• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

احقاف (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احقاف از ریشه «حقف» به‌معنای برآمدگی و انحنا، سرزمین هود پیامبر و قوم عاد است.



واژه احقاف از ریشه «حقف» به‌معنای برآمدگی و انحنا است. که تپّه‌های منحنی شن،خمیدگی پشت شتر و دیگر حیوانات و خمیدگی هلال ماه، از كاربردهاى مشهور آن به ‌شمار مى‌رود. احقاف در اصطلاح به معنای شن‌هایی است که بر اثر وزش باد در بیابان‌ها به صورت منحنی و انبوه بر روی هم انباشته می‌شود. و نام وادیی است میان عمان و حضرموت و در نظری دیگر ریگزاری است مشرف بر دریا از سمت یمن که قوم عاد در آن سکونت داشته و حضرت هود علیه‌السّلام به سوی آنان مبعوث شد. احقاف در قالب صیغه جمع، به مجموعه تپّه‌های شنی در بیابان‌های کویری اطلاق شده، برای دیگر گونه‌های برآمدگی زمین به‌کار نمی‌رود؛ گرچه از برخی مفسّران نخستین، اطلاق آن بر کوه‌ها نیز گزارش شده است.


قرآن فقط یک بار این واژه را در آیه ‌۲۱ سوره احقاف به‌صورت محلّ سکونت قوم عاد و پیامبری هود (علیه‌السلام) به‌کار برده و سوره مذکور به همین مناسبت به این نام شهرت یافته است؛ البتّه ماجرای قوم عاد، در ۱۷ سوره دیگر نیز بازگو شده که گاه از خلال آن به برخی نکات درباره محلّ سکونت این قوم دست می‌یابیم. با این حال، محلّ دقیق این منطقه در قرآن تعیین نشده و وجود بیابان‌های شنی فراوان در مناطق گوناگون جزیرة‌العرب نیز بیش‌تر بر این ابهام افزوده است. قرآن در غالب یادکردهای خویش از عادیان، آنان را پس از قوم نوح می‌شمرد و همچنین گرچه تعبیر «عاداً الاولی:عاد نخستین» از نظر برخی مفسّران نشان‌دهنده وجود عاد دیگری است، می‌تواند بر قدمت بسیار این قوم کهن دلالت کند. سرزمین این قوم، بنا به گزارش قرآن در جزیرة‌العرب یا منطقه‌ای نزدیک به آن قرار داشته است:«و‌لَقَد اَهلَکنا ما حَولَکُم مِنَ‌القُری». از برخی آیات قرآن نیز آشنایی عرب با ماجرای قوم عاد برمی‌آید:«اَلَم‌یَأتِکُم نَبَأُ الَّذینَ مِن قَبلِکُم قَومِ نوح و عاد و ثمود‌...» که در کنار سفارش خداوند به کافران عرب جهت مسافرت برای عبرت‌گیری ازعاقبت شوم برخی اقوام گذشته:«واِن یُکَذِّبوکَ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وثَمود... اَفَلَم یَسیروا فِی الاَرضِ فَتَکونَ لَهُم قُلوبٌ‌...» احتمالا نشان دهنده نزدیکی این منطقه به جزیرة‌العرب است پاره‌ای از گزارش‌های برخی مورّخان اسلامی نیز از آن حکایت می‌کند که محلّ سکونت قوم عاد، به‌طور کامل نزد عرب شناخته شده بود و در مسیر گذرگاه‌های آنان قرار داشت. قرآن در دو آیه دیگر به صراحت از ماندن آثار محلّ سکونت عاد تا برهه‌ای از زمان «فَاَصبَحوا لا‌یُری اِلاّ مَسکِنُهُم» و شناخته شدن آن مکان نزد عرب «وعادًا وثَمودَا وقَد تَبَیَّنَ لَکُم مِن مَسکِنِهِم» یاد‌کرده است. از سوی دیگر، اشاره به ماجرای قوم عاد در سخنان مؤمن آل فرعون آشنایی مصریان با آنان و احتمالا نزدیکی منطقه‌شان به مصر را نشان‌می‌دهد:«اِنّی اَخافُ عَلَیکُم مِثلَ یَومِ الاَحزاب مِثلَ دَأبِ قَومِ نوح وعاد وثَمودَ‌...»


در برخی روایات و اخبار تفسیری نیز از وجود آثاری از این قوم در محلّ سکونتشان خبر داده شده است.در روایات و اخبار اسلامی، همانند بسیاری دیگر از داستان‌ها به رد پای افسانه پردازانی مانند وهب‌بن منبه برمی‌خوریم . که اعتماد پژوهشگران را به پاره‌ای از آن‌ها از میان برده است. در روایاتی دیگر، از احقاف به‌صورت بدترین وادی
[۴۰] المصنف، ج۵، ص۱۱۶.
و دورترین منطقه جهان یاد‌شده که شاید به وضعیّت بسیار سخت آب و هوایی و فقدان هرگونه آثار حیات و آبادانی در آن اشاره دارد. هم‌چنین سرزمین مزبور با چاه برهوت که محل استقرار جان‌های کافران است، در ارتباط دانسته شده
[۴۴] المصنف، ج۵، ص‌۱۱۶.
که احتمالاً نوعی تأویل و تمثیل به‌شمار می‌رود. در همین جهت، برخی نیز احقاف را کوهی از زبرجد سبز با برخی ویژگی‌های غیر طبیعی دانسته و آن را همان کوه قاف شمرده‌اند.


بر اساس آیات و اخبار احقاف، سرزمین قوم عاد است: «واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف وقد خلت النذر من بین یدیه ومن خلفه الا تعبدوا الا اللـه انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم: (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشته‌های دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم! »تعبیر «اودیه» جمع وادی در آیه‌۲۴ سوره احقاف نشان می‌دهد که آنان در دشت‌های مسطّحی می‌زیستند. احتمالا آنان همانند قوم ثمود (به‌ویژه با توجّه به تقارن یاد آن‌ها در قرآن) در دشت‌هایی نزدیک کوهستان زندگی می‌کرده، این بناها را بر قلّه تپه‌ها و کوه‌های اطراف می‌ساختند. قوم عاد قومی بودند که هفت صد سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین احقاف زندگی می‌کردند و جدشان «عاد بن عوص» بود، به همین دلیل به آن‌ها قوم عاد می‌گفتند و حضرت هود علیه‌السّلام نیز از همین قوم بود و «عاد بن عوص» جد سوم ا و به شمار می‌آمد. خداوند قوم عاد را بعد از نوح علیه‌السّلام در زمین استقرار داد، آن‌ها افرادی تنومند، بلند قامت و نیرومند بودند، به طوری که با دست خویش، سنگ کوه‌ها را می‌شکافتند و به عنوان جنگاوران برگزیده به حساب می‌آمدند. شهرهای آباد، زمین‌های خرم و سرسبز و باغ‌های پرطراوت داشتند، طغیان بی بند و باری، عیش و نوش و شهوت پرستی و بت پرستی، جهل و گمراهی، لجاجت و سرکشی، در سراپای وجودشان دیده می‌شد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.


حضرت هود علیه‌السّلام از انبیاء الهی و نام مبارکش هفت بار در سه سوره قرآن آمده است، سوری که نام هود علیه‌السّلام در آنها ذکر شده است عبارتند از، سوره اعراف، سوره شعراء و سوره هود .و یک سوره به نام او نامیده شده است.وی از نوادگان حضرت نوح علیه‌السّلام است، که با هفت واسطه به او می‌رسد. سلسله نسب او را چنین ذکر کرده‌اند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح». آن حضرت دو هزار و ششصد و چهل وهشت سال بعد از هبوط آدم علیه‌السّلام به دنیا آمد. نام پدرش عبدالله (شالخ)،
[۸۰] تاریخ بلعمی، ص۱۴۳.
و نام مادرش بکیه
[۸۱] حبیب السیر، ص۳۲.
می‌باشد. او دومین پیامبری است که در برابر بت و بت پرستی قیام و مبارزه کرد.حضرت نوح اولین پیامبری است که که در برابر بت و بت پرستی قیام و مبارزه کرد و پیامبر قوم عاد است که در سرزمین احقاف زندگی می کردند. ابن بابویه گفته است: آن حضرت را برای این هود علیه‌السّلام گفتند، که از ضلالت قومش هدایت یافته بود و از سوی خدا برای هدایت قوم گمراهش برانگیخته شده بود.
[۸۴] حیاة القلوب، ج۱، ص۱۰۰.
در این که قبر حضرت هود کجاست میان مفسران و مورخان اختلاف است. بعضی گویند در غاری است در حضر موت، و بعضی گفته ا ند در مکه، در حجر اسماعیل مدفون است. جمعی معتقدند در نجف اشرف می‌باشد؛ در روایتی وارد شده که حضرت علی علیه‌السّلام بعد از ضربت خوردن فرمود، مرا در کنار قبر برادرانم هود و صالح (علیهما السلام) دفن کنید. مرحوم مجلسی می‌فرماید، بعید نیست جسد هود علیه‌السّلام بعد از دفن، مانند حضرت آدم علیه‌السّلام به نجف انتقال داده شده باشد.
[۸۵] حیاة القلوب، ج۱م ص۱۰۴.
برخی گزارش‌ها نیز از وجود قبری منسوب به هود (علیه‌السلام) در منطقه یمن حکایت دارند که ابن‌بطوطه آن را در سفرنامه خویش وصف کرده و گویا از دوره جاهلیّت تاکنون، محلّ زیارت مردم آن سرزمین بوده‌است. ابن‌بطوطه نیز از قبرى منسوب به حضرت هود علیه‌السلام در مسجد دمشق یاد ‌كرده كه احتمال دارد از آنِ یكى از قدیسان مسیحى بوده یا ناشى از فضیلت سازى‌هاى دوره بنی‌امیه باشد.حضرت هود علیه‌السّلام در چهل سالگی بر قوم عاد مبعوث شد. از قرآن می‌توان استفاده کرد که محل سکونت قوم عاد در احقاف بوده است.حضرت هود علیه‌السّلام قوم خود را به پرستش خدای یگانه و ترک بت پرستی دعوت کرد، زیرا آن را تنها راه رهایی از عذاب قیامت می‌دانست.ولی این دعوت در قوم عاد مؤثر واقع نشد. آنان هود علیه‌السّلام را تحقیر کرده و او را بی مقدار شمردند و نسبت نادانی و سبک مغزی و دروغ به وی دادند، ولی هود علیه‌السّلام با تاکید بر این که فرستاده خدای جهانیان است و جز خیرخواهی انان منظور ندارد، این نسبت‌های ناروا را از خود نفی کرد.اما قوم عاد در برابر اندرزهای پر مهر حضرت هود علیه‌السّلام به جای اینکه پاسخ مثبت دهند، به لجاجت و سرکشی پرداختند و گفتند: آیا آمده‌ای به ما بگویی، خدای یگانه را بپرستیم و از آنچه پدرانمان می‌پرستند دست برداریم؟ اگر راست می‌گویی عذابی را که به ما وعده کردی بر ما بفرست. این جا بود که حضرت هود علیه‌السّلام به آنان فرمود: خشم و غضب الهی قطعا بر شما وارد خواهد شد، در انتظار عذاب الهی باشید و من نیز در انتظار خواهم بود.


پس از آن که حضرت هود علیه‌السّلام قوم خود را هفتصد و شصت سال
[۱۰۸] حیاة القلوب، ج۱، ص۱۰۰.
هدایت و ارشاد نمود و آن‌ها سرپیچی نموده و دعوتش را رد کردند، خداوند به مدت سه یا هفت سال باران از آن‌ها بازداشت.
[۱۰۹] حیاة القلوب، ج۱، ص۰۴.
و این خود هشداری بود که عذاب آن‌ها نزدیک است، در همین فرصت نیز هود علیه‌السّلام به پند و اندرز قوم خود می‌پرداخت و به آن‌ها می‌گفت: از خدای خود بخواهید که گناهان گذشته شما را بیامرزد و با توبه کردن به سوی او باز گردید، اگر شما این کار را انجام دهید، خداوند باران پی در پی خواهد فرستاد و نعمت‌های شما فراوان می‌گردد.گروهی از قحطی زدگان به نزد هود علیه‌السّلام آمدند و از او خواستند تا دعا کند. هود علیه‌السّلام نیز دست به دعا برداشت و به آنان گفت: به سرزمینتان برگردید، چرا که باران رحمت الهی آغاز گشته است، هود علیه‌السّلام به موعظه و دعای در حق امت خویش ادامه داد، به طوری که سرزمین‌های آن‌ها مجددا سرسبز شد.
[۱۱۲] حیاة القلوب، ج۱، ص۱۰۱.
«واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف وقد خلت النذر من بین یدیه ومن خلفه الا تعبدوا الا اللـه انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم: برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشته‌های دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم! » اما باز هم به کفر و سرکشی خود ادامه دادند و رسالت پیامبر خدا را انکار کردند، آنگاه فرمان خدا تعلق گرفت که بر انها عذاب نازل شود.«فلما ر اوه عار ضا مستقبل اودیتهم قالوا هـذا عار ض ممطر نا بل هو ما استعجلتم به ر یح فیها عذاب الیم : هنگامی که آن (عذاب الهی) را بصورت ابر گسترده‌ای دیدند که بسوی دره‌ها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما می‌بارد! » (ولی به آنها گفته شد: ) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب می‌کردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است! »
خدای سبحان بادی بسیار شدید بر قوم عاد مسلط گرداند، که هفت شب و هشب روز پی در پی بر آنان وزیدن گرفت، و همان گونه که درخت نخل میان تهی، از ریشه کنده می‌شد بدن‌های آنان از جا کنده شد و بر زمین کوبیده می‌شد و بدین سان به هلاکت رسیدند و بدن هایشان قطعه قطعه گردید و همگی نابود شدند و یکی هم باقی نماند، به گونه‌ای که فردای آن روز جز خانه هایشان چیزی دیده نمی‌شد.«تدمر کل شیء بامر ر بها فاصبحوا لا یر ی الا مساکنهم کذلک نجزی القوم المجر مین: همه چیز را بفرمان پروردگارش در هم میکوبد و نابود میکند (آری) آنها صبح کردند در حالی که چیزی جز خانه هایشان به چشم نمی‌خورد؛ ما این گونه گروه مجرمان را کیفر می‌دهیم! » و حضرت هود علیه‌السّلام و همراهان مؤمن او را از عذاب رهانید.ولی قرآن چگونگی نجات هود علیه‌السّلام را برای ما روشن نساخته است، مطابق پاره‌ای از روایات هود علیه‌السّلام و اطرافیانش، بعد از هلاکت قوم، به سرزمین حضر موت کوچ نموده و تا آخر عمر در آنجا زیستند.


بنابر آیات قرآن احقاف اجمالا منطقه‌ای واقع در جزیرة العرب است :
«واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف وقد خلت النذر من بین یدیه ومن خلفه الا تعبدوا الا اللـه انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم: (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشته‌های دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم! »
«ولقد اهلکنا ما حولکم من القر ی وصر فنا الآیات لعلهم یر جعون: ما آبادیهایی را که پیرامون شما بودند نابود ساختیم، و آیات خود را بصورتهای گوناگون (برای مردم آنها) بیان کردیم شاید بازگردند! »
احقاف از نظر عموم مفسّران اسلامی، در منطقه‌ای از یمن در جنوب عربستان قرار داشته است؛ البتّه برخی نیز احقاف را نام کوهی در شام یا منطقه‌ای اطراف حسمی در شمال جزیرة‌العرب دانسته‌اند که آبادانی و سرسبزی این منطقه با برخی گزارش‌های قرآن از محلّ سکونت عاد، شباهت دارد. وجود کوهی به نام «ارم» فرضیّه وقوع سرزمین احقاف در این منطقه را نزد برخی خاورشناسان تقویت کرده است. سرزمین یمن در جنوب و منطقه حسمی در شمال عربستان که ترکیبی از دشت و کوه است. و همچنین منطقه «وادی‌القری» در حجاز با توجّه به اکتشاف آثاری دست نوشته و بقایای یک معبد بر فراز کوهی در آن، با گزارش این آیات مطابقت دارند. همچنین آنان بناهای بزرگ می‌ساختند:«وتَتَّخِذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدون» که گویا نوعی قلعه و کاخ بوده است. همچنین از تهاجم و حمله‌های سخت و شدید این قوم به سرزمین‌های اطراف یاد‌شده:«واِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارین» که نشان دهنده اقتدار آنان در منطقه‌ای به نسبت گسترده است. انتشار آنان در چنین منطقه‌ای که از یمن تا شام دانسته شده، و در برخی اخبار حکایت شده است. کاوش‌های باستان شناسی در مناطق گوناگون جزیرة العرب نیز اطلاعات بسیاری از اقوام گذشته این سرزمین در اختیار گذاشته که البته همه آن‌ها بی شباهت با وضعیت قوم عاد نیستند؛ اما تاکنون آثار مشخصی از عادیان ساکن احقاف به گونه‌ای که از تطابق گزارش قرآن بر آن اطمینان حاصل شود، به دست نیامده است.شاید از همین روی برخی معاصران، عادیان را ازاقوام ما قبل تاریخ شمرده‌اند. برخی ضرب المثل‌های رایج میان عرب جاهلی نیز از قدمت عاد و فاصله بسیار آن مردم از عصر نزول قرآن حکایت دارد.پاره‌ای از گزارش‌های برخی مورخان اسلامی نیز از آن حکایت می‌کند که محل سکونت قوم عاد، به طور کامل نزد عرب شناخته شده بود و در مسیر گذرگاه‌های آنان قرار داشت.گرچه از نام احقاف برمی آید که سرزمین عادیان، منطقه‌ای بیابانی و خشک بوده است، در آیاتی دیگر از باغ‌ها و چشمه سارهای محل سکونتشان یاد شده است هم چنین وعده هود به نزول باران در صورت توبه و استغفار ایشان و انتظار آنان برای نزول باران نشان می‌دهد که آنان در سرزمین خشک یا در حال گذراندن دوره‌ای از خشک سالی بوده‌اند. برخی روایات تفسیری و اخبار جاهلی نیز از این حادثه خبر داده‌اند. از سوی دیگر، مطالعات زمین شناسی و باستان شناسی نشان می‌دهد که بیابان‌های جزیرة العرب در دوره‌های پیشین، از سرسبزی و اعتدال آب و هوایی برخوردار بوده و در دوره‌ای خاص در اثر تغییر وضعیت جوی، این منطقه به شکل بیابان درآمده که در اثر آن، مهاجرت‌های متعددی از این سرزمین رخ داده است. در برخی روایات تفسیری نیز به تغییر و تحول زیست محیطی محل سکونت عادیان در اثر خشم خداوند اشاره شده است؛ بنابراین، شاید آن دو گزارش، به دو دوره از پیامبری هود مربوط بوده یا آن که نام احقاف، نه از آغاز، بلکه در دوره‌های متاخر پس از وقوع عذاب بر ساکنانش بر آن نهاده شده باشد. از توضیحات برخی مفسرانو کاربردهای گوناگون این کلمه نیز برمی آید که احقاف بیش از آن که نامی برای سرزمین خاصی باشد، بر عموم بیابان‌های دارای تپه‌های شنی اطلاق می‌شود. بر این اساس، گزارش‌های متفاوت از محل سکونت عاد، در واقع هر یک خطاب به گروه خاصی از آنان بوده است. اقلیم نگاران مسلمان و مفسران قرآن در شناسایی محل سکونت عادیان با تکیه بر مفهوم واژه احقاف و گزارش‌های شبه تاریخی و روایی، بیش تر، مناطقی میان عمان و یمن و عربستان در جنوب ربع الخالی را ذکر کرده‌اند. عمده این اقوال به بخش‌های گوناگون یا تمام منطقه به نسبت گسترده‌ای از شمال حضرموت تا شهر ساحلی شحر به سمت شرق در امتداد خلیج عدن تا شهر مهره در ساحل خلیج قمر و در نهایت سرزمین عمان تا شهر ظفار اشاره دارند. برخی نیز با توسعه بیش تر دامنه این سرزمین، تا عمق صحرای مرکزی و شمال شرقی عربستان پیش رفته و از «دهناء» نیز در زمره منطقه نفوذ عاد یاد کرده‌اند که در این صورت، وجه جمعی میان فرضیه‌های وقوع احقاف در جنوب و شمال جزیرة العرب برقرار شده و افزون بر این، قولی که احقاف را نام کوهی در بادیه شام در اطراف تبوک می‌داند نیز با توجه به وقوع منطقه مورد نظر در شمال غربی عربستان به موازات دهناء چندان نامعقول و خلاف نظر مشهور نمی‌نماید یا آن که منطقه «جبل الشام» در شمال عمان مورد نظر بوده که به اشتباه، کوهی در شام قلمداد شده است. با این همه، احتمالا عذاب الهی در محدوده خاصی از این منطقه گسترده که شاید محل اصلی گردهمایی و تمرکز آنان بوده، رخ داده است. در این میان، سرزمین یمن با توجه به وجود منطقه‌ای کوهستانی در شمال آن و منطقه‌ای سرسبز و آباد در امتداد ساحل دریای سرخ در غرب آن و بیابانی خشک و کویری در جنوب آن، ادعای وجود احقاف محل عذاب عاد (در مقایسه با کاربرد گسترده واژه احقاف که بخش‌های بیابانی گوناگونی از جزیرة العرب را شامل می‌شود) در آن، با مجموع گزارش‌های تاریخی و کاوش‌های باستان شناسی و تحقیقات زمین شناسی بیش تر سازگار است.


۱. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص‌۵۱، «حقف».    
۲. دینوری، ابن قتیبه، غریب القرآن، ص۳۵۰.    
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۱۲۶.    
۴. نحاس، ابی جعفر، معانی القرآن، ج‌۶، ص‌۴۵۲.    
۵. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج‌۴، ص‌۱۳۴۵‌-۱۳۴۶.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌ البیان، ج‌۹، ص‌۱۴۹.    
۷. زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج‌۱، ص‌۲۹۹.    
۸. فیروزآبادی، مجدالدین، القاموس المحیط، ج‌۳، ص‌۱۲۹.    
۹. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تنویر الحوالک، ج۱، ص‌۲۵۶.    
۱۰. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۲۸۰.    
۱۱. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۰۳.    
۱۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۱۲۶.    
۱۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‌۹، ص‌۵۳.    
۱۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۲۴.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۰.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر، جامع‌ البیان،ج‌۲۲، ص‌۱۲۵.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، جامع‌ البیان، ج‌۲۴، ص‌۴۰۶.    
۱۸. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۶، ص۲۰۳.    
۱۹. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج‌۴، ص‌۱۷۳.    
۲۰. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۲۱. نجم/سوره۵۳، آیه۵۰.    
۲۲. عبدالباری، عبدالمجید، فتح الباری، ج۶، ص۲۶۸.    
۲۳. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۲۴. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۴.    
۲۵. حج/سوره۲۲، آیه۴۲۴۶.    
۲۶. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن‌ کثیر، ج‌۳، ص‌۴۲۳.    
۲۷. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج‌۱، ص۳۰۸.    
۲۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۲۹. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۹.    
۳۰. غافر/سوره۴۰، آیه۳۰.    
۳۱. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۶۱.    
۳۲. متقی هندی، کنز العمال، ج‌۱۲، ص‌۴۷۹‌-۴۸۰.    
۳۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۳.    
۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۱۱، ص۳۵۶.    
۳۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۱۱، ص۳۶۰.    
۳۶. راوندی، ابن هبة الله، قصص الانبیاء، ص‌ ۸۸‌‌۸۹‌.    
۳۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۱۱، ص۳۶۱‌-۳۶۲.    
۳۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۳۵۷.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۷.    
۴۰. المصنف، ج۵، ص۱۱۶.
۴۱. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، الدرالمنثور، ج۷، ص۴۴۸.    
۴۲. صفار، محمد بن حسن، دلائل الامامه، ص‌۲۲۸.    
۴۳. بحرانی، هاشم، مدینة المعاجز، ج‌۵، ص‌۵۴‌-۵۵.    
۴۴. المصنف، ج۵، ص‌۱۱۶.
۴۵. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص‌۵۲۸.    
۴۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۹۱.    
۴۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۲۳۲.    
۴۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۴۶، ص‌۲۴۳.    
۴۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۸۹.    
۵۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۶، ص۲۸۹.    
۵۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۶۰، ص‌۲۰۶.    
۵۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۸، ص‌۲۸۶.    
۵۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۹، ص‌۲۱۵.    
۵۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۱۷، ص‌۳۹۳.    
۵۵. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص‌۵۱، «حقف».    
۵۶. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‌۹، ص‌۵۳    
۵۷. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج‌۱، ص‌۱۱۵.    
۵۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۵۹. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۴.    
۶۰. فجر/سوره۸۹، آیه۶‌۹.    
۶۱. راوندی، ابن هبة الله، قصص الانبیاء، ج۱، ص۸۸.    
۶۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۲۵.    
۶۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۲، ص۵۰۷.    
۶۴. اعراف/سوره۷، آیه۶۹.    
۶۵. هود/سوره۱۱، آیه۵۹.    
۶۶. فجر/سوره۸۹، آیه۸.    
۶۷. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۲۸.    
۶۸. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۳۵.    
۶۹. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۲۸.    
۷۰. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۳۵.    
۷۱. اعراف/سوره۷، آیه۶۵.    
۷۲. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۲۴.    
۷۳. هود/سوره۱۱، آیه۵۰.    
۷۴. هود/سوره۱۱، آیه۵۳.    
۷۵. هود/سوره۱۱، آیه۵۸.    
۷۶. هود/سوره۱۱، آیه۶۰.    
۷۷. هود/سوره۱۱، آیه۸۹.    
۷۸. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۱۶۸.    
۷۹. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، قصص الأنبیاء، ج۱، ص۱۲۰.    
۸۰. تاریخ بلعمی، ص۱۴۳.
۸۱. حبیب السیر، ص۳۲.
۸۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۰۷.    
۸۳. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۲۵۸.    
۸۴. حیاة القلوب، ج۱، ص۱۰۰.
۸۵. حیاة القلوب، ج۱م ص۱۰۴.
۸۶. بکری، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱۹.    
۸۷. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۲۳۴.    
۸۸. ادریسی، نزهة‌ المشتاق، ج۱، ص۵۶.    
۸۹. عیدروس، النور السافر، ج۱، ص۶۲‌.    
۹۰. متقی هندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۴۷۹.    
۹۱. ابن بطوطة، رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۱، ص‌۳۱۰.    
۹۲. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج‌۱، ص‌۳۱۳.    
۹۳. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج‌۸‌، ص‌۱۰۱.    
۹۴. ابن بطوطة، رحلة ابن‌بطوطه، ج‌۲، ص‌۱۲۶.    
۹۵. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج‌۱، ص۳۱۳.    
۹۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۲، ص۵۰۸.    
۹۷. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۹۸. اعراف/سوره۷، آیه۶۵.    
۹۹. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۱۰۰. هود/سوره۱۱، آیه۵۰.    
۱۰۱. اعراف/سوره۷، آیه۶۶.    
۱۰۲. اعراف/سوره۷، آیه۶۷.    
۱۰۳. اعراف/سوره۷، آیه۶۸.    
۱۰۴. هود/سوره۱۱، آیه۵۲.    
۱۰۵. هود/سوره۱۱، آیه۵۷.    
۱۰۶. اعراف/سوره۷، آیه۷۰.    
۱۰۷. اعراف/سوره۷، آیه۷۱.    
۱۰۸. حیاة القلوب، ج۱، ص۱۰۰.
۱۰۹. حیاة القلوب، ج۱، ص۰۴.
۱۱۰. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۱۸.    
۱۱۱. هود/سوره۱۱، آیه۵۲.    
۱۱۲. حیاة القلوب، ج۱، ص۱۰۱.
۱۱۳. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۱۱۴. هود/سوره۱۱، آیه۵۶.    
۱۱۵. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۴.    
۱۱۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۱۱، ص‌۳۵۷.    
۱۱۷. راوندی، ابن هبة الله، قصص الانبیاء، ج۱، ص۸۸.    
۱۱۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۵.    
۱۱۹. حاقه/سوره۶۹، آیه۶۸.    
۱۲۰. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۱.    
۱۲۱. قمر/سوره۵۴، آیه۱۸.    
۱۲۲. قمر/سوره۵۴، آیه۱۹.    
۱۲۳. قمر/سوره۵۴، آیه۲۰.    
۱۲۴. هود/سوره۱۱، آیه۵۸.    
۱۲۵. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۱.    
۱۲۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۷.    
۱۲۷. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم‌البلدان، ج‌۱، ص‌۱۱۵.    
۱۲۸. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۰۵.    
۱۲۹. مجاهد بن خبیر، تفسیر مجاهد، ص‌۶۰۳.    
۱۳۰. بکری، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۲، ص۴۴۶.    
۱۳۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۲۴.    
۱۳۲. بکری، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱۹.    
۱۳۳. المفصل جواد علی، فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۶۸.    
۱۳۴. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۶، ص‌۲۰۴.    
۱۳۵. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۶۹.    
۱۳۶. راوندی، ابن هبة الله، قصص الانبیاء، ج۱، ص۸۸.    
۱۳۷. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۶.    
۱۳۸. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۴.    
۱۳۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۵، ص‌۳۰۰.    
۱۴۰. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۶.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌ البیان، ج‌۷، ص‌۳۴۴.    
۱۴۲. محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج‌۸، ص۴۴۱.    
۱۴۳. جامع‌البیان، الطبری، ج‌۱۲، ص‌۵۰۷.    
۱۴۴. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۶، ص‌۲۰۴.    
۱۴۵. شوکانی، فتح القدیر، ج‌۵، ص۲۷.    
۱۴۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۰۷.    
۱۴۷. محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۳۰۴۸.    
۱۴۸. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۸.    
۱۴۹. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۲۳.    
۱۵۰. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۰۸.    
۱۵۱. شعرا/سوره۲۶، آیه۱۳۴.    
۱۵۲. هود/سوره۱۱، آیه۵۲.    
۱۵۳. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۴.    
۱۵۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۰۰.    
۱۵۵. دمشقی، اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۳۷.    
۱۵۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۵۳.    
۱۵۷. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۶.    
۱۵۸. باری، عبدالمجید، فتح الباری، ج۲، ص۱۰۷۲.    
۱۵۹. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۲۸۰.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۰.    
۱۶۱. نمازی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۲، ص۳۳۵.    
۱۶۲. مقدسی، بحارالانوار، بحارالانوار، ج۶، ص۲۹۲.    
۱۶۳. مقدسی بشاری، احسن التقاسیم، ج۱، ص۵۳.    
۱۶۴. ابن خرداذبه، المسالک، ج۱، ص۱۴۴.    
۱۶۵. بکری، ابوعبید، المسالک و الممالک، ج۱، ص۹۲.    
۱۶۶. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۲۷۹-۲۸۰.    
۱۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۰.    
۱۶۸. مقدسی بشاری، احسن التقاسیم، ج۱، ص۷۰.    
۱۶۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۷، ص۴۰۷.    
۱۷۰. بکری، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۱۹.    
۱۷۱. دمشقی، اسماعیل بن کثر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۳۷.    
۱۷۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۲۵.    
۱۷۳. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۰۵.    
۱۷۴. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۷.    
۱۷۵. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۱۱۵.    
۱۷۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۲۳.    
۱۷۷. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۰۴.    
۱۷۸. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۱۱۵.    
۱۷۹. بکری، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۳، ص۷۸۲.    
۱۸۰. موی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۵، ص۴۴۲.    
۱۸۱. ابن بطوطة، رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۰.    
۱۸۲. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۵، ص۱۲.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۴۱۶، برگرفته از مقاله «احقاف».    


رده‌های این صفحه : موضوعات قرآنی




جعبه ابزار