آیه بودن چوب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم از چوب نیز به عنوان یکی از آیات الهی نام برده شده است که آفرینش آن نیاز به تدبر دارد.
آفرینش چوب، به گونهای مناسب برای آتش زدن، نشانهای از توانایی خداوند میباشد.
•الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون.
«همو كه برايتان در
درخت سبزفام
اخگر نهاد كه از آن (چون نيازتان افتد)
آتش مىافروزيد.»
این آیه شریفه بیان است براى جمله (الّذى انشاها اول مرة). و کلمه (توقدون) مضارع (ایقاد) است که به معناى شعله ور ساختن آتش است. و این
آیه شریفه در این صدد است که
استبعاد از زنده کردن
استخوان مرده را برطرف کند.
استبعاد از این که چگونه ممکن است چیزى که مرده است زنده شود با اینکه
مرگ و زندگى متنافیند؟ جواب مىدهد: هیچ استبعادى در این نیست؛ براى اینکه
آب و آتش هم با هم متنافیند، مع ذلک خدا از
درخت تر و سبز آتش برا ى شما قرار داده و شما همان آتش را شعله ور مىکنید.
«آب» و «آتش» دو چيز
متضاد است، كسى كه مىتواند آنها را در كنار هم قرار دهد،
قدرت اين را دارد كه «حيات» را در كنار «مرگ» و «مرگ» را در كنار «حيات» قرار دهد!
آفرين بر آن هستىآفرين، كه «آتش» را در دل «آب» و «آب» را در دل «آتش» نگاه مىدارد، مسلماً براى او پوشانيدن لباس زندگى بر اندام انسانهاى مرده كار مشكلى نيست. اگر از اين معنى گام فراتر بگذاريم، به تفسير دقيقترى مىرسيم، و آن اين كه:
خاصيت آتشافروزى به وسيله چوب
درختان، منحصر به چوبهاى «
مرخ» و «
عفار» نيست، بلكه اين خاصيت در همه
درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد (هر چند دو
چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان آمادگى بيشترى براى اين كار دارند).
خلاصه اين كه: تمام چوبهاى
درختان اگر محكم به هم بخورند جرقه مىدهند حتى «چوب
درختان سبز».
به همين دليل، گاه آتشسوزیهاى وسيع و وحشتناكى در دل جنگلها روى مىدهد كه هيچ انسانى عامل آن نبوده، فقط وزش شديد بادها و طوفانهائى كه شاخههاى
درختان را محكم به هم كوفته است و از ميان آنها جرقهاى در ميان برگهاى خشك افتاده، سپس وزش
باد به آن آتش دامن زده، عامل اصلى بوده است.
•افرءیتم النار التی تورون• ءانتم انشاتم شجرتهاام نحن المنشـون.
«آيا آن آتشى را كه برمىافروزيد ملاحظه كردهايد •آيا شما (چوب)
درخت آن را پديدار كردهايد يا ما پديدآورندهايم.»
در
مجمع البیان مىگوید: کلمه (تورون) در اصل (تورئون) بوده، و (تورئون) مضارع از
باب افعال (ایراء) است، و ایراء به معناى روشن کردن آتش و اظهار آن است، گفته مىشود: اورى - یورى و نیز وقتى مىگویند: (فلان قدح فأورى)، معنایش این است که فلانى
کبریت زد و آتش را بر افروخت و ظاهر ساخت، و اگر کبریت بزند ولى آتش نگیرد مىگویند: (قدح فاکبى).
غالب مفسران، آيات فوق را به همين معنى تفسير كردهاند كه: خداوند مىخواهد از آتشى كه در چوب اين گونه
درختان نهفته شده، و از آن به عنوان
آتشزنه استفاده مىشود، استدلال بر نهايت قدرت خود كند، كه در «شجر اخضر» (
درخت سبز) آتش و نار آفريده است، در حالى كه، جان
درخت در آب است، آب كجا و آتش كجا؟!
آن كس كه چنين توانائى دارد كه، اين آب و آتش را در كنار هم، بلكه در درون هم نگهدارى كند، چگونه نمىتواند مردگان را لباس حيات بپوشاند، و در
رستاخیز زنده كند...
توضيح اين كه: از نظر علمى ثابت شده آتشى كه امروز به هنگام سوختن چوبها مشاهده مىكنيم، همان حرارتى است كه
درختان، طى ساليان دراز از
آفتاب گرفته، و در خود ذخيره كردهاند، ما فكر مىكنيم تابش پنجاه
سال نور آفتاب بر بدنه
درخت، از ميان رفته، غافل از اين كه تمام آن
حرارت در
درخت ذخيره شده، و به هنگامى كه جرقه آتش به چوبهاى خشك مىرسد و شروع به سوختن مىكند، آن حرارت و نور و
انرژی را پس مىدهند.
يعنى در اينجا رستاخيز و معادى برپا مىشود، و انرژیهاى مرده از نو زنده مىشوند و جان مىگيرند، و به ما مىگويند: خدائى كه رستاخيز ما را فراهم ساخت، قدرت دارد رستاخيز شما انسانها را نيز فراهم سازد!
بیرون آمدن آتش از چوب تر، از آیات الهی در روی
زمین است.
•الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون.
«همو كه برايتان در
درخت سبزفام اخگر نهاد كه از آن (چون نيازتان افتد) آتش مىافروزيد.»
و مراد از (شجر) - به طورى که در بین مفسرین معروف است
درخت مرخ - به فتحه میم و سکون را و خا - و
درخت عفار - به فتحه عین - است که این دو
درخت، چنین وضعى دارند که هرگاه به یکدیگر ساییده شوند مشتعل مىگردند و در قدیم مردم براى تهیه
آتش قطعهاى از شاخه این
درخت و قطعه اى دیگر از
شاخه آن مىگرفتند، و با اینکه سبز و تر بودند، (
عفار) را در زیر و (مرخ) را روى آن قرار داده و به یکدیگر مىساییدند، و هر دو به
اذن خدا آتش مىگرفتند. پس مرده را زنده کردن، عجیبتر از مشتعل کردن آتش از چوب تر نیست، با اینکه آب و آتش دو چیز متضادند.
گاهى به
ذهن مىرسد: چرا
قرآن در اينجا تعبير به «شجر اخضر» (
درخت سبز) كرده است؟ در حالى كه آتش افروختن با چوبِ تر، بسيار مشكل است، چه خوب بود به جاى آن «الشَّجَرُ الْيابِسُ» (چوب خشك) مىفرمود، تا با اين تعبير سازگار باشد!
ولى نكته جالب، اينجا است: تنها
درختان سبزند كه مىتوانند عمل كربنگيرى و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند،
درختان خشك اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند، ذرهاى به ذخيره انرژى حرارتى آنها افزوده نمىشود، تنها موقعى قادر بر اين كار مهم هستند كه
سبز و زنده باشند.
بنابراين، فقط «شجر اخضر» است كه مىتواند «آتشگيره» (وقود) براى ما بسازد، و
گرما و نور را به شكل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما به محض اين كه: خشكيدند عمل كربنگيرى و ذخيره انرژى آفتاب تعطيل مىشود.
روى اين اصل، تعبير فوق هم ترسيم زيبائى از چهره رستاخيز انرژيها است، و هم يك
معجزه علمى جاويدان از
قرآن مجید !
از اين گذشته، اگر به تفسيرهاى ديگر كه در بالا اشاره كرديم، باز گرديم تعبير «شجر اخضر» باز هم مناسب و زيبا است، زيرا چوبهاى
درختان سبز هنگامى كه با يكديگر
اصطکاک قوى پيدا كنند جرقه بيرون مىدهند، جرقهاى كه مىتواند مبدأ آتشافروزى شود، و اينجا است كه به عظمت
قدرت خدا پى مىبريم كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ كرده.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۳۴۱، برگرفته از مقاله «آیه بودن چوب».