ابن حاجب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِحاجِب، ابوعمرو جمالالدین عثمان بن عمر (۵۷۰ -۲۶
شوال ۶۴۶ق/ ۱۱۷۴-۱۱ فوریه ۱۲۴۹م)، نحوی و
فقیه مالکی بود.
خاندان وی احتمالاً از کردان ساکن دونه (قریهای در
همدان )
بودند و نسبتهای دوینی
و روینی
که به وی داده شده، ظاهراً تصحیف دونی است. پدرش که مردی سپاهی بود
به عنوان حاجب در دستگاه امیر عزالدین موسک صلاحی خدمت میکرد.
ابنحاجب در اسنا، شهری در منطقه صعید
مصر ، دیده به جهان گشود.
او در
قاهره به فرا گرفتن
قرآن پرداخت و سپس
فقه مالکی آموخت. ابنحاجب قرائات هفتگانه را نزد ابوالجود غیاث بن فارس لخمی، التیسیر و الشاطبیه را نزد شاطبی، و نیز قرائات مختلف را به طرق المُبهج سبط خیاط (د ۵۴۱ق/۱۱۴۶م) نزد شهاب غزنوی خواند.
او
فقه را از ابومنصور ابیاری و همچنین ابوالحسین بن جبیر و شفا را نزد امام شاذلی آموخت.
همچنین نزد شاطبی و ابنالبناء و ابوالقاسم بوصیری و اسماعیل بن یاسین و دیگران ادب عربی و
حدیث فرا گرفت.
از چگونگی آموزش او در
نحو و استادان وی اطلاعی در دست نیست.
ابنمالک وی را در نحو شاگرد
زمخشری دانسته و متذکر شده که زمخشری خود دراین علم چندان دستی نداشته است.
از این
روایت و نیز از شرحی که او خود بر المفصل زمخشری نوشته، درمییابیم که وی به این کتاب عنایت خاصی داشته است و دست مایه
علم خود را در نحو از آن برگرفته است. ذهبی در میان استادان حدیث وی از بانویی به نام
فاطمه بنت سعد الخیر نیز نام میبرد
که در منابع دیگر دیده نمیشود. الامالی ابنحاجب سراسر دارای
تاریخ است و تاریخ کهنترین مجلس آن ۶۰۹ق/۱۲۱۲م است
و از آنجا که وی در این تاریخ حدود ۴۰ سال بیش نداشته، میتوان دریافت که در اواسط عمر به تسلط در نحو، فقه و
اصول شهرت بسیار داشته و در مدرسه فاضلیه به
تدریس مشغول بوده است.
موفق بن ابیالعلاء از وی قرائات سبع و رضیالدین قسرطینی ادب عربی آموختند و عبدالعظیم منذری، عبدالمؤمن دمیاطی و دیگران از وی حدیث
روایت کردهاند.
ذهبی، یاقوت را نیز از جمله راویان ابنحاجب ذکر کرده است.
ابنخلکان که بارها ابنحاجب را ملاقات کرده، وی را ستوده و چنین نوشته است: او مکرر برای «ادای شهادت» نزد من میآمد و من در باب مسائل پیچیده و مشکل عربی از او سؤال میکردم و او بدون
اضطراب و با
وقار و
آرامش بسیار پاسخ میگفت.
ابنحاجب ظاهراً تا ۶۱۶ق/۱۲۱۹م در قاهره بود، سپس آنجا را به قصد
دمشق ترک گفت. شاید آوازه جامع اموی دمشق این فقیه مالکی را به آنجا کشیده باشد. وی پیش از آنکه به دمشق برسد، ظاهراً چند ماهی در
بیتالمقدس ماند، زیرا شماری از مجالس امالی وی در ۶۱۶ق در بیتالمقدس تشکیل شده است.
وی سرانجام در ۶۱۷ق وارد دمشق شد و در زاویه مالکیه جامع اموی عهدهدار تدریس
علوم اسلامی گردید.
به گفته ابوشامه او قبلاً بارها به دمشق آمد و شد داشته است و سرانجام در ۶۱۷ق بود که در دمشق اقامت گزید.
در مدت اقامت او در این شهر ظاهراً حادثه مهمی رخ نداده است جز اینکه به گفته ابنشاکر در ۶۲۸ق سه تن از فقهای دمشق؛ ابنالصلاح، ابنعبدالسلام و ابنحاجب به دلیل رفتار کفرآمیز شیخ الطائفه، ابوالحسن حریری
فتوا به
قتل وی دادند و همین امر سبب شد که الملک الصالح امر به دستگیری حریری و اصحابش دهد
و تا ۶۳۸ق/۱۲۴۰م یعنی
زمان خروج ابنحاجب از دمشق اطلاعی از وی در دست نیست.
میدانیم که
ایوبیان در آن روزگار مصر و شامات و
فلسطین را زیر نگین خود داشتند، اما حملات مکرر صلیبیان و نیز نزاع بر سر قدرت، سبب شد که در ۶۳۸ق میان الملک الصالح اسماعیل،
حاکم دمشق و
پسر برادرش الملک الصالح نجمالدین ایوب، اختلاف افتد، اسماعیل از بیم حمله ایوب، پنهانی با صلیبیان پیمان بست که قلعه بزرگ شقیف را تسلیم کند و در برابر، آنان از وی حمایت کنند و به او ساز و برگ رسانند. این امر بر دمشقیان و از جمله
فقیه شافعی ، عزالدین بن عبدالسلام (د ۶۶۰ق/۱۲۶۲م) خطیب
جامع اموی گران آمد. عزالدین، نام الملک الصالح اسماعیل را از
خطبه انداخت
و در همه این احوال ابنحاجب که با عزالدین دوستی نزدیکی داشت، او را همراهی میکرد. این کشمکشها عاقبت به آنجا رسید که عزالدین معزول و به بند کشیده شد و ابنحاجب نیز که با وی همراهی کرده بود، به
زندان افتاد، اما پس از چندی هر دو از دمشق رانده شدند.
به این نحو ابنحاجب در ۶۳۸ق
بار دیگر به قاهره بازگشت و این بار بر کرسی استادیی که چندی پیش شاطبی (د ۵۹۰ق/۱۱۹۴م) بر آن تکیه زده بود، نشست و مدرس مدرسه فاضلیه شد. سپس طالبان علم از هر سو برای آموختن
صرف و نحو و قرائات نزد وی شتافتند.
اما دانسته نیست چرا در اواخر عمر از قاهره رخت بربست و روی سوی اسکندریه نهاد تا در آنجا اقامت گزیند. اقامت او در اسکندریه دیری نپایید و همانجا درگذشت و در بیرون باب البحر نزدیک
مقبره ابنابی شامه به خاک سپرده شد.
احمد بن منیّر فقیه وی را به ابیاتی رثا گفت.
ابوشامه ابنحاجب را یکی از ارکان دین و بر پا دارنده
مذهب مالکی دانسته، گوید: وی باهوش،
متواضع ،
ثقه ،
عفیف و بسیار صبور بود.
ابنتغری بردی پای فراتر نهاده
شهرت او را چنان گسترده میداند که دیگر خود را ملزم به تفصیل در شرح حال او نمیبیند.
اگرچه ابنحاجب
شاعر نبود، اما به سبک دانشمندان، اشعاری پرتکلف سروده است.
از جمله آثار منظوم او کتابی است که حاجی خلیفه به نقل از ابنشحنه به آن اشاره کرده گوید هنگامی که ابنحاجب از دمشق به کرک رفت، الکافیه خود را برای الملک الناصر که همچون
پدر به
علم نحو علاقهمند بود،
به نظم درآورد و آن را الوافیه نامید، سپس - شاید از آنجا که نظم خود را چندان مفهوم همگان نمییافت - آن را دوباره شرح کرد.
هر چند ابنحاجب به نحودانی مشهور است، اما ارجمندی مقام او را در
فقه و
اصول نیز نباید از یاد برد. ابنخلدون نقش بسیار ارزشمند او را در فقه، به نیکی باز نموده است. وی گوید مردم مغرب به دو اثر از ابنابی زید و ابنیونس استناد میکردند تا آنکه کتاب ابوعمرو ابنحاجب فرا رسید. وی در این کتاب همه طرق
مذهب مالکی و اختلاف عقاید آنها را در چندین باب و مسأله، به اختصار تمام آورده است، چنانکه کتاب او راهنما گونهای (
برنامج) برای مذهب مالکی شده است.
ابنخلدون بار دیگر درباره این کتاب گوید: در پایان
سده ۷ق/۱۳م ابوعلی ناصرالدین زواوی که خود آن را در مصر نزد استادان خوانده بود، مختصر آن را به مغرب آورد. مردم نظر به مقام ارجمندی که حامل آن داشت به آن کتاب اقبال تمام کردند و کتاب در سراسر مغرب منتشر شد.
در ستایش این کتاب ابنفرحون نیز
روایتی دارد که بر اساس آن عدهای از این تأسف خوردهاند که چرا شافعیان را کتابی همانند مختصر ابنحاجب در
فقه مالکی نیست.
با اینهمه ابنحاجب شهرت فراگیر خویش را - خاصه در مشرق - مدیون آثار نحوی خود، به ویژه الکافیه است. این کتاب از همان آغاز در بیشتر کشورهای اسلامی شهرت یافت و بسیاری از دانشمندان بخش شرقی
سرزمین های اسلامی به شرح آن پرداختند، چنانکه امروز نسخههای بسیاری از آن به جای مانده است. با اینهمه ابنحاجب صاحب مکتب نیست. او را باید همچون دیگر نحویان سده ۶ ق به بعد، از شارحان و مفسران و مختصرنویسان نحو به شمار آورد. در روزگار او جدال میان دو
مکتب بصره و
کوفه فروکش کرده بود و کسی نسبت به این یا آن مکتب تعصبی به خرج نمیداد. به همین جهت ابنحاجب آسان میتوانست، معقولترین و مقبولترین نظرات را - خواه از این مکتب و خواه از آن - فراهم آورد و با هوشمندی و زبردستی، آن مجموعه را پیوستگی و انسجام بخشد و به مذاق دانش طلبان شیرین سازد. این شیوه، در الکافیه او به نیکی آشکار است: المفصل زمخشری (که خود تلخیص گونهای از الکتاب سیبویه است) و تا حدی نیز الایضاح ابوعلی فارسی در این کتاب با عباراتی فشرده و در عین حال نسبتاً روشن، تنسیق و ترکیبی تازه یافته و مجموعهای پدید آوردهاند که نه به این مکتب متعلق است و نه به آن. تنها تغییری که در مجموع ساختمان دستوری کتاب ابنحاجب دیده میشود، این است که وی،
صرف و نحو را که زمخشری در هم آمیخته بود، دوباره از هم جدا کرد و به شیوه ابنجنی و مازنی بازگشت. به درستی دانسته نیست، چرا آثار او این گونه در کشورهای شرقی اسلامی، خاصه ایران
شهرت یافت و چرا بزرگانی چون
نصیرالدین طوسی و استرابادی و دیگران به شرح آن روی آوردهاند. برخی از معاصران کوشیدهاند آن را به فلسفهدانی و منطقشناسی مردم این آب و خاک نسبت دهند.
ابنحاجب آثار ارزشمندی در نحو از خود بجای گذاشته است که به شرح ذیل میباشد:
الامالی النحویه سلسله درسهای اوست که در قاهره،
بیتالمقدس و دمشق املا میکرده است. الامالی به بخشهای متعددی تقسیم شده است:
بخش اول :نظریات نحوی او درباره برخی از آیات
قرآن .
بخش دوم: شامل نصوصی از المفصل زمخشری و اظهارنظر درباره آنها.
بخش سوم :نظریات درباره مسائل مورد اختلاف میان
سیبویه و مبرد، مباحثی از کافیه و ابیاتی از گذشتگان و معاصران.
بخش چهارم: در موضوعات گوناگون شعری و نحوی.
این کتاب به کوشش هادی حسن حمودی با استفاده از دو نسخه کهن با تاریخهای ۶۸۱ -۶۸۲ق در ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م در بیروت چاپ شده است.
.
الکافیه، مقدمه مختصری است در نحو و چنانکه گذشت بیشتر شهرت ابنحاجب مدیون همین اثر است. این کتاب نخستین بار در ۱۵۹۲ در رم و سپس در شهرهای دیگر مانند دهلی، کانپور، کلکته و قاهره به کرات به چاپ رسید. بسیاری از دانشمندان بر الکافیه به عربی و فارسی شرح نوشته و عدهای آن را مختصر کرده یا به
نظم درآوردهاند.
برخی از شرحهای عربی الکافیه اینهاست: شرح خود مؤلف که نسخ خطی آن در بعضی کتابخانههای دنیا موجود است. این کتاب یک بار در استانبول چاپ شده است؛ شرح
رضیالدین استرابادی که در ۶۸۳ق/۱۲۸۴م انجام یافته و ظاهراً بهترین شرح است. این شرح در
تهران ، بولاق، استانبول و قاهره به چاپ رسیده است؛ شرح ابنجماعه که در ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م در قاهره به کوشش محمد عبدالنبی عبدالمجید چاپ و منتشر شده است؛ شرح
عبدالرحمان جامی (د ۸۹۸ق/۱۴۹۳م) که آن را برای پسرش ضیاءالدین نوشته و نام آن را الفوائد الضیائیه یا فوائد الوافیه بحل مشکلات الکافیه نهاده است. این شرح بارها به چاپ رسیده است. از دیگر شارحان الکافیه میتوان از بدرالدین ابن مالک (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م) و
خواجه نصیرالدین طوسی (د ۶۷۲ق/۱۲۷۳م) نام برد. برای دیگر شرحهای عربی الکافیه میتوان به بروکلمان مراجعه کرد.
شرحهای فارسی الکافیه اینهاست: حل ترکیب کافیه، تألیف برهانالدین ابن شهاب الدین عبدالله جانی، لکهنو، ۱۸۸۴م؛ لامع الغموض، نگارش ابنعبدالنبی بن علی احمد نگری، هند، ۱۸۸۱م و کانپور، ۱۸۹۶م؛ شرح محمد سعدی جعفری که در ۱۱۰۳ق/ ۱۶۹۲م انجام یافته است. برای دیگر شرحهای فارسی الکافیه میتوان به بروکلمان مراجعه کرد.
۱.الوافیه.
۲. رساله فی العشر، در باب استعمال و تغییرات کلمه «عشر» با دو صفت «اول» و «آخر».
۳. المقصد الجلیل فی علم الخلیل، منظومهای است در
علم عروض .
این منظومه همراه با ترجمه آلمانی آن توسط فریتاگ در کتاب «شرح عروضعربی۱» وی در ۱۸۳۰م در بن به چاپ رسیده است.
۴. القصیده الموشحه بالاسماء المؤنثه، یا رساله فی المؤنثات السماعیه که در آن اسامی مؤنثی را که خالی از علامت تأنیثند، برشمرده است. این منظومه بارها چاپ شده است و از آن جمله در ثلاثه کتب فی الاضداد، بیروت، ۱۹۱۲م، نیز در ۱۹۱۴م به کوشش هافنر و شیخو ضمن «ده رساله قدیمی در نحو عربی» و دائرة المعارف بستانی چاپ شده است.
۵. شرح المقدمة الجزولیه.
۶. ایضاح، یا شرح المفضل زمخشری.
علاوه بر اینها میتوان به فهرست کتابخانههای ایران و چند جای دیگر نیز مراجعه کرد:
کاشان مدرسه سلطانی
و نیز کتابخانه موزه عراق،
کتابخانه اوقافبغداد و کتابخانه احمدیه تونس.
الشافیه، مقدمه مختصری در
صرف . نسخ خطی این کتاب نیز در کتابخانههای سراسر دنیا موجود است. این اثر بارها در کلکته، قسطنطنیه، کانپور، قاهره و جز آن چاپ شده است. بر الشافیه نیز همانند الکافیه شرحهایی نوشته شده است، از آن جمله: شرح خود مؤلف، که نسخهای نیز در کتابخانه
امیرالمؤمنین (ع) در
نجف نگهداری میشود؛ همچنین شرح رضیالدین استرابادی است که بارها به چاپ رسیده است و چاپ تازه آن به کوشش محمد نورالحسن و دیگران همراه شرح شواهد عبدالقادر بغدادی در بیروت (۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م) انجام شده است.
۱. المختصر فی الفروغ یا جامع الامهات، مختصری است در فقهمالکی که بر اساسجواهر ابنشاس نگارش شده
و ظاهراً ابنحاجب آن را به
نظم درآورده است،
نسخ خطی و شروح آن در کتابخانههای مختلف نگهداری میشود.
۲. عقیده.
منتهی السؤال و الامل فی علمی الاصول و الجدل، که ظاهراً مختصر فوائد الاحکام سیف الدین آمدی است.
این کتاب، در ۱۳۲۶ق در استانبول به چاپ رسیده است. مؤلف خود این
کتاب را در دو اثر ذیل مختصر کرده است: عیون الادله و مختصر المنتهی فی الاصول، این اثر در ۱۳۱۶- ۱۳۱۹ق در بولاق و در ۱۳۲۶ق در قاهره به چاپ رسیده است.
در فهرست کتابخانههای مختلف و فهرستهای کتب چاپی به نام آثاری از ابنحاجب برمیخوریم که بروکلمان به آنها اشاره نکرده است. این آثار عبارتند از:
۱. تعلیل الاعراب الشافیه فی حل الترکیب الکافیه، لکهنو، ۱۲۶۱ق.
۲. الافصاح فی اعراب الکافیه، که مختصری است در اعراب سوره فاتحه و کتاب الکافیه.
۳. معرب الکافیه.
۴. کافیه ذوی الادب فی علم کلام العرب.
۵. رساله فی مقدمتی الاعراب و التصریف.
۶. شرح صغیر قصیده ابوعبدالله محمد معروف به ابوالجیش اندلسی، موجود در کتابخانه وزیری یزد.
۷. الوافیه شرح الکافیه، در کتابخانه اوقاف موصل
موزه مولانا، همچنین الوافیه یا نظم الکافیه و الوافیه علی الکافیه در کتابخانه جامع صنعاء.
اینکه آیا این سه کتاب که با نام «وافیه» آغاز شدهاند، یک کتاب است یا سه کتاب مختلف، نیاز به بررسی نسخههای موجود دارد.
۸. شرح منتهی السؤال فی علمی الاصول و الجدل.
از آثار منسوب به ابنحاجب میتوان از شرح مختصر الایضاح ابوعلی فارسی موسوم به المکنفی للمبتدی.
معجم الشیوخ،
جمال العرب فی علم الادب
و شرح الکتاب سیبویه
نام برد. ادفوی نیز به شرح او بر مقدمه زمخشری اشاره کرده است.
(۱) ابنتغری بردی، النجوم.
(۲) ابنجزری، محمد، غایة النهایه، به کوشش گ برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۳) ابنحاجب، عثمان، الامالی النحویه، به کوشش هادی حسن حمودی، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۴) ابنخلدون، مقدمه، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۵) ابنخلکان، وفیات.
(۶) ابنفرحون، ابراهیم، الدیباج المذهب، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۹۷۴م.
(۷) ابنشاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۸) ابنکثیر، البدایه.
(۹) ابوشامه، عبدالرحمان، تراجم الرجال القرنین، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
(۱۰) احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس مخطوطات مکتبة الاوقاف العامه فی الموصل، موصل، ۱۳۹۷ق/ ۱۹۷۷م.
(۱۱) ادفوی، جعفر، الطالع السعید، به کوشش سعد محمد حسن، قاهره، ۱۹۶۶م.
(۱۲) حاجی خلیفه، کشف الظنون.
(۱۳) حجی، محمد، فهرس الخزانة العلمیة الصبیحیة بسلا، کویت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م.
(۱۴) حسینی جلالی، محمد حسین، «التحف من مخطوطات النجف»، مجلة معهد المخطوطات العربیه، س ۲۰، شم ۱، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م.
(۱۵) حمودی، هادی حسن، مقدمه بر الامالی النحویه.
(۱۶) دمشقی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش جعفر حسینی، دمشق، ۱۹۴۸م.
(۱۷) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۸) رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه منوچهر کاشف، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۹) رقیحی، احمد عبدالرزاق، فهرست مخطوطات مکتبة الجامع الکبیر (صنعاء) یمن، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۲۰) سالم مکرم، عبدالعال، المدرسة النحویه فی مصر و الشام، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۲۱) سیوطی، بغیة الوعاه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۲۲) شورا، خطی.
(۲۳) طلس، محمد اسعد، الکشاف عن مخطوطات خزائن کتب الاوقاف، بغداد، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۲۴) فهرست کتب خطی کتابخانه مدرسه سلطانی کاشان، اداره فرهنگ و هنر کاشان، کاشان، ۱۳۵۰ش.
(۲۵) مخلوف، محمد، شجرة النور الزکیه، بیروت، ۱۳۵۰ق.
(۲۶) مرعشی، خطی.
(۲۷) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش یوسف الشیخ محمد البقاعی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۸) منصور، عبدالحفیظ، فهرس مخطوطات المکتبة الاحمدیه بتونس، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م.
(۲۹) نقشبندی، اسامه ناصر، المخطوطات اللغویة فی مکتبة المتحف العراقی، بغداد، ۱۹۶۹م.
(۳۰) یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷- ۱۳۳۹ق.
(۳۱) یاقوت حموی، معجم البلدان.
(۳۲) یمانی، عبدالباقی، اشارة التعیین فی تراجم النحاة و اللغویین، به کوشش عبدالمجید دیاب، حجاز، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
ایرانناز کاشیان، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوعمر ابنحاجب»، ج۳، ص۱۰۷۱.