ابوبکر شِبلی، ملقب به تاجالصوفیه، عارف و فقیه و شاعر قرن سوم و چهارم است. شبلی از عرفای مشهور قرن سوم و چهارم است که جایگاه ویژهای در تاریخ عرفان دارد. از وی تالیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکرهها آمده است. زیارتگاه ابوبكر شبلى، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر ابوحنیفه در محله اعظمیه، در سمت شرقی شهر بغداد قرار دارد. درباره نام او و پدرش اختلاف هست، او را دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس خواندهاند، بیشتر منابع، دُلَف بن جَحدَر، گفتهاند، ولی بر سنگ قبرش جعفر بن یونس نوشته شده است و از حسین بن یحیی شافعی، نقل شده است که نام جعفر بن یونس را روی قبر وی، دیده بود. [۵]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸.
[۸]
ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱، ص۵۰ـ۵۱.
کنیهاش را ابوبکر گفتهاند.وی اصالتا خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقهای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود [۱۲]
یاقوت حموی، ياقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱، ص۲۴۵.
[۱۳]
یاقوت حموی، ياقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱، ص۲۷۸.
[۱۴]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸.
ازاینرو او را شبلی خواندهاند. اما به نوشته سمعانی، شبلی برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) است. شبلی در ۲۴۷ در سامرا یا بغداد به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست. برخی شبلی را سنّی مالکی دانستهاند [۲۳]
سمعانی، عبدالكريم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶.
[۲۴]
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸.
[۲۵]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸.
اما برخی، [۲۶]
شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲.
به دلیل اینکه در روز غدیر به شیعیان تبریک گفته است، وی را شیعه امامی دانستهاند. [۲۹]
ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸.
۳.۱ - دیدگاه قاضی نوراللهقاضی نورالله شوشتری، شبلی را همچون بسیاری از بزرگان تصوف، از شخصیتهای شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش، ارائه دهد، [۳۰]
شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲.
از جمله این شواهد، حکایتی است که ابوالفتوح رازی در تفسیر خود، درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت، شبلی در دست گرفتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستان امام علی (علیهالسّلام) را در روز غدیر، با داستان زلیخا و حضرت یوسف، مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است: شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از علویان و او را تهنیت گفت، آنگه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بیخبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛» او خواست تا طرفی از جمال یوسف، به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامههای سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من میخواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دستها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛» گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کردهاید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛» رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد. ۳.۲ - دیدگاه طبریعمادالدین طبری نیز حکایتی شبیه همین نقل را در کتاب خود (کامل بهایی)، آورده است؛ با این تفاوت که دیدار شبلی را با نقیب سادات بغداد، دانسته است. سخن او در اینباره، چنین است:حکایت: شبلی در اصل، رئیسی بود از رؤسای ولایت دماوند و مردی عاقل بود. ملک مازندران او را به رسالت، به خلیفه فرستاد، چون به بغداد رسید و آن مشاهد علما بدید، در آنجا توبه کرد و از دنیا اعراض نمود، القصه شبلی، روزی پیش نقیب بغداد رفت و گفت: یا سید! دانی که غرض مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این حدیث، چه بود که دست پدرت گرفت و بر خلق، عرضه کرد؟»! گفت: نه یا شیخ. شبلی گفت: یا سید! زلیخا عاشق جمال یوسف شد و یوسف، از وی دوری میجست و زنان مصر که او را طعنه میکردند، حاضر کرد و گفت من حال خود به شما نمایم و از برای هر زنی، بالشی بنهاد و ترنجی و کاردی به دست هر یکی از ایشان داد و گفت پاره از اینجا ببرید و به من دهید و شفاعت از یوسف کرد بسیاری و سوگندها داد و او را گفت به حق تربیت و تعهد من تو را که از خانه بیرون آیی و به آن خانه دیگر روی، یوسف از آنجا بیرون آمد، سر در پیشانداخته، به خانه دیگر رفت. زنان جمله حائض شدند، چنانکه بالش سفید سرخ شد به خون حیض و به عوض ترنج، دستها میبریدند، پس گفتند: «ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛ این نه آدم است، بلکه فرشتهای است بزرگ.» یوسف، چشم بر هیچ زنی نینداخت. زنان گفتند: «اگر او آدمی بودی، نظر بر حسن و جمال ما انداختی» زلیخا گفت: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛ این است آن کس که شما مرا به جهت او، ملامت میکردید.» رسول ما نیز به کرات و مرات، فضایل علی (علیهالسّلام) و مناقب او گفته بود، حساد و منافقان، طعنه میزدند. روز غدیر، بر خلق جلوه داد او را. پدر شبلی حاجب الحجاب (رئیس پردهداران) معتصم عباسی بود. [۳۹]
ابوالحسن هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷.
شبلی نیز نخست حاجب موفق عباسی بود و سپس والی دُنْباوَند یا واسط شد. [۴۰]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴.
[۴۲]
عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵.
عبدالحسین زرینکوب [۴۴]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۲ـ۱۵۳.
احتمال داده که او در واقع حاکم ولایت دماوند بوده و عنوان حاجب برای وی موروثی بوده است.سمعانی نوشته است که دایی شبلی، امیرالامرا در اسکندریه و پدرش نیز رئیس حاجبان خلیفه عباسی، «موفّق» بود و او را به سمت والی دماوند، گماشته بود، اما شبلی پس از اینکه در بغداد در مجلس خیر النسّاج توبه کرد، به دماوند بازگشت و به رد مظالم پرداخت و از مردم آنجا، حلالیت طلبید. (گفتنی است امروزه در شهر دماوند، برج یا در واقع مقبره برجی شکل تاریخی زیبایی، از بناهای معماری دوره سلجوقی وجود دارد که به «برج شبلی» شناخته میشود و آن را به همین شبلی نسبت میدهند.) به گزارش تذکرهها، شبلی بیست سال به فراگیری حدیث اشتغال داشت و به همین مدت، با فقها مجالست داشت. [۴۸]
ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴.
اما بعدها از علم ظاهری رویگردان شد و آن را تحقیر کرد. [۴۹]
ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴.
[۵۰]
مناوی، عبدالرئوف، الکواکب الدریه فی تراجم السادة الصوفیه، ج۲، ص۸۳.
[۵۱]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۷، تهران ۱۳۵۷.
شبلی در مجلس یکی از صوفیان، به نام خیر نَسّاج (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد جنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد. [۵۳]
ابوالحسن هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۲۱.
[۵۴]
فخرالدین واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰.
شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود. [۵۷]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴.
[۵۸]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۱۶.
[۵۹]
واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰.
جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیتطلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد. شبلی پس از مدتها شاگردی نزد جنید به مقامی رسید که جنید او را تاج صوفیان نامید. [۶۰]
عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵.
[۶۱]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۱۶.
روزبهان بقلی [۶۲]
روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰.
ابوالحسین نوری را نیز دیگر استاد او دانسته است.شوشتری [۶۳]
قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲.
او را شاگرد حلاج نیز دانسته و به نوشته زرینکوب، [۶۴]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲.
شبلی با شطحیات خود بخشی از سخنان و آموزههای حلاج را نشر داده است.افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیده خویش با حلاج اشاره کرده و جنون خویش را مایه نجات خود و عقل حلاج را سبب هلاک او تلقی کرده است. [۶۵]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۸۱.
اما بنابر گزارشی دیگر، [۶۶]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱.
[۶۷]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۲.
[۶۸]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۶.
شبلی، حلاج را انکار کرد و او را مستوجب زجر خواند و گویا همین انکار بعدها به شوریدگی شبلی افزود.شبلی شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی، ابوالحسن علی بن ابراهیم حُصری را تنها شاگرد واقعی شبلی دانستهاند، شاید به این دلیل که شبلی، وی را همانند خود دیوانه مینامید و بر آن بود که میان او و حصری الفت ازلی وجود داشته است. [۶۹]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۵۲۹.
[۷۰]
جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷.
ابوالقاسم نصرآبادی و ابوالحسین بندار بن حسین بن محمد شیرازی از دیگر شاگردان شبلی به شمار میروند. [۷۲]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ص۵۰۱.
[۷۳]
ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوه، ج۲، ص۴۵۹.
شیوه سلوکی شبلی چنین بود که شاگردان را پس از توبه، به رفتن به حج بدون توشه سفارش میکرد. [۷۵]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲.
[۷۶]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۲۰ـ۶۲۱.
از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکرهها آمده است. [۷۷]
ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ص۳۰.
[۷۸]
ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ص۶۶.
[۷۹]
ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ص۱۶۶.
[۸۳]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۳۸.
[۸۴]
یافعی، عبداللّه بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، ج۱، ص۱۴۸.
[۸۵]
یافعی، عبداللّه بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، ج۱، ص۱۷۰.
[۸۶]
یافعی، عبداللّه بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، ج۱، ص۳۴۹.
عطار نیشابوری در منطق الطیر [۸۷]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطقالطیر، ج۱، ص۲۳۲ـ۲۳۴.
[۸۸]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطقالطیر، ج۱، ص۴۰۱ـ۴۰۲.
[۸۹]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطقالطیر، ج۱، ص۵۴۲ـ۵۴۴.
و الهینامه [۹۰]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ج۱، ص۸۸ـ۸۹.
[۹۱]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ج۱، ص۱۳۷.
[۹۲]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ص۱۷۳.
[۹۳]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ج۱، ص۱۸۷.
[۹۴]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۶.
برخی حکایات درباره شبلی را به نظم درآورده است.ابنعربی نیز در التجلیات الالهیه [۹۵]
ابنعربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، ج۱، ص۳۸۰ـ۳۸۱، همراه با تعلیقات ابنسودکین و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات.
[۹۶]
ابنعربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، ج۱، ص۴۹۴، همراه با تعلیقات ابنسودکین و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات.
نوشته است که در دو مرتبه از مراتب تجلی با شبلی دیدار کرده است.وی در فتوحات مکیه نیز از شبلی حکایات و سخنانی نقل کرده است. دیوان اشعار منسوب به وی را «کامل مصطفی الشیبی» در سال ۱۳۸۶ ه. ق، در بغداد، تصحیح و منتشر کرده است. شبلی در تاریخ عرفان، چهار جایگاه برجسته دارد که عبارتاند از: ۱) عارفی اهل عشق و سکر، مانند بایزید بسطامی، که بر عشق تأکید میورزد و از رؤسای عشاق محسوب میگردد، بر خلاف صحوی مسلکانی مانند جنید بغدادی که بر علم و معرفت تأکید میورزیدند. [۱۰۳]
روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰، تصحیح هنری کوربن.
از گفتگوهای او با جنید میتوان دریافت که وی کشش حق (جذبه) را مقدّم بر طلب و کوشش بنده میدانسته است، اما جنید و یارانش کوشش بنده را سبب کشش حق میدانستند. [۱۰۴]
عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۲۳.
۲) عارف مجذوبی که افعال غیرمتعارفش او را در ردیف عقلای مجانین قرار داده است، چنان که نوشتهاند [۱۰۵]
انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۹.
[۱۰۶]
معصوم عليشاه، میرزامحمد معصوم، طرايق الحقايق، ج۲، ص۴۴۹.
ویگاه به علت جذبههای شدید دچار دیوانگی میشد و او را به بیمارستان (دیوانهخانه) میبردند.ابنعربی نیز در فتوحات مکیه، [۱۰۷]
ابنعربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۱، ص۲۵۰.
حالات او را با بهالیل قابل مقایسه دانسته است. [۱۰۸]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۶.
۳) عارف شطحگویی که بر اثر سکرِ برآمده از عشق، در بیان مضامین معرفتی و سلوکی زبانی پیچیده دارد. [۱۰۹]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۴، ص۱۷۳۰ـ۱۷۳۱.
شطحیات وی را ابونصر سراج در اللمع فی التصوف [۱۱۰]
ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۲ـ۴۰۶.
و روزبهان بقلی در شرح شطحیات [۱۱۱]
روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۲۳۴ـ۲۷۹، تصحیح هنری کوربن.
گردآورده و شرح و تأویل کردهاند.شبلی را، به سبب شطح و اشاراتش، از شگفتیهای سهگانه عراق دانستهاند. [۱۱۲]
ابوالحسن هجویری، علی بن عثمان، کشفالمحجوب، ج۱، ص۲۳۶.
[۱۱۳]
جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۲۲۸.
اما در پارهای موارد، جنید اینگونه سخنان شبلی و برخی کارهای مبتنی بر مقام غلبه و حاکی از عدم تمکین او را نقد و انکار نموده است. [۱۱۴]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۳، ص۱۳۱۰ـ۱۳۱۱.
[۱۱۵]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۴، ص۱۷۳۰ـ۱۷۳۱.
[۱۱۶]
مناوی، عبدالرئوف، الکواکب الدریه فی تراجم السادة الصوفیه، ج۳، ص۳۹۹.
شطحیات شبلیگاه گستاخانهتر از شطحیات بایزید و حلاج است، اما طرز بیان شاعرانه، حالت بیقیدی و جنونآمیز او از یک سو و بیارتباطی او با عناصر شیعی و عوامل مخالف دستگاه، سبب شد که از صدمه مخالفان در امان ماند و به سرنوشت حلاج دچار نشود. [۱۱۷]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲.
[۱۱۸]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۴ـ۱۵۵.
[۱۱۹]
زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۷.
۴) عارفی که، در کنار رابعه عَدْویه و ذوالنون مصری، از زمینهسازان ظهور و گسترش ادبیات منظوم و عرفانی محسوب میگردد. [۱۲۰]
ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسين، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۴۱ـ۳۴۲.
[۱۲۱]
ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسين، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۴۴ـ۳۴۵.
[۱۲۲]
ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسين، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۴۷.
[۱۲۳]
ابوعبدالرحمن سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، ص۱۶۳، گردآوری نصراللّه پورجوادی.
[۱۲۴]
ابوعبدالرحمن سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، ص۴۷۰ـ۴۷۱، گردآوری نصراللّه پورجوادی.
[۱۲۵]
جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۱۸۴ـ۱۸۵.
شبلی در ۸۷ سالگی درگذشت و در آرامگاه خیزران در بغداد به خاک سپرده شد. سال وفات وی را ۳۳۴ یا ۳۳۵ و ۳۴۲ دانستهاند. زیارتگاه ابوبكر شبلى، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر ابوحنیفه در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است. گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است. [۱۳۱]
راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸.
اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است.۱۱.۱ - مسجد زیارتگاه شبلیمسجد حاوی زیارتگاه شبلی، در دوره سلطان عبدالحمید دوم عثمانی، به دست قاضی بغداد، حاج مصطفی چلبیزاده، بازسازی شده که در دو کتیبه عربی و ترکی (به ترتیب، مورخ ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ه. ق) به این بازسازی، اشاره شده است، اما در بازسازی دیگری در سال ۱۹۶۲ م، کتیبه عربی از جای خود، برداشته شد. [۱۳۵]
عبدالحميد عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، صص۵۰ - ۵۱.
۱۱.۲ - قبر غلام شبلیعبدالحمید عباده، به وجود قبر «سعید»، غلام شبلی، در مسجد زیارتگاه شبلی اشاره کرده است که در گوشه سمت راست قبر شبلی، واقع بوده است. [۱۳۶]
عبدالحميد عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، ص۵۱.
(۱) ابنجوزی، صفهالصفوه، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹. (۲) ابنجوزی، المنتظم، چاپ محمد عبدالقادر عطا، مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲ /۱۹۹۲. (۳) ابنخلکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان. (۴) ابنعربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، همراه با تعلیقات ابنسودکین و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات، تحقیق عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۴۰۸ /۱۹۸۸. (۵) ابنعربی، فتوحات مکیه، بیروت. (۶) سراجالیدن عمر بن علی ابنملقن، طبقات الاولیاء، تحقیق نورالدین سریبه، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۶ه /۱۹۸۶. (۷) ابونصر سراج، اللمع فی التصوف، لیدن ۱۹۱۴. (۸) ابونعیم احمد بن عبداللّه اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، ۱۳۸۷/۱۹۶۷. (۹) عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، چاپ محمد سرور مولایی، تهران ۱۳۷۲. (۱۰)عبداللّه انصاری، طبقات الصوفیه، تحقیق محمد سرور مولائی، نشر توس، تهران، ۱۳۶۲. (۱۱) عبدالرحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، تحقیق محمود عابدی، تهران، ۱۳۸۶. (۱۲) خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی. (۱۳) محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تهران، ۱۳۹۰. (۱۴) ذهبی، تاریخ الاسلام. (۱۵) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، تصحیح هنری کوربن، تهران، ۱۳۴۴/۱۹۶۶. (۱۶) زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵۷. (۱۷) ابوعبدالرحمن سلمی، طبقات الصوفیه، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶. (۱۸) ابوعبدالرحمن سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ج۲، گردآوری نصراللّه پورجوادی، نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲ش. (۱۹) سمعانی، الانساب. (۲۰) ابوبکر شبلی، دیوان ابیبکر شبلی، جعفر بن یونس المشهور بدلف بن چحدر، به اهتمام کامل مصطفی الشیبی، بغداد ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷. (۲۱) قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش. (۲۲) فریدالدین عطار نیشابوری، الهینامه، چاپ هلموت ریتر، تهران ۱۳۶۸ش. (۲۳) فریدالدین عطار نیشابوری، تذکره الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران، ۱۳۷۸ش. (۲۴) فریدالدین عطار نیشابوری، منطقالطیر، چاپ احمد رنجبر، تهران ۱۳۶۹ش. (۲۵) ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، چاپ معروف زریو و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸. (۲۶) فخرالدین علی بن حسین واعظ کاشفی، رشحات عینالحیاه، تحقیق علیاصغر معینیان، تهران، ۱۳۵۶ش. (۲۷) میرزامحمدعلی مدرس تبریزی، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴. (۲۸) مستملی بخاری، شرح التعرف، ج۱، ۳، ۴. (۲۹) چاپ محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳، ۱۳۶۵، ۱۳۶۶ش. (۳۰) معصومعلیشاه، طرایق الحقایق، چاپ محمدجعفر محجوب. (۳۱) عبدالرئوف مناوی، الکواکب الدریه فی تراجم السادة الصوفیه، چاپ عبدالحمید صالح، بیروت ۱۹۹۹. (۳۲) ابوالحسن علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، تحقیق محمود عبادی، تهران، ۱۳۸۳ش. (۳۳) عبداللّه بن اسعد یافعی، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، مصر ۱۳۷۴/ ۱۹۵۵. (۳۴) یاقوت حموی،معجم الادباء.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوبکر شبلی»، شماره۵۹۲۴. زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «زیارتگاه ابوبکر شبلی»، ج۱، ص۴۱۴. ردههای این صفحه : درگذشتگان سال 334 (قمری) | درگذشتگان سال 335 (قمری) | درگذشتگان سال 342 (قمری) | شاعران بغداد قرن 3 (قمری) | شاعران بغداد قرن 4 (قمری) | عارفان بغداد قرن 3 (قمری) | عارفان بغداد قرن 4 (قمری) | فقهای مالکی | مدفونان در بغداد | مشایخ صوفیه | مشایخ قرن چهارم | مشایخ قرن سوم |