• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

احمدعلی ابتهاج

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احمدعلی ابتهاج، یکی از برادران ابتهاج و آخرین فرزند ابراهیم ابتهاج الملک بود، وی سرمایه‌دار، صنعتگر و مهندس ایرانی در دوران پهلوی بود.



وی فرزند "ابراهیم ابتهاج‌الملک" در سال ۱۲۸۹ به دنیا آمد و جز اولین گروه اعزامی‌ به خارج از کشور توسط "رضا شاه" به فرانسه فرستاده شدند که از بین این افراد چندین نفر به علت اینکه در آینده به مشاغل مهمی‌ دست یافتند، حائز اهمیت است: "عبدالحمید زنگنه"، "کریم سنجابی"، "سیدعلی شایگان"، "مهدی بازرگان"، "احمدعلی‌ابتهاج".
[۱] هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ص۴۰۱ـ۴۰۲، تهران، زوار، ۱۳۴۴.
رضاشاه ضمن مراسمی‌خطاب به آنان گفت: «باید بدانید چرا شما را از یک مملکت پادشاهی به یک کشور جمهوری مثل فرانسه اعزام می‌داریم. فقط برای این است که حس وطن‌پرستی فرانسویان را سرمشق قرار داده و در اعماق قلبتان جاگیر سازید.» از این میان "احمدعلی ‌ابتهاج" جزء کسانی بود که بعد از بازگشت به ایران به دلیل موفقیت در تجارت برجسته بود.
[۲] طلوعی، محمود، پدر و پسر، ص۳۱۲، تهران، علم، ۱۳۷۴.



از سرمایه‌داران قدیمی‌ای بود که وقتی شاه در طرح عمران برنامه پنجم می‌خواست، برنامه‌های توسعه و پیشرفت را اجرا کند، دفتر او فعال و پررونق بود. بازار سیمان در این روزها فعال و گرم بود. بزرگترین تولیدکننده آن "بنیاد پهلوی" بود. پیش از برنامه پنجم به دلیل حجم تبلیغات، تولید بسیار بیشتر از فروش بود و محتکران نیز سیمان را احتکار می‌کردند. احمدعلی‌ ابتهاج "سلطان سیمان ایران" از این راه به ثروت هنگفتی رسید؛ اما بعد از این‌که دولت تصمیم گرفت خود به تولید سیمان بپردازد همه کسانی که بازار سیاه راه‌ انداخته بودند معترض شدند.

۲.۱ - خاطرات ابوالحسن ابتهاج

"ابوالحسن ابتهاج" که در آن موقع رییس سازمان برنامه بود در این مورد در خاطراتش می‌نویسد: «یکی از تصمیماتی که من در سازمان برنامه گرفتم پایین آوردن قیمت سیمان بود. آن موقع سیمان در بازار کم بود و قیمت آن به طور سرسام‌آوری ترقی کرده بود. قصد من این بود که تدریجا با تولید و عرضه سیمان زیاد و ارزان، بازار سیاه را بشکنم. بالاخره هم این کار را کردم؛ اما عده زیادی از کسانی که سیمان احتکار می‌کردند با من بد شدند و از من بدگویی می‌کردند. برادرم "احمدعلی" که رییس هیئت مدیره و مدیر عامل یکی از شرکت‌های تولیدکننده سیمان بود از کار من مستاصل شده و شکایت کرده بود که تولیدکنندگان سیمان در بخش خصوصی ورشکست خواهند شد گویا به "اشرف‌ پهلوی" هم متوسل شده بود.»
[۳] ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات، ج۱، ص۳۴۶.
پول‌های هنگفت او در بانک‌های سوییس و رمز حساب او هم در گردنش آویخته شده بود، به همین دلیل وقتی اتومبیل او در جاده "هراز" به ته دره سقوط کرد و جسد او را آب برد، تنها پسرش برای یافتن او سد موقتی بر رودخانه هراز زد و بسیار تلاش کرد، که به نتیجه‌ای نرسید.
[۴] بهنود، مسعود، نخست وزیران ایران، ص۵۱۰.



خودروی او در ۱۳۵۵ در جاده چالوس دچار حادثه شد و پیکر او در میان امواج رودخانه یافت نشد.


۱. هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ص۴۰۱ـ۴۰۲، تهران، زوار، ۱۳۴۴.
۲. طلوعی، محمود، پدر و پسر، ص۳۱۲، تهران، علم، ۱۳۷۴.
۳. ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات، ج۱، ص۳۴۶.
۴. بهنود، مسعود، نخست وزیران ایران، ص۵۱۰.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان ابتهاج»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۲۴.    






جعبه ابزار