• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن رومی (رویدادهای‌تاریخ‌اسلام‌ترمانینی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



علی بن عباس بن جریج، معروف به ابن رومی از دبیران دیوان و شعرای قرن سوم قمری بود، اما بیشتر به شعر پرداخت و تنها به این هنر شهرت یافت. به نوشته مورخان ابن رومی بسیار بدبین و شوم‌نگر، و هجوش تند و تلخ بود و بزرگان از شر هجو او در امان نبودند، و همین زیاده‌روی‌ در هجو‌گویی باعث خشم قاسم بن عبیدالله بن وهب وزیر معتضدبالله شد و او را کشت.



ابوالحسن، علی بن عباس بن جریج اصالتاً رومی (یونانی) بود و جدش جریح به دست خلیفه عباسی عبیدالله بن عیسی بن جعفر بن منصور مسلمان شد. مادرش دختر عبدالله سگزی (منسوب به سیستان) ایرانی بود و حسنه نام داشت. علی از دبیران دیوان بود، اما بیشتر به شعر پرداخت و تنها به این هنر شهرت یافت.
ابن خلکان درباره‌اش می‌گوید: «او در دریای معانی غوطه‌ور شده نوادر آن را از نهانگاه به چنگ آورده، با زیباترین الفاظ ترسیم می‌کند و معانی را آن‌چنان در همه ابعادش جلوه‌گر می‌کند که دیگر برای کسی چیزی باقی نمی‌ماند.»


ویژگی هنر ابن رومی تکیه بر مشاهده است. او با نگاهی نافذ و کاونده همه‌جا را می‌نگرد و عیوب جسمانی دیگران (به‌ویژه دشمنانش) را می‌یابد و آنها را در هجوی تلخ و گزنده نظم می‌دهد. او با همین ویژگی تیزبینی، زیبایی‌های زندگی و خوشی‌های آن را که با حواسّی دقیق درک کرده است، با الفاظی روان، نرم و شیوا بیان می‌کند. شاهد این گفته، مرثیه او در سوگ فرزندش محمد است که از شاهکارهای شعر عربی شمرده می‌شود.


ابن رومی بسیار بدبین و شوم‌نگر و هجوش، تند و تلخ بود و بزرگان از شر هجو او در امان نبودند. او خلیفه معتز، قاسم بن عبیدالله بن وهب وزیر معتضدبالله، ابوالصقر اسماعیل بن بلبل وزیر المعتمد علی الله و دیگران را هجو کرد. هجوگویی برای ابن رومی وسیله انتقام از کسانی بود که رعایت حالش را نکرده، حقش را بدو نداده بودند. ابن رومی هویت رومی خود را حفظ کرده بود و این، ریشه هنرش را (که با دیگر شاعران معاصرش در آن تفاوت داشت) تشکیل می‌داد.
شخصیتی با صفات متضاد (بی‌ثبات) و غریب و حالات عجیبی داشت؛ گاهی کسی را مدح می‌کرد و‌ اندکی بعد هجوش می‌کرد. شاید از دست‌دادن سه فرزند جوان و همسر و برادر بزرگ، او را این‌چنین آشفته حال و بدبین، با طبیعتی متناقض بار آورده باشد.


ابن رومی دیوان شعری دارد، و ما در این‌جا گزیده اشعارش را نقل می‌کنیم:
او در حالی که به نژاد رومی خود می‌نازد، می‌گوید:
«چون من رومی تبارم، اگر درباره کلمات دخیل در زبان عربی حکمی کنم، به عدالت خواهد بود.»
او هم چنین با ایهامی زیبا این‌گونه به تبار رومی خود می‌نازد:
«زمانی که از وصال زیبارویان بهره‌مند بودم، زنی رومی وصال مرا خواستار شد. او گفت: جانم به فدایت! خواستار وصل توام؛ بگو تبارت چیست؟ و من گفتم: «رومی». [در این‌جا رومی دارای ایهام است و دو معنا دارد: نخست اسم است و به معنای رومی نژاد و دیگری فعل است و خطاب به آن زن؛ یعنی بخواه و به چنگ آور]».

۴.۱ - اشعار هجایی

از اشعار هجایی زیبای او قطعه ذیل است که در آن، مرد بخیلی به نام عیسی را وصف می‌کند:
«عیسی بر خود سخت گرفته، بخل می‌ورزد؛ حال آن‌که نه پایدار است و نه جاویدان. از شدت بخل و خِسّت، اگر می‌توانست از یک سوراخ بینی نفس می‌کشید.»

۴.۲ - اشعار توصیفی

هم‌چنین گوژ پشتی را چنین وصف می‌کند:
«رگ‌های کناره گردنش کوتاه است و پشت گردنش پهن؛ گویا منتظر است پس گردنی بخورد. و یا آن‌که پیش‌تر یک بار پس گردنی خورده و اینک احساس می‌کند دومی آن در راه است، لذا خود را جمع کرده است.»

ابن رومی در وصف طبیعت به‌غایت کمال و زیبایی رسیده است و از آن جمله است شعرش در وصف انگور «رازقی»:
«حبه انگور رازقیِ میانه باریک و مانند مخزن‌های بلورین است. پوشش مُشکین و با مشک درآمیخته و درونش آب گل سرخ «جور» ی (شهری از توابع فیروزآباد فارس) روان است.
از حرارت و گرمای خورشید در آن، جز روشنایی در ظرف‌هایی از نور نمانده است. اگر این حبّه سالیان دراز می‌ماند و از بین رفتنی نبود، آویزه گوش مه رخان و زیبارویان می‌شد.»
ابن رومی در وصف نانوایی که به‌کار خود مشغول است، در قطعه ذیل به اوج تصویرسازی می‌رسد:
«هرگز فراموش نمی‌کنم هنگامی که به نانوایی رسیدم و او را دیدم که با یک چشم برهم زدن چانه خمیر را پهن می‌کرد.
فاصله میان دیدن چانه خمیر در دستش که چون گوی بود، و پهن کردن آن به‌گونه قرص ماه، بیش از فاصله‌ انداختن سنگی به آب و تشکیل و گسترش آژنگ‌ها بر سطح آب نبود.»

۴.۳ - قصیده

از شاهکارهای او در قصیده، قصیده‌ای است که در آن، دوستش ابوالقاسم شطرنجی را (که از او روی‌گردان شده بود) سرزنش و عقاب می‌کند و در مطلع آن می‌گوید:
«ای برادر! عهد آن دیدار کجاست؟ و کجاست آن صفایی که میان ما بود؟ کجاست آن شاهد صدقی که از این دوستیِ مخلصانه و برادرانه سخن بگوید؟
خواسته‌های کوچکم دیدار رویت را از من نهان کرد و تو مرا واگذاشتی. حال آن‌که من بدبخت نبودم و به یاران گمان ناروا نداشتم.»
آن‌گاه ابن رومی توانایی و تسلط او را در شطرنج بازی چنین وصف می‌کند:
«با مهارتی حیرت‌انگیز، شاه را مات می‌کنی و با کشتنی سخت، او را از میان برمی‌داری. بدون این‌که به صفحه شطرنج بنگری و یا به رقیبان روی آوری.
در حقیقت، تو در حالی که پشت به صفحه شطرنج داری، آن را با قلبی سرشار از تیزهوشی و روشنی می‌نگری و برصحنه اشراف داری.
ما کسی جز تو ندیدیم که رو می‌گرداند؛ در حالی که دلاوران عرصه نبرد را از پای افکنده باشد. آری! قلب روشن و هوشیار برای آن‌که سر به زیر افکنده است، چونان چشمی است که از پسِ سر می‌نگرد.»
آن‌گاه ابن رومی به سرزنش دوستش بازمی‌گردد و او را به‌سبب برنیاوردن خواسته‌اش و ندیده گرفتن حق دوستی قدیم نکوهش می‌کند:
«ای ابوالقاسمی که هیچ نکته صریح و مبهمی از نظرش پنهان نمی‌ماند و نهانی‌ها را درک می‌کند! آیا آنچه را آشکار ذکر کردم، برایت گنگ است و از مسائل پیچیده به‌شمار می‌رود؟!
آن‌گاه نیز فراموش می‌کنی که من دوستی کمیاب و بی‌مانند هستم و دوستی مانند من و به ارزشمندی من کمتر به‌دست می‌آید؟! نه! به خدا قسم چنین نیست؛ بلکه خود را در شب مهتابی، در حالی که خوب می‌بینی، به شب کوری زده‌ای.
یا در حقیقت، نسبت به حق، خود را در روز روشن به کوری زده‌ای و حال آن‌که بینا هستی. همگام با روزگار (که حق مرا غصب کرد و به لئیمان داد)، حقوق مرا غصب کرده، به من ستم روا می‌داری.
خواسته‌ام برتو گران می‌آید و چون بار سنگینی جلوه‌گر می‌شود، لذا در برآوردن آن درنگ و سستی می‌کنی. آری! این‌کار آسان است و بار آدمی را سبک می‌کند، ولی بسیار ناپسند است.
تو از کسانی بودی که با من ابراز دوستی می‌کردی، اما خواسته‌ام تو را خسته می‌کند و بر آوردن آن را به بعد موکول می‌کنی.»
سپس همچنان به نکوهش دوستش ادامه می‌دهد و می‌گوید:
«خواسته‌ام زیر پا نهاده شد و برآورده نشد و به آن ستم شد؛ ناچار به خودت پناهنده شدم و دادم را از تو خواستم و آن را به‌دستان قضاوتگرت سپردم.
[هر چند] داوری خداوند برای مردم از داوری پدران و مادران عادلانه‌تر است، ولی ایمان و یقینِ (به این نکته) دچار بیماری شدید و پنهانی شده است.
اگر این بیماری برطرف می‌شد و یقین آدمی سلامت می‌یافت، هیچ خواهنده‌ای جز به خداوند و مالک آسمان‌ها روی نمی‌آورد. اما دریغ! که رسیدن به این درجه، بسیار دشوار است و این مرتبه از مراتب والای اعتقاد پیامبران است.»


ابن رومی پیش از به پایان رساندن شصت و دو سالگی، با نیرنگ یکی از دشمنانش مسموم شد و زندگی را بدرود گفت. او مانند بسیاری از شاعران، مدیحه‌سرایی و هجاگویی خود را وسیله کسب درآمد کرده بود، ولی هجوگویی‌هایش مانع به‌دست آوردن بخشش‌های کلان بود و او نتوانست آن موقعیت والایی را که انتظار داشت، به‌دست آورد، از این‌رو بر حسودان خشم و از معاصرانش انتقام گرفت و اشعارش را پر از تلخی و رنج کرد. به‌دستور قاسم بن عبیدالله وزیر المعتضدبالله به او زهر خوراندند و او را از پای در آوردند، زیرا او در هجو و بدگویی وزیر، زیاده‌روی کرد.
بدین‌ترتیب، با مرگش چهچهه پرنده‌ای خوش‌نوا به پایان رسید. او چه بسیار دلباختگان را به نشاط آورده و اندوه‌گینان را گریانده بود و گوش‌ها را برای شنیدن وصفی طنزآلود به خود جلب و چشمان را برای دیدن جلوه‌ای از جلوه‌های زندگی با همه رنگ‌های درخشان آن (که گویا قلم نقاشی زبردست و سحّاری است) مجذوب خود کرده بود.(یادداشت‌های استاد بدرالدین نعسانی درباره ابن الرومی.)
[۶] فرّوخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۲، ص۳۴۰.
[۹] بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ج۲، ص۴۴.
[۱۰] ضیف، شوقی، العصر العباسی الاول، ص۲۹۶-۳۲۴.
[۱۱] مجلة العربی (سال ۱۹۶۳، شماره ۵۳)، ص۹۹-۱۰۵.
[۱۲] مجلة العربی (سال ۱۹۷۴، شماره ۱۸۵)، ص۹۴.
[۱۴] ابن رومی، علی بن عباس، دیوان، مقدمه عباسی محمود العقاد.



۱. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۳، ص۳۵۸.    
۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۷۲.    
۳. ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ج۳، ص۳۵۲.    
۴. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۵، ص۱۶۵.    
۵. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۷۴.    
۶. فرّوخ، عمر، تاریخ الادب العربی، ج۲، ص۳۴۰.
۷. ابن تغری بردی، یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۳، ص۹۶.    
۸. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۲۹۷.    
۹. بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ج۲، ص۴۴.
۱۰. ضیف، شوقی، العصر العباسی الاول، ص۲۹۶-۳۲۴.
۱۱. مجلة العربی (سال ۱۹۶۳، شماره ۵۳)، ص۹۹-۱۰۵.
۱۲. مجلة العربی (سال ۱۹۷۴، شماره ۱۸۵)، ص۹۴.
۱۳. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص۱۶۵.    
۱۴. ابن رومی، علی بن عباس، دیوان، مقدمه عباسی محمود العقاد.



عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۴.






جعبه ابزار