احقاف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احقاف از ریشه «حقف» بهمعنای برآمدگی و انحنا، سرزمین
هود پیامبر و
قوم عاد است.
واژه احقاف از ریشه «حقف» بهمعنای برآمدگی و انحنا است.
که تپّههای منحنی
شن،
خمیدگی پشت
شتر و دیگر
حیوانات و خمیدگی هلال
ماه،
از كاربردهاى مشهور آن به شمار مىرود.
احقاف در
اصطلاح به معنای شنهایی است که بر اثر وزش
باد در بیابانها به صورت منحنی و انبوه بر روی هم انباشته میشود. و نام وادیی است میان
عمان و
حضرموت و در نظری دیگر ریگزاری است مشرف بر
دریا از سمت
یمن که
قوم عاد در آن سکونت داشته و
حضرت هود علیهالسّلام به سوی آنان مبعوث شد.
احقاف در قالب
صیغه جمع، به مجموعه تپّههای شنی در بیابانهای کویری اطلاق شده، برای دیگر گونههای برآمدگی
زمین بهکار نمیرود؛
گرچه از برخی مفسّران نخستین، اطلاق آن بر کوهها نیز گزارش شده است.
قرآن فقط یک بار این واژه را در
آیه ۲۱
سوره احقاف بهصورت محلّ سکونت
قوم عاد و پیامبری
هود (علیهالسلام) بهکار برده و سوره مذکور به همین مناسبت به این نام شهرت یافته است؛ البتّه ماجرای قوم عاد، در ۱۷
سوره دیگر نیز بازگو شده که گاه از خلال آن به برخی نکات درباره محلّ سکونت این قوم دست مییابیم. با این حال، محلّ دقیق این منطقه در قرآن تعیین نشده و وجود بیابانهای شنی فراوان در مناطق گوناگون
جزیرةالعرب نیز بیشتر بر این ابهام افزوده است.
قرآن در غالب یادکردهای خویش از عادیان، آنان را پس از قوم نوح میشمرد و همچنین گرچه تعبیر «عاداً الاولی:عاد نخستین»
از نظر برخی مفسّران نشاندهنده وجود عاد دیگری است، میتواند بر قدمت بسیار این قوم کهن دلالت کند. سرزمین این قوم، بنا به گزارش قرآن در
جزیرةالعرب یا منطقهای نزدیک به آن قرار داشته است:«ولَقَد اَهلَکنا ما حَولَکُم مِنَالقُری».
از برخی آیات قرآن نیز آشنایی عرب با ماجرای قوم عاد برمیآید:«اَلَمیَأتِکُم نَبَأُ الَّذینَ مِن قَبلِکُم قَومِ نوح و عاد و ثمود...»
که در کنار سفارش خداوند به کافران عرب جهت مسافرت برای عبرتگیری ازعاقبت شوم برخی اقوام گذشته:«واِن یُکَذِّبوکَ فَقَد کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وثَمود... اَفَلَم یَسیروا فِی الاَرضِ فَتَکونَ لَهُم قُلوبٌ...»
احتمالا نشان دهنده نزدیکی این منطقه به جزیرةالعرب است پارهای از گزارشهای برخی مورّخان اسلامی نیز از آن
حکایت میکند که محلّ سکونت قوم عاد، بهطور کامل نزد
عرب شناخته شده بود و در مسیر گذرگاههای آنان قرار داشت.
قرآن در دو آیه دیگر به صراحت از ماندن آثار محلّ سکونت عاد تا برههای از زمان «فَاَصبَحوا لایُری اِلاّ مَسکِنُهُم»
و شناخته شدن آن مکان نزد عرب «وعادًا وثَمودَا وقَد تَبَیَّنَ لَکُم مِن مَسکِنِهِم»
یادکرده است. از سوی دیگر، اشاره به ماجرای قوم عاد در سخنان مؤمن آل
فرعون آشنایی مصریان با آنان و احتمالا نزدیکی منطقهشان به
مصر را نشانمیدهد:«اِنّی اَخافُ عَلَیکُم مِثلَ یَومِ الاَحزاب مِثلَ دَأبِ قَومِ نوح وعاد وثَمودَ...»
در برخی
روایات و اخبار تفسیری نیز از وجود آثاری از این قوم در محلّ سکونتشان خبر داده شده است.
در روایات و اخبار اسلامی، همانند بسیاری دیگر از داستانها به رد پای افسانه پردازانی مانند
وهببن منبه برمیخوریم .
که اعتماد پژوهشگران را به پارهای از آنها از میان برده است. در روایاتی دیگر، از احقاف بهصورت بدترین وادی
و دورترین منطقه جهان
یادشده که شاید به وضعیّت بسیار سخت آب و هوایی و فقدان هرگونه آثار حیات و آبادانی در آن اشاره دارد. همچنین سرزمین مزبور با چاه
برهوت که محل استقرار جانهای
کافران است، در ارتباط دانسته شده
که احتمالاً نوعی
تأویل و
تمثیل بهشمار میرود. در همین جهت، برخی نیز احقاف را کوهی از
زبرجد سبز با برخی ویژگیهای غیر طبیعی دانسته
و آن را همان
کوه قاف شمردهاند.
بر اساس آیات و اخبار احقاف، سرزمین
قوم عاد است: «واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف وقد خلت النذر من بین یدیه ومن خلفه الا تعبدوا الا اللـه انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم: (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشتههای دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ میترسم! »
تعبیر «اودیه» جمع وادی در آیه۲۴
سوره احقاف نشان میدهد که آنان در دشتهای مسطّحی میزیستند. احتمالا آنان همانند قوم
ثمود (بهویژه با توجّه به تقارن یاد آنها در قرآن) در دشتهایی نزدیک
کوهستان زندگی میکرده،
این بناها را بر قلّه تپهها و کوههای اطراف میساختند. قوم عاد قومی بودند که هفت صد سال قبل از میلاد
مسیح در سرزمین احقاف زندگی میکردند و جدشان «
عاد بن عوص» بود، به همین دلیل به آنها قوم عاد میگفتند و حضرت هود علیهالسّلام نیز از همین قوم بود و «عاد بن عوص»
جد سوم ا و به شمار میآمد. خداوند قوم عاد را بعد از نوح علیهالسّلام در
زمین استقرار داد، آنها افرادی تنومند، بلند قامت و نیرومند بودند، به طوری که با
دست خویش، سنگ کوهها را میشکافتند و به عنوان جنگاوران برگزیده به حساب میآمدند. شهرهای آباد، زمینهای خرم و سرسبز و باغهای پرطراوت داشتند، طغیان بی بند و باری، عیش و نوش و
شهوت پرستی و بت پرستی،
جهل و گمراهی،
لجاجت و سرکشی، در سراپای وجودشان دیده میشد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر
حق تسلیم گردند.
حضرت هود علیهالسّلام از
انبیاء الهی و نام مبارکش هفت بار در سه
سوره قرآن آمده است، سوری که نام هود علیهالسّلام در آنها ذکر شده است عبارتند از،
سوره اعراف،
سوره شعراء و
سوره هود .
و یک سوره به نام او نامیده شده است.
وی از نوادگان
حضرت نوح علیهالسّلام است، که با هفت واسطه به او میرسد. سلسله نسب او را چنین ذکر کردهاند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح».
آن حضرت دو هزار و ششصد و چهل وهشت سال بعد از
هبوط آدم علیهالسّلام به دنیا آمد. نام پدرش عبدالله (شالخ)،
و نام مادرش بکیه
میباشد. او دومین پیامبری است که در برابر
بت و
بت پرستی قیام و مبارزه کرد.حضرت نوح اولین پیامبری است که که در برابر بت و بت پرستی قیام و مبارزه کرد و پیامبر قوم عاد است که در سرزمین احقاف زندگی می کردند.
ابن بابویه گفته است: آن حضرت را برای این هود علیهالسّلام گفتند، که از ضلالت قومش هدایت یافته بود و از سوی خدا برای هدایت قوم گمراهش برانگیخته شده بود.
در این که
قبر حضرت هود کجاست میان مفسران و مورخان اختلاف است. بعضی گویند در غاری است در حضر موت، و بعضی گفته ا ند در
مکه، در
حجر اسماعیل مدفون است. جمعی معتقدند در
نجف اشرف میباشد؛ در روایتی وارد شده که
حضرت علی علیهالسّلام بعد از ضربت خوردن فرمود، مرا در کنار قبر برادرانم هود و
صالح (علیهما السلام) دفن کنید. مرحوم
مجلسی میفرماید، بعید نیست جسد هود علیهالسّلام بعد از دفن، مانند حضرت آدم علیهالسّلام به نجف انتقال داده شده باشد.
برخی گزارشها نیز از وجود قبری منسوب به هود (علیهالسلام) در منطقه
یمن حکایت دارند
که
ابنبطوطه آن را در
سفرنامه خویش وصف کرده
و گویا از دوره
جاهلیّت تاکنون، محلّ
زیارت مردم آن سرزمین بودهاست.
ابنبطوطه نیز از قبرى منسوب به
حضرت هود علیهالسلام در
مسجد دمشق یاد كرده
كه
احتمال دارد از آنِ یكى از قدیسان مسیحى بوده یا ناشى از فضیلت سازىهاى دوره
بنیامیه باشد.
حضرت هود علیهالسّلام در چهل سالگی بر قوم عاد مبعوث شد.
از قرآن میتوان استفاده کرد که محل سکونت قوم عاد در احقاف بوده است.
حضرت هود علیهالسّلام قوم خود را به پرستش خدای یگانه و ترک بت پرستی دعوت کرد، زیرا آن را تنها راه رهایی از عذاب
قیامت میدانست.
ولی این دعوت در قوم عاد مؤثر واقع نشد. آنان هود علیهالسّلام را تحقیر کرده و او را بی مقدار شمردند و نسبت نادانی و سبک مغزی و
دروغ به وی دادند، ولی هود علیهالسّلام با تاکید بر این که فرستاده خدای جهانیان است و جز خیرخواهی انان منظور ندارد، این نسبتهای ناروا را از خود نفی کرد.
اما قوم عاد در برابر اندرزهای پر مهر حضرت هود علیهالسّلام به جای اینکه پاسخ مثبت دهند، به
لجاجت و سرکشی پرداختند و گفتند: آیا آمدهای به ما بگویی، خدای یگانه را بپرستیم و از آنچه پدرانمان میپرستند دست برداریم؟ اگر راست میگویی عذابی را که به ما وعده کردی بر ما بفرست.
این جا بود که حضرت هود علیهالسّلام به آنان فرمود: خشم و غضب الهی قطعا بر شما وارد خواهد شد، در انتظار عذاب الهی باشید و من نیز در انتظار خواهم بود.
پس از آن که
حضرت هود علیهالسّلام قوم خود را هفتصد و شصت
سال هدایت و ارشاد نمود و آنها سرپیچی نموده و دعوتش را رد کردند، خداوند به مدت سه یا هفت سال
باران از آنها بازداشت.
و این خود هشداری بود که عذاب آنها نزدیک است، در همین فرصت نیز هود علیهالسّلام به
پند و اندرز قوم خود میپرداخت و به آنها میگفت: از خدای خود بخواهید که گناهان گذشته شما را بیامرزد و با توبه کردن به سوی او باز گردید، اگر شما این کار را انجام دهید، خداوند باران پی در پی خواهد فرستاد و نعمتهای شما فراوان میگردد.
گروهی از قحطی زدگان به نزد هود علیهالسّلام آمدند و از او خواستند تا
دعا کند. هود علیهالسّلام نیز دست به دعا برداشت و به آنان گفت: به سرزمینتان برگردید، چرا که باران رحمت الهی آغاز گشته است، هود علیهالسّلام به
موعظه و دعای در حق
امت خویش ادامه داد، به طوری که سرزمینهای آنها مجددا سرسبز شد.
«واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف وقد خلت النذر من بین یدیه ومن خلفه الا تعبدوا الا اللـه انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم: برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشتههای دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ میترسم! »
اما باز هم به کفر و سرکشی خود ادامه دادند و
رسالت پیامبر خدا را انکار کردند، آنگاه فرمان خدا تعلق گرفت که بر انها عذاب نازل شود.
«فلما ر اوه عار ضا مستقبل اودیتهم قالوا هـذا عار ض ممطر نا بل هو ما استعجلتم به ر یح فیها عذاب الیم : هنگامی که آن (عذاب الهی) را بصورت ابر گستردهای دیدند که بسوی درهها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما میبارد! » (ولی به آنها گفته شد: ) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب میکردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است! »
خدای
سبحان بادی بسیار شدید
بر قوم عاد مسلط گرداند، که هفت
شب و هشب
روز پی در پی بر آنان وزیدن گرفت، و همان گونه که درخت
نخل میان تهی، از ریشه کنده میشد بدنهای آنان از جا کنده شد و بر
زمین کوبیده میشد و بدین سان به
هلاکت رسیدند و بدن هایشان قطعه قطعه گردید و همگی نابود شدند و یکی هم باقی نماند، به گونهای که فردای آن روز جز خانه هایشان چیزی دیده نمیشد.«تدمر کل شیء بامر ر بها فاصبحوا لا یر ی الا مساکنهم کذلک نجزی القوم المجر مین: همه چیز را بفرمان پروردگارش در هم میکوبد و نابود میکند (آری) آنها صبح کردند در حالی که چیزی جز خانه هایشان به چشم نمیخورد؛ ما این گونه گروه مجرمان را
کیفر میدهیم! »
و حضرت هود علیهالسّلام و همراهان
مؤمن او را از عذاب رهانید.
ولی قرآن چگونگی نجات هود علیهالسّلام را برای ما روشن نساخته است، مطابق پارهای از
روایات هود علیهالسّلام و اطرافیانش، بعد از هلاکت قوم، به سرزمین حضر موت
کوچ نموده و تا آخر عمر در آنجا زیستند.
بنابر
آیات قرآن احقاف اجمالا منطقهای واقع در جزیرة العرب است :
«واذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف وقد خلت النذر من بین یدیه ومن خلفه الا تعبدوا الا اللـه انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم: (سرگذشت
هود) برادر
قوم عاد را یاد کن، آن
زمان که قومش را در
سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشتههای دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت: ) من بر شما از عذاب روزی بزرگ میترسم! »
«ولقد اهلکنا ما حولکم من القر ی وصر فنا الآیات لعلهم یر جعون: ما آبادیهایی را که پیرامون شما بودند نابود ساختیم، و آیات خود را بصورتهای گوناگون (برای مردم آنها) بیان کردیم شاید بازگردند! »
احقاف از نظر عموم مفسّران اسلامی، در منطقهای از یمن در
جنوب عربستان قرار داشته است؛ البتّه برخی نیز احقاف را نام کوهی در
شام یا منطقهای اطراف حسمی
در شمال جزیرةالعرب دانستهاند که آبادانی و سرسبزی این منطقه با برخی گزارشهای قرآن از محلّ سکونت عاد، شباهت دارد. وجود کوهی به نام «ارم» فرضیّه وقوع سرزمین احقاف در این منطقه را نزد برخی
خاورشناسان تقویت کرده است.
سرزمین
یمن در جنوب و منطقه حسمی در شمال
عربستان که ترکیبی از
دشت و
کوه است.
و همچنین منطقه «وادیالقری» در
حجاز با توجّه به اکتشاف آثاری دست نوشته و بقایای یک
معبد بر فراز کوهی در آن،
با گزارش این آیات مطابقت دارند. همچنین آنان بناهای بزرگ
میساختند:«وتَتَّخِذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدون»
که گویا نوعی
قلعه و
کاخ بوده است.
همچنین از تهاجم و حملههای سخت و شدید این قوم به سرزمینهای اطراف یادشده:«واِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارین»
که نشان دهنده اقتدار آنان در منطقهای به نسبت گسترده است.
انتشار آنان در چنین منطقهای که از
یمن تا
شام دانسته شده،
و در برخی
اخبار حکایت شده است.
کاوشهای باستان شناسی در مناطق گوناگون جزیرة العرب نیز اطلاعات بسیاری از اقوام گذشته این سرزمین در اختیار گذاشته که البته همه آنها بی شباهت با وضعیت قوم عاد نیستند؛ اما تاکنون آثار مشخصی از عادیان ساکن احقاف به گونهای که از تطابق گزارش قرآن بر آن اطمینان حاصل شود، به دست نیامده است.شاید از همین روی برخی معاصران، عادیان را ازاقوام ما قبل
تاریخ شمردهاند.
برخی
ضرب المثلهای رایج میان عرب جاهلی نیز از قدمت عاد و فاصله بسیار آن
مردم از عصر نزول قرآن
حکایت دارد.
پارهای از گزارشهای برخی مورخان اسلامی نیز از آن حکایت میکند که محل سکونت قوم عاد، به طور کامل نزد عرب شناخته شده بود و در مسیر گذرگاههای آنان قرار داشت.
گرچه از نام احقاف برمی آید که سرزمین عادیان، منطقهای بیابانی و خشک بوده است، در آیاتی دیگر از باغها و چشمه سارهای محل سکونتشان یاد شده است
هم چنین
وعده هود به نزول
باران در صورت
توبه و
استغفار ایشان
و انتظار آنان برای نزول باران
نشان میدهد که آنان در سرزمین خشک یا در حال گذراندن دورهای از خشک سالی بودهاند.
برخی روایات تفسیری و اخبار جاهلی نیز از این حادثه خبر دادهاند.
از سوی دیگر، مطالعات زمین شناسی و باستان شناسی نشان میدهد که بیابانهای جزیرة العرب در دورههای پیشین، از سرسبزی و
اعتدال آب و هوایی برخوردار بوده و در دورهای خاص در اثر تغییر وضعیت جوی، این منطقه به شکل بیابان درآمده که در اثر آن، مهاجرتهای متعددی از این سرزمین رخ داده است.
در برخی روایات تفسیری نیز به تغییر و تحول زیست محیطی محل سکونت عادیان در اثر
خشم خداوند اشاره شده است؛
بنابراین، شاید آن دو گزارش، به دو دوره از پیامبری هود مربوط بوده یا آن که نام احقاف، نه از آغاز، بلکه در دورههای متاخر پس از وقوع
عذاب بر ساکنانش بر آن نهاده شده باشد. از توضیحات برخی مفسران
و کاربردهای گوناگون این کلمه
نیز برمی آید که احقاف بیش از آن که نامی برای سرزمین خاصی باشد، بر عموم بیابانهای دارای تپههای شنی اطلاق میشود. بر این اساس، گزارشهای متفاوت از محل سکونت عاد، در واقع هر یک خطاب به گروه خاصی از آنان بوده است. اقلیم نگاران مسلمان
و مفسران قرآن
در شناسایی محل سکونت عادیان با تکیه بر مفهوم واژه احقاف و گزارشهای شبه تاریخی و روایی، بیش تر، مناطقی میان
عمان و یمن و عربستان در جنوب ربع الخالی را ذکر کردهاند. عمده این اقوال به بخشهای گوناگون یا تمام منطقه به نسبت گستردهای از شمال حضرموت
تا شهر ساحلی شحر
به سمت شرق در امتداد
خلیج عدن تا شهر مهره
در ساحل
خلیج قمر و در نهایت سرزمین عمان
تا شهر ظفار
اشاره دارند. برخی نیز با توسعه بیش تر دامنه این سرزمین، تا عمق صحرای مرکزی و شمال شرقی عربستان پیش رفته و از «دهناء» نیز در زمره منطقه نفوذ عاد یاد کردهاند که در این صورت، وجه جمعی میان فرضیههای وقوع احقاف در جنوب و شمال جزیرة العرب برقرار شده و افزون بر این، قولی که احقاف را نام کوهی در بادیه شام در اطراف
تبوک میداند نیز با توجه به وقوع منطقه مورد نظر در شمال غربی عربستان به موازات دهناء چندان نامعقول و خلاف نظر مشهور نمینماید یا آن که منطقه «جبل الشام» در
شمال عمان مورد نظر بوده که به اشتباه، کوهی در
شام قلمداد شده است. با این همه، احتمالا عذاب الهی در محدوده خاصی از این منطقه گسترده که شاید محل اصلی گردهمایی و تمرکز آنان بوده، رخ داده است. در این میان، سرزمین
یمن با توجه به وجود منطقهای کوهستانی در شمال آن و منطقهای سرسبز و آباد در امتداد ساحل
دریای سرخ در
غرب آن و بیابانی خشک و کویری در جنوب آن، ادعای وجود احقاف محل عذاب عاد (در مقایسه با کاربرد گسترده واژه احقاف که بخشهای بیابانی گوناگونی از جزیرة العرب را شامل میشود) در آن، با مجموع گزارشهای تاریخی و کاوشهای باستان شناسی و تحقیقات زمین شناسی بیش تر سازگار است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۴۱۶، برگرفته از مقاله «احقاف».