• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوهریره (منابع اهل‌سنت)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوهریره از راویان حدیث و از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. روایات وی از پیامبر در صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده‌ است. از منظر شیعه ابوهریره ثقه نیست و در کتب مختلف شیعه از شخصیت وی انتقاد شده است. در این مقاله به بررسی شخصیت ابوهریره با استفاده منابع اهل‌سنت می‌پردازیم. در این بررسی مشخص می‌شود که طبق منابع متعدد اهل‌سنت نیز ابوهریره شخصیتی ثقه و قابل اعتماد نیست.

فهرست مندرجات

۱ - مقبره
۲ - اختلاف در اسم
۳ - کنیه
۴ - خانواده و دوران رشد
۵ - روایات زیاد
۶ - مدت همراهی با پیامبر
۷ - سفر به بحرین
۸ - همراهی با علاء
       ۸.۱ - تاریخ وفات علاء
۹ - اقرار به دروغ‌گویی
۱۰ - ابوهریره در خلافت عمر
       ۱۰.۱ - ترس از شلاق خوردن
       ۱۰.۲ - ترس از شکسته شدن سر
       ۱۰.۳ - ترس از تبعید
۱۱ - ابوهریره در خلافت عثمان
       ۱۱.۱ - فتوا ندادن ابوهریره
۱۲ - دیدگاه امیرمومنان
       ۱۲.۱ - مخالفت با ابوهریره
۱۳ - دیدگاه عقیلی
۱۴ - نظر ابن‌عمر
۱۵ - نظر عائشه
       ۱۵.۱ - مخالفت با ابوهریره
       ۱۵.۲ - تکذیب روایات ابوهریره
۱۶ - نپذیرفتن روایات ابوهریره
       ۱۶.۱ - سنگ زدن به ابوهریره
       ۱۶.۲ - دیوانه دانستن ابوهریره
       ۱۶.۳ - پرتاب مدفوع حیوان به ابوهریره
       ۱۶.۴ - تهدید به گردن زدن
       ۱۶.۵ - کثرت روایات
۱۷ - تمسخر سایر صحابه
۱۸ - تمسخر عایشه
۱۹ - نمونه‌ای از روایات کذب
       ۱۹.۱ - برخورد عائشه
       ۱۹.۲ - برخورد‌ ام‌سلمه
       ۱۹.۳ - عکس العمل ابوهریره
۲۰ - نظرات پیرامون روایات ابوهریره
       ۲۰.۱ - اشجعی
       ۲۰.۲ - عائشه
       ۲۰.۳ - عده‌ای از علمای تابعین
              ۲۰.۳.۱ - ابن‌ابی‌الحدید
              ۲۰.۳.۲ - مسلم بن حجاج
              ۲۰.۳.۳ - ذهبی
۲۱ - پانویس
۲۲ - منبع


مشهور است که در این قبر یکی از معروفترین صحابه رسول خدا خوابیده است؛ (البته عده‌ای تنها آن را مقام ابوهریره می‌دانند در هر صورت) مردی که اگر بخواهیم به صورتی ساده‌انگارانه از کنار او رد شویم همین نکته برای ما جلب توجه می‌کند که چرا بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز هم قبر او مورد توجه و احترام است و حریم او زیارتگاه؟


در مورد اسم هیچ یک از صحابه قبل از اسلام مانند اسم ابوهریره اختلاف نشده است و تا کنون هیچ کس ادعا نکرده است که اسم حقیقی او را می‌داند.
«وقال ابن‌عبدالبر لم یختلف فی اسم احد فی الجاهلیة ولا فی الاسلام کالاختلاف فیه؛ ابن‌عبدالبر گفته است که در مورد اسم هیچ کس در جاهلیت و اسلام مانند اسم ابوهریره اختلاف نشده است!!!»
بسیاری از علمای اهل سنت در کتب خویش می‌گویند: اسم ابیهریره عبد الرحمن بن صخر علی الاصح من ثلاثین قولا!!! بنابر درست‌ترین نظر از بین سی نظر، اسم ابوهریرة عبدالرحمن بن صخر است!!!
قال النووی فی مواضع من کتبه اسم ابیهریرة عبدالرحمن بن صخر علی الاصح من ثلاثین قولا؛ نووی در چند جای کتاب خویش گفته است که اسم ابوهریرة عبدالرحمن بن صخر است؛ بنا بر درست‌ترین نظر از بین سی نظر!!!
قطب حلبی هم می‌گوید: اجتمع فی اسمه و اسم ابیه اربعة واربعون قولا مذکورة فی کنی الحاکم و فی الاستیعاب و فی تاریخ ابن‌عساکر؛ در مورد اسم او پدرش چهل و چهار نظر موجود است که در کتاب «کنی» حاکم و در استیعاب و تاریخ ابن‌عساکر آمده است.


در مورد کنیه ابوهریره، از خود او روایاتی رسیده است:
وکنیت ابا هریرة لانی وجدت هرة فحملتها فی کمی فقیل لی ابوهریرة وهکذا اخرجه ابواحمد الحاکم فی الکنی من طریق یونس بن بکیر عن بن اسحاق واخرجه بن منده من هذا الوجه مطولا واخرج الترمذی بسند حسن عن عبید الله بن ابی‌رافع قال قلت لابی هریرة لم کنیت بابی هریرة قال کنت ارعی غنم اهلی وکانت لی هرة صغیرة فکنت اضعها باللیل فی شجرة واذا کان النهار ذهبت بها معی فلعبت بها فکنونی ابا هریرة انتهی وفی صحیح البخاری ان النبی صلی الله علیه وسلم قال له یا ابا هر
کنیه من را ابوهریره (پدر گربه) گذاشتند، زیرا یک گربه پیدا کردم و آن را در آستین لباس خویش گذاشتم؛ پس به من گفتند ابوهریره!!
این روایت را ابواحمد حاکم در کنی آورده است... و ترمذی نیز با سندی حسن از عبیدالله بن ابی‌رافع روایت می‌کند که گفت: به ابوهریره گفتم چرا کنیه تو را پدر گربه گذاشتند؟ پاسخ داد: من گوسفندان خاندان خویش را می‌چراندم وگربه‌ای کوچک نیز داشتم؛ در شب آن را بر روی درختی می‌نهادم و در روز آن را با خود برده با او بازی می‌کردم؛ به همین دلیل کنیه من را ابوهریره گذاشتند؛ و در صحیح بخاری روایت آمده است که رسول خدا به او گفتند‌ای ابوهرّ (پدر گربه)


در مورد خانواده ابوهریره هیچ چیزی در دست نیست؛ عده‌ای او را از قبیله دوس می‌دانند؛ ظاهر نیز چنین است اما در این زمینه اختلافاتی وجود دارد.
[۹] ابن‌حزم‌ اندلسی‌، علی‌ بن‌ احمد، اسماء الصحابة الرواة، ص۳۷.

در مورد دوران رشد او نیز جز دو یا سه روایت که خود او نقل کرده، چیزی به ما نرسیده است:
«وقال ابوهریرة نشات یتیماً وهاجرت مسکیناً وکنت اجیراً لبسرة بنت غزوان خادماً لها فزوجنیها الله تعالی... قال وکنت ارعی غنماً وکان لی هرة صغیرة العب بها؛ ابوهریره گفته است که در حال یتیمی بزرگ شدم و در حال فقر هجرت کردم؛ و کارگر بسرة دختر غزوان بودم و او را کارگری می‌کردم؛ اما خداوند من را به ازدواج او در آورد... و نیز گفته است: من گوسفند می‌چراندم و گربه‌ای کوچک داشتم که با آن بازی می‌کردم.»
و نیز گفته است: حدثنا ابوعمر حفص بن عمرو ثنا عبد الرحمن بن مهدی ثنا سلیم بن حیان سمعت ابی‌یقول سمعت ابا هریرة یقول نشات یتیما وهاجرت مسکینا وکنت اجیرا لابنة غزوان بطعام بطنی وعقبة رجلی احطب لهم اذا نزلوا واحدو لهم اذا رکبوا
در حال یتیمی بزرگ شدم و در حال فقر هجرت کردم؛ و در مقابل غذای شکمم و کفش پایم کارگری دختر غزوان را می‌کردم؛ وقتی که ایشان در جایی ساکن می‌شدند برایشان هیزم جمع می‌کردم و وقتی که حرکت می‌کردند برای شترانشان آواز (حداء) می‌خواندم.


مردی که اگر گینس در زمان رسول خدا و خلفا زنده بود نام او را در کتاب رکوردها ثبت می‌کرد؛ مردی که کمتر از ۲۲ماه نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود اما بیش از ۵۳۷۴ روایت از ایشان نقل کرد؛ یعنی مردی با بیش از هشت روایت برای هر روز از روزهای حیات رسول خدا!!!
[۱۲] ابن‌حزم‌ اندلسی‌، علی‌ بن‌ احمد، اسماء الصحابة الرواة، تحقیق: سید کسروی حس، ص۳۷.

اگر روایات اهل‌سنت از او را، با روایات ایشان از امیرمومنان که از زمان کودکی به همراه رسول خدا بود و تا آخرین لحظات از ایشان جدا نشد مقایسه کنیم، به مقام علمی او پی می‌بریم!!! زیرا اهل سنت از امیرمومنان تنها ۵۳۶ روایت نقل کرده‌اند.
[۱۳] ابن‌حزم‌ اندلسی‌، علی‌ بن‌ احمد، اسماء الصحابة الرواة وما لکل واحد من العدد، تحقیق: سید کسروی حس، ص۴۴.
یعنی اگر بخواهیم تنها از زمان بعثت رسول خدا میانگین بگیریم می‌شود از هر صد روز شش روایت!!!


او در ماه صفر سال هشتم هجری (زمان جنگ خیبر) اسلام آورد و رسول خدا درسال دهم هجری از دنیا رفتند؛ که این مدت حدود سه سال است؛ اما ابوهریره تمامی این مدت را در حضور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبود؛ بلکه باید اشاره کرد که بنابر روایات، او در جنگ موته نیز شرکت داشته است و برای رفتن به این جنگ و باز گشتن از آن در حالت عادی دو ماه وقت احتیاج است.
نیز در ماه ذی‌القعده سال هشتم هجری به همراه علاء حضرمی - که از طرف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) والی بر بحرین شد
[۱۵] بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۳۶۱، ش۶۰۶۱.
و بعد از رسول خدا نیز ابوبکر و عمر او را در آنجا باقی گذاشتند - بدانجا رفته است.


«واخرج بن سعد من طریق سالم مولی بنی نصر سمعت ابا هریرة یقول بعثنی رسول الله صلی الله علیه وسلم مع العلاء الحضرمی فاوصاه بی خیرا فقال لی ما تحب قلت اؤذن لک ولا تسبقنی بآمین؛ ابن‌سعد از سالم غلام بنی‌نصر روایت کرده است که از ابوهریره شنیدم که گفت: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من را به همراه علاء حضرمی فرستاد و در مورد من به او سفارش خیر کرد؛ پس علاء به من گفت: چه دوست داری؟ گفتم: دوست دارم برای تو اذان بگویم (مکبر نماز تو باشم) و اینکه تو قبل از من (در نماز) آمین نگویی.»

و روایات خود او از حضور او به همراه علاء تا زمان جنگ با مرتدین در زمان ابوبکر و نیز بعد از آن اشاره دارد: سمعت اباهریرة یقول سالت عمر عن شیء سئلت عنه بالبحرین - وکان ابوهریرة مع العلاء بن الحضرمی؛ از ابوهریره شنیدم که می‌گفت: از عمر در مورد مساله‌ای که در بحرین از من سوال کردم پرسیدم - ابوهریره در بحرین همراه با علاء حضرمی بود.


وی حتی تا زمان وفات علاء با او همراه بود:
«حدثنا الحسین بن احمد بن بسطام الزعفرانی البصری حدثنا اسماعیل بن ابراهیم صاحب الهروی حدثنا ابی‌عن ابی‌کعب صاحب الحریر عن سعید الجریری عن ابی‌السلیل ضریب بن نقیر عن ابیهریرة قال لما بعث النبی صلی الله علیه وسلم العلاء الحضرمی الی البحرین تبعته فرایت منه ثلاث خصال لا ادری ایتهن اعجب انتهینا الی شاطئ البحر فقال سموا الله واقتحموا فسمینا واقتحمنا فعبرنا فما بل الماء الا اسافل خفاف ابلنا فلما قفلنا صرنا معه بفلاة من الارض ولیس معنا ماء فشکونا الیه فقال فصلی صلوا رکعتین ثم دعا الله فاذا سحابة مثل الترس ثم ارخت عزالیها فشربنا واسقینا ومات فدفناه فی الرمل فلما سرنا غیر بعید قلنا یجیء السبع فیاکله فرجعنا فلم نره»

ابوهریره گفته است که وقتی رسول خدا علاء را به بحرین فرستادند من با او همراه شدم و سه چیز از او دیدم که نمی‌دانم کدامیک عجیب‌تر بود!!! وقتی به ساحل دریا رسیدیم گفت: نام خدا را برید و به دشمن حمله کنید؛ ما نیز چنین کردیم و از آب عبور نمودیم، پس حتی آب کف پای شتران ما را خیس نکرد!!! و وقتی در جایی چادر زدیم آبی‌ به همراه نداشتیم، پس به او شکایت کردیم؛ او گفت نماز بخوانید و ما چنین کردیم؛ سپس دعا نمود و خداوند ابری مانند سپر فرستاد که باران بر ما فروریخت و ما سیراب شدیم؛ و وقتی که مرد او را در رمل دفن کردیم؛ وقتی کمی جلوتر رفتیم گفتیم درندگان می‌آیند و بدن او را می‌خورند؛ پس بازگشتیم (و قبر او را شکافتیم) اما او را ندیدیم!!!

۸.۱ - تاریخ وفات علاء

در مورد تاریخ وفات علاء، حاکم در مستدرک می‌گوید: ثم ان عمر استعمله علی البحرین فتوفی بها فاستعمل مکانه ابا هریرة الدوسی وانما توفی العلاء بن الحضرمی بالبحرین سنة احدی وعشرین
عمر نیز او را والی بر بحرین قرار داد و وی در آنجا از دنیا رفت؛ پس عمر ابوهریره را به جای او به کار گماشت؛ و علاء حضرمی در بحرین در سال ۲۱ از دنیا رفت.
بنا بر این او کمتر از یک سال و نه ماه، شرف حضور در کنار رسول خدا را داشته است و آنچه اهل سنت ادعا می‌کنند که او سه سال در کنار رسول خدا بود اشتباهی است که از عدم دقت در تاریخ نشات گرفته است.


همانطور که خواهد آمد، صحابه و تابعین در مورد روایاتی که ابوهریره از رسول خدا نقل می‌کرد، مشکوک بودند به همین جهت از او سوال کردند آیا این روایت را از رسول خدا شنیده‌ای؟ اما وی پاسخ داد خیر این روایت را از جیب (کیسه) خویش آورده‌ام!!!
«حدثنا عمر بن حفص حدثنا ابی‌حدثنا الاعمش حدثنا ابوصالح قال حدثنی ابوهریرة رضی الله عنه قال قال النبی صلی الله علیه وسلم افضل الصدقة ما ترک غنی والید العلیا خیر من الید السفلی وابدا بمن تعول تقول المراة اما ان تطعمنی واما ان تطلقنی ویقول العبد اطعمنی واستعملنی ویقول الابن اطعمنی الی من تدعنی؛ فقالوا یا ابا هریرة سمعت هذا من رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا هذا من کیس ابیهریرة»

ابوهریره گفت: رسول خدا فرمودند: بهترین صدقه آن است که سبب بی‌نیازی شود و دست بالاتر (دهنده) بهتر از دست پایین‌تر است؛ و در ابتدا به کسی کمک نما که عیال‌وار باشد؛ زن می‌گوید یا به من غذا بده یا من را طلاق بده و بنده می‌گوید به من غذا بده و از من کار بخواه و فرزند می‌گوید: به من غذا بده؛ من را به که واگذار می‌کنی؟ گفتند: ‌ای ابوهریره این را از رسول خدا شنیدی؟ پاسخ داد: خیر این از جیب ابوهریره است!!!


ابوهریره در بیانات متعددی می‌گوید: اگر روایات خود را در زمان عمر می‌گفتم، عمر با من برخورد می‌کرد!!!

۱۰.۱ - ترس از شلاق خوردن

قال سمعت اباهریرة یقول ما کنا نستطیع ان نقول قال رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی قبض عمر قال ابوسلمة فسالته بم قال کنا نخاف السیاط واوما بیده الی ظهره
[۲۴] ذهبی، شمس‌الدين، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۲.
از ابوهریره روایت شده است که گفت: ما نمی‌توانستیم بگوییم «رسول خدا گفته‌اند» تا اینکه عمر از دنیا رفت؛ ابوسلمه می‌گوید پرسیدم: برای چه؟ پاسخ داد: از شلاق می‌ترسیدیم و به پشتش اشاره کرد.

سمعت ابا هریرة یقول ما کنا نستطیع ان نقول قال رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی قبض عمر وقال محمد بن یحیی الذهلی ثنا عبد الرزاق عن معمر عن الزهری قال... یقول ابوهریرة افکنت محدثکم بهذه الاحادیث وعمر حی اما والله اذا لایقنت ان المحففة ستباشر ظهری؛ ابوهریره گفته است که اگر من این روایات را که برای شما گفتم در زمان زندگانی عمر می‌گفتم، یقین داشتم که شلاق به پشتم می‌خورد!!!

و در روایت مصنف عبد الرزاق و جامع ازدی آمده است: اذا لالفیت المخفقة ستباشر ظهری
[۲۷] صنعانی، عبدالرزاق، مصنف، ج۱۱، ص۲۶۲، ش۲۰۴۹۶.
[۲۸] ازدی، ربیع‌ بن‌ حبیب‌، الجامع، ج۱۱، ص۲۶۲، ش۲۰۴۹۶.

وروی الدراوردی عن محمد بن عمرو عن ابی‌سلمة عن ابیهریرة وقلت له اکنت تحدث فی زمان عمر هکذا قال لو کنت احدث فی زمان عمر مثل ما احدثکم لضربنی بمخفقته؛ به ابوهریره گفتم: آیا این روایات را در زمان عمر می‌گفتی؟ پاسخ داد: اگر این روایات را که کنون برای شما می‌گفتم در زمان عمر نقل می‌کردم عمر من را با ابزار خفقان خویش می‌زد.

۱۰.۲ - ترس از شکسته شدن سر

در روایت دیگری خود ابوهریره اعتراف می‌کند که اگر این احادیثی که الآن نقل می‌کنم، اگر در زمان عمر نقل می‌کردم، سرم را می‌شکست: عن ابن‌عجلان: ان اباهریرة کان یقول: انی لاحدث احادیث، لو تکلمت بها فی زمن عمر، لشج راسی؛ ابوهریره می‌گفت: من روایاتی را می‌گویم که اگر در زمان عمر این‌ها را می‌گفتم سرم را می‌شکستند!!!

۱۰.۳ - ترس از تبعید

ذهبی، عالم مشهور اهل‌سنت در ترجمه ابوهریره می‌نویسد: عن السائب بن یزید: سمع عمر یقول لابی هریرة: لتترکن الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وسلم، او لالحقنک بارض دوس!
[۳۶] ابن‌نجار، محب‌الدين، اخبار المدینة، ج۲، ص۱۲، ش۱۳۶۱.

اگر ابوهریره، احادیثی نقل می‌کرده است که حقیقتاً از پیامبر اسلام شنیده بوده، چرا عمر وی را از این کار منع و حتی او را تهدید به تبعید می‌کند؟ آیا امکان دارد که عمر، صحابی رسول خدا را بدون هیچ گناهی، تنبیه کند؟ حقیقت آن است که عمر ابوهریره را دروغگو می‌دانست. ابن‌قتیبه در این زمینه کلامی نقل می‌کند که یا راوی آن خود وی است و یا ابن‌مسعود (از صحابه) و در هر صورت می‌تواند شاهدی برای ما باشد:
وذکر ابا هریرة فقال اکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشة رضوان الله علیهم؛ سخن در مورد ابوهریره بود؛ پس گفت: او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده‌اند.


وذکر ابا هریرة فقال اکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشة رضوان الله علیهم؛ سخن در مورد ابوهریره بود؛ پس گفت: او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده‌اند.

۱۱.۱ - فتوا ندادن ابوهریره

کان بن عباس وابن عمر وابو سعید الخدری وابو هریرة وعبدالله بن عمرو بن العاص وجابر بن عبدالله ورافع بن خدیج وسلمة بن الاکوع وابو واقد اللیثی وعبدالله بن بحینة مع اشباه لهم من اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم یفتون بالمدینة ویحدثون عن رسول الله صلی الله علیه وسلم من لدن توفی عثمان الی ان توفوا؛ ابن‌عباس و... و ابوهریره و... در مدینه از زمانی که عثمان از دنیا رفت تا زمانی که مردند فتوا می‌دادند و از رسول خدا روایت نقل می‌کردند.


ابن‌ابی‌الحدید شافعی به نقل از استادش ابوجعفر اسکافی می‌نویسد: عن علی (علیه‌السّلام) انه قال: الا ان اکذب الناس - او قال: اکذب الاحیاء - علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوهریرة الدوسی. از امیرمومنان روایت شده است که فرمود: آگاه باشید که دروغگو‌ترین مردمان یا زندگان بر رسول خدا ابوهریره دوسی است.
وی در جای دیگر می‌گوید: وقد صرح غیر مرة بتکذیب ابیهریرة، وقال: لا احد اکذب من هذا الدوسی علی رسول الله صلی الله علیه وآله. امیرمومنان در بسیاری موارد تصریح به دروغگو بودن ابوهریره کرده‌اند و گفته‌اند: کسی بیشتر از ایندوسی (ابوهریره دوسی) بر رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دروغ نمی‌بندد!!!
ابن‌قتیبه نیزدر کتاب خویش این مطلب را تایید می‌کند: وذکر ابا هریرة فقال اکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشة رضوان الله علیهم سخن در مورد ابوهریره بود؛ پس گفت: او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده‌اند.

۱۲.۱ - مخالفت با ابوهریره

عن ابراهیم ان علیا رضی الله عنه بلغه ان ابا هریرة یبتدیء بمیامینه فی الوضوء وفی اللباس فدعا بماء فتوضا وبدا بمیاسیره وقال لاخالفن ابا هریرة
وقتی به علی خبر رسید که ابوهریره (قبل از شروع در وضو) در هنگام (شستن درست برای وارد شدن در) وضو و نیز در لباس پوشیدن، در ابتدا از دست راست شروع می‌کند، پس آبی‌ طلب کرده و با آن وضو گرفته و با دست چپ شروع کردند وفرمودند: قسم می‌خورم که با ابوهریره مخالفت کنم.


در کتاب ضعفاء عقیلی وقتی به ترجمه مغیره بن سعید می‌رسد، به تضعیف وی می‌پردازد و این ماجرا را دلیلی برای تضعیف وی می‌آورد:
حدثنا محمد بن احمد الورامینی قال حدثنا یحیی بن المغیرة قال حدثنا ابوزهیر قال حدثنا الاعمش عن ابی‌صالح وابی رزین عن ابیهریرة عن النبی صلی الله علیه وسلم قال من احدث حدثا او آوی محدثا وذکر الحدیث وذکر فی آخره کلاما لابی هریرة فی علی وکلاما لعلی فی ابیهریرة قال ابوزهیر فحدث الاعمش بهذا الحدیث وعنده المغیرة بن سعید فلما بلغ قول ابیهریرة فی علی قال کذب ابوهریرة فلما بلغ قول علی فی ابیهریرة قال صدق علی قال فقال الاعمش صدق علی وکذب ابوهریرة لا ولکن غضب هذا فقال وغضب هذا فقال له

مغیرة بن سعید از... از ابوهریره از رسول خدا روایت کرده است که «هرکس فاجعه‌ای انجام داد و یا کسی را که فاجعه‌ای انجام داده پناه دهد» و سپس روایت را ذکر کرده است؛ و در آخر این روایت کلامی از ابیهریره را در (ذم) علی و کلام علی را در (ذم) ابوهریره نقل کرده است؛ ابوزهیر می‌گوید اعمش این روایت را در نزد مغیره نقل کرد؛ وقتی به کلام ابوهریره در مورد علی رسید گفت: ابوهریره (در مورد علی) دروغ گفت و وقتی به کلام علی در مورد ابوهریره رسید گفت: علی (در مورد ذم ابوهریره) راست گفت؛ اعمش گفت علی راست گفت و ابوهریره دروغ؟!!! (چنین نبوده است، بلکه) این (از دیگری) عصبانی شده و چیزی گفته و او نیز (از این عصبانی شده) و در مورد او چیزی گفته است!!!
جالب اینجاست که اعمش این ماجرا را زیر سوال نمی‌برد و تنها می‌گوید امیر مومنان و ابوهریره از روی عصبانیت سخن گفته‌اند و نظر مغیره را زیر سوال می‌برد!!!


حبیب ابن‌ابی‌ثابت عن طاوس قال کنت جالسا جالسا عند ابن‌عمر فاتاه رجل فقال ان ابا هریرة یقول ان الوتر لیس بحتم فخذوا منه ودعوا فقال ابن‌عمر کذب ابوهریرة جاء رجل الی رسول الله صلی الله علیه وسلم فساله عن صلاة الیل فقال مثنی مثنی فاذا خشیت الصبح فواحدة
نزد ابن‌عمر نشسته بودم، پس شخصی آمده و گفت: ابوهریره می‌گوید که (در نماز شب) وتر خواندن (نماز‌ها را تکی تکی خواندن) لازم نیست؛ اگر خواستید وتر بخوانید و اگر خواستید خیر (دو تا دوتا نماز‌ها را با هم بخوانید)؛ ابن‌عمر گفت: ابوهریره دروغ گفته است!!! شخصی به نزد رسول خدا آمد و از ایشان در مورد نماز شب پرسید، پس فرمودند: دو تا دوتا بخوان اما اگر ترسیدی که صبح شود یکی بخوان.


اخبرنا ابومحمد هبة الله بن سهل بن عمر الفقیه انبا ابوسعید محمد بن علی بن محمد انا او طاهر محمد بن الفضل قال نا جدی ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمة نا عبد القدوس بن محمد بن شعیب بن الحبحاب نا عمرو یعنی ابن‌عاصم نا همام نا قتادة عن ابی‌حسان ان رجلین من بنی عامر انبآ عائشة فقالا ان ابا هریرة یحدث عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال الشؤم فی الدابة والمراة والفرس قال فطارت شقة منها فی السماء وشقة فی الارض فقالت کذب والذی انزل الفرقان علی ابی‌القاسم صلی الله علیه وسلم ما قاله له انما کان اهل الجاهلیة یتطیرون من ذلک
... حدثناه ابوموسی حدثنی عبد الصمد نا همام نا قتادة عن ابی‌حسان ان رجلین من بنی عامر دخلا علی عائشة فقالا لها ان ابا هریرة یقول ان الطیرة فی الدار والمراة والفرس فغضبت من ذلک غضبا شدیدا وطارت شقة منها فی السماء وشقة فی الارض فقالت کذب والذی انزل الفرقان علی ابی‌القاسم صلی الله علیه وسلم ما قاله انما قال کان اهل الجاهلیة یتطیرون من ذلک
دو نفر از بنی‌عامر به عائشه گفتند: ابوهریره از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت نقل می‌کند که فرموده‌اند: شومی و پلیدی در مرکب و زن و اسب است؛ اما یکی از آنها به آسمان رفت و یکی به زمین!!! عائشه گفت: قسم به کسی که قرآن را بر رسول خدا نازل کرد، دروغ گفته است؛ تنها اهل جاهلیت این‌ها را شوم می‌دانستند!!!

۱۲.۱ - مخالفت با ابوهریره

از ابوهریره روایت کرده‌اند رسول خدا فرمودند اگر بند کفش یکی از شما پاره شد، تا زمانی که آن را درست نکرده است به راه نیفتد؛ وقتی این خبر به عائشه رسید گفت: قسم می‌خورم که با ابوهریره در آنچه روایت کرده است مخالفت کنم.
واخرج الترمذی بسند صحیح عن عائشة انها کانت تقول لاخیفن ابا هریرة فیمشی فی نعل واحدة وکذا اخرجه بن ابی‌شیبة موقوفا وکانها لم یبلغها النهی وقولها لاخیفن معناه لافعلن فعلا یخالفه وقد اختلف فی ضبطه فروی لاخالفن وهو اوضح فی المراد
ترمذی با سند صحیح از عائشه روایت کرده است که می‌گفت قسم می‌خورم که کاری انجام دهم که مخالف نظر ابوهریره باشد؛ پس با یک لنگه کفش به راه افتاد؛ و ابن‌ابی‌شیبه نیز این روایت را با سندی موقوف نقل کرده است؛ و ظاهرا نهی رسول خدا به عائشه نرسیده است!!!... و روایت شده است که قسم می‌خورم که با ابوهریره مخالفت کنم و این بسیار معنا را واضح می‌کند.
ابن‌قتیبه در این زمینه کلامی نقل می‌کند که یا راوی آن خود وی است و یا ابن‌مسعود (از صحابه) و در هر صورت می‌تواند شاهد برای ما باشد.
وذکر ابا هریرة فقال اکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشة رضوان الله علیهم وروی حدیثا فی المشی فی الخف الواحد فبلغ عائشة فمشت فی خف واحد وقالت لاخالفن ابا هریرة
سخن در مورد ابوهریره بود؛ پس گفت: او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده‌اند؛ و او روایتی در مورد راه رفتن در یک لنگه کفش نقل کرد، وقتی این خبر به عائشه رسید گفت: قسم می‌خورم که با ابوهریره مخالفت کنم.

۱۵.۲ - تکذیب روایات ابوهریره

ابوهریره روایتی نقل کرده است که سگ و الاغ و زن اگر از جلوی نمازگزار عبور کنند، سبب بطلان نماز می‌شوند؛ عائشه از این روایت بر آشفت و با چندین روایت، بطلان ادعای ابوهریره را اثبات کرد:
«وروی ان الکلب والمراة والحمار تقطع الصلاة فقالت عائشة رضی الله عنها ربما رایت رسول الله صلی الله علیه وسلم یصلی وسط السریر وانا علی السریر معترضة بینه وبین القبلة؛ ابوهریره روایت کرد که سگ و زن و الاغ (در صورت عبور از جلوی نماز گذار) نماز را باطل می‌کنند؛ پس عائشه گفت: من گاهی رسول خدا را می‌دیدم که به سوی وسط رخت خواب نماز می‌خواند در حالیکه من بر روی رخت خواب بودم و بین ایشان و قبله واقع می‌شدم.»

«حدثنا اسماعیل بن خلیل حدثنا علی بن مسهر عن الاعمش عن مسلم یعنی بن صبیح عن مسروق عن عائشة انه ذکر عندها ما یقطع الصلاة فقالوا یقطعها الکلب والحمار والمراة قالت لقد جعلتمونا کلابا؛ عائشه وقتی این فتوا را به او گفتند گفت: آیا شما ما را مانند سگ‌ها قرار دادید؟»


حدثنا ابوبکر بن ابی‌شیبة وابو کریب واللفظ لابی کریب قالا حدثنا بن ادریس عن الاعمش عن ابی‌رزین قال خرج الینا ابوهریرة فضرب بیده علی جبهته فقال الا انکم تحدثون انی اکذب علی رسول الله
ابوهریره به نزد ما آمد و با دست خویش بر پیشانیش زد و گفت: شما به هم می‌گویید که من به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دروغ می‌بندم؟؟؟!!!

۱۶.۱ - سنگ زدن به ابوهریره

حدثنا ابراهیم بن عبدالله ثنا محمد بن اسحاق ثنا قتیبة بن سعید ثنا عمر بن عبدالله الروعی حدثنی ابی‌عن ابیهریرة قال حفظت من رسول الله صلی الله علیه وسلم خمسة جرب فاخرجت منها جرابین ولو اخرجت الثالث لرجمتمونی بالحجارة
من از رسول خدا پنج کیسه روایت حفظ کردم که از آن‌ها دو تا را (برای شما) باز کردم؛ و اگر سومی را باز می‌کردم من را با سنگ هدف قرار می‌دادید!!!

۱۶.۲ - دیوانه دانستن ابوهریره

حدثنا ابوبکر بن خلاد ثنا الحارث بن ابی‌اسامة ثنا کثیر بن هشام ثنا جعفر بن برقان قال سمعت یزید بن الاصم یقول سمعت ابا هریرة یقول یقولون اکثرت یا ابا هریرة والذی نفسی بیده لو حدثتکم بکل ما سمعته من رسول الله صلی الله علیه وسلم لرمیتمونی بالقشع ثم ما ناظرتمونی
از ابوهریره شنیدم که می‌گفت: مردم می‌گویند ابوهریره زیادی روایت نقل می‌کند؛ قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر هرچیزی را که از رسول خدا شنیده‌ام برای شما نقل کنم به من زباله پرت کرده و دیگر با من سخن نخواهید گفت!!!
عن ابیهریرة انه کان یقول لو انباتکم بکل ما اعلم لرمانی الناس بالخرق وقالوا ابوهریرة مجنون از ابوهریره روایت شده است که گفت: اگر هر آنچه می‌دانم به شما خبر دهم مردم به من زباله پرت کرده و می‌گویند ابوهریره دیوانه است!!!

۱۶.۳ - پرتاب مدفوع حیوان به ابوهریره

اخبرنا سلیمان بن حرب اخبرنا ابوهلال اخبرنا الحسن قال قال ابوهریرة لو حدثتکم بکل ما فی جوفی لرمیتمونی بالبعر اگر هر آنچه در درون دارم بگویم به من مدفوع حیوانات پرت می‌کنید!!!

۱۶.۴ - تهدید به گردن زدن

عن ابیهریرة قال حفظت من رسول الله صلی الله علیه وسلم وعائین فاما احدهما فبثثته فی الناس واما الآخر فلو بثثته لقطع هذا البلعوم از رسول خدا دو ظرف (روایت) حفظ کردم؛ یکی از آنها را بین مردم پراکندم، اما اگر دیگری را پخش کنم این گردن قطع می‌شود!!!

۱۶.۵ - کثرت روایات

محمد بن راشد عن مکحول قال کان ابوهریرة یقول رب کیس عند ابیهریرة لم یفتحه ابوهریره می‌گفت چه بسیار کیسه‌ای (کیسه علم) که در نزد ابوهریره است اما هنوز آن را نگشوده است!!!


حدثنا عبد العزیز بن عبدالله قال حدثنی مالک عن بن شهاب عن الاعرج عن ابیهریرة قال ان الناس یقولون اکثر ابوهریرة... ان اخواننا من المهاجرین کان یشغلهم الصفق بالاسواق وان اخواننا من الانصار کان یشغلهم العمل فی اموالهم
[۷۳] بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۲، ص۸۲۷، ش ۲۲۲۳.
[۷۴] بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۷۷، ش۶۹۲۱.

از ابوهریره روایت شده است که: مردم می‌گویند ابوهریره زیادی روایت نقل می‌کند؛ ... بدرستیکه برادران من از مهاجرین معامله در بازار ایشان را (از شنیدن روایت) باز می‌داشت و برادران من از انصار را کار در اموالشان (باغاتشان)!!!


عن سعید ان عائشة قالت لابی هریرة اکثرت الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وسلم یا ابا هریرة قال انی والله ما کانت تشغلنی عنه المکحلة والخضاب ولکن اری ذلک شغلک عما استکثرت من حدیثی
عائشه به ابوهریره گفت: زیادی از رسول خدا روایت می‌کنی!!! ابوهریره پاسخ داد: سرمه و خضاب (و در بعضی روایات روغن و آینه) من را از روایت شنیدن باز نداشت، اما چنین به نظر می‌رسد که تو را باز داشته است، زیرا روایات من را زیاد می‌دانی!!!


ابوهریره از رسول خدا فتوایی بدین مضمون نقل کرد که هر کس صبح هنگام جنب باشد، نمی‌تواند روزه بگیرد. و آن را به رسول خدا نسبت می‌داد:
«حدثنا عبدالله حدثنی ابی‌ثنا سفیان عن عمرو عن یحیی بن جعدة عن عبدالله بن عمرو القاریء قال سمعت ابا هریرة یقول لا ورب هذا البیت ما انا قلت من اصبح جنبا فلا یصوم محمد ورب البیت قاله ما انا نهیت عن صیام یوم الجمعة محمد نهی عنه ورب البیت؛
[۸۳] رازی، فخرالدين، المحصول، ج۴، ص۶۵۴.

ازابوهریره شنیدم که می‌گفت: قسم به پروردگار کعبه که من نیستم که می‌گویم هرکس که صبح جنب باشد نمی‌تواند روزه بگیرد، قسم به پروردگار کعبه محمد این را گفته است!!! من نبودم که از روزه روز جمعه نهی کردم؛ قسم به پروردگار کعبه محمد بود که از آن نهی کرد!!!
اما چون روایات ابوهریره در بین صحابه مقبول نبود به همین جهت مروان (امیر مدینه) به دو نفر دیگر دستور داد تا به نزد‌ ام‌سلمه و عائشه همسران رسول خدا بروند و از ایشان در این زمینه سوال کنند:
انبا محمد بن سلمة قال انبا بن القاسم عن مالک قال حدثنی سمی انه سمع ابا بکر بن عبد الرحمن یقول کنت انا وابی عند مروان بن الحکم وهو امیر المدینة فذکر ان ابا هریرة یقول من اصبح جنبا افطر ذلک الیوم قال مروان اقسمت علیک یا عبد الرحمن لتذهبن الی امی المؤمنین عائشة وام سلمة فلتسالنهما عن ذلک
ابابکر بن عبد الرحمن می‌گوید من و پدرم در نزد مروان بودیم و او امیر بر مدینه بود؛ پس سخن از کلام ابوهریره به میان آمد که هرکس صبح هنگام جنب باشد آن روز را نمی‌تواند روزه بگیرد. مروان گفت: تو را قسم می‌دهم که به نزد‌ ام المومنین عائشه و‌ ام سلمه رفته و از ایشان در این زمینه سوال کنید.

۱۹.۱ - برخورد عائشه

عائشه در این زمینه از رسول خدا روایت کرد که: «حدثنا احمد بن صالح حدثنا بن وهب حدثنا یونس عن بن شهاب عن عروة وابی بکر قالت عائشة رضی الله عنها کان النبی صلی الله علیه وسلم یدرکه الفجر فی رمضان من غیر حلم فیغتسل ویصوم؛ رسول خدا گاهی در ماه رمضان در هنگام طلوع فجر جنب بودند، پس غسل می‌کردند و روزه می‌گرفتند.»

۱۹.۲ - برخورد‌ ام‌سلمه

از ام‌سلمه نیز دقیقا مانند روایت عائشه نقل شده است.

۱۹.۳ - عکس العمل ابوهریره

صحابه بعد از شنیدن این روایت به نزد ابوهریره رفتند و طبق معمول از او سوال کردند که آیا تو خود این روایت را از رسول خدا شنیده ای؟ ابوهریره که از این روایت دو همسر رسول خدا جا خورده بود رنگش عوض شد!!!
فلقینا ابا هریرة وهو عند باب المسجد فقلنا له ان الامیر عزم علینا فی امر نذکره لک قال وما هو فحدثه ابی‌ فتلون وجه ابیهریرة
ابوهریره را در کنار در مسجد دیدیم و به او گفتیم امیر ما را قسم داده است که چیزی را به تو بگوییم. گفت: چه چیزی؟ وقتی پدرم برای او ماجرا را تعریف کرد رنگ چهره ابوبکر تغییر کرد!!! و گفت: این روایت را من از رسول خدا نشنیدم بلکه آن را از فضل بن عباس (که چند سال قبل از دنیا رفته بود) شنیده‌ام و به قول عده‌ای از بزرگان اهل سنت، مرده‌ای را شاهد گرفت!!!
رازی در کتاب خویش در مورد این ماجرا از نظام نقل می‌کند که می‌گوید:
فقال ابوهریرة اخبرنی بذلک الفضل بن عباس قال النظام والاستدلال به من ثلاثة اوجه: احدها انه استشهد میتا وثانیها انه لو لم یکن متهما فیه لما سالوا غیره وثالثها ان عائشة وحفصة رضی الله عنهما کذبتاه
ابوهریره گفته است این روایت را به من فضل بن عباس خبر داد!!! نظام گفته است: استدلال به این روایت از سه جهت است: ۱- او یک مرده را به عنوان شاهد معرفی کرد. ۲- اگر ابوهریره در مورد این روایت متهم نبود از غیر او سوال نمی‌کردند. ۳- عائشه و حفصه او را تکذیب کردند.


اهل سنت در مورد کسی که از خواب بیدار شده است و می‌خواهد وضو بگیرد از ابوهریره روایت می‌کنند که باید دست خود را قبل از وارد کردن آن در ظرف آب بشوید؛ اما گروهی از صحابه و بزرگان بر او اشکال گرفتند که اصحاب در زمان رسول خدا دست را در ظرف آب بزرگ و سنگی (مهراس) که در مسجد رسول خدا بود برده و وضو می‌گرفتند؛ آیا قبل از وارد کردن دست در آن، دست خویش را شسته بودند؟

۲۰.۱ - اشجعی

وقد ذکر ابراهیم النخعی ان اصحاب عبدالله کانوا اذا ذکر لهم حدیث ابیهریرة فی امر المستیقظ من نومه بغسل یدیه قبل ادخالهما الاناء قالوا ان ابا هریرة کان مهذارا فما یصنع بالمهراس وقال الاشجعی لابی هریرة فما تصنع بالمهراس فقال اعوذ بالله من شرک
ابراهیم نخعی روایت کرده است که اصحاب عبدالله بن عباس وقتی برای ایشان روایت ابوهریره - در مورد کسی که از خواب بیدار شده است و می‌خواهد وضو بگیرد، که باید دست خویش را قبل از وارد کردن در ظرف آب بشوید - نقل می‌شد می‌گفتند: ابوهریره هذیان گفته است؛ او در مورد مهراس چه می‌خواهد بگوید؟ و اشجعی نیز به ابوهریره می‌گفت: در مورد مهراس چه می‌گویی؟ (پس ابوهریره که جوابی نداشت ناراحت می‌شد و می‌گفت) از شر تو به خدا پناه می‌برم!!!

۲۰.۲ - عائشه

وقد وافق ابن‌عباس علی ما تخیله من الاستبعاد عائشة حیث قالت رحم الله ابا هریرة لقد کان رجلا مهذارا فماذا یصنع بالمهراس؛ عائشه با ابن‌عباس در اینکه کلام ابوهریره را بعید می‌شمرد موافقت کرده است، زیرا گفته است: خدا ابوهریره را رحمت کند، او مردی بود که هذیان می‌گفت و نمی‌دانست که در مورد مهراس چه جوابی بدهد!!!

۲۰.۳ - عده‌ای از علمای تابعین

وقال الثوری عن منصور عن ابراهیم قال کانوا یرون فی احادیث ابیهریرة شیئا وما کانوا یاخذون بکل حدیث ابیهریرة الا ما کان من حدیث صفة جنة او نار او حث علی عمل صالح او نهی عن شر جاء القرآن به... وقد قال ما قاله ابراهیم طائفة من الکوفیین
ابراهیم گفته است که علما در روایات ابیهریره اشکالاتی می‌دیدند و همه روایات او را قبول نمی‌کردند؛ مگر در مورد خصوصیان بهشت یا جهنم یا دعوت به انجام کاری نیک یا نهی از کار بدی که قرآن از آن نهی کرده است... و این مطلبی را که ابراهیم گفته است گروهی از کوفیین نیز می‌گویند.
قال ابن‌کثیر: وقال شریک، عن مغیرة، عن ابراهیم قال: کان اصحابنا یدعون من حدیث ابیهریرة. وروی الاعمش، عن ابراهیم، قال: ما کانوا یاخذون من کل حدیث ابیهریرة.
[۱۰۴] ابن‌کثیر، اسما‌عیل‌ بن‌ عمر، تاریخ ابن‌کثیر، ۸، ص۱۰۹.

اصحاب ما بسیاری از روایات ابوهریره را رها می‌کردند... همه روایات ابوهریره را نمی‌گرفتند.

۲۰.۳.۱ - ابن‌ابی‌الحدید

و ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه می‌گوید:
وروی ابواسامة عن الاعمش، قال: کان ابراهیم صحیح الحدیث، فکنت اذا سمعت الحدیث اتیته فعرضته علیه، فاتیته یوما باحادیث من حدیث ابی‌صالح عن ابیهریرة، فقال: دعنی من ابیهریرة انهم کانوا یترکون کثیرا من حدیثه.
اعمش می‌گوید: ابراهیم در روایت صحیح بود (هیچ اشتباه و دروغی نداشت)؛ به همین جهت وقتی روایتی را می‌شنیدم به نزد او رفته و این روایت را برای او می‌خواندم؛ پس روزی برای او روایاتی از ابی‌صالح از ابوهریره آوردم اما او گفت: من را از روایات ابوهریره معاف دار؛ که ایشان (بزرگان حدیث) بسیاری از روایات او را ترک می‌کنند.

۲۰.۳.۲ - مسلم بن حجاج

مسلم نیشابوری می‌گوید او فرقی بین گویندگان حدیث نمی‌گذاشت:
حدثنا عبدالله بن عبد الرحمن الدارمی ثنا مروان الدمشقی عن اللیث بن سعد حدثنی بکیر بن الاشج قال قال لنا بسر بن سعید اتقوا الله وتحفظوا من الحدیث فوالله لقد رایتنا نجالس ابا هریرة فیحدث عن رسول الله صلی الله علیه وسلم عن کعب وحدیث کعب عن رسول الله صلی الله علیه وسلم.
بسر بن سعید می‌گفت: از خدا بترسید و در مورد روایت با دقت پیش بروید؛ قسم به خدا شما ما را دیدید که با ابوهریره می‌نشستیم اما او برای ما روایات رسول خدا را از کعب و روایات کعب را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کرد.

۲۰.۳.۳ - ذهبی

یکی از مسائلی که تمامی علمای رجال اهل سنت بر آن اتفاق نظر دارند، این است که ابوهریره مدلس بوده است و سخنی را که از دیگران شنیده بوده، به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت می‌داده است.
ذهبی در ترجمه ابوهریره می‌نویسد: قال یزید بن‌هارون: سمعت شعبة یقول: کان ابوهریرة یدلس. ابوهریره تدلیس می‌کرد.
ابن‌کثیر دمشقی سلفی بعد از نقل این سخن در نوع تدلیس ابوهریره می‌نویسد:
‌ای یروی ما سمعه من کعب وما سمعه من رسول الله صلی الله علیه وسلم ولا یمیز هذا من هذا - ذکره ابن‌عساکر. وکان شعبة یشیر بهذا الی حدیثه «من اصبح جنبا فلا صیام له» فانه لما حوقق علیه قال: اخبرنیه مخبر ولم اسمعه من رسول الله صلی الله علیه وسلم.
او آنچه را که از کعب شنیده بود و آنچه را از رسول خدا شنیده بود نقل کرده و بین آن دو فرقی نمی‌گذاشت؛ این را ابن‌عساکر گفته است. و ظاهرا شعبه به این روایت اشاره می‌کند که هرکس که صبح جنب از خواب بیدار شود نمی‌تواند روزه بگیرد؛ پس بدرستیکه وقتی از او در مورد این روایت بازجویی شد گفت: این مطلب را کسی به من خبر داده بود و از رسول خدا نشنیده بودم!!!
ذهبی بعد از نقل این روایت در توجه تدلیس ابوهریره می‌گوید: قلت: تدلیس الصحابة کثیر، ولا عیب فیه؛ فان تدلیسهم عن صاحب اکبر منهم؛ والصحابة کلهم عدول. می‌گویم: تدلیس صحابه زیاد است و اشکالی ندارد؛ زیرا تدلیس ایشان از شخصی بالاتر از خودش بوده است و صحابه همگی عادل هستند!!!
در حالی که این سخن غیر معقول و خلاف تحقیق است؛ چرا که ممکن شخص حذف شده از کسانی باشد که خداوند آن‌ها را در قرآنش این گونه توصیف کرده است:
وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ..


۱. عینی، بدر الدین، عمدة القاری، ج۱، ص۱۲۴.    
۲. التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۷.    
۳. ابن‌جماعة، بدر الدین، المنهل الروی، ج۱، ص۱۱۷.    
۴. سیوطی، جلال‌الدین، تدریب الراوی، ج۲، ص۷۷۰.    
۵. عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۳۵۱.    
۶. عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۳۵۱.    
۷. سخاوی، شمس‌الدین، فتح المغیث، ج۴، ص۲۱۸.    
۸. عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۳۴۹.    
۹. ابن‌حزم‌ اندلسی‌، علی‌ بن‌ احمد، اسماء الصحابة الرواة، ص۳۷.
۱۰. عینی، بدر الدین، عمدة القاری، ج۱، ص۱۲۴.    
۱۱. سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۸۱۷، ش۲۴۴۵.    
۱۲. ابن‌حزم‌ اندلسی‌، علی‌ بن‌ احمد، اسماء الصحابة الرواة، تحقیق: سید کسروی حس، ص۳۷.
۱۳. ابن‌حزم‌ اندلسی‌، علی‌ بن‌ احمد، اسماء الصحابة الرواة وما لکل واحد من العدد، تحقیق: سید کسروی حس، ص۴۴.
۱۴. حاکم، أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۵، ش۴۳۵۶.    
۱۵. بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۳۶۱، ش۶۰۶۱.
۱۶. عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۳۵۸.    
۱۷. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۲۸.    
۱۸. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۳۷۶.    
۱۹. صنعانی، عبدالرزاق، مصنف، ج۶، ص۳۵۱.    
۲۰. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر (الروض الدانی)، ج۱، ص۲۴۵، ش۴۰۰.    
۲۱. حاکم، أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۳۵، باب ذکر مناقب العلاء بن الحضرمی، ش ۵۲۸۲.    
۲۲. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۶۳.    
۲۳. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۴۴.    
۲۴. ذهبی، شمس‌الدين، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۲.
۲۵. البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۰۷.    
۲۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۱۵.    
۲۷. صنعانی، عبدالرزاق، مصنف، ج۱۱، ص۲۶۲، ش۲۰۴۹۶.
۲۸. ازدی، ربیع‌ بن‌ حبیب‌، الجامع، ج۱۱، ص۲۶۲، ش۲۰۴۹۶.
۲۹. ذهبی، شمس‌الدین، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷.    
۳۰. سمعونی، محمد صالح، توجیه النظر الی اصول الاثر، ج۱، ص۶۲    
۳۱. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۱.    
۳۲. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۴۳.    
۳۳. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۰.    
۳۴. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۱.    
۳۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۱۴.    
۳۶. ابن‌نجار، محب‌الدين، اخبار المدینة، ج۲، ص۱۲، ش۱۳۶۱.
۳۷. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۰، ص۱۷۲.    
۳۸. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۴۳.    
۳۹. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۷.    
۴۰. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۷.    
۴۱. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷۲.    
۴۲. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۱۴.    
۴۳. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۶.    
۴۴. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۴، ص۶۸.    
۴۵. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۴.    
۴۶. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۷.    
۴۷. رازی، فخرالدین، المحصول، ج۴، ص۳۲۵.    
۴۸. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۸.    
۴۹. عقیلی، محمد بن عمرو، ضعفاء العقیلی، ج۴، ص۱۷۹.    
۵۰. ابن‌عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، ج۲، ص۱۱۰۱.    
۵۱. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۵۲.    
۵۲. ابن‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج۹، ص۲۸۹.    
۵۳. عراقی، عبدالرحیم بن الحسین، طرح التثریب فی شرح التقریب، ج۸، ص۱۲۰.    
۵۴. عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۰، ص۳۱۰.    
۵۵. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۷.    
۵۶. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، تاویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۸.    
۵۷. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۱، ص۱۰۸، ش۵۱۱.    
۵۸. مسلم بن الحجاج، أبوالحسن، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۶۰، ش۲۰۹۸.    
۵۹. حمیدی، ابن أبی‌نصر، الجمع بین الصحیحین، ج۳، ص۱۲۳.    
۶۰. فیض القدیر، ج۱، ص۳۰۷.    
۶۱. أصبهانی، أبونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸۱.    
۶۲. أصبهانی، أبونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸۱.    
۶۳. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۴.    
۶۴. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۳۱.    
۶۵. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۴.    
۶۶. ذهبی، شمس‌الدین، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۳۵.    
۶۷. عسقلانی، ابن‌حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۳۵۸.    
۶۸. بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۳۱.    
۶۹. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۹۶.    
۷۰. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۹۷.    
۷۱. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۴۰.    
۷۲. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۵.    
۷۳. بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۲، ص۸۲۷، ش ۲۲۲۳.
۷۴. بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۷۷، ش۶۹۲۱.
۷۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۱۶.    
۷۶. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۵۳.    
۷۷. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۴.    
۷۸. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۳۵۸.    
۷۹. فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، ج۱، ص۴۸۶.    
۸۰. حاکم، أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۸۲، ش۶۱۶۰.    
۸۱. دارمی، محمد بن حبان، صحیح ابن‌حبان، ج۸، ص۲۶۱، ش۳۴۸۶.    
۸۲. مسند احمد بن حنبل، ج۱۲، ص۳۴۷، ش۷۳۸۸.    
۸۳. رازی، فخرالدين، المحصول، ج۴، ص۶۵۴.
۸۴. سمعانی، أبومظفر، قواطع الادلة فی الاصول، ج۱، ص۳۷۸.    
۸۵. غزالی، محمد بن محمد، المستصفی، ج۱، ص۱۰۴.    
۸۶. اصول السرخسی، ج۱، ص۳۶۰.    
۸۷. سنن النسائی الکبری، ج۲، ص۱۸۰، ش‌۲۹۳۷.    
۸۸. بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۳۱، ش۱۹۳۰.    
۸۹. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۲۲۶، ش۲۶۶۱۰.    
۹۰. دارمی، محمد بن حبان، صحیح ابن‌حبان، ج۸، ص۲۶۱ ش۳۴۸۶.    
۹۱. ابن‌حزیمه، محمد بن إسحاق، صحیح ابن‌خزیمة، ج۳، ص۲۵۰.    
۹۲. دارمی، محمد بن حبان، صحیح ابن‌حبان، ج۴۴، ص۲۴۳.    
۹۳. صنعانی، عبدالرزاق، مصنف، ج۴، ص۱۷۹، ش ۷۳۹۶.    
۹۴. طبری، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۲۹۲، ش۷۴۹.    
۹۵. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۲۴۳، ش۲۶۶۳۰.    
۹۶. ابن‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج۲۲، ص۴۲.    
۹۷. رازی، فخرالدین، المحصول، ج۴، ص۳۲۶.    
۹۸. جصاص، أحمد بن علی، احکام القرآن للجصاص، ج۲، ص۴۴۳.    
۹۹. آمدی، أبوالحسن، الاحکام للآمدی، ج۲، ص۱۳۴.    
۱۰۰. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۱۸.    
۱۰۱. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۶۱.    
۱۰۲. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۸.    
۱۰۳. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.    
۱۰۴. ابن‌کثیر، اسما‌عیل‌ بن‌ عمر، تاریخ ابن‌کثیر، ۸، ص۱۰۹.
۱۰۵. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.    
۱۰۶. مسلم بن حجاج، أبوالحسن، التمییز، ص۱۷۵، ش ۱۰.    
۱۰۷. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۷، ص۳۵۹، به نقل از مسلم.    
۱۰۸. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۰۹، به نقل از مسلم.    
۱۰۹. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۲، ص۶۰۸.    
۱۱۰. جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۱۵۱.    
۱۱۱. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ابن‌عساکر، ج۶۷، ص۳۵۹.    
۱۱۲. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۱۷-۱۱۸.    
۱۱۳. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۸.    
۱۱۴. توبه/سوره۹، آیه۱۰۱.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آشنایی با چهره واقعی ابوهریره»    






جعبه ابزار