ابومسلمنامه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از کتب ادبی که جنبهی ادبی و
تاریخی در
تاریخ شیعه و
ادبیات فارسی دارد، ابومسلمنامه میباشد. این کتاب
داستان و
حماسه ابومسلم در تقابل با
امویان و دفاع از حقوق
بنیهاشم را به رشته تحریر درآورده است.
ابومسلمنامه، حماسهای برگرفته از زندگی و قهرمانی
های "
ابومسلم خراسانی" (متوفّی ۱۳۷ق)، سردار عبّاسیان و یاران و همرزمان او، که در گذشته دستمایۀ قصّهپردازان متعدّد بوده است و روایت
های متفاوت در نسخه
های متعدّد از آن باقی ماند است.
این قصّه، از یکسو، در حوزۀ
داستان
های تاریخی – ملّی ایرانی، همچون
بابکنامه،
داستان المقنّع و
حمزهنامه، جای دارد و از سوی دیگر، از حماسه
های دینی، از نوع جنگنامه
های امامان و مؤمنان، به شمار میآید که موضوع اصلی آنها کشمکش
های عقیدتی و جنگ
های پردامنه میان نحله
های متخاصم اسلامی، و به ویژه تقابل
امویان با خاندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
این رویداد
تاریخی در دست
داستان سرایان، به اقتضای افسانهپردازی، چنان از داده
های تاریخی دور شده است که قهرمان
داستان اصل و نسب ساختگی مییابد و هالهای از
افسانه،
تولّد و
حیات او را فرا میگیرد و در کنار چند شخصیت اصلی
تاریخی، بیشترِ شخصیتها جعلی میشوند؛ و دامنۀ جغرافیایی رویدادها، گستردگی وقایع و طول زمانی حوادث ابعادی افسانهای مییابد.
موضوع اصلی
داستان،
جنگ و تضادّی است که میان "
مروان حمار"، آخرین خلیفۀ اموی (۱۲۷-۱۳۲ق)، به عنوان سرکردۀ خارجیان (=مخالفان
اهل بیت و خاندان پیامبر) و ابومسلم، به عنوان سپهسالار دوستداران رسول و محبّان
علی (علیهالسلام) ومؤمنان درگرفته است و به پیروزی نهایی مؤمنان و انقراض خلافت امویان میانجامد.
در غالب روایت
های موجود از این
داستان، ابومسلم منشور خروج خود را از دست
امام محمّدباقر (علیهالسلام) (گرچه در واقع چنین نبوده است.) و نیز لقبِ «ابومسلم» را از امام محمدباقر (علیهالسلام)، و حتّی در یک روایت از
امام حسین (علیهالسلام) و امام ابراهیم عبّاسی به دست آورد.
در
داستان، نام واقعی ابومسلم، "
عبدالرحمان بن اسد بن جنید" است که از هاشمیان فرض شده است و در شهر
مرو خروج میکند. گروهی از پیشهوران شهر، با خلقوخوی عیاری، به او ملحق میشوند.
کار ابومسلم، با کسب تأیید از امام محمدباقر (علیهالسلام)، به تدریج بالا میگیرد تا آنجا که پادشاهان و امیران به دور او گرد میآیند و
نصر سیار، والی خراسان، را شهر به شهر از
خراسان میرانند و
مروان حمار را در چندین جنگ شکست میدهند.
مروان به
مصر میگریزد و با تمام کمکهایی که از شاهان
مغرب دریافت میکند، تاب ایستادگی در برابر سپاه ابومسلم را نمیآورد و به دیار نصرانیان پناه میبرد.
سرانجام، مؤمنان او را به چنگ میآورند و به خواری هلاک میکنند. بدین ترتیب، انتقام خون حسین (علیهالسلام) را از مروانیان میگیرند و
سبّ علی (علیهالسلام) را ممنوع میکنند. ابومسلم پس از نابود کردن مروانیان و
بیعت با
سفّاح، خلیفۀ عبّاسی (۱۳۲-۱۳۶ق)، به خراسان باز میگردد و آخرین
جهاد خود را با پیروزی برابر ترکان
ماوراءالنهر به پایان میبرد.
ابوجعفر برادر سفّاح، که پس از سفّاح به خلافت رسیده است، ابومسلم را که رقیب خطرناکی به شمار میآید، با همراهی مروانیان کهنهکار، ناجوانمردانه به
قتل میرساند. این کردار ناجوانمردانۀ
خلیفه، هواداران ابومسلم را سخت برمیانگیزد و به انتقامجویی وا میدارد.
داستان خروج ابومسلم، از یک سو، واکنشی عقیدتی در برابر
امویان غاصب و بازتاب پراکندگی و تقابل نحلهها و فرق اسلامی در دو سدۀ نخست است، تا جایی که معتقدات
غلات و به ویژه فرقۀ
ابومسلمیه و
کیسانیه، از نوع حلول و مظهریت و
رجعت و مهدویت، رسوباتی در آن نهاد و از دیدگاه عقیدتی، اثری التقاطی پدید آورد.
از سوی دیگر،
داستان ابومسلم، ماهیت طبقاتی نیز دارد که آثار آن در ابومسلمنامه به صورت گردآمدن انبوه پیشهوران و دهقانان زیر لوای ابومسلم بازتاب یافته است؛ و از جانب دیگر، عصیانِ وی صبغۀ استقلال طلبانه نیز دارد که مرکز ثقل سیاسی را از غربِ اسلامی به سوی
خراسان میکشاند.
همۀ این ویژگیها موجب شد که محبوبیت ابومسلم پس از
مرگ نیز در یادها دوام یابد و سرخوردگی
های ناشی از
قتل خدعهآمیز او به ترویج افسانه
های پراکنده دربارۀ او بینجامد.
چنین به نظر میرسد که اوّلین
روایت مکتوب از
داستان ابومسلم در سدۀ چهارم ق، به نام "
اخبار ابیمسلم صاحب الدّعوة" توسط "
ابوعبدالله مرزبانی" نوشته شد.
اینکه ابومسلمنامه از چه زمانی به
زبان فارسی تدوین شد بر ما روشن نیست، امّا
ابناسفندیار، در
تاریخ طبرستان (تألیف ۶۱۳ق) میگوید:
«من هرگز قصّهای بسیار عجیبتر از قصّۀ ابومسلم نخواندم»
از سوی دیگر، "
ناصر خسرو"، در دو
قصیده خود، اشاراتی به
داستان ابومسلم دارد که دالّ بر
شهرت این قصّه در زمان
شاعر است.
گویا در میانۀ سدۀ ششم ق، ابومسلمنامه به زبان ترکی شرقی ترجمه شده و نسخهای از آن، به اهتمام "وامبری" در
خیوه یافت شد که به سبکی کهن نگاشته شده است.
شهرت ابومسلمنامه تا ظهور
صفویه پایدار بود و در همین زمان است که ترجمه
های گوناگونی از ابومسلمنامه به
زبان ترکی صورت گرفت.
با اعتلای صفویه در
ایران، فقیهان نزدیک به
حکومت، به رهبری "
حقّق کَرَکی"، کارزار تبلیغاتی گستردهای بر ضدّ ابومسلم آغاز کردند که به
طعن و
لعن او و نفی ابومسلمنامه انجامید.
با همداستانی فقها و شاهان صفوی
تحریم و
تهدید شدیدی بر ضدّ راویان ابومسلمنامه اعمال شد و دو نوبت، در زمان
شاه اسماعیل و
شاه طهماسب،
جنگ بیامانی برای محو یاد و خاطرۀ ابومسلم و رواج
داستان زندگانی او به راه افتاد که با تخریب آرامگاه ابومسلم، شستن نسخه
های داستان و بریدن
زبان قصّهخوانان همراه بود.
مقاومت قصّهخوانان از یک طرف و استقبال مردم، از سوی دیگر در
زنده نگهداشتن این
داستان تأثیرگذار بود.
البته، نتیجۀ نهایی این تقابل از میان رفتن تمامی نسخه
های داستان از قلمرو
دولت صفوی و فراموش شدن تدریجی ابومسلمنامه در
ایران بود.
از سدۀ یازدهم به بعد، تنها دو نسخۀ تحریر شده از ابومسلمنامه در
ایران به دست آمده است، از سوی دیگر، در چهار سدۀ گذشته، دیگر نام هیچ قصّهخوانی که در ابومسلمنامه خوانی فعّال بوده باشد، در تذکرهها و تواریخ ذکر نشده است.
امروز روایت
های گوناگونی از
داستان ابومسلم در دست است این روایتها در نسخه
های فراوانی باقی مانده است که در این میان سهم نسخه
های ترکی، عثمانی و جغتایی قابل توجّه است، نخستین ترجمۀ موجود به زبان ترکی عثمانی به دست "
حاجی شادی" صورت گرفت. این ترجمه احتمالاً در نیمۀ سدۀ چهاردهم م صورت گرفته است.
هر چند اکثر قریب به اتفاق نسخه
های فارسی ابومسلمنامه منسوب به "
ابوطاهر"است. نسخههایی چند نیز به راویان دیگر نسبت داده میشود:
دو نسخه به "
ضیاء نخشبی"، یک نسخه به "
خواجه نصیر طوسی" و یکی از نسخه
های در
پاریس است که فاقد هرگونه نام
راوی است و با روایت
های دیگر به کلّی متفاوت است.
قصّهخوانان به منظور برجسته کردن هر چه بیشتر شخصیت ابومسلم، دو
داستان مستقلّ آفریدند و به پیش و پس ابومسلمنامه پیوند زدند:
نخستین
داستان، «
جنیدنامه» خوانده میشود که
داستان پهلوانی
های پدربزرگ ابومسلم، سیدجنید، و ماجرای عشق سوزان او به رشیده و سرگشتگی
های این دو دلداده و کامیابی نهایی آنهاست که به
تولّد سیداسد، پدر ابومسلم، میانجامد.
در این
داستان، سیدجنید از نبیرگان
عبدمناف و عموزادۀ
حمزه، عموی پیامبر، است که خون و نسب هاشمی را به ابومسلم بخشیده است. از سوی دیگر ، رشیده ماهرویی است که از مادری پریزاد و پدری آدمیزاد به
دنیا آمده است.
قصّه، از این طریق، سرشتی فوق بشری نصیب ابومسلم میکند. اصالت نژادی ابومسلم آن گاه کامل میشود که در این
داستان، و نه در ابومسلمنامه، مادر او، گلچهره، از خسروان نژاد دارد.
بدین ترتیب، ابومسلم که پیدایش او مکرّر در جنیدنامه بشارت داده شده است، حقّانیتی سهگانه مییابد: اصل و نسب هاشمی، سرشتی پریزادی و برخوردار از فرّه ایزدی.
کینهخواهی
قتل ابومسلم موضوع
داستان دیگری است، با عنوان "
زمجینامه"، که در حقیقت دنبالۀ ابومسلمنامه به شمار میآید.
تفاوت اساسی این دو
داستان با ابومسلمنامه در این است که، گذشته از حضور جادوگران، عناصری همچون
دیو و
پری و موجودات خارقالعاده، مانند فیلگوشان و دیوسران و دوالپایان، نیز امکان ورود به
داستان مییابند و از این طریق، یکنواختی قصّۀ مادر، یعنی ابومسلمنامه، را جبران میکنند. از این دیدگاه، این هر سه
داستان مکمّل یکدیگرند که جنیدنامه پیش واقعه، ابومسلمنامه واقعۀ اصلی و زمجینامه واقعۀ پایانی است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابومسلمنامه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۲۳.