ابوالفتیان احمد بدوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَدَوی، احمد (در عربی جدیدِ مصری: اِلْبِدَوی)، مکنّی به ابوالفتیان،
صوفی و بنیانگذار
فرقه درویشان احمدیّه در مصر است.
از هفتصد سال پیش تاکنون در میان
مسلمانان مصر گرامیترینِ اولیا بوده است.
مردم اغلب او را فقط «السید» می نامند.
در ترانه ستایش آمیزی که برایش سرودهاند (چاپ لیتمان) او را به سبب نامش، البدوی، «شیخ العرب» خواندهاند.
نام البدوی را هم از آن جهت بدو دادهاند که مانند بدویان
مغرب روبنده (=لِثام) می بست.
او در مقام یک
صوفی قطب خوانده میشد.
احمد احتمالاً در ۵۹۶، در
فارس به دنیا آمد و در میان هفت یا هشت فرزند،
ظاهراً از همه کوچکتر بود.
مادرش فاطمه و پدرش علی (البَدْری) نام داشت، اما از حرفه پدرش اطلاعی در دست نیست.
نسبش را به
امام علی بن ابی طالب، علیه السّلام، رسانیدهاند.
در اَوان جوانی همراه خانواده خویش به
حج رفت و پس از چهارسال طی طریق، به
مکّه رسید.
زمان این سفر را سالهای ۶۰۳ـ۶۰۷ دانستهاند.
پدرش در مکه درگذشت.
آوردهاند که او خود، گویا به سبب جسارت در سوارکاری در مکه سرآمد شد و ـ بنابر روایات ـ لقب «عَطّاب» (سوار بی باک) و «غَضْبان» (ژیان) گرفت.
ابوالعباس که نام او بوده، شاید تصحیفی از ابوالفتیان باشد که تقریباً به معنی عطّاب است.
نامهایی که بعداً یافت عبارتاند از: «صَمّات» (خاموش) و «ابوفَرّاج» (گشاینده) که منظور گشاینده بندیان است.
چنین مینماید که مقارن ۶۲۷ احوال روحی او دگرگون شد.
قرآن را به هر هفت قرائت خواند و اندکی هم
فقه شافعی آموخت، سپس یکسره دل به
عبادت سپرد و به
ازدواج تن نداد.
از مردم کناره جست و زبان درکشید و با ایما و اشاره ادای مطلب میکرد.
بنابر بعضی منابع در ۶۳۳، طی سه
مکاشفه پیاپی به
عراق خوانده شد و همراه برادرِ مهترِ خویش، حسن، آهنگ آن دیار کرد و با او مزار دوتن از اقطاب بزرگ، احمد رفاعی و عبدالقادر گیلانی، و نیز گروهی دیگر از اولیا را
زیارت کرد.
حکایت میکنند که در عراق توانست فاطمه بنت بَرّی را که دختری سرکش بود و هرگز تن به مردی نداده بود، رام گرداند، اما پیشنهاد
نکاح او را نپذیرفت.
این واقعه در ادبیات عامیانه
عرب به صورت داستان عاشقانه دل انگیزی درآمده است، و چه بسا که از اساطیر مصر باستان نیز مایه گرفته باشد.
در ۶۳۴ طی مکاشفهای دیگر اشارت یافت که رهسپار
طنطا، در مصر، شود.
برادرش، حسن، از عراق به مکه بازگشت.
در طنطا آخرین و مهمترین دوره زندگی احمد آغاز شد.
شیوه زندگانیش را چنین وصف کردهاند: در طنطا به بام خانهای خلوت برشد و همانجا بی حرکت ایستاد و در
خورشید چندان خیره نگریست تا چشمانش سرخ و چون اخگر سوزان گشت.
گاه مدتها لب فرو میبست و گاه میشد که نعرههای مداوم برمی کشید، چهل روز تمام نه چیزی میخورد و نه چیزی میآشامید (چله گرفتن در داستانهای قدّیسان مسیحی نیز آمده است.
ایستادن بر فراز بام یادآورِ
شمعون، زاهد ستون نشین، است و سطوحیه یا اصحاب سطح (= بام نشینان) که نام پیروان احمد است، یادآورِ «ستون نشینان»، مریدان شمعونِ زاهد، است).
اولیایی که هنگام ورود احمد به طنطا مورد تکریم مردم بودند،
با آمدن او بی قدر شدند.
گویند که سلطان
مملوک الظاهر بَیْبَرس (متوفی ۶۷۶)، که هم روزگار او بود، او را حرمت کرده و بر پایش بوسه زده است.
روزی پسری به نام
عبدالعال، به خدمت او رفت.
در این حال، شیخ در جستجوی دارویی برای چشمان نابینای او بود.
این پسر از آن پس
خلیفه (جانشین) او شد، ازینرو در ادبیات عامیانه از او به نام ابوعبدالعال یاد شده است.
احمد در دوازدهم ربیع الاول ۶۷۵ درگذشت.
آثار او عبارتاند از: دعایی موسوم به «حِزْب»؛
مجموعه ادعیهای به نام «صَلَوات» که عبدالرحمان بن مصطفی عَیْدَرُوسی آن را با عنوان فتح الرحمان شرح کرده است؛
«وصایا» که در برگیرنده مواعظ عام است.
احمد بدوی نمونه طبقه نازلتر درویشان است و مینماید که از استعداد ذهنی چندانی برخوردار نبوده است.
بعد از مرگ احمد، عبدالعال (متوفی ۷۳۳) خلیفه او شد و بر مزارش
مسجدی ساخت.
علمای بزرگ و دیگر مخالفان
تصوف غالباً با تقدیس احمد و زیارت تربت او در طنطا مخالفت کردهاند.
پارهای از این مخالفان از هرگونه صوفیگری بیزار بودند، و گروهی دیگر سیاستمدارانی بودند که با نفوذ صوفیان بر مردم مخالفت میکردند.
به
قتل یکی از خلیفههای بدوی دوبار اشاره شده است.
در ۸۵۲ علما و سیاستمدارانِ متدین، سلطان
الظاهر جَقْمَق (حک: ۸۴۲ ـ۸۵۷) را برآن داشتند که زیارت طنطا را ممنوع کند، ولی فرمانش در مردم اثر نکرد و ایشان از این سنت قدیم دست نکشیدند.
سلطان قائتبای (قائت بیگ) (حک: ۸۷۲ ـ۹۰۱)
ظاهراً از ستایشگران بدوی بوده است.
چنین مینماید که در عهد عثمانیان از شکوه
ظاهری آیینهای بزرگداشت احمد کاسته شد؛ زیرا که اسباب زحمت فرقههای نیرومند ترک بود.
ولی این وضع سیاسی از تقدیس او در میان مصریان نکاست.
او فرقه درویشان احمدیه را بنیان نهاد که دوشادوش فرقههای رفاعیّه و قادریّه و بُرهامیّه در شمار شایعترین فرقههای متداول در مصر است.
احمدیه عَلَم و دستارِ سرخ و نیز چندین شاخه از جمله بَیّومیه و غیره دارد (طریقه).
محل زیارت احمد بدوی مسجد طنطا است که بر فراز گور او ساخته شده است.
لین در این باره میگوید: «شماره مردمی که در اعیاد سالانه از قاهره و نواحی مختلف مصر سفلی ' به زیارت قبر این ولی میشتابند، تقریباً به تعداد مردمی است که از سرتاسر جهانِ اسلام برای حج به مکه میروند».
بسیاری از مصریان که قصد حج دارند، نخست به طنطا میروند، ازینرو احمد را «باب النبی» خواندهاند.
از سه عید بزرگ «موالد» (جمع مُولِد، مَولِد) یکی روز بیست وهفتم یا بیست وهشتم دی ماه است و دیگری در زام اعتدال ربیعی یا مقارن آن، و سومی تقریباً یک ماه پس از انقلاب صیفی که آب نیل کاملاً بالا آمده، اما بندها را هنوز باز نکردهاند.
به قول
لین این اعیاد هم اعیاد مذهبی است و هم (روز) بازارهای مکاره بزرگ.
محاسبه تاریخ آنها برحسب تقویم قبطی است و چه بسا آثاری از مراسم کهن مصری و مسیحی در قالب این عیدها و زیارتها بازمانده باشد.
تاریخ اولین عید مقارن با عید
ظهور عیسی است.
گلدزیهر به امکان ارتباط میان زیارت طنطا و حرکت دسته جمعی مصریان باستان به تَلّ بَسْتَه که هرودوت آن را وصف کرده، اشاره دارد.
در نقاط دیگر مصر نیز نه تنها در
قاهره بلکه در دهکدههای کوچک، به احترام بدوی مراسمی برپا میشود.
ولی نمیتوان گفت هر مزاری که نام بدوی دارد، به احمد منسوب است.
این چنین مکانهای مقدسی را در جاهایی مانند حوالی اَسوان و نزدیک طرابلسِ
شام و
غزه می توان یافت.
در مصر درباره او افسانههای بسیاری وجود دارد: درباره
کراماتی که در دوره زندگی داشته، معجزاتی که از مزار وی دیده شده، معجزاتی که پس از بازگشت به عالمِ زندگان بروز داده یا
معجزه در حق کسانی که مراسم اعیاد او را بر پا میدارند.
از قطعه شعری که لیتمان در قاهره یادداشت کرده است به نحوه اعتقاد امروزه مردم به او میتوان پی برد (منابع)؛ در این
شعر از معجزات باورنکردنی او، سخن گفتنش در روز تولد و نیز پرخوریش، سخن گفته شده است.
شهرت او بویژه در مقام ولیی است که بندیان را آزاد میکند و اشخاص و اشیای گم شده را باز میآورد؛ ازینرو به «جائب الیسیر» (درست آن: جالب الاسیر) به معنی بازآورنده بندیان معروف شده است.
هرگاه منادی گم شدن کودکی، حیوانی یا مالی را اعلام میدارد، از احمد بدوی یاری میجوید.
اشپوُر از کرامتی سخن گفته که از این ولی در فلسطین سرزده است.
(۱) ابن ایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور.
(۲) علی حلبی، النصیحه العلویه فی بیان حسن طریقه الساده الاحمدیه، نسخه خطی برلین ۱۰۴، ۱۰.
(۳) عبدالصمد زین الدین، الجواهر السنیه فی الکرامات الاحمدیه.
(۴) عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، حسن المحاضره، قاهره ۱۲۹۹.
(۵) عبدالوهاب بن احمد شعرانی، طبقات، قاهره ۱۲۹۹.
(۶) علی مبارک، الخطط الجدیدة.
(۷) حسن راشد مشهدی خفاجی، النفحات الاحمدیة، قاهره ۱۳۲۱؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بدوی»، شماره۷۹۳.