آمادگی فراگیران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آمادگی فراگیران، از مباحث مطرح شده در
روانشناسی است که در مورد
یادگیری و آمادگی برای یادگیری بحث و راه را برای یادگیری هرچه بهتر هموار میکند. آمادگی برای یادگیری به عوامل مختلفی بستگی داشته و خود دارای ابعاد و اصولی است که این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد و حوزه آمادگی برای یادگیری را مشخص میکند.
ثرندایک، آمادگی را شرط اساسی یادگیری میدانست. برای اینکه فرد بتواند امری را فراگیرد، باید آمادگی کامل داشته باشد. منظور از آمادگی، (readinges) دارا بودن
رشد کافی در زمینه
های مختلف است. وقتی فرد میتواند افکار، عادات و
مهارت
های معین را بیاموزد که در زمینه
بدنی، از لحاظ اجتماعی از نقطهنظر عقلانی و در زمینه
های عاطفی، رشد متناسب با اینگونه امور را دارا باشد.
مطالب درسی باید متناسب با سطح آمادگی شاگردان باشد. وقتی شاگردان به حد کافی در جنبه
های مختلف، رشد نکردهاند، نباید آنها را به یاد گرفتن مطالب مشکل و نامتناسب وادار نمود. پارهای از آزمایشها نشان میدهد که
سرعت یادگیری در زمانی که فرد آماده یاد گرفتن امر معینی است، بیشتر از مواقعی است که فرد فاقد آمادگی باشد.
آمادگی، امری است که قبل از فعالیت
های آموزشی وقوع مییابد و بیانگر این واقعیت است که اگر شاگرد در کلاس مربوط به خود قرار گیرد و
بهره هوشی او در حد
میانگین یا بالاتر باشد، به آسانی در مسایل یادگیری پیشرفت میکند، بنا به
تفاوتهای فردی، آدمیان همانگونه که در جنبه
های مختلف رشد یکسان نیستند، در آمادگی آموزشی نیز دارای اختلاف محسوسی میباشند.
در واقع آمادگی به معنای ایجاد آن دسته از شرایط لازم در یادگیرنده است که آموختن را برای او امکانپذیر میسازد. نخستین و مهمترین شرط آمادگی برای یادگیری،
علاقه و گرایش فرد برای
تغییر رفتار خویش است. پس از آن آمادگی، نه تنها به تاثیر متقابل و پویای
رشد بدنی،
روانی و امکانات محیط اجتماعی و فرهنگی، بلکه به نیازها،
مهارتها، انگیزهها و زمینه
های الگوهای سازشی یادگیرنده نیز وابسته است.
تجربیات قبلی (Previous Experiences)، پایه و اساس فهم و بصیرت،
ادراک حسی و یادگیری است. آمادگی فرد نیز در حد وسیعی تحت تاثیر تجربیات قبلی او قرار دارد. در برخورد با محیط و سازگاری با آن،
تجربیات حسی به کمک فرد میشتابد. وقتی فرد میتواند عناصر موجود در محیط را ادراک کند یا آنها را مورد تفسیر و ترجمه قرار دهد که از تجربیات گذشته خود، کمک گیرد. چنانچه فهم و بصیرت وقتی حاصل میشود که فرد برای درک ارتباط میان اجزاء یک امر یا یک واقعیت از تجربیات گذشته خود استفاده نماید.
بسیاری از روانشناسان، یادگیری را شکلی از اشکال رشد میدانند. همانطور که رشد، یک جریان دائمی است، یعنی گذشته آن با حال و وضع فعلی آن با آینده ارتباط دارد، یادگیری نیز، مانند رشد، جریانی است که گذشته آن (تجربیات قبلی)، پایه و احساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه را که فرد در آینده میآموزد، متناسب با تجربیاتی است که در زمان حاضر به دست میآورد. فرد وقتی چیزی را میآموزد که، آن را با تجربیات قبلی خود ارتباط دهد. اگر این ارتباط برقرار نشود، فرد نمیتواند امر تازه را واقعا فراگیرد.
جان دیویی، فیلسوف آمریکایی یکی از
اصول تعلیم و تربیت را اصل "
ادامه" میداند. برطبق این اصل هر تجربهای، تحت تاثیر تجربیات پیشین قرار دارد و به نحوی در تجربیات آینده نیز تاثیر میگذارد.
پیشرفت و توسعه تجربیات قبلی وقتی صورت میگیرد که میان تجربیات فرد، ارتباط و پیوستگی موجود باشد. توجه به تجربیات قبلی شاگرد در مدرسه، شرط اساسی
موفقیت در امور تحصیلی و تربیتی است. در تدریس ابتدا
معلم باید تجربیات قبلی شاگردان را در نظر بگیرد. برای اینکه شاگرد را به مطلب تازهای آشنا سازد یا
مهارت خاصی را به او یاد دهد، ابتدا باید دانست که شاگرد چه چیزهایی را درباره مطلب تازه یا
مهارت جدید میداند و چه تجربیاتی را در این زمینه کسب کرده است.
روانشناسان برای آمادگی، دو بعد مهم را مشخص ساختهاند، که عبارتند از:
رشد طبیعی و
هوش.
اصطلاح رشد طبیعی (Maturation) یا رسش، یک مفهوم
رشد ژنتیکی است که در روانشناسی به معنای کمالیابندگی و بالندگی بهکار میرود و با
بلوغ بدنی،
جنسی،
اجتماعی،
عاطفی و
روانی ارتباط پیدا میکند. موجود آدمی در حقیقت یک مجموعه یا سیستم باز و آزادی است که به سوی
رشد مطلوب گام برمیدارد. البته این رشد به امکانات، فرصتها و میزان سازمان فیزیولوژیکی فرد محدود میشود.
رشد طبیعی را نمیتوان به آسانی از یادگیری تشخیص داد. در واقع رشد طبیعی، فرایندی است که در نتیجه
آموزش و
تمرین شکل میگیرد یا تغییر پیدا میکند. به هر حال، رشد طبیعی و یادگیری فرایندهای وابسته به یکدیگرند. اگر فرد برای کسب
مهارت خاصی به رشد و استعداد لازم، دست نیافته باشد، تنها آموزش و تمرین او را قادر به آموختن آن نخواهد ساخت.
هوش (Intelligence)، یکی دیگر از عوامل مهم آمادگی است که در آمادهسازی شاگردان برای پیشرفت
های درسی، مؤثر است و از دیدگاه
های مختلف، دارای تعاریف گوناگونی است. معمولا شاگردانی که برای کلاس معینی برگزیده شدهاند، از
استعداد هوشی و عقلی لازم برخوردارند.
گروهی از روانشناسان، هوش را توانایی بهرهگیری از مفاهیم مجرد از قبیل اندیشهها، نمادها، ارتباطها، مفاهیم و اصول دانستهاند، تا ابزارهای عینی و فعالیت
های حسی. گروهی دیگر، هوش را توان یا استعداد حل مسئله، تعریف کردهاند. دستهای نیز هوش را استعداد یادگیری و پیشرفت
های تحصیلی عنوان نمودهاند و عدهای آن را تغییر و انعطافپذیری در سازگاری با محیط شناختهاند.
ثرندایک، رفتار هوشمندانه را متشکل از توانایی
های خاص گوناگون میداند.
کرانباخ برای آمادگی، چهار اصل را مشخص میکند:
اصل اول. همه جنبه
های رشد در یکدیگر تاثیر میکنند:
این اصل گویای آن است که
رشد بدنی،
هیجانی،
عقلی و
اجتماعی برای ایجاد رفتار متناسب در هر دوره سنی، در یکدیگر مؤثرند.
اصل دوم.
رشد فیزیولوژیکی، انسان را برای بهرهگیری از تجربه آماده میسازد:
بیشک هر یادگیری خاص به رشد
بدنی نیاز دارد و آمادگی نتیجه تغییر
بدنی و یادگیری است. موجود آدمی پس از رشد
بدنی، شکستها و کامیابی
های بسیاری را در انجام فعالیتها تجربه میکند.
اصل سوم. تجربهها دارای تاثیر فزاینده هستند:
موفقیتها یا شکست
های مراحل نخستین رشد، اثر مستقیم در جنبه
های بعدی رشد به جا میگذارند.
اصل چهارم. آمادگی بنیادی برای هرگونه یادگیری در دوره
های تکوینی زندگی حاصل میشود:
این اصل مؤید آن است که برای هر مطلبی، زمان مطلوب و در خور آموزش وجود دارد. چنانکه دوره ایجاد آمادگی برای
مهارتهای بدنی میان ۱ تا ۴ سالگی و نگرش مثبت برای گرایش و دستیابی به توان فکری و عقلی در نخستین سال دبستان حاصل میشود. در این دوره است که موفقیت و شکست شاگردان در مراحل تحصیلی بعدی آنان تاثیر میگذارد.
شناخت ویژگی
های ورودی یادگیرندگان و تعیین سطح آمادگی آنان، از ضرورت
های هنر تدریس است. معلم پس از تهیه و تدوین هدف
های آموزشی، باید ویژگی
های کسانی را که میخواهند، آن هدفها را یاد بگیرند، شناسایی نماید و تعیین کند دانشآموزان برای آموختن مطالب جدید، تا چه حد آمادگی لازم را دارا میباشند، که این امر از طریق ارزشیابی تشخیصی صورت میپذیرد.
از طریق
ارزشیابی تشخیصی (Diagnostic evaluation)، میتوان مشخص کرد که شاگردان معلومات، تواناییها و
مهارت
های لازم را برای ورود به مطلب جدید دارند یا خیر. ارزشیابی تشخیصی را معمولا از طریق اجرای آزمون "
رفتار ورودی" و "
سنجش آغازین" انجام میدهند.
بسیاری نیز ارزشیابی تشخیصی را به صورت ترکیبی از آزمون "رفتار ورودی و پیشآزمون" اجرا میکنند که این حالت مطلوبتر به نظر میرسد؛ زیرا ارزشیابی تشخیصی باید وسیلهای باشد که میزان آگاهی شاگردان را درباره آنچه باید بیاموزند، بسنجد. سؤالات مطرحشده در ارزشیابی باید به گونهای تنظیم شود که رفتار ورودی و هدف
های اجرایی درس جدید را دربرگیرد و مشخص کند که آیا شاگردان پیشنیاز درس جدید را بهطور مطلوب آموختهاند یا نه؟ و یا از مفاهیم درس تازه چقدر آگاهی دارند.
رفتار ورودی (entering behavior) یا هدف ورودی، به آمادگی
های فرد برای یادگیری هدف
های آموزشی اشاره میکند. یعنی آنچه یادگیرنده قبلا آموخته، برای یادگیری مطالب تازه پیشنیاز محسوب میشود و همچنین کلیه تجارب مثبت و منفی حاصل از آموخته
های قبلی او را که بر یادگیری مطلب تازه مؤثرند، رفتار ورودی او مینامیم. علت نامگذاری این آمادگی به رفتار ورودی آن است که یادگیرنده در روز نخست یادگیری موضوع تازه با آن آمادگی وارد کلاس درس میشود. این رفتارها هم جنبه شناختی دارند، هم روانی – حرکتی و هم عاطفی.
رفتارهای ورودی شناختی به یادگیری شناختی یا
مهارت
های شناختی پیشنیاز درس
های مختلف اشاره میکند، رفتارهای ورودی روانی – حرکتی،
مهارتهای حرکتی و آمادگیها و
مهارت
های بدنی پیشنیاز یادگیری را شامل میشوند. رفتارهای ورودی عاطفی به علاقه، انگیزه و طرز برخورد یادگیرنده در رابطه با موضوع جدید دلالت میکند. برای مثال، توانایی انجام عمل جمع، رفتار ورودی شناختی برای یادگیری عمل ضرب است. توانایی در دست گرفتن قلم رفتار ورودی روانی – حرکتی این هدف آموزشی است و علاقهمندی به یادگیری اعمال ریاضی، رفتار ورودی عاطفی آن به حساب میآید. بنابراین، برای هر یادگیری جدید ترکیبی از این حوزه
های رفتاری، بیش از حوزه
های دیگر در تعیین رفتارهای ورودی مورد تاکید قرار میگیرد.
از ویژگی
های رفتار ورودی، میتوان ذکر کرد که بیانات رفتارهای ورودی نیز باید مانند بیانات هدف
های آموزشی رفتاری، برحسب اعمال و رفتارهای آشکار و قابلاندازهگیری یادگیرنده نوشته شوند.
برای تهیه رفتارهای ورودی یا پیشنیازهای یک درس، از
روش تحلیل تکلیف (task analysis) و تشکیل
سلسله مراتب یادگیری (Learning hierarchies) استفاده میشود. در پارهای از موضوعات درسی، اجزای موضوع درسی را میتوان به صورت یک سلسله مراتب از ساده به پیچیده مرتب کرد. در این سلسله مراتب، یادگیری هر جزء یا هر مطلب که به آن
تکلیف یادگیری میگویند به یادگیری تکالیف دیگری پیش از آن، وابسته است. در سلسله مراتب یادگیری، همه تکالیف یادگیری قبل از تکلیف نهایی، پیشنیاز آن تکلیف به حساب میآیند و هر یک از تکالیف یادگیری پیشنیاز نیز، دارای پیشنیازهای مخصوص به خود هستند. پس بنا به تعریف، تحلیل تکلیف یعنی تعیین
مهارتها، دانشها و اطلاعات سطح پایین که یادگیرنده باید در اختیار داشته باشد تا بتواند به یک هدف آموزشی تازه دست یابد.
برای تهیه سلسله مراتب یادگیری در یک موضوع درسی، باید همه توانایی
های پیشنیاز مربوط به بالاترین تکلیف یادگیری را تعیین کنیم. برای یافتن این تواناییها یا یادگیری
های پیشنیاز، لازم است از تکلیف مورد نظر شروع کرده و ابتدا به تعیین توانایی
های مورد نیاز این تکلیف اقدام نماییم. سپس توانایی
های مورد نیاز برای یادگیری تکلیف را تکالیفی تازه فرض کرده، به تعیین توانایی
های مورد نیاز برای یادگیری توانایی
های ثانوی اقدام کنیم و به همین ترتیب به تعیین توانایی
های مختلف ادامه دهیم تا به سادهترین عملیات لازم برای انجام تکلیف مورد نظر دست یابیم.
بدین طریق سلسله مراتبی از تواناییها، درست خواهد شد.
پس از آنکه
معلم رفتارهای ورودی یا پیشنیاز هدف
های آموزشی را تهیه و تدوین کرد، لازم است عملا به وجود این رفتارها در دانشآموزان مطمئن شود. که این کار از راه سنجش آغازین انجام میپذیرد.
سنجش آغازین (preassessment) با هدفاندازهگیری رفتارهای ورودی یا
مهارتها و دانش
های پیشنیاز یادگیری بهکار میرود که با دو منظور مختلف انجام میشود. یکی سنجش پیشنیازهای درس جدید که آزمون آمادگی یا آزمون رفتار ورودی نامیده میشود و منظور دیگر سنجش میزان دانش یادگیرنده از هدفها و محتوای درس جدید است، که آن را پیشآزمون (pretest) مینامند.
سنجش آغازین یا ارزشیابی آغازین، پیش از انجام فعالیت
های آموزشی معلم و در آغاز درس، اجرا میشود. متخصصان آموزشی پیشنهاد دادهاند که بهتر است معلم در ارزشیابی آغازین خود، ترکیبی از دو آزمون رفتار ورودی و پیشآزمون را با هم به اجرا درآورد. اگر نتایج آزمون رفتار ورودی نشان دادند که همه یا بعضی از یادگیرندگان برای یادگیری درس جدید، آمادگی کافی ندارند، لازم است معلم پیش از آغاز درس تازه به جبران نواقص یادگیری
های قبلی یا رفع کم و کسر پیشنیازهای آنان اقدام نماید. اگر نتایج پیشآزمون مشخص کرد که همه یا بعضی از یادگیرندگان، مقداری از مطالب درس تازه را از قبل آموختهاند، آنگاه ممکن است لازم باشد که معلم در طرح درس خود تغییراتی انجام دهد. برای اینگونه دانشآموزان باید بعضی از قسمت
های درس حذف و سطح پیشرفتهتری از آموزش را به اجرا درآورد.
بنابراین، معلم باید در تدریس خود، به آمادگی فراگیران توجه کافی مبذول نماید که زمینه این آمادگی در تجربیات قبلی دانشآموزان، رشد و
هوش ایشان میباشد و از طریق رفتارهای ورودی و سنجش آغازین سنجیده میشود. این ارزشیابیها تجارب یادگیری
های پیشین فراگیران را مشخص کرده و معلم به کمک آن در ارائه تصمیمات آموزشی مناسب میشتابد.
•
پژوهه، برگرفته از مقاله «آمادگی فراگیران»ف تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۳/۱۸.