ابومعرض مغیرة بن عبدالله اقیشر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اُقَیْشِر، مغیرة
بن عبدالله، یا مغیرة
بن اسود (د ح ۸۰ق/۶۹۹م)، از تیره
خُرَیم از
قبیله اسد، شاعر
بنیامیه است.
به شهادت شعرهایی از خود او، کنیهاش ابومُعرِض بود.
به گفته منابع، وی را بدان سبب اقیشر خواندهاند که چهرهای سرخگون (اقشر) داشته است، اما این
لقب وی را خوش نمیآمد و هرگاه کسی او را بدین نام میخواند، به
هجو شاعر گرفتار میشد.
اقیشر اهل
کوفه بود و از آنجا که شعری در وصف مسجد سماک
بن مَخرمة اسدی در زمان
خلیفه عمر سروده است، میتوان پنداشت که در اوایل
اسلام به دنیا آمده است؛
هرچند که
ابوالفرج تولد او را در
عصر جاهلی نیز ممکن میداند، اما در این صورت باید عمر او را نزدیک به ۱۰۰ سال فرض کنیم.
اقیشر به پیروی از قبیله خود، با
بنی تمیم ستیز داشت و پیوسته آنان را هجو میگفت
و حتی زمانی که یکی از تمیمیان به نام
مطر بن ناجیه یربوعی در زمان
ضحاک بن قیس،
والی کوفه شد، باز از استهزای ایشان دست برنداشت.
وی از همان آغاز در کوفه به هرزهدرایی و بادهنوشی معروف شد
و گفتهاند حتی پیوسته به دنبال
باده به
شهر حیره میشتافت و از مأموران حکومت نیز بیمی به دل راه نمیداد.
گویند روزی
قیس بن محمد بن اشعث، از بزرگان کوفه در ازای مدیحهای، ۳۰۰
درهم به اقیشر
پاداش داد؛ شاعر نپذیرفت و از او خواست که مال را به پیشکار خود بسپارد تا او روزانه ۲ یا ۳ درهم به وی بپردازد.
با اینهمه، هر کس از دادن
صله و اجابت تقاضای شاعر سرباز میزد، سخت مورد هجو قرار میگرفت.
گویند وی چندان شیفته
خمر بود که گاه جامههای خود را نیز در راه آن میفروخت.
از برخی اشعار او چنین برمیآید که زمانی به قصد
جنگ راهی
شام شد، اما در میان راه از سپاه کناره گرفت، مرکب خود را فروخت و باده خرید.
اقیشر در حیره بارها به جرم شرابخوارگی به چنگ مأموران حکومت افتاد، اما او همیشه درصدد انکار برمیآمد و خود را تبرئه میکرد.
دانسته نیست که وی از چه زمانی به دربار
امویان راه پیدا کرد، اما یک بار
بشر بن مروان، حاکم
بصره و کوفه را در حضور
ایمن بن خریم شاعر مدح گفته، و
ایمن نیز
شعر وی را ستوده است.
اقیشر به دربار عبدالملک (حک ۶۱ -۸۶ق) نیز رفت و آمد میکرد و او را مدح میگفت.
حتی یک بار در حضور خلیفه شعر زیبایی در وصف باده سرود و شعر چندان زیبا بود که خلیفه هم شعرش را ستود و هم در او گمان شرابخوارگی برد.
با اینهمه، از آنجا که او برخی از والیان بنیامیه را هجو گفته،
و از طرف دیگر در رثای
مصعب بن زبیر نیز شعر سروده،
شاید بتوان گفت که زمانی به مکتب
زبیریان تمایل داشته است؛ اما تنها سند در این باب، همین دو قطعه شعر است.
عامل مرگ وی را عبدالله
بن اسحاق
بن طلحه دانستهاند، چه شاعر وی را بسیار هجو میکرد و زمانی که اقیشر از حیره به سوی کوفه باز میگشت، عبدالله غلامان خود را به قتل او فرمان داد. ایشان شاعر را گرفتند، به آتشخان حمام در بیرون کوفه بردند و چندان در معرض دود و آتش نهادند تا کشته شد.
اما شعر او از یادها نرفت و عبدالملک چون از مرگ شاعر مطلع شد، ۳
بیت از اشعار او را که به خاطر داشت، برای چند تن از
اسدیان برخواند.
شعر او را پس از آن نیز راویان نقل میکردند و گویی انتشار گستردهای نیز داشت.
با اینهمه، اقیشر را دیوانی نبود، زیرا هیچ یک از نویسندگان کهن به چنین چیزی اشاره نکردهاند. آنچه اینک از او باقی مانده، حدود ۱۶۰ بیت است که در مآخذ پراکنده است. خلیل دویهی آنها را گردآوری کرده، و در مجموعهای به چاپ رسانده است. (بیروت، ۱۹۹۱م) علاوه بر این، بنا به قول
یاقوت،
ابوجعفر محمد بن حبیب (د ۲۴۵ق) کتابی با عنوان شعر الاقیشر داشته که در آن اشعار شاعر را جمعآوری کرده بوده است.
(۱) منصور آبی، نثر الدر، به کوشش سیده حامد عبدالعال، قاهره، ۱۹۸۹م.
(۲) محمد
بن حبیب، «اسماء المغتالین»، نوادر المخطوطات، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م، شم ۶.
(۳) احمد
بن حجر عسقلانی، الاصابة، قاهره، ۱۹۸۲م.
(۴) عبدالله
بن قتیبه، الشعر و الشعراء، لیدن، ۱۹۰۲م.
(۵) عبدالله ابوعبید بکری، سمط اللإلی، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۵۴ق/۱۹۳۶م.
(۶) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ۱۹۶۳م.
(۷) احمد بلاذری، انساب الاشراف، بغداد، ۱۹۳۶م.
(۸) احمد دینوری، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، ۱۹۶۰م.
(۹) محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۳۶۸ق.
(۱۰) ابراهیم رقیق ندیم، قطب السرور، به کوشش احمد جندی، دمشق، ۱۹۶۹م.
(۱۱) عبدالرحیم عباسی، معاهد التنصیص، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۷م.
(۱۲) محمد مرزبانی، معجم الشعراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۱۳) محمد مرزبانی، الموشح، به کوشش محبالدین خطیب، قاهره، ۱۳۸۵ق.
(۱۴) احمد نویری، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۱۵) یاقوت، ادبا.
(۱۶) یاقوت، بلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «اقیشر»، ج۹، ص۳۷۹۷.