اتحادیه تنوخ وث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَنوُخ، اتحادیه قبایل مختلف
عرب پیش از
اسلام که سلسله نسب مشترکی را پذیرفته بودند. علیرغم پارهای گزارشهای ناهمخوان در خصوص تاریخ اولیه این پیمان در
شبه جزیره عربستان، کتیبههایی به زبانهای
سبئی،
یونانی،
آرامی و
سریانی و نیز نوشتههای
بطلمیوس، گزارش مورخان دوره اسلامی در خصوص این پیمان را، با جزئیاتی که تاکنون امکان تحقیق و بررسی آنها فراهم نشده است، تأیید میکند.
تَنوخ، عنوان اتحادیهای کهن متشکل از چندین قبیلۀ بزرگ عرب قحطانی و عدنانی. این قبایل به روزگار کهن همپیمان شدند که در
بحرین اقامت گزینند و از مصالح و منافع هم دفاع کنند. این پیمان به سبب نقشی که در تأمین مصالح سیاسی-اجتماعی این قبایل ایفاء کرد، با گذشت زمان به عنوان نسب مشترکی برای این قبایل درآمد. هرچند دربارۀ این پیمان و قبایل تشکیلدهنده و نیز زمان آن گزارشهای متفاوت، با پردازش داستانی وجود دارد، اما با تحلیل این آگاهیها برپایۀ دانستههای جنبی از منابع تاریخی و یافتههای باستانشناختی جدید میتوان سیر حوادث تاریخی تنوخ را در بحرین،
بینالنهرین و
شام دنبال کرد.
تنوخ متعلق به «دوره مهاجرت» در تاریخ
شبه جزیره عربستان است؛ دوره ای که قبایل عرب، بویژه از جنوب، به سوی مرکز و از آنجا به شمال شبه جزیره عربستان و سرانجام به سوی
هلالِ خَصیب مهاجرت کردند. تا جایی که به تنوخ بر میگردد، روایات تاریخی گوناگونی از مهاجرت از تِهامه به بحرین در عربستان شرقی وجود دارد،
اما پذیرش جزئیات این روایات، بدون در اختیار داشتن مآخذ کتیبهای و غیرعربی دشوار است. با وجود این، ورود آنان به بحرین در کتیبهای سَبَئی آمده است.
واژۀ تنوخ به معنای «اقامت» و «ماندگاری»، ظاهراً در پی تصمیم این قبایل بر اقامت در بحرین، به این اتحادیه اطلاق شد.
بحرین به ویژه در حدود سدۀ ۱ق/۷م، شاهد مهاجرت قبایل مختلف از غرب و جنوب جزیرةالعرب بود. رشد جمعیت عربهای عدنانی و بسنده نبودن سرزمینهای
حجاز و
تهامه در تأمین آزوقۀ آنان، و نیز وقوع جنگهای شدید میان قبایل ساکن در این ناحیه، بیشک از عوامل مهم مهاجرت اینان از جنوب شبه جزیرۀ عربستان به شمال، بهویژه بحرین بوده است.
هرچنـد در منابع، جـزئیات این مهاجـرت که بیشتر آن برگـرفته از روایات کلبـی است، بـه
افسانه میماند، اما با صرفنظر از تقدم و تأخر ورود این قبایل به بحرین و نیز پیوستن آنان به این اتحادیه، این اندازه آشکار است که شاخههایی از قبایلی همچون
ازد،
قضاعه،
ایاد،
تغلب،
تمیم،
بکر بن وائل،
عبدالقیس،
لخم و جز آنها که به بحرین کوچیده بودند، این اتحادیه را به وجود آوردند.
در برخی از منابع به قبیلههای قضاعه و ازد تنوخ اطلاق شده است، برخی دیگر هم ضُجاعمه و دوس را که ساکن بحرین بودند، تنوخ نامیدهاند.
منابع کهن زمان این پیمان را عصر ملوکالطوایف (
اشکانیان)،
و پژوهشگران جدید، زمان آن را در حدود سال ۱۹۰م تخمین زدهاند.
جوادعلی تنوخ را همان قوم تانویت (Tanueitae) مذکور در آثار
بطلمیوس، جغرافیدان یونانی سدۀ ۲م، دانسته است که در زمان او میزیستند.
مقارن با برپایی
دولت ساسانی (۲۲۶م)، ۳ گروه تنوخ، عباد و احلاف ساکنان اصلی حیره بودند، و چون تنوخ نخواستند در حیره زیر فرمان
اردشیر بابکان زندگی کنند، راه بادیه را در پیش گرفتند،
اما گویا عباد هم مسیحیانی مرکب از قبایل مختلف، از جمله تنوخ بودند.
البته برخی منابع هم، احلاف را به همراه نزار و فهم ۳ بطن از تنوخ دانستهاند.
این قبایل پس از چندی اقامت در بحرین، به
عراق رفتند و با استفاده از درگیریهای
بنی ارم (ارمانیون = از عاد ارم) با اردوانیون (از ملوک الطوایف)، آنان را از سواد عراق بیرون راندند.
و خود در منطقهای واقع در غرب
فرات، میان
حیره و
انبار ساکن شدند.
به تنوخیان این منطقه، به سبب آنکه به شهرها داخل نمیشدند و با مردم آمیزش نداشتند، «عرب ضاحیه» میگفتند.
در بین النهرین . تاریخ تنوخ چه در جنوبِ بینالنهرین ، در حیره، و چه در شمال آن ، اطراف الحَضْر (هَتْره )، شفافتر از تاریخ آن در شبه جزیرة عربستان است.
تنوخ در جنوب بینالنهرین با مهمترین مرکز مدنیت عرب در ادوار پیش از
اسلام ، یعنی حیره، مرتبط است. مالک بن فَهْم، ( شخصیتِ ) افسانهای را گاه اَزْدی و گاه تنوخی دانستهاند.
او کسی است که با تأسیس حیره
شهرت و اعتبار یافت.
به هر حال تنوخیان در عراق به رهبری
مالک بن زهیر (مالک بن فهم) حکومتی تشکیل دادند. پس از مالک برادرش عمرو و سپس برادرزادهاش جذیمۀ اَبرش (از ازد یا قضاعه) در رأس آن
حکومت قرار گرفتند.
در کتیبهای نبطی، جذیمه با عنوان «شاه تنوخ» وصف شده است.
به حکومتِ جذیمة الاَبرش بر تنوخ در قرن سوم میلادی در کتیبهای دو زبانه (یونانی و آرامی)، که در «اُمَّالجِمال» در شمال غربی عربستان کشف شده، تصریح شده است. نسب خانوادگی جذیمه مسئله چگونگی ارتباط ازد، تنوخ و لخم را با یکدیگر حل میکند. بر اساس یک خبر، جذیمه با لَمیس، خواهر مالک بن زُهیر تنوخی،
ازدواج کرد و بدینسان ازد به تنوخ پیوست.از سوی دیگر، رَقاش ، خواهر جذیمه ، با عَدی از قبیلة لخم ازدواج کرد و موجب پیوستگی لخم با تنوخ شد.
جذیمه چهره تاریخی برجسته ای در تاریخ عرب پیش از اسلام بود. بنا بر گزارشی عربی
او با زِنوبیا (زَبّاء)ی تدمُری جنگید و به دست او به
قتل رسید.
بیشتر تاریخنگاران وی را نخستین پادشاه حیره از
آل نصر یا
آل لخم و نیز مؤسس دولت مناذره در حیره شمردهاند.
پس از مرگ جذیمه، حیره شهری کاملاً لخمی گردید که
بنونَصْر آن را اداره میکردند و نخستین امیر آنها
عمرو بن عدی، پسر خواهر جذیمه، بود.
با این حال، تنوخ همچون واقعیتی در تاریخ خویشاوندان خود، یعنی
نصریانِ حیره ، باقی ماند. آنان همراه با عِباد و اَحْلاف (قبایل همپیمان یا حمایت شده)، سه گروهی بودند که جمعیت حیره را تشکیل میدادند. این دو گروه اخیر، علاوه بر حیره ، در نواحی غربی فرات ، حدفاصل حیره و انبار هم زندگی می کردند و «عرب الضاحیه » (عربهای حاشیة شهر) خوانده می شدند.
گفتهاند یکی از بخشهای سپاه لخمیان، که دَوْسَر نام داشت و زیرفرمان نعمان بود، واحدی تنوخی بود. ظاهراً تنوخیان در قرن ششم با لخمیان در افتادند و سرانجام در نبرد قُحاد، قابوس بن منذر، امیر لخمی ، آنان را مغلوب کرد.
منابع عربی از مقابله تنوخیان با شاپور ذوالاکتاف، پادشاه ساسانی ، سخن می گویند، که در شبکه آن تنوخیان تحت فرمان ضَیْزَن بن معاویه وارد قلمرو الحَضْر یا هَتْرَه ، در بین النهرین شمالی ، شدند.
پذیرفتن جزئیات این واقعه، آنگونه که منابع بیان کرده اند، دشوار است.
اینکه تنوخیان با هتره روابط یا همکاریهایی داشتهاند، واقعیتی تاریخی است ، زیرا یک منبع موثق سوری با نام تاریخ اَحُدِمّه، کوچ آنان را به سوی شمال بینالنهرین در نزدیکی هتره تأیید کرده است. اسقف مونوفیزیتی کلیساهای شرق، تنوخیان را به
آیین مسیحیت در آورد و آنان نیز به این
دین وفادار ماندند. اینکه آنان در آن زمان، هنوز در جنوب بینالنهرین بودند و در جهاد مسیحی خود فریاد میزدند «یا لَعِبادِاللّه »همان شعاری که در جنگهای خود با پادشاه ساسانی در قرن سوم سر می دادند؛
در دعای مسیحیت آنان
تردید به وجود میآورد. احتمالاً تنها برخی از آنان در جنوب بینالنهرین مسیحی شده بودند، ولی کسانی که به بینالنهرین شمالی کوچیدند به این دین نگرویدند.
این امر میتواند ناسازگاری ظاهری منابع را فیصله دهد. مسیحیت تنوخیان جنوبی با صومعهای معروف به دیرحنَّه، که تیرهای تنوخی به نام بنوسطیع در حیره بنا کرد، تأیید شده است. مورخان این سلسله را «
آل لخم»، «
آل نصر» و «
آل تنوخ» هم نامیدهاند و در نقل اخبار و نیز منشأ و شمار پادشاهان و مدت
حکومت آنان با هم اختلافنظر دارند.
پس از این، دولتهای بنیلخم یا
آل منذر به عنوان کارگزاران دولت ساسانی نه تنها همچون سدی، حایل میان
ایران و عرب بادیه بودند، بلکه به نفع دولت ایران با
روم و دولت دستنشاندۀ آن، غسانیان، در
سوریه وارد
جنگ میشدند.
امرؤالقیس بن عمرو و پسرش نعمان از نامدارترین پادشاهان این سلسلهاند.
البته قبایل ساکن در عراق و حیره، از جمله تنوخ با استفاده از احوال پریشان اوایل حکومت شاپور ذوالاکتاف به مرزهای ایران تاختند؛ اما شاپور به زودی آنها را سرکوب کرد و شماری از اعراب این نواحی به قلمرو روم گریختند. چون شاپور بر اوضاع مسلط شد، با
آلمنذر ائتلافی برضد دولت روم پدید آورد. پس از آن دولت حیره قوت یافت و قلمروش از فرات تا شام و نجد گسترده شد.
سرانجام
خسروپرویز آن دولت را منقرض کرد.
در شام ، قسطنطنیه شرقی. تاریخ تنوخ در این منطقه، بویژه در دوره پیش از اسلام و نیز در دوره اسلامی واضح و آشکار است.
چون اردشیر بابکان، ملوکالطوایف را از میان برداشت و بر اعراب حیره سخت گرفت، بیشتر تنوخیان به شام کوچیدند و به قبایل قضاعه پیوستند.
ظاهراً بعضی از تنوخیان به دنبال شکست از سپاه
ساسانیان، به قلمرو روم شرقی مهاجرت کردند و آنان نخستین گروه عرب بودند که برای خدمت به دولت روم شرقی همپیمان شدند و متحدان اصلی رومیان در قرن چهارم میلادی به شمار می آمدند.
از سه حاکم آنان به نامهای نعمان، عمرو و حَواری یاد کرده که نام آنان در منابع غیرعربی نیامده است.
اتحادیه عرب روم شرقی در قرن چهارم، در شرق دو چهره بزرگ داشت :
امرؤالقیس ، سلطان تمامی اعراب (متوفی ۳۲۸م ) که وجودش با کتیبه نَمارَه تأیید شده است، و ملکه مَوِیَه (۳۷۰ م ) که مورخان کلیسایی یونانی هویت تاریخی او را تأیید کرده اند. امرؤالقیس از لخمیانی بود که کمی خون تنوخی در رگهایش جریان داشت، اما وابستگی قبیلهای مویه به تنوخیان نامعلوم و فقط یک احتمال است. بعدها پس از کشته شدن
نعمان بن منذر هم گروهی دیگر از تنوخیان که به احتمال بسیار مسیحی بودند یا سپس
مسیحی شدند و به شام کوچیدند.
متحدان تنوخی، مسیحیان راست دین (
ارتدوکس ) و غیرتمند و متعصبی بودند و نبردهای مویه با
والنس آریانی فقط اهداف اعتقادی و دینی داشت. اگر ملکه به تنوخیان وابستگی قبیلهای داشت، باید در منابع اولیه و اشعار حماسی که هنگام پیروزی او بر والنس سروده شده بود و نیز در سوزومن، یک منبع یونانی، به این وابستگی اشاره می شد. این امر بعدها تنها در یک دیوان تنوخی در دوره اسلامی، که در بر دارنده اشعار سروده شده در پیش از اسلام است، آمده است.
ارتباط تنوخیان با دولت مرکزی پرفراز و نشیب بود. آنان ظاهراً حدود ۳۸۰ میلادی، بر دولت مرکزی شوریدند، اما سه سال بعد،
فرانک ریکومر، فرمانده نظامی تئودوسیوس اول ، این شورش را سرکوب کرد. این شکست مقدمه زوال نهایی تنوخیان به عنوان اتحادیهای برجسته در روم شرقی در قرن چهارم میلادی شد. اما در سه قرن پیش از اسلام، تنوخیان همپیمان روم شرقی باقی ماندند و در زمان فتح بلاد شام، در دومَةُالْجَندَل و در نبرد یَرموک، با مسلمانان جنگیدند.
و در جنگ بیحاصل روم شرقی با حِمْص، در سال هفده، نیز شرکت داشتند. بعد از نبرد یرموک، وقتی که ابوعُبَیْدة جَرّاح در اطراف خلکیس (قِنَّسرین ) و برویا (حلب )، با تنوخیان درگیر شد، اتحاد آنان از بین رفت. بعضی از آنان اسلام آوردند،
در حالیکه گروهی دیگر قاطعانه به آیین مسیحی وفادار ماندند.
آوردهاند که پادشاه روم آنان را بر اعراب شام حکومت داد،
تا اینکه بنوسلیح داخل شام شدند و بر تنوخ غلبه یافتند.
این تنوخیان مسیحی پس از
اسلام هم باقی بودند؛ زیرا در آثار سریانی، از اسقفهایی از قبیلۀ تنوخ یاد شده است.
معرة النعمان، زیستگاه اصلی تنوخ، به ویژه تنوخ مسیحی بود،
و
یاقوت این ناحیه را منسوب به
نعمان بن غطفان تنوخی دانسته است.
در شام، قبایل دیگری هم به تنوخ پیوستند و از اینرو ست که برخی، شام را محل پدید آمدن پیمان اتحاد تنوخی دانستهاند.
در سال هفده ، گروهی از تنوخیان در ترجمه
انجیل به عربی شرکت کردند. اشاره منابع عربی-اسلامی، به دو گروه «حاضر» (مقیم/ساکن) از تنوخیان در نزدیکی حلب و قنّسرین، دالّ بر درستی گزارشهای منابعی است که در خصوص قلمرو اصلی سکونت تنوخیان در نواحی شرق روم شرقی، که در دوره اسلامی نیز همواره تحت اشغال آنان بود، سخن گفتهاند. این امر مورد تأیید منابع غیرعربی سریانی، شامل مکتوب و غیرمکتوب، است.
پیشنه تاریخی تنوخ در دوران اسلامی بدین شرح هست:
تنوخ در زمان
امویان نیز نقش مهمی ایفا کردند با ایجاد نظم جدید در بلاد شام توسط خلفای اسلامی، آن گروه از تنوخیان که به
آناطولی نرفته بودند، بخشی از سپاه شام را تشکیل داده ، به خدمت بنی امیه در آمدند. آنان در
صفّین (۳۷ق/۶۴۸م)، به سرکردگی نعمان بن جبلۀ تنوخی، در کنار
معاویه با
علی (علیهالسلام) جنگیدند.
در همین روزگاران تنوخ شام همچون سدی در مقابل حملات روم عمل میکردند.
اما چون مروان دوم بر اینان سخت گرفت، تنوخیان نیز شکست او را از
عباسیان در ۱۲۷ق/۷۴۵م مغتنم شمردند و در قنسرین به لشکر او تاختند و ساز و برگ آنان را به
غارت بردند.
در مَرج راهِط نیز همراه
مروان بن حکم بودند.
احساس همدلی با اعراب جنوبی، آنان را به مقابله با مروان دوم برانگیخت که سپاهیانش از اعراب شمالی بنوقیس بودند.
تنوخیان در ۱۲۷، هنگامی که مروان دوم از قنّسرین و خُناصِره میگذشت، به او حمله بردند.
و معابدشان ویران گشت. در اینجا نیز داده های منابع عربی ـ اسلامی که مقرّ آنان را قنّسرین و حلب معرفی کرده، مورد تأیید منابع سریانی غیرعربی است . ابن عبری و میخاییل سریانی هنگام گزارش ماجرای برخورد آنان با مهدی، از تنوخیان به عنوان ساکنان منطقه سخن گفتهاند. این نکته در یک کتیبه معاصر سریانی نیز آمده است.
از این زمان به بعد، تنوخیان در شرایط بحرانی و سخت، همچون یک عرب مسلمان عمل میکردند. گویا تنوخیان شام در
حلب و قنسرین میزیستند.
در این زمان تنوخ با قبایل مسیحی دیگری همچون بهراء، کلب، سلیح و غسان همپیمان بود.
چون
خالد بن ولید در ۱۲ق/۶۲۳م، دومة الجندل را گشود، شماری از تنوخ و گروهی از عشایر قبایل مذکور، به نبرد با او برخاستند. (دربارۀ جنگهای تنوخ با فاتحان
مسلمان)
به نقلِ برخی منابع متأخر گروهی از تنوخ عراق برای شرکت در فتوح شام، پیش
ابوعبیده آمدند و او پس از فتح شام، آنان را در شهرهای شمالی همچون معرة النعمان، قنسرین، حماه و دیگر جایها اسکان داد.
در صورت صحت این گزارش، باید گفت که اسکان تنوخ عراق در میان خویشاوندان مسیحی خود در شام و عامل قرابت قومی میان آنها، نقش مهمی در
تسهیل رشد اسلام در آن منطقه داشته است.
پس از آن تا زمان خلافت
مهدی عباسی (۱۵۸-۱۶۹ق) تنوخیان مسیحی در قنسرین میزیستند. مهدی در ۱۶۵ق/۷۸۱م آنان را واداشت تا اسلام آورند.
برخورد آنان با مهدی، تنوخیان را به عنوان جامعه مستقل مسیحی در بلاد شام مطرح کرد. اندکی پس از درگذشت
هارونالرشید (۱۹۳ق/۸۰۹م)، تنوخ و دیگر ساکنان حاشیۀ حلب به این شهر حمله کردند، اما توفیق نیافتند و اهل حلب آنها را راندند.
در اواخر خلافت
امین و آغاز خلافت
مأمون در ۱۹۸ق/۸۱۴م، مقارن با بروز انقلابهایی در شام، تنوخیان حلب به رهبری منیع تنوخی برضد عباسیان قیام کردند.
یعقوب بن صالح هاشمی، امیر شام، پس از سرکوب قیام، آنان را از حلب
تبعید کرد.
به احتمال بسیار، پس از این شکست تنوخیان حلب در جبال غربی شام، در شمال از سواحل
لاذقیه و در جنوب تا صیدا، پراکنده شدند.
برخی از منابع بر آناند که
ابوجعفر منصور عباسی (۱۳۶-۱۵۸ق)، تنوخیان معرة النعمان را برای مقابله با هجوم رومیان، به سواحل شام و جبال غربی کوچاند. عدهای از آنان نیز در لاذقیه ساکن شدند و برخی دیگر راه
لبنان را در پیش گرفتند.
در خلافت المستعینبالله (۲۴۸-۲۵۲ق/۸۶۲-۸۶۶م)
یوسف بن ابراهیم تنوخی معروف به قصیص در معره قیام کرد و با جمعیت انبوهی از تنوخ به قنسرین رفت؛ خلیفه پس از سرکوب این شورش، امارت لاذقیه و اطراف آن را به وی واگذار کرد.
که فضیض گفته است.
در این روزگار، تنوخیان در غرب شام اماراتی داشتند. برخی از امرای آنان مثل امیرمسعود در ۲۱۶ق/۸۳۱م، مأمون را در دفع قیام قبطیها در
مصر یاری داد و پس از آن، مأمون امارت او را به رسمیت شناخت.
در ۲۵۶ق/۸۷۰م، المعتمد عباسی، امارت جبل بیروت و ولایت صیدا را به نعمان بن عامر تنوخی، و پس از او به فرزندش واگذار کرد. نعمان که خلیفه را در دفع شورشی در
فلسطین یاری کرده بود،
در دوران امارت طولانی خود (۲۵۷-۳۲۵ق/۸۷۶-۹۳۷م) درگیریهای بسیاری با روم داشت.
احمد بن طولون پس از بنیاد دولتی در مصر (حک ۲۵۴-۲۷۰ق/۸۶۸-۸۸۴م)، امارت نعمان را بر
بیروت و صیدا به رسمیت شناخت.
در زمان اخشیدیان هم تنوخیان بر صیدا امارت داشتند.
در سدۀ ۳ق، با اوجگیری فعالیت
اسماعیلیان در بلاد شام،
قرامطه به رهبری
حسین بن زکرویه (ه م)، مکنی به صاحب الخال، به برخی شهرهای شمالی شام از جمله حماه و معرة النعمان نفوذ کردند، در این هنگام امیر جهیر بن محمد تنوخی بر معرة النعمان امارت داشت.
هرچند در طول نزاع فاطمیان و قرامطه میان تنوخ دودستگی پیش آمد، اما پس از شکست
قرامطه، همه به
فاطمیان پیوستند.
پس از فتح شام هم از سوی فاطمیان، در ۳۶۰ق/۹۷۱م (یا ۳۵۷ق/۹۶۸م)
جعفر بن فلاح کتامی، از سرداران سپاه فاطمی، امیر سیفالدوله منذر بن نعمان تنوخی را پس از اعلام
بیعت با فاطمیان، به حکومت غرب شام که شامل بیروت هم میشد، منصوب کرد.
تنوخ لبنان شمالی با پیوستن به دعوت نوپای دروزی در اوایل سدۀ ۵ ق، نقش مهمی در گسترش این دعوت در منطقه ایفا کردند.
گویا در این هنگام امیر ابوالفوارس معضاد از سوی داعی دروزی، المقتنی به ادارۀ امور دعوت دروزی، در جایی که اکنون به «جبل لبنان» موسوم است، منصوب شد.
در زمان تعقیب دروزیان توسط الظاهر فاطمی، قلمرو تنوخ پناهگاه بسیاری از دروزیان تحت
تعقیب بود.
البته گفتنی است که همۀ تنوخیان به دعوت دروزی نپیوسته بودند.
در خلال
جنگهای صلیبی، به رغم پیشرویهای مسیحیان در
طرابلس و بیروت، تنوخیان امارت خود را در غرب یا جبل الغرب حفظ کردند،
و گویا درگیریهایی هم با نیروهای صلیبی در بیروت داشتند.
پس از آنکه امارت تنوخ در غرب به امیر بحتر بن شرفالدوله علی منتقل شد، این سلسله به
آل بحتر (بنی بحتر) مشهور شد.
برخی از حاکمان بحتری،
آل زنگی را در جنگ با
صلیبیان یاری کردند.
آل بحتر در دوران حکومت بر منطقۀ غرب، با ایجاد روابط بازرگانی با تاجران اروپایی باعث شکوفایی
اقتصاد این ناحیه شدند و
جمعیت این منطقه به نحو چشمگیری افزایش یافت.
پس از استیلای
سلطان سلیم اول عثمانی در ۹۲۲ق/۱۵۱۶م بر شام امارت
آل بحتر به ضعف گرایید.
در این زمان مرکز حکومت
آل بحتر و تنوخ از غرب به «شوف» منتقل شد و امرایی از اینان در مناطقی از شوف تا ۱۰۴۳ق/۱۶۳۳م امارت داشتند. سرانجام
آل معن به عنوان حاکمان جدید لبنان مرکزی و شمالی، جایگزین تنوخ شدند و بقایای حکام تنوخی را
قتل عام کردند.
اینک حضور تنوخیان در بیروت تنها به خیابانی به نام «شارع التنوخیون» محدود است.
(۱) عبدالرحمان
آل ملا، تاریخ هجر، مطابع الجواد، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
(۲) ابن اثیر، الکامل.
(۳) ابن اثیر، اللباب، بیروت، دارصادر.
(۴) ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
(۵) حمزه ابن سباط، تاریخ، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس، جروس پرس.
(۶) علی ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، به کوشش
نصرت عبدالرحمان، عمان، ۱۹۸۲م.
(۷) عمر ابن عدیم، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۸) عمر ابن عدیم، زبدة الحلب، به کوشش سامی دهان، دمشق، ۱۳۷۰ق/ ۱۹۵۱م.
(۹) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علیمحمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م.
(۱۰) ابن منظور، لسان.
(۱۱) عباس ابوصالح، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، دمشق، ۱۹۸۱م.
(۱۲) عبـداللـه ابوعبید بکری، معجـم ما استعجـم، به کـوشش مصطفـی سقـا، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۳) نجلا ابوعزالدین، الدروز فی التاریخ، بیروت، دارالعلم للملایین.
(۱۴) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ۱۹۹۲م.
(۱۵) ابراهیم اصطخری، المسالک و الممالک، به کوشش محمدجابر عبدالعال حسینی و محمدشفیق غربال، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۸۱م.
(۱۶) توفیق برو، تاریخ العرب القدیم، دمشق، دارالفکر.
(۱۷) احمد بلاذری، فتوحالبلدان، به کوشش دخویه، لیـدن، ۱۸۶۵م.
(۱۸) ن و پیگولـوسکایا، اعراب حـدود مرزهای روم شرقـی و ایـران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۹) تاجالعروس.
(۲۰) عمر عبدالسلام تدمری، لبنان من قیام الدولة العباسیة، طرابلس، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۲۱) حسن تقیزاده، از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۲۲) ثابت بن سنان، «تاریخ اخبار القرامطة»، اخبار القرامطة، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲۳) محمدسلیم جندی، تاریخ معرة النعمان، به کوشش عمررضا کحاله، دمشق، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۲۴) فیلیپ حتی، لبنان فی التاریخ، ترجمۀ انیس فریحه، دارالثقافه، ۱۹۵۹م.
(۲۵) محمدکامل حسین، طائفة الدروز، تاریخها و عقائدها، قاهره، ۱۹۶۲م.
(۲۶) ندیم نایف حمزه، التنوخیون اجداد الموحدین (الدروز) و دورهم فی جبل لبنان، دارالنهار للنشر، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۲۷) حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، برلین، ۱۳۴۰ق.
(۲۸) محمدعزت دروزه، العرب و العروبة، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۲۹) رسائل الحکمة، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۳۰) محمود زمخشری، الفایق، حیدرآباددکن، ۱۳۲۴ق.
(۳۱) جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۳۲) عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، اسکندریه، موسسة الشباب الجامعه.
(۳۳) عبدالکریم سمعانی، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۳۴) محمدامین سویدی، سبائک الذهب، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳۵) عصام محمد شبارو، تاریخ بیروت، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۳۶) طنوس شدیاق، اخبار الاعیان فی جبل لبنان، بیروت، ۱۹۵۴م.
(۳۷) صالح بن یحیی، تاریخ بیروت، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۲۷م.
(۳۸) طبری، تاریخ.
(۳۹) عباس عزاوی، عشائر العراق، بغداد، ۱۳۶۵ق/۱۹۳۷م.
(۴۰) جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین.
(۴۱) «القبائل العدنانیة و عصر الازدهار»، الواحة، بیروت، ۱۴۱۶ق، شم۴.
(۴۲) احمد قلقشندی، نهایة الارب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
(۴۳) محمد کردعلی، خطط الشام، دمشق، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۴۴) هشام کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۴۵) محمد محمدی، تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، انتشارات یزدان.
(۴۶) خدامراد مرادیان، کشور حیره در قلمرو شاهنشاهی ساسانیان، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۴۷) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
(۴۸) محمدبیومی مهران، دراسات فی تاریخ العرب القدیم، اسکندریه، ۱۹۸۹م.
(۴۹) النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۵۰) تئودُر نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۵۱) سلیم حسن هشی، دروز بیروت، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۵۲) حسن همدانی، صفة جزیرة العرب، به کوشش محمد بن علی اکوع، صنعا، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۵۳) یاقوت، بلدان.
(۵۴) یاقوت، المقتضب من کتاب جمهرة النسب، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۵۵) احمد یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۵۶) .Baumstark, A, Geschichte der syrischen Literatur, Bonn, ۱۹۲۲
(۵۷) .Blau, O,» Die Wanderung der sabäischen Völkerstämme im ۲ Jahrhundert n Chr «, ZDMG, ۱۸۶۸, vol XXII
(۵۸) .Bosworth, CE,» Iran and the Arabs Befor Islam «, The Cambridge History of Iran, Cambridge, ۱۹۸۳, vol III
(۵۹) .EI۲
(۶۰) .Hitti, Ph K, History of the Arabs, London, ۱۹۵۶
(۶۱) .Lammens, PH, Etudes sur le règne du calife omaiyade moªâwia ler, Leipzig, ۱۹۰۸
(۶۲) .Muir, W, The Caliphate its Rise, Decline, and Fall, New York, ۱۹۷۵.
(۶۳) .History of Ah ¤udemmeh , in Patrologia Orientalis , vol. ۳, ۱۹۰۹, ۲۶-۲۹
(۶۴) .Ibn ـ Ibr ¦â, Chronography , tr. E. A. W. Budge, Oxford ۱۹۳۴, ۱۱۶-۱۱۷
(۶۵) .Michael the Syrian, Chronique , ed. and tr. J.B. Chabot, Paris ۱۹۰۵, vol. ۳, l
(۶۶) .Sozomen, Historia ecclesiastica , ed. J. Bidez, in Die Griechischen christlichen Schriftsteller , vol.۱, ۲۹۷-۳۰۰
کتیبهها
(۶۷) .Nama ¦ra inscription, in R. Dussaud, Inscription nabataeo- arabe d'En-Nama ¦ra , in Revue archإologique , II (۱۹۰۲), ۴۰۲-۴۲۱
(۶۸) .Sabaic inscription, in J. Ryckmans, Appendice, in Le Musإon , LXXX (۱۹۶۷), ۵۰۸-۵۱۲
(۶۹) .Syriac inscription, in Chabot, Notes d'epigraphie et archإologie orientale , in JA , N.S. XVI , ۲۸۷-۲۸۸
(۷۰) .Umm al-Jima ¦l bilinguis , ed. E. Littmann, in PPUAES , division IV , Semitic inscriptions, Leiden ۱۹۱۴, ۳۸
مطالعات جدید
(۷۱) .W. Caskel and G. Strenzick, G §amharat an-Nasab des Ibn al-Kalbi , Leiden۱۹۶۶, vol.۲, ۸۰-۸۴
(۷۲) .EI ۱ , s.v. "Tanu ¦kh" by H. Kindermann
(۷۳) .P.K. Hitti, Lebanon in history , London ۱۹۶۷, ۲۶۲, ۳۳۲-۳۳۳, ۳۵۸, ۳۷۱, ۳۸۶;
(۷۴) .Theodor Nخldeke, Geschichte der Perser und Araber: zur Zeit der Sasaniden , Leiden ۱۹۷۳
(۷۵) .G. Rothstein, Die Dynastie der Lahmiden in al H ¤ ¦ra , Berlin ۱۸۹۹, ۲۸-۴۰, ۱۳۴-۱۳۶
(۷۶) .I. Shahe §d, Byzantium and the Arabs in the fourth century , Dumbarton Oaks ۱۹۸۴, passim
(۷۷) .Wellhausen, J, The Arab Kingdom and its Fall, tr M G Weir, Beirut, ۱۹۶۳
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تنوخ وث»، شماره۶۱۳۰. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «اتحادیه تنوخ»، شماره ۳۹۶۶.