• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن عباس (مبانی تفسیری)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب معروف به ابن عباس از کبار صحابه و از از شاگردان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و شاگرد مبرز امام علی (علیه‌السلام) می‌باشد.
از وی تفسیری با نام تنویر المقباس بجای مانده که مبانی آن عبارت است از فهم خوب مقاصد قرآن و استفاده از خود قرآن برای تفسیر آن و مراعات کردن اسباب نزول قرآن و تکیه و بهره‌مندی از تفاسیر معصومین (علیهم‌السلام) و اطلاعات گسترده ادبی وی می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - انواع تفسیر در بیان پیامبر
       ۱.۱ - توضیحی درباره حدیث‌ انواع تفسیر
۲ - ویژگی‌های تفسیر قرآن
       ۲.۱ - فهم مقاصد قرآن
              ۲.۱.۱ - مثال تفسیری قرآن با قرآن
       ۲.۲ - رعایت اسباب نزول‌
              ۲.۲.۱ - مواردی از اشتیاق به علم
                     ۲.۲.۱.۱ - گزارش واقعه
       ۲.۳ - تکیه بر تفسیر منقول‌
       ۲.۴ - اطلاعات ادبی گسترده‌
              ۲.۴.۱ - هوشمندی ابن عباس
                     ۲.۴.۱.۱ - معنای حرج
                     ۲.۴.۱.۲ - خرده‌گیری بر شعرگرایان
۳ - مهارت ابن عباس در لغت و اشعار عرب
       ۳.۱ - مسائل نافع بن ازرق‌
              ۳.۱.۱ - مسأله اول
              ۳.۱.۲ - مسأله دوم
              ۳.۱.۳ - مسأله سوم
              ۳.۱.۴ - مسأله چهارم
              ۳.۱.۵ - مسأله پنجم
                     ۳.۱.۵.۱ - فرهنگ لغت در قبیله هذیل
                     ۳.۱.۵.۲ - عمر و تفسیر آیه قرآنی
                     ۳.۱.۵.۳ - معنای آیه افتح و فاطر
                     ۳.۱.۵.۴ - معنای آیه یحور
                     ۳.۱.۵.۵ - سایر معانی از آیات
۴ - پانویس
۵ - منابع


در روایتی از ابن عباس ویژگی‌های تفسیر را با بیانی رسا شرح می‌دهد: پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) فرمود: «قرآن بر چهار بخش نازل شده: ۱. آیه‌های مربوط به حلال و حرام که از هیچ کس در ندانستن آن عذری پذیرفته نیست، ۲. آیاتی که عرب به یاری زبان خود درک می‌کند، ۳. آیاتی که دانشمندان توانایی تفسیر آن را دارند، ۴. آیه‌های متشابه (مبهمی) که جز پروردگار از تفسیر آن آگاهی ندارد».

۱.۱ - توضیحی درباره حدیث‌ انواع تفسیر

قرآن، دربردارنده پندها و آداب و فرامینی است که بر تمام مسلمانان واجب است آن را بدانند و بدان عمل کنند؛ زیرا فرمان عمومی شریعت است. فراگیری و آموزش این بخش از آیات بر همگان لازم است و هیچ کس عذری در ندانستن آن نخواهد داشت.
علاوه بر این، در قرآن واژگانی ناآشنا و مشکل وجود دارد که فهم آن و گشودن گره آن، با مراجعه به کلام فصیح عرب نخستین میسر است؛ چون قرآن به زبان آنان و بر اساس شیوه‌های گفتاری آنان نازل شده است.
همچنین در قرآن نکاتی دقیق درباره اصول و معارف، مبدا و معاد، راز آفرینش، سرّ هستی و... یافت می‌شود که رسیدن به ژرفای آن و آگاهی از زوایا و ابعاد آن جز برای‌ اندیشوران آشنا با اصول معارف و مبانی برهان عقلی و جز با امکان دستیابی به احادیث صحیح مقدور نیست.


در پرتو تقسیم چهار بخشی که بدان اشاره شد، امکان دستیابی به مبانی تفسیری که ابن عباس بر آن‌ها در تفسیر گسترده خویش تکیه نموده است فراهم می‌شود:

۲.۱ - فهم مقاصد قرآن

در فهم مقاصد قرآن باید تا حد امکان، به خود قرآن مراجعه شود؛ زیرا بهترین دلیل بر مقصود هر گوینده، قرائن لفظی‌ای است که در کلام خود او آمده و او آنها را
تکیه‌گاه گفتار خویش قرار داده است. به همین دلیل دانشمندان علم اصول گفته‌اند:
«هر گوینده مادامی که در حال سخن گفتن است می‌تواند آنچه درباره موضوع مورد بحث خود می‌خواهد، بگوید»؛ این توضیحات همه قرائن متصله و پیوسته کلام هستند، ولی در بسیاری از موارد، گویندگان در تفهیم مراد خویش بر قرائن منفصله و جدا از قبیل دلیل عقل یا عرف خاص تکیه می‌کنند یا موضوعی را که بعدا مطرح خواهند کرد تکیه گاه قرار می‌دهند که عموم و خصوص و اطلاق و تقیید و... از این قبیل است.
از این رو اگر ما دانستیم گوینده‌ای عادت دارد در تفهیم مراد خود بر قرائن منفصله اعتماد کند، مجاز نیستیم همین که سخنی گفت بدون جست‌وجو و اطمینان یافتن از نبود قرینه، آن را بر ظهور اولیه‌اش حمل کنیم.
قرآن کریم نیز چنین است. گاهی در آن عمومی آمده که مخصّص آن در کلامی دیگر است یا مطلقی که مقیّد آن جداگانه ذکر شده است و بر همین منوال قرائن دیگر ذکر شده که ما را از تمسک به ظهور ابتدایی کلام باز می‌دارد.
بنابراین هر مفسری که بخواهد گام به وادی تفسیر قرآن نهد حق ندارد آیه‌ای را بدون بررسی کامل و جست‌وجو در قرائن بازدارنده از ظاهر مقام و توضیحاتی که در آیه‌های دیگر ذکر شده است، تفسیر کند. به ویژه اینکه ما می‌دانیم قرآن بر اساس روش مخصوص خود، گاه حکمی یا حادثه‌ای را چند بار تکرار می‌نماید که هر مورد می‌تواند دلیلی بر مورد دیگر بوده یا ابهامی را که در آن وجود دارد روشن نماید.
از این‌روست که می‌بینیم ابن عباس، مفسر عالی‌قدر نیز بر همین منوال سیر کرده است و همین شیوه را که مطمئن‌ترین و مستحکم‌ترین راه برای فهم معانی قرآن و برتر از دیگر دلیل‌های لفظی و معنوی است برگزیده است؛ بنابراین در روشن کردن مواردی که مقصود از نزول آن پوشیده است و در دیگر آیات قرآن توضیحاتی درباره آن داده شده، هیچ‌گاه از مراجعه به خود قرآن کریم غفلت نورزیده است؛ البته این روش، روش همه مفسران نخستین است که با هدایت و ارشاد پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) گام در وادی تفسیر نهاده‌اند.

۲.۱.۱ - مثال تفسیری قرآن با قرآن

به عنوان نمونه در اینجا روایتی را که سیوطی از ابن عباس نقل کرده است می‌آوریم: ابن عباس درباره آیه «قالُوا رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ؛ گویند: پروردگارا! دو بار ما را به مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدی». که در آن به دو بار مردن و زنده شدن اشاره رفته است، گفته: قبل از آنکه شما را بیافریند مرده بودید؛ این یک مردن به شمار می‌آید؛ سپس شما را آفرید که این یک بار زنده شدن است. آنگاه شما را می‌میراند و به قبرها سرازیر می‌شوید که این مردن بار دوم است و سپس در روز رستاخیز شما را برمی‌انگیزد؛ که این، زندگی دوباره است.
بنابراین دو بار مردن و دو بار زنده شدن روشن می‌گردد. آنگاه ابن عباس تفسیرش را با آیات دیگر قرآن تایید می‌کند و می‌گوید: این آیه همانند آیه «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ اَمْواتاً، فَاَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ چگونه خدا را منکرید؟ با آنکه مردگانی بودید و شما را زنده کرد، باز شما را می‌میراند [و] باز زنده می‌کند. [و] آنگاه به سوی او باز گردانده می‌شوید». است.
سیوطی این تفسیر را از ابن مسعود و ابومالک و قتاده نیز نقل کرده است.

۲.۲ - رعایت اسباب نزول‌

اسباب نزول نقش بسیار مهمی برای رسیدن به مفاهیم قرآن دارد؛ زیرا آیات و سوره‌های قرآن به تدریج و در فواصل زمانی مختلف و مناسبت‌های گوناگون نازل گردیده است؛ از این‌رو آیه‌ای که در مناسبتی خاص و برای حل مشکلی خاص نازل گردد با آن حادثه ارتباطی تنگاتنگ دارد به‌گونه‌ای که اگر شناخت آن مناسبت میسر نگردد فهم هدف اساسی آیه نیز ممکن نخواهد بود؛ لذا کسی که به بررسی مفاهیم قرآن همت می‌گمارد، قبل از هر چیز باید شان نزول آیه را بداند -البته اگر شان نزولی داشته باشد-.
به همین دلیل ابن عباس، دانشمند بزرگ امت، به این موضوع کاملا توجه داشته و در فهم معانی قرآن، در موارد بسیاری بر دانستن اسباب نزول تکیه نموده است.
او همواره در مورد اسباب و اشخاص و سایر مسائل مربوط به شان نزول با جدیت پرسش می‌نموده و همین امر موجب برجستگی و مهارت وی در فن تفسیر شده است.

۲.۲.۱ - مواردی از اشتیاق به علم

در گذشته برخی از احادیث را که نشان از همت و اشتیاق پایان‌ناپذیر وی به فراگیری دانش داشت به‌طوری که او را وادار می‌کرد به در خانه‌های صحابه برود، خاطر نشان کردیم؛
[۶] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۲، ص۳۳۲- ۳۳۱.
در اینجا نیز به مناسبت بحث، به برخی از آن موارد اشاره می‌کنیم:
تعداد زیادی از محدثین از ابن عباس نقل کرده‌اند که گفت: «همواره میل داشتم که دو تن از زنان پیامبر را که آیه «اِنْ تَتُوبا اِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما...؛ مگر شما دو زن به درگاه خدا توبه کنید، که دل‌های شما سخت منحرف گشته است». درباره آنان نازل شده بشناسم تا اینکه در یکی از سفرهای حج من با عمر همراه شدم.
او در میان راه برای قضای حاجت کناره گرفت و من هم با او رفتم. پس از انجام، آب بر دست‌های او می‌ریختم تا وضو بگیرد، به او گفتم: آن دو تن از زنان پیامبر که درباره آنان آیه «اِنْ تَتُوبا اِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما...؛ نازل شده کدامند؟ گفت: شگفتا! تو آن را نمی‌دانی؟! آنان عایشه و حفصه بودند».

۲.۲.۱.۱ - گزارش واقعه

در تفسیر قرطبی گزارش این واقعه چنین آمده که ابن عباس می‌گوید: «مدت دو سال در صدد بودم تا از عمر نام آن دو تن از زنان پیامبر را که بر وی سخت گرفتند بپرسم، ولی بیم برخورد تند وی را داشتم، تا بالاخره جرات کرده از او پرسیدم و او گفت: آن دو، حفصه و عایشه بودند»! ابن عباس در توجه به شان نزول آیات نهایت کوشش خود را به کار می‌بست و در این فن سرآمد دیگران بود؛ به گونه‌ای که نامش بارها در کهن‌ترین نوشتار درباره شان نزول آیات قرآن، یعنی «سیره ابن اسحاق» -که خلاصه‌اش در ضمن «سیره ابن هشام» آمده- تکرار شده است. ابن اسحاق می‌گوید: «از ابن عباس نقل شده که: درباره نضر بن حارث هشت آیه از قرآن نازل شده است؛ از آن جمله آیه «اِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ اَساطِیرُ الْاَوَّلِینَ؛ چون آیات ما بر او خوانده شود گوید: افسانه‌های پیشینیان است». همچنین همه آیاتی که در آن از «اساطیر» واژه اساطیر جمعا ۹ بار در سوره‌های مکّی تکرار شده است: سخن رفته است»
وی می‌گوید: «همچنین از ابن عباس برایم نقل شده که گفت: هنگام ورود پیامبر به مدینه، احبار (عالمان یهودی) نزد وی آمدند و سؤال‌هایی مطرح کردند. خداوند برای پاسخ به سؤالات آنان بر پیامبر آیاتی نازل کرد که آیه «وَ لَوْ اَنَّ ما فِی الْاَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اَقْلامٌ...؛ و اگر آنچه درخت در زمین است قلم باشد...». از آن جمله است. -ابن اسحاق چنین ادامه می‌دهد- وقتی مردم از پیامبر درباره گردش کوه‌ها سؤال کردند، خداوند بر پیامبر آیه «وَ لَوْ اَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ...؛. و اگر قرآنی بود که کوه‌ها بدان روان می‌شد...». را نازل کرد. همچنین زمانی که به پیامبر گفتند: مواظب خودت باش، این آیه نازل شد «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ...؛ . و گفتند: این چه پیامبری است که...» و در همین باره آیه «وَ ما اَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ اِلَّا اِنَّهُمْ لَیَاْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْاَسْواقِ...؛ و پیش از تو پیامبران [خود] را نفرستادیم جز اینکه آنان [نیز] غذا می‌خوردند و در بازارها راه می‌رفتند...» نیز نازل شد. همچنین آیه «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها...؛ و نمازت را به آواز بلند مخوان و آن را بسیار آهسته مکن...». به خاطر همین گروه فرو فرستاده شد...»
ابن اسحاق بر همین منوال اسباب نزول آیات را ذکر می‌کند و در اکثر موارد، آن را از ابن عباس نقل می‌کند. ابن عباس در این مورد چنان مهارت یافته بود که مکی را از مدنی به راحتی جدا می‌ساخت. ابوعمرو بن علاء از مجاهد درباره تشخیص آیات مدنی از مکی سؤال کرد. وی گفت: «در این‌باره از ابن عباس پرسیدم و او موضوع را به تفصیل برایم بیان کرد». ابن عباس نیز به نوبه خود در این‌باره -جداسازی آیه‌های مکی از مدنی- از ابیّ بن کعب پرسش می‌نمود.
وی تمامی موارد اسباب نزول را به نیکی آموخته بود به‌طوری که آیات حضری «آیاتی که در شهرها نازل شده.» را از سفری و نهاری را از لیلی «در روز نازل شده یا در شب.» به راحتی باز می‌شناخت و می‌دانست درباره چه کسی و چه وقت و کجا نازل شده است. اولین آیه نازل شده کدام است و آخرین آن کدام و اموری دیگر
[۳۱] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۵۶- ۵۱.
[۳۲] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۰.
[۳۳] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۱.
[۳۴] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۴.
[۳۵] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۷.
[۳۶] سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۹.
که جملگی به مهارت و نبوغ او در تفسیر قرآن گواهی می‌دهد.

۲.۳ - تکیه بر تفسیر منقول‌

سومین ویژگی تفسیر ابن عباس تکیه بر احادیث ماثور (منقول) از پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) و اهل بیت پاک و اصحاب برگزیده اوست.
در گذشته شواهدی را که بیانگر جست‌وجوی او از احادیث پیامبر بود یادآور شدیم. وی در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد تا اینکه در دانش و فضیلت سرآمد اهل زمانش گردید.
وقتی از او پرسیدند: چگونه به این همه دانش دست یافتی؟ گفت: «با زبانی پرسش‌گر و دلی فراگیر».
[۳۷] عسکری، حسن بن عبدالله، التصحیف و التحریف، ص۳.
در بیان همین ویژگی که او در تفسیر خود، بر احادیث ماثور و دارای ماخذ درست تکیه می‌کرد، می‌گوید: «بیشتر‌ اندوخته‌های تفسیری خویش را از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) آموختم» یا در جای دیگر می‌گوید: «آنچه در تفسیر‌ اندوخته‌ام از دریای بیکران علم علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) است».
[۳۹] آرتور، جفری، مقدمه تفسیر ابن عطیه (مقدمتان)، ص۲۶۳.

همچنین مراجعه او به صحابه برای به دست آوردن سخنان پیامبر درباره مسائل دینی و از جمله احادیث تفسیری، دلیل دیگری بر توجه بالای او به تفاسیر صحیح منقول از پیامبر است.
دو روایتی را که از او نقل کردیم در واقع بیانگر این نکته است که تفاسیر او صبغه نقل دارد، هر چند این مطلب را به‌طور کلی گفته و به موارد جزئی آن اشاره نکرده است.

۲.۴ - اطلاعات ادبی گسترده‌

بی‌تردید قرآن کریم از هر جهت به شیوه فصیح زبان عرب نازل شده است؛ هم در انتخاب اصل واژه‌ها، هم در ساختار جملات، هم در حرکات اعراب و بناء و... و کاملا رسا و شیواست. قرآن در هر یک از این زمینه‌ها، شیواترین و پرکاربردترین آن را در نزد اهل زبان انتخاب نموده است.
حتی در مواردی که از کلمات قبایل گوناگون استفاده کرده، سعی می‌نماید واژههای شناخته شده و آشنای نزد آنان را انتخاب کند، نه واژههای نامانوس و ناآشنا را.
از این‌رو هر گاه فهم کلمات قرآن بر کسی مشکل باشد، باید برای رفع آن به کلام فصیح عرب معاصر نزول قرآن مراجعه نماید. چه اینکه قرآن به زبان آنان و بر اساس شیوه‌های شناخته شده آن زبان نازل گردیده است.
لذا مشاهده می‌نماییم ابن عباس هرگاه با موارد ابهام در قرآن مواجه می‌شد یا در فهم واژه‌ای دچار اشکال می‌گردید به اشعار فصیح دوران جاهلیت و سخنان بلند و بدیع آنان روی می‌آورد.
آنچه او را توانا ساخته بود که به راحتی به اشعار جاهلیت استشهاد نماید، توان بالای ادبی و مهارت بی‌نظیرش در واژه‌شناسی کلام فصیح عرب است که در تاریخ ادبیات عرب آن عصر شواهدی از نبوغ و جایگاه برجسته علمی و ادبی او می‌توان یافت.
گذشته از این، ذکاوت زیاد و حافظه قوی او نیز در رسیدن به این مقام شامخ به او کمک می‌کرد. چنان‌که هر چه را تنها یک بار می‌شنید بی‌درنگ حفظ می‌نمود.

۲.۴.۱ - هوشمندی ابن عباس

ابوفرج اصفهانی از عمر رکاء نقل می‌کند: «ابن عباس در مسجدالحرام بود و نافع بن ازرق -رییس فرقه ازارقه خوارج- و عده دیگری از خوارج سؤالات خود را نزد وی مطرح می‌کردند. در این هنگام عمر بن ابی‌ربیعه در حالی که لباس رنگارنگ به تن داشت وارد شد و در جمع آنان نشست، ابن عباس رو به او کرد و درخواست خواندن یکی از سروده‌هایش را نمود. او در پاسخ، قصیده‌ای با این مطلع آغاز نمود: امن آل نعم انت غاد فمبکر غداة غد‌ام رائح فمهجّر
«آیا تو از قبیله آل نعم هستی که آهنگ سفر کرده‌ای، در هنگام بامداد فردا یا موقع گرمای پسین؟ و تا آخر خواند.
آنگاه نافع رو به ابن عباس کرد و گفت: از خدا بترس! ما از سرزمین‌های دور به سوی تو آمده‌ایم تا درباره حلال و حرام خدا پرسش کنیم و تو شانه خالی کرده، به سختی پاسخ می‌دهی، آنگاه جوانکی ناز پرورده از ثروت‌مندان قریش می‌آید و برایت شعر می‌خواند که: رات رجلا امّا اذا الشمس عارضت فیخزی و امّا بالعشیّ فیخسر!» «آن زن (مقصود معشوقه اوست) مردی را دید (مقصود خودش است) که در هنگام بالا آمدن آفتاب رسوا گشته، و در شب هنگام به دشواری افتاده است.»
ابن عباس گفت: این را بدین‌گونه نخواند، گفت: پس چگونه خواند. ابن عباس گفت به این شکل خواند:
رات رجلا امّا اذا الشمس عارضت فیضحی و اما بالعشیّ فیخصر «مردی را دید که هنگام برآمدن آفتاب، خود را با تابش آن گرم می‌سازد، و هنگام واپسین در حالت سرمازدگی به سر می‌برد.»
نافع گفت: می‌بینم که این بیت را حفظ کرده‌ای! ابن عباس گفت: آری، اگر مایل باشی تمام قصیده را بشنوی برایت می‌خوانم. نافع گفت: آری، مایلم. آنگاه ابن عباس قصیده را تا آخر خواند در حالی که قصیده را پیش از آن نشنیده بود؛ این نشان نهایت هوشمندی ابن عباس است.
بعضی از افراد که در مجلس بودند گفتند: هرگز فردی هوشمندتر از تو ندیده‌ایم.
ابن عباس گفت: ولی من هرگز از علی بن ابی‌طالب هوشمندتر ندیده‌ام. ابن عباس همواره می‌گفت: آنچه را تنها یک بار بشنوم می‌توانم بازگو نمایم.
سپس ابن عباس رو به ابن ابی‌ربیعه کرد و گفت: باز بخوان و او شروع کرد: تشطّ غدا دار جیراننا... «خانه و کاشانه همسایه، پس از امروز از ما دور می‌شود...» و ساکت شد، و ابن عباس بدون درنگ گفت: و للدّار بعد غد ابعد! «هر آینه آن خانه، پس از فردا، دورتر خواهد بود.» ابن ابی‌ربیعه گفت: این را که گفتی آیا شنیده‌ای یا خودت آوردی؟ گفت نشنیده‌ام ولی شایسته است شعر چنین پایان یابد».
این نهایت هوشمندی او را می‌رساند، علاوه بر این، مستلزم ذوق ادبی والایی نیز هست.
او همچنین خطبه‌های بلند آوازه امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) را با یک بار شنیدن حفظ می‌کرد؛ لذا در خطبه‌ها و دیگر گفتارها، راوی حضرت به شمار می‌آمد. این ذوق ادبی والا و‌ اندوخته‌های لغوی بسیارش بود که به او توان بخشید تا موقع تفسیر قرآن و شرح واژههای ناآشنای آن بتواند از این ابزار، استادانه بهره جوید.
وی می‌گوید: «شعر دیوان (واژه‌نامه) عرب است؛ از این‌رو هر گاه واژه‌ای از قرآن را -که به زبان عرب نازل گشته- نشناسیم به اشعار عرب روی آورده، در پی شناخت آن بر می‌آییم».
ابن انباری از طریق عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند که گفت: «اگر می‌خواهید سؤالی از من درباره واژههای ناآشنای قرآن بپرسید به شعر عرب مراجعه کنید، چون شعر واژه‌نامه عرب است».

۲.۴.۱.۱ - معنای حرج

طبری از طریق سعید بن جبیر در تفسیر آیه «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ و در دین بر شما سختی قرار نداده است». درباره معنای حرج در این آیه، از ابن عباس نقل می‌کند که: «اگر واژه‌ای از قرآن برایتان ابهام داشت به شعر عرب مراجعه کنید؛ زیرا شعر، زبان عرب است. سپس فردی بادیه‌نشین را صدا زد و پرسید: حرج یعنی چه؟ گفت: گرفتاری. -ابن عباس- گفت: راست گفتی».
هر گاه از وی درباره واژههای ناآشنای (مشکل) قرآن می‌پرسیدند در پاسخ شعری می‌خواند. ابوعبید می‌گوید: «یعنی ابن عباس برای تفسیر خود به شعر استشهاد می‌کرد».

۲.۴.۱.۲ - خرده‌گیری بر شعرگرایان

ابن الانباری می‌گوید: «صحابه و تابعان در موارد فراوان هنگام برخورد با الفاظ ناآشنا و مشکل قرآن، به شعر استدلال می‌کردند -وی می‌گوید:- بعضی از جاهلان و نابخردان در این کار بر نحویان خرده گرفته‌اند که شما با این کار، شعر را اصل قرار داده و قرآن را فرع آن می‌دانید، ولی حقیقت خلاف پندار آنان است چه اینکه مقصود نحویان از این کار، تبیین واژه ناآشنای قرآن به وسیله شعر عربی است [نه آن که شعر اصل باشد و قرآن فرع]؛ زیرا قرآن کتابی است که به زبان عرب نازل گردیده است. خداوند در توصیف قرآن می‌فرماید: «اِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا؛ ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم». و در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛ و این قرآن به زبان عربی آشکار است».
[۴۶] ر. ک: سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۵۵.



شاید گسترده‌ترین اثری که از ابن عباس در مهارت وی در شناخت لغت و اشعار عرب بر جای مانده است، مجموعه مسایلی است که نافع بن ازرق خارجی «نافع بن ازرق حنفی حروری، سرکرده گروه «ازارقه» از فرقه خوارج است که آراء و مذهبشان بدو منتهی می‌گردد. وی به سال ۶۵ درگذشت.» از ابن عباس پرسیده است. وی نزد ابن عباس آمد و از او سؤالاتی -نه در پی دانایی که از روی لج‌بازی و عناد- پرسید. او زبان عربی را نیک می‌دانست و رییس و دانای قوم خود بود. در صدد مطرح ساختن مذهب خود تلاش می‌کرد تا شاید بر مثل ابن عباس چیره گردد.
این ماجرا آن‌گونه که سیوطی در «الاتقان» آورده است چندان قابل باور نیست؛ گویا زیادتی یا تحریفی در آن رخ داده است، ولی در هر حال شیوه ابن عباس را در تفسیر قرآن روشن می‌سازد و مهارت ادبی والای وی را گواهی می‌دهد.
سیوطی می‌گوید: «تاکنون موارد زیادی از استشهاد ابن عباس به اشعار را هنگام توضیح واژههای مشکل قرآن نقل کردیم که طولانی‌ترین آنها، مسائل ابن ازرق است».
سپس تمام آن مسائل را به نقل از کتاب «الوقف» ابن انباری و «المعجم الکبیر» طبرانی در «الاتقان» آورده است که در اینجا بخشی از آن را ذکر می‌کنیم:

۳.۱ - مسائل نافع بن ازرق‌

«ابن عباس در مسجدالحرام نشسته بود، مردم دور تا دور او را گرفته بودند و از او درباره تفسیر قرآن می‌پرسیدند. در این حال نافع بن ازرق به نجدة بن عویمر «نجدة بن عامر حنفی حروی، رئیس فرقه «نجدیه» بود. وی در شورش‌های آن زمان نقش داشت. به سال ۶۹ مرد.» گفت: برویم نزد این فرد که با گستاخی و به رغم نادانی و کم دانشی به تفسیر قرآن پرداخته است. آن دو نزد ابن عباس آمده گفتند: از تو پرسش‌هایی درباره قرآن داریم که می‌خواهیم برایمان تفسیر کنی و شاهد صدق آن را از کلام عرب بیاوری؛ زیرا خداوند قرآن را به زبان عربی آشکار فرستاده است. ابن عباس گفت: بپرسید!

۳.۱.۱ - مسأله اول

نافع نخستین پرسش را درباره آیه «عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ» از راست و چپ [تو را] فرا گرفته‌اند». یعنی همچون حلقه‌وار اطراف تو گرد آمده‌اند. مطرح ساخت.
ابن عباس گفت: عزین؛ «راغب اصفهانی می‌گوید: «عزون، جمع است و مفرد آن: عزة، از عزوته فاعتزی؛ به معنای نسبته فانتسب مشتق شده است».
مرحوم طبرسی (رحمه‌اللّه) می‌گوید: «عزون به معنای گروه‌های پراکنده است. مفرد آن عزة است. اصل عزة، عزوة بوده است که از: عزاه و یعزوه (به معنای نسبت دادن) مشتق شده است؛ لذا عزین؛ به معنای گروه‌های پراکنده‌ای است که هر یک از این گروه‌ها به نحوی به دیگری نسبت داده می‌شوند».
«و این تناسب در همان مفهوم حلقه‌وار گرد هم آمدن وجود دارد.» به معنای حلقه‌های نازک است. نافع گفت: این ادعای تو را عرب تایید می‌کند؟ گفت: آری، مگر شعر عبید بن ابرص را نشنیده‌ای که می‌گوید: فجاؤوا یهرعون الیه حتّی یکونوا حول منبره عزینا (با شتاب به سوی او آمدند تا گرد منبر او حلقه زنند).

۳.۱.۲ - مسأله دوم

از ابن عباس درباره آیه «اِذا اَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ؛ سؤال کرد. وی گفت: مقصود، رسیدن و آماده چیده شدن میوه است، و به این بیت استشهاد کرد:
اذا مشت وسط النساء تاوّدت کما اهتزّ غصن ناعم النبت یانع (آنگاه که در میان زنان راه می‌رود خم بر می‌دارد چون شاخه نرم و شاداب گیاهی که زمان چیدن آن فرا رسیده باشد).

۳.۱.۳ - مسأله سوم

پرسید: «الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ؛. یعنی چه؟ پاسخ داد: کشتی پربار، و این بیت ابن ابرص را خواند.
شحنّا ارضهم بالخیل حتی ترکناهم اذلّ من الصراط (سرزمین آنان را از لشکر پر کردیم به گونه‌ای که آنان را زیر پا، نرم‌تر از راه هموار ساختیم).

۳.۱.۴ - مسأله چهارم

پرسید: مقصود از «زَنِیمٍ؛ چیست؟ پاسخ داد: مقصود، فرزند نامشروع است، و به شعر خطیم تمیمی تمسک نمود:
زنیم تداعته الرجال زیادة کما زید فی عرض الادیم الاکارع «ادیم: سطح زمین. اکارع الارض: حدود دور دست آن.»
(افراد بسیاری، زنازاده‌ای را به خود نسبت دادند، همان‌گونه که در محدوده زمین پهناوری اختلاف ورزند). راغب اصفهانی می‌گوید: «زنیم کسی را گویند که در میان قومی باشد، ولی از آنان نباشد؛ یعنی وابسته به قومی باشد، ولی در واقع از آنان نباشد».

۳.۱.۵ - مسأله پنجم

گفت: «جَدُّ رَبِّنا؛ به چه معناست؟ گفت: به معنای عظمت پروردگار است، و به گفته امیة بن ابی‌الصلت تمسک جست:
لک الحمد و النعماء و الملک ربّنا فلا شی‌ء اعلا منک جدّا و امجدا». (ستایش و نعمت‌ها و پادشاهی تو راست؛ پس از نظر مجد و بزرگی، چیزی برتر از تو نیست)».
ابن عباس به جست‌وجوی لغات قبایل مختلف پرداخته، اخبار آن را پی می‌گرفت تا واژههای ناآشنایی را که از زبان آن قبایل در قرآن آمده است به دست آورد و چنانچه فهم کلمه‌ای بر او دشوار بود منتظر می‌ماند تا معنای آن را در استعمال عرب ببیند و بیاموزد؛ طریقه‌ای که همه محققان از آن پیروی می‌کنند.

۳.۱.۵.۱ - فرهنگ لغت در قبیله هذیل

طبری از ابن ابی‌یزید نقل می‌کند که گفت: «از ابن عباس درباره آیه «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ سؤال شد. گفت آیا از قبیله هذیل: «در اخبار آمده است که قبیله هذیل با فرهنگ‌ترین قبایل عرب به شمار می‌رفت و مردم آن قبیله، واژههای زبان عربی را بسیار به کار می‌برند؛ لذا در دوران خلافت عثمان که مصحف را نوشته، نزد او آوردند و او در آن اشتباهات چندی یافت گفت: «ای کاش املاءکننده از قبیله هذیل و نویسنده از قبیله ثقیف می‌بود! در آن صورت این اشتباهات رخ نمی‌داد»؛
[۵۵] ابن ابی‌داوود سجستانی، ابوبکر، مصاحف سجستانی، ص۳۳- ۳۲.
کسی هست؟ مردی گفت: آری، من از آن قبیله هستم. ابن عباس گفت: حرجة نزد شما به چه معنا است؟
گفت: تنگنا. ابن عباس گفت: همین است».
[۵۶] طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.


۳.۱.۵.۲ - عمر و تفسیر آیه قرآنی

روایت شده که روزی عمر بر منبر آیه «اَوْ یَاْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ» را خواند، ولی معنای «تخوّف» را نمی‌دانست، از مردم پرسید: کسی می‌داند؟ پیرمردی از قبیله هذیل بلند شد و گفت: «تخوّف، لغت ماست و به معنای تنقّص است». عمر گفت. «آیا شاهدی در کلام عرب برای آن هست؟» گفت: «آری، شاعر می‌گوید: تخوّف الرحل منها تامکا قردا کما تخوّف عود النّبعة السّفن» سفن: وسیله آهنی را گویند که به وسیله آن چوب کمان را می‌تراشند. تامک: شتر کوهان بزرگ را گویند. قرد: موهای مجعّد (به هم پیچیده) کوهان شتر است؛ یعنی همان‌گونه که آهن، چوب کمان را می‌تراشد، جهاز شتر هم موهای کوهان او را می‌زداید.
[۵۸] امین مصری، احمد، فجرالاسلام، ص۱۹۶، به نقل از قاسمی، محمدضیاء، موافقات.
[۵۹] قاسمی، محمدضیاء، موافقات، ج۲، ص۵۸
[۶۰] قاسمی، محمدضیاء، موافقات، ج۲، ص۵۷.
[۶۲] قاسمی، محمدضیاء، موافقات، ج۱، ص۸۸.


۳.۱.۵.۳ - معنای آیه افتح و فاطر

همچنین طبری از طریق قتاده از ابن عباس نقل می‌کند، که گفت: «من معنای آیه «افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ؛ را نمی‌دانستم تا اینکه دختر «ذی‌یزن» را دیدم که به شوهرش می‌گفت: تعال افاتحک؛ یعنی بیا تو را نزد قاضی ببرم» در جامع‌البیان، در روایت دیگری آمده است: «انطلق افاتحک، تعنی اخاصمک...». این ماجرا در کتاب «تاویل مشکل القرآن» ابن قتیبه،
[۶۶] ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، تاویل مشکل القرآن، ص۴۹۳.
به شکلی تحریف شده نقل شده است. همچنین صاوی،
[۶۷] صاوی، مصطفی، مناهج التفسیر، ص۳۴.
یعنی شکایت تو را نزد دادگاه ببرم.
ابوعبید از طریق مجاهد نقل می‌کند که ابن عباس گفت: «معنای «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ؛. را نمی‌دانستم تا اینکه دو نفر بادیه‌نشین نزد من آمدند تا درباره چاهی که با هم نزاع داشتند قضاوت کنم. یکی از آن دو گفت: انا فطرتها و دیگری گفت: انا ابتداتها». که معنای هر دو این است که من آن را کنده و به وجود آورده‌ام.

۳.۱.۵.۴ - معنای آیه یحور

زمخشری در تفسیر آیه «اِنَّهُ ظَنَّ اَنْ لَنْ یَحُورَ؛ او می‌پنداشت که هرگز برنخواهد گشت».
از ابن عباس چنین نقل می‌کند: «من معنای «یحور» را نمی‌دانستم تا اینکه از زنی بادیه‌نشین شنیدم به دختر کوچکش می‌گفت: حوری؛ یعنی بازگرد». زمخشری برای تایید این معنا به شعر لبید استشهاد می‌کند:
و ما المرا الّا کالشّهاب وضوئه یحور رمادا بعد اذ هو ساطع (آدمی همچون تیر شهاب و درخشش آن، می‌درخشد و سپس به خاکستری باز می‌گردد).
به همین شعر در مسائل ابن ازرق هم استشهاد شده است.
ابن عباس با سرمایه لغوی‌اش توانست به واژههای قبایل مختلف احاطه پیدا کند و آنها را از هم تشخیص دهد.

۳.۱.۵.۵ - سایر معانی از آیات

از وی نقل شده که در تفسیر آیه «وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً؛ گفت: بور، در لغت قبیله «ازد عمان» به معنای فاسد است، ولی در نزد سایر عرب به معنای هیچ بودن است.
عرب می‌گوید: «اصبحت اعمالهم بورا»؛ یعنی کارهایشان پوچ و بیهوده گردید و یا «اصبحت دیارهم بورا»؛ یعنی زمین‌هایشان از آبادی افتاده و ویران گردیده است. این مطلب را ابن قتیبه به ابن عباس نسبت داده است. ولی طبری آن را به ابن عباس نسبت نداده و واژه «ازد عمان» را به «اذرعات» تغییر داده است و شاید اشتباه در چاپ باشد.
در ذیل آیه «وَ اَنْتُمْ سامِدُونَ؛. گفت: سمود که واژه‌ای یمنی است یعنی آواز؛ و در معنای آیه «اَ تَدْعُونَ بَعْلًا؛ گفت: بعل، به لغت اهل یمن به معنای رب است و
نیز در تفسیر آیه «کَلَّا لا وَزَرَ؛ می‌گوید: وزر، به زبان قبیله هذیل یعنی فرزند فرزند. همچنین درباره آیه «فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً؛. می‌گوید: مسطور که واژه‌ای از قبیله حمیر است، یعنی مکتوب. آنان کتاب را اسطور می‌نامند.
وی تلاش خود را به احاطه یافتن بر لغات قبایل مختلف منحصر نکرد؛ بلکه از واژههای غیر عربی که از زبان ملت‌های مجاور «شبه جزیره» به درون لغت عربی راه یافته بود نیز به دانش واژه‌شناسی خویش افزود؛ به عنوان مثال در مورد آیه «اِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ اَشَدُّ وَطْئاً وَ اَقْوَمُ قِیلًا؛ بی‌گمان شب‌خیزی، بیشتر موافقت [دل و زبان در بر دارد و از لحاظ سخن استوارتر است]». می‌گوید: ناشئة، به زبان حبشه است؛ زیرا آنان وقتی فردی در دل شب برخیزد گویند: نشا الرجل.
درباره آیه «فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ؛ از مقابل شیری فرار کرده‌اند». نیز می‌گوید: قسورة، واژه‌ای حبشی است که در عربی اسد و در فارسی «شار» (شیر) و در قبطی «اریا» نامیده می‌شود.


۱. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۱، ص۲۶.    
۲. غافر/سوره۴۰، آیه۱۱.    
۳. بقره/سوره۲، آیه۲۸.    
۴. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۱۰۵.    
۵. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۲۴، ص۳۱.    
۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، ج۲، ص۳۳۲- ۳۳۱.
۷. تحریم/سوره۶۶، آیه۴.    
۸. تحریم/سوره۶۶، آیه۴.    
۹. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۶، ص۲۴۲.    
۱۰. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶.    
۱۱. قلم/سوره۶۸، آیه۱۵.    
۱۲. انعام/سوره۶، آیه۲۵.    
۱۳. انفال/سوره۸، آیه۳۱.    
۱۴. نحل/سوره۱۶، آیه۲۴.    
۱۵. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۸۳.    
۱۶. فرقان/سوره۲۵، آیه۵.    
۱۷. نمل/سوره۲۷، آیه۶۸.    
۱۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۷.    
۱۹. قلم/سوره۶۸، آیه۱۵.    
۲۰. مطففین/سوره۸۳، آیه۱۳.    
۲۱. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.    
۲۲. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۷.    
۲۳. رعد/سوره۱۳، آیه۳۱.    
۲۴. فرقان/سوره۲۵، آیه۷.    
۲۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۲۰.    
۲۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۱۰.    
۲۷. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۰۹.    
۲۸. ابن هشام حمیری، عبدالملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۱۴.    
۲۹. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۳۸.    
۳۰. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۳۹.    
۳۱. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۵۶- ۵۱.
۳۲. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۰.
۳۳. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۱.
۳۴. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۴.
۳۵. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۷.
۳۶. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۱، ص۷۹.
۳۷. عسکری، حسن بن عبدالله، التصحیف و التحریف، ص۳.
۳۸. ابن طاووس حلی، سیدعلی بن موسی، سعد السعود، ص۲۸۵.    
۳۹. آرتور، جفری، مقدمه تفسیر ابن عطیه (مقدمتان)، ص۲۶۳.
۴۰. اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱، ص ۸۹.    
۴۱. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۵۵.    
۴۲. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۴۳. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۱۶، ص۶۴۰.    
۴۴. زخرف/سوره۴۳، آیه۳.    
۴۵. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۳.    
۴۶. ر. ک: سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۵۵.
۴۷. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۸۸- ۵۶.    
۴۸. معارج/سوره۷۰، آیه۳۷.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۱۲۸.    
۵۰. انعام/سوره۶، آیه۹۹.    
۵۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۱۹.    
۵۲. قلم/سوره۶۸، آیه۱۳.    
۵۳. جن/سوره۷۲، آیه۳.    
۵۴. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۵۵. ابن ابی‌داوود سجستانی، ابوبکر، مصاحف سجستانی، ص۳۳- ۳۲.
۵۶. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.
۵۷. نحل/سوره۱۶، آیه۴۷.    
۵۸. امین مصری، احمد، فجرالاسلام، ص۱۹۶، به نقل از قاسمی، محمدضیاء، موافقات.
۵۹. قاسمی، محمدضیاء، موافقات، ج۲، ص۵۸
۶۰. قاسمی، محمدضیاء، موافقات، ج۲، ص۵۷.
۶۱. ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۵۷، به نقل از موافقات.    
۶۲. قاسمی، محمدضیاء، موافقات، ج۱، ص۸۸.
۶۳. اعراف/سوره۷، آیه۸۹.    
۶۴. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۱۲، ص۵۶۴.    
۶۵. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۵.    
۶۶. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، تاویل مشکل القرآن، ص۴۹۳.
۶۷. صاوی، مصطفی، مناهج التفسیر، ص۳۴.
۶۸. فاطر/سوره۳۵، آیه۱.    
۶۹. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۴.    
۷۰. انشقاق/سوره۸۴، آیه۱۴.    
۷۱. زمخشری، محمود بن عمر، تفسیر الکشاف، ج۴، ص۱۳.    
۷۲. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۷۸.    
۷۳. فتح/سوره۴۸، آیه۱۲.    
۷۴. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، غریب القرآن، ص۴۱۲.    
۷۵. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۲۲، ص۲۱۳.    
۷۶. نجم/سوره۵۳، آیه۶۱.    
۷۷. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۵.    
۷۸. قیامت/سوره۷۵، آیه۱۱.    
۷۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۵۸.    
۸۰. سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان، ج۲، ص۱۰۸.    
۸۱. مزمل/سوره۷۳، آیه۶.    
۸۲. مدثر/سوره۷۴، آیه۵۱.    
۸۳. طبری، محمد بن جریر، جامع‌البیان، ج۲۴، ص۴۰.    



محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۲۱۷-۲۳۱.    






جعبه ابزار