ادوارد چمبرلین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ادوارد چمبرلین (۱۸ می ۱۸۹۹ – ۱۶ ژوئیه ۱۹۶۷) یکی از اقتصاددانان
ایالات متحده آمریکا میباشد.
ادوارد چمبرلین، سال ۱۸۹۹ در یکی از شهرهای ایالت واشینگتن به نام "لاکانز" در آمریکا به
دنیا آمد و در ژوئیه ۱۹۶۷ در کمبریج، ایالت مساچوستس، دیده از
جهان فرو بست.
وی در شهر آیوا به دبیرستان رفت و از دانشگاه آیوا در سال ۱۹۲۱ فارغالتحصیل شد. پس از دریافت مدرک فوق لیسانس از دانشگاه میشیگان، در سال ۱۹۲۲ وارد دانشگاه هاروارد شد و دوره دکترا را زیر نظر
آلین یانگ در هاروارد گذراند. وی پایاننامه خود را در موضوعاتی که در نهایت به انتشار کتابش انجامید، اختصاص داد و اشارهای به بحثهای
مارشال و طرفداران وی کرد. او بعد از فارغ التحصیلی در سال ۱۹۲۷، درهمان دانشگاه تدریس را آغاز کرد و به استثنای زمان
جنگ که با اداره خدمات استراتژیک ایالات متحده همکاری میکرد و نیز یک سال بعد از جنگ که به عنوان استاد مهمان دانشگاه پاریس به تدریس پرداخت، بقیه
عمر خود را در دانشگاه هاروارد گذراند. او رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه هاروارد در سالهای "عصر طلایی (۱۹۳۵-۱۹۴۳) " دانشکده
اقتصاد بود، یعنی زمانیکه اقتصاددانان معروفی همچون الوینهانسن (Alvin Hansen ۱۸۸۷-۱۹۷۵)، واسیلی لئونتیف (Wassily Leontief ۱۹۰۶)، ادوارد نیلسون (Edward Denilson)، جوزف شومپیتر (Joseph Shumpeter) و فرانک توسیگ (Frank Taussig) در آنجا تدریس میکردند.
او علاوهبر آن در سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۸ سردبیری مجله داخلی دانشگاه هاوارد تحت عنوان «فصلنامه اقتصاد» را نیز به عهده داشت. چمبرلین مدارج افتخاری متعددی در دهه ۱۹۵۰ از دانشگاههای مختلف گرفت و در سال ۱۹۶۵ به عنوان عضو ممتاز انجمن اقتصاددانان آمریکا برگزیده شد.
چمبرلین در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ مقالههای بسیاری درباره جنبههای خاص نظریه رقابت انحصاری منتشر کرد. "نظریه رقابت انحصارگرایانه" را، که بر پایه رساله دکترایش استوار بود، در۱۹۳۳ انتشار داد. چاپ هشتم آن نیز در سال ۱۹۶۲ منتشر شد.
این کتاب چند ماه پیش از کتاب اقتصاد رقابت ناقص (Economics of Imperfect Competition) جون رابینسون (Joan Robinson: ۱۹۰۳-۱۹۸۳) منتشر شد و چمبرلین بقیه
زندگی خود را صرف پالایش کتاب خود و نیز مبارزه با این باور کرد که هر دو کتاب صرفا حالات خاصی از اقتصاد خرد جدید است. برای سالیان دراز، تاکید وی بر اینکه تفاوتهای بنیادی بین روش وی و خانم رابینسون وجود دارد، از طرف اقتصاددانان به
مسخره گرفته میشد. به ویژه به نظر میرسد که با ظهور و تقویت اقتصاد کینزی، اقتصاد خرد به دوران افول خود نزدیک شده است؛ اما زمان، به نفع چمبرلین تغییر کرد. تحلیل عمیق وی از تبلیغات، ناهمگن بودن محصولات و امتیازات مکانی، یعنی آن دسته از ویژگیهای بنگاههای تولیدی جدیدی که نمیتوانست بهوسیله نظریه رقابت کامل یا انحصار کامل توضیح داده شود، به تدریج همکاران اقتصاددان وی را متقاعد ساخت؛ که نظریه رقابت انحصاری، واقعا متفاوت از نظریه رقابت ناقص است.
هنگامی که وی در سال ۱۹۶۸ درگذشت، شمار بسیاری از اقتصاددانان برجسته مقالاتی را در کتاب "تاثیرات رقابت انحصاری" به افتخار وی به رشته تحریر درآوردند و ویراستار کتاب اعلام داشت که کتاب "نظریه رقابت انحصاری" در حد کتاب نظریه عمومی کینز، یکی از مهمترین کتابهای اقتصادی قرن بیستم است. کتاب دیگر وی با نام "بهسمت نظریه عمومیتر ارزش" است که در سال ۱۹۵۷منتشر شد. این کتاب، شامل شانزده مقاله از مهمترین نظریههای ارزش است.
کتاب دیگری که در واقع "مجموعه ویراستاریشده انحصار و رقابت و تنظیم آنها" است، در سال (۱۹۵۴) منتشر شد. در مجموع میتوان بیان نمود که زندگی او وقف نظریه سازمان صنعتی و نظریه بنگاه تجاری شد؛ مباحثی که او در سالهای پایانی دهه ۱۹۲۰ با رساله دکترایش در آنها پیشگام شده بود.
نکته جالب توجه در اندیشه چمبرلین این است که با وجود نقد فروض رقابت کامل در جهان واقعی، در عین حال او نیز از همان شیوه تحلیلی و فروض کلی نهاییگرایان و مارشال استفاده میکند و در بررسی خود، ابزار و عنصر (نهایی) را بهکار میبرد. هزینه نهایی، درآمد نهایی و بهرهوری نهایی از این نمونهها است.
نظریات و فروض اقتصادی چمبرلین بدین شرح است:
فروض و تعاریف خاص وی از عوامل مرتبط در نظریه از قرار زیر است:
۱. شالودهی نظریهی مزبور، رفتار عقلایی در تعیین
قیمت و ستانده، یعنی بیشینهسازی سود است؛ که تحت تاثیر دو عامل قرار دارد: منحنی تقاضا که بنگاه تجاری هیچ کنترلی بر آن ندارد و منحنیهای هزینهی بنگاه که کنترل محدودی بر آن دارد (اگرچه بر قیمتهای عامل که مبتنی بر آنند، کنترلی ندارد.)
۲. کالا عبارت از جنس مصرفی است؛ که حد آن بهطور دلخواه تعیین میشود.
۳. بنگاه تجاری مؤسسهای است که کالایی واحد را تولید میکند.
۴.
صنعت، گروهی از بنگاههای تجاری است، که کالایی واحد را
تولید میکند.
۵. منحنی تقاضا، فهرستی از قیمتها است، که مقادیر گوناگون یک کالا در دوره زمانی معین در بازار به آن قیمتها خریداری میشود.
۶. منحنی عرضه، مبین مقدار ستاندهای است، که در دوره زمانی معین، به قیمتهای مشخص موجود است.
۷. هزینه نهایی، مقدار هزینه افزوده شده به هزینه کل است، زمانیکه یک واحد به محصول تولیدی اضافه شود.
۸. درآمد نهایی، درآمد افزوده شده به درآمد کل است، زمانیکه یک واحد به فروش اضافه شود.
۹. بهرهوری نهایی، مقدار بهرهوری افزوده شده به تولید کل است، زمانیکه یک واحد به نهاده اضافه شده باشد.
۱۰. قیمت اسمی، عبارت از قیمت کالا به
پول است؛ با این تعریف بین قیمت واقعی و اسمی کالاها تفاوت ایجاد میشود.
بازاری است که مابین بازار انحصار کامل و رقابت کامل قرار دارد. بهعبارت دیگر، در جهان واقعی، به ساختارهایی از
بازار برمیخوریم که نه کاملا انحصاری هستند، نه کاملا رقابتی؛ در نتیجه، یک ساختار مستقل و سومی بروز مینماید و آن رقابت انحصاری است. وی معتقد است که چون کالاهای تولیدشده، نامتجانس است، وضعیت رقابت انحصاری به واقعیت نزدیکتر است. این عدم تجانس، ممکن است بهدلیل جنس کالا، بستهبندی کالا، رنگ و طرح آن و یا تبلیغات برای فروش کالا مطرح باشد. در بازار رقابت انحصاری، تعداد خریداران و فروشندگان زیادند؛ به طوریکه هر بنگاه، مقدار کمی از کالا در بازار را تولید میکند. در این بازار، تعداد تولیدگنندگان به اندازه بازار رقابت کامل نیست؛ در نتیجه بازار در شرایط رقابت انحصاری، به دلیل اینکه کالاها در این بازار نامتجانس هستند، از دو نظر محدود میگردد: اول ورود به بازار تا اندازهای محدود است و دوم در هر صنعت، کنترل قیمت تا اندازهای وجود دارد و در نتیجه هزینه تبلیغات محسوس است.
چمبرلین برای توضیح این نظریه، بیان میدارد که در این بازارها، قیمت با هزینه نهایی برابر نبوده، بلکه بالاتر از آن است. در شرایط رقابت کامل، وقتی هزینه نهایی با درآمد نهایی برابر میشود، در واقع قیمت کالا نیز با آنها برابر است؛ اما در رقابت انحصاری و یا هر نوع ساختار غیر رقابت کامل، با وجودیکه رفتار بنگاه با تساوی درآمد نهایی سازگار است، اما هزینه نهایی با قیمت برابر نبوده، بلکه قیمت بالاتر از آن است.
تعادل رقابت ناقص در کوتاهمدت و بلندمدت را اگر فعالیت تولیدی یک بنگاه را در بازار رقابت انحصاری در نظر بگیریم، این بنگاه در کوتاه مدت (با توجه به نمودار زیر) در نقطه Q در تعادل خواهد بود. در این وضعیت، تولید بنگاه برابر با میزان OC و قیمت آن برابر با OE است. از آنجاکه در این سطح تولید، درآمد متوسط (AR) به میزان FE بیشتر از هزینه متوسط (AC) است، سود اقتصادی یا غیرعادلانه مثبت و میزان آن، برابر با FEQH است. در بلندمدت، اگر مدیر بنگاه بخواهد
سود خود را بالا ببرد، ممکن است قیمت را کاهش داده و مقدار OG را تولید کند. در این صورت تعادل بلندمدت در نقطه Q' خواهد بود. اما این پیشبینی لزوما صحیح بهنظر نمیرسد؛ فروش بیشتر بنگاه مورد نظر، فروش دیگر بنگاهها را در صنعت تحت تاثیر قرار میدهد و به آنها زیان میرساند. از اینرو آنها نیز قیمتها را کاهش میدهند و dd' به وضع پایینتری انتقال مییابد (d'd') و در نقطه R با منحنی هزینه متوسط مماس میشود. در این نقطه، قیمت با درآمد متوسط و هزینه متوسط برابر میشود؛ در نتیجه سود اقتصادی از بین رفته و صنعت در شرایط رقابت انحصاری در تعادل بلندمدت قرار میگیرد.
در شرایط رقابت کامل، بنگاه برای به حداکثر رساندن سود، با در نظر گرفتن قیمت نیروی کار، تا حدی به استخدام نیروی کار میپردازد که محصول نهایی نیروی کار برابر با قیمت نسبی باشد و از آنجاییکه در شرایط رقابت کامل، قیمت کالا برابر با درآمد نهایی خواهد بود، در نتیجه بنگاه میتواند بدون تغییر در قیمت (افقی بودن منحنی تقاضا)، تولید خود را بیشتر کند. اما در بازار رقابت ناقص به لحاظ شیبدار بودن منحنی تقاضا (بهدلیل همگن نبودن کالاها) و همچنین بهخاطر بیشتر بودن قیمت کالا از درآمد نهایی آن (چون منحنی درآمد نهایی زیر منحی تقاضا قرار دارد)، بنگاه میتواند فشاری را از طریق قیمت اضافی کالا نسبت به هزینه نهایی آن به مصرفکننده وارد کند و در نتیجه آنها قیمت بیشتری را برای خرید کالا بپردازند. برای همین اگر قرار باشد تولید بنگاه زیادتر گردد، سود بنگاه نیز (تا نقطه تماس درآمد متوسط و هزینه متوسط) افزایش مییابد.
۱. نظریه یادشده در ابتدا بحثهای بسیاری برانگیخت و در پی آن
جرح و تعدیلهایی که از نظر تجربی و نظری صورت گرفت، باعث شد تا مفهوم کالا، بنگاه تجاری، صنعت در جهانی که کالاهای متفاوت در جهانی که کالاهای متفاوت بر آن سلطه داشت، بیش از پیش مبهم شود. نظریه مورد بحث از آنچه تعیینکننده قیمتهای بازاری کالاها بود، به آنچه در پی توضیح تکتک بنگاههای تجاری درباره قیمت و ستانده بود، تغییر یافت.
۲. پرداختن به مسائل تعادل جزیی، با وابستگی متقابل بین منحنیهای هزینه دیگر بنگاههای تجاری از طریق بازار عامل مشکلتر شد. منحنیهای تقاضا نیز، وقتی کالاهای متفاوت در یک صنعت جایگزینهای نزدیکی داشتند و بازیابی و تبلیغات به شدت رواج داشت، از
استقلال برخوردار نبودند.
۳. شکلهای منحنیهای هزینه (AC) و تقاضا (AR) شدیدا مورد
بحث و
جدل قرار گرفت و به این وسیله، رهیافتهای مختلفی را در نظریه برانگیخت.
۴. تحلیلهای بیشینهسازی سود از طریق قاعده مارژینالیستی (MC=MR) به عنوان آنچه براساس رفتار بازرگانی مشهود غیرواقعگرایانه است، مورد
انتقاد قرار گرفت و انواع قیمتگذاری هزینه کامل، یا هزینه عادی، با نظریه تمام عیار انحصار چند جانبه تدوین شده توسط جمعی از نظریهپردازان (از جمله سوییزی، استیگلر، راتچایلد، سیلوس تابینی و سایرین) که جایگزین آن شد، به نوبه خود، دیدگاههایی را در خرد بنیادهای تحلیل پساکینزی (کالتسکی، کرگل و آیشنر) متبلور ساخت.
۵. بیشینهسازی سود نیز بهعنوان بنیاد واقعگرایانه برای تصمیمگیریهای مربوط به ستانده و قیمتگذاری که بنگاههای تجاری اتخاذ میکنند، مورد حمله قرار گرفت.
۱. چمبرلین و
جون رابینسون هردو به خاطر پیشنهاد سرافا (Piero Sraffa: ۱۸۹۷-۱۹۸۳) مسئله مهم را مورد بحث قرار میدهند و آن اینکه چون مفروضات رقابت کامل با واقعیت انطباق ندارند، قابل قبول نیستند، در نتیجه فرضیههای جدیدی باید مورد بررسی قرار گیرند.
۲. چمبرلین و رابینسون هر دو نظریات خود را براساس این نکته که در صنایع سرمایهداری "رقابت قیمت" از بین رفته است، تحلیل میکنند. چمبرلین سیستم رقابت انحصاری را مورد بررسی قرار میدهد، در حالیکه رابینسون بازار انحصار مطلق را تحلیل میکند.
۳. چمبرلین برای ساده کردن تحلیل خود فرض میکند که کلیه بنگاههای تولیدی در گروه واحدی از بنگاههای انحصاری دارای منحنی هزینه یکسان هستند و این منحنیها، صرفنظر از تعداد بنگاههای تولیدی در گروه، در سطح ثابتی قرار میگیرد. چمبرلین علاوهبر بررسی "تعادل گروهی بزرگ" که ماهیت بازار رقابت انحصاری را در دامنهی خود میگیرد، مسئله "تعادل گروهی کوچک" را که نمایشگر رفتار اقتصادی تولیدکنندگان کمتری در بازار است، معرفی مینماید. حالت دوم در واقع الگوی "انحصار چندجانبه" است؛ که چمبرلین به بحث تحلیلی پیرامون آن نمیپردازد. رابینسون نیز درباره تعداد فروشندگان نظریهای ارائه نمیدهد و با این فرض تلویحی که سایر بنگاهها در یک گروه کوچک به تعادل رسیدهاند، وضعیت تعادل یک بنگاه را مورد بحث قرار میدهد. علاوه بر بررسی این وضعیت که در واقع انحصار کامل فروش است، رابینسون در مورد الگوی انحصار کامل خرید نیروی انسانی را بحث میکند. وی در این الگو معتقد است که نیروی انسانی تحت فشار استثمار اقتصادی کارفرما قرار میگیرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ادوارد چمبرلین»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۸/۱۵.