آل حرفوش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آل
حَرفوش، خاندان حکومتگر
شیعی در بَعْلَبَک. حکومت این خاندان از اواخر
عصر ممالیک (سده دهم) تا نیمه دوم
سده سیزدهم ادامه داشت.
اصل این خاندان، به ظن قوی، عراقی است و میدانیم که بیشتر جماعتهای شیعی
لبنان و
سوریه از
عراق آمدهاند. براساس اطلاعات شفاهی، نیای آنان،
حرفوش خزاعی، به همراه سپاهیان فاتح
شام به منطقه آمد و در غوطه
دمشق استقرار یافت و هنگامیکه
ابوعبیده جراح راهی
بعلبک شد، او را فرمانده یکی از لشکرهایش کرد.
حرفوش در بعلبک اقامت گزید و
نسل وی در اینجا گسترش یافت.
این قول محلّ تأمل است، با این توضیح: واژه
حرفوش (جمع آن حرافیش؛ در زبان عامه: حرافشه) به معنای شخصی از یک طبقه اجتماعی فرودست در
عهد ممالیک بوده است. مراد از این فرودستی اجتماعی دقیقاً روشن نیست و ما فقط میدانیم که آنها حداقلی از سازماندهی با رئیسی به نام «سلطان الحرافیش» داشتهاند و این رئیس در مناسبات رسمی نیز حضور مییافته است.
نخستین بار نام این خاندان در خاطرات روزانه
شهابالدین احمد بن طوق آمده است. او دوبار از تیولدار کوچکی به نام حسین
حرفوشی رافضی نامبرده که حکومت مرکزی
دمشق از وی خواسته بوده است که شیخ (کدخدای) روستای «الجُبّة» شود. این سند، از آن جهت مهم است که هم به اقامتگاه اولیه آل
حرفوش اشاره دارد و هم حاکی از ارتقای موقعیت این خاندان است. از طرفی، میدانیم که روستای «جُبّه» و پیرامون آن، از اولین سکونتگاههای شیعیان هَمْدانی مهاجر از
کوفه بوده است. این مهاجران در این مکان مستقر شدند و سپس گسترش یافتند تا پس از مدتی در
بعلبک جای گرفتند.
بنابراین، به نظر میرسد واژه «
حرفوش» که اسمی عراقی نیست، ناظر به معنای لغوی و مرتبط با مقام اجتماعی آنان بوده است، نه آنکه اسم شخص معین باشد. در واقع، به احتمال قوی آل
حرفوش تبار همْدانی داشتهاند؛ به ویژه آنکه قطعاً تشیع در منطقه بعلبک، پس از مهاجرت همدانیان به
شام رواج پیدا کرده است.
در هر صورت، شکلگیری حکومتی شیعی با عنوان آل
حرفوش در منطقه بعلبک، نشان از ترکیب جمعیتی شیعه در این منطقه و پیامدهای قهری آن است.
حکومت آل
حرفوش با امارت
علی بن موسی حرفوشی آغاز شد. او پس از سرکوب امیران محلی و حاکم بقاع، بر بعلبک چیره شد و بیش از نیم
قرن حکومتی پرفراز و نشیب بر بعلبک داشت تا اینکه در ۹۹۴ حاکم عثمانی
شام او را دستگیر کرد و به
استانبول فرستاد،
اما سلطان مراد سوم عثمانی وی را آزاد کرد. بار دیگر در
محرم ۹۹۹،
و به روایتی در ۱۰۰۱ یا ۱۰۰۲، دستگیر شد و به دستور صدراعظم عثمانی،
سنانپاشا ، به
قتل رسید و در
دمشق به خاک سپرده شد.
پس از وی پسرش، موسیبن علی (حک: ۹۹۹ـ۱۰۱۶)، حاکم
بعلبک شد و با فخرالدین مَعنی، امیر بیروت، بر ضد والیان دمشق متحد گردید.
او در ۱۰۰۷ یا ۱۰۰۸ با سپاه پانزده هزار نفری خود به یاری همپیمانش، امیرفخرالدین، در جنگ با یوسفپاشا سیفا (حاکم
طرابلس ) شتافت.
در ۱۰۱۵ امیرموسی و امیر فخرالدین معنی و علیپاشا، جانپولاد، امیر
حلب که با یکدیگر همپیمان شده بودند، راهی
دمشق شدند. سه حاکم تصمیم داشتند
ابنسیفا ترکمانی را از این شهر بیرون کنند ولی چون گفتگوهایی که امیرموسی در دمشق کرد به نتیجه نرسید، بیمناک شد و دو همپیمانش را رها کرد و به بعلبک بازگشت. این اقدام باعث خشم همپیمانان وی شد و ازاینرو به بعلبک حمله بردند و آنجا را غارت کردند و امارت شهر را به، عموزاده وی، امیر یونس
حرفوشی سپردند. امیرموسی، پس از درنگی به انگیزه مقاومت، ناگزیر به دمشق پناه برد و در همانجا درگذشت.
امیریونس (حک: ۱۰۱۶ـ۱۰۳۵)، که فرمانروایی سیاستمدار بود، کوشید با ایجاد اتحاد و دوستی با امیران جبل لبنان از مداخله پاشاهای ترک عثمانی در امور بعلبک و بقاع بکاهد. این تلاشها خشم
سلطان احمد عثمانی (حک: ۱۰۱۲ـ۱۰۲۶) را برانگیخت و ازاینرو وی به احمدپاشا حافظ، والی
دمشق، دستور داد به بعلبک لشکرکشی کند و امیریونس را بکشد، اما اقدامات امیرفخرالدین معنی، امیر یونس را از
مرگ نجات داد.
در پی لشکرکشی صد هزار نفره سلطان احمد عثمانی برای سرکوبی امیر فخرالدین معنی و تهدیدهای امیراحمد شهابی، یونس ناگزیر به لشکر عثمانی پیوست؛
امیریونس برای ایجاد یک حکومت گسترده و مبتنی بر هم پیمانیِ شیعی، از
حمص تا
بعلبک و
کرک و
جبلعامل، تلاش فراوانی کرد، اما با مخالفت و پیمانشکنی امیر فخرالدین معنی روبهرو شد.
این امیر دانشمند نخستین فرمانروای خاندان
حرفوشی بود که در ۱۰۲۸ مسجدی مخصوص شیعیان در بعلبک ساخت که چون در کنار رود قرار داشت به نام مسجد النهر معروف شد.
با وجود فشارهای فخرالدین معنی بر شیعیان جبلعامل و پناه بردن برخی از شیوخ و بزرگان جبلعامل به وی، امیریونس مناسباتش را با امیر فخرالدین معنی نگه داشت و حتی به وی در سرکوبی یوسفپاشا سیفا در ۱۰۲۸ کمک کرد.
در ۱۰۳۲ مناسبات دوستانه و همپیمانی خانوادگی میان امیریونس و امیرفخرالدین معنی، بر اثر سعایت امیریونس نزد حمزه بیگلربیگی (فرمانده سپاه شام) و مطّلع شدن امیر فخرالدین از این سعایت، بههم خورد. یونس با سپاهیانش در اول
محرم ۱۰۳۳ در مَیسَلون به لشکر عثمانی شام پیوست و همگی در عَنجَر به مصاف سپاه فخرالدین معنی رفتند. در این نبرد امیریونس شکست خورد و گریخت و مصطفیپاشا، والی عثمانی دمشق، نیز اسیر امیرفخرالدین معنی شد؛
سپاهیان فخرالدین در ۱۲ محرم ۱۰۳۳ شهر بعلبک را تصرف کردند و امیریونس راهی
حمص و
حماه و
حلب شد و در آنجا شکایتی نزد سلطان مراد چهارم (حک: ۱۰۳۲ـ۱۰۴۹) فرستاد و پسرعمویش، امیرشَلْهوب
حرفوشی، را راهی بعلبک کرد، اما شلهوب
خیانت کرد و به فخرالدین معنی پیوست.
امیرفخرالدین معنی، پس از گرفتن رشوه کلان و تخریب بعلبک، در اول
شعبان ۱۰۳۳ از این شهر خارج شد و امیر یونس به بعلبک بازگشت و با پرداخت رشوه کلان به والی دمشق موفق شد شلهوب را بکشد
تا اینکه در ۱۰۳۵، بر اثر توطئه امیر فخرالدین معنی و به دستور خلیلپاشا، والی عثمانی شام، در دمشق به
قتل رسید.
با کشته شدن امیر یونس ستاره اقتدار حرفوشیان افول کرد و میان اعضای خاندان منازعات و کشتار بروز کرد. از برخی از این امیران، گزارشهایی در دست است: در ۱۰۸۲
امیرعلی حرفوشی با پسرعموهایش، امیرعمر و امیرشدید و امیریونس، درگیر شد و با کمک نیروهای حاکم شام توانست بعلبک را تصاحب کند.
در آغاز سده دوازدهم امیرحسین
حرفوشی ــ که احتمالاً یکی از نوادگان
حسینبن یونسبن حسین حرفوشی بودــ با اقتدار بر بعلبک فرمان راند
تا اینکه در ۱۱۳۶ به قتل رسید و اسماعیلبن شدید
حرفوشی در ۱۱۳۸ جانشین وی شد.
پس از کشمکشهای میان افراد خاندان حرفوشیان، حکومت بعلبک از امیرحیدر به برادرش، امیرحسین، رسید.
در ۱۱۶۴ امیرحسین را مزدوران برادرش، امیرحیدر، کشتند و
حکومت از آن حیدر
حرفوشی شد. در ۱۱۶۸ اسعدپاشاالعظم، والی دمشق، حیدر را عزل کرد و پسرعموی او، امیرحسین، را جانشین وی کرد.
در ۱۱۷۲ امیراسماعیل بن شدید
حرفوشی، با پرداخت رشوه، حاکم بعلبک شد تا اینکه در ۱۱۷۷ حیدر
حرفوشی بار دیگر امارت را تصاحب کرد و تا زمان مرگش در ۱۱۸۸ همچنان بر بعلبک فرمان راند.
در ۱۱۹۰ سپاهیان احمدپاشا معروف به جزّار، والی عثمانی
صیدا، شهر بعلبک را گرفتند و محمد
حرفوشی، حاکم شهر، را زندانی کردند.
امیرمحمد، به کمک سپاهیان
امیریوسف شهابی، در ۱۱۹۵ بعلبک را تصرف کرد، ولی سال بعد برادرش امیرمصطفی، به کمک لشکریان امیرمحمدپاشا العظم (والی شام)، آنجا را گرفت.
امیرمصطفی
حرفوشی در ۱۱۹۶ با امیریوسف شهابی صلح کرد و بزرگان فراری مناطق جنوب
لبنان را، که از
ظلم احمدپاشا جزار به وی پناه آورده بودند، بهگرمی پذیرفت و قولهایی به آنان داد که این امر باعث
خشم احمدپاشا جزار شد و لذا او به کمک محمد درویشپاشا، والی
شام، سپاه عظیمی به بعلبک فرستاد. این سپاه شهر را تصرف کرد و مصطفی
حرفوشی و شش تن از برادرانش و جمعی از زنان و کودکان خاندان حرفوشیان دستگیر و به
دمشق گسیل شدند و اموالشان مصادره گردید و دیگر افراد این خاندان نیز تحت تعقیب قرار گرفتند.
امیر جهجاه بن مصطفی
حرفوشی (حک: ۱۲۰۰ـ۱۲۳۲) یکی از نامدارترین فرمانروایان حرفوشیان بود. او از اردوگاه اسیران حرفوشیان در
شام گریخت و پس از مدتی اقامت در نزد عموزادگانش در
عراق، به
بعلبک رفت و به کمک صد تن از بنیمعلوف، حکومت نیاکانش را به دست آورد.
جهجاه در دوران حکومتش با حوادث گوناگونی مواجه شد، از جمله در ۱۲۰۳ پسر عمویش، امیرقاسم، با وی مخالفت کرد و در ۱۲۰۵ـ۱۲۰۶ با سپاهیان والی شام و عکا درگیر شد و چند بار شهر بعلبک دستبهدست گشت.
وی، پس از حدود ۳۱ سال حکومت پرفراز و نشیب، در
جمادیالاولی ۱۲۳۲ وفات یافت و برادرش، امین، جانشین وی شد.
در ۱۲۳۵ والی
دمشق، به تحریک بشیر شهابی، امیرامین
حرفوشی را عزل کرد و امیر نصوحبن جهجاه
حرفوشی را به جای وی گمارد، ولی این حاکم جوان در ۱۲۴۱ بهدست عمویش، امیرامین، کشته شد و حکومت بعلبک تا ۱۲۴۷ از آنِ امین گردید.
در ۱۲۴۷ امیرجواد
حرفوشی از سوی ابراهیمپاشا،
که شام را تصرف کرده بود، حاکم بعلبک شد.
حرفوشیان جزو نخستین امیران لبنان بودند که بر ضد حضور ابراهیمپاشا و لشکر
مصر در لبنان
قیام و به سپاه عثمانی در تعقیب مصریان کمک کردند، ازاینرو عثمانیان در اواخر ۱۲۵۶ ولایت بعلبک را به امیرخنجر
حرفوشی سپردند.
اختلاف شدید میان امیران
حرفوشی در سالهای ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۶ و
جنگ و کشمکش میان آنان باعث شد تا
سلطان عبدالمجید عثمانی (حک: ۱۲۵۵ـ۱۲۷۷) فرمان لغو امارت حرفوشیان را صادر کند. در پی آن، سپاهی به بعلبک گسیل شد و امیران
حرفوشی را در روستای معلولاً محاصره کرد و پس از کشتن برخی از آنان، بقیه را به جزیره کرت
تبعید کرد.
پس از لغو رسمی امارت حرفوشیان در بعلبک، برخی از امیران این خاندان تلاشهایی کردند و دو تن از آنان به نامهای امیرمحمد بن جواد و عَسّاف در ۱۲۷۰ از تبعیدگاهشان در کرت گریختند و دست به اقداماتی زدند و بعضآ برضد دولت عثمانی شوریدند، اما راه بهجایی نبردند تا اینکه با
مرگ امیرسلمان در ۱۲۸۳، حکومت حرفوشیان از میان رفت.
امروزه نوادگان حرفوشیان در
لبنان پراکندهاند
و مقبره خانوادگی آنان در گورستان سَطْحه قرار دارد.
مشهورترین و پرآوازهترین دانشمند،
ادیب،
شاعر و نویسنده حرفوشیان شیخ محمد بن علی بن احمد
حرفوشى، كه به سبب اشتغال به فروش
حریر، شهرت حریرى داشته است. وى بیش از دوازده كتاب در علوم گوناگون نگاشت؛ از آن جمله است
القلائد السنیة علیالقواعد الشهیدیه در شرح
کتاب قواعد شهیداول. حریرى كه
شعر هم میسرود، به
کرک منسوب بود و در همانجا تحصیل كرد و سپس به
دمشق رفت، اما براثر تنگناهایى كه به سبب
تشیع بر او وارد شد، راهى ایران گردید و سالها در این كشور ماند. در سال ۱۰۵۰ به
حج رفت و یک
سال پس از آن درگذشت.
(۱) عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان: ۱۶۹۷ـ۱۸۴۲م، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲) عبدالله بن عیسیافندی اصفهانی، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱ـ.
(۳) میخائیل موسی الوف بعلبکی، تاریخ بعلبک، بیروت ۱۹۲۶.
(۴) سید محسن امین ، أعیان الشیعة.
(۵) عبدالحسین امینی، شهداء الفضیلة، قم ۱۳۵۲ش.
(۶) بطرس بستانی، کتاب دائرةالمعارف: قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت ۱۸۷۶ـ ۱۹۰۰، چاپ افست.
(۷) تاریخ الأمراء الشهابیین، بقلم أحد أمرائِهم من وادی التّیم، چاپ سلیم حسن هشی، بیروت: المدیریة العامة للآثار، ۱۹۷۱.
(۸) محمد بن حسن حرّ عاملی، املالآمل، چاپ احمد حسینی، بغداد (۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش.
(۹) احمد بن محمد خالدی صفدی، لبنان فی عهد الامیر فخرالدین المعنی الثانی، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت ۱۹۶۹.
(۱۰) یوسف دبس، تاریخ الشعوب المشرقیة فی الدین و السیاسة و الاجتماع، (بیروت) ۲۰۰۰.
(۱۱) محمدعلی روضاتی، فهرست کتب خطی کتابخانههای اصفهان، ج ۱، اصفهان ۱۳۴۱ش.
(۱۲) طنوس بن یوسف شدیاق، اخبار الاعیان فی جبل لبنان، چاپ مارون رعد، (بیروت) ۱۹۹۵.
(۱۳) قاسم شماعی رفاعی، بعلبک فی التاریخ: دراسة شاملة لتاریخها و مساجدها و مدارسها و علمائها، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴.
(۱۴) حیدر احمد شهابی، تاریخ الامیر حیدر احمد الشهابی، چاپ مارون رعد، (بیروت) ۱۹۹۳.
(۱۵) حیدر احمد شهابی، لبنان فی عهدالامراء الشهابیین، چاپ اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت ۱۹۶۹.
(۱۶) سلیمان ظاهر، تاریخ الشیعة: السیاسی، الثقافی، الدینی، چاپ عبدالله سلیمان ظاهر، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۱۷) نجمالدین محمد بن محمد غزّی، الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة، چاپ جبرائیل سلیمانجبور، بیروت ۱۹۷۹.
(۱۸) بولس قرالی، فخرالدین المعنی الثانی: حاکم لبنان و دولة تسکانا، بیروت ۱۹۹۲.
(۱۹) محمد کردعلی، خطط الشام، بیروت ۱۳۸۹ـ ۱۳۹۲/ ۱۹۶۹ـ ۱۹۷۲.
(۲۰) محمدامین بن فضلالله محبی، خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر، بیروت: دارصادر.
(۲۱) علیخان بن احمد مدنی، سلافةالعصر فی محاسن الشعراء بکل مصر، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران.
(۲۲) عیسی اسکندر معلوف، تاریخ الأمیر فخرالدین المعنی الثانی، بیروت ۱۹۶۶.
(۲۳) جعفر مهاجر، التّأسیس لتاریخ الشیعة فی لبنان و سوریة، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۲۴) عبدالله ناصری طاهری، بعلبک و حلب، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۵) حسن نصرالله، تاریخ بعلبک، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۶) Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplement aux dictionnaires arabes, Leiden ۱۸۸۱, repr Beirut ۱۹۸۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حرفوشیان »، شماره۶۰۲۷.