• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

أَوْحی (لغات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





أَوْحی: (وَ أَوْحَى رَبُّكَ)
أَوْحی: از ماده «وحى» است.
راغب در مفردات مى‌گويد: به معنى «اشاره سريع» است.
سپس به معنى القا كردن مخفيانه سخنى آمده است.

فهرست مندرجات

۱ - ترجمه و تفسیر أَوْحی
       ۱.۱ - أَوْحی (آیه ۶۸ سوره نحل)
              ۱.۱.۱ - أَوْحی در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۲ - يُوحِي (آیه ۱۱۲ سوره انعام)
              ۱.۲.۱ - يُوحِي در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۳ - وَحْيًا (آیه ۵۱ سوره شوری)
              ۱.۳.۱ - وَحْيًا در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۴ - أَوْحَيْنَا (آیه ۷ سوره قصص)
              ۱.۴.۱ - أَوْحَيْنَا در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۵ - فَأَوْحَى (آیه ۱۱ سوره مریم)
              ۱.۵.۱ - فَأَوْحَى در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۶ - أَوْحی (آیه ۵ سوره زلزال)
              ۱.۶.۱ - أَوْحی در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۷ - أَوْحَيْنَا (آیه ۱۶۳ سوره نساء)
              ۱.۷.۱ - أَوْحَيْنَا در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۸ - وَحْيٌ يُوحَى (آیه ۴ سوره نجم)
              ۱.۸.۱ - وَحْيٌ يُوحَى در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۹ - وَحْيُهُ (آیه ۱۱۴ سوره طه)
              ۱.۹.۱ - وَحْيُهُ در المیزان و مجمع‌ البیان
       ۱.۱۰ - أَوْحَيْتُ (آیه ۱۱۱ سوره مائده)
              ۱.۱۰.۱ - أَوْحَيْتُ در المیزان و مجمع‌ البیان
              ۱.۱۰.۲ - وحی در تغسیر نمونه
۲ - پانویس
۳ - منبع


به موردی از کاربرد أَوْحی در قرآن، اشاره می‌شود:

۱.۱ - أَوْحی (آیه ۶۸ سوره نحل)

(وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ)
(و پروردگار تو، به زنبور عسل «وحى» (الهام غريزى‌) نمود كه: «از كوه‌ها و درختان و داربست‌هايى كه مردم مى‌سازند، خانه‌هايى برگزين.)

۱.۱.۱ - أَوْحی در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: كلمه وحى به طورى كه راغب گفته: به معناى اشاره سريع است، كه البته همواره از جنس كلام و از باب رمزگويى و يا به صورت صوت و مجرد از تركيب و يا به اشاره و امثال آن است‌.
از موارد استعمالش بدست مى‌آيد كه از باب القاى معنا به نحو پوشيده از اغيار است، پس الهام به معناى القاى معنا در فهم حيوان از طريق غريزه هم از وحى است، هم چنان كه ورود معنا در نفس انسان از طريق رويا و همچنين از طريق وسوسه و يا اشاره، همه از وحى است، در كلام خدای تعالی هم در همه اين معانى استعمال شده يک جا در القاء در فهم حيوان از راه غريزه استعمال كرده است.


۱.۲ - يُوحِي (آیه ۱۱۲ سوره انعام)

(وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ)
(اين گونه در برابرهر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم؛ آن‌ها به طور سرّى سخنان ظاهر فريب و بى‌اساس براى اغفال مردم به يكديگر القا مى‌كردند و اگر پروردگارت مى‌خواست، چنين نمى‌كردند؛ ولى ایمان اجبارى سودى ندارد. بنابراين، آن‌ها و تهمت‌هايشان را به حال خود واگذار.)

۱.۲.۱ - يُوحِي در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: كلمه وحى به معناى گفتار در گوشى و پنهانى و اشاره و امثال آن است.


۱.۳ - وَحْيًا (آیه ۵۱ سوره شوری)

(وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ)
(و امكان ندارد خدا با هيچ انسانى سخن بگويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجابى (همچون ايجاد صوت)، يا رسولى (فرشته‌اى‌) مى‌فرستد و به فرمان خود آنچه را بخواهد وحى مى‌كند؛ چرا كه او بلند مقام و حكيم است.)

۱.۳.۱ - وَحْيًا در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: كلمه «وَحْيًا» با در نظر داشتن اين‌كه به گفته راغب به معناى اشاره سريع است، مفعول مطلق نوعى است.


۱.۴ - أَوْحَيْنَا (آیه ۷ سوره قصص)

(وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِي وَ لَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ)
(ما به مادر موسی الهام كرديم كه: «او را شير ده و هنگامى كه بر جان او ترسيدى، وى را در دريا ى نيل بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مى‌گردانيم و او را از پيامبران قرار مى‌دهيم.»)

۱.۴.۱ - أَوْحَيْنَا در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: كلمه اوحينا صيغه متكلم مع الغير از فعل ماضى باب ايحاء است كه به معناى گفتگوى پنهانى است و در قرآن کریم در سخن گفتن خداى تعالى با بعضى از مخلوقاتش استعمال مى‌شود كه: يا به طور الهام و افكندن مطلبى به دل كسى صورت مى‌گيرد.

۱.۵ - فَأَوْحَى (آیه ۱۱ سوره مریم)

(فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا)
(او از محراب عبادت به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آن‌ها گفت: «به شكرانه اين موهبت، صبح و شام خدا را تسبيح گوييد.»)

۱.۵.۱ - فَأَوْحَى در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: در مجمع البيان مى‌گويد: محراب عبادت را از اين جهت محراب گفته‌اند كه‌ شخصى كه در آن متوجه خدا گشته در حقیقت به جنگ شیطان رفته است و بر سر نمازش با شيطان محاربه دارد و در اصل به معناى مجلس اشراف بوده كه همواره آجودان‌ها از ايشان حمايت و دفاع مى‌كنند. كلمه اوحى از ايحاء است كه به معناى القاء به نفس است به طور پنهانى و به سرعت و اصل آن از قول عرب گرفته شده كه وقتى مى‌خواهند به كسى بگويند بدو، بدو مى‌گويند الوحى الوحى.


۱.۶ - أَوْحی (آیه ۵ سوره زلزال)

(بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا)
(و انسان مى‌گويد: «زمین را چه مى‌شود كه اين گونه مى‌لرزد)»؟!)

۱.۱.۱ - أَوْحی در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: حرف لام به معناى الى- به سوى است، چون مصدر ايحاء كه فعل أوحى مشتق از آن است با حرف الى متعدى مى‌شود و معناى جمله اين است كه: زمين به سبب اينكه پروردگار تو به آن وحى كرده و فرمان داده تا سخن بگويد از اخبار حوادثى كه در آن رخ داده سخن مى‌گويد، پس معلوم مى‌شود زمين هم براى خود شعورى دارد و هر عملى كه در آن واقع مى‌شود مى‌فهمد و خير و شرش را تشخيص مى‌دهد و آن را براى روز اداى شهادت تحمل مى‌كند، تا روزى كه به او اذن داده شود، يعنى روز قیامت شهادت خود را ادا كرده، اخبار حوادث واقعه در آن را بدهد.


۱.۷ - أَوْحَيْنَا (آیه ۱۶۳ سوره نساء)

(إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الأَسْبَاطِ وَ عِيسَى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَيْمَانَ وَ آتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا)
(ما به تو وحى فرستاديم؛ همان‌گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم و نيز به ابراهیم و اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط (پيامبران از فرزندان يعقوب‌) و عیسی و ایوب و یونس، هارون و سلیمان وحى نموديم و به داود زبور بخشيديم.)

۱.۴.۱ - أَوْحَيْنَا در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: چون ظاهر اين آيه (بطورى كه در تفسيرش خواهد آمد) اين است كه مى‌خواهد بيان كند كه اينگونه افراد از اين جهت و بدين علت به تو ايمان مى‌آورند كه نبوت تو و وحيى كه ما تو را بدان گرامى داشتيم شبيه به وحيى است كه انبياى گذشته خدا براى آنان خواندند، مانند وحيى كه به نوح و پيغمبران بعد از او شد و نيز وحيى كه به آل ابراهيم و آل يعقوب و به ساير انبيايى شد كه ما داستان‌هايشان را برايت شرح نداديم.


۱.۸ - وَحْيٌ يُوحَى (آیه ۴ سوره نجم)

(إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)
(آن‌چه مى‌گويد چيزى جز وحى الهى كه بر او القا شده نيست.)

۱.۸.۱ - وَحْيٌ يُوحَى در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: منظور از كلمه هوى هواى نفس، رأى و خواسته آن است و جمله ما ينطق هر چند مطلق است و در آن نطق به طور مطلق نفى شده، و مقتضاى اين اطلاق آن است كه هواى نفس از مطلق سخنان پيغمبر نفى شده باشد (حتى در آن سخنان روزمره‌اى كه در داخل خانه‌اش دارد) و ليكن از آن‌جايى كه در اين آيات خطاب صاحبتان به مشركين است، مشركينى كه دعوت او را و قرآنى را كه برايشان مى‌خواند دروغ، تقول و افتراى بر خدا مى‌پنداشتند، لذا بايد به خاطر اين قرينه مقامى بگوييم: منظور اين است كه آن جناب در آن‌چه كه شما مشرکین را به سوى آن مى‌خواند و آن‌چه كه از قرآن برايتان تلاوت مى‌كند، سخنانش ناشى از هواى نفس نيست و به رأى خود چيزى نمى‌گويد، بلكه هر چه در اين باب مى‌گويد وحيى است كه خداى تعالى به او مى‌كند.


۱.۹ - وَحْيُهُ (آیه ۱۱۴ سوره طه)

(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا)
(پس بلند مرتبه است خداوندى كه فرمانرواى حقيقى است! و اى پيامبر نسبت به تلاوت قرآن، پيش از آن‌كه وحى آن بر تو تمام شود، شتاب مكن؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون كن.»)

۱.۹.۱ - وَحْيُهُ در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: سياق آيات مورد بحث شهادت مى‌دهد بر اين‌كه در اين آيه تعرضى نسبت به چگونگى تلقى رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر وحى قرآن شده است، و بنابر اين ضمير در وحيه به قرآن بر مى‌گردد و جمله‌ (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ) نهى از عجله در قرائت قرآن است. معناى جمله‌ (مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‌ إِلَيْكَ وَحْيُهُ) اين است كه قبل از تمام شدن وحى از ناحيه فرشته وحى، در خواندن آن عجله مكن.
پس اين آيه مى‌رساند كه وقتى وحى قرآن براى آن جناب مى‌آمده، قبل از اينكه وحى تمام شود، شروع به خواندن آن مى‌كرده و در آيه، آن حضرت را نهى فرموده‌اند از اينكه در قرائت قرآن و قبل از تمام شدن وحى آن عجله نكند.


۱.۱۰ - أَوْحَيْتُ (آیه ۱۱۱ سوره مائده)

(وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوَاْ آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ)
(و به ياد آور زمانى را كه به حواریون وحى فرستادم كه: به من و فرستاده من، ايمان بياوريد. آن‌ها گفتند: ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم.)

۱.۱۰.۱ - أَوْحَيْتُ در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: مراد از اينكه فرمود: «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ ...» قضيه عهد و پيمان گرفتن از حواريين است.


۱.۱۰.۲ - وحی در تغسیر نمونه

مانند آيه ۱۱۲ سوره انعام كه با استفاده از جمله:
(يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ‌)
اشاره لطيفى است به اين حقيقت كه شياطين جن و انس در گفتار و اعمال شيطانى خود نقشه‌هاى اسرارآميز دارند كه محرمانه به يكديگر القا مى‌كنند تا مردم از كار آن‌ها آگاه نشوند و به اين ترتيب يكى از معانى «وحى» در لغت، سخنان آهسته و در گوشى و رساندن مخفيانه پيام و خبر آمده است.
ولى «وحى» در قرآن مجيد معانى مختلف و وسيعى دارد و تنها به وحى‌هايى كه بر پيامبران نازل شده است، نيست يكى از آن‌ها «وحى نبوت» است كه در قرآن فراوان از آن ياد شده، در آيه ۵۱ سوره شوری مى‌خوانيم:
(وَ مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اَللّٰهُ إِلاّٰ وَحْياً...)
«خداوند با هيچ انسانى جز از طريق وحى سخن نمى‌گويد.»
و نيز «وحى» به معنى «الهام» است، خواه الهام خودآگاه باشد (در مورد انسان‌ها)، مانند:
({{(آیه):وَ أَوْحَيْنٰا إِلىٰ أُمِّ مُوسىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذٰا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي اَلْيَمِّ‌...)
«ما به مادر موسى الهام كرديم كه نوزادت را شير ده و هرگاه از دستيابى دشمنان بر او ترسيدى او را به آغوش امواج دريا بسپار.»}}
و خواه به صورت ناخودآگاه و الهام غريزى باشد، چنان‌كه در مورد زنبور عسل (نحل/ ۶۸) به آن اشاره شده است، زيرا مسلم است وحى در اين‌گونه موارد، همان فرمان غريزه و انگيزه‌هاى ناخودآگاهى است كه خداوند در جانداران مختلف آفريده است.
و نيز وحى به معنى «اشاره» است، چنان‌كه در داستان زكريا مى‌خوانيم:
(... فَأَوْحىٰ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا)
«زكريا به مردم با اشاره گفت صبح و شام، تسبيح خدا گوييد.»
گاه به معنى فرمان تكوينى است، فرمانى كه با زبان آفرينش داده مى‌شود، مانند:
(يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحىٰ لَهٰا)
«در قيامت زمين خبرهاى خود را بازگو مى‌كند، چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است.»
در آيه ۱۱۱ سوره مائده به حواريون (ياران نزديک مسيح) وحى شده است، مى‌گويد:
(وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى اَلْحَوٰارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي...)
«و (به ياد آور) زمانى را كه به حواريون وحى فرستادم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد...»
در اين آيه، وحى به معنى امر آمده و اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور وحى‌هايى باشد كه به واسطه مسيح (علیه‌السلام) و با پشتوانه معجزات براى آن‌ها فرستاده مى‌شد.
امّا يكى از مهمترين موارد استعمال «وحى» در قرآن مجيد پيام‌هاى الهى است كه مخصوص پيامبران است كه در ذيل به چند آيه اشاره مى‌كنيم:
(إِنّٰا أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ كَمٰا أَوْحَيْنٰا إِلىٰ نُوحٍ وَ اَلنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ‌...)
«ما به تو وحى فرستاديم همان‌گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم.»
(إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْيٌ يُوحىٰ‌)
«آنچه پيامبر آورده است چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است.»
(... وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ‌...)
«و نسبت به قرآن عجله مكن پيش از آن‌كه وحى آن بر تو تمام شود.»
از مجموع موارد استعمال «وحى» و مشتقات آن مى‌توان نتيجه گرفت كه وحى از سوى پروردگار دو گونه است: «وحى تشريعى» و «وحى تكوينى».
وحى تشريعى، همان است كه بر پيامبران فرستاده مى‌شد و رابطه خاصى ميان آن‌ها و خدا بود كه فرمان‌هاى الهى و حقايق را از اين طريق دريافت مى‌داشتند.
وحى تكوينى، در حقيقت همان غرايز و استعدادها و شرايط و قوانين تكوينى خاصى است كه خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.


۱. نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.    
۲. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۳. شوری/سوره۴۲، آیه۵۱.    
۴. قصص/سوره۲۸، آیه۷.    
۵. مریم/سوره۱۹، آیه۱۱.    
۶. زلزال/سوره۹۹، آیه۵.    
۷. نساء/سوره۴، آیه۱۶۳.    
۸. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۹. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۴.    
۱۰. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.    
۱۱. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، ص۸۵۸.    
۱۲. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ص۴۳۰.    
۱۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، ص۸۵۸.    
۱۴. نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۷۴.    
۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۲۳.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.    
۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۸.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۵۷۳.    
۲۰. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۲.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۴۲.    
۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۲۱.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۳۵.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۵۴۵.    
۲۶. شوری/سوره۴۲، آیه۵۱.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۸.    
۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۱۰۷.    
۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۷۳.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۱۷۳.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۵۷.    
۳۲. قصص/سوره۲۸، آیه۷.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۸۶.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۱۰.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۰.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۶۱.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۷۷.    
۳۸. مریم/سوره۱۹، آیه۱۱.    
۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۰۵.    
۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۱.    
۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۸.    
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۴۹.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۸۰.    
۴۴. زلزال/سوره۹۹، آیه۵.    
۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۹۹.    
۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۵۸۲.    
۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۴۲.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۲۲۶.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۹۹.    
۵۰. نساء/سوره۴، آیه۱۶۳.    
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۰۴.    
۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۲۵.    
۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۳۸.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۱۴۸.    
۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۶.    
۵۶. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۲۶.    
۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۴۲.    
۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۷.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۳۷۹.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۶۱.    
۶۲. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۴.    
۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۲۰.    
۶۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۳۰۰.    
۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۱۴.    
۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۷۷.    
۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۵۱.    
۶۸. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.    
۶۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۲۶.    
۷۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۶، ص۳۲۰.    
۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۲۲۱.    
۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۲۳۰.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۴۰۶.    
۷۴. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۷۵. شوری/سوره۴۲، آیه۵۱.    
۷۶. قصص/سوره۲۸، آیه۷.    
۷۷. نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.    
۷۸. مریم/سوره۱۹، آیه۱۱.    
۷۹. زلزال/سوره۹۹، آیه۵.    
۸۰. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.    
۸۱. نساء/سوره۴، آیه۱۶۳.    
۸۲. نجم/سوره۵۳، آیه۴.    
۸۳. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۴.    
۸۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۵، ص۱۲۷.    
۸۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۱، ص۲۹۶.    
۸۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۳، ص۲۱۳.    
۸۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۱۳، ص۲۱۴.    
۸۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۲۰، ص۴۸۹.    



• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «أَوْحی»، ج۴، ص۶۳۵.






جعبه ابزار