احتجاج اهل کتاب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم در موارد مختلف به احتجاجات با
اهل کتاب ، و خصوصاً
یهود و
نصاری ، پرداخته است.
بخشی از
احتجاج های
قرآن با
اهلکتاب و مربوط به ردّ آموزههای انحرافی
مسیحیت و
یهودیت میباشد؛
قرآن با بیان اینکه رسیدن به
هدایت و
بهشت اختصاص به هیچ
قوم و
نژادی ندارد و
فرزند داشتن خدا امری محال است، و عیسی مخلوق و بندهای از بندگان خداست، و با اعتراض به نگاه اربابگونه اهل کتاب به دیگران، و اینکه خود را قوم منتخب خدا بر روی
زمین می دانند ، به ردّ ادعاهای باطل آنها پرداخته است. یهودیان و نصارا همچنین در مورد انتساب
حضرت ابراهیم (علبه السلام) به خود با هم به محاجه برخاسته اند. انکار
نبوت پیامبر اسلام یکی دیگر از موارد محاجه آنها است، که
قرآن با بیانی ساده و قابل فهم، به ردّ اندیشههای باطل آنان پرداخته است.
اهلكتاب همه را گمراه و
هدایت را تنها در گرو
آیین خود مىدانستند: «وَقَالُوا كُونُوا
هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِینَ »«(اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید!» بگو: «(این آیینهای
تحریف شده، هرگز نمیتواند موجب هدایت گردد،) بلکه از
آیین خالص ابراهیم پیروی کنید! و او هرگز از مشرکان نبود!» »
البته حقانیت یكدیگر را نیز قبول نداشته، هر یك آیین دیگرى را بىپایه و اساس و فقط آیین خود را بر حق مىخواند:
؛
«وَقَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَیءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَىٰ شَیءٍ ...»«یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند»، و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند)»؛...».
اهل كتاب به سبب داشتن كتاب آسمانى و در برابر مشركان بتپرست خود را برگزيده و دوستان خدا مىدانستند. «وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّـهِ وَأَحِبَّاؤُهُ...»«یهود و نصاری گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم.»...»
آنان بر اساس همين باور، بر اين پندار باطل بودند كه كسى جز آنان هدایت یافته نیست و آنان هرگز به
جهنم و
عذاب الهی نمی رسند؛
قرآن در پاسخ به این ادعا چنین می فرماید: «قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم»«بگو: «...پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات میکند؟! ...»
و بعد از ارائه یک پرسش ادامه می دهد: «بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ»«بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده؛»
با این تعبیر
قرآن هرگونه برتری اهل کتاب را نفی می کند و در همین راستا می فرماید: «يَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ»«هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، میبخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات میکند؛»
اهل کتاب بر اساس امتیازات و فضایل پندارى، تنها خود را شایسته ورود به
بهشت و پیروان سایر
ادیان آسمانی را از آن محروم مىدانستند: «و قالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ
هودًا اَو نَصرى تِلكَ اَمانِیهُم قُل هاتوا بُرهنَكُم اِن كُنتُم صدِقین»«آنها گفتند: «هیچ کس، جز
یهود یا
نصاری ، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» این آرزوی آنهاست! بگو: «اگر راست میگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!» ».
«
لن» به انحصار ابدى بهشت براى آنان اشاره دارد و حرف «
أو» بیانگر این است كه یهود و نصارا هر دو این ادعا را داشتند.
؛
؛
قرآن از یك سو چنین ادعایى را صرفاً آمال و آرزوى آنان و بىدلیل مىخواند و از سوى دیگر ورود به بهشت را فقط بر اساس
ایمان و عمل صالح امكانپذیر مىشمارد و این كه به دلخواه اهل كتاب و حتى مسلمانان نیز نیست:«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا»«و کسانی که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند، بزودی آن را در باغهایی از
بهشت وارد میکنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. ...»
« لَّیسَ بِأَمَانِیكُمْ وَلَا أَمَانِی أَهْلِ الْكِتَابِ ۗ مَن یعْمَلْ سُوءًا یجْزَ بِهِ وَلَا یجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا»«(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست؛ هر کس عمل بدی انجام دهد،
کیفر داده میشود؛ و کسی را جز خدا،
ولّی و یاور خود نخواهد یافت. »
اهل كتاب خود را نسبت به دیگر ساكنان
شبه جزیره عرب كه اغلب
بتپرست و فاقد آیین و كتاب آسمانى بودند، به ویژه
مشرکان مکه برتر مىدانستند: «وَقَالُوا كُونُوا
هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِینَ »«(اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید!» بگو: «(این آیینهای
تحریف شده، هرگز نمیتواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید! و او هرگز از مشرکان نبود!» »
و بدین جهت خود را در برابر آنان مسئول نیز نمىدانستند: «قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیینَ سَبیل»«میگویند: «ما در برابر
امّیّین ( غیر یهود)، مسؤول نیستیم.» ».
آنان پا را فراتر گذاشته، مدعى بودند كه فرزندان و دوستان خدایند. گرچه ادعاى برگزیدگى بیشتر در میان یهود رواج داشت؛ اما نصارا نیز به تدریج این ادعا را مطرح كردند: «وقالَتِ الیهودُ والنَّصرى نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ»«یهود و نصاری گفتند: «ما،
فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم.»...».
قرآن در پاسخ آنان
آمرزش گناه را تابع
اراده حكیمانه خداوند و نه در گرو یهودى یا نصرانى بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دلیل بطلان ادعاى آنان مىآورد: اگر راست مىگویید چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان
کیفر مىكند: «قل فلم یعذّبكم بذنوبكم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یغفِرُ لِمَن یشاءُ و یعَذِّبُ مَن یشاءُ»؛
همچنین مىگوید: اگر به راستى اولیاى خدا هستید چرا مشتاق
مرگ و دیدار
خداوند نیستید؛«قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ »«بگو: «ای یهودیان! اگر گمان میکنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید (تا به لقای محبوبتان برسید)!» »
گویا اهل كتاب بر اثر برخى جرم ها و گناهانى كه به ارتكاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق كیفر
دوزخ مىدانستند؛ اما چون خود را
دوست و برگزیده خداوند مىشمردند، معتقد بودند تنها چند روزى محدود در
آتش دوزخ خواهند ماند.
یهود مدعى بودند كه فقط به مدت ۴۰
روز كه
بنیاسرائیل در غیاب
حضرت موسی علیه السلام به
گوسالهپرستی پرداختند،
عذاب خواهند شد؛
؛
«قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیامًا مَّعْدُودَاتٍ ۖ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَّا كَانُوا یفْتَرُونَ»«میگفتند: «آتش (دوزخ)، جز چند روزی به ما نمیرسد. (و کیفر ما، به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است.)» این
افترا (و دروغی که به خدا بسته بودند،) آنها را در دینشان
مغرور ساخت (و گرفتار انواع گناهان شدند). »
اما
قرآن ادعاى آنان را مردود دانسته، ضمن بیان این نكته كه مورد
لعن خداوند هستند،«...مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ...»«...کسانی که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد
خشم قرار داده...»
از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: «اِنَّ الَّذینَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتبِ والمُشرِكینَ فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها»«
کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند، جاودانه در آن میمانند؛ آنها بدترین مخلوقاتند! ».
با توجه به جایگاه بلند
حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان
پدر ادیان توحیدی و آن كه خاستگاه اصلى دو دین
یهود و نصارا از طریق موسى و پیامبران الهى بوده است، هر یك از دو گروه اهل كتاب مىكوشیدند آن حضرت را پیرو آیین خود معرفى كنند و هر كدام می کوشیدند تا آن حضرت را منتسب به خود معرفی کنند؛ ولی
قرآن كریم بر تمام این پندارها خط بطلان می كشد و انتساب آن حضرت را به یهود و نصاری منتفی میداند؛«مَا كَانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلَا نَصْرَانِیا وَلَـٰكِن كَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِینَ»«ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و
مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. »
قرآن با توجه به این كه دین یهود و نصارا پس از ابراهیم علیه السلام پیدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنین ادعا و ستیزى، اعلام كرد كه ابراهیم علیه السلام بر دین یهود یا نصارا نبوده بلكه تابع
دین حنیف بوده است:« یا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِیلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»«ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع میکنید (و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی مینمایید)؟! در حالی که
تورات و
انجیل ، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمیکنید؟!»
یهود و نصاری، هر كدام، گذشته از آن كه ابراهیم را از خود میدانستند دیگر انبیای ابراهیمی را نیز به خود مرتبط ساخته و آنها را یهودی یا نصاری معرفی میكردند و لذا
قرآن، چنان كه حضرت ابراهیم را یهودی و یا نصاری نمی داند، در مورد دیگر انبیای ابراهیمی چنین نظر می دهد و می فرماید: «اَم تَقولونَ اِنَّ اِبرهیمَ و اِسمعیلَ واِسحقَ و یعقوبَ والاَسباطَ كانوا
هودًا اَو نَصرى»«یا میگویید: «ابراهیم و
اسماعیل و
اسحاق و
یعقوب و
اسباط ، یهودی یا نصرانی بودند»؟! »
و
قرآن در پاسخ آنان این ادعا را ادعایی بدون
علم و از روی
جهل می داند: «قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّـهُ»«بگو: «شما بهتر میدانید یا خدا؟! »
«هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّـهُ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»«شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفتگو میکنید؟! و خدا میداند، و شما نمیدانید.»
قرآن همچنین اهل كتاب را
مخاطب ساخته و كوشیده است بخشى از
عقاید باطل و غلوآمیز آنان در حوزه
فرهنگ دینی را اصلاح كند. نفى
الوهیت حضرت مسیح و
حضرت مریم علیهماالسلام و بنده خدا خواندن آنان، نفى
پسر خدا بودن حضرت عیسى و
اعتقاد به
تثلیث.
قرآن در رد ادعای مسیحیان درباره الوهیت مسیح؛ کسانی را که به الوهیت مسیح معتقدند کافر معرفی می کند: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ...»«آنها که گفتند: «خداوند همان مسیح بن مریم است»، بیقین کافر شدند، ...»
قرآن در رد اعتقاد به تثلیث نیز معتقدان به تثلیث را کافر دانسته«لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ...»«آنها که گفتند: «خداوند، یکی از سه خداست» (نیز) بیقین کافر شدند؛...»
و در ادامه بر مخلوق بودن حضرت مسیح و مادرش، حضرت مریم علیهماالسلام تاکید می کند و ایشان را بنده خدا می خواند: « مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ ۖ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ ۗ...»«مسیح
فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند، مادرش،
زن بسیار راستگویی بود؛ هر دو،
غذا میخوردند؛ (با این حال، چگونه دعوی الوهیّت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!)»
قرآن در تفی الوهیت مسیح و
احتجاج بر مسیحیان تا آنجا پیش می رود که خداوند مسیح را مورد پرسش قرار می دهد: «وَإِذْ قَالَ اللَّـهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَـٰهَيْنِ مِن دُونِ اللَّـهِ ۖ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ...»«و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم میگوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!»، او میگوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم،...»
قرآن در ادامه
احتجاج خود با
نصاری ماجرای
خلقت او را به حضرت آدم تشبیه می کند: «إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ اللَّـهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»«مَثَل عیسی در نزد خدا، همچون
آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست.) »
و آخرین مرحله در
احتجاج با اهل کتاب را
مباهله می داند: «فمن حآجّك فیه من بعد ماجآءك من العلم فقل تعالوا ندع أبنآءنا وأبنآءكم ونسآءنا ونسآءكم وأنفسنا وأنفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لّعنت اللّه على الكـذبین.»«هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. »
از آیات
قرآن و نیز
سیره رسول اكرم صلى الله علیه و آله برمىآید كه نخستین گام در برخورد با اهل كتاب دعوت آنان به پذیرش
اسلام است: «یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم»
، بدین ترتیب
قرآن در نخستین مرحله
دین آنان را منسوخ و پایان یافته اعلام و براى دعوت آنان به پذیرش اسلام از شیوه
استدلال و
برهان استفاده و اعلام كرد: در صورتى كه این راه مجابشان نسازد تا سر حد
مباهله و
ملاعنه نیز پیش مىرود،
تا جایى كه خداوند به آنان هشدار مىدهد كه اگر به
قرآن و
اسلام ایمان نیاورند آنان را
مسخ یا
لعن خواهد كرد: «یاَیهَا الَّذینَ اُوتواالكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَونَلعَنَهُم...»«ای کسانی که کتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم -و هماهنگ با نشانههایی است که با شماست- ایمان بیاورید، پیش از آنکه صورتهایی را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از
رحمت خود دور سازیم،...».
عالمان اهلكتاب به رغم آگاهى آنان به حقانیت
نبوت و
رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) و
دین اسلام با
پیامبر (ص) به
محاجه می پرذاختند: « فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّـهِ»«اگر با تو، به گفتگو و ستیز برخیزند، (با آنها مجادله نکن! و) بگو: «من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شدهایم.»...»
اهل کتاب و بخصوص یهودیان پیامبر آخر الزمان را از روی نشانه هایی که در کتابهای شان آمده بود بخوبی می شناختند،« الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ...»«کسانی که
کتاب آسمانی به آنان دادهایم، او ( پیامبر) را همچون فرزندان خود میشناسند؛...»
اما علی رغم این موضوع نه تنها به او ایمان نمی آوردند، «...فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ...»
بلکه
حقیقت را کتمان می کردند؛ «...لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»
خود را تنها هدایت یافتگان و تنها اهل بهشت می دانستند: «و قالوا لَن یدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ
هودًا اَو نَصرى....».
«وَقَالُوا كُونُوا
هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ... »
قرآن در پاسخ، اول یک اصل کلی را بیان می کند و دین حق را منحصر به اسلام می داند، نه مسیحیت و نه یهودیت: « إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ...»
و ادامه به پیامبر اسلام می آموزد که به آنها بگو : «من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شدهایم.»
و اگر شما هم در برابر فرمان و
منطق حق، که همان
دین اسلام است، تسلیم شوید، هدایت مییابید.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۲۹۵، برگرفته از مقاله «احتجاج اهل کتاب».