آثار اضطراب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اضطراب آثاری را در پی دارد که عبارتند
از: آرزوی مرگ، استمداد مؤمنان
از خداوند، افشای رازها، پیدایش حالتهای غیر عادی، توجه به خداوند متعال و ... .
یکی
از عوامل آرزوی
مرگ،
اضطراب شدید است:
•• «فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا؛ گفت: «درد زايمان او را به کنار تنه درخت خرمايى کشاند؛ (آنقدر ناراحت شد که) گفت: «اى کاش پيش
از اين مرده بودم، و بهکلى فراموش مىشدم!».
تعبیر به جذع النخلة با توجه به اینکه (جذع) به معنى تنه درخت است نشان مىدهد که تنها بدنهاى
از آن درخت باقى مانده بود؛ یعنى درختى خشکیده بود.
در این حالت، طوفانى
از غم و اندوه، سراسر وجود پاک
مریم را فرا گرفت
احساس کرد لحظهاى را که
از آن مىترسید، فرا رسیده است، لحظهاى که هر چه پنهان است در آن
آشکار مىشود و رگبار تیرهاى
تهمت مردم بى ایمان متوجه او خواهد شد.
به قدرى این طوفان سخت بود و این بار بر دوشش سنگینى مىکرد که بىاختیار (گفت: اى کاش پیش
از این مرده بودم و بهکلى فراموش مىشدم))!.
(قالت یا لیتنى مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا).
بدیهى است تنها
ترس تهمتهاى آینده نبود که
قلب مریم را مىفشرد، هرچند مشغله فکرى مریم بیش
از همه همین موضوع بود، ولى مشکلات و مصائب دیگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و یاور، در بیابانى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشیدن و
غذا براى خوردن، وسیله براى نگاهدارى مولود جدید، اینها امورى بود که سخت او را تکان مىداد.
و آنها که مىگویند چگونه مریم با
ایمان و داراى شناخت توحیدى که آن همه
لطف و
احسان الهى را دیده بود چنین جملهاى را بر زبان راند که ((اى کاش مرده بودم و فراموش شده بودم) هرگز ترسیمى
از حال مریم در آن ساعت در ذهن خود نکردهاند، و اگر خود به جزء کوچکى
از این مشکلات گرفتار شوند، چنان دست پاچه مىشوند که خود را نیز فراموش خواهند کرد.
•• «فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا؛ گفت: «پروردگارا! ناگهان
از طرف پايين پايش او را صدا زد که: «غمگين مباش! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است!».
•• «وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا؛ گفت: «و اين تنه نخل را به طرف خود تکان ده،
رطب تازهاى بر تو فرو مىريزد!».
و کلمه (هز) در جمله (و هزى الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا) به معناى تکان دادن به شدت است، و
از فراء نقل شده که
عرب آن را هم لازم استعمال مىکنند و هم متعدى، یعنى هم مىگویند: (هز) به و هم مىگویند: (هزه) و کلمه (تساقط)
از مساقطه است که به معناى اسقاط است، و ضمیر در آن به نخله برمىگردد، و اگر تکان دادن را به ساقه درخت، و
خرما ریختن را به نخله نسبت داده، خالى
از اشعار به این نکته نیست که نخله خشک بوده و در همان ساعت سبز شده، و برگ و بار آورده، و کلمه (رطب) به مظناى خرماى پخته و رسیده است؛ چون قبل
از رسیدنش آن را (بسر) مىگویند، و کلمه (جنى) به معناى (مجنى) یعنى چیده شده است، و در قانوس گفته جنى چیزى را مىگویند که در دم چیده شده باشد.
اضطراب حاصل
از شدت گرفتاری، سبب میشود
مؤمنان از خداوند
استمداد کنند:
•• «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ؛ آيا گمان کرديد داخل
بهشت مىشويد، بىآنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند که پيامبر و افرادى که
ایمان آورده بودند گفتند: «پس يارى خدا کى خواهد آمد؟!» (در اين هنگام، تقاضاى يارى
از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، يارىِ خدا نزديک است!».
اضطراب شدید سبب افشای رازها میشود:
•• «وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ (سرانجام) قلب
مادر موسی از همه چيز (جز ياد فرزندش) تهى گشت؛ و اگر دل او را (بهوسيله ايمان و
امید) محکم نکرده بوديم، نزديک بود مطلب را افشا کند!».
مادر موسى (علیهالسلام) فرزندش را به ترتیبى که قبلا گفتیم به امواج نیل سپرد؛ اما بعد
از این ماجرا طوفانى شدید در قلب او وزیدن گرفت، جاى خالى نوزاد که تمام قلبش را پر کرده بود، کاملا محسوس بود. نزدیک بود
فریاد کشد و
اسرار درون دل خود را برون افکند. نزدیک بود نعره زند و
از جدایى فرزند ناله سر دهد؛ اما لطف الهى به سراغ او آمد.
فارغ به معنى خالى است، و در اینجا منظور خالى
از همه چیز جز
از یاد موسى است؛ هر چند بعضى
از مفسران آن را به معنى خالى بودن
از غم و اندوه گرفتهاند، و یا خالى
از الهام و مژدهاى که قبلا به او داده شده بود، ولى با توجه به جملهها این تفسیرها صحیح به نظر نمىرسد.
این کاملا طبیعى است که
مادرى که نوزاد خود را با این صورت
از خود جدا کند، همه چیز را جز نوزادش فراموش نماید، و آنچنان هوش
از سرش برود که بدون در نظر گرفتن خطراتى که خود و فرزندش را
تهدید مىکند فریاد کشد، و اسرار درون دل را فاش سازد.
اما خداوندى که این مأموریت سنگین را به این
مادر مهربان داده قلب او را آنچنان استحکام مىبخشد که به وعده الهى ایمان داشته باشد، و بداند کودکش در دست
خدا است، سرانجام به او باز مىگردد و پیامبر مىشود!
(ربطنا)
از ماده (ربط) در اصل به معنى بستن حیوان یا مانند آن به جایى است تا مطمئنا در جاى خود محفوظ بماند، و لذا محل اینگونه
حیوانات را (رباط) مىگویند، و سپس به معنى وسیعترى که همان حفظ و تقویت و استحکام بخشیدن است آمده و منظور
از (ربط) قلب در اینجا تقویت دل این
مادر است، تا ایمان به
وحی الهى آورد و این حادثه بزرگ را تحمل کند.
یکی
از آثار
اضطراب و وحشت شدید، پیدایش حالتهای غیر عادی است:
•• «إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ (به خاطر بياوريد) زمانى را که آنها
از طرف بالا و پايين (شهر) بر شما وارد شدند (و
مدینه را محاصره کردند) و زمانى را که چشمها
از شدت وحشت خيره شده و جانها به لب رسيده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مىبرديد.».
•• «هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا؛ آنجا بود که مؤمنان
آزمایش شدند و تکان سختى خوردند!».
کلمه (هنالک) که
اسم اشاره است و مخصوص اشاره به دور است، دور
از جهت زمان ، و یا دور
از جهت مکان، در اینجا اشاره است به زمان آمدن آن لشکرها، که براى
مسلمانان مشکلى بود که حل آن بسیار دور به نظر مى رسید، و کلمه (ابتلاء) به معناى
امتحان، و (زلزال) به معناى
اضطراب، و (شده) به معناى قوت است، چیزى که هست موارد
استعمال شدید و قوى مختلف است، چون غالب موارد استعمال شدید در محسوسات است، و غالب موارد استعمال قوى به طورى که گفتهاند در غیر محسوسات است، و به همین جهت به خداى تعالى قوى گفته مىشود، ولى شدید گفته نمىشود
و معناى آیه این است که در آن زمان سخت،
مؤمنین امتحان شدند، و
از ترس دچار
اضطرابى سخت گشتند.
یکی
از آثار
اضطراب، توجه به خداوند متعال است:
•• «قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ بگو: «چه کسى شما را
از تاريکيهاى خشکى و
دریا رهايى مىبخشد؟ در حالى که او را با حالت
تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مىخوانيد؛ (و مىگوييد:) اگر
از اين (خطرات و ظلمتها) ما را رهايى مىبخشد،
از شکرگزاران خواهيم بود.».
•• «قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ؛ بگو: «خداوند شما را
از اينها، و
از هر مشکل و ناراحتى، نجات مىدهد؛ باز هم شما براى او شريک قرار مىدهيد! (و راه کفر مىپوييد.)».
راغب در
مفردات خود مىگوید: (کرب) به معناى اندوه فراوان و شدید است، (و نجیناه و اهله من الکرب العظیم و ما او و اهل او را
از آن اندوه بزرگ نجات دادیم) و (کربة) و (غمة) به یک معناست، ریشه این
لغت از (کرب الارض) به سکون راء گرفته شده که به معناى زیر و رو کردن زمین است، و چون اندوه نیز دل
انسان را زیر و رو و مشوش مىکند
از این جهت اندوه را نیز کرب گفتهاند، و در مثل مىگویند: (الکراب على البقر: شخم به عهده گاو است)، البته این مثل غیر
از آن مثلى است که مىگویند: (الکلاب على البقر) بعید هم نیست که ریشه این لغت (کربت الشمس: آفتاب نزدیک غروب شد) بوده باشد و اینکه مىگویند: (اناء کربان) به معناى ظرفى است که نزدیک پر شدن باشد و (کربان) مانند (قربان) به معناى نزدیکى است و یا اینکه
از (کرب) به فتحه کاف و راء است و به معناى گره ضخیم و محکمى است که در ریسمان دلو مىزنند و مىگویند: اکربت الدلو یعنى گره زدم دلو را و اندوه را
از این جهت کربمىگویند که خود عقده و گرهى است در
قلب.
در این
آیه (کل کرب: هر اندوهى) به ظلمات بر و بحر اضافه شده تا شامل همه مردم و همه ناملایمات بشود، چون هیچ انسانى نیست که در طول زندگیش به اندوهى برخورد نکند. پس تمام افراد بشر روزى را دارند که در آن
روز به در خانه
خدا التماس نموده و
از خدا رفع
گرفتاری خود را بخواهند، چه آنان که علنا اظهار
حاجت مىکنند، و چه آنان که به روى نیاورده و به ظاهر خود را بىنیاز
از خدا مىدانند.
پس خلاصه معناى آیه این شد که شما همواره در شدایدى که در ظلمات دریا و خشکى با آن مواجه مىشوید و همچنین در سایر شداید وقتى دستتان
از اسباب ظاهرى بریده مى شود و دیگر راه به جایى نمىبرید، به
فطرت انسانیتى که دارید مىبینید که تنها خداى سبحان پروردگار شماست، و پروردگار دیگرى جز او نیست، و جزم پیدا مىکنید به اینکه پرستش غیر خدا
ظلم و
گناه است، به شهادت اینکه شما تنها در شداید او را مىخوانید، و به او وعده مىدهید که اگر نجات یافتید
از آن پس او را
شکرگزاری نموده و دیگر به او
کفر نمىورزید. لیکن بعد
از نجات یافتن، باز عهد خود را شکسته و به وعدهاى که داده بودید وفا نکرده باز به کفر سابقتان برمىگردید. پس در این دو آیه
احتجاج شده است بر
مشرکین، و توبیخ آنان است بر عهدشکنى.
•• «هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ او کسى است که شما را در خشکى و
دریا سير مىدهد؛ زمانى که در کشتى قرار مىگيريد، و بادهاى موافق آنان را (بهسوى مقصد) حرکت ميدهد و خوشحال مىشوند، ناگهان طوفان شديدى مىوزد؛ و امواج
از هر سو به سراغ آنها مىآيد؛ و گمان مىکنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام،
خدا را
از روى
اخلاص مىخوانند که: «اگر ما را
از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً
از سپاسگزاران خواهيم بود!».
•• «فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ اما هنگامى که خدا آنها را رهايى بخشيد، (باز) به ناحق، در
زمین ستم ميکنند. اى مردم! ستمهاى شما، به
زیان خود شماست!
از زندگى دنيا بهره (ميبريد)، سپس بازگشت شما بهسوى ماست؛ و ما، شما را به آنچه
عمل ميکرديد، خبر ميدهيم!».
کلمه (بغى) در اصل به معناى طلب کردن است، و بیشتر در مورد ظلم استعمال مىشود؛ چون ظلم،
طلب کردن
حق دیگران
از راه تعدى بر آنان است، که البته در اینگونه موارد حتما قید (بغیر الحق) را بعد
از کلمه (بغى) مىآورند، و اگر این کلمه در اصل به معناى ظلم میبود آوردن این قید بیهوده و زائد بود؛ چون ظلم همیشه به غیر حق هست و احتیاج به آوردن این قید نیست.
جمله مورد بحث تتمه آیه سابق است، و مجموع آن آیه و این جمله یعنى
از (هو الذى یسیرکم فى البر و البحر) تا جمله (بغیر الحق) به منزله شاهد و مثال است براى مطلب کلى و عمومى قبل که میفرمود: (و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم ...). و یا مثال است بر خصوص جمله ((قل اللّه اسرع مکرا)، و به هر حال جمله بعدى که مىفرماید: (یا ایها الناس انما بغیکم على انفسکم ...) جملهاى است که تمامیت غرض
از کلام در آیه سابق متوقف بر آن است، هر چند که
کلام رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) نباشد - دقت بفرمایید.
دلهره در دل دشمن، سبب شکست آنان میشود:
•• «وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا؛ و خداوند گروهى
از اهل کتاب (= يهود) را که
از آنان (= مشرکان عرب) حمايت کردند
از قلعههاى محکمشان پايين کشيد و در دلهايشان رعب افکند؛ (و کارشان به جايى رسيد که) گروهى را به قتل مىرسانديد و گروهى را اسير مىکرديد!».
•• «وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا؛ گفت: «و اين تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازهاى بر تو فرو مىريزد!».
ایجاد دلهره در دل
یهودیان بنینضیر، زمینهساز شکست آنان و پیروزی مؤمنان شد:
•• «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ؛ او کسى است که
کافران اهل کتاب را در نخستين برخورد (با مسلمانان)
از خانههايشان بيرون راند! گمان نمىکرديد آنان خارج شوند، و خودشان نيز گمان مىکردند که دِژهاى محکمشان آنها را
از عذاب الهى مانع مىشود؛ اما خداوند
از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد و در دلهايشان ترس و وحشت افکند، بهگونهاى که خانههاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مىکردند؛ پس
عبرت بگيريد اى صاحبان چشم!».
بر اثر
اضطرابی که
از وقوع
زلزله در آستانه
قیامت ایجاد میشود،
جنین هر بارداری سقط میشود:
•• «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ؛ اى مردم!
از (عذاب) پروردگارتان بترسيد، که زلزله
رستاخیز امر عظيمى است!».
خطاب (یا ایها الناس)، دلیل روشنى است بر اینکه هیچگونه تفاوت و تبعیضى
از نظر نژاد و
زبان و اعصار و قرون و مکانها و مناطق جغرافیایى و طوائف و قبائل در آن نیست، و
مؤمن و
کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و
زن امروز و آینده همه در آن شریکند.
جمله (اتقوا ربکم) عصاره تمام برنامههاى سعادتبخش است؛ چراکه
از یکسو (
توحید) را بیان مىکند (ربکم) و
از سوى دیگر
تقوا را و به این ترتیب برنامههاى عقیدتى و عملى در آن
جمع است.
و با
ذکر جمله (ان زلزلة الساعة شى ء عظیم) حقیقتى را که در بسیارى
از آیات قرآن آمده است به طور سربسته بازگو مىکند، و آن اینکه رستاخیز با یک
انقلاب و تحول شدید در سازمان عالم هستى بر پا مىگردد: کوهها
از جا کنده مىشوند، دریاها به هم مىریزند،
زمین و آسمان در هم کوبیده مىشوند، و جهانى نو با زندگانى نو آغاز مىگردد، مردم در آستانه
قیامت در وحشت عظیمى فرو مىروند، و سر
از پا نمىشناسند.
•• «يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌا؛ روزى که آن را مىبينيد، (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرا مىگيرد که) هر
مادر شيردهى، کودک شيرخوارش را فراموش مىکند؛ و هر باردارى جنين خود را بر زمين مىنهد؛ و مردم را مست مىبينى، در حالى که مست نيستند؛ ولى عذاب خدا شديد است!».
این آیات ممکن است اشاره به پایان
جهان که مقدمه رستاخیز است باشد. در این صورت
زنان باردار، یا کودکان شیرخوار مفهوم اصلى خود را خواهد داشت، ولى این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به زلزله روز قیامت باشد (به قرینه جمله لکن عذاب الله شدید) در این صورت ذکر جملههاى فوق جنبه مثال پیدا مىکند؛ یعنى آنقدر، صحنه وحشتناک است که اگر زنان باردارى وجود داشته باشند همگى سقط جنین مىکنند، و اگر کودکان شیرخوارى باشند
مادرها آنها را بهکلى فراموش خواهند کرد.
مىدانیم معمولا در ادبیات
عرب از زنى که کودک خود را شیر مىدهد، تعبیر به مرضع مىکنند؛ ولى همانگونه که جمعى
از مفسران و بعضى
از ارباب
لغت نوشتهاند، گاه این کلمه به صورت مؤنث (مرضعه ) آورده مىشود تا اشارهاى باشد به همان لحظه شیر دادن، و به تعبیر دیگر مرضع به زنى مىگویند که مىتواند بچه خود را شیر دهد؛ اما مرضعه مخصوص زنى است که پستان خود را به دهان کودک شیرخوارش نهاده و در حال شیر دادن است!.
بنابراین تعبیر فوق در آیه نکته خاصى دارد؛ زیرا مىگوید: شدت وحشت زلزله رستاخیز آنقدر زیاد است که حتى اگر
مادر پستان در دهان کودک شیر خوارش داشته باشد، چنان متوحش مىگردد که بىاختیار، پستان
از دهانش بیرون کشیده، فراموشش مىکند!
جمله (ترى الناس سکارى) (مردم را به صورت مستان مىبینى)
اشاره به این است که پیامبر اسلام (صلىاللّهعلیهوآلهوسلّم) که مخاطب به این جمله مىباشد (و احتمالا
مؤمنان بسیار قوى الایمان که قدم جاى قدمهاى او نهادهاند)
از این وحشت عظیم در اماناند؛ زیرا مىگوید مردم را به این حالت مىبینى، یعنى خودت چنین نیستى.
اضطراب منافقان سبب میشود آنها در زمانهای بحرانی به مخفیگاهها فرار کنند:
•• «وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ؛ آنها به
خدا سوگند مىخورند که
از شما هستند؛ در حالى که
از شما نيستند؛ ولى آنها گروهى هستند که مىترسند (و به خاطر ترس
از فاش شدن اسرارشان
دروغ مىگويند)!».
کلمه (فرق) به معناى دلهره
از ضررى است که احتمال آن مىرود.
«فرق»، مصدر «يفرقون» به معناى پراكندگى
قلب به سبب
ترس است.
•• «لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ؛ اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند، بهسوى آن حرکت مىکنند، و با سرعت و شتاب فرار مىکنند.».
کلمه (ملجا) به معناى آن نقطهاى است که آدمى بدان پناهنده و متحصن مىشود.
کلمه (مغار) به معناى محلى است که
انسان در آن فرو رفته، خود را
از دیدگان پوشیده و پنهان مىسازد، و نیز به معناى غارى است که در کوه مىباشد.
کلمه (مدخل)
از باب افتعال به معناى کوره راهى است که به زحمت بتوان درون آن شد.
کلمه (جماح) رد شدن و عبور کردن عابر است به سرعت، و بدون توجه به راست و چپ خود و بدون اینکه چیزى او را
از حرکت باز بدارد؛ و معناى
آیه روشن است.
دلهره مجاهدان
جنگ حنین، سبب فرار و پشت کردن آنان به دشمن میشود:
•• «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ؛ خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى کرد (و بر دشمن پيروز شديد)؛ و در روز حنين (نيز يارى نمود)؛ در آن هنگام که فزونى جمعيتتان شما را مغرور ساخت، ولى (اين فزونى
جمعیت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نموديد!».
•• «ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ؛ سپس
خداوند «سکينه» خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل کرد؛ و لشکرهايى فرستاد که شما نمىديديد؛ و کافران را
مجازات کرد؛ و اين است جزاى کافران!».
و اما اینکه بهعنوان شاهد گفتار خود گفت: (
اضطراب، منحصر در
مسلمانان نبود، بلکه رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) هم مضطرب گردید) و بر این معنا استدلال کرد به جمله (ثم انزل الله سکینته على رسوله و على المومنین) چون
از کلمه (ثم) برمىآید که نزول سکینت بعد
از عقبنشینى بوده، و لازمه این بعدیت زمانى این است که آن حضرت هم مضطرب شده باشد، هر چند
اضطراب آنجناب
از باب اندوه و تأسف بوده، چون در حق او تصور نمىشود که ترس، ثبات و شجاعتش را متزلزل کند.
باید دید این اندوه و تاسفى که وى براى آن حضرت
تصور کرده تأسف بر چه بوده؟ اگر تاسف بر این بوده که چرا خداوند مسلمانان را بخاطر عجبشان به چنین
فتنه و گرفتارى مبتلا نمود، و خلاصه اگر تاسفى بوده که خدا آن را دوست نمىداشته، این با مقام مقدس آن حضرت نمىسازد؛ چون خداى تعالى با فرستادن کتاب بهسوى او، و تعلیمش
از علم خود او را مؤدب و
تربیت کرده، و دربارهاش امثال آیه (لیس لک من الامر شى ء) و (سنقرئک فلا تنسى) را نازل کرده است.
بر اثر نگرانی شدید حاصل
از وقوع زلزله در آستانه قیامت، همه چیز، حتی بچههای شیرخوار
از طرف مادرانشان رها میشوند:
•• «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ؛ اى مردم!
از (عذاب) پروردگارتان بترسيد، که
زلزله رستاخيز امر عظيمى است!».
•• «يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌا؛ روزى که آن را مىبينيد، (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرا مىگيرد که) هر
مادر شيردهى، کودک شيرخوارش را فراموش مىکند؛ و هر باردارى جنين خود را بر زمين مىنهد؛ و مردم را مست مىبينى، در حالى که مست نيستند؛ ولى عذاب خدا شديد است!».
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله « آثار اضطراب».