ابوسعید خراز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوسعید خرّاز، شهرت احمدبن عیسی بغدادی،
عارف قرن سوم است.
غیر از
لقب خرّاز
او را با القاب لسانالتصوف
و قمرالصوفیة
نیز خواندهاند.
درباره تاریخ تولد و خانواده اواطلاع چندانی در دست نیست. همچنین اطلاعات پراکندهای نیز درباره سفرهای او در دست است.
او به احتمال قوی در ایام محنت
صوفیان ، که به دست غلام خلیل پدید آمده بود، از
بغداد به
مصر مهاجرت کرد و مدتی را نیز در
مکه مجاور بود.
خرّاز با صوفیان بسیاری معاصر یا معاشر بود، از جمله ذوالنون مصری، ابوعبدالله نَباجی، ابوعبید بُسری، بِشربن حارث، عَمروبن عثمان مکی
و با برخی از آنها نیز مکاتبه میکرد.
گفتهاند که خرّاز شاگرد
محمدبن منصور طوسی بوده و از او و ابراهیمبن بشّار خراسانی روایت کرده است.
برخی چون علیبن محمد واعظ مصری، ابومحمد جریری و علیبن حفص رازی نیز از خرّاز روایت کردهاند.
خرّاز در میان اهل
تصوف ، بهویژه در مکتب بغداد، مقامی بلند داشت، از
جنید بغدادی نیز چنین نقل شده است: «اگر ما آنچه را ابوسعید بدان رسیده از
خداوند طلب کنیم، هلاک خواهیم شد».
گفته شده است هرچند وی خود را شاگرد جنید میخواند، اما درحقیقت از او برتر بود.
با وجود این عباسبن مهتدی در باب
ورع بر او خرده گرفته است.
خرّاز از میان معاصرانش، ابنعطا آدمی را بزرگ میداشت و او را صوفی حقیقی میدانست.
تصوف خرّاز همچون جنید با رعایت
شریعت همراه بود. او مقام
نبوت را برتر از
ولایت میدانست و معتقد بود که هر نبی قبل از نبوت حائز مقام ولایت بوده است. همچنین او از گروهی از صوفیان دمشق بهسبب قول بدعتآمیزشان درباره رؤیت
خدا انتقاد کرده بود. با وجود این علمای ظاهر او را بهسبب برخی مطالب، که در کتاب السّرّ آورده بود، به
کفر منسوب کردند.
خرّاز در پاسخ کسی که علت تکفیر را از او پرسید، گفته بود: «گفتم میان من و حق حجاب نیست».
به خرّاز اشعار اندکی نسبت داده شده است.
تاریخ وفات او را به اختلاف بین ۲۷۷ تا ۲۹۷ ذکر کردهاند.
برخی متأخران
تاریخ ۲۸۶ را ترجیح دادهاند.
خرّاز
زهد و باطنگرایی را در صورت مخالفت با ظاهر
شرع ، باطل میدانست.
درباره
سماع از او نقل شده است که او
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خواب دیده و پیامبر وی را که در حال خواندن بیتی انگشت بر سینه میزد، از این کار نهی کرده
و ظاهرآ این قول به نوعی حرمت سماع را از نظر وی بازمینماید.
گفته شده است که خرّاز اولین کسی بود که از علم فنا و بقا سخن گفت.
این قول پذیرفتنی نیست و بهتر است گفته شود که موضوع فنا و بقا محور مباحث و تعالیم خرّاز بوده است. از نظر او اولین مقام کسی که به علم توحید دست یابد و آن را محقق سازد، فنای ذکر اشیاء است از قلب او و انفراد او با خدای تعالی.
به عقیده او اولین مقام اهل معرفت، تحیّر با افتقارات و بعد سُرور با اتصال و آنگاه فنا با انتباه و در نهایت بقا با انتظار است که هیچ مخلوقی به رتبهای از این بالاتر دست نمییابد.
او فنا را فنای بنده از رؤیت بندگی و بقا را بقای بنده به شاهد الهی تعریف میکرد و بر آن بود که وقتی
خداوند بخواهد بندهای را به دوستی برگزیند، ابتدا درِ ذکر را بر وی میگشاید و سپس او را به قرب رهنمون میشود.
سپس او را به مجالس انس با خود بالا میبرد و بر کرسی
توحید مینشاند. بعد حجابها را از برابر او برمیدارد و او را در دار فردانیت قرار میدهد و جلال و عظمت خود را بر وی آشکار میسازد. در این مرحله، سالک هیچ اراده و خواستی ندارد، در حفظ و حمایت خداوند قرار میگیرد و فانی میشود.
توکل آموزه دیگری است که در تعالیم ابوسعید بسیار مورد تأکید نظری و عملی واقع شده است.
مراحل طریق از نظر او با
توبه آغاز میشود و با گذر از مقام
خوف و رجاء ، سیر سالک به ترتیب به مرتبه صالحان، مریدان، مطیعان، اولیا و مقربان میانجامد.
جمله معروف او درباره معرفت در آثار بسیاری از صوفیان
آمده است، بنابر آن معرفت یا حاصل «عین جود» از سوی
خداوند است یا ناشی از «بذل مجهود» از سوی بنده. او مَثَل نَفْس آدمی را همچون آبی میدانست که در حالت سکون و آرامش پاک و صاف است، اما در صورت حرکت، به سبب موادی که در آن، تهنشین میشود، تیره میگردد. نفس آدمی نیز در صورت رویارویی با حوادث و محنتهاست که ترکیب واقعی خود را نشان میدهد و ازاینرو آدمی باید خویش را در چنین مواقعی مورد بازجست قرار دهد تا به شناخت خود نایل آید.
عطار ،
تألیف چهارصد کتاب را در علم تصوف به خرّاز نسبت داده است که اغراقآمیز است. آثار بهجامانده از ابوسعید همراه با آثار دیگر او که فقط نامی از آنها به تصریح یا به اشارت در آثار نویسندگان دیگر صوفیه آمده حجم بسیاری را دربرنمیگیرد. به گزارش سزگین او علاوه بر کتاب الصدق که آربری آن را تصحیح و ترجمه و در ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷ در لندن منتشر کرد کتاب هایی با عناوین المسائل، معیار التصوف و ماهیتُهُ، الصفات، الضیاء، الکشف و البیان، الفراغ، الحقایق را نیز تألیف کرده بود، که نسخههایی از آنها موجود است. پنج کتاب اخیر را قاسم سامرایی در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷، در بغداد بهچاپ رساند. در کنار این آثار از کتاب السّر، کتاب درجات المریدین، ادب الصلاة و جز آنها در آثار برخی صوفیان
یاد شده که به دست ما نرسیده است. الصدق کتاب تعلیمی کوچکی برای مبتدیان است که خرّاز در آن تعالیم زاهدانه رایج در زمان خود را با تکیه بر چند مفهوم اساسی مثل
صدق ،
صبر و
اخلاق آورده است. او در کتاب الضیاء به سبکی فشرده و مبهم، هفت مرتبه کسانی که آنها را اهل تیهوهیّة و حیروریّة (گمگشتگان و حیرانان) مینامد وصف کرده است. کتاب الکشف و البیان در اثبات برتری مقام نبوت بر ولایت است و الفراغ حاصل تلاش خرّاز در توضیح
تجربه عرفانی ، استخراج مبانی انسانشناختی آن و پیوند این تجربهها با ساختار روانی انسانهاست. او در الصفات با تکیه بر مفهوم کلیدی قُرب، به توصیف هفت منزل در
سیر الیاللّه پرداخته و در الحقایق با توجه به واژگان مربوط به تجربه عرفانی درصدد است تا حقیقت ۷۲ اصطلاح
عرفانی را بازشکافد.
پل نویا قسمت عمده بخش سوم کتاب معروف تفسیر قرآنی و زبان عرفانی را به شرح و توصیف مبسوط عقاید و آثار ابوسعید خرّاز اختصاص داده است.
(۱) ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران.
(۲) ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۳) عبداللّهبن محمد انصاری، طبقاتالصوفیه، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴) عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس من حضراتالقدس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۶ش.
(۵) خطیب بغدادی، تاریخ مدینه السلام (اختصارات).
(۶) محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸.
(۷) عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۳ش.
(۸) محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۹) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۰) عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة فی علمالتصوف، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۱)
پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران ۱۳۷۳ش.
(۱۲) علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خرّاز، ابوسعید»، شماره۶۹۵۸.