.
[۹۳] لاهیجی‌، عبدالرزاق‌، گوهر مراد، ص۲۵۰.
بدین‌گونه‌، بخشی از اراده‌های‌ انسان‌ از نظر ماهیت‌ حیوانی‌، و صرفاً حاصل‌ انفعال نفسانی‌ است‌ و قسمی‌ دیگر با تدبیر و تعقل‌ همراه‌ است‌ كه‌ از آن به‌ اختیار یا اراده خاص‌ انسانی‌ تعبیر شده‌ است‌.
[۹۴] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۷.
[۹۵] ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، ص۴۶-۴۷.
با اینهمه‌، هنگامی‌ هم‌ كه‌ انسان‌ امری‌ خلاف‌ میل خویش‌ را به‌ ترجیح‌ عقلانی‌ اراده‌ می‌كند، نمی‌توان‌ گفت كه‌ شوقی‌ در كار او نیست‌، بلكه‌ در نهاد او شوقی‌ كه‌ حاصل‌ تدبیر است‌، بر شوق دیگر غلبه‌ می‌كند. ازاین‌رو شوق‌ را به‌ نحو كلی‌ مقدمه ضروری‌ اراده‌ دانسته‌اند.
[۹۷] ارسطو، متافیزیك‌، ص۲۹۰-۲۹۱.


۱۲.۳.۲ - مقدمات‌ فعل‌ ارادی‌

با توجه‌ به‌ آنچه‌ از ارتباط اراده‌ با قوای‌ ادراكی گفته‌ شد، مراحل‌ شكل‌ گیری‌ فعل‌ ارادی‌ و به‌ تعبیری‌ مبادی‌ یا مقدمات‌ آن‌ را می‌توان‌ چنین‌ دانست‌: ۱. تصور فعل‌، ۲. تصدیق‌ به‌ فایدۀ آن‌، خواه‌ در جلب‌ سود باشد، یا دفع‌ زیان‌، ۳. شوق‌ به‌ انجام‌دادن‌ فعل‌، ۴. اراده‌ یا شوق‌ مؤكد، ۵. نیروی‌ حركتی‌ بدن‌. باید دانست‌ كه‌ تفكیك‌ این مراحل‌ از یكدیگر به‌ آن‌ معنی‌ نیست كه‌ در تمامی‌ افعال‌ اختیاری‌ بتوان‌ به‌ دقت‌ آنها را از هم‌ بازشناخت‌، زیرا در بسیاری‌ از افعال‌، تمامی‌ آنها به‌ نحوی‌ از پس‌ یكدیگر روی‌ می‌دهند كه‌ فاعل‌ از آنها آگاهی‌ نمی‌یابد.

۱۲.۳.۳ - شوق

ابن‌ سینا شوق‌ را حالتی‌ دانسته‌ است‌ كه‌ در آن‌ نفس‌، فعل‌ را ملایم‌ و سازگار با خویش‌ می‌یابد؛ و این‌ حالت‌ در واقع‌ انفعال‌ نفس‌ نسبت‌ به‌ چیزی‌ است‌ كه‌ به‌ ادراك‌ او درآمده‌ است‌. بنابراین‌ تصدیق‌ خود به‌ خود شوق‌ می‌آفریند و میان‌ آن‌ دو عامل‌ دیگری‌ مؤثر نیست‌. در واقع‌ غایت‌ كه‌ تعبیر دیگری‌ از تصدیق‌ به‌ فایده‌ است‌، شوق‌ را پدید می‌آورد و به‌ این‌ اعتبار می‌توان‌ گفت‌ كه‌ فاعل‌ و غایت‌ یك‌ چیزند.

۱۲.۳.۴ - شوق‌ اكید

چنانكه‌ گفته‌ شد، برخی‌ از حكما از مرتبۀ اراده‌ به‌ اجماع‌ تعبیر كرده‌اند. صدرالدین‌ شیرازی‌ می‌گوید: حكمای‌ پیشین‌ اراده‌ را همان‌ شوق‌ دانسته‌اند، آنگاه‌ كه‌ مؤكد شود. تمایز شوق‌ از شوقِ مؤكد در افعال‌ انسانی‌ قابل‌ فهم‌ است‌، از آن‌ رو كه‌ فعل‌ انسان‌ برآیند گرایشها و تدبیرهای‌ گوناگونی‌ است‌ كه‌ می‌تواند شوقهای‌ مختلفی‌ را در او برانگیزد و در چنین‌ حالی‌ شوق‌ به‌ تنهایی‌ برای‌ صدور فعل‌ كافی‌ نیست‌. بنابراین‌، شوق‌ اكید را به‌ معنی‌ نسبیِ شدت‌ نباید گرفت‌، بلكه‌ باید آن‌ را غلبۀ قطعی‌ یك‌ شوق‌ بر گرایشهای‌ مخالف‌ آن‌ محسوب‌ كرد و این‌ همان‌ اراده‌ است‌.
[۱۰۸] ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۱۷۲.
[۱۰۹] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۴.


۱۲.۳.۵ - اراده‌ و قوای‌ محركه

حكما به‌ ارتباطی‌ مستقیم‌ و بی‌واسطه‌ میان اراده‌ و قوای‌ محركۀ فاعل‌ قائل‌ شده‌اند؛ بدین‌ معنی‌ كه‌ چون‌ در نفس‌ نسبت‌ به‌ صورت‌ خیالی‌ فعل‌، حالت‌ شوق‌ اكید یا اراده‌ پدید آید، اگر در تن ناتوانی‌ نباشد، این‌ حالت‌ انفعالی‌ خود به‌ خود به‌ تن‌ نیز راه‌ می‌یابد و حركت‌ می‌آفریند.
[۱۱۰] ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۱۷۲-۱۷۳.
[۱۱۱] ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۱۷۴.
یكی‌ از شئون‌ نفس‌ این است‌ كه‌ آنچه‌ از تصورات‌ قوی‌ و جازم‌ آن‌ در تن‌ نمودار می‌شود، از مقولۀ فعل‌ و انفعال‌ جسمانی‌ بیرون‌ است‌، چنانكه‌ ممكن‌ است‌ از حالتی‌ نفسانی‌، بدون‌ تأثیر جسم‌ گرمازای‌ دیگر در تن‌ گرمایی‌ حاصل‌ شود. صدرالدین‌ شیرازی‌ دو دلیل‌ بر این‌ مطلب‌ می‌آورد: دلیل‌ اول‌ مبتنی‌ بر این‌ است كه‌ درك‌ وجدانی‌ فاعل‌ در موضع‌ فعل‌، میان‌ اراده‌ و ظهور خارجی آن‌ نمی‌تواند واسطه‌ و فاصله‌ای‌ بیابد. دلیل‌ دیگر این‌ است‌ كه‌ از قوۀ محركه‌، هم‌ فعل‌ برمی‌آید و هم‌ عدم‌ آن‌. آنچه‌ به‌ ترجیح‌ یكی از دو طرف‌ می‌انجامد، مقدمات‌ ادراكی‌ فعل‌ است‌. در این‌ حالت اگر صدور فعل‌ نیازمند واسطه‌ای‌ جسمانی‌ باشد، به‌ تسلسل‌ باطل می‌كشد، زیرا تحقق‌ همان‌ واسطۀ جسمانی‌ نیز خود به‌ واسطه‌ای دیگر نیاز خواهد داشت‌. بدین‌گونه‌، رابطه‌ای‌ بر پایۀ علیت‌ بین‌ مقدمات‌ فعل‌ ارادی‌ برقرار است‌ و ضرورت‌ چنین‌ رابطه‌ای‌ به‌ ارادۀ فاعل‌ بستگی‌ ندارد. با توجه‌ به‌ سرشت‌ انفعالی‌ تصور ــ كه‌ نخستین‌ مقدمۀ اراده‌ را تشكیل‌ می‌دهد.
[۱۱۵] ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، ص۵۹-۶۰.
ــ می‌توان‌ حكم‌ مذكور را به‌ مجموع‌ مقدمات‌ كه‌ همان‌ اراده‌ باشد، چنین‌ تعمیم‌ داد كه‌ اراده‌، خود نمی‌تواند به‌ ارادۀ دیگر بستگی‌ یابد، و اگر جز این‌ باشد، سبب‌یابی‌ هر اراده‌ای‌ به‌ تسلسل‌ می‌انجامد.
[۱۱۸] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۰۲.
از این‌ رو، برخی‌ به‌ این‌ نكته‌ تصریح‌ كرده‌اند كه‌ اراده‌ را عوامل‌ بیرونی‌ رقم‌ می‌زند. ابن‌ سینا در این‌باره‌ می‌گوید كه‌ اراده‌ نه‌ به‌ اراده‌ پدید می‌آید و نه‌ از طبیعت‌ صاحب‌ اراده‌؛ زیرا اگر طبیعت‌، اراده‌ را سبب‌ شود، لازم‌ می‌آید كه‌ با دوام‌ طبیعت‌ در وجود فاعل‌، ارادۀ او نیز پیوستگی‌ یابد. اراده‌ همچون‌ هر پدیدۀ حادثی‌ عللی‌ دارد و این‌ علل‌، موجباتی‌ فراهم‌ آمده‌ از پدیده‌های ارضی‌ و سماویند. وی‌ در جای دیگری می‌گوید: «نفس‌، مضطری‌ است‌ در هیأت‌ مختار، و حركات‌ آن‌ همانند حركت‌ در طبیعت‌، تسخیری‌ است‌، زیرا به‌ امور عارضی‌ و انگیزاننده‌ای‌ بستگی‌ دارد كه‌ نفس‌ در واقع‌ مسخر آنهاست‌. تفاوت‌ در این‌ است‌ كه‌ او از اغراض‌ خویش‌ آگاهی‌ دارد، ولی‌ طبیعت‌ چنین‌ نیست‌. فعل‌ اختیاری‌ در حقیقت‌ جز بر ذات‌ باری‌ راست‌ نمی‌آید».
[۱۲۴] ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، ص۵۹.
بر پایۀ این‌ دیدگاه‌ پاسخی‌ كه‌ به‌ مسألۀ دشوار جبر و اختیار انسان‌ داده‌ می‌شود، بر این اصل‌ مبتنی‌ است‌ كه‌ ملاك‌ اختیاری‌ بودن‌ فعل‌، برآمدن‌ آن‌ از نهاد فرد، یا به‌ تعبیری‌ خود انگیختگی‌ اوست‌، نه‌ آنكه‌ فاعل‌ بتواند از تأثرات نفس‌ هم‌ آزاد باشد.

۱۲.۳.۶ - اراده کلی و جزیی

فعلی‌ كه‌ از انسان‌ سر می‌زند، به‌ معنی‌ واقعی‌ همان‌ حركت‌ محسوسی است‌ كه‌ بر اثر اراده‌ در اندام‌ فاعل‌ روی‌ می‌دهد، حال‌ آنكه‌ در غالب‌ احوال‌ قصد فاعل‌ متوجه‌ اثر بیرونی‌ حركت‌ خویش‌ است‌، و این اثر ناگزیر به‌ عوامل‌ خارج‌ از وجود فاعل‌ و محدودیتهای‌ طبیعی‌ عالم‌ ماده‌ بستگی‌ تمام‌ دارد. بدین‌ سان‌، باید میان‌ غایت‌ نهایی‌ و غایاتی‌ كه‌ فاعل‌ در مراحل‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ غایت‌ به‌ عنوان‌ وسیله‌ و واسطه‌ منظور می‌دارد، تمایز نهاد و همین تمایز در اراده‌های‌ متعلق به‌ این‌ دو نوع‌ فعل‌ نیز صادق‌ است‌. ابن‌سینا در این‌باره‌ چنین می‌گوید: «سبب‌ حركتِ ارادی‌ اموری‌ ارادی‌ است‌ و ارادۀ ثابت‌ واحدی‌ كه‌ گویی‌ كلی‌ است‌، به‌ سوی‌ غایتی‌ روی‌ می‌كند كه‌ نخست‌ در تصور حاصل‌ شده‌، و محفوظ و واحد است به‌ علتی‌ واحد و ثابت‌؛ اراده‌ای‌ از پس‌ اراده‌ای‌، به‌ واسطۀ تصور زمانی‌ از حركت‌ پس‌ از زمانی‌، و جایی‌ پس‌ از جایی‌ دیگر، تغیر حركت‌ پس‌ از حركت‌ را سبب‌ می‌گردد و همۀ اینها بر سبیل‌ تجدد است‌، نه‌ ثبات‌. در اینجا پیوسته‌ چیزی‌ واحد و ثابت‌ وجود دارد و آن‌ ارادۀ كلی‌ است‌، واموری‌ وجود دارد كه‌ نوبه‌نو می‌شود و آن‌ تصورات‌ جزئی‌ و اراده‌های‌ گوناگون‌ است‌، چنانكه‌ در تفاوت‌ حدود قرب‌ و بُعد در حركت‌ مكانی‌؛ و اینها همه‌ بر سبیل‌ حدوث است‌». وی‌ در جای‌ دیگری‌ می‌گوید كه‌ نفس‌ حیوانی در مسافتی كه حیوان‌ می‌پیماید، همین‌ حال‌ را دارد، زیرا هر مسافتی‌ دارای‌ امتدادی‌ است‌ كه‌ در آن‌ حدود جزئی‌ می‌توان‌ تصور كرد. استمرار حركت‌ حیوان‌ به‌ جهت‌ ادامۀ تخیلهای‌ او و اراده‌های جزئی‌ پیاپی‌ او برای‌ پیمودن‌ حدود جزئی‌ است‌.
[۱۳۱] خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۹.
[۱۳۲] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۲.
[۱۳۳] ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ص۱۷۷.
سخن‌ ابن‌ سینا دربارۀ كاری‌ كه‌ حیوان‌ در یافتن‌ غذا می‌كند، این‌ است‌ كه‌ حیوان‌ با قوۀ تغذی‌، غذایی‌ جزئی‌ را به‌ تخیل‌ و خواست‌ می‌آورد و این‌ ارادۀ جزئی‌ او را به‌ حركت‌ وا می‌دارد. این‌ تخیل‌ هرچند جنبۀ جزئی‌ دارد، اما چون‌ حیوان‌ به‌ غذای‌ دیگری‌ دست‌ یابد، آن‌ را جانشین‌ می‌سازد. نصیرالدین‌ طوسی‌ سخن‌ ابن‌ سینا را دفع‌ این‌ شبهه‌ دانسته‌ است كه‌ بنابر آنچه‌ گفته‌ شد، حیوان‌ مطلق‌ غذا را به‌نحوكلی‌ طلب‌ می‌كند، نه‌ غذایی‌ خاص‌ را؛ و این‌ دلیل‌ بر جواز صدور افعال‌ جزئی‌ از ارادۀ كلی‌ است‌. پاسخ‌ ابن‌ سینا بر این‌ معنی‌ استوار است‌ كه‌ لازمۀ ارادۀ كلی‌ دریافت كلی‌ است‌ و دریافت‌ كلیات‌ شأن‌ عقل‌ انسانی‌ است‌ و ارادۀ حیوان‌ تنها جزئی‌ تواند بود. بدین‌گونه‌، برای‌ هر فاعل ارادی‌ در بستر زمان‌ و ماده‌، تجدد اراده‌هایی‌ جزئی‌ ثابت‌ می‌شود و در این میان‌ ویژگی‌ انسان‌ برخوردار بودن‌ او از ارادۀ كلی‌ و تطبیق‌ كلیات‌ بر جزئیات‌ است‌.

۱۲.۴ - اراده الهی‌

در حكمت‌ اسلامی‌ صفات‌ الٰهی عین‌ ذات‌ خداوندی‌ است و باید به‌گونه‌ای‌ تعریف‌ شود كه‌ كثرت‌ در ذات‌ او، و مغایرت‌ با آن را لازم نیاورد.
[۱۳۷] كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۰- ۱۶۱.
[۱۳۸] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۹.
بدین‌گونه‌، بحثی‌ كه‌ دربارۀ ارادۀ الٰهی‌ در فلسفۀ اسلامی‌ آمده‌ است‌، مبتنی‌ بر اصل‌ كلی‌ صفات است‌ و چنانكه‌ خواهیم‌ دید، در تعریف‌ آن‌ كوشش‌ بر این‌ بوده‌ است كه‌ معنی‌ اراده‌ از یك‌سو در پیوند با دیگر صفات‌، و از سوی‌ دیگر به‌ مثابۀ شأنی‌ از شئون‌ ذات‌ الٰهی‌ فهمیده‌ شود.

۱۲.۴.۱ - تکمیل و استكمال‌

آنچه‌ ارادۀ الٰهی‌ را از ارادۀ مخلوق‌ یكسره‌ متمایز می‌سازد، این‌ است كه‌ مخلوق‌ در اراده‌ای‌ كه‌ می‌كند، جویای‌ چیزی‌ است‌ كه‌ خویشتن را با داشتن‌ آن‌ كامل‌تر می‌شمارد. حكما این‌ حالت‌ را كه‌ لازمۀ هرگونه‌ حركت‌ ارادی‌ است‌، به‌ «استکمال‌» تعبیر كرده‌اند. ارادۀ مخلوق‌ به‌ آنچه‌ ندارد، تعلق‌ می‌گیرد و ازهمین‌رو اگر آنچه‌ می‌جوید، نزدش‌ حاصل‌ باشد، اراده‌ كردن‌ آن‌ بی‌معناست‌. اما ذات‌ الٰهی‌ چیزی‌ را فاقد نیست‌ كه‌ به‌ یافتن آن‌ برآید و ساحت‌ او از استكمال‌ مبراست‌.
[۱۴۰] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۸.
[۱۴۳] ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، ص۳۹.
[۱۴۴] ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، ص۱۴۸.
بنابراین‌، فعل‌ خداوند را غرض‌ نیست‌، با این‌ توضیح‌ كه‌ غرض‌ را اخص‌ از غایت‌ دانسته‌اند و اغلب‌ بر نوعی‌ از غایت‌ اطلاق‌ كرده‌اند كه‌ فاعل‌ در آن‌، بهره‌ای‌ و خیری‌ برای‌ خویشتن‌ بخواهد. به‌ بیان‌ ابن‌سینا «عالی‌ از برای‌ چیزی‌ فرودست‌ امری‌ را طلب‌ نمی‌كند تا او را در حكم‌ غرض‌ باشد، چه غرض‌ به‌گاه‌ اختیار از نقیض‌ خود متمایز می‌گردد و نزد فاعل‌ اولویت‌ و اوجبیت‌ می‌یابد، چنانكه‌ اگر بتوان‌ درموردی‌ گفت‌ كه‌ فعل‌ فی‌نفسه‌ سزاوار و نیك‌ است‌، اما درمورد فاعل‌ چنین نباشد كه‌ طلب‌ و ارادۀ آن‌ به‌حال‌ او سزاوار و نیك‌ باشد، در آن صورت‌، دیگر غرض نخواهد بود. پس‌ جواد محض و ملكِ حق‌ را غرض نیست».

۱۲.۴.۲ - جود الهی

ابن‌سینا در جای دیگر می‌گوید: «جود» عبارت‌ است‌ از بخشایش‌ آنچه‌ سزاوار است‌، بی‌آنكه‌ عوض‌ خواسته‌ شود. در این‌صورت‌ بخشایشی‌ كه‌ در آن‌ عوض‌ خواستن‌ هست‌ ــ هرچند بیش‌ از جلب ستایش‌ دیگران‌، یا گریز از نكوهش‌ آنان‌ نباشد ــ بیشتر به‌ معاملت‌ می‌ماند، نه‌ به‌ جود. وی‌ سپس‌ به‌وصف‌ جواد حقیقی‌، یعنی‌ ذات‌ الٰهی‌ می‌رسد كه‌ افاضۀ او نه‌ از شوق‌ برمی‌آید و نه‌ به‌ قصد چیزی‌ است‌ كه‌ از آن‌ عاید گردد.
[۱۵۰] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۹.
باید دانست‌ كه‌ برخی‌ از حكما اصطلاح‌ اراده‌ را بر فعلی‌ كه‌ از روی‌ غرض‌ صورت‌ می‌گیرد، اطلاق كرده‌اند و از این‌رو به‌ نفی‌ اراده‌ در فعل‌ الٰهی‌ قائل‌ شده‌اند، اما مواردی‌ از این‌ دست‌ صرفاً ناشی‌ از اختلاف‌ در اصطلاح است‌.
[۱۵۴] قطب‌الدین رازی، محمد، شرح شمسیه، ج۳، ص۱۵۲.
[۱۵۵] افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۱۷۴- ۱۷۵.
[۱۵۶] افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۱۸۴.


۱۲.۴.۳ - علم الهی

چنانكه گفته‌ شد، اراده‌ حاصل‌ دریافتهای‌ فاعل‌ است‌ و هیچ‌ فعل‌ ارادی را نمی‌توان‌ تصور كرد كه‌ فارغ‌ از مقدمات‌ علمی‌ (ادراكی‌) صورت‌ پذیرد. وجه‌ تمایز ارادۀ الٰهی‌ از ارادۀ مخلوق‌ در ویژگی‌ علم‌ الهی‌ نهفته‌ است‌. این‌ علم‌ همچون‌ دریافتهای‌ دیگر، برآمده‌ از معلوم‌ و تابع‌ آن‌ نیست‌، زیرا این‌ امر به‌ معنی‌ تقدم‌ وجود معلوم‌ بر دریافت‌ عالم‌ است‌ و فرض‌ چنین‌ علمی‌ را در ذات‌ الٰهی‌ نمی‌توان‌ پذیرفت‌؛ چه‌، در این‌صورت علم‌ خدا از دو حال‌ بیرون‌ نیست‌: یا مایۀ قوام‌ ذات‌ اوست‌، یا برای‌ ذاتش‌ جنبۀ عارضی دارد. در حالت‌ نخست‌ قوام‌ ذات‌ الٰهی‌ به‌ امر معلوم‌ او بستگی می‌یابد و در حالت‌ دوم‌ نیز با این‌ اصل‌ كه‌ ذات‌ او از هر جهت‌ واجب‌الوجود است‌، ناسازگار می‌شود. بدین‌سان‌ علم‌ الٰهی‌ را انفعال‌ و اثرپذیری‌ نیست‌ و نسبت‌ به‌ معلوم‌ تأخری‌ نمی‌تواند داشت‌.

۱۲.۴.۴ - مراتب علم و اراده

اعتقاد به‌ فعلی‌بودن‌ علم‌ الٰهی‌ در فلسفۀ اسلامی‌، تعبیر دیگری‌ است‌ از این‌ معنا كه‌ اراده‌ و علم‌ خداوند، دو چهره‌ از یك‌ حقیقتند. یعنی‌ در تحقق‌ آنچه‌ به‌ ارادۀ الٰهی‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود، چیزی‌ جز نفسِ علم‌ او مؤثر نیست‌ و تعلق‌ این‌ علم‌ به‌ چیزی‌ عین‌ هستی‌ بخشیدن‌ به‌ آن‌ است‌. ازاین‌رو، برخی‌ تصریح‌ كرده‌اند كه‌ ارادۀ خدا در ذات و مفهوم‌، چیزی‌ جز علمِ او نیست‌. سخن‌ صدرالدین‌ شیرازی‌ نیز دائر بر تناظر میان‌ اراده‌ و علم‌ خداست‌. به‌گفتۀ او همچنانكه‌ علم‌ خدا را مراتبی‌ چند است‌، اراده‌اش‌ نیز مراتبی‌ دارد كه‌ خود متناظر با درجات‌ هستی موجودات‌ است‌. بر این‌ پایه‌، فروترین‌ مرتبۀ اراده‌ همان‌ فروترین مرتبۀ علم‌ است‌، یعنی‌ ذات‌ عینی‌ موجودات‌ جسمانی‌. در این‌ مرتبه‌، اراده‌ را می‌توان‌ به‌ معنی‌ مراد بودن‌، یا جنبۀ فعلیت‌ یافتۀ اراده‌ دانست‌، اما اراده‌ را بدین معنی‌، البته‌ صفت‌ الٰهی‌ نمی‌توان‌ شمرد.
[۱۶۵] میرداماد، القبسات‌، ص۳۲۶-۳۲۷.


۱۲.۴.۵ - علم به جزیی و اراده جزیی

فیلسوفان‌ مسلمان‌ این‌ عقیده‌ را پذیرفته‌اند كه‌ علم‌ و ارادۀ الهی‌ مانند صفات‌ دیگر، مطلق‌ و فراگیر است‌. اما دیدگاههای‌ ایشان‌ در تبیین‌ علم‌ الٰهی‌ به‌ جزئیات‌، كم‌وبیش با دشواری‌ و اختلاف‌نظر روبه‌رو بوده‌ است‌. در این‌ میان‌، آنچه‌ برپایۀ مبانی‌ فلسفی‌ در آن‌ اختلاف‌ نیست‌، این‌ است‌ كه‌ علم‌ خداوند به‌ جزئیات‌ ازآن‌رو كه‌ جزئی‌ هستند، تعلق‌ نمی‌گیرد. امر جزئی‌ به‌ سبب‌ ملازمتی‌ كه‌ با ماده‌ دارد، ذاتاً محدود، مقید به‌ زمان‌، تغیر پذیر و گذراست‌ و نمی‌تواند از آن‌ حیث‌ كه‌ دارای‌ چنان‌ اوصافی‌ است‌، در علم‌ مطلق‌ و تغیرناپذیر الٰهی‌ بگنجد. بنابراین‌، علم‌ الهی‌، جزئی‌ را در پیوند با كل‌ و به‌سان‌ حلقه‌ای‌ از سلسلۀ علل‌ و معلولات‌ در می‌یابد. بدین‌ ترتیب‌ از آنجا كه‌ ذات‌ او علت‌ علتها و مبدأ علیت‌ است‌، علم‌ او به‌ امر جزئی‌، علم‌ به‌ جایگاه‌ آن‌ است‌ در سلسلۀ معلولات صادر از او.
[۱۶۶] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۵۹-۳۶۲.
[۱۶۷] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۲۹۹.
[۱۶۸] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۰۸.
[۱۶۹] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۱۵.
ابن‌سینا در این‌باره‌ می‌گوید كه‌ واجب‌الوجود همه‌ چیز را به‌ نحو كلی‌ تعقل‌ می‌كند و در عین‌ حال‌ هیچ‌ ذرۀ جزئی نیز بر او پوشیده‌ نیست‌. وی‌ این‌ معنی‌ را از شگفتیهایی‌ می‌داند كه‌ تصور آن‌ نیازمند لطف‌ قریحه‌ است‌.
[۱۷۰] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۵۹.
بنابراین‌ به‌ حكم‌ رابطۀ وحدت‌ گونۀ علم‌ و ارادۀ خداوند، ارادۀ او نیز از وصف‌ كلیت‌ برخوردار است‌ و به‌ تعبیری‌ عقلی‌ محض‌ است‌. چنین‌ تعقلی‌ را باید مبدأ كل‌ دانست‌، نه‌ مأخوذ از كل‌
[۱۷۱] ابن سینا، النجاة، ص۶۰۰.
[۱۷۲] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۱۳۲.
[۱۷۳] خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۳۳.
[۱۷۴] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۱۸۵-۱۸۶.
در میان فیلسوفان‌ مسلمان‌ گویا تنها ابوالبرکات‌ بغدادی‌ (نیمۀ اول سدۀ ۶ق‌) را بتوان‌ نام‌ برد كه‌ به‌ علم‌ جزئی و به‌ تبع‌ آن‌ ارادۀ جزئی‌ در ذات‌ خدا قائل‌ شده‌ است‌. وی‌ در آنچه‌ علم‌ و ارادۀ الٰهی‌ بدان‌ تعلق‌ می‌گیرد، میان‌ قدیم‌ و حادث‌ فرق‌ می‌نهد و توالی‌ زمانی‌ مخلوقات‌ را ناشی‌ از اراده‌های‌ پیوسته‌ نوشونده‌ای‌ (متجددی‌) می‌داند كه‌ به‌دنبال‌ علمهای‌ تازه‌ای‌ كه‌ از یكایك پدیده‌های‌ زمانی‌ در زمان‌ خود برای‌ ذات‌ او حاصل‌ می‌شود، تحقق‌ می‌یابد.
[۱۷۵] ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۶۹بب.
[۱۷۶] ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۶۰-۱۶۲.
[۱۷۷] ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۷۵- ۱۷۹.
[۱۷۸] ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۸۷.
[۱۷۹] ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۹۱.
[۱۸۰] شیخ اشراق، مجموعه مصنفات‌، ج۱، ص۴۳۵- ۴۳۸.
كه‌ به‌ ابوالبركات‌ در این‌باره‌ سخت‌ تاخته‌ است‌)

۱۲.۴.۶ - عنایت‌ الهی

در فلسفۀ اسلامی‌ جنبۀ فعلی‌ علم‌ الٰهی‌ به‌ «عنایت‌» نیز تعبیر شده‌ است‌. برای‌ تقریب‌ مفهوم‌ علم‌ فعلی‌ به‌ ذهن‌، گفته‌اند كه‌ اگر انسانی‌ را بتوان‌ فرض‌ كرد كه‌ صورت‌ چیزی‌ در ذهن‌ او، وجود خارجی‌ آن‌ چیز را سبب‌ شود، در آن‌حال‌ علم‌ او فعلی‌، یعنی‌ مساوی‌ اراده‌ و قدرتش‌ خواهد بود.
[۱۸۱] ابن سینا، النجاة، ص۶۰۱.
[۱۸۲] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۶-۳۶۷.
برخی‌ از حكما چون‌ صدرالدین‌شیرازی‌ این‌ معنی‌ را در سطحی‌ نازل‌ بر نمونه‌ هایی‌ از افعال‌ انسانی‌ كه‌ در آنها تصور فاعل‌ از شدت‌ تأثیر برخوردار است‌، صادق‌ دانسته‌اند، مانند اینكه‌ گاه‌ تصور سقوط برای‌ كسی‌ كه‌ بر لبۀ پرتگاهی‌ می‌گذرد، خود باعث‌ سقوط می‌گردد، یا آنكه‌ در برخی‌ موارد امری‌ نفسانی‌ نوعی‌ تأثیر خارجی‌ برجای‌ می‌نهد.
[۱۸۳] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص ۱۸۲.
[۱۸۴] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص ۱۸۵.
[۱۸۵] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص ۲۲۵-۲۲۶.
[۱۸۶] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۴.
به‌ تعریف‌ حكما، عنایت‌ الٰهی‌ تمثل‌ نظام‌ كلی‌ موجودات‌ است‌ در علم‌ سابق‌ خداوند كه‌ زمان‌ شایستۀ هریك‌ از حادثات‌ را تعیین‌ می‌كند و نظام‌ هستی‌ مطابق‌ ترتیب‌ و تفصیل‌ معقولی‌ كه‌ در آن‌ وجود دارد، صدور یافته‌ است‌.
[۱۸۷] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.
به‌ بیان‌ دیگر عنایت‌ احاطۀ علم‌ ازلی‌ خداوند است‌ بر كل‌، آنچنانكه‌ كل‌ باید باشد، تا بهترین‌ مجموعه‌ از هستیها مطابق‌ آن‌ علم‌ تحقق‌ یابد.
[۱۸۸] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۱۸.
[۱۸۹] ابن سینا، النجاة، ص۶۰۰.
[۱۹۰] ابن سینا، النجاة، ص۶۴۳.


۱۲.۴.۷ - نظام‌ احسن‌

مفهوم‌ عنایت‌ بر آنچه‌ دربارۀ اراده‌ گفته‌ شد، انطباق‌ كامل‌ دارد، جز اینكه‌ اصطلاح‌ عنایت‌ این‌ معنی‌ را نیز می‌رساند كه‌ آنچه‌ از ذات‌ الٰهی‌، یعنی‌ خیر مطلق‌ صادر می‌شود، ناگزیر بهترین‌ است‌. بنابراین‌، ارادۀ الٰهی هر موجودی‌ را در سلسلۀ معلولات‌ چنان‌ نشانده‌ است‌ كه‌ تركیب حاصل‌ یا نظام‌ هستی‌ در مجموع‌، كامل‌ترین‌ صورت‌ ممكن‌ را یافته‌ است‌.
[۱۹۱] فارابی، الجمع بین رأیی الحكیمین، ص۱۰۳.
[۱۹۲] ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۱۶.
[۱۹۳] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۷.
[۱۹۴] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۰۳.
[۱۹۵] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۱۵.
[۱۹۶] ابن سینا، النجاة، ص۶۵۰ -۶۵۱.
[۱۹۷] ابن سینا، النجاة، ص۶۶۹.
[۱۹۸] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۵۶ -۵۷.
[۱۹۹] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۱۰۶بب.
این‌ معنی به‌ بیانهای‌ دیگری‌ نیز در فلسفه‌ و کلام‌ اسلامی‌ با عنوان‌ اصل‌ «نظام‌ احسن‌» مورد بحث‌ قرار گرفته‌، و زمینۀ پاسخ‌ به‌ این‌ مسأله را فراهم‌ ساخته‌ است‌ كه‌ ارادۀ الٰهی‌ چگونه‌ به‌ وجود زشتیها و بدیها (شرور) تعلق‌ می‌گیرد.
[۲۰۰] ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۱۹-۳۲۰.
[۲۰۱] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۱۵بب.
[۲۰۲] ابن سینا، النجاة، ص۶۶۹بب.
[۲۰۳] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۷۱-۴۸۰.
[۲۰۴] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۷۲بب.
[۲۰۵] حاجی سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۷.


۱۲.۴.۸ - ابداع

اصطلاح‌ عنایت‌ در فلسفۀ اسلامی‌ ظاهراً نخستین‌بار در آثار ابن‌سینا به‌ مفهومی‌ كه‌ ذكر شد، آمده‌ است‌؛ اما این‌ نكته‌ درخور توجه است‌ كه‌ در «شرح‌ اثولوجیا » كه‌ از ابن‌سینا شناخته‌ شده‌ است‌، تعریفی‌ مشابه‌ آنچه‌ وی‌ از عنایت‌ در دیگر نوشته‌های‌ خود به‌دست می‌دهد، برای‌ واژۀ «ابداع‌» آمده‌ است‌.
[۲۰۶] ابن سینا، «شرح‌ اثولوجیا»، ص‌۶۲.
هرچند این‌ اصطلاحات‌ در معنی‌ دقیق‌ از هم‌ تمیز داده‌ شده‌اند، اما تعریف‌ یادشده‌، به‌هرروی‌، می‌تواند از یك‌سو بر پیوند مفهومی‌ اراده‌ و ابداع‌ الٰهی‌ دلالت كند و از سوی‌ دیگر تأثیر اندیشۀ نوافلاطونی‌ فیض یا صدور را بر نظریه‌ عنایت‌ نشان‌ دهد. برپایۀ این‌ نظریه‌ رابطۀ خداوند و مخلوقات‌ كه‌ در فلسفۀ ارسطویی‌ چیزی‌ بیش‌ از رابطۀ تحریك میان‌ محرك‌ نخستین‌ و جهان‌ حركتها نیست‌، به‌ علاقۀ آفرینش و تدبیر، یعنی‌ آنچه‌ با صفت‌ «پروردگار» (ربّ) مناسبت‌ بیشتری دارد، تفسیر شده‌ است‌.
[۲۰۷] اثولوجیا، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۸-۹.
[۲۰۸] اثولوجیا، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۲۴-۲۶ جم‌.
[۲۰۹] افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، ص۱۷۴- ۱۷۵.
[۲۱۰] افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، ص۱۷۸.
[۲۱۱] پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، ص۱۱-۱۲.
[۲۱۲] پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، ص۲۰-۲۱.
[۲۱۳] پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، ص۲۳ جم‌.
[۲۱۴] بغدادی‌، عبداللطیف‌، «من‌ كتاب‌ فی‌ مابعدالطبیعة»، ص۲۵۱-۲۵۲.


۱۲.۴.۹ - اراده‌ای عین علم

فیلسوف اشراقی‌، شهاب‌الدین‌ سهروردی‌ (د ۵۷۸ ق‌) این‌ عقیده‌ را كه‌ علم خداوند علت‌ وجود اشیاء است‌، دیدگاه‌ مشائیان و پیروان ایشان می‌دانست‌ و آن‌را از این‌رو بی‌پایه‌ می‌شمرد كه‌ نتیجۀ آن تأخر حدوث‌ مخلوقات‌ است‌ از علم‌ الٰهی‌. به‌نظر او مبانی‌ حکمت‌ اشراق‌ حكم‌ می‌كند كه‌ میان‌ علم‌ الٰهی‌ و وجود اشیاء اختلاف‌ مرتبه‌ای‌ نباشد، یعنی‌ همچنانكه‌ احوال‌ تن‌ آدمی‌ بر نفس‌ او كه‌ سیطره‌ای‌ بر آن‌ دارد، پوشیده‌ نمی‌تواند بود، علم‌ خدا به‌ مخلوقات‌ نیز عدم‌ غیبت‌ آنهاست‌ از ذات‌ او. بدین‌گونه‌، سهروردی‌ و اشراقیان‌ در باب‌ ارادۀ الٰهی‌ تا آنجا با مشائیان‌ هم‌رأیند كه‌ چنین‌ اراده‌ای‌ عین علم‌ است‌، با این‌ تفاوت كه‌ در دیدگاه‌ اشراقی‌ مخلوقات‌ با بهره‌ای‌ كه‌ هریك‌، از نور وجود دارند، لوازم‌ ذات‌ الٰهی‌ یا نورالانوار به‌شمار می‌آیند و وجود ایشان‌، یعنی‌ تحقق‌ ارادۀ خداوند چیزی‌جز نفس‌معلوم‌بودنشان‌ بر ذات او نیست‌.
[۲۱۵] شیخ اشراق، مجموعه مصنفات‌، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۳.
[۲۱۶] شیخ اشراق، مجموعه مصنفات‌، ج۱، ص۷۳.


۱۲.۴.۱۰ - فاعل به‌ رضا

صدرالدین‌ شیرازی‌ در بحث‌ خود از اقسام‌ فاعل‌ می‌گوید: براساس‌ نظر سهروردی‌، خداوند را باید «فاعلِ به‌ رضا» دانست‌. تعریف‌ وی‌ از فاعل‌ به‌ رضا آن‌ است‌ كه‌ علم‌ فاعل‌ كه‌ عین‌ ذات‌ اوست‌، سبب‌ فعل‌ گردد و این‌ فعل‌ عین‌ علم‌ او باشد. نسبت‌ عالم‌ بودن‌ چنین‌ فعلی‌ به‌ مخلوق‌ خویش‌، چیزی‌ جز نسبت‌ افاضۀ وجود به‌ آن نیست‌ و تمایز این‌ دو نسبت‌ از حد لفظ در نمی‌گذرد.
[۲۱۷] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۳- ۲۲۴.
[۲۱۸] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۱-۱۴.
از دید او اگر فاعل‌ به‌ رضا را به‌ تعبیر دیگر، كسی‌ بدانیم‌ كه‌ علم‌ تفصیل‌ یافته‌اش‌ به‌ فعل‌ با خود فعل برابر است‌، دراین‌صورت‌ انسان‌ نیز در ایجاد ارادی‌ صورتهای‌ خیالی در ذهن‌ به‌ گونه‌ای‌ فاعل‌ به‌ رضاست‌.
[۲۱۹] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۵.
در این‌ تقسیم‌ دیدگاه‌ اشراقیان‌ دربارۀ ارادۀ الٰهی‌، نسبت به‌ آنچه‌ مشائیان‌ گفته‌اند و صدرالدین‌ شیرازی‌
[۲۲۰] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۳.
آن‌را به‌ «فاعلِ به‌ عنایت‌» تعبیر می‌كند، تمایز روشن‌تری‌ می‌یابد.
[۲۲۱] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۰۳.
[۲۲۲] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۵۶ -۵۷.
[۲۲۳] میرداماد، القبسات‌، ص۳۲۲-۳۲۷.


۱۲.۴.۱۱ - فاعل به‌ تجلی‌

در حکمت متعالی‌ از فاعل‌ به‌ عنایت‌ تبیین‌ خاصی‌ شده‌ است‌ كه‌ آن را به‌ «فاعلِ به‌ تجلی‌» تعبیر كرده‌اند و برپایۀ آن‌ علم‌ خداوند به‌ ذات‌ خویش‌، علم‌ اجمالی‌ اوست‌ به‌ مخلوقات‌. اما روی‌ دیگر این علم‌ اجمالی‌، کشف‌ تفصیلی‌ مخلوقات‌ بر ذات‌ اوست‌. به‌ همین‌ قیاس‌ ارادۀ الٰهی‌ نیز دو مرتبه‌ دارد: اجمالی و تفصیلی‌. ارادۀ اجمالی‌ او عینِ ذات‌ و در مرتبۀ ذات‌ است‌ و ارادۀ تفصیلی‌ او در مرتبۀ فعل و نظام‌ هستی‌ جریان‌ دارد.
[۲۲۴] زنوزی‌، علی‌، بدایع‌ الحكم‌، ص۲۶۶-۲۶۸.
[۲۲۵] لاهیجی‌، عبدالرزاق‌، گوهر مراد، ص۲۵۳-۲۵۵.


۱۲.۴.۱۲ - اتحاد ذات و غایت

خواست و میل‌ كه‌ عنصر ضروری‌ اراده‌ است‌، دربارۀ خداوند باید به‌گونه‌ای‌ فهمیده‌ شود كه‌ در ذات‌ او كاستی‌ لازم‌ نیاورد. ذات‌ الٰهی‌ هر كمالی‌ را كه‌ از هستی‌ بخشیدن‌ به‌ آفریده‌ها حاصل‌ گردد، بالفعل‌ داراست‌ و از این‌رو اگر در ارادۀ الٰهی‌ نسبتی‌ میان‌ ذات‌ خدا و كمال‌ حاصل‌ از فعل‌ او فرض‌ می‌شود، این‌ نسبت‌ چیزی‌ نیست‌، جز نسبت‌ میان‌ ذات‌ او با كمال‌ ذاتش‌. بنابراین‌ باید گفت‌ كه‌ ذات‌ الٰهی‌ نخست‌ به‌ خویش‌ می‌اندیشد و این‌ تعقل‌ در او لذتی و عشقی‌ به‌ ذات‌ و آثار ذات‌ حاصل‌ می‌آورد و نظام‌ هستی آفریدۀ این‌ لذت‌ و عشق‌ است‌. بدین‌سان‌، علم‌ خدا به‌ مخلوقات به معنی‌ راستین‌، علم‌ اوست‌ به‌ ذات‌ خویش‌، از همان‌رو كه‌ علت‌ نخستین‌ آنهاست‌ و این‌ علم‌ را باید نسبت‌ به‌ علم‌ به‌ ذات‌، تابع‌ و بالعرض‌ به‌شمار آورد. به‌ همین‌گونه‌، خواست‌ او، چیزی‌ نیست‌، جز خواستن‌ ذات‌ خویش‌، از آن‌رو كه‌ منشأ آثار وجودی‌ است و غایت‌ او از ذاتش‌ متمایز نیست‌ .
[۲۲۶] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۷-۴۸.
[۲۲۷] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۳.
[۲۲۸] ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۷-۱۹.
[۲۲۹] ابن سینا، التعلیقات‌، ص۸۰.
[۲۳۰] ابن سینا، «رسالۀ فی‌العشق‌»، ص۲۶-۲۷.
[۲۳۱] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۴.
[۲۳۲] خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ص۲۶۹-۲۷۰.
حكما به‌ این‌ نكته توجه‌ كرده‌اند كه‌ لذت‌ حاصل‌ از تعقل‌ در ذات‌ الٰهی‌، نباید به‌گونۀ لذتهای‌ انفعالی‌ كه‌ با تغیر حال‌ همراه‌ است، فهمیده‌ شود و ازاین‌رو از به‌كار بردن‌ واژه‌هایی‌ چون‌ شوق‌ و میل‌ و طلب‌ در این‌ معنی‌ پرهیز داشته‌اند.
[۲۳۳] ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۳.
[۲۳۴] ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۳۳.
برخی‌ از متأخران‌ نیز واژۀ بهجت‌ یا ابتهاج‌ را با این‌ معنی‌ مناسب‌تر یافته‌اند.
[۲۳۵] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۶۳.


۱۲.۴.۱۳ - حیات‌ الهی

ابن‌سینا با بیان‌ اینكه‌ لذت‌ ذات‌ الٰهی‌ از آنچه‌ تعقل‌ می‌كند، لذتی فعلی‌ و هستی‌ آفرین‌ است‌، نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ این‌ جنبه‌ از معنی‌ اراده‌، بر «حیات‌» كه‌ از صفات‌ الٰهی‌ است‌، انطباق‌ دارد، زیرا حیّ به معنی‌ «درّاك‌ فعال‌» است‌. در این‌صورت‌ تمایز میان‌ اراده‌ و حیات و علم‌ و صفات‌ مشابه‌ دیگر، ناشی‌ از تفاوت‌ در اعتبار است‌.
[۲۳۶] ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۱۷.
[۲۳۷] ابن سینا، النجاة، ص۶۰۳.


۱۲.۴.۱۴ - قدرت‌ الهی

مفهوم «قدرت‌» پیوند نزدیكی‌ با معنی‌ اراده‌ دارد. قدرت‌ را حالتی‌ در فاعل‌ دانسته‌اند كه‌ صدور فعل‌ از او تنها به‌ خواستش‌ بستگی داشته‌ باشد.
[۲۳۸] ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۹.
[۲۳۹] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۳.
به‌گفتۀ ابن‌سینا، قدرت‌ آدمی‌ نه‌ در قوای‌ ادراكی‌ او، بلكه‌ در مبدأ حركت‌، یعنی قوۀ محركۀ او نهفته‌ است‌. بنابراین‌ قدرت‌ در انسان‌ كیفیتی نفسانی‌ و صفتی‌ امكانی‌ (قوه‌) است‌ كه‌ با فعل‌ و عدم‌ آن‌ نسبتی یكسان‌ دارد و اراده‌ شرط لازم‌ و كافی‌ برای‌ فعلیت‌ آن‌ است‌. در مورد ذات‌ الٰهی‌ صفت‌ قدرت‌ باید به‌گونه‌ای‌ تعریف‌ شود كه‌ از شائبۀ امكان‌ به‌دور باشد. در این‌صورت‌ قدرت‌ الٰهی‌ چیزی‌ نیست‌، جز صدور فعل‌ از او به‌ اراده‌. این‌ قدرت‌ همانند اراده‌ به‌ اعتباری‌ همان‌ علم فعلی‌ خداست‌.
[۲۴۰] ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۹-۲۰.
[۲۴۱] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۲.
برخی‌ از حكما به‌ یكی‌بودن‌ حقیقت‌ قدرت‌ و اراده‌ و علم‌ الٰهی‌ اشاره‌ كرده‌، و تمایز آنها را ناشی‌ از اعتبار دانسته‌اند، بدین‌ توضیح‌ كه‌ علم‌ خداوند اگر از آن‌ حیث‌ در نظر گرفته‌ شود كه‌ ممکنات از آن‌ صدور می‌یابند، مساوی‌ با قدرت‌ است و هرگاه به این اعتبار نگریسته‌ شود كه‌ برای‌ صدور ممكنات كافی‌ و ضرورت‌بخش‌ است‌، معنایی جز اراده‌ ندارد.
[۲۴۲] ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۱۳۱.
از اینجا برخی از تعریفهایی‌ كه‌ برای‌ مفهوم‌ قدرت‌ آورده‌اند، محل‌ ایراد بوده‌ است‌، از جمله‌ اینكه‌ «قدرت‌، صحت‌ فعل‌ و ترك‌ است»،
[۲۴۳] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۳.
[۲۴۴] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۰.
[۲۴۵] ابن‌ کمونه‌، سعد، الجدید فی‌ الحكمة، ص۳۰۷.
یا این‌ تعریف‌ مشهور كه‌ «قادر آن‌ است‌ كه‌ چون‌ بخواهد، كند و چون‌ نخواهد، نكند».
[۲۴۶] ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۲۰.
[۲۴۷] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۱.
به‌گفتۀ ابن‌سینا، به‌جای‌ این‌ تعریفها كه‌ از دید او متضمن‌ حالت‌ امكان‌ و مبتنی‌ بر تشبیه‌ به‌ انسان‌ است‌، باید گفت‌: «قادر متعال كسی است كه‌ می‌خواهد و می‌كند، یا نمی‌خواهد و نمی‌كند» و یا اینكه‌ «اگر كاری‌ كند، خواسته‌ است‌ و اگر نكند، نخواسته‌ است‌».
[۲۴۸] ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۲۰.
[۲۴۹] ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۵۳.
[۲۵۰] ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۲-۱۱۳.


۱۲.۴.۱۵ - امر بین‌ امرین‌

لازمۀ وجوب‌ وجود خداوند، وجوب‌ تمامی‌ جهات‌ وجودی‌ او است‌. بنابراین‌، هرچه‌ برای‌ او امكان داشته‌ باشد، وجود آن‌ ناگزیر واجب‌ است‌. این‌ اصل‌ را به‌ «نفی حالت‌ منتظر» در ذات‌ الهی‌ تعبیر كرده‌اند.
[۲۵۱] ابن‌سینا، النجاة، ص۵۵۳.
از این‌رو، ارادۀ الٰهی‌ نیز منتظر، یعنی‌ موكول‌ به‌ عاملی‌ ضرورت‌بخش‌ بیرون‌ از ذات‌ و ارادۀ او كه‌ امكان‌ آن را بدل به‌ وجوب‌ كند، نیست‌. اما ضرورت‌ ارادۀ او از نوع‌ ضرورتهای جبری نیست كه میان ذات‌ و طبیعت‌ هر چیز برقرار است‌، چون‌ ضرورت‌ گرمی‌ برای‌ آتش‌، بلكه‌ تابع‌ علم‌ اوست‌ به‌ ذاتش‌ و آنچه‌ كمال‌ ذات‌ او به‌ ضرورت‌ اقتضا دارد.
[۲۵۲] ابن‌سینا،، التعلیقات‌، ص۱۰۳.
[۲۵۳] میرداماد، القبسات‌، ص۳۱۶.
حكما اینگونه‌ ضرورت‌ را «امر بین‌ امرین‌» دانسته‌اند، یعنی‌ در عین‌ آنكه‌ نظامی‌ ضروری‌ و حكمت‌ آمیز بر فعل‌ الٰهی‌ حاكم است‌، اما خداوند به‌ فعل‌ خویش‌ رضا و اراده‌ دارد و هر ضرورتی را نمی‌توان جبر پنداشت‌.
[۲۵۴] ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۳۳.
[۲۵۵] فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۷- ۴۸.
[۲۵۶] ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، ص۴۳۸.
[۲۵۷] رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۳۸.



در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، به‌ كوشش‌ ماجد فخری‌، بیروت‌، ۱۹۶۸م‌.
(۲) ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، به‌ كوشش‌ م‌. بویژ، بیروت‌، ۱۹۳۰م‌.
(۳) ابن سینا، الاشارات‌ و التنبیهات‌، تهران‌، ۱۳۷۷- ۱۳۷۹ق‌.
(۴) ابن سینا، التعلیقات‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۷۳م‌.
(۵) ابن سینا، «رسالۀ فی‌العشق‌»، رسائل‌ (نك‌: مل‌، مرن‌).
(۶) ابن سینا، «شرح‌ اثولوجیا»، ارسطو عندالعرب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۴۷م‌.
(۷) ابن سینا، الشفاء، به‌ كوشش‌ ابراهیم‌ مدكور و دیگران‌، قاهره‌، ۱۹۵۲-۱۹۸۳م‌.
(۸) ابن سینا، المبدأ و المعاد، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ نورانی‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۹) ابن سینا، النجاة، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌ پژوه‌، تهران‌، ۱۳۶۴ش‌.
(۱۰) ابن‌ كمونه‌، سعد، الجدید فی‌ الحكمة، به‌ كوشش حمید مرعید كبیسی‌، بغداد، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۲م‌.
(۱۱) ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، به‌ كوشش‌ زین‌العابدین‌ موسوی‌، حیدرآباد دكن‌، ۱۳۵۷- ۱۳۵۸ق‌.
(۱۲) اثولوجیا، افلوطین‌ عندالعرب‌، به كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، كویت‌، ۱۹۷۷م‌.
(۱۳) ارسطو، الطبیعة، ترجمۀ اسحاق‌ بن‌ حنین‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق‌/ ۱۹۶۴م‌.
(۱۴) ارسطو، متافیزیك‌، ترجمۀ شرف‌الدین‌ خراسانی‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌.
(۱۵) افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، افلوطین‌ عندالعرب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان بدوی‌، كویت‌، ۱۹۷۷م‌.
(۱۶) بابا افضل‌ كاشانی‌، محمد، «عرض‌ نامه‌»، مصنفات‌، به‌ كوشش‌ مجتبی‌ مینوی‌ و یحیی‌ مهدوی‌، تهران‌، ۱۳۳۱ش‌.
(۱۷) بغدادی‌، عبداللطیف‌، «من‌ كتاب‌ فی‌ مابعدالطبیعة»، الافلاطونیة المحدثة عندالعرب‌، به‌ كوشش عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
(۱۸) پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، الافلاطونیة المحدثة عندالعرب‌، به‌ كوشش عبدالرحمان‌ بدوی‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
(۱۹) خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ فان‌ فلوتن‌، لیدن‌، ۱۹۶۸م‌.
(۲۰) رسائل‌ اخوان‌الصفا، بیروت‌، دارصادر.
(۲۱) زنوزی‌، علی‌، بدایع‌ الحكم‌، تهران‌، ۱۳۱۴ق‌.
(۲۲) سبزواری‌، ملاهادی‌، اسرار الحكم‌، به‌ كوشش‌ ابوالحسن‌ شعرانی‌، تهران‌، ۱۳۸۰ق‌.
(۲۳) سبزواری‌، ملاهادی‌، شرح‌ منظومه‌، تهران، ۱۲۹۸ق‌.
(۲۴) سهروردی‌، یحیی‌، مجموعه مصنفات‌، به‌ كوشش‌ هانری‌ كربن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌.
(۲۵) صدرالدین‌ شیرازی‌، محمد، الاسفار الاربعة، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌.
(۲۶) صدرالدین‌ شیرازی‌، محمد، المبدأ و المعاد، به‌ كوشش‌ جلال‌الدین‌ آشتیانی‌، تهران‌، ۱۳۵۴ش‌.
(۲۷) صدرالدین‌ شیرازی‌، محمد، مفاتیح‌ الغیب‌، به‌ كوشش‌ محمد خواجوی‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۲۸) فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، حیدرآباد دكن‌، ۱۳۴۶ق‌.
(۲۹) فارابی‌، محمد، الجمع‌ بین‌ رأیی‌ الحكیمین‌، به‌ كوشش‌ آلبیر نصری‌ نادر، تهران‌، ۱۴۰۵ق‌.
(۳۰) فارابی‌، محمد، السیاسۀ المدنیۀ، به‌ كوشش‌ فوزی‌ متری‌ نجار، بیروت‌، ۱۳۸۴ق‌/ ۱۹۶۴م‌.
(۳۱) فارابی‌، محمد، «عیون‌ المسائل‌»، رسائل‌ فلسفیۀ (نك‌: مل‌، اشمولدرز).
(۳۲) فارابی‌، محمد، «مسائل‌ متفرقۀ»، همراه‌ التعلیقات‌ (هم‌).
(۳۳) قطب‌ الدین‌ رازی‌، شرح‌ الاشارات‌... (نك‌: هم، ابن‌ سینا).
(۳۴) قطب‌الدین شیرازی‌، درۀ التاج‌، به‌ كوشش‌ محمد مشكوۀ، تهران‌، ۱۳۱۷-۱۳۲۰ش‌.
(۳۵) كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، به‌ كوشش‌ محمد عبدالهادی‌ ابوریده‌، قاهره‌، ۱۳۶۹ق‌/ ۱۹۵۰م‌.
(۳۶) لاهیجی‌، عبدالرزاق‌، گوهر مراد، تهران‌، ۱۳۷۲ش‌.
(۳۷) میرداماد، القبسات‌، به‌ كوشش‌ مهدی‌ محقق و دیگران‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌.
(۳۸) ناصرخسرو، زاد المسافرین‌، به كوشش‌ محمد بذل‌ الرحمان‌، لندن‌، ۱۳۴۱ق‌/ ۱۹۲۳م‌.
(۳۹) خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، محمد، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌ (نك‌: هم‌، ابن‌سینا).
(۴۰) هیدجی‌، محمد، تعلیقۀ علی‌ المنظومۀ، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌.
(۴۱) .Guthrie، W. K. C.، introd. Aristotle's On the Heavens، London، ۱۹۷۱
(۴۲) .mehren، A. F.، Traités mystiques d' Avicenne، Amsterdam، ۱۸۸۹
(۴۳) .Schmoelders، A.، Documenta philosophiae arabum، Bonn، ۱۸۳۶


۱. قطب‌الدین شیرازی‌، درة التاج‌، ج۳، ص۹۱.
۲. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۳.    
۳. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۳.    
۴. هیدجی‌، محمد، تعلیقة علی‌ المنظومة، ص۳۸۸.
۵. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۷۵.
۶. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۷۵.
۷. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۸.
۸. خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ص۱۶۱.    
۹. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۷.
۱۰. فارابی‌، محمد، «مسائل‌ متفرقة»، ص۱۸.
۱۱. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۷۲.
۱۲. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۶.    
۱۳. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۹-۲۰.    
۱۴. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۳.    
۱۵. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۱.    
۱۶. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۴.    
۱۷. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۲۸۴.    
۱۸. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۱-۱۱۲.    
۱۹. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۴.    
۲۰. ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۹۵ -۹۶.
۲۱. ارسطو، متافیزیك‌، ص۱۱- ۱۵.
۲۲. ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۹۶.
۲۳. ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۱۰۴.
۲۴. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۲۹۳-۲۹۴.    
۲۵. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۲۹۳-۲۹۴.    
۲۶. ابن سینا، النجاة، ص۵۲۰.    
۲۷. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۱۱.
۲۸. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۸۷.    
۲۹. [۱۶]     ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۴.
۳۰. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۴.    
۳۱. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۴.
۳۲. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۴.
۳۳. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۲۶.    
۳۴. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۲۹۶.    
۳۵. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۸۷-۳۸۸.    
۳۶. ارسطو، الطبیعة، ج۱، ص۱۰۴.
۳۷. ارسطو، الطبیعة، ج۲، ص۹۱۶.
۳۸. .p ۳۰-۲۹ ،Guthrie، W. K. C.، introd. Aristotle's On the Heavens
۳۹. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۲۳۸بب.
۴۰. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۳.    
۴۱. فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، ص۱۴.
۴۲. فارابی‌، محمد، «عیون‌ المسائل‌»، ص۳۱.
۴۳. فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، ص۱۴.
۴۴. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۵۴.
۴۵. فارابی‌، محمد، التعلیقات‌، ص۱۴.
۴۶. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۸۱-۳۸۲.    
۴۷. ابن سینا، النجاة، ص۶۱۷-۶۲۰.    
۴۸. ابن سینا، النجاة، ص۶۴۸.    
۴۹. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۳.    
۵۰. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۸۱-۳۸۲.    
۵۱. ابن سینا، النجاة، ص۶۱۷-۶۲۰.    
۵۲. ابن سینا، النجاة، ص۶۴۸.    
۵۳. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۳.    
۵۴. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۹۳.    
۵۵. ابن سینا، النجاة، ص۵۸۰-۵۸۱.    
۵۶. خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات، ج۲، ص۴۱۷.    
۵۷. خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات، ج۲، ص۴۲۰.    
۵۸. خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات، ج۳، ص۳۹۹-۴۰۰.    
۵۹. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۸۳-۳۸۴.    
۶۰. خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات، ج۲، ص۴۱۴- ۴۱۵.    
۶۱. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۵۹.    
۶۲. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۱۵۱.    
۶۳. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۲، ص۴۱۷.    
۶۴. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۱۵۱.    
۶۵. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۶.    
۶۶. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۵۴- ۱۵۸.    
۶۷. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۵۹.    
۶۸. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۶۲.    
۶۹. ابن سینا، النجاة، ص۶۲۶بب.    
۷۰. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۹۰-۳۹۱.    
۷۱. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۱۳۶بب.    
۷۲. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۷۳- ۲۷۹.    
۷۳. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۱۴۸بب.    
۷۴. ناصرخسرو، زاد المسافرین‌، ص۳۹.
۷۵. بابا افضل‌ كاشانی‌، «عرض‌ نامه‌»، ص‌۱۶۷.
۷۶. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۲۸۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۷۷. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۵۵۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۷۸. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۱۰۸-۱۱۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۷۹. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۵۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۸۰. خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۴۲۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۸۱. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۳۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۸۲. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۸۲.    
۸۳. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، نفس، ص۵۶.    
۸۴. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، نفس، ص۱۳ بب.    
۸۵. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۴.    
۸۶. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۰۲.
۸۷. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۳.
۸۸. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۳.
۸۹. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۲۸۵.    
۹۰. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۱-۴۱۲.    
۹۱. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۳.    
۹۲. خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ص۲۶۹.    
۹۳. لاهیجی‌، عبدالرزاق‌، گوهر مراد، ص۲۵۰.
۹۴. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۷.
۹۵. ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، ص۴۶-۴۷.
۹۶. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، نفس، ص۲۶۷-۲۶۸.    
۹۷. ارسطو، متافیزیك‌، ص۲۹۰-۲۹۱.
۹۸. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۱-۴۱۲.    
۹۹. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۴.    
۱۰۰. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۲۲.    
۱۰۱. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۸.    
۱۰۲. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۲۶۹.    
۱۰۳. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۸.    
۱۰۴. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۴.    
۱۰۵. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۲۸۴.    
۱۰۶. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۴.    
۱۰۷. حاجی سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ج۵، ص۷۸.    
۱۰۸. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۱۷۲.
۱۰۹. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۱۷۴.
۱۱۰. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۱۷۲-۱۷۳.
۱۱۱. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، ص۱۷۴.
۱۱۲. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۱۱۳. ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، نفس، ص۲۷۲.    
۱۱۴. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۱۸۳-۱۸۴.    
۱۱۵. ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، ص۵۹-۶۰.
۱۱۶. ابن سینا، النجاة، ص۷۰۱.    
۱۱۷. ابن سینا، النجاة، ص۷۰۶.    
۱۱۸. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۰۲.
۱۱۹. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۲۲.    
۱۲۰. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۴.    
۱۲۱. ابن سینا، النجاة، ص۷۰۱-۷۰۲.    
۱۲۲. ابن سینا، النجاة، ص۷۰۶.    
۱۲۳. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۵۳.    
۱۲۴. ابن‌ باجه‌، «تدبیر المتوحد»، رسائل‌، ص۵۹.
۱۲۵. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۴.    
۱۲۶. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۴.    
۱۲۷. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۴.    
۱۲۸. ابن سینا، النجاة، ص۵۸۰.    
۱۲۹. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۲۰.    
۱۳۰. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۸۳-۳۸۴.    
۱۳۱. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۹.
۱۳۲. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۲.
۱۳۳. ابوالبركات‌ بغدادی‌، هبۀالله‌، المعتبر فی الحكمة، ص۱۷۷.
۱۳۴. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۸.    
۱۳۵. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۲، ص۴۱۹.    
۱۳۶. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۴۳بب.    
۱۳۷. كندی‌، یعقوب‌، رسائل‌، ج۱، ص۱۶۰- ۱۶۱.
۱۳۸. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۹.
۱۳۹. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۴۸.    
۱۴۰. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۸.
۱۴۱. ابن سینا، النجاة، ص۶۳۸-۶۳۹.    
۱۴۲. ابن سینا، النجاة، ص۶۴۳.    
۱۴۳. ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، ص۳۹.
۱۴۴. ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، ص۱۴۸.
۱۴۵. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۷۹.    
۱۴۶. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۱۱۳.    
۱۴۷. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۱۱۲.    
۱۴۸. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ص۱۱۲.    
۱۴۹. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۳.    
۱۵۰. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۹.
۱۵۱. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۶۳.    
۱۵۲. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۶۹بب.    
۱۵۳. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.    
۱۵۴. قطب‌الدین رازی، محمد، شرح شمسیه، ج۳، ص۱۵۲.
۱۵۵. افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۱۷۴- ۱۷۵.
۱۵۶. افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۱۸۴.
۱۵۷. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۵۸.    
۱۵۸. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۲۹۸.    
۱۵۹. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۹.    
۱۶۰. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۱۷.    
۱۶۱. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۳-۳۶۵.    
۱۶۲. ابن سینا، النجاة، ص۶۰۱.    
۱۶۳. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۷.    
۱۶۴. خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ص۱۶۱.    
۱۶۵. میرداماد، القبسات‌، ص۳۲۶-۳۲۷.
۱۶۶. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۵۹-۳۶۲.
۱۶۷. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۲۹۹.
۱۶۸. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۰۸.
۱۶۹. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۱۵.
۱۷۰. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۵۹.
۱۷۱. ابن سینا، النجاة، ص۶۰۰.
۱۷۲. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۱۳۲.
۱۷۳. خواجه نصیرالدین‌ طوسی‌، شرح‌ الاشارات‌ و التنبیهات‌، ج۳، ص۱۳۳.
۱۷۴. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۱۸۵-۱۸۶.
۱۷۵. ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۶۹بب.
۱۷۶. ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۶۰-۱۶۲.
۱۷۷. ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۷۵- ۱۷۹.
۱۷۸. ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۸۷.
۱۷۹. ابوالبرکات بغدادی، هبة الله، المعتبر فی الحکمة، ج۳، ص۱۹۱.
۱۸۰. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات‌، ج۱، ص۴۳۵- ۴۳۸.
۱۸۱. ابن سینا، النجاة، ص۶۰۱.
۱۸۲. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۶-۳۶۷.
۱۸۳. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص ۱۸۲.
۱۸۴. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص ۱۸۵.
۱۸۵. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص ۲۲۵-۲۲۶.
۱۸۶. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۴.
۱۸۷. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.
۱۸۸. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۱۸.
۱۸۹. ابن سینا، النجاة، ص۶۰۰.
۱۹۰. ابن سینا، النجاة، ص۶۴۳.
۱۹۱. فارابی، الجمع بین رأیی الحكیمین، ص۱۰۳.
۱۹۲. ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۱۶.
۱۹۳. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۷.
۱۹۴. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۰۳.
۱۹۵. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۱۵.
۱۹۶. ابن سینا، النجاة، ص۶۵۰ -۶۵۱.
۱۹۷. ابن سینا، النجاة، ص۶۶۹.
۱۹۸. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۵۶ -۵۷.
۱۹۹. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۱۰۶بب.
۲۰۰. ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، ج۳، ص۳۱۹-۳۲۰.
۲۰۱. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۱۵بب.
۲۰۲. ابن سینا، النجاة، ص۶۶۹بب.
۲۰۳. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۷۱-۴۸۰.
۲۰۴. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۷۲بب.
۲۰۵. حاجی سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۷.
۲۰۶. ابن سینا، «شرح‌ اثولوجیا»، ص‌۶۲.
۲۰۷. اثولوجیا، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۸-۹.
۲۰۸. اثولوجیا، افلوطین‌ عندالعرب‌، ص۲۴-۲۶ جم‌.
۲۰۹. افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، ص۱۷۴- ۱۷۵.
۲۱۰. افلوطین‌، «رسالة فی‌ العلم‌ الالٰهی‌»، ص۱۷۸.
۲۱۱. پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، ص۱۱-۱۲.
۲۱۲. پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، ص۲۰-۲۱.
۲۱۳. پروكلس‌، «الایضاح‌ فی‌ الخیر المحض‌»، ص۲۳ جم‌.
۲۱۴. بغدادی‌، عبداللطیف‌، «من‌ كتاب‌ فی‌ مابعدالطبیعة»، ص۲۵۱-۲۵۲.
۲۱۵. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات‌، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۳.
۲۱۶. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات‌، ج۱، ص۷۳.
۲۱۷. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۳- ۲۲۴.
۲۱۸. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۱-۱۴.
۲۱۹. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۵.
۲۲۰. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۲۳.
۲۲۱. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۴۰۳.
۲۲۲. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۷، ص۵۶ -۵۷.
۲۲۳. میرداماد، القبسات‌، ص۳۲۲-۳۲۷.
۲۲۴. زنوزی‌، علی‌، بدایع‌ الحكم‌، ص۲۶۶-۲۶۸.
۲۲۵. لاهیجی‌، عبدالرزاق‌، گوهر مراد، ص۲۵۳-۲۵۵.
۲۲۶. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۷-۴۸.
۲۲۷. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۳.
۲۲۸. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۷-۱۹.
۲۲۹. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۸۰.
۲۳۰. ابن سینا، «رسالۀ فی‌العشق‌»، ص۲۶-۲۷.
۲۳۱. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۴.
۲۳۲. خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ص۲۶۹-۲۷۰.
۲۳۳. ابن سینا، الشفاء، الهیات، ص۳۶۳.
۲۳۴. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۳۳.
۲۳۵. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۲، ص۲۶۳.
۲۳۶. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۱۷.
۲۳۷. ابن سینا، النجاة، ص۶۰۳.
۲۳۸. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۹.
۲۳۹. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۳.
۲۴۰. ابن سینا، التعلیقات‌، ص۱۹-۲۰.
۲۴۱. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۲.
۲۴۲. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۱۳۱.
۲۴۳. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۳.
۲۴۴. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۰.
۲۴۵. ابن‌ کمونه‌، سعد، الجدید فی‌ الحكمة، ص۳۰۷.
۲۴۶. ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۲۰.
۲۴۷. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۳، ص۱۱.
۲۴۸. ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۲۰.
۲۴۹. ابن‌سینا، التعلیقات‌، ص۵۳.
۲۵۰. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج۴، ص۱۱۲-۱۱۳.
۲۵۱. ابن‌سینا، النجاة، ص۵۵۳.
۲۵۲. ابن‌سینا،، التعلیقات‌، ص۱۰۳.
۲۵۳. میرداماد، القبسات‌، ص۳۱۶.
۲۵۴. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۳۳.
۲۵۵. فارابی‌، محمد، السیاسة المدنیة، ص۴۷- ۴۸.
۲۵۶. ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، ص۴۳۸.
۲۵۷. رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۳۳۸.



محمدجواد انواری، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اراده».    
دانشنامه امام خمینی    ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    ، ۱۴۰۰ شمسی.






جعبه ابزار