ابان بن تغلب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبانِ بن تَغْلِب، ابوسعید بن رُباح بَکری جُرَیری کِنْدی رَبَعی کوفی (د ۱۴۱ق/۷۵۸م)، ادیب، قاری،
فقیه، مفسّر و از
محدثان بنام
امامیه است.
بیشتر مآخذ
کنیه او را ابوسعید و برخی ابوسعد
یا ابن سعید
آوردهاند و برخی دیگر ابواُمیمه را نیز ذکر کردهاند.
نسبت «جریری» به سبب آن است که وی مولای بنی جریر بن عُباده بوده است. نسبت دیگر وی، بکری، اشاره به
بکر بن وائل نیای بزرگ این خاندان دارد.
از زادگاه و تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست، اما از آنجا که به کوفی ملقب شده است، میتوان احتمال داد که وی بیشتر سالهای زندگی خود را در
کوفه سپری کرده و احتمالاً همانجا نیز زاده شده باشد.
ابان بیشتر عمر خویش را نزد
تابعین گذرانده و از محضر درس آنان سود جسته است، به همین سبب
ابن حبان وی را از مشاهیر اتباع تابعین در کوفه دانسته است،
گرچه
نجاشی به نقل از
ابوزرعه گفته که ابان از
انس بن مالک صحابی (د ۹۳ق/۷۱۲م) نیز
روایت کرده است.
او محضر
امام علی بن حسین (علیهالسلام)،
امام محمد باقر (علیهالسلام) و
امام جعفر صادق (علیهالسلام) را درک کرد و نزد آنان دانشهای متداول روزگار چون
حدیث را آموخت و در حوزۀ درس و مکتب امام صادق (علیهالسلام) به مقامی والا دست یافت.
ابان به کثرت روایت از امام صادق (علیهالسلام) معروف بود و گفتهاند که ۰۰۰‘۳۰ حدیث از آن حضرت روایت کرده است.
به گفتۀ طوسی امام صادق (علیهالسلام) یکبار او را برای مناظره ادبی با مدعی تعیین کرد.
هر گاه به
مدینه میآمد، حلقههای درس دیگران به خاطر او تعطیل میشد و ساریة النبی (ساریه به معنای ستون و مقصود از آن ستونی است در
مسجدالنبی که
پیامبر کنار آن مینشست و به بیان احکام و معارف دینی میپرداخت.) به او واگذار میشد.
البته این کار با فرمان امام باقر (علیهالسّلام) انجام پذیرفت.
حضرت فرمود: «در مسجد بنشین و برای مردم
فتوا بده؛ زیرا دوست دارم در میان شیعیانم مثل تو را ببینم».
مانند این روایت را
کشی از امام صادق (علیهالسّلام) چنین نقل میکند: به او فرمود: «با اهل مدینه بنشین؛ زیرا خوش دارم که آنان مانند تو را در میان پیروان ما ببینند». او از امام اجازه خواست تا بر اساس نظر دیگر فقها نیز فتوا دهد؛ به امام عرضه داشت: «من در مسجد مینشینم و مردم میآیند و از من سؤال میکنند. اگر به آنان جواب ندهم از من نمیپذیرند. من نیز اکراه دارم که جواب آنان را با فرمایش شما یا روایاتی که از شما رسیده است جواب بدهم!»؛ از این رو امام به او اجازه دادند که بر اساس آنچه که میداند برای مردم فتوا دهد. فرمود: «دقت کن آنچه را میدانی رای آنان است، بر ایشان بازگو».
وی
علم قرائت قرآن را از
عاصم بن اباالنّجود،
طلحه بن مُصَرّف و
سلیمان اعمش فرا گرفت و یکی از سه نفری بود که توانست تمام قرآن را نزد اعمش بیاموزد.
نجاشی از حسین بن سعید بن
ابی جهم نقل میکند که میگفت: «پدرم از ابان بن تغلب درباره تفسیر آیه «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»
برایم حدیث نقل کرد؛ - سپس تمام تفسیر آیه را آورده و میگوید: - ابان قرائتی مخصوص به خود دارد که در نزد قراء مشهور است».
شیخ طوسی به نقل از محمد بن موسی بن
ابی مریم صاحب اللّؤلؤ گفته است که وی در این فن برجستهترین فرد روزگار خویش بوده است. ابان علاوه بر قرآن و حدیث در هریک از علوم فقه، ادب، لغت و نحو صاحب نظر شمرده میشد.
محمد بن موسی بن
ابی مریم میگوید: «من محضر ابان بن تغلب را درک کردم؛ هرگز کسی را در قرائت تواناتر از او ندیدهام. او میگوید: تلفظ به همزه دشوار است. (یعنی اظهار همزه موجب مشقّت و سختی و تکلّف بیثمر است و میباید اظهار همزه را ترک کرد که همین امر، لغت قریش است، آنان همزه را اظهار نمیکردند و پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) نیز از آن نهی کرده بود.)- سپس قرائت او را یادآور میشود و میگوید: - او سه کتاب به نامهای «فضائل»، «صفین» و «تفسیر غریب القرآن» دارد». ابراهیم نخعی میگوید: ابان در تمام فنون علمی تفسیر قرآن، فقه، حدیث، ادبیات، لغت و نحو، سرآمد دیگران بود.
در روزگار او که بر اثر آشنایی
مسلمانان با فرهنگ و معارف اقوام دیگر جدالهای فکری و اعتقادی بسیار در موضوعات دینی پدید آمده بود و فرقههای گوناگون با تکیه بر مبانی فکری خود به دفاع از آرای فقهی و کلامی خویش برخاسته بودند.
ابان از شمار کسانی بود که با الهام از آموزشهای
اهل بیت به دفاع از
تشیع و تبلیغ این
مذهب اهتمام میورزیدند. به همین سبب وی نزد
امامان شیعه (علیهالسلام) از منزلت والایی برخوردار بود و معاصرانش برای استماع حدیث و استفاده در باب مسائل به او روی میآوردند.
شخصیت دانشمندان رجال شیعی وی را
ثقه دانسته
و محققان رجالی
اهل سنت مانند
احمد بن حنبل،
یحیی بن معین،
ابوحاتم و
نسایی وثاقت او را تأیید کردهاند.
سعدی جوزجانی، وی را زائغ (منحرف از
حق)، مذموم المذهب و مجاهر دانسته است.
ذهبی از رجالشناسان اهل سنت به دفاع از ابان برخاسته و نسبتهای ناروا را به تفصیل پاسخ گفته است.
ابن عدی
گفته است که وی در
مذهب تشیع غلوّ میکرده است، بنابراین میتوان به
روایات وی استناد کرد.
به این نکته باید توجه کرد که در قرن ۲ق/۸م به کسی شیعۀ غالی گفته میشده است که به مخالفان و دشمنان
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) متعرض شود،
بنابراین باید میان این افراد و کسانی که نسبت به
امامان شیعه غلو میکردند، فرق گذاشت.
ابان بن محمد بن ابان بن تغلب میگوید: از پدرم شنیدم که میگفت: با پدرم به محضر امام صادق (علیهالسّلام) شرفیاب شدیم؛ چون پدرم- ابان- را دید، دستور داد بالشی برای او گذاردند تا بر آن بنشیند؛ با او دست داد و
معانقه کرد و از حال او جویا شد و به او خوشآمد گفت. اضافه میکند: هر گاه ابان وارد
مدینه میشد، حلقههای درس دیگران تعطیل شده، جملگی به سوی او روی میآوردند و ساریة النبی (صلّیاللّهعلیهوآله) را به او واگذار میکردند. عبدالرحمن بن حجاج میگوید: در مجلس درس ابان بن تغلب نشسته بودیم که جوانی بر او وارد شد و گفت: ای ابا سعید! بگو چند نفر از
اصحاب پیامبر همراه علی در جنگها شرکت جستند؟ ابان گفت: گویا تو میخواهی فضل علی را از روی تعداد صحابهای که از او پیروی کردهاند بشناسی؟ گفت: چنین است.
ابان گفت: (ولی برعکس) به
خدا سوگند، ما فضل اصحاب پیامبر را جز از طریق پیروی آنان از علی نمیشناسیم! ابان به
ابی بلاد گفت: میدانی
شیعیان چه کسانی هستند؟ آنان کسانی هستند که وقتی مردم پس از رسول خدا اختلاف کردند از علی پیروی کردند و هنگامی که مردم بعد از علی اختلاف کردند از جعفر بن محمد پیروی کردند! نجاشی میگوید: محمد بن عبدالرحمن کتاب تفسیر ابان و کتاب ابو روق عطیة بن حرث و محمد بن سائب را جمع کرد و از مجموع آنها یک کتاب فراهم آورد.
از
عبداللّه بن خفقه روایت شده است: ابان بن تغلب گفت: روزی از کنار گروهی میگذشتم دیدم که به خاطر روایت من از امام صادق (علیهالسّلام) بر من خرده میگیرند؛ به آنان گفتم: چگونه مرا به خاطر روایتکردن از مردی سرزنش میکنید که من از او چیزی نپرسیدم مگر اینکه فرمود: «قال رسول اللّه ...». (احتمالا نکوهش آنان از آن جهت بوده است که سن او از امام صادق (علیهالسّلام) بیشتر بود و به حسب زمان بر امام تقدم داشت.)
از
سلیم بن ابوحیّه روایت شده است: در محضر امام صادق بودم؛ به هنگام رفتن، از ایشان خداحافظی کرده عرضه داشتم: دوست دارم تا سخنی از شما به یادگار داشته باشم! فرمود: «نزد ابان بن تغلب برو؛ زیرا او از من احادیث فراوانی شنیده است. هر چه را او برایت روایت کرد، تو میتوانی از من روایت کنی».
ابن حجر میگوید: «احمد، یحیی، ابو حاتم و نسائی گفتهاند: ابان
ثقه است؛ و ابن عدی میگوید: از او روایاتی بر جای مانده که همه آنها درست است؛ به شرط آن که فردی موثق از او نقل کرده باشد. او از راستگویان در نقل روایات است؛ هر چند شیعه مذهب است، در نقل روایات صالح است و اشکالی در کار او نیست».
ابن حجر میگوید: «این، گفتاری منصفانه است. ابن عجلان میگوید: ابان بن تغلب که مردی عراقی و اهل
عبادت بسیار و ثقه است، کسی است که برای ما روایت کرده است. و ابن عیینه نیز او را به خاطر
فصاحت و بیانش ستوده است. ابو نعیم میگوید:
ابان یکی از فرهیختگان فرزانه است. عقیلی میگوید: ابو عبد اللّه را شنیدم که از
عقل و
ادب و صحت احادیث او یاد میکرد. ابن سعد میگوید: او ثقه بود. ابن حبان نیز او را از ثقات شمرده است».
شیخ طوسی درباره او میگوید: «ثقه و جلیلالقدر است و منزلت عظیمی دارد. او از اصحاب
امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهمالسّلام) بوده و از ایشان روایت کرده است. او در نزد ایشان از جایگاه خاصی برخوردار بود».
شیخ طوسی میگوید: «ابان بن تغلب قاری،
فقیه و لغتشناسی خردمند بود؛ لغات قبایل عرب را شنیده بود و از آنان گزارش میکرد. او کتابی درباره واژههای دشوار
قرآن تالیف کرد و شواهد آن را از اشعار عرب بیان داشت... پس از او
عبدالرحمن بن محمد ازدی کوفی از کتاب ابان و
محمد بن سائب کلبی و ابو روق بن عطیة بن حرث کتاب واحدی فراهم آورد و در آن، موارد اتفاق نظر و اختلاف نظر آنان را مشخص نمود. بر اساس آنچه عبدالرحمن انجام داده است گاهی تنها گفته ابان است و گاهی مشترک با دیگران میباشد».
شیخ میگوید: «ابان قرائتی مخصوص به خود داشت». شیخ اسناد آن را به محمد بن موسی بن
ابی مریم میرساند که گفت: «قرائت را از ابان بن تغلب شنیدهام؛ تواناتر از او قاریی نیافتم؛ قرآن را از اول تا آخر خوانده و قرائت او را آورده است». شیخ ادامه میدهد: «ابان کتابی دارد به نام «فضائل». - سپس سند خود را به او یادآور میشود- و نیز دارای یک اصل است از اصول چهارصدگانه... ابان به سال ۱۴۱ در زمان حیات امام صادق (علیهالسّلام) درگذشت. حضرت زمانی که خبر مرگ او را شنید فرمود: «به خدا سوگند! مرگ ابان دلم را آزرد».
مشایخ حدیث ابان بجز ۳ امام یاد شده و
انس بن مالک بدین قرارند:
سلیمان اعمش،
محمد بن منکدر،
سماک بن حرب،
ابراهیم نخعی،
ابوبصیر،
عاصم،
ابوعمرو شیبانی،
منهال بن عمرواسدی،
حکم ابن عُتیبه،
ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی،
فُضیل بن عمرو فُقَیمی،
جهم بن عثمان مدنی،
عدی بن ثابت،
طلحة بن مصرّف،
عطیة بن سعد عوفی،
عکرمه مولی ابن عباس و
عمر بن ذرّ همدانی.
راویان بنام سدۀ ۲ق/۸م از ابان روایت شنیده و نقل کردهاند.
مامقانی تعداد آنان را نزدیک به ۵۰ تن دانسته است. برخی از اینان عبارتند از:
ابان بن عبدالله بَجَلی،
ابان بن عثمان احمر،
ادریس ابن یزید اودّی،
حسان بن ابراهیم کرمانی،
حمّاد بن زید،
داوود بن عیسی نَخَعی،
ابوخمیثه زهیر بن معاویۀ جُعْفی،
زیاد بن حسن بن فرات قزّاز،
سعید بن بشیر،
سفیان بن عُیَیْنه،
سلام بن ابی خُبْزه،
سیف بن عمیره نخعی،
شعبة بن حجاج،
عباد بن عوام،
عبدالله بن ادریس بن یزید اودی،
عبدالله بن مبارک،
علی بن عابِس،
قاسم بن معن مسعودی،
محمد بن ابان بن تغلب،
ابومعاویه محمد بن خازم ضریر،
ابوخداش مَخْلد بن خِداش،
مفضل بن عبدالله حَبَطی،
موسی بن عُقبه،
هارون بن موسی نحوی،
سعید بن ابی جهم،
محمد بن موسی بن ابی مریم،
ابوبُرده میمون مولی بنی فزاره،
محمد بن ابی عُمَیر و
ابن مسکان.
تألیف کتابهایی به ابان نسبت داده شده که موجود نیست و در فهارس ذکر نشده است. نام برخی از آنها بدین قرار است: ۱.
معانی القرآن؛ ۲.
کتاب القراءات ۳.
الغریب فی القرآن؛ ۴. الفضایل
۵. کتاب صفّین.
نجاشی نام کتاب سوم را تفسیر غریب القرآن آورده است. الغریب نخستین اثر در نوع و موضوع خود بوده و در
لغت و
تفسیر از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است. مؤلف در بیان و شرح
الفاظ غریب قرآن به شواهدی استناد جسته که خود از عرب شنیده بوده است.
لغویان و مفسّران قرن ۲ق/۸م به این کتاب استناد میکردند و عبدالرحمن بن محمد ازدی کوفی با استفاده از کتابهای دیگر در این زمینه کتابی فراهم آورد که مشتمل بر موارد اختلاف و وجوه اشتراک بود.
نیز ابان نخستین کسی است که در علم غریب القرآن دست به تألیف زده است.
حافظ شمس الدین داوودی میگوید: «او کتاب «معانی القرآن» را تألیف کرد که کتابی نیکو و با دقت است و کتابی دیگر به نام «القراءات» دارد. مسلم و چهار تن دیگر از اصحاب مسانید از او نقل حدیث کردهاند».
(۱) ابن
ابیحاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۲) ابن جزری، محمد بن محمد، غایه النهایه، به کوشش برگشتراسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۳) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، کتاب الضعفاء و المتروکین، به کوشش ابوالفداء عبداللـه القاضی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۴) ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش م. فلایشهمر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
(۵) ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۶) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبیر، به کوشش سترستین، لیدن، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.
(۷) ابن عدی، عبداللـه، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۸) ابن ندیم، الفهرست؛ امین، محسن، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۹) بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۲ق/۱۹۴۳م.
(۱۰) حافظ مزّی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۱) علامه حلی، حسن بن علی، الرّجال، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۱۲) حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۱۳) خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۴) ذهبی، محمد بن احمد، المغنی فی الضعفاء، به کوشش نورالدین عتر، حلب، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۱۵) ذهبی، میزان الاعتدال، به کوش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۱۶) سیوطی، عبدالرحمن ابن
ابیبکر، بغیه
الوعاه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۱۷) صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش س دیدرینگ، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۱۸) طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۱۹) طوسی، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، ۱۳۵۱ش.
(۲۰) علامۀ حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، تهران، ۱۳۱۰ق.
(۲۱) مامقانی، عبداللـه بن محمد حسن، تنقیح المقال، نجف، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۱م.
(۲۲) نجاشی، احمد بن علی، رجال، بمبئی، ۱۳۱۷ق.
(۲۳) حموی، یاقوت، ادبا.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابان تغلب »، ج۲، ص۵۹۳. معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۳۴.