پوسیدگی استخوان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
استخوانهاى پوسيده، در قیامت به اذن پروردگار آفرينشی تازه مییابند و ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مىشوند.
•• «وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا؛ و گفتند: «آيا هنگامى که ما، استخوانهاى پوسيده و پراکندهاى شديم، دگر بار
آفرینش تازهاى خواهيم يافت؟!».
در
مجمع البیان مىگوید: شکسته و پوسیده هر چیزى را (رفات) مىگویند و این صیغه، یعنى صیغه فعال بیشتر در هر چیزى که شکسته و خرد شده باشد، به کار مىرود، گفته مىشود خطام و دقاق و تراب.
و مبرد مىگوید: هر چیزى که در نهایت نرمى ساییده شده باشد، آن را (رفات) مىگویند.
در این
آیه شریفه همان مطالب قبلى دنبال شده و مسئله میدن و نداشتن درک
مشرکین تعقیب گردیده است که تحقق
معاد را با اینکه از اهم معارف قرآنى است
انکار مىکردند. آرى مسئله معاد واضحترین مطلبى است که از راه
وحی و هم از راه
عقل بر آن
استدلال شده است، حتى خداى تعالى آن را در
کلام خود چنین وصف کرده که (لاریب فیه - جاى شک در آن نیست) و این منکرین هم غیر از بعید شمردن مساءله معاد، هیچگونه دلیلى بر انکار خود وبر نبودن معاد در دست ندارند.
و بزرگترین چیزى که این
استبعاد را در دلهایشان جلوه داده، این پندار است که
مرگ یعنى نابودى، و بعید است چیزى بعد از نابودى دوباره موجود شود؛ همچنانکه گفتهاند (ء اذا کنّا عظاما ورفاتا) آیا بعد از مرگ و
فساد بدنهایمان که هیچ اثرى از آن نمانده دوباره از نو
خلق مىشویم و بهصورت انسانهایى که بودیم درمىآییم؟ چه برگشتن دورى.
خدای سبحان این استبعادشان را رد نموده و آن را با قدرت مطلقه خود و به رخ کشیدن
خلقت نخست، جواب داده که به زودى خواهد آمد.
«رفاتاً» به معناى شكسته شدن و پراكنده شدن است،
و لازمه آن، پوسيدگى است.
•• «ذَلِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا وَقَالُواْ أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا؛ اين کيفر آنهاست، بهخاطر اينکه نسبت به
آیات ما
کافر شدند و گفتند: «آيا هنگامى که ما استخوانهاى پوسيده و خاکهاى پراکندهاى شديم، بار ديگر آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟!».
رفات چنانکه راغب در مفردات میگوید: به معنى قطعاتى از کاه است که نمىشکند و پراکنده میشود، ناگفته پیداست که
انسان در زیر خاک نخست تبدیل به استخوانهاى پوسیده میشود، سپس تبدیل به
خاک میگردد و این ذرات خاک نیز از هم متلاشى و پراکنده مىشوند.
آیات فوق از روشنترین آیات مربوط به اثبات
معاد جسمانی است؛ زیرا
تعجب مشرکان از این بود که چگونه ممکن است
خداوند استخوانهاى پوسیده و خاک شده را بار دیگر به لباس حیات و
زندگی بیاراید، پاسخ قرآن نیز در همین رابطه است میگوید: خداوندى که آسمانها و زمین را آفرید، چنین قدرتى را دارد که اجزاى پراکنده انسان را جمعآورى کرده،
حیات نوین ببخشد.
معلوم نیست با این آیات روشن، و آیات فراوان دیگرى همانند آن، چگونه بعضى دعوى
اسلام دارند، در عین حال
معاد را منحصرا روحانى میدانند؟! ضمنا استدلال به عمومیت
قدرت خداوند در اثبات مساله معاد یکى از دلایلى است که قرآن کرارا روى آن تکیه کرده است؛ از جمله در آخر
سوره یس که چند دلیل براى اثبات معاد جسمانى بیان شده یکى از آنها همین مساله عمومیت
قدرت خداست.
•• «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ؛ و براى ما مثالى زد و
آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى اين استخوانها را زنده مىکند؛ در حالى که پوسيده است؟!».
منظور از ضرب المثل در اینجا ضرب المثل عادى و
تشبیه و
کنایه نیست؛ بلکه منظور بیان استدلال و
ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است.
آرى او (ابى بن خلف، یا امیة بن خلف، یا عاص بن وائل) در بیابان قطعه استخوان پوسیدهاى را پیدا میکند، و استخوانى که معلوم نبود از چه کسى است؟
آیا به مرگ طبیعى مرده؟ یا در یکى از جنگهاى عصر جاهلى به طرز فجیعى کشته شده؟ یا بر اثر گرسنگى جان داده؟ به هر صورت
فکر میکرد دلیل دندانشکنى براى نفى معاد پیدا کرده است، با
خشم توأم با خوشحالى قطعه استخوان را برداشته، مىگوید: لا خصمن محمدا (من با همین دلیل به خصومت با
محمد برمیخیزم) آنچنانکه نتواند جوابى دهد!
با عجله به سراغ پیامبر
اسلام ـ صلياللهعليهوآله ـ آمد و فریاد زد بگو ببینم چه کسى قدرت دارد بر این
استخوان پوسیده لباس
حیات بپوشاند؟ و سپس قسمتى از استخوان را نرم کرد و روى
زمین پاشید، و فکر میکرد
پیامبر اسلام ـ صلياللهعليهوآله ـ هیچ پاسخى در برابر این منطق نخواهد داشت.
جالب اینکه
قرآن مجید با جمله کوتاه (و نسى خلقه) تمام پاسخ او را داده است؛ هرچند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلایل افزونتر نیز ذکر کرده.
مىگوید: اگر
آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلالى واهى و سستى دست نمیزدى، اى
انسان فراموشکار! به عقب باز گرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازهاى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال
مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از
جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى، از
عالم حیوان نیز مردى انسان شدى، اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق
نسیان زدى حال میپرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مىکند؟!
«رميم» به استخوان پوسيده گفته مىشود.
•• «أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً؛ آيا هنگامى که استخوانهاى پوسيدهاى شديم (ممکن است زنده شويم)؟!».
این جمله تکرار همان
استفهام و تأکید آن است، وقتى زنده شدن بعد از مرگ عجیب باشد، با پوسیده شدن استخوانها و تفرق اجزاء عجیبتر است، و کلمه (نخر) - به دو فتحه - به معناى پوسیده شدن و متلاشى گشتن است، گفته مىشود: (نحر العظم - ینخر - نخرا) و اسم فاعل آن، هم ناخر مىآید و هم نخر.
•• «فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ؛ ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مىگردند!».
کلمه (اذا) فجائیه است؛ یعنى معناى (ناگاه و ناگهان) را مىدهد، و کلمه (ساهره) به معناى زمین هموار، و یا زمین خالى از گیاه است.
و این دو آیه (۱۳ و ۱۴) در مقام جواب از استبعادى است که از جمله (ءانا لمردودون ...) نسبت به قیامت استفاده مىشود، و معناى آن این است که براى ما دشوار نیست که ایشان را بعد از مردن زنده کنیم، و دوباره به
زندگی برگردانیم، براى اینکه برگشتن آنان - و یا به قول آن
مفسر دیگر نفخه دوم - بیش از (زجره واحده) موونه ندارد، به محضى که آن زجره محقق شود، ناگهان همه زنده گشته و روى زمینى تخت و یا بى آب و علف قرار خواهند گرفت، با اینکه لحظه قبل از آن مرده و در شکم زمین بودند.
«نخره» در لغت به معناى پوسيده است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۱۷، برگرفته از مقاله «پوسیدگی استخوان».