• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اباصلت هروی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




عبد‌السّلام‌ بن صالح مشهور به أباصلت هروي از راويان مشهور و یاران امام رضا علیه السلام است. زندگي وي، نوع نگرش و مذهب او در هاله‌اي از ابهام قرار دارد. همراهي‌ او در خراسان با امام هشتم از او فردي والامقام و ارزشمند را در اذهان شيعيان به تصوير كشانده است؛ امّا متون كهن رجالي شيعه ـ مانند رجال طوسی ـ و بخشي از كتاب‌هاي رجالیان اهل‌ سنّت او را «عامّي» دانسته‌اند. در نوشتاري كه مي‌آيد، ضمن بازشناسي شخصيّت وي در دامنه‌اي از متون رجالي و روايي فريقين به اين نتيجه رهنمون خواهيم شد كه اباصلت بخش قابل توجّهي از عمر خود را در ميان دانشيان عامّه گذرانده و در شمار ايشان بوده است و با ورود امام به خراسان به‌تدريج توفيق ره‌يافتن و پذيرش انديشه شيعي را يافته است.



أباصلت عبدالسّلام ‌بن صالح هروي از اصحاب روايت امام رضا عليه السلام
و متولّد شهر مدينه بوده است.نام كامل وي را خطيب بغدادي اين‌گونه ثبت كرده است: «عبدالسّلام ‌بن صالح‌ بن سليمان ‌بن أيوب‌ بن ميسرة» و وي را «مولى عبد الرحمن بن سمرة القرشي» دانسته است. همراهي وي در طول سفر امام رضا عليه السلام از مدينه تا مرو روشن نيست؛ ولي گزارش‌هايي كه از او رسيده حضور او را در نيشابور و همراهي او در طوس، سرخس
[۶] عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‌۲، ص۱۸۴. او امام را در زندان سرخس ملاقات مي‌كند و سؤال‌هاي خود را مي‌پرسد
مرو ـ و به‌ويژه ايام روايي «صحيح الحديث»
، «نقي الحديث»، «ثقة مأمون على الحديث» دانسته‌اند. جالب اين‌جا است كه حتّي عامّه نيز وي را در نقل روايت موثّق مي‌دانند و تشيّع او را تنها ايرادش مي‌دانند.


شیخ طوسی در شمار اصحاب روايت امام هشتم دوبار نام وي را آورده است. در مرتبه‌ي نخست مي‌نويسد: «عبدالسّلام‌ بن صالح الهروي أبوالصلت، عامّي» و در قسمت كنيه‌ها نيز آورده است: «أبوالصلت الخراساني الهروي عامّي روى عنه بكر بن صالح چرايي تكرار اين نام در يک باب به‌نظر مي‌رسد كه نوعي سهو قلم بوده باشد؛
[۱۴] طوسی، رجال الطوسی، ص۳۶۲،ش۵۳۶۲.     البته طوسي نام يک عبدالسّلام ‌بن صالح ديگر را نيز در ياران امام رضا عليه السلام آورده كه چون كنيه‌ي او اباعبدالله است، احتمالاً با اباصلت مشهور متفاوت است.

امّا نكته اين‌جا است كه طوسي، اباصلت را از اهل‌ سنّت شمرده است و حال آن‌كه نجّاشی پس از آن‌كه وي را ثقه و صحیح الحدیث خوانده است، درباره‌ي مذهب او سكوت اختيار كرده و سكوت نجّاشي نشان از اعتقاد او بر تشيّع اباصلت است.
[۱۵] با توجّه به انگيزه‌ي نگارش نجّاشي و مطالبي كه در مقدّمه آورده است، اصل اوّلي در كتاب وي آن است كه اسامي راويان شيعي را بياورد
گذشته از اين كشّي نيز در توصيف وي مي‌نويسد: يحيي‌ بن نعيم
[۱۶] در متن رجال كشّي چنين آمده است؛ ولي به‌نظر مي‌رسد كه تصحيف يحيي‌ بن معين رجالي شهير عامّه باشد.
مي‌گويد:«أبوالصلت نقي الحديث و رأيناه يسمع و لكن كان شديد التشيّع و لم ير منه الكذب.» همو با سند خويش از بركة بن الحسن أسفرايني نقل مي‌كند كه مي‌گفت:«سمعت أحمد بن سعيد الرازي يقول إن أباالصلت الهروي ثقة مأمون على الحديث إلا أنه يحب آل‌ رسول‌الله صلي الله عليه وآله و كان دينه و مذهبه.» اين دو گزارش كشّي و سكوت نجّاشي دليل خوبي براي تشيّع اباصلت هروي است؛ هرچند متون روايات گزارش شده به ‌وسيله‌ي اباصلت به‌خوبي مي‌تواند بيانگر انديشه‌ي ولايي وي بوده باشد. آيت‌الله خويي عامّي دانستن اباصلت را به‌ وسيله‌ي شيخ طوسي، ناشي از سهو قلم وي مي‌داند و مي‌نويسد:
«فإنّ أباالصلت مضافاً إلى تشيّعه كان مجاهراً بعقيدته أيضاً و من هنا تسالم علماء العامّة على أنّه شيعي، صرح بذلک ابن‌حجر وغيره.»


کتاب وفاة الرضا علیه السلام ـ كه ظاهراً مجموعه‌اي از احاديث درباره‌ي چگونگي وفات امام هشتم است ـ از آثار او است. ‌ به‌نظر مي‌رسد كه شیخ صدوق در كتاب عیون اخبارالرضا علیه السلام از اين كتاب استفاده كرده است. اباصلت هروي گذشته از آثار كتبي، راوي ده‌ها روايت در جوامع روايي شيعه و سنّي است؛ اگرچه تمايل شيعي وي سبب طرد محدّثان عامّه شده است؛ ولي کتب روایی شیعه و به‌ويژه آثار شيخ صدوق گزارش‌گر روايات بسياري از وي هستند. در کتب اربعه نيز شش روايت . گفتني است كه اين شش روايت تكرار سه روايت در موضوعات خواندن نماز بر فراز كعبه، کفاره افطار در رمضان و ثواب زيارت است.
و در وسائل الشيعه پنجاه و دو روايت از وي نقل شده است.


چند گزارش حاكي از آن است كه وي در نیشابور و هم‌چنين بغدادبه بيان حديث و بر پايي جلسات حديث پرداخته است؛ هم‌چنين اباصلت در هنگام حضور امام رضا عليه السلام در نيشابور حضور داشته و بخشي از گزارش‌هاي مربوط به وقايع حضور حضرت در اين شهر راگزارش كرده است. به جهت آشنايي وي با بزرگان اهل‌ سنّت و شاگردي بسياري از ايشان جريان حدیث سلسلة الذهب را بهتر از ديگران گزارش كرده است. شيخ صدوق رحمه الله عليه نيز به گزارش وي در اين موضوع اعتماد كرده است. اباصلت خود مي‌گويد:
«كنت مع علي ‌بن موسى الرضا عليه السلام حين رحل من نيسابور و هو راكب بغلة شهباء فإذا محمّد بن رافع و أحمد بن الحرث و يحيى ‌بن يحيى و إسحاق‌ بن راهويه و عدة من أهل العلم قد تعلقوا بلجام بغلته المربعة فقالوا: بحق آبائک الطاهرين حدثنا بحديث سمعته من أبيک فأخرج رأسه من العمارية.» گذشته از اين در ايام حضور امام در خراسان همراهي وي تا هنگام وفات سبب شده تا بسياري از حوادث مرتبط با سيره و تاريخ امام را گزارش كند. شايد تأليف كتاب وفات امام رضا عليه السلام كه از آثار وي شمرده‌اند، همان روايات و يا جلسات رواياتي باشد كه او آن‌ها را گزارش كرده است. شيخ صدوق نيز بخشي از همين روايات را و يا با استفاده از همين كتاب رواياتي را در باب «ما حدث به ابوالصلت الهروي عن ذكر وفات» آورده است.
مأمون در ايامي كه بحث كلامي «خلق قرآن» در جامعه رخ داده بود، أباصلت عبدالسّلام ‌بن صالح هروي و بشر مریسی
[۳۲] بشر بن غياث ‌بن أبي‌كريمة، أبوعبد الرحمن مريسي، مولى زيدبن خطاب، از فقهاي حنفي و متكلّمان أصحاب رأي در ابتداي سده‌ي سوم بوده است. او قايل به خلق قرآن بوده و سخنان ناپسندي از وي ضبط شده است كه معمولاً به اهل علم و مخالفان خود اسائه‌ي ادب مي‌كرده است.خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ج۷،ص۶۱،ش۳۵۱۶.    
(م ۲۱۸ يا ۲۱۹ق)ـ از متكلّمان و فقيهان شهير حنفي ـ را براي مناظره دعوت كرد. اباصلت در اين جلسات ـ كه چندين مرتبه در حضور مأمون برگزار شد ـ توانست انديشه‌هاي كلامي مرجئه، جهمیه، زنادقه، قدریه و باورهاي بشر مريسي را رد كند و بر طرف مناظره‌ي كننده و متكلّمان روزگار خود ظفر يابد.
أحمد بن سیّار بن أیوب كه مطالب فوق را گزارش كرده مي‌افزايد: «اباصلت به كلام شيعه اشراف داشت و آن را مي‌دانست. من نيز در زمينه‌ي انديشه‌ي شيعه با او مناظره كردم و او را فردي افراطي در انديشه شيعي نيافتم و دريافتم كه وي به تقدّم أبابكر و عمر باور دارد و برعلي عليه السلام و عثمان نيز ترحّم مي‌كرد [ رحمه‌الله مي‌گفت ] و از أصحاب پيامبر به زيبايي ياد مي‌كرد و از او شنيدم كه مي‌گفت: «هذا مذهبي الذي أدين الله به.» أحمد بن سيار بن أيوب در پايان مي‌گويد: «بخشي از روايات اباصلت، در شمار مثالب است.»

نام اباصلت عبدالسّلام ‌بن صالح هروي در متون رجالي و روايي اهل‌ سنّت نيز به‌چشم مي‌خورد؛ بنابر گزارش خطيب بغدادي، اباصلت براي اخذ حديث، به شهرها و سرزمين‌هاي بصره، كوفه، حجاز و يمن سفر كرده بود و در اين مسافرت‌هاي علمي از كلاس‌هاي درس اساتيدي چون حماد بن زید و مالک‌ بن أنس، عبدالوارث ‌بن سعید، جعفر بن ‌سلیمان، شریک‌ بن عبدالله، عبدالله ‌بن إدریس، عباد بن العوام و أبامعاویة الضریر، معتمر بن سلیمان تیمی، سفیان ‌بن عیینة و عبدالرزاق‌ بن همام بهره برده بود. اين اساتيد از عالمان عامّه در عصر اباصلت بوده‌اند.
جمعي از شاگردان وي نيز عبارت است از:أحمد بن منصور رمادی، عباس‌ بن محمّد الدوری،إسحاق ‌بن حسین حربی، محمّد بن ‌علي(معروف به فستقةحسن ‌بن علویة قطان و علی‌ بن أحمد بن النضر الأزدی. اين در حالي است كه محدّثان شيعي معمولاً رواياتي را كه وي از اساتيد سنّي خويش فراگرفته است، گزارش نكرده‌اند.تقريباً بيش از ۹۰% روايات وي در منابع اماميه رواياتي است كه وي از امام رضا عليه السلام يا درباره‌ي آن‌ حضرت روايت كرده است؛ هم‌چنين شاگردان وي نيز در جوامع روايي شيعه كاملاً با شاگردان سنّي‌اش متفاوت است؛ به‌ عنوان نمونه، روايات وي را در جوامع روايي شيعه افرادي چون ابراهيم ‌بن هاشم، حمدان ‌بن سليمان‌أحمد بن علي ‌بن عبيدالله أنصاري‌ روايت كرده‌اند
.

حضور وي در مجلس احمد بن حنبل نيز در متون متعدد شيعي گزارش شده است، البته اين حضور در زماني است كه اباصلت به‌ عنوان شیخ حدیث شناخته شده است. أباصلت خود مي‌گويد در مجلس أحمد بن حنبل اين روايت را با سند كامل اين‌گونه خواندم:
«حدثنا الرضا علي ‌بن موسى عليهما السلام عن أبيه موسى ‌بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمّد، عن أبيه محمّد بن علي، عن أبيه علي‌ بن الحسين زين‌العابدين، عن أبيه الحسين ‌بن علي الشهيد، عن أبيه أميرالمؤمنين علي ‌بن أبي‌طالب عليه السلام قال: قال رسول‌الله صلي الله عليه وآله: الإيمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول.»
[۴۴] اباصلت اين روايت را به‌ گونه‌هاي ديگري نيز گزارش كرده است: الايمان قول و عمل (شیخ صدوق،الخصال، ص۵۳، ح۶۸    )؛ الايمان إقرار باللسان و معرفة بالقلب و عمل بالأركان (شیخ صدوق،الامالی صدوق، ص۳۴۰، ح ۴۰۵    .)
اباصلت مي‌افزايد كه أحمد بن حنبل، وقتي حديث را شنيد گفت:«يا أباالصلت لو قرء هذا الإسناد على المجانين أفاقوا.» گزارش‌هايي ديگر نيز در دست است كه وي اين روايت را در جلساتي در حضور افرادي چون اسحاق ‌بن راهویه، عبدالله ‌بن طاهر و ديگر بزرگان عصر خويش قرائت كرده است. عباراتي نظير تحسين احمد بن حنبل را نيز به افرادي چون عبدالله ‌بن طاهر
[۴۶] شیخ صدوق، الخصال،ص۵۳،حدیث ۶۸.     هذا سعوط المجانين إذا سعط به المجنون أفاق
و ابوحاتم
[۴۷] شیخ صدوق،الخصال، ص۱۷۹،حدیث ۲۴۲.     قال أبوحاتم: لو قرئ هذا الاسناد على مجنون لبرئ.
نيز نسبت داده‌اند.


گ
ذشت كه شخصيّت اباصلت براي بسياري از دانشمندان عامّه مورد سؤال و ابهام بوده است؛ از اين‌رو مي‌توان دو دسته نگاه را به وي از متون مختلف برداشت كرد:

۷.۱ - دیدگاه موافقان

حسن‌ بن علی ‌بن مالک مي‌گويد از یحیی‌ بن معین(م۲۳۳ق) درباره‌ي أباصلت هروي پرسيدم، او گفت: «ثقة صدوق إلا أنه يتشيّع.» يحيى ‌بن معين در پاسخ سؤال كننده‌اي ديگر درباره‌ي وي مي‌گويد: «قد سمع و ما أعرفه بالكذب.»
از گزارشي چنين بر مي‌آيد كه مخالفت جمعي از عامّه با وي از آن‌رو است كه وي روایت نبوی صلي الله عليه وآله: «أنا مدينة العلم و علي بابها.» را گزارش كرده بود؛ چه اين‌كه وقتي يحيي‌ بن معين او را موثّق مي‌شمارد، راوي مي‌گويد:
«إنه حدث عن أبي‌معاوية بحديث أنا مدينة العلم و علي بابها» و يحيي كه از اين اتهام بر آشفته مي‌شود، مي‌گويد: «ما تريدون من هذا المسكين أليس قد حدث به محمّد بن جعفر الفيدي عن أبي‌معاوية هذا أو نحوه؟»
در نقل‌هايي كه خطيب بغدادي آورده است، به‌نظر مي‌رسد در دوره‌هايي يحيي‌ بن معين وي را به‌ خاطر روايت نبوي فوق ـ كه به روايت اعمش
[۴۸] از آن‌جا كه ابومعاويه اين روايت را از استاد خويش اعمش و او از مجاهد و وي از امام علي عليه السلام نقل كرده به «روايت اعمش» معروف بوده است.
معروف بوده ـ تخطئه مي‌كرده است تا آن‌جا كه در مي‌يابد كه ديگران نيز اين روايت را از ابومعاويه نقل كرده‌اند؛ بنابراين، به صداقت نقل اباصلت اطمينان مي‌يابد و پس از آن از او حمايت مي‌كرده است.
[۴۹] أجاب إبراهيم ‌بن عبدالله بن الجنيد عن حاله و أمّا حديث الأعمش فإن أباالصلت كان يرويه عن أبي‌معاوية عنه فأنكره أحمد بن حنبل و يحيى ‌بن معين من حديث أبي‌معاوية ثمّ بحث يحيى عنه فوجد غير أبي‌الصلت قد رواه عن أبي‌معاوية.
.
گزارش‌هاي بسياري در دست است كه رجالي شهير عامّه (يحيي ‌بن معين) او را در نقل روايات موثّق دانسته است.
[۵۱] خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۵۰     خطیب بغدادی متون مختلفی را گزارش کرده است.
اين شهادت وي از اين‌جهت كه او با اباصلت مراوده داشته است، از اهمّيّت والايي برخوردار است. حاكم نيشابوري نيز ذيل روايت نبوي پيش‌گفته مي‌نويسد:
«هذا حديث صحيح الإسناد و أبوالصلت ثقة مأمون.»

۷.۲ - ب) مخالفان

عقيلي(م۳۲۲ق) با برخوردي تند مي‌نويسد: «عبدالسّلام ‌بن صالح أبوالصلت الهروي كان رافضياً خبيثاً.» و پس از نقل يک روايت از وي اضافه مي‌كند كه: «برخي از محدّثان هم‌چون عبدالله ‌بن أحمد بر اين باور هستند كه: أبوالصلت غير مستقيم الامر.»
ابن‌اثير نيز چون گزارش روايات فضايل اهل‌بيت عليهم السلام را از عبدالسّلام ‌بن صالح تاب نمي‌آورد، مي‌گويد:
«و لعبد‌السّلام هذا عن عبدالرزاق أحاديث مناكير في فضائل علي و فاطمة و الحسن و الحسين و هو متهم في هذه الأحاديث و يروي عن علي‌ بن موسى‌الرضا حديث: معرفة بالقلب     و هو متّهم في هذه الأحاديث.» ابونعیم اصفهانی هم احاديث اباصلت را مورد انكار عالمان عامّه مي‌شمرد. شديدترين برخورد با وي را إبراهیم ‌بن یعقوب جوزجانی گزارش كرده است كه به‌نظر مي‌رسد، عالمان عامّه در برخورد با وي نه تنها به مسايل علمي پاي‌بند نبوده‌اند؛ بلكه به نزاكت عمومي نيز ملتزم نبوده‌اند. جوزجاني مي‌گويد:
«كان أبوالصلت الهروي زائغاً عن الحق، مائلاً عن القصد، سمعت من حدثني عن بعض الأئمة أنه قال فيه هو أكذب من روث حمار الدجال وكان قديما متلوثا في الأقذار.»


ت
مايلات اباصلت به عامّه در ابتداي جواني و حدیث‌پژوهی وي تقريباً آشكار است و به‌نظر مي‌رسد، وي بيشتر دانش خود را از علماي عامّه فرا گرفته باشد؛ هرچند بعدها با امام رضا عليه السلام مأنوس شده و انديشه‌ي وي دگرگون مي‌شود. به‌نظر مي‌رسد كه شايسته است، زندگي وي را در دو بخش مختلف مطالعه كرد. بخش نخست انديشه‌اي كاملاً عامّي مسلک داشته است و بخش دوم ـ كه احتمالاً پس از عصر امام رضا عليه السلام است ـ تحت تأثير انديشه‌هاي شيعي بوده است. تغيير اين انديشه را مي‌توان در گونه‌هاي مختلف روايات گزارش شده از وي جست؛ به‌ عنوان نمونه، يكي از رواياتي كه وي در بخش نخست زندگي خود نقل كرده است، چنين است:
خطیب بغدادی به سند متصل خويش از وي چنين گزارش مي‌كند:
حدثنا أبوالصلت الهروي ـ عبد‌السّلام‌ بن صالح ـ حدثنا عبدالله‌ بن نمير، حدثنا سفيان، حدثنا شريک عن أبي‌إسحاق عن زيدبن تبيع عن حذيفة قال: ذكرت الإمارة
أو الخلافة عند النبي صلي الله عليه وآله فقال: «إن وليتموها أبابكر وجدتموه ضعيفا في بدنه، قويا في أمر الله و إن وليتموها عمر وجدتموه قويا في أمر الله، قويا في بدنه و إن وليتموها عليا وجدتموه هاديا مهديا يسلک بكم على الطريق المستقيم.» حذيفه گويد بحث امارت و خلافت در حضور پيامبر خدا صلي الله عليه وآله مطرح شد. حضرت فرمود:
«اگر ابابكر را والي نماييد، او براي اين كار داراي ضعف بدني است و حال آن‌كه او را در امر خدا قوي خواهيد يافت و اگر عمر را به ولايت رسانيد او را در امر خدا و وضعيّت جسمي‌اش قوي خواهيد يافت و اگر علي عليه السلام را به ولايت گماريد، او را هدايت كننده، هدايت شده‌اي خواهيد يافت كه شما را به راه مستقيم دلالت خواهد كرد.»
امّا روايات وي در بخش پاياني زندگي او به‌خوبي به تغيير انديشه وي گواهي مي‌دهد، البته به‌نظر مي‌رسد، در اين روايات نيز نوعي تدريج نهفته است؛ چه اين‌كه برخي از اين روايات اعتقاد كامل وي به ولايت و امامت را بازگو مي‌كند و برخي ديگر همراه نوعي ترديد و يا سؤالات حقيقت جويانه است.
اين قلم بر اين باور است كه اباصلت در ماه‌هاي نخست آشنايي‌اش با امام به‌ صورت كلّي انديشه شيعي را پذيرفته بود؛ ولي گاه شبهات و شايعات سبب سؤالاتي مي‌شد كه وي براي دريافت پاسخش نهايت تلاش خويش را به‌ منصه‌ي ظهور مي‌گذاشت؛ بر اين اساس، روايات عرضه‌ي حديث اباصلت نسبت به كلّ روايات او تعدادي چشم‌گير است. گروهي ديگر از روايات وي هيچ بوي ترديد و يا سؤالات عامّي زده نمي‌دهد كه بايد آن‌ها را مربوط به دوران استقرار كامل انديشه شيعي او دانست. از ميان ده‌ها روايت دو گزارش را بر گزيده‌ايم. اين دو روايت به‌ گونه‌اي اين تدريج تشيّع‌پذيري وي را به تصوير مي‌كشد:




۹.۱ - روايت اوّل

به‌نظر مي‌رسد، اين گزارش مربوط به دوران ابتداي آشنايي وي با امام رضا عليه السلام باشد:
عبدالسّلام هروي خود را به زندان امام هشتم در سرخس مي‌رساند. امام را در بند مي‌بيند، از زندانبان مي‌خواهد كه نزد امام برود و او مانع مي‌شود و دليل آن را عبادت پيوسته امام مي‌داند كه در شبانه‌روز هزار ركعت نماز مي‌گزارد و تنها در سه نوبت براي مناجات با خدا از نماز دست مي‌كشد. اباصلت مي‌خواهد كه در يكي از اين سه نوبت براي خود اجازه‌ي ملاقات بگيرد. او خود اين‌گونه گزارش مي‌كند: «وقتي نزد امام رفتم، وي را در حالي كه در مکان نماز خويش متفكّرانه نشسته است، ملاقات كردم.» از امام پرسيدم: يابْنَ رَسُولِ‌اللَّهِ مَا شَي‌ءٌ يحْكِيهِ عَنْكُمُ النَّاسُ؟؛ گفتم: يابن ‌رسول‌اللَّه! اين چيست كه مردم از شما شايع كرده‌اند؟ امام گفت: مردم چه مي‌گويند؟ گفتم: «يقُولُونَ إِنَّكُمْ تَدَّعُونَ أَنَّ النَّاسَ لَكُمْ عَبِيدٌ» مي‌گويند: شما ادّعا كرده‌ايد كه مردم بنده‌ي زر خريد ما هستند!
امام ـ كه به‌نظر مي‌رسد، از اين سخن برآشفته شده بود ـ فرمود: خداوندا! اى كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده‌اى و به ناپيدا و پيدا آگاهى، تو شاهدى كه من چنين مطلبى را هرگز نگفته‌ام و از احدى از پدرانم عليهم السلام نشنيده‌ام كه چنين كلامى گفته باشند، بار الها! تو خود ميدانى كه از اين مردم چه ستم‌هايى به ما وارد شده است و اين‌كه اين افترا هم از ستم‌هاى ايشان است كه درباره‌ي ما روا داشته‌اند، آنگاه به من روى كرده فرمود: اى عبدالسّلام! اگر اينان بنابر گفتار خودشان- كه به ما نسبت مي‌دهند- كه ما گفته‌ايم همگى بنده زر خريد ما هستند؛ پس بگويند از چه كسى ما آنان را خريده‌ايم؟ عرض كردم: راست گفتى يابن ‌رسول‌اللَّه! سپس فرمود: اى عبدالسّلام! آيا تو منكرى آنچه را خداوند تعالى از ولايت و امامت ما بر تو و ديگران واجب فرموده است؛ چنان‌كه ديگران منكر هستند؟ گفتم: پناه به خدا، هرگز! بلكه من به ولايت و امامت شما اقرار دارم.

۹.۲ - روايت دوم

اين روايت كه در بردارنده‌ي گفت‌وگوي دو سويه‌ي وي با امام هشتم علیه السلام است، به‌خوبي گوياي آن است كه امام وي را از شيعيان مي‌داند؛ بنابراين، بايسته است كه وي در اين زمان ديگر در شمار راويان شيعي قرار گرفته باشد. اين روايت زيبا را از كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام مي‌خوانيم:
صدوق به سند متصل خويش از وي چنين گزارش مي‌كند: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه چنين مي‌فرمود: «رحم الله عبدا أحيا أمرنا»؛ خداوند رحمت كند، كسى را كه امر ما را زنده بدارد، عرض كردم: چگونه امر شما را زنده بدارد؟ حضرت فرمودند: «يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا»؛ علوم ما را فرا گيرد و به مردم بياموزد؛ زيرا اگر مردم بر آن گفتار نيک اطّلاع مى‌يافتند، از ما پيروى مي‌كردند.
اباصلت مي‌پرسد از امام صادق علیه السلام براى ما روايتى نقل شده است كه آن‌ حضرت فرمودند: هركس مطلبى را بياموزد تا با افراد نادان بحث‌وجدل كند يا با علماي به مباهات و فخر فروشى بپردازد و يک جماعتى از مردم را به ‌سوى خود متوجّه كند، چنين شخصى اهل جهنّم است، امام رضا عليه السلام فرمودند: جدّم درست فرمودند، آيا مي‌دانى سفها و نادانان چه كسانى هستند؟ عرض كردم: خير، يابن‌ رسول‌الله! حضرت فرمودند: آنان داستان‌پردازان اهل ‌سنّت هستند. آيا مي‌دانى علما چه كسانى هستند؟عرض كردم: خير، يابن رسول‌اللَّه! حضرت فرمودند، آنان علماي آل‌ محمّد عليهم السلام هستند كه خداوند اطاعت و دوستي آن‌ها را واجب كرده است، سپس فرمودند: آيا مي‌دانى منظور آن‌ حضرت از اين‌كه فرموده‌اند تا مردم را به‌سوى خود متوجّه كند، چه بوده است؟ عرض كردم خير، فرمود: به خدا قسم! منظور آن‌ حضرت، ادّعاى نابجا و نارواى امامت است و هر شخصي چنين كند، اهل جهنّم خواهد بود. خطيب بغدادي از وي سخني را نقل كرده كه به‌خوبي شاهد اين تغيير نگرش وي است. در اين گزارش راوي مي‌گويد اباصلت مي‌گفت: «كلب للعلوية خير من جميع بني أمية» به او گفته شد، چه مي‌گويي؟ عثمان هم در شمار بني‌اميه است و اباصلت پاسخ داد، آري مي‌دانم كه عثمان هم در شمار بني‌اميه است.» اين تغيير انديشه سبب شده بود، در همان زمان حيات وي نيز رجاليان و اهل‌ حديث عامّه در وثاقت و نوع نگرش وي ترديد كنند؛ بنابراين، پرسش‌هاي متعدد آنان از مشايخ اهل‌حديث درباره‌ي وثاقت اباصلت ـ كه پيش از اين گذشت ـ از پس‌لرزه‌هاي همين تغيير انديشه است. به هر تقدير وثاقت اباصلت بين رجاليان شيعه و بخشي از رجاليان عامّه ـ نظير يحيي ‌بن معين ـ پذيرفته شده است. مي‌توان امامي بودن وي را نيز با توجّه به تصريح‌هاي گسترده‌ي عامّه، مخالفت ايشان با وي به جهت اند‌يشه‌ي شيعي‌ او و روايات متعدد وي، در متون اماميه كه حاكي از انديشه او است، اثبات كرد. گفتني است؛ أباصلت عبدالسّلام ‌بن صالح هروي در روز چهارشنبه، بيست و چهارم شوّال سال ۲۳۶ق به ديار باقي شتافت.


اختیار معرفة الرجال (المعروف برجال الکشّی)، محمّد بن حسن طوسی (معروف به شیخ طوسی م۴۶۰ه)،     تصحيح حسن مصطفوي، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
الارشاد، محمّد بن محمّد بن ‌نعمان (معروف به شیخ مفید م۴۱۳ق)    ، تحقيق مؤسّسة آل‌البيت لتحقيق التراث، چاپ دوم، بيروت، دارالمفيد، ۱۴۱۴ق.
الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، محمّد بن حسن طوسی(معروف به شیخ طوسی م۴۶۰ه)    ، تحقيق سيّد حسن موسوي خرسان، چاپ سوم، بيروت، دارالأضواء، ۱۴۰۶ق.
الامالی، محمّد بن حسن طوسی (معروف به شیخ طوسی م۴۶۰ه)    ، تحقيق مؤسّسة البعثة، قم، دارالثقافه، چاپ اوّل، ۱۴۱۴ق.
البدایة و النهایة، اسماعیل بن کثیر دمشقی (م۷۷۴ق)،     تحقيق علي شيري، چاپ اوّل، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۸ق.
تاریخ الاسلام، محمّد بن أحمد بن عثمان ذهبی (م۷۴۸ ق)    ، تحقيق عمر عبدالسّلام تدمري، چاپ اوّل، بيروت، دارالكتب العربي،۱۴۰۷ق.
تاریخ بغداد او مدینه السّلام، احمد بن علی خطیب بغدادی،     بيروت، دارالكتب العلميه، ۱۴۱۷ق.
کامل الزیارات، جعفر بن محمّد بن‌ قولویه (م۳۶۷ق)،     تحقيق جواد قيومي، چاپ اوّل، قم، مؤسّسة النشر الاسلامي، ۱۴۱۷ق.
ـ الاحکام، محمّد بن حسن طوسی (معروف به شیخ طوسی م۴۶۰ه)،     چاپ سوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۴ش.
حیاة الامام الرضا علیه السلام، باقرشریف القرشی،     قم، سعيد بن جبير، ۱۳۷۲ش.
الخصال، محمّد بن علی بن بابویه (معروف به شیخ صدوق م۳۸۱ق)،     تحقيق علي‌اكبر غفاري، قم، مؤسّسة النشر الاسلامى، ۱۳۶۲ش.
رجال البرقی، احمد بن محمّد برقی،     تحقيق جواد القيومي، نشر القيوم، ۱۴۱۹ق.
رجال الطوسی، محمّد بن حسن طوسی (معروف به شیخ طوسی م۴۶۰ه)،     تحقيق جواد قيومي، قم، مؤسّسة النشر الإسلامي، ۱۴۱۵ق.
رجال النجّاشی، احمد بن علی نجّاشی، تحقیق موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسّسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق    
الضعفاء، ابونعیم الاصفهانی (م۴۳۵ق)، تحقیق حمادة، فاروق الدارالثقافة الدارالبیضاء المغرب.    

۱. نجاشی، رجال نجاشی، ص۲۴۵،ش۶۴۳    
۲. طوسی، رجال الطوسی، ص۳۶۹.    
۳. طوسی، رجال الکشی، ص۶۱۶    
۴. خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۴۷،ش۵۷۲    
۵. شیخ طوسی، الامالی،ص۴۵۱.    
۶. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‌۲، ص۱۸۴. او امام را در زندان سرخس ملاقات مي‌كند و سؤال‌هاي خود را مي‌پرسد
۷. نجاشی، رجال النجاشی،ص۲۴۵،ش۶۴۳.    
۸. طوسی، رجال الکشی،ص۶۱۵،ش۱۱۴۸.    
۹. طوسی،رجال الکشی، ص۶۱۶.    
۱۰. طوسی، رجال الکشی، ص۶۱۶،ش۱۱۴۹    
۱۱. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۵۰ به بعد.    
۱۲. طوسی، رجال الطوسی، ص۳۶۰،ش۵۳۲۸    
۱۳. طوسی، رجال الطوسی،ص۳۶۹،ش۵۴۹۹    
۱۴. طوسی، رجال الطوسی، ص۳۶۲،ش۵۳۶۲.     البته طوسي نام يک عبدالسّلام ‌بن صالح ديگر را نيز در ياران امام رضا عليه السلام آورده كه چون كنيه‌ي او اباعبدالله است، احتمالاً با اباصلت مشهور متفاوت است.
۱۵. با توجّه به انگيزه‌ي نگارش نجّاشي و مطالبي كه در مقدّمه آورده است، اصل اوّلي در كتاب وي آن است كه اسامي راويان شيعي را بياورد
۱۶. در متن رجال كشّي چنين آمده است؛ ولي به‌نظر مي‌رسد كه تصحيف يحيي‌ بن معين رجالي شهير عامّه باشد.
۱۷. طوسی، رجال الکشی، ص۶۱۵،ش۱۱۴۸.    
۱۸. طوسی، رجال الکشی،ص۶۱۶،ش۱۱۴۹.    
۱۹. خویی، سید ابوالقاسم،معجم رجال الحدیث،ج۱۱،ص۱۹.    
۲۰. نجاشی، رجال النجاشی،ص۲۴۵،ش۶۴۳.    
۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی ط سلامیه)،ج۳،ص۳۹۲.    
۲۲. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه،ج۲،ص۵۸۵.    
۲۳. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه،ح۳،ص۳۷۸.    
۲۴. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام،ج۲،ص۳۷۶.    
۲۵. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام،ج۴،ص۲۰۹.    
۲۶. شیخ طوسی، الاستبصار،ج۲،ص۹۷    
۲۷. شیخ صدوق، الخصال،ص۵۳.    
۲۸. شیخ طوسیف الامالی،ص۴۵۱.    
۲۹. بغداد، ج۱۱، ص۴۸، ش۷۲۸./السلام خطیب بغدادی، تاریخ داد،ج۱۱،ص۲۸،ش۷۲۸    
۳۰. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،ج۱،ص۱۴۳،حدیث۱.    
۳۱. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام،ج۱،ص۱۴۳.    
۳۲. بشر بن غياث ‌بن أبي‌كريمة، أبوعبد الرحمن مريسي، مولى زيدبن خطاب، از فقهاي حنفي و متكلّمان أصحاب رأي در ابتداي سده‌ي سوم بوده است. او قايل به خلق قرآن بوده و سخنان ناپسندي از وي ضبط شده است كه معمولاً به اهل علم و مخالفان خود اسائه‌ي ادب مي‌كرده است.خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ج۷،ص۶۱،ش۳۵۱۶.    
۳۳. خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۴۹.    
۳۴. خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۴۸.    
۳۵. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۴۸.    
۳۶. شیخ صدوق، الامالی شیخ صدوق،ص۷۵۹،ح۱۰۲۶.    
۳۷. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۳۷،ح۱.    
۳۸. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ص۱۵۱،ح۱.    
۳۹. شیخ صدوق،عیون اخیار الرضا،ص۲۵۱،ح۳.    
۴۰. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام،ج۴،ص۲۰۹.    
۴۱. ضیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،ج۱،ص۹۲،ح۵.    
۴۲. شیخ صدوق،عیون اخبار الرضا،ج۱،ص۲۶۰،ح۵.    
۴۳. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،ج۱،ص۲۶۵،ح۳.    
۴۴. اباصلت اين روايت را به‌ گونه‌هاي ديگري نيز گزارش كرده است: الايمان قول و عمل (شیخ صدوق،الخصال، ص۵۳، ح۶۸    )؛ الايمان إقرار باللسان و معرفة بالقلب و عمل بالأركان (شیخ صدوق،الامالی صدوق، ص۳۴۰، ح ۴۰۵    .)
۴۵. شیخ مفید، الامالی،ص۲۷۵،ح۲.    
۴۶. شیخ صدوق، الخصال،ص۵۳،حدیث ۶۸.     هذا سعوط المجانين إذا سعط به المجنون أفاق
۴۷. شیخ صدوق،الخصال، ص۱۷۹،حدیث ۲۴۲.     قال أبوحاتم: لو قرئ هذا الاسناد على مجنون لبرئ.
۴۸. از آن‌جا كه ابومعاويه اين روايت را از استاد خويش اعمش و او از مجاهد و وي از امام علي عليه السلام نقل كرده به «روايت اعمش» معروف بوده است.
۴۹. أجاب إبراهيم ‌بن عبدالله بن الجنيد عن حاله و أمّا حديث الأعمش فإن أباالصلت كان يرويه عن أبي‌معاوية عنه فأنكره أحمد بن حنبل و يحيى ‌بن معين من حديث أبي‌معاوية ثمّ بحث يحيى عنه فوجد غير أبي‌الصلت قد رواه عن أبي‌معاوية.
۵۰. حاکم ابوعبداللهف المستدرک للحاکم، ج۳،ص۱۲۷.    
۵۱. خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۵۰     خطیب بغدادی متون مختلفی را گزارش کرده است.
۵۲. الحاکم ابوعبدالله، المستدرک للحاکم،ج۳،ص۱۳۷.    
۵۳. عقیلی، الضعفاء الکبیر،ج۳،ص۷۱،ش ۱۰۳۶.    
۵۴. عقیلی، الضعفاء الکبیر،ج۳،ص۷۱،ش۱۰۳۶.    
۵۵. ابن عدی، اللکامل فی ضعفاء الرجال، ج۷،ص۲۵،شماره۱۴۸۶.    
۵۶. ابونعیم اصفهانی، الضعفاء لابی نعیم.    
۵۷. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۵۱.    
۵۸. خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج۱۱،ص۴۹.    
۵۹. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،ج۱،ص۱۹۷.    
۶۰. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،ج۲،ص۲۷۵.    
۶۱. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ص۵۲،ش۵۷۲۸.    
۶۲. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد،ص۵۲،ش۵۷۲۸.    



پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه،تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۵    




جعبه ابزار