• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ادب (ادبیات)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ادب اصطلاحی عربی (جمع: آداب)، به معنی دانش و حسن رفتار و اخلاق و تربیت، که به نوعی از ادبیات اطلاق می‌شود و در فارسی برابر است با فَرْهَنْگ و نزدیک است به آیین به معنی رسم و قاعده. در شاهنامه و دیگر تالیفات مرتبط با فرهنگ ایران باستان، ادب عبارت است از «نازکی و‌ اندازه در پندار و گفتار و کردار».



کهن‌ترین گواه موجود ادب در زبان فارسی در این بیت شهید بلخی (متوفّی پیش از ۳۲۵ ق) آمده است:

با ادب را ادبْ سپاه بس است ••• بی‌ادب با هزار کـس تنهاسـت


در شاهنامه و دیگر تالیفات مرتبط با فرهنگ ایران باستان، ادب عبارت است از «نازکی و‌ اندازه در پندار و گفتار و کردار».


نازکی، یعنی «ظرافت کمال مطلوب» و ‌اندازه یعنی «میانه‌روی در همۀ کارها» دو خصیصه و معیار مهمّ ادب است.

ظرافت در آیین سخن گفتن، آن است که در سخن باید «نرم‌گو» بود .

مراد از نرم‌گویی این است که هنگام سخن گفتن باید لحن و آهنگ سخن نرم‌ و آهسته باشد.


نمونۀ دیگری از ظرافت در آیین سخن گفتن پرهیز از گفتن سخنان ناهنجار است که هر چند ممکن است راست باشد، ولی گفتن آن‌ها دور از ادب است. ظرافت در سخن، نه تنها در لحن سخن و موضوع سخن، بلکه در لفظ سخن نیز ضروری است.


خصیصه و معیار دیگر ادب، «اندازه» یعنی میانه‌روی در کارهاست. حتّی در نیکی کردن نیز باید ‌اندازه نگه‌داشت و از خداوند نیز باید ‌اندازه را درخواست کرد.


ابواسحاق حُصْری (متوفّی ۴۵۳ق) در کتب "زَهْرُ الآداب" دربارۀ انواع آداب می‌نویسد:

«آداب ده است: سه شَهْرَجانی و سه اَنوشِرْوانی و سه عربی و یک برتر از همه.

۱) شهرجانی: ‌نواختن عود و باختن شطرنج و ورزیدن نیزه.

۲) انوشروانی: پزشکی و هندسه و سوارکاری.

۳) عربی: شعر و انساب و تاریخ.

امّا آن یک نوع، که از همه برتر است، قطعه‌های افسانه و داستان که مردم در مجالس نقل می‌کنند».


انواع ادب در دوره ساسانی، یعنی آنچه یک جوان پس ار اتمام دوره فرهنگ‌آموزی، باید بداند، عبارت است از:

۱) دین‌شناسی؛ یعنی شناختن و از برداشتن یشت‌ها و یسنا و وندیداد و غیره، دبیری، خط‌شناسی، تاریخ و [[حکمت].

۲)جامعه‌شناسی؛ یعنی شناختن جامه‌های زیبا و ظریف و این‌که جامۀ مناسب هر فصل سال کدام است همچنین استفاده از جامۀ مخصوص در سفر و در حضر.

۳) بستر‌شناسی؛ دربارۀ شناخت راحت‌ترین بستر، ورزش‌ها؛ مانند اسب سواری، کمان‌کشی، نیزه ورزی، چوگان‌بازی، تیراندازی.

۴) موسیقی‌شناسی؛ یعنی آگاهی از هنر موسیقی و آواز و شعر که بر روی هم عنوان خنیاگری به آن‌ها اطلاق می‌شود و عبارت است از شناختن و نواختن انواع سازها، چون وین، بربط، طنبور، کِنّار، نای، چنگ و غیره، شناخت‌ دستگاه‌های موسیقی و انواع آواز و بهترین نوع آن و غیره.

۵) اخترشناسی، شناخت بازی‌ها؛ از شطرنج و نرد و چند بازی دیگر.

۶) آشپزی؛ شناخت انواع گوشت و تهیۀ خوراک‌های گوناگون و شناخت مزۀ خوراک‌ها، شناخت انواع پیش‌ خوراک‌ها و پس خوراک (دِسِر)‌ها و خوشاب (کمپوت) و ریچار (مربّا) و پالوده‌ها و غیره.

۷) مِی‌ شناسی؛ دربارۀ انواع شراب‌ها و بهترین‌ آن‌ها و دربارۀ نُقل یا مزۀ می‌ و آن‌چه هنگام می‌خواری باید رعایت کرد.

۸) آب‌شناسی؛ دربارۀ گواراترین آب‌ها.

۹) گُل‌ شناسی؛ دربارۀ انواع گل‌ها و بوی‌های خوش.

۱۰) زن‌شناسی؛ در شناخت فضایل اخلاقی و به ویژه چهره و‌ اندام زیبا در زن.

۱۱) از کتاب "قاموس‌نامه" می‌توان رشته‌های دیگری چون آیین خفتن، آیین گرمابه رفتن، آیین کارزار کردن، آیین برده خریدن، آیین خواستگاری، آیین دوست‌گزینی، آیین مهمان‌ کردن و مهمان شدن، آیین سفره، اسب‌شناسی و جز آن‌ها را به دست آورد.

۷.۱ - رشته‌های مهم ادب ساسانی

سه رشتۀ بسیار مهمّ ادب ساسانی دبیری و سخنوری (بلاغت) و آداب‌دانی بود.
دبیر در واقع از نزدیک‌ترین مشاوران پادشاه و اغلب رقیب وزیر بود. بر طبق شاهنامه، دبیر باید آگاه از فنّ بلاغت، خوش‌خط، توانا در نوشتن جملات کوتاه ولی پر مغز، خردمند، بادانش، تیزهوش، فراگیرنده و از نظر اخلاقی بردبار، شکیبا، راستگو، خویشتن‌دار، رازدار، وفادار، پاکیزه، پارسا و خوشرو باشد.
در هنر بلاغت توجه ایرانیان بیشتر به معنی بود و از آرایش‌های لفظی، که توجّه خواننده و شنونده را از مطلب اصلی دور کند، پرهیز داشتند و اگر در لفظ صنعتی به کار می‌رفت در خدمت به معنی بود.


الف. سخن باید سودمند باشد تا از شنیدن آن گزندی به شنوندگان نرسد.

ب. سخن باید به‌ اندازه باشد.

ج. سخن‌گوی باید هنگام شناس باشد.

د. گوینده در نقل داستان باید آن را پیوسته (منظوم) بگوید.

ه. سخن‌گوی باید دارای زبان گرم و آوای نرم باشد.


شیوۀ مطلوب در نثر و شعر در زبان پهلوی و در زبان فارسی آغازین را می‌توان در سه شرط خلاصه کرد:

۱- کوتاهی: چه در جمله و چه در کلّ سخن،

۲- سادگی در لفظ و معنی: یعنی لفظ دور از صنایع لفظی باشد تا حواس خواننده را از موضوع اصلی سخن دور نکند، و معنی هم نزدیک به فهم باشد.

۳- تصویرمندی: یعنی آراستن سخن به تشبیه و مثل و ضرب‌المثل و تمثیل.

فقر صنایع لفظی در ادبیات پهلوی سبب شده بود که تازیان، که بلاغت را در صنایع لفظی جستجو می‌کردند، ادبیات پهلوی را پرمعنی ولی فاقد بلاغت بدانند.


دربارۀ برگزاری جلسات هفتگی ادب در عهد ساسانی و لااقلّ در زمان انوشیروان نیز می‌توان آگاهی‌هایی از شاهنامه به دست آورد. در این جلسات که در حضور شاه برگزار می‌شد، بحث دربارۀ اخلاق و آداب و ادبیات و آیین کشورداری بود. در دورۀ اسلامی، به ویژه در عهد مامون و برمکیان، به تقلید از انوشیروان و وزیر او، بزرگمهر، مانند همین جلسات ادب را به نام «مجلس» برگزار می‌کردند.


دقّت در اصطلاحات ادب در شاهنامه، که صورت فارسی شدۀ اصطلاحات ادب در زبان پهلوی است، گسترش ادب ساسانی و وابستگی مستقیم ادب اسلامی را در عربی و فارسی بدان آشکار می‌کند.
برخی از اصطلاحاتِ عربی ادب، در جریان کلّی نفوذ زبان عربی در زبان فارسی، رفته‌رفته جانشین اصطلاحات فارسی می‌شوند و یا در کنار آن‌ها می‌نشینند (مثلاً صدق، صفا، کرم، جود، مدارا، رفق، حلم، سکینه، ملایمت، فتوّت، وفا، حیا، تواضع، رضا، جهد، ریا، بخل، هوی، حرص، حاجت، حسد، امساک، بغض، انتقام، غضب و جز این‌ها).

۱۱.۱ - انتقال دهنده اصطلاحات

انتقال دهندگان اصلی ادب ساسانی به فرهنگ اسلامی در درجۀ نخست "شعوبیه" بودند و در این میان دو تن، یعنی ابن‌مقفّع و فردوسی، سهم ممتازی دارند، تا آن‌جا که هر یک از این دو تن را می‌توان موجد یک «رنسانس ایرانی» دانست.


آمیزش ادبِ ایرانی با فرهنگ اسلامی از آغاز با دو مانع بزرگ روبه‌رو بود.
یکی‌ این‌که برخی از رشته‌های ادب، مانند موسیقی و شطرنج و نرد و نگارگری و حتّی شعر، با اسلام سازگار نبود و در زمینۀ دین، برخی عقاید به کلّی غیراسلامی بود.
دیگر این‌که حاملان فرهنگ ایران، یعنی شعوبیه، ظاهرا می‌خواستند در زیر سرپوش فعالیت فرهنگی، آیین مجوس را جانشین دین اسلام کنند، یا دست‌کم مسیر اسلام را با روند فرهنگ ایران همراه سازند و با بهره‌گیری از مقام‌های سیاسی و اداری و علمی خود در دستگاه خلافت عبّاسی، شکست نظامی ایرانی را با پیروزی فرهنگی جبران کنند.


در سدۀ چهارم ق، ایران‌گرایی شعوبیه از یک سو و ناسیونالیسم عرب از سوی دیگر، دو نیروی کم و بیش هم وزن بودند که ستونِ پشتیبانِ نخستین، تاریخ و فرهنگ ایران و تکیه‌گاه دوم، اسلام بود. اگر چه با سستی گرفتن دستگاه خلافت بغداد و برآمدن سلسله‌های ایرانی و به ویژه سامانیان، پایداری فرهنگی ایرانی موفّق به نشاندن نهال زبان فارسی شد و دیری نگذشت که این نهالِ پایداری با پیدایش شاهنامه به درختی کهنسال تبدیل شد، ولی از سوی دیگر این پیروزی بزرگ فرهنگی سبب شد که میدان فعالیت شعوبیه کما بیش از قلمرو زبان عربی بیرون آید و در چارچوب زبان فارسی محدود بماند و در نتیجه دورۀ درگیری دو فرهنگ تبدیل به همزیستی و آمیزش شود.


از سدۀ پنجم ق به بعد، دیگر مسلّم شده بود که گذشته از نفوذ ژرف شاهنامه در میان تودۀ مردم ایران، در قلمرو زبان فارسی، دیگر هیچ شاهزاده، هیچ شاعر و موّرخ و ادیب و نقّاش و عارف و متفکّری از مطالعۀ شاهنامه‌ بی‌نیاز نیست و با آن‌که از آن پس فرمانروایی در ایران در دست ترکان بود که در ایمان اسلامی آن‌ها جای هیچ گمانی نبود، زبان فارسی و شاهنامه تا آن‌ اندازه ریشه دوانده بود که ترکان خود دوستدار و پشتیبان زبان فارسی و فرهنگ ایرانی شدند.
بنابراین چنان که یاد شد، پیروزی نهضت شعوبیه در درون ایران به دورۀ درگیری دو فرهنگ ایرانی و اسلامی پایان داد و زمینه برای همزیستی و آمیزش دو فرهنگ آماده شد.


از سدۀ پنجم ق به بعد، همۀ آثاری که در زبان فارسی در زمینۀ ادب پدید آمده است نخست از دو سو تاثیر پذیرفته است:
یکی از سوی این ادبِ ایرانی – اسلامی و دیگری از سوی ادبِ سنّتی و ناب ایرانی که مهم‌ترین نمایندۀ آن در زبان فارسی شاهنامه است.


مآخذ ادب ایرانی را می‌توان به سه دورۀ کلّی تقسیم کرد:

۱- دورۀ پیش از ساسانیان؛
مآخذ دورۀ نخستین را بخش‌های کهن اوستا تشکیل می‌دهد.

۲-از زمان ساسانیان تا سدۀ چهارم ق؛
مهم‌ترین مآخذ دورۀ دوم را مآخذ داخلی به زبان‌های پهلوی، فارسی و عربی تشکیل می‌دهد. مهم‌ترین متن‌ها به زبان پهلوی پندنامه‌ها و‌ اندرزنامه‌ها است. تنها اثر غیردینی دربارۀ ادب به زبان پهلوی، که در دست است، رسالۀ کوچکی است دربارۀ تربیت اشرافی ایران ساسانی با عنوان "خسرو و ریدک".

۳-از سدۀ پنجم ق به بعد.
مآخذ ادب در دورۀ سوم را باید به دو دسته بخش کرد:
۱- مآخذی که در واقع دنبالۀ‌ مآخذ دورۀ‌ دوم به شمار می‌رود و رنگ اسلامی آن‌ها ناچیز است؛
۲-مآخذی که رنگ اسلامی آن‌ها بیشتر است.


به طور کلّی در زبان فارسی مطالب مربوط به ادب در همۀ انواع ادبیات روایی و تعلیمی، مانند حماسه‌ها، آثار اخلاقی و عرفانی، منظومه‌های عاشقانه، کتاب‌ «آیین خسروان» از نوع قابوس‌نامه و سندبادنامه و نصیحة الملوک و مرزبان‌نامه، کتاب‌های افسانه و قصّه از نوع کلیله و دمنه و طوطی‌نامه و ادبیات توده از نوع داراب‌نامه و سمکعیار پراکنده است.
[۱] سعادت، اسماعیل، دانش‌نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۲۴۳.



۱. سعادت، اسماعیل، دانش‌نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۲۴۳.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ادب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۲۳.    






جعبه ابزار