کتبیشدن حدیث غدیر توسط پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
روز غدیرخم طبق دستور
خداوند،
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به خلافت بعد از خود معرفی فرمودند. اما پیامبر جدای از اعلان رسمی ولایت حضرت علی (علیهالسّلام) در
غدیر و...، اقدام به ثبت کَتبی آن هم نموده و در کتب حدیثی و تاریخی به ثبت رسیده است.
عدهای شبهه میکنند که چرا
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بجای سخنرانی در
غدیر، بر
ولایت امام علی (علیهالسّلام) به صورت کتبی تاکید نکردند تا بتوان بعداً بر آن استناد کرد؟
در جواب به این سوال به چند مطلب میتوان اشاره کرد:
ایشان ولایت حضرت علی و دیگر
ائمه (علیهمالسّلام) را مکتوب هم کردهاند: حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جدای از اعلان رسمی ولایت حضرت علی (علیهالسّلام) در غدیر و...، اقدام به ثبت کَتبی آن هم نموده و در کتب حدیثی و تاریخی به ثبت رسیده است.
هم
واقعه غدیر در تاریخ به عنوان مکتوب ثبت شده و هم افرادی در مورد آن
شعر سروده و آن را در شعر ماندگار کردهاند بلکه در مورد
امامت ائمه (علیهمالسّلام) از طرف
خداوند متعال لوحی بر پیامبر گرامی او نازل شده است.
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب
کمال الدین نقل میکند:
حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ اِسْحَاقَ الطَّالَقَانِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا
الْحَسَنُ بْنُ اِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو عَمْرٍو سَعِیدُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ مُحَمَّدٍ السُّلَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدِ
بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ
بْنُ اَبِی عَمْرٍو عَنْ صَدَقَةَ
بْنِ اَبِی مُوسَی عَنْ اَبِی نَضْرَةَ قَالَ لَمَّا احْتُضِرَ اَبُو جَعْفَرٍ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ ع عِنْدَ الْوَفَاةِ دَعَا بِابْنِهِ الصَّادِقِ ع فَعَهِدَ اِلَیْهِ عَهْداً فَقَالَ لَهُ اَخُوهُ زَیْدُ
بْنُ عَلِیِّ
بْنِ الْحُسَیْنِ لَوِ امْتَثَلْتَ فِیَّ تِمْثَالَ
الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع لَرَجَوْتُ اَنْ لَا تَکُونَ اَتَیْتَ مُنْکَراً فَقَالَ یَا اَبَا
الْحَسَنِ اِنَّ الْاَمَانَاتِ لَیْسَتْ بِالتِّمْثَالِ وَ لَا الْعُهُودَ بِالرُّسُومِ وَ اِنَّمَا هِیَ اُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ثُمَّ دَعَا بِجَابِرِ
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ حَدِّثْنَا بِمَا عَایَنْتَ فِی الصَّحِیفَةِ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ نَعَمْ یَا اَبَا جَعْفَرٍ دَخَلْتُ عَلَی مَوْلَاتِی فَاطِمَةَ ع لِاُهَنِّئَهَا بِمَوْلُودِ
الْحَسَنِ ع فَاِذَا هِیَ بِصَحِیفَةٍ بِیَدِهَا مِنْ دُرَّةٍ بَیْضَاءَ فَقُلْتُ یَا سَیِّدَةَ النِّسْوَانِ مَا هَذِهِ الصَّحِیفَةُ الَّتِی اَرَاهَا مَعَکِ قَالَتْ فِیهَا اَسْمَاءُ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِی فَقُلْتُ لَهَا نَاوِلِینِی لِاَنْظُرَ فِیهَا قَالَتْ یَا جَابِرُ لَوْ لَا النَّهْیُ لَکُنْتُ اَفْعَلُ لَکِنَّهُ نُهِیَ اَنْ یَمَسَّهَا اِلَّا نَبِیٌّ اَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ اَوْ اَهْلُ بَیْتِ نَبِیٍّ وَ لَکِنَّهُ مَاْذُونٌ لَکَ اَنْ تَنْظُرَ اِلَی بَاطِنِهَا مِنْ ظَاهِرِهَا قَالَ جَابِرٌ فَقَرَاْتُ فَاِذَا فِیهَا اَبُو
الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُصْطَفَی اُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ اَبُو
الْحَسَنِ عَلِیُّ
بْنُ اَبِی طَالِبٍ الْمُرْتَضَی اُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدِ
بْنِ هَاشِمِ
بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ اَبُو
مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَرُّ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ
بْنُ عَلِیٍّ التَّقِیُّ اُمُّهُمَا فَاطِمَةُ بِنْتُ
مُحَمَّدٍ صاَبُو
مُحَمَّدٍ عَلِیُّ
بْنُ الْحُسَیْنِ الْعَدْلُ اُمُّهُ شَهْرَبَانُویَهْ بِنْتُ یَزْدَجَرْدَ
بْنِ شَاهَنْشَاهَ اَبُو جَعْفَرٍ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ اُمُّهُ اُمُّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتُ
الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ اُمُّهُ اُمُّ فَرْوَةَ بِنْتُ
الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی بَکْرٍ اَبُو اِبْرَاهِیمَ مُوسَی
بْنُ جَعْفَرٍ الثِّقَةُ اُمُّهُ جَارِیَةٌ اسْمُهَا
حَمِیدَةُ اَبُو
الْحَسَنِ عَلِیُّ
بْنُ مُوسَی الرِّضَا اُمُّهُ جَارِیَةٌ اسْمُهَا نَجْمَةُ اَبُو جَعْفَرٍ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الزَّکِیُّ اُمُّهُ جَارِیَةٌ اسْمُهَا خَیْزُرَانُ اَبُو
الْحَسَنِ عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ الْاَمِینُ اُمُّهُ جَارِیَةٌ اسْمُهَا سَوْسَنُ اَبُو
مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الرَّفِیقُ اُمُّهُ جَارِیَةٌ اسْمُهَا سُمَانَةُ وَ تُکَنَّی بِاُمِّ
الْحَسَنِ اَبُو
الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ الْقَائِمُ اُمُّهُ جَارِیَةٌ اسْمُهَا نَرْجِسُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِین
ابونضره گوید: وقتی
امام باقر (علیهالسّلام) محتضر شد فرزندش
امام صادق (علیهالسّلام) را خواند و بدو وصیّتی کرد، آنگاه برادرش
زید بن علیّ بن حسین به او گفت: اگر تمثال
حسن و
حسین را درباره خودت و من تصویر میکردی امیدوار بودم که منکری را مرتکب نشوی، امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: ای ابوالحسن! امانات به تمثال نیست و عهد و پیمانها به تصویر و تمثیل نیست، بلکه آنها اموری هستند که بر حجّتهای الهی سبقت دارد، سپس
جابر بن عبداللّه را خواند و به او فرمود: ای جابر! آنچه را که در آن صحیفه دیدی برای ما بازگو، جابر گفت: ای ابا جعفر! به روی چشم، بر مولای خود
فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) وارد شدم تا ولادت
حسین (علیهالسّلام) را تهنیت گویم که بناگاه صحیفهای در دست آن حضرت دیدم که از درّه بیضا بود، گفتم: ای سرور زنان! این صحیفهای که در دست شما میبینم چیست؟ فرمود:
اسامی ائمّه از فرزندان من در آن است، گفتم: آن را به من بدهید تا در آن بنگرم، فرمود: ای جابر! اگر منهی نبود چنین میکردم، ولی نهی شده است که جز پیامبر و یا وصیّ پیامبر و یا
اهل بیت پیامبر به آن دست بزند، ولی به تو اجازه داده میشود که از رویش آن را بنگری و بدانی.
جابر گوید: آن را خواندم و در آن نوشته بود:
ابوالقاسم
محمّد بن عبد اللَّه المصطفی، مادرش
آمنه بنت وهب؛ ابوالحسن علیّ
بن ابیطالب المرتضی، مادرش
فاطمه بنت اسد بن هاشم
بن عبدمناف؛
ابومحمّد حسن بن علیّ البرّ و ابوعبداللَّه
حسین بن علیّ التّقی و مادر هر دو فاطمه بنت
محمّد صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم؛
ابومحمّد علیّ
بن حسین عدل و مادرش
شهربانو دختر
یزدگرد بن شاهنشاه؛ ابوجعفر
محمّد بن علیّ الباقر، مادرش امّ عبداللَّه بنت
حسن بن علیّ
بن ابیطالب؛ ابوعبداللَّه جعفر
بن محمّد الصّادق، مادرش
امّ فروه بنت
قاسم بن محمّد بن ابیبکر. ابو ابراهیم موسی
بن جعفر الثّقه مادرش جاریهای به نام
حمیده. ابوالحسن
علیّ بن موسی الرّضا مادرش جاریهای به نام
نجمه. ابوجعفر
محمّد بن علیّ الزّکی مادرش جاریهای به نام
خیزران. ابوالحسن
علیّ بن محمّد الامین مادرش جاریهای به نام
سوسن.
ابومحمّد حسن بن علیّ الرّفیق مادرش جاریهای به نام
سمانه و کنیهاش امّ
الحسن. ابوالقاسم
محمّد بن حسن القائم و او حجّت خدا بر خلقش میباشد مادرش جاریهای بنام
نرگس، صلواتاللَّهعلیهماجمعین.
همچنانکه در محاکم به مکتوبات استناد میشود افراد هم به عنوان شاهد مورد استناد قرار گرفته میشوند اگر برای واقعهای که اتفاق میافتد نتوان به سخن هفتاد روز قبل
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استناد کرد آنهم سخنی که اکثر قریب به اتفاق مردم شنیدهاند چگونه بتوان به نوشته ایشان استناد کرد.
مخالفانی که در دوران حکومت خود ثابت کردند که به راحتی حدیث درست میکنند و آن را در مقابل سخن دختر رسول خدا قرار داده و او را از حقش منع میکنند یا کسانی که سند
فدک را از دست دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرفته و پاره میکند
در
سیره حلبیه چنین آمده است: و فی کلام سبط ابن الجوزی رحمه الله انه رضی الله تعالی عنه کتب لها بفدک ودخل علیه عمررضی الله تعالی عنه فقال ما هذا فقال کتاب کتبته فاطمه بمیراثها من ابیها فقال مماذا تنفق علی المسلمین وقد حار بتک العرب کما تری ثم اخذ عمر الکتاب فشقه
در کلام
سبط بن جوزی آمده است که
ابوبکر برای فاطمه کتابی نوشت
عمر بر او داخل شد و گفت این چیست؟ گفت: کتابی است که برای فاطمه در مورد میراثش از پدرش نوشتهام گفت: از چه برای مردم انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته است سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد.
بسیاری از اینگونه مکتوبات در تاریخ به جهت صد سال
منع حدیث و کتاب سوزیها و دشمنی خلفای حاکمه در طول تاریخ و... به دست ما نرسیده است.
سیاست حکومت
عمر بن خطاب منع نقل احادیث پیامبر اکرم و روی آوردن به آن بود، و کسانی را که با این روش و سیاست مخالفت میکردند، زندان و شلاق و تعزیر میکرد. چنانچه در مورد
ابوذر و
ابوالدرداء ابومسعود انصاری و دیگران انجام داد.
ذهبی میگوید: کان عمر رضی الله عنه یقول اقلوا الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وسلم وزجر غیر واحد من الصحابة عن بث الحدیث وهذا مذهب لعمر ولغیره
عمر چنین بود، او میگفت: از پیامبر کمتر حدیث نقل کنید و چندین
صحابی پیامبر را نسبت به نشر احادیث توبیخ کرد. آری این شیوه و مذهب و ایده عمر و غیر عمر بود.
قرظه بن کعب انصاری میگوید: اردنا الکوفة فشیعنا عمر الی صرار فتوضا فغسل مرتین وقال تدرون لم شیعتکم فقلنا نعم نحن اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال انکم تاتون اهل قریة لهم دوی بالقرآن کدوی النحل فلا تصدوهم بالاحادیث فتشغلوهم جردوا القرآن واقلوا الروایة عن رسول الله صلی الله علیه وسلم امضوا وانا شریککم
هنگامیکه قصد عزیمت به
کوفه را کردیم، عمر
بن الخطاب تا منطقه «صرار» به بدرقه ما آمده و گفت: میدانید چرا شما را بدرقه کردم؟ گفتیم: لابد بخاطر اینکه ما از صحابه رسول اللّه (صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم) هستیم؟ گفت: شما وارد آبادی و روستایی میشوید که
قرآن میخوانند، مبادا آنان را با خواندن و قرائت احادیث پیامبر از خواندن قرآن بازدارید! تا میتوانید از پیامبر حدیث کم نقل کنید.
مگر آنها از قرآنی که
حضرت علی (علیهالسّلام) نوشته بودند چگونه استقبال کردند؟
در کتاب اینگونه کافی آمده است:
عَنْ سَالِمِ
بْنِ سَلَمَةَ قَالَ: قَرَاَ رَجُلٌ عَلَی اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اَنَا اَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلَی مَا یَقْرَاُهَا النَّاسُ فَقَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَاْ کَمَا یَقْرَاُ النَّاسُ حَتَّی یَقُومَ الْقَائِمُ ع فَاِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع قَرَاَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی حَدِّهِ وَ اَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِی کَتَبَهُ عَلِیٌّ ع وَ قَالَ اَخْرَجَهُ عَلِیٌّ ع اِلَی النَّاسِ حِینَ فَرَغَ مِنْهُ وَ کَتَبَهُ فَقَالَ لَهُمْ هَذَا کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَمَا اَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَی
مُحَمَّدٍ صوَ قَدْ جَمَعْتُهُ مِنَ اللَّوْحَیْنِ فَقَالُوا هُوَ ذَا عِنْدَنَا مُصْحَفٌ جَامِعٌ فِیهِ الْقُرْآنُ لَا حَاجَةَ لَنَا فِیهِ فَقَالَ اَمَا وَ اللَّهِ مَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا اَبَداً اِنَّمَا کَانَ عَلَیَّ اَنْ اُخْبِرَکُمْ حِینَ جَمَعْتُهُ لِتَقْرَءُوهُ.
از
سالم بن سلمه، گوید: مردی برای امام صادق (علیهالسّلام) چند کلمه از قرآن خواند که من گوش میکردم و نبود به روشی که مردم میخوانند، امام صادق (علیهالسّلام) به او فرمود: از این قرائت خودداری کن و چنان قرائت کن که مردم امروزه قرائت میکنند تا امام قائم (علیهالسّلام) ظهور کند و هرگاه امام قائم (علیهالسّلام) ظهور کرد، کتاب خدا (عزّوجلّ) را بر حدّ و قرار خود میخواند و آن مصحفی را که علی (علیهالسّلام) نوشته بود بیرون آورد و فرمود: علی (علیهالسّلام) این مصحف را برای مردم بیرون آورد هنگامی که از آن فراغت یافت و آن را نوشت و به آنها فرمود: این است کتاب خدا (عزّوجلّ) چنانچه آن را نازل کرده است بر
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و من آن را از دو لوح فراهم آوردم، در پاسخ او گفتند: هم اکنون در نزد ما مصحفی است که همه قرآن در آن گرد آمده است و ما نیازی بدان نداریم، پس فرمود: هلا به خدا
سوگند آن را پس از امروز خود نخواهید دید تا هرگز همانا بر من بایست که شما را بدان گزارش دهم هنگامی که فراهمش کردم تا آن را بخوانید.
در ماجرای دوات و قلم رسول گرامی اسلام قصد داشتند چنین کاری بکنند ولی نگذاشتند.
ابنعباس میگوید: در زمان خلافت عمر، روزی رفتم نزد عمر و او به من گفت: آیا فهمیدی که پیامبر (صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم) که در آخرین لحظات زندگی خود وقتی خواست چیزی را بنویسد، چه چیزی را اراده کرده بود؟ گفتم: خیر، شما بگویید. عمر گفت: و لقد اراد فی مرضه ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک، اشفاقا و حیطة علی الاسلام.
میخواست نام علی را به عنوان خلیفه، مکتوب بنویسد و من جلوگیری کردم، به خاطر شفقت و خیرخواهی بر
اسلام و صلاح را در این دیدم.
در چند جا از
صحیح بخاری این قضیه آمده است که: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم وَجَعُهُ قال ائْتُونِی بِکِتَابٍ اَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ قال عُمَرُ اِنَّ النبی صلی الله علیه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّی ولا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ.
در مریضی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایشان فرمودند: کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که بعد از من گمراه نشوید عمر گفت: درد بر او غلبه کرده نزد ما کتاب خداست ما را کافیست اختلاف زیاد شد حضرت فرمود: از نزد من بلند شوید سزاوار نیست نزد من تنازع شود.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «چرا حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) بجای سخنرانی در غدیر، بر ولایت امام علی (علیهالسلام) به صورت کتبی تاکید نکردند تا بتوان بعداً بر آن استناد کرد؟».