آیین سیکها
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پدیدهی آیین سیکهـا یکی از
ادیان شرقی به شمار میآید که اول بار حدود پانصد سال پیش به پیشوایی
گورو نانک در منطقهای از پنجاب پیروانی را به خود اختصاص داد. آیین سیکها دینی نوظهور است که از پیدایش آن حدود پانصد سال میگذرد، امروزه نیز بیشتر جمعیت پیروان این
آیین در این منطقه ساکن هستند. واژهی پنجاب ترکیبی از دو کلمه ی فارسی پنج و آب است. بنابراین، پنجاب یعنی سرزمین پنج رودخانه.
پدیدهی آیین سیکهـا یکی از
ادیان شرقی به شمار میآید که اول بار حدود پانصد سال پیش به پیشوایی
گورو نانک در منطقهای از پنجاب پیروانی را به خود اختصاص داد. نانک مردم را به
تفکر در عمق
تعالیم و
ادیان که داشتند دعوت میکرد و مدعی بود که صرفا نام
خداوند را
تبلیغ میکند؛ اما به مرور زمان، آنچه او بنیاد نهاده بود به آیینی نوین با باورها، مناسک و کتاب مقدس خاص خود تبدیل شد. البته شکلگیری این آیین هم به دست نانک و در زمان او اتفاق نیفتاد، در واقع میتوان گفت که این
آیین بیش از یک بنیانگذار دارد. نانک و نه جانشین او، ده رهبر انسانی سیکها هستند که هر یک در شکلگیری این آیین نقشی داشتهاند. یکی از مهمترین تحولات در تاریخ این
دین، که توسط رهبر دهم انجام شد، انتخاب کتاب مقدس به عنوان گوروی جاودان بود. این
تدبیر باعث جلوگیری از اختلافات درونی آیین سیکهـا گردیده است. این مقاله به طور اجمالی به بررسی نقش بنیانگذاران آیین سیکها در روند پیدایش و شکل گیری نهایی این آیین میپردازد.
آیین سیکها دینی نوظهور است که از پیدایش آن حدود پانصد سال میگذرد؛ اما علیرغم جوان بودنش، توانسته است حضوری پررنگ در مجامع جهانی و بینالمللی داشته باشد، به ویژه در چند دههی اخیر که با تاسیس مؤسسات مختلف، سایتهای اینترنتی، و نشر کتابها و مجلات مختلف به نشر اعتقادات خود پرداخته است. این آیین بر مبنای تعالیم گورونانک و نه جانشینان او، در منطقهی پنجاب، در شبه قاره
هند در ظرف حدود دویست سال به وجود آمد. این آیین بر پایه سه اصل مهم باور به
یگانگی خداوند،
اطاعت محض از گورو (معلم روحانی) و باور به
تناسخ ارواح پس از
مرگ بنا شده است. علاوه بر آن، آموزههای اخلاقی مثل نفی نظام طبقاتی، برابری
زن و
مرد؛ خدمت به
خلق، کار و تلاش،
نفی هر گونه
ریاضت جسمانی و داشتن زندگی اجتماعی از دیگر آموزههای مهم این آیین محسوب میشود. آموزههای این دین نزدیکی و شباهت بسیاری با
عقاید اسلامی و
هندویی دارد؛ به همین دلیل برخی از محققان غیر سیکها معتقدند این آیین در حقیقت ترکیبی از تعالیم اسلامی و هندویی است، که بنیانگذاران آن برای ایجاد آشتی میان دو دین بزرگ آن منطقه به وجود آوردهاند. ولی پیروان آیین سیکها با این دیدگاه به شدت مخالف بوده، دین خود را دینی الاهی و کاملا مستقل میدانند.
واژهی سیکهـا در
لغت به معنی دانشآموز، شاگرد و
مرید است. (معمولا خود سیکها نام آیین خود را با پسوند دهرم «Sikh Dharam» که از ریشهی سنسکریت دهرمه به معنی «طریقت» و «مسلک» است، میخوانند. نام این آیین به اشتباه در زبان فارسی «سیک» و در عربی «سیخ» تلفظ میشود. در حالی که تلفظ نام این آیین «سیکه» است. در زبان فارسی این نوع «ه» هیچ گاه در آخر کلمه بدون اتصال به کلمه دیگر نمیآید، و هر گاه بخواهند کلمهای را با «هاء» تمام کنند ازهای گرد «ه» استفاده میکنند. لذا ممکن است این سؤال پیش آید که چرا در اینجا نام این آیین را سیکه ننویسیم که در زبان فارسی رایج است؟ در پاسخ باید بگوییم که در فارسی هیچ «ه» ی گردی ساکن تمام نمیشود و معمولا با کسره همراه است. ولی «ها» یی که در کلمه «سیکه» میآید «ها» ی ساکن و به تعبیری «ها» ی تنفسی است که بدون تاکید زیاد بر آن ادا میشود.) در مورد ریشه ی آن، سه احتمال مطرح شده است: طبق یکی از آنها این کلمه از مصدر «سیکهنا» (Sikhna)، به معنی آموختن، از زبان هندی و پنجابی اخذ شده است.
این واژه در کتاب مقدس این آیین، گورو گرنته صاحب (Guru Granth Sahib)، نیز به صورت «سیکه» و «سیکهیا» به معنی «تعالیم گورو» و به صورت «گورسیکه» و «ستگور سیکه» به معنی «پیرو گورو» آمده است:
ستگور ساچی سیکه سنائی (تنها گوروی حقیقی تعالیم حقیقی را بیان میکند.) ؛سیکهیا دیکهیا بهوجن بهاوو (عشق آلاهی، آموزه، موعظه و غذای من است.)؛ ستگور سیکه کی کری پرتپال (گوروی حقیقی پیروان خود را گرامی میدارد.)
سیکه در اصطلاح برای اشاره به پیروان گورونانک (GuruNanak) و نه جانشین او به کار میرود. «سیکه» در آغاز اصطلاحی بود به معنای پیرو و مرید نانک، اما بعدها نامی برای دینی مستقل با
آداب، اعتقادات و ارزشهای ویژه اطلاق گردید.
مطابق مصوبه گوردوراهای سیکه در سال ۱۹۲۵م، مطابق ۱۳۴۶ق، که مورد تایید مجلس ایالتی پنجاب نیز قرار گرفت، سیکه این گونه تعریف شده است: «کسی که از روی یقین به جد اعتراف کند که پیرو آیین سیکه است، به کتاب مقدس گورو گرنته صاحب و ده گوروی سیکه معتقد باشد، و هیچ دین و آیین دیگری نداشته باشد.» گوردوراهای سیکه در سال ۱۹۷۱م، مطابق ۱۳۹۲ق، بند دیگری را نیز به
تصویب رساندند که مورد تایید پارلمان هند نیز قرار گرفت، و آن این بود که «سیکه کسی است که علاوه بر شرایط فوق الذکر مقید به تعالیم و فرامین آنها نیز باشد، و از جمله فرامین گوروی دهم کوتاه نکردن موی بدن (Kesh، kes) است.» در حقیقت اضافهکردن این بند به اصول آیین سیکه برای خارجکردن سهجدهاریها (Sahajdhari) بود، زیرا آنان خود را پیرو گورونانک، و سیکه میخواندند؛ ولی اصولی که گوروی دهم بنا نهاده بود، بهویژه باقیگذاشتن موی بدن، را رعایت نمیکردند.
مطابق قانون سلوک سیکه «رهت مریادا» (Rahit Maryada یا Rehat Maryada) سیکه آن کسی است که به یک خدای ابدی و متشخص «اکال پروکه» (Akal Purakh)، ده گورو «از گورونانک تا گوروگوبند سینگه (Guru Gobind Sing) گورو گرنته صاحب و آموزههای آن، و مراسم
تعمید با
شمشیر دودم «کهندا کاامریت (Khandaka Amrit) باور داشته باشد، و همچنین هیچ دین و آیین دیگری را نپذیرد.
به هر حال، امروزه اصطلاح سیکه به سه گروه اطلاق میشود:
۱: سهجدهاری؛ کسانی که در خانواده ی سیکه متولد شدهاند و از این طریق خود را پیرو این آیین میدانند؛ ولی رسما تعمید نیافتهاند و به پنج کاف، بهویژه کوتاه نکردن موی بدن، ملتزم نیستند.
۲: کس دهاری (Kesdhari)؛ سیکههایی که ملتزم به حفظ موی کوتاه نشدهی بدن هستند، ولی رسما تعمید نیافتهاند.
۳: امریت دهاری (Amritdhari)؛ سیکههایی که رسما با مراسم «کهندا کاامریت» تعمید یافته و عضو خالصا شده باشند.
بنیانگذاران آیین سیکها:
اولین گوروی این آیین، نانک، در ۱۵ آوریل سال ۱۴۶۹، مطابق ۸۹۰ق، در خانوادهای هندو، در ایالت پنجاب در روستایی به نام تلوندی (Talwandi)، که امروز آن را ننکانا صاحب (Nankana Sahib) میخوانند، به
دنیا آمد.
زندگی بنیانگذار سیکه را میتوان به سه دوره مهم تقسیم کرد: نخستین دوره که ۳۷ سال، از ۱۴۶۹ تا ۱۵۰۶م، مطابق ۸۹۰ تا ۹۲۷ق، طول کشید، مربوط به دورهی کودکی،
تحصیل و زندگی خانوادگی او است. دومین دوره به مدت چهارده سال، از ۱۵۰۶م تا ۱۵۲۰م، مطابق ۹۲۷ تا ۹۴۱ق، به سفرهای تبلیغی نانک به مناطق مختلف هند و کشورهای اطراف اختصاص دارد. سومین دوره نیز از سال ۱۵۲۱ تا ۱۵۳۹م، مطابق ۹۴۲ تا ۹۶۰ق، یعنی هجده سال آخر عمر او، مختص به تعلیم و تربیت شاگردان، و بنای اولین جامعهی سیکه است
به باور سیکهها نانک یک گورو، یعنی معلم و راهنمای الاهی، است که بعد از مکاشفهای عرفانی احساس کرد رسالتی از جانب
خداوند بر دوش او نهاده شده است و در پی آن، آیین سیکه را به وجود آورد. او در سفرهای متعدد به مراکز اصلی آیینهای
هندو،
بوداد و
اسلام، پیام خود را که نفی تعصبات جاهلانه بر آداب و ظواهر مذهبی، بدون
درک صحیح از حقیقت آن بود، به آنان رساند. او همواره مردم را به تفکر در عمق تعالیم ادیان دعوت میکرد. نانک برای اینکه تعالیمش هر چه بیشتر بر مخاطب تاثیر بگذارد، به جای نصیحت مستقیم، بیشتر به صورت علمی سؤالاتی در ذهن مخاطب ایجاد میکرد، به طوری که مخاطب به تفکر در سخنان او وادار شود.از طرفی نیز در تعالیم او برتری به سبب مقام، ثروت و یا طبقه اجتماعی به شدت نکوهش شده است.
سفرهای گورونانک حدود سال ۱۵۲۱م، مطابق ۹۴۲ق، هنگامی که گورونانک حدود پنجاه سال داشت پایان یافت. بعد از آن نانک همراه با خانواده اش در شهر کرتارپور (Kartarpur) مستقر شدند. این دوران مرحلهای جدید و تاثیرگذار در تشکیل
جامعه مستقل سیکه قلمداد میگردد. قسمت اعظم سالهای آخر عمر نانک در دهکده تلوندی گذشت. میتوان گفت مبدا تشکیل جامعهی مستقل سیکه، تصمیم گورونانک به اقامت در این محل و در این زمان خاص بوده است.
از نقاط مختلف هند، دوستداران و پیروان کثیری برای دیدار وی به آن روستا میآمدند و همین افراد وسیلهای برای ابلاغ تعالیم نانک به دیگر نقاط هند بودند. سرانجام او در روز ۲۲ سپتامبر ۱۵۳۹م مطابق ۹۶۰ق، درگذشت.
گورونانک پیش از
رحلت، یکی از شاگردان خود به نام لهنا (Lehna) را برای جانشینی برگزید. گورونانک بر او لقب اَنگد (Angad)، یعنی وجود من، نهاد که بعدها به همین عنوان
شهرت یافت. از اقدامات مهم گوروانگد جمعآوری و تدوین سرودههای گورونانک و ارسال آن به مراکز تبلیغی خود در نقاط مختلف کشور بود که زمینه تدوین کتاب آدی گرنته را به عنوان کتاب مقدس آیین سیکه فراهم نمود.
او رسمالخط گوروموکهی را که پیش از آن به نام مهاجنی (Mahajni) وجود داشت اصلاح و تکمیل کرد و آن را به عنوان خط رسمی بین پیروان خود رواج داد.
برای نخستین بار به فرمان گوروانگد داستان زندگی گورونانک به صورت کتابی به نام جنم ساکهی (Janam Sakhi) گردآوری و تالیف شد.
گوروانگد به عنوان یکی از پایه گذاران نظریه بهکتی و شکتی، (Bhakti & Shakti؛ در دوران گوروی ششم، هرگوبند، این نظریه با نام میری و پیری احیا شد. به معنی همدوشی
عرفان و قدرت دنیوی، به شمار میآید.
وی به مدت سیزده سال جامعهی سیکه را رهبری نمود و در سن ۴۸ سالگی از دنیا رفت. او یکی از مریدانش به نام آمرداس (Amardas) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد.
گوروامرداس، که ۷۳ سال داشت، در سال ۱۵۵۲م مطابق ۹۷۳ق، به عنوان سومین گورو منصوب گردید. از اقدامات مهم گوروامرداس حفظ و گسترش سنت سفرهی اطعام
فقرا و زائرین (لنگر) بود، که پیش از او توسط گورونانک دایر گشته بود. (البته پیش از نانک صوفیهای مسلمان این سنت را در سرزمین هند وراج داده بودند.) این سنت که گورو کالنگر، به معنای اطعام در حضور گورو نام داشت، وسیلهای برای تحکیم همبستگی پیروان، و نشانهای از برابری تمامی انسانها از هر طبقه اجتماعی و دینی محسوب میشد. جهتدادن به دو جشن بزرگ آیین هندو، بیساکهی (جشن برداشت گندم) و دیوالی (جشن چراغها) برای تاکید بر
وحدت و
استقلال پیروان خود، و تقسیم جامعه سیکه به بیست و دو منطقه موسوم به منجی (Manji: این نمایندگیها تا زمان گوروی دهم به کار خود ادامه میدادند، ولی بعدها به دلیل وجود
فساد، و
خیانت برخی از آنها، گوروی دهم دستور انحلال منجیها را صادر کرد.) از دیگر اقدامات مهم وی به شمار میرود.
یکی دیگر از مهمترین اقدامات گوروامرداس در زمینه اصلاح سنتهای غلط در جامعهی هند، نفی رسم ستی (Satti) بود که براساس آن زن بیوه به همراه
جسد شوهرش سوزانده میشد.
وی قبل از مرگ، داماد خود جتها (Jetha) را که بعدها به رام داس (Ramdas)، به معنی غلام خدا، ملقب شد به عنوان جانشین خود تعیین کرد، و در سن ۹۵ سالگی بعد از ۲۲ سال تصدی مقام گورویی، در سال ۱۵۷۳م، مطابق ۹۹۴ق، درگذشت.
رام داس در اول سپتامبر ۱۵۷۴م، مطابق ۹۹۵ق، رسما به مقام رهبری پنته رسید.
از او بیشتر به عنوان بنیانگذار شهر مقدس امریتسر (Amritsar) یاد میشود. بنای امریتسر، آغاز تحولی جدید در آیین سیکه به شمار میرود.
وی به مدت هفت سال رهبری پنته را به عهده داشت. با آنکه سه
پسر داشت، پسر کوچکش ارجن را شایسته جانشینی خود دانست. (فرزند ارشد گورورام داس، پریتهی چند، فردی خودخواه و مغروری بود، و پسر دیگر او، مهادو، نیز فردی دنیاگرا و لذت طلب بود که با این اوصاف هیچ کدام شایستگی جانشینی پدرشان را نداشتند.) با این کار نظام موروثی را در تصدی مقام گورویی سیکهها بنیاد نهاد. بعدها این سنت توسط سایر گوروها دنبال شد.
گوروارجن (Guru Arjan) بعد از درگذشت پدرش، در سال ۱۵۸۱م، مطابق ۱۰۰۲ق، به عنوان پنجمین گورو منصوب شد.
گوروارجن بعد از انتصاب به مقام گورویی به سفرهای تبلیغی در مناطق مختلف پرداخت. او توانست در طی این سفرها تعداد زیادی از کشاورزان (جات) را به آیین سیکه متمایل کند. مشهورترین بنای دینی که در دوران گوروارجن ساخته شد، ساختمان معبد طلایی (Golden Temple/هری مندیر) در امریتسر است.
شاخصترین اقدام گوروارجن گردآوری و تدوین کتاب آدی گرنته به عنوان کتاب مقدس سیکهها بود.
بعد از درگذشت
اکبرشاه، پادشاه مغلول هند، بر سر جانشینی او میان فرزند او جهانگیر و نوهاش خسرو که توسط او به جانشینی برگزیده شده بود
نزاع درگرفت. در این میان گوروارجن از خسرو حمایت کرد. بعد از شکست خسرو و اعدامش توسط جهانگیر، گوروارجن مورد
خشم امپراتور جدید قرار گرفت.
سرانجام گوروارجن در سن ۴۳ سالگی در ماه می۱۶۰۶م، مطابق ۱۰۲۷ق، به دستور جهانگیر در رودخانه غرق گردید و به عنوان اولین «
شهید» در آیین سیکه مشهور گشت. قبل از اینکه گوروارجن به لاهور برده شود، فرزند خود هرگوبند را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود.
گوروهرگوبند بنا بر
وصیت پدرش، به آیین سیکه وجههی نظامیگری داد و رسوم زاهدانه و عرفانی گوروهای سابق را با روحیهی جنگاوری درآمیخت. تا قبل از گوروهرگوبند، گوروها بر تختی معمولی که «گدی» (Gaddi) نامیده میشد مینشستند و بیشتر به
موعظه،
نصیحت و بحثهای عرفانی و الاهی میپرداختند؛ اما گوروهرگوبند این رسم را نیز تغییر داد.
او در شهر امریتسر، کنار هرمندیر (معبد طلایی) کاخی با شکوه، به نام اکال بنگله (Akal Bangla: این تخت به اکال تخت (Akal Takht)، به معنی تخت خدای لایتناهی، هم مشهور است.) ساخت. (میتوان گفت ساختن کاخی باشکوه در کنار معبد طلایی، تاکیدی دوباره بر همراهی قدرت دنیوی و معنوی است؛ چرا که معبد طلایی که در دوران پنج گوروی سابق بنا شده بود، مظهر جنبه ی عرفانی آیین سیکه بود و اکال تخت نشانهای از قدرت دنیوی این آیین.) هرگوبند علاوه بر موعظه و بحثهای عرفانی، سخنان حماسی نیز
ایراد میکرد. او با این کار قصد داشت در شنوندگان، شور
جنگ و دفاع از آیین را برانگیزاند. یکی از ویژگیهای شاخص گوروهرگوبند حمل دو شمشیر بود که به عنوان نشانهای از دو آموزهی میری و پیری (در برخی از منابع واژه ی «فقیری» به جای «پیری» به کار رفته است و در برخی دیگر از منابع واژههای سنسکریت شکتی (Shakti) به جای میری و بهکتی (Bhakti) به جای پیری ذکر شده است.) شناخته شد. در حقیقت گوروی ششم با این کار خود قصد داشت بر عدمجدایی میان دینداری و حصول قدرت دنیوی، یعنی وحدت میان دین و
سیاست تاکید کند. سرانجام گوروهرگوبند در سال ۱۶۴۴م، مطابق ۱۰۶۵ق، در شهر کیرتپور (Kiratpur) درگذشت.
گوروهراری نوه کوچک گوروهرگوبند در چهارده سالکی به عنوان هفتمین گورو به این مقام رسید. او با
حکومت مغول کمتر درگیر شد.
گوروی هفتم پس از ۱۷ سال تصدی درگذشت و فرزند کوچکترش که طفل خردسالی به نام هرکریشن بود را به عنوان حانشین خود برگزید.
گوروهرکریشن (Harkrishan) در خردسالی، یعنی وقتی فقط پنج سال داشت هشتمین گوروی سیکهها شد، و بعد از چند سال هم بر اثر بیماری درگذشت. او هر چند نتوانست تاثیر عملی خاصی به عنوان گورو در جامعهی سیکه داشته باشد، اما نزد سیکهها مقام و منزلتی همپای دیگر گوروها دارد. گوروهرکریشن قبل از مرگ، عموی بزرگ خود تغ بهادر را به جانشینی برگزید.
پس از مدتی گوروتغ بهادر در سال ۱۶۶۵م، مطابق ۱۰۸۶ق، شهری به نام انندپور (Anandpur) بنا کرد و در آنجا مستقر شد. (سینگه، سودهی تیجا ۲۲۸: ۱۹۹۷) گوروتغ بهادر تا دو سال بدون هیچ مشکلی در شهر انندپور اقامت داشت. ولی در پی درگیرشدن با اورنگ زیب برای نجات هندوهای کشمیر، مورد غضب اورنگ زیب قرار گرفت و در نهایت در سال ۱۶۷۵م، مطابق ۱۰۹۶ق، به فرمان وی
اعدام شد. (به عنوان یادبود گوردوارایی به نام سیس گنج (Gurdwara Sis Ganj) در محل اعدام گورو تغ بهادر در شهر دهلی ساخته شد، که امروزه یکی از مقدسترین اماکن زیارتی سیکهـها محسوب میشود.) جانشین او تنها پسرش، گوبندرای (Gobind Rai) بود که بعدها باعث تحولات زیادی در آیین سیکه شد.
دهمین و آخرین گورور سیکه گوبندرای (در برخی از کتابها گوبندداس (Gobind Das) ثبت شده است.) بود که بعدها به نام گوروگوبند سینگه (Guru Gobind (Govind) Singh) نامیده شد. او در ۲۲ دسامبر سال ۱۶۶۶م، مطابق ۱۰۸۷ق، در شهر پتنا (Patna) دیده به
جهان گشود. وی در کودکی زبانهای فارسی، سنسکریت و هندی را آموخت و فنون نظامی و سوارکاری را فراگرفت.
در آیین سیکه گوروگوبند سینگه بعد از گورونانک، مهمترین گوروی سیکه محسوب میشود؛ زیرا اگر گورونانک را بنیانگذار آیین سیکه بدانیم، گوروی دهم منسجمکننده و شکل دهندهی آن به عنوان آیینی مستقل، با آداب و رسوم خاص خود بوده است.
چون پنته (جامعه ی سیکهـا) از طرف حاکمان مغول بسیار تحت فشار بود، وی تصمیم گرفت جنبهی نظامیگری را در آیین سیکه گسترش دهد. بههمین منظور نظام خالصا (Khalsa؛ مشهور این است که واژهی خالصا از واژه فارسی عربی خالص، به معنی پاک و ناب، اخذ شده است؛ ولی برخی دیگر این واژه را ترکیبی از چند واژهی دیگر میدانند. طبق نظر آنها خالصا ترکیبی است از خا (yog، jap) به معنی ذکر الاهی، ل (Bhog) به معنی لذت دنیوی، و صا (mel) به معنی یگانه شدن؛ پس بنابراین خالصا کسی است که همیشه به یاد خدا باشد، از لذتهای دنیوی بهره ببرد و یگانه و متحد نیز باشد.) را بنیان نهاد. به دستور وی هر مرد خالصا به جای نام خانوادگی خود، که معمولا نشان دهندهی طبقهی اجتماعی آن فرد بود، به نام سینگه، یعنی «شیر» و زنان به نام کَور، به معنی «بانو» یا «ملکه» نامیده شدند. او برای تشکیل ارتش قدرتمند سیکه، حمل شمشیر و آموزش نظامی را برای پیروان خالصا الزامی کرد و با این فرمان که جنبه ی الزام دینی (شرعی) داشت، رسما آیین سیکه را به صورت آیینی نظامی درآورد.
این اقدامات باعث شد او تهدیدی جدی برای حاکمان مغول قلمداد شود، از این رو به دست عوامل مغول در ۱۷ اکتبر ۱۷۰۸م، مطابق ۱۱۲۹ق،
ترور شد. و چون تمام پسرانش به دست مغولان کشته شده بودند، برای جلوگیری از اختلاف و درگیری بر سر جانشینیاش کتاب مقدس آدی گرنته را به عنوان جانشین خود اعلام کرد تا این کتاب که مورد قبول همه بود به عنوان گوروی جاودان سیکهها باقی بماند. از آن پس این کتاب به نام گوروگرنته صاحب خوانده شد.
اولین حکومت سیکهها دو سال پس از مرگ گوروگوبندسینگه، توسط یکی از یاران وی به نام بهادر سینگه که به خودش لقب بنده سینگه (Banda Singh) داده بود، محقق شد. او با استفاده از برانگیخته شدن احساسات سیکهها، که به سبب شنیدن خبر کشتهشدن گوروگوبندسینگه آمادهی انتقامگرفتن بودند، مبارزهی گستردهای را با مغولان آغاز کرد.
با تشکیل حکومت سیکه در سرزمین هند، حاکمان مغول در دهلی احساس خطر کرده درصدد سرکوبی آن برآمدند. به همین دلیل لشکر عظیمی به جنگ با بنده سینگه گسیل شد، و بعد از چند ماه جنگ سخت بنده سینگه به
اسارت مغولان درآمد. او به دهلی منتقل شد و سرانجام بعد از صد روز اسارت و شکنجه ی بسیار، در سال ۱۷۱۶م، مطابق ۱۱۳۷ق، در دهلی اعدام شد و بدین ترتیب اولین حکومت مستقل سیکه منقرض گشت.
بعد از مدتی رنجیت سنگه (Ranjit Singh) که جوانی رزمجو و بیباک بود در سال ۱۷۹۹م، مطابق ۱۲۲۰ق، توانست از ضعف حکومت مغول استفاده کند و با تکیه بر جنگجویی و شجاعت سیکهها، که محصول آموزههای خالصا بود، در ماه بیساکهی سال ۱۸۰۱م، مطابق ۱۲۲۲ق، لاهور را فتح کند. او با تسخیر این شهر کلید فتح تمام پنجاب را به دست آورد و پس از مدت کوتاهی توانست بر تمام پنجاب مسلط شود. او نخستین سیکهی بود که بعد از گوروی دهم توانست با لقب مهاراجه (Maha Raja/ پادشاه بزرگ) به مدت ۳۹ سال بر پنجاب حکومت کند. سرانجام مهاراجه رنجیت سینگه در سال ۱۸۳۸م، مطابق ۱۲۵۹ق، در زمان اوج گسترش نفوذ استعمار انگلیس درگذشت.
پس از او جانشینانش نتوانستند از میراثش پاسداری کنند و هشت سال پس از مرگ وی این سلسله نیز منقرض گردید. آخرین حاکم سیکه پنجاب، مهاراجه دلیپ سینگه (Maharaja Dalip (Dulip) Singh) ۱۸۹۳-۱۸۳۴م، مطابق ۱۲۵۵-۱۳۱۴ق) فرزند نوجوان رنجیت سینگه بود. او در سال ۱۸۴۹م، مطابق ۱۲۷۰ق، ضمن قراردادی، رسما پنجاب را ضمیمه قلمرو کمپانی هند شرقی (East India Company) کرد و به سلطنت ملکه ویکتوریا گردن نهاد. دلیپ سینگه چند سال بعد مسیحی شد و به انگلستان رفت و دیگر هرگز به پنجاب بازنگشت.
به این ترتیب راج خالصا یعنی رؤیای تشکیل حکومتی مبتنی بر آموزههای آیین سیکهـ در پنجاب نیز برای همیشه ناکام ماند.
بعد از نفوذ انگلیسیها به پنجاب، تلاش بسیاری توسط آنان و هندوان برای تغییر آیین مردمان این سامان به عمل آمد. از این رو برای مقابله با نفوذ
مسیحیت و آیین هندو در پنجاب، عدهای از جوانان سیکه در سال ۱۸۷۳م، مطابق ۱۲۹۴ق، در شهر امریتسر، انجمنی به نام سینگه سبها (Singh Sabha؛ انجمن شیران ،سیکههای تعمید یافته.) تاسیس کردند.
در سال ۱۹۴۰م، مطابق ۱۳۶۱، با ظهور حزب مسلم لیگ (Muslim League) توسط مسلمانان هند، سیکهها بار دیگر سعی در ایجاد اتحاد میان احزاب متفرق خود داشتند اما تا سال ۱۹۴۷م، مطابق ۱۳۶۸ق، یعنی سال استقلال هند و تشکیل کشور مستقل
پاکستان، سیکهها نتوانستند حزبی متحد تشکیل دهند. ولی سرانجام با تلاشهای بسیار توانستند در سال ۱۹۶۷م، مطابق ۱۳۸۸م، ایالتی به عنوان پنجاب، تحت جمهوری فدرال هند تشکیل داده و زبان،
فرهنگ و آیین خود را به صورت زبان و فرهنگ رسمی آن ایالت گسترش دهند.
همانطور که نخستین بار آیین سیکه در منطقه پنجاب واقع در شمال غربی شبهه قاره هند پدید آمد، امروزه نیز بیشتر جمعیت پیروان این آیین در این منطقه ساکن هستند. واژهی پنجاب ترکیبی از دو کلمه ی فارسی پنج و آب است. بنابراین، پنجاب یعنی سرزمین پنج رودخانه. این پنج رود از رودخانه ی اصلی ایندوس (Indus) سرچشمه میگیرند؛ البته امروز تنها سه رودخانه ی راوی، بیاس، و سوتلج در پنجاب هند جاری هستند. این سرزمین از شمال به کوه پایههای هیمالیا در ایالت جامو و کشمیر، از غرب به پاکستان، از شرق به رود یمونه و ایالت هیماچل پرادش، و از جنوب به راجستان و صحرای سند محدود میشود.
منطقه ی پنجاب اکنون به دو بخش تقسیم شده است که یک بخش در کشور هندوستان و دیگری در پاکستان قرار دارد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تاریخ اجمالی بنیان گذاران آیین سیکها»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۹.