ابوعبدالله کرام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوعبدالله شیعی، حسین بن احمد بن محمد بن زکریا، معروف به ابوعبدالله شیعی، داعی
اسماعیلی و مؤسس دولت فاطمی در افریقیه.
وی اصالتاً کوفی بود و در آنجا به همراه برادر بزرگترش، ابوالعباس محمد (متوفی ۲۹۸)، به دعوت
اسماعیلی پیوست.
امام اسماعیلی وی را به یمن فرستاد و در آنجا تحت نظر داعی منصورالیمن (متوفی ۳۰۲)، معروف به
ابنحوشب ، برای مأموریت خود تعلیم دید.
ابوعبدالله حدود یک سال با
ابن
حوشب ماند و در سال ۲۷۸ رهسپار حج شد.
پس از پایان زیارت، وارد مهمانی زائران بربر کتامه شد که در میان آنان کسانی بودند که پیش از این به
تشیع گرویده بودند. ابوعبدالله اعتماد آنان را جلب کرد. آنان او را برای تعلیم، به کشورشان دعوت کردند و در بازگشت، ابوعبدالله ایشان را همراهی کرد. وی دریافت که آنان در منطقهای دورافتاده در افریقیه زندگی میکنند که در آنجا اغلبیان صرفاً اقتدار ظاهری دارند. او آنجا را برای اجرای مأموریتش مناسب دید.
ابوعبدالله در نیمه
ربیع الاول ۲۸۰ به سرحد کتامه رسید و سرانجام در ایکجان ساکن شد که در منطقه کوهستانی دورافتاده ای میان سِطیف و میله قرار داشت و دارای استحکامات بود و آنجا مقر مأموریت وی گردید.
کتامه متشکل از چندین قبیله بود. ابوعبدالله ابتدا نتوانست همه آنها را همراه خود کند. بعضی از قبایل بیدرنگ از وی حمایت کردند، اما دیگران، که تحت فرمان امرایی بودند که نمیخواستند قدرتشان را از دست بدهند، بر ضد وی به پا خاستند و با او جنگیدند و او را به تازروت، در جنوب
ایکجان ، راندند. در آنجا وی موفق به کسب حمایت و حمله به دشمنانش شد. آنها با امرای شهرهای میله، سَطیف و بِلِّزمه متحد گشتند و کوشیدند او را شکست دهند، اما اتحادشان نپایید و ابوعبدالله سرانجام توانست اقتدار خود را بر
کتامه ، که در عملیات نظامیاش نقش مؤثری داشت، اعمال کند.
او در کتامه، حدود هفت سال، به گسترش تعلیم فضایل
علی بن ابیطالب و
ائمه اهل بیت علیهمالسلام پرداخت
وی ساختار سیاسی واجتماعی کتامه را دوباره سامان داد: قبایل را به هفت گروه نظامی تقسیم کرد و برای استحکام دولتش، در هر منطقه یک بدنه اصلی متشکل از فرماندهان و داعیان تعیین نمود. هدف نهایی وی این بود که آنان را برای نبرد در راه بنیان نهادن دولت آرمانی تحت حکومت مهدی از اهل بیت پیامبر، آماده سازد.
عملیات نظامی او به پایان یافتن سلسله اغلبی و برقراری سلسله فاطمیان در افریقیه انجامید.
ابراهیم بن احمد، امیر اغلبی (ﺣﻜـ: ۲۶۱ـ ۲۸۹)، که از گسترش نفوذ داعی اسماعیلی نگران شده بود، کوشید با پیشنهاد پاداشهای مادّی وی را از مأموریتش منصرف سازد و چنانچه نپذیرد به او حمله کند. ابوعبدالله به پیشنهاد و
تهدید وی وقعی ننهاد و در عوض او را به اطاعت از
مهدی عبیدالله ، که او را امام مهدی میدانست، فراخواند. ابوعبدالله پس از تسلط بر کتامه، به قبیله شهر میله حمله برد و در
تابستان ۲۸۹ آنجا را تصرف کرد. ابوالعباس عبدالله، امیر اغلبی (ﺣﻜـ: ۲۸۹ـ ۲۹۰)، نخستین گروه اعزامی خود را، به فرماندهی فرزندش ابوحوال، به مقابله با ابوعبدالله فرستاد و وی میله را پس گرفت و تازروت را، که ابوعبدالله آن را تخلیه کرده بود، ویران و ایکجان را تهدید کرد. اما ابوحوال پس از پیکاری ناموفق، عقبنشینی کرد. در سال ۲۹۰ نیز دومین هیئت اعزامی اغلبی، باز به فرماندهی ابوحوال، به سبب وخامت اوضاع در رقاده (پایتخت اغلبی در نزدیکی قیروان) شکست خورد. امیر عبدالله کشته شد و پسرش، زیادتالله (ﺣﻜـ: ۲۹۰ ـ ۲۹۶)، که گفته شده است به تحریک او این قتل صورت گرفت، جانشین وی گردید و برادر خود، ابوحوال، را اعدام کرد.
ابوعبدالله پس از تصرف میله و تسلط بر کتامه، در آن نواحی نیروهایی گرد آورد و به سطیف حمله برد. چهل روز آنجا را محاصره کرد و سپس یک ماهی به ایکجان بازگشت تا نیروی بیشتری گرد آورد و سرانجام، در اواخر سال ۲۹۱ آنجا را تصرف کرد. در پی فتح سطیف، سومین اردوکشی
اغلبیان تحت فرمان
ابنحبشی صورت گرفت. وی عضو برجسته
خاندان اغلبی ، اما در مسائل نظامی بیتجربه بود و شکست خورد.
در این حین، مهدی عبیدالله (ﺣﻜـ :۲۹۷ـ ۳۲۲)، که محل اقامت خود را در سَلَمیه در شمال مرکزی
سوریه ترک گفته بود، در
سفر خود به جانب مغرب، به
مصر رسید. ابوالعباس، برادر بزرگتر ابوعبدالله، در سفر مهدی از مصر در زمرۀ ملازمان او بود. وقتی کاروان آنان به
طرابلس رسید، مهدی او را، احتمالاً برای
جاسوسی ، به قیروان اعزام کرد. وی در قیروان زندانی شد. این خبر به مهدی رسید و ازاینرو وی طرابلس را به قصد قَسطیلیه – که اکنون در منطقه جرید در جنوب غربی
تونس واقع شدهاست – ترک کرد و در اول
شوال ۲۹۲ به آنجا رسید. قصد مهدی این بود که در منطقه کتامه به ابوعبدالله بپیوندد، اما میترسید این احتمال تقویت شود که ابوالعباس از متحدان اوست و جانش در خطر افتد. به علاوه، ابوعبدالله هنوز مشغول عملیات نظامی بود تا بر برخی از مهمترین شهرهای دارای استحکامات در منطقه کتامه غلبه کند. بنابراین، مهدی از پیوستن به او صرفنظر کرد و به نواحی دورتر غرب رفت و به سِجِلماسه، شهر دورافتادۀ مغربی، رسید. الیسع بن مدرار، حاکم سجلماسه، در آغاز وی را بسیار محترم داشت، اما وقتی با نامهای از زیادتالله، امیر اغلبی، با خبر شد که مهدی همان کسی بوده که ابوعبدالله تحت نام او به دعوت پرداخته است، مهدی و همراهانش را زندانی کرد.
از ۲۹۳ تهاجم نظامی ابوعبدالله در کوههای اوراس، سبب شد دژهای اغلبی، شامل طُبنه و بِلِّزمه و تیجِس و باغایه، که فاقد تدارکات بودند، یکی پس از دیگری تسخیر شوند. وی سپس نیروهای کتامه را به قَسطیلیه فرستاد و جایگاه خود را در این منطقه مساعد مستحکم کرد و چون این کار صورت گرفت، قیروان را از جنوب غربی تهدید نمود. سرانجام، در
جمای الاخره ۲۹۶، وی در اربس بر رقیبش،
ابراهیم بن ابیاغلب ، پیروز شد و در اول
رجب ۲۹۶ وارد رقاده، پایتخت اغلبی، گردید که زیادتالله، آخرین امیر، از آنجا به طرابلس گریخته بود. ابوعبدالله بر مناطق وسیع مغرب، همچون قلمروهای پیشین اغلبی در صقلیه، چیره شد.
وی حدود دو ماه در رقاده ماند تا اینکه اوضاع ثابت شد. در سرزمینی که مردم آن غالباً مالکی بودند، وی تحت تأثیر آیینهای شیعی، در اذان و مراسم مذهبی تغییراتی داد. همچنین
قاضی شیعهای انتخاب کرد که علاوه بر
قضاوت ، اختیار داشت قاضیان دیگری را در آن ولایات تعیین کند.
برادر او، ابوالعباس، که در شورشی داخلی از زندان آزاد شده بود، از طرابلس به دیدار وی رفت. ابوعبدالله او و ابوزاکی (امیر کتامه) را، به نمایندگی خود، به حکومت افریقیه منصوب کرد و در
رمضان ۲۹۶ قسمت عمدۀ نیروهای خود را در عملیاتی نظامی برای آزادسازی مهدی از
اسارت در سجلماسه بسیج نمود. ابوعبدالله در این حرکت به سوی غرب و مناطق دورافتادۀ مغرب، با برخی قبایل بربر مواجه شد که به آنها حمله برد و مطیعشان ساخت. وی پس از پیروزی بر سجلماسه، مهدی و پسرش را آزاد کرد. در سفر بازگشت به رقاده، همراه با مهدی و ملتزمانش، آنان از کتامه عبور و در ایکجان توقف کردند. داعیان و شیخ ایکجان وجوهی را که برای مهدی کنار گذاشته بودند به دست او سپردند. وقتی آنان به قیروان رسیدند، ابوعبدالله حکومت را به مهدی واگذار کرد و مهدی روز بعد، در ۲۱
ربیع الاخر ، خلیفه شناخته شد.
پس از آن، ابوعبدالله کنارهجویی کرد، اما ابوالعباس، برادر جاهطلبش، وقتی دید مهدی حکومت را به دست گرفته است، برضد او نزد ابوعبدالله به ناسزاگویی پرداخت و بعضی از امرا را علیه مهدی برانگیخت تا آنجا که آنان آشکارا از تردید خود به
عصمت امام و اعتبار
امامت او سخن گفتند. ابوعبدالله سرانجام تسلیم تحریکات برادرش شد و آشکارا از مهدی خواست بی آنکه حکومت را در دست گیرد، خلافت کند و به ابوعبدالله اجازه دهد به نام او اعمال قدرت کند. مخالفان مهدی دسیسه چیدند تا او را بکشند، اما مهدی، که باخبر شده بود، آنان را در رقاده و در ولایات به قتل رساند. ابوعبدالله و ابوالعباس در ۱۵ جمادیالآخره ۲۹۸ کشته شدند.
به رغم این، مهدی شایستگی ابوعبدالله را تصدیق و همه سرزنشها را متوجه ابوالعباس کرد که باعث از بین رفتن برادرش شده بود.
(۱) ابوعبدالله جعفربن محمد
ابنهیثم، کتابالمناظرات، چاپ و ترجمۀ ویلفرد مادلونگ و پال واکر با عنوان The Advent of the Fatimids: A Contemporary Shi’I Witness, London ۲۰۰۰.
(۲) ابوالعباس احمد بن محمد
ابنعذاری مراکشی، کتابالبیان المغرب فی اخبارالاندلس والمغرب، چاپ ج س کولین و لوی پرونسال، لیدن ۱۹۴۸، افست بیروت ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
(۳) ادریس عمادالدین قرشی، تاریخالخلفا الفاطمیین بالمغرب: القسمالخاص منکتاب عیونالاخبار، چاپ محمد یعلاوی، بیروت ۱۹۸۵.
(۴) ابوبکر عبداللهبن محمد المالکی، کتابریاضالنفوس فی طبقات علماء القیروان و افریقیه، چاپ بشیرالبکوش، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۵) تقیالدین ابوالعباس احمدبن علی مقریزی، کتابالمقفیالکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.
(۶) ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد، افتتاحالدعوه، چاپ فرحات دشراوی، تونس ۱۹۷۵..
(۷) ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد، شرحالاخبار فی فضائلالائمه الاطهار، چاپ سیدمحمد حسینی جلالی، قم.
(۸) محمد بن محمد یمانی، سیره الحاجب جعفربن علی، چاپ و ایوانف در Bulletin of the Faculty of Arts, University of Egypt, vol ۴ (۱۹۳۶) , pp ۱۰۷-۱۳۳.
(۹)
ابنخلدون.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابو عبدالله شیعی»، ج۱۶، شماره ۷۲۷۱.