پیروان ادیان از نگاه امام خمینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیروان ادیان از نگاه
امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، این است که
کفار، مانند
جهال مسلمانان، برخی قاصرند و آنان اکثریت دارند و برخی مقصر. و تکالیف، از
اصول و
فروع، بین همه مکلفان از
عالم و
جاهل،
قاصر و
مقصر، مشترک است و کفار به سبب اصول و فروع
عقاب می شوند، ولی با اقامه دلیل بر ضد آنان و نه به طور مطلق.
نظر ایشان در تقسیم
کفار به
قاصر و
مقصر در برابر عدمتبعیت از
دین برحق است.
در مورد حقانیت و بطلان
ادیان سه دیدگاه معروف وجود دارد:
۱: دیدگاه
انبیای الهی و
کتابهای آسمانی مبنی بر حقانیت دین خود و بطلان سایر ادیان. این دیدگاه حقانیت سلسلهای از ادیان پیشین را برای عصر خودشان میپذیرد، همچنین ممکن است برای کسانی که به پیروی از آن ادیان ادامه میدهند، امتیازاتی قائل شود، ولی نجات را منحصر به دین خود می داند.
۲: دیدگاه جمع کثیری از
عرفا و
صوفیه مبنی بر حقانیت همه ادیان و این که همه آنها راه نجات هستند. جمعی از متفکران عصر ما به این دیدگاه لباسی نو پوشانده و آن را ترویج کردهاند. برخی هم با اعتقاد جازم به حقانیت دین خود، حقانیت ادیان دیگر را در محدوده مشترکات آنها با دین خویش پذیرفتهاند که بهتر است این گرایش را از شاخههای دیدگاه نخست بدانیم.
۳: دیدگاه ملحدان، شکاکان و دئیستها مبنی بر بطلان همه ادیان به موجب انکار اصل ماورای طبیعت، یا اعتقاد به عدمامکان برقراری ارتباط با آن.
در این مقاله دیدگاه نخست بررسی می شود.
یهودیت،
مسیحیت و
اسلام که «
ادیان ابراهیمی» و «
ادیان وحیانی» (Revealed Religions) نامیده می شوند، یادگار انبیای الهی (علیهمالسّلام) و کتابهای آسمانی هستند. این ادیان از یک سو، حقانیت خود را به ادیان قبلی مستند می کنند و
بشارت ظهور خود را در آنها میجویند و از سوی دیگر، به خاتمیت خود معتقدند و ادیان بعدی را رد می کنند.
یهودیت خود را تحقق وعده
خدای متعال به
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) می داند و مسیحیت با طرح نظریه «جانشینی»، (supersession) خود را وارث آن وعده میداند و می کوشد بشارت به ظهور
حضرت عیسی (علیهالسّلام) و عهد جدید را در عهد عتیق پیدا کند. اسلام نیز به
انبیای بنیاسرائیل و کتابهای آسمانی پیشین توجه دارد و صریحا اعلام می کند که بشارت ظهور
پیامبر عالی قدر اسلام در
تورات و
انجیل یافت می شود.
از سوی دیگر، یهودیت منکر
نسخ است و مسیحیت پس از عهد جدید، منتظر پیمان جدیدتری نیست.
خاتمیت اسلام نیز در
قرآن مجید،
و
احادیث فراوان آمده است و همه
مسلمانان آن را از ضروریات اسلام می دانند. پیروان هر یک از این سه دین به نسخ ادیان قبلی و مجعول بودن ادیان بعدی معتقدند و بر این اساس، نجات را به خود اختصاص می دهند. یهودیت به عنوان یک دین قومی،
تبلیغ ندارد و بیشتر یهودیان برای
صهیونیسم تبلیغ می کنند، نه یهودیت. از سوی دیگر، مسیحیت و اسلام تبلیغ دارند. تبلیغ مسیحی «تبشیر» و تبلیغ اسلامی «دعوت» نامیده می شود.
امام راحل در موردی از بحث
مکاسب محرمه، به حقایق مهمی در باره پیروان ادیان دیگر اشاره می کند که نشان دهنده عمق
اندیشه آن یگانه دوران است. وی در بحث خویش، پیروان ادیان را به عوام و غیرعوام تقسیم می کند و می گوید:
اما عوام آنان، پس ظاهر است که خلاف مذاهبی که دارند، به ذهنشان خطور نمی کند، بلکه آنان، مانند عوام مسلمانان، به صحت
مذهب خویش و بطلان سایر مذاهب قطع دارند. پس همان طور که عوام ما، به سبب تلقین و نشو و نما در محیط اسلام، به صحت مذهب خویش و بطلان سایر مذاهب علم دارند، بدون این که خلاف آن به ذهنشان خطور کند، عوام آنان نیز چنین هستند و این دو گروه از این جهت تفاوتی ندارند. و قاطع در پیروی از قطع خود معذور است و نافرمان و گناهکار نیست و نمیتوان او را به موجب این پیروی
عقاب کرد. (اما عوامهم فظاهر، لعدم انقداح خلاف ما هم علیه من المذاهب فی اذهانهم بل هم قاطعون بصحة مذهبهم و بطلان سایر المذاهب نظیر عوام المسلمین. فکما ان عوامنا عالمون بصحة مذهبهم و بطلان سایر المذاهب من غیر انقداح خلاف فی اذهانهم لاجل التلقین و النشو فی محیط الاسلام، کذلک عوامهم من غیر فرق بینهما من هذه الجهة. و القاطع معذور فی متابعته و لا یکون عاصیاو آثما و لا تصح عقوبته فی متابعته.)
از دیدگاه امام، غیرعوام آنان نیز از نظر تلقینپذیری و جازمشدن به مذاهب باطل خویش با عوام فرقی ندارند، ولی ایشان معذور نیستند؛ شاید به موجب این که تکلیف عالم سنگینتر است و به بیان شیوای
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) «یغفر
للجاهل سبعون ذنبا قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد؛ هفتاد
گناه از
جاهل بخشیده میشود پیش از این که از عالم، یک گناه بخشیده شود.»
وی در باره پیروان غیرعامی ادیان دیگر می گوید: اما غیرعوام آنان، غالبا به واسطه تلقیناتی که از آغاز کودکی و نشو و نمایشان در محیط
کفر وجود داشته است، به مذاهب باطل خویش جازم و معتقد شدهاند، به گونهای که هرگاه چیز مخالفی به آنان برسد، آن را با عقول خویش که از آغاز نشو و نما بر خلاف حق پرورش یافته است، رد می کند. پس عالم یهودی یا مسیحی، مانند عالم مسلمان، ادله دیگران را صحیح نمی داند و بطلان آن ادله برای وی مانند ضروری شده است؛ زیرا مذهب او نزد خودش ضروری است و خلاف آن را احتمال نمی دهد. (و اما غیر عوامهم فالغالب فیهم انه بواسطة التلقینات من اول الطفولیة و النشو فی محیط الکفر صاروا جازمین و معتقدین بمذاهبهم الباطلة بحیث کل ما ورد علی خلافها ردوها بعقولهم المجبولة علی خلاف الحق من بدو نشوهم.فالعالم الیهودی و النصرانی، کالعالم المسلم، لا یری حجة الغیر صحیحة و صار بطلانها کالضروری له، لکون صحة مذهبه ضروریة لدیه لا یحتمل خلافه.)
ولی در عین حال، نباید از
عناد و
تعصب برخی از پیروان ادیان باطل غافل بمانیم.
آری، در میان آنان کسی مقصر است که خلاف مذهب خود را احتمال بدهد و از روی عناد یا تعصب، ادله آن را بررسی نکند، همان طور که در آغاز اسلام، کسانی در میان علمای یهودی و مسیحی چنین بودند.(نعم فیهم من یکون مقصرا لو احتمل خلاف مذهبه و ترک النظر الی حجته عنادا او تعصبا کما کان فی بدو الاسلام فی علماء الیهود و النصاری من کان کذلک.)
حضرت امام در پایان، دیدگاه خود را چنین جمع بندی می کند:
خلاصه این که کفار، مانند
جهال مسلمانان، برخی قاصرند و آنان اکثریت دارند و برخی مقصر. و تکالیف، از
اصول و
فروع، بین همه مکلفان از عالم و
جاهل، قاصر و مقصر، مشترک است و کفار به سبب اصول و فروع عقاب می شوند، ولی با اقامه دلیل بر ضد آنان و نه به طور مطلق. پس همانطور که عقاب مسلمانان به سبب فروع به معنای این نیست که آنان خواه قاصر باشند و خواه مقصر، عقاب می شوند، کفار نیز به حکم
عقل و اصول مذهب
عدل دقیقا چنین وضعی دارند. ((و بالجملة ان الکفار، کجهال المسلمین، منهم قاصر و هم الغالب و منهم مقصر، و التکالیف اصولا و فروعا مشترکة بین جمیع المکلفین عالمهم و جاهلهم، قاصرهم و مقصرهم، و الکفار معاقبون علی الاصول و الفروع، لکن مع قیام الحجة علیهم لا مطلقا. فکما ان کون المسلمین معاقبین علی الفروع لیس معناه انهم معاقبون علیها سواء کانوا قاصرینام مقصرین، کذلک الکفار طابق النعل بالنعل بحکم العقل و اصول العدلیة.)
اگر بتوانیم بگوییم که تغییریافتن عبارت آغازین
رساله توضیح المسائل یعنی «
عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد.» در برخی از چاپهای رساله امام به عبارت «مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد.» به مقتضای این دیدگاه بوده است، ولی در هر صورت باید به این واقعیت توجه داشیم که آن حضرت بسیار دقت می کرد سایر نظریات علمی خود را به فقه سرایت ندهد و به همین دلیل، در هیچ یک از آن
احکام فقهی وی که ممکن بود تحت تاثیر دیدگاه فوق قرار گیرد، مانند مساله
طهارت غیرمسلمان و
احکام اهل ذمه، عدولی از اقوال مشهور دیده نمی شود.
در تایید دیدگاه حضرت امام (رحمةاللهعلیه)، سخنی از
امام محمد غزالی و سخنانی از
علامه شهید مرتضی مطهری (رحمةاللهعلیه) را می آوریم. غزالی می گوید: بیشتر مردم در کودکی ایمان آوردهاند و سبب تصدیقشان تنها تقلید از پدران و معلمان خویش بوده است؛ زیرا به آنان
حسن ظن داشتهاند و خود آنان هم از خودشان بسیار ستایش کرده و دیگران نیز آنان را ستودهاند و از مخالفانشان بسیار بدگویی کرده و در باره انواع بلاهایی که بر کسانی که اعتقادی جز اعتقاد آنان داشتهاند، داستانهایی گفتهاند که فلان یهودی در قبرش به شکل
سگ مسخ شد و فلان رافضی به شکل
خوک در آمد و داستان خوابهایی را نقل کردهاند. چیزهایی از این قبیل،
تنفر از آنها و گرایش به ضد آنها را در نفوس کودکان غرس میکند به گونهای که
شک به طور کلی از قلوب آنان برکنده می شود؛ زیرا آموزش در کودکی مانند نقش روی سنگ است. سپس بر این اعتقادات نشو و نما پیدا میکنند و آن را در نفس خود استوار میسازند و پس از
بلوغ، بر اعتقاد جازم و تصدیق محکم خویش که شکی به آن راه ندارد، باقی می مانند. از این رو، دیده میشود که فرزندان مسیحیان و رافضیان و زردشتیان و مسلمانان همگی جز بر عقاید پدرانشان و اعتقادات باطل یا حق آنان به بلوغ نمیرسند و به گونهای به آن عقاید قطع دارند که اگر ایشان را قطعه قطعه کنند، از آن عقاید دست برنمیدارند در حالی که برای آنها دلیلی واقعی یا ظاهری ندارند. همچنین دیده میشود که غلامان و کنیزان مشرک در حالی
اسیر میشوند که اسلام را نمیشناسند. پس هنگامی که اسیر مسلمانان شدند و مدتی با آنان زندگی کردند و در خود میل به اسلام را یافتند، مثل آنان می شوند و عقیده آنان را می پذیرند و به اخلاق آنان متخلق می شوند. همه اینها فقط به سبب تقلید و سرمشق قراردادن است که در پیروان یافت می شود.
و طبایع، مخصوصا طبایع کودکان و جوانان، بر سرمشق قراردادن سرشته شدهاند. پس از اینجا معلوم میشود که تصدیق جازم بر بحث و ترتیب دادن ادله توقف ندارد. (و اکثر الناس آمنوا فی الصبا و کان سبب تصدیقهم مجرد التقلید للآباء و المعلمین لحسن ظنهم بهم و کثرة ثنائهم علی انفسهم و ثناء غیرهم علیهم و تشدیدهم النکیر بین ایدیهم علی مخالفیهم و حکایات انواع النکال النازل بمن لا یعتقدهم اعتقادهم و قولهم ان فلانا الیهودی فی قبره مسخ کلبا و فلانا الرافضی انقلب خنزیرا او حکایات منامات. و احوال هذا الجنس یغرس فی نفوس الصبیان النفرة عنه و المیل الی ضده حتی ینزع الشک بالکلیة عن قلبه؛ فالتعلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. ثم یقع نشوءه علیه و لا یزال یؤکد ذلک فی نفسه فاذا بلغ استمر علی اعتقاده الجازم و تصدیقه المحکم الذی لا یخالجه فیه ریب. و لذلک تری اولاد النصاری و الروافض و المجوس و المسلمین کلهم لا یبلغون الا علی عقاید آبائهم و اعتقاداتهم فی الباطل و الحق جازمة لو قطعوا اربا اربا لما رجعوا عنها و هم قط لم یسمعوا علیه دلیلا لا حقیقیا و لا رسمیا. و کذا تری العبید و الاماء یسبون من الشرک و لا یعرفون الاسلام فاذا وقعوا فی اسر المسلمین و صحبوهم مدة و راوا میلهم الی الاسلام مالوا معهم و اعتقدوا اعتقادهم و تخلقوا باخلاقهم کل ذلک لمجرد التقلید و التشبیه بالتابعین. و الطباع مجبولة علی التشبیه لا سیما طباع الصبیان و اهل الشباب. فبهذا یعرف ان التصدیق الجازم غیر موقوف علی البحث و تحریر الادلة.)
شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) نیز در فصل نهم
کتاب عدل الهی تحت عنوان «عمل خیر از غیرمسلمان» در بحث پرمخاطرهای می گوید: ما معمولا وقتی میگوییم فلان کس مسلمان است یا مسلمان نیست، نظر به واقعیت مطلب نداریم. از نظر جغرافیایی، کسانی را که در یک منطقه زندگی میکنند و به حکم تقلید و وراثت از پدران و مادران مسلمانند، مسلمان مینامیم و کسانی دیگر را که در شرایط دیگر زیستهاند و به حکم تقلید از پدران و مادران وابسته به دینی دیگر هستند یا اصلا بیدینند، غیرمسلمان می نامیم.
باید دانست این جهت ارزش زیادی ندارد، نه در جنبه مسلمان بودن و نه در جنبه نامسلمان بودن و کافربودن. بسیاری از ماها مسلمان تقلیدی و جغرافیایی هستیم، به این دلیل مسلمان هستیم که پدر و مادرمان مسلمان بودهاند و در منطقهای به
دنیا آمده و بزرگ شدهایم که مردم آن مسلمان بودهاند. آنچه از نظر واقع، با ارزش است، اسلام واقعی است و آن این است که شخص قلبا در مقابل حقیقت تسلیم باشد، در دل را به روی حقیقت گشوده باشد تا آنچه را که حق است، بپذیرد و عمل کند و اسلامی که پذیرفته است، بر اساس تحقیق و کاوش از یک طرف و
تسلیم و بیتعصبی از طرف دیگر باشد.
اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمی سازد، او اهل نجات از
دوزخ است.
وی در پایان بحث دشوار و طولانی خویش، نجات از
عذاب و استحقاق
پاداش عمل نیک را برای اکثریت قاصر غیرمسلمان به شرح زیر قائل می شود:
به نظر
حکمای اسلام از قبیل
بوعلی و
صدرالمتالهین، اکثریت مردمی که به حقیقت اعتراف ندارند، قاصرند نه مقصر؛ چنین اشخاصی اگر خداشناس نباشند، معذب نخواهند بود هر چند به بهشت هم نخواهند رفت و اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملی خالص قربة الی الله انجام دهند، پاداش نیک عمل خویش را خواهند گرفت. تنها کسانی به
شقاوت کشیده می شوند که مقصر باشند نه قاصر.
آن شهید پس از نوشتن عبارت بالا، در یک سخنرانی مربوط به اواخر عمر پربرکت خویش که بعدا تحت عنوان «حق و باطل» تنظیم و منتشر شده است، با تاکید فراوان و از صمیم قلب، مسیحیان و کشیشان مسیحی را متقی و مستحق
بهشت دانسته و گفته است: شما اگر به همین مسیحیت
تحریف شده نگاه کنید و بروید در دهات و شهرها، آیا هر کشیشی را که می بینید، آدم فاسد و کثیفی است؟ والله میان همینها صدی هفتاد هشتادشان مردمی هستند با یک احساس ایمانی و
تقوا و خلوص که به نام
مسیح و
مریم، چقدر راستی و تقوا و پاکی به مردم دادهاند، تقصیری هم ندارند؛ آنها به بهشت می روند، کشیش آنها هم به بهشت می رود. پس حساب روحانیت حاکم فاسد مسیحی و پاپها را باید از اکثریت مبلغین و پیروان مسیح جدا کرد.
«قل اللهم فاطر السماوات والارض عالم الغیب والشهادة انت تحکم بین عبادک فی ما کانوا فیه یختلفون.»
از مجموع آنچه گفته شد، دانستیم که:
۱: هر دینی خود را حق و ادیان دیگر را باطل می داند.
۲: هر دینی نجات را به پیروان خود اختصاص می دهد.
۳: پیروان ادیان باطل نیز به اعتقادات خود یقین پیدا می کنند.
۴: اکثریت پیروان ادیان باطل از فهم دین حق قاصر هستند.
۵: قصور پیروان ادیان باطل را نباید در احکام فقهی مؤثر دانست.
۶: اقلیتی غیرعوام و معاند در مقابل دین حق مقصر هستند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «پیروان ادیان از نگاه امام خمینی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۶.