إِسم (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسم: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمن الرَّحِیمِ)بعضی
«اسم» را از
«سمه» (بر وزن هبه) از مادّه
«وسم» که به معنای علامتگذاری است گرفتهاند؛ زیرا
«اسم» در حقیقت علامت معناست؛ ولی محققان این نظر را مردود دانستهاند؛ زیرا میدانیم به هنگام جمع بستن و تصغیر، ریشه اصلی لغت ظاهر میشود، و در مورد
اسم، جمعش اسماء و تصغیرش «سُمَیّ» و «سُمَیّه» است؛ از اینجا روشن میشود که
«اسم» در واقع از قبیل
ناقص واوی «سمو» است، نه
مثال واوی.
(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) (بهنام
خداوند بخشنده مهربان).
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: و اما «اسم»، این کلمه در لغت به معنای لفظی است که بر مسمی دلالت کند، و این کلمه از ماده «سمه»
اشتقاق یافته، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند، تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است، و ممکن هم هست اشتقاقش از «سمو» به معنای بلندی باشد، مبدا اشتقاقش هر چه باشد کاری نداریم، فعلا آنچه
لغت و
عرف از لفظ (اسم) میفهمد، لفظ دلالت کننده است، و معلوم است که لازمه این معنا این است که غیر مدلول و مسمی باشد.
البته این یک استعمال است، استعمال دیگر اینکه اسم بگوئیم و مرادمان از آن ذاتی باشد که وصفی از اوصافش مورد نظر ما است، که در این مورد کلمه «اسم» دیگر از مقوله الفاظ نیست، بلکه از
اعیان خارجی است، چون چنین اسمی همان مسمای کلمه «اسم» به معنای قبلی است ولی نمیشود لغت را حمل بر معنای دوم کرد، پس هر جا کلمه «
اسم» را دیدیم، حمل بر همان معنای اول میکنیم.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «إسم»، ص۴۶.