پا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اندامی در بدن
مهره داران که بدن هنگام ایستادن و
حرکت بر آن تکیه دارد.
پا در
انسان از بیخ ران تا سر پنجه و شامل
ران ،
زانو ،
ساق و
قدم است
که به وسیله چندین
استخوان ،
ماهیچه و
عصب ، به انسان، امکان حرکت میدهد.
در چارپایان هر ۴ اندام زیرین آنها پا نامیده میشود. پاها در برخی گونهها متناسب با شرایط زیستی، در جهت پرواز،
شنا ، حفر زمین،
دویدن و
پریدن دگرگون شده است.
معادلهای عربی پا و تواناییهای آن مانند ایستادن، راه رفتن و دویدن در آیات فراوانی یاد شده است.
از ران تا قدم را در عربی «رِجْل» گویند
و «ساق» و «قَدَم» هریک نام بخشهایی
از آن است.
برخی واژهپژوهان بر این باورند که «رَجُل» و «رِجْل» هم ریشهاند و کاربرد «رَجُل» در معنای مرد مجازی است.
«رجال» در
قرآن گاه جمع «رَجُل» و گاه جمع «راجِل» به معنای پیاده است.
«ساق»
از زانو تا قدم و
از ریشه «سَوْق» با معنای اصلی راندن است
و
از آن جهت در مورد بخشی
از پا به کار رفته که حرکت و رانش انسان به جلو، با آن صورت میپذیرد.
«قَدَم» نیز در اصل به معنای سابقه و قدمت است، به طوری که پیشگام را مقدم و دنباله رو را متأخر میگویند. کاربرد این لفظ در بخش مماس پا با زمین
از آن روست که قدم همواره متقدم و رو به
پیش است.
جدای
از اینها، واژه «أعْرَج» به معنای «لَنگ» نیز بیانگر عارضهای در پاست. واژهپژوهان این کلمه را
از ریشه عروج به معنای بالاترین حد صعود دانستهاند و
اعرج از آن جهت در معنای «لَنگ» به کار رفته که لنگان راه رفتن، پستی و بلندی در قامت
انسان پدید میآورد.
قرآن در نگاهی کلی تنوع حرکتی جانداران را به عنوان نمودی
از قدرت خداوند بر آفرینش گونه
های متفاوت
از خاستگاهی یکسان شمرده است
:«واللّهُ خَلَقَ کُلَّ دابَّة مِن ماء فَمِنهُم مَن یَمشی عَلی بَطنِهِ ومِنهُم مَن یَمشی عَلی رِجلَینِ و مِنهُم مَن یَمشی عَلی اَربَع...».
در کنار آیات
پیشین که به حکومت خداوند بر
آسمان و
زمین و نشانه
های قدرتش در آسمان اشاره دارد، این آیه با بیان نشانه
های قدرت خداوند در زمین و جانوران آن، دلیل دیگری بر
وحدانیت خداوند ارائه میدهد.
یادکرد پا در دیگر آیات، در ارتباط با سه حوزه
احکام فقهی ، ماجراهای داستانی و دستورهای اخلاقی است. گستره وسیعی
از آیات هم به کارکردهای پیونداری قابلیتهای پا اشاره دارند. برخی استفادهها نیز جنبهکنایی دارد و معنای حقیقی
از آن اراده نشدهاست.
لزوم
مسح پا در
وضو ، جواز خواندن
نماز در حالت ایستاده یا پیاده در برخی شرایط،
واجب نبودن
جهاد بر لنگها و بیماران و ناتوانان و جواز استفاده آنان
از اموال نزدیکان و دوستان، یکسانی
حج رفتن پیاده و سواره، قطعکردن ضربدری دست و پای
محارب احکام فقهی استنتاج شده
از آیات
قرآنی است که به گونهای در ارتباط با پاست. مهمترین آنها حکم وضوست که در ارتباط با آن اختلاف نظرهایی بین مفسران و فقهای
شیعه و
سنی در تفسیر
آیه ۶
مائده مطرح شده است:«... فَاغسِلوا وُجوهَکُم و اَیدِیَکُم اِلَی المَرافِقِ وامسَحوا بِرُءوسِکُم واَرجُلَکُم اِلَی الکَعبَین...» که همگی مراد
از «اَرْجُل» را قدم دانستهاند؛ ولی در کل یا جزء آن و نیز در مسح کردن یا شستن اختلاف است. در اعراب آن هم اتفاق نظر وجود ندارد؛ گروهی به نصب و برخی به جَرّ خواندهاند.
از دیگر احکام،
جواز نمازگزاردن در حالت ایستاده برپا یا سواره، هنگام
ترس است که براهمیت
نماز و لزوم مداومت بر آن تأکید دارد:«فَاِن خِفتُم فَرِجَالاً اَو رُکبَانًا...».
«رجال» را به پیادهها معنا کردهاند؛ چه در حالت ایستاده و چه در حال حرکت
، هرچند برخی آن را به ایستاده تأویل برده
و نماز خواندن در حال حرکت را جایز نشمردهاند.
برخی نیز «فَرِجَالاً اَو رُکبَانًا» را توجه به قبله و عدم توجه به آن تفسیر کردهاند.
لنگها، نابینایان و بیماران بر اساس آیه ۱۷
فتح ملزم به شرکت در
جهاد نیستند. البته اختیار در
ترک جهاد تنها مختص این سه گروه نیست، بلکه همه افرادی را شامل میشود که شرکت در جنگ برایشان دشواری و سختی (حرج) دارد.
همجواری این سه گروه در آیهای دیگر نیز دیده میشود که مراد آن نه حصر که تمام فقیران و بینوایان است
:«لَیسَ عَلَی الاَعمی حَرَجٌ ولا عَلَی الاَعرَجِ حَرَجٌ ولا عَلَی المَریضِ حَرَجٌ و لا عَلی اَنفُسِکُم اَن تَأکُلوا مِن بُیوتِکُم اَو بُیوتِ ءابائِکُم...».
در مورد اینکه
حج پیاده و سواره یکسان است و در فضل و ثواب تفاوتی ندارد، گروهی به آیه۲۷حجّ
استناد کردهاند
؛ اما برخی
فضیلت حج پیاده را بیشتر و برخی برعکس حج سواره را ارزشمندتر دانستهاند
؛ همچنین گفته شده که مسلمانان در ابتدا
از سواره به حج رفتن امتناع میکردند که این آیه نازل شد.
قطع ضربدری دست و پا (دست راست و پای چپ یا دست چپ و پای راست)
از کیفرهای محارب است:«اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ و رَسولَهُ... اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم و اَرجُلُهُم مِن خِلف...».
بر اساس آیات دیگری، این نوع مجازات در بین اقوام
پیشین نیز مرسومبوده که این امر نشان دهنده امضاییبودن تشریع این نوع مجازات است.
یادکرد پا در داستانهای
سلیمان و
ملکه سبأ ، ورود
موسی به
وادی طور و شفایابی
ایوب پیامبر آمده است.
ملکه سبأ هنگام ورود به
قصر سلیمان ، گمان برد که آبگیری عمیق فراروی او است،
از این رو ساق پاهای خود را نمایان کرد:«قیلَ لَهَا ادخُلِی الصَّرحَ فَلَمّا رَاَتهُ حَسِبَتهُ لُجَّةً و کَشَفَت عَن ساقَیها...».
راویان اخبار، داستانی شگفت و نامعتبر در ذیل این آیه نقل کردهاند.
در این داستان آمده که سلیمان دستور ساخت چنین قصری را داد تا
از انسان بودن ملکه مطمئن شود؛ چه جنیان
از ترس اینکه سلیمان با او
ازدواج کند، گفته بودند که پاهای ملکه مانند پای الاغ و مادرش
از طایفه
جن است.
موسی چون به وادی طور رسید، دستور آمد تا پاپوشهای خود را به سبب قداست زمین وادی بِکَنَد
:«فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًی».
گفته شده که خداوند با این دستور میخواسته موسی (علیهالسلام) با
لمس آن زمین
از قداست و برکت آن بهرهمند شود.
برخی نیز برهنگی پا را نشانهای
از تواضع و
فروتنی در پیشگاه خداوند دانسته، این رفتار موسی را الگو و آغازگر
طواف با پای برهنه شمردهاند
؛ همچنین برخی گفتهاند که پوشاندن پا به سبب دوری گزیدن
از آلودگیها و نجاستهاست و خداوند به او میگوید: اینجا زمین پاک و مقدس است و نیازی به پاپوش نیست.
در روایتی ضعیف نیز آمده که پاپوشهای موسی
از پوست الاغی مرده بود و به این سبب خداوند دستور داد تا آنها را بکَنَد.
دیگر
یادکرد پا در داستان ایوب پیامبر است که بیمار و ناتوان افتاده بود و
از خداوند کمک میطلبید.
خدا به او
وحی کرد که با پای خود بر زمین ضربه زند تا چشمهای زلال و خنک
از آن بجوشد و با نوشیدن
از آن و شست و شوی در آن
شفا یابد
:«اُرکُض بِرِجلِکَ هذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ وشَراب».
با آرامش و اعتدال و بیتکبر و تکلف راه رفتن، و سفارش زنان
مؤمن به راه رفتن آرام و باوقار و نکوبیدن پای بر زمین، توصیههایی اخلاقی درباره نحوه حرکت است. البته موارد مزبور گاه دارای الزام فقهی و حقوقی نیز هست. خداوند در آیات ۳۰ ۳۱ نور
پس
از سفارش مردان به پاکدامنی و حفظ نگاه، توصیههایی نیز به زنان میکند؛ فروگیری چشمان
از نگاههای آلوده، پاکدامنی، پوشاندن بدن و زینتهای خود و در پایان، نکوبیدن پا بر زمین تا زینتهای پنهانیشان دانسته نشود:«... و لایَضرِبنَ بِاَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ ما یُخفینَ مِن زینَتِهِنَّ...».
در تفسیر توصیه پایانی این آیه گفته شده: زنان نباید به گونهای راه روند و پا بر زمین کوبند که صدای
خلخال آنها شنیده شود.
برخی فراتر
از این گفتهاند که اصلا خلخال نپوشند تا صدای آن موجب تحریک دیگران شود
؛ همچنین در تفسیری دیگر با اشاره به اینکه اعلان زینتهای مستورگاه
از نپوشاندن آنها مهیجتر است، آمده که زنان نباید به گونهای راه روند و رفتار کنند که جلوهگر زینتهای پنهانی آنها باشد.
شاید برخی
از همین رو آشکارسازی صدای زینت را
از نپوشاندن آن زشتتر دانستهاند.
خداوند در آیات انتهایی
سوره فرقان در تعریف بندگان خاص خود و شمارش خصایص آنها،
از تبیین نحوه راه رفتن و برخوردشان با سفیهان آغاز میکند:«و عِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ یَمشونَ عَلَی الاَرضِ هَونًا واِذا خاطَبَهُمُ الجهِلونَ قالوا سَلما».
بندگان خاص خداوند رحمان با آرامی و نرمی و بدون تکلف و ظاهر سازی بر زمین راه میروند
و این گونه راه رفتن
از شخصیتی آرام، معتدل و هدفدار حکایت دارد.
مفسران در توضیح آیه
از راه رفتن با آرامش و وقار و بدون تکبر و فساد آفرینی و معصیت کاری
و
از روی تواضع و خشوع و نه سرکشی و طغیان
سخن گفتهاند. برخی نیز احتمالا با توجه به دنباله آیه، راه رفتن با علم و حلم را مطرح کردهاند.
لقمان حکیم در توصیههایی به فرزندش
از زشتی و ناپسندی بیاعتنایی به مردم و راه رفتن مغرورانه و خودستایانه:«و لا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنّاسِ ولا تَمشِ فِی الاَرضِ مَرَحًا...»
و لزوم رعایت اعتدال در راه رفتن (نه تند رفتن و نه کند رفتن):«و اقصِد فی مَشیِکَ»
یاد میکند.
از آنجا که راه رفتن با
تکبر و سرکشی ناشی
از غرور و خودستایی است، در ادامه آیه اول بیان میشود که خداوند متکبران و فخرفروشان را دوست ندارد
:«اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختال فَخور». عبارتِ «و لا تَمشِ فِیالاَرضِ مَرَحًا». در
آیه ۳۷
اسراء نیز آمده است و در ادامه آن در قالب تمثیلی، شیوه راه رفتن با غرور و فخرفروشی نکوهش و عملی بیفایده تلقی شده است.
برخی «قصد در مشی» را هم معنای آیه ۶۳
فرقان دانستهاند
؛ همچنین به تواضع و آهسته راه رفتن نیز تفسیر شده است.
برخی نیز قصد را به معنای اقتصاد و عدم
اسراف و راه رفتن با
تکلف و
تکبر را مستلزم صرف نیرویی بیهوده دانستهاند.
قابلیتهایی چون راه رفتن، دویدن و ایستادن
از تواناییهای پاست. گام برداشتن که در
قرآن با عنوانهایی مانند «مشی» و «سیر» یاد شده است، کارکردهای پیونداری گوناگونی دارد. در آیات فراوانی، راه رفتن، رفتاری طبیعی و ابزاری برای کارو فعالیت روزانه جهت تأمین نیازها جلوه میکند
همچنین راه رفتن و گذر
از مکانها مقدمهای برای شناخت است،
از همین رو خداوند در آیات زیادی، انسانها را به سیر در زمین فرا میخواند تا در
تمدنهای گذشته بیندیشند.
در آیاتی نیز پیوندی میان گونه
های راه رفتن و نهاد افراد، حالتهای روحی روانی آنها و هدف و مقصودشان یافت میشود؛ نظیر راه رفتن با خودستایی و
غرور ،
با
اعتدال ، با
حیا و
عفت ،
با انحنا و بدون توجه به اطراف ،
و...؛ همچنین در مواردی راه رفتن، آیینی مذهبی است؛ مانند طواف در
حج و
سعی بین
صفا و مروه .
طواف در معنای عامتری نیز درباره برخی ساکنان
بهشت و
جهنم به کار رفته است.
از دیگر قابلیتهای پا، دویدن است. دویدن در آیات زیادی، تعبیری
از ترس و به جهت کمک خواهی به کار رفته است. در این موارد
از واژه
های فرار،
هَرَب،
رَکْض ،
هرع ،
استباق ،
و تعبیر پشت کردن (تولّی الدُبُر) به منظور فرار کردن
استفاده شده است.
ایستادن با معادل عربی قیام
از حالتهای جسمی بشری است که پا در ایجاد آن نقشی بسیار دارد. ایستادن نیز کارکردهای پیونداری زیادی دارد که
از آن جمله حکایت
از عزم و
اراده ،
ثابت ماندن و حرکت نکردن، دست کشیدن
، پاسبانی و پشتیبانی و تحت الحمایه قرار دادن
، احترام و تجلیل
، زنده بودن،
جای گرفت،
مراقب و مواظب بودن
، استواری و سامان بخشیدن
و... است؛ همچنین قیام یکی
از حالتهای بدن هنگام عبادت است که در آیاتی چند نیز نمود یافته است.
بخشهای زیادی
از نماز و
حج نیز در حالت ایستاده صورت میگیرد. در مواردی هم
از عبادت به قیام تعبیر است.
پا در آیات زیادی، ضمن تعبیری کنایی یاد شده است؛ در برخی موارد
از خود «پا» معنای واقعی
اراده نشده و گاه نیز صفتی بهطور
مجاز بر آن حمل شده است، با این حال در همه آیات مزبور، اقوالی مبنی بر حقیقی شمردن استعمال گزارش شده است.
از جمله این موارد
شهادت دادن پاها در روز
قیامت برضدّ صاحبانشان است:«اَلیَومَ نَختِمُ عَلی اَفوهِهِم و تُکَلِّمُنا اَیدیهِم و تَشهَدُ اَرجُلُهُم بِما کانوا یَکسِبون».
شهادت دادن دست و پا و دیگر اعضای بدن که در آیات دیگری نیز آمده است،،
نوعی جوّ
ارعاب و
وحشت ، ناتوانی و سرگشتگی دهشتباری در ذهن مخاطب ترسیم میکند، به گونهای که همه شواهد به زیان فرد است و دیگر راه گریزی نیست.
برخی بر این باورند که
تکلم در روز قیامت به شیوه رایج و معمول دنیایی نیست، زیرا در قیامت امر پنهانی باقی نمیماند که نیاز به بیان باشد. «یَومَ تُبلَی السَّرائِر»
و اگر هم در پارهای حالات آن عالم، سخن
از کلام به میان آمده، مصداق و معنایش آشکار شدن برخی ضمایر اشخاص برای یکدیگر است.
گروهی
از متکلمان نیز سخن گفتن اعضای بدن و
از آن جمله پا را
استعاره و نه
حقیقت دانستهاند
، با این حال غالب مفسران این آیات را به سخن گفتن حقیقی تفسیر کردهاند
، هرچند برخی نیز
از ظهور نشانههایی بر اعضای بدن سخن گفتهاند که تأییدی بر
جرم صاحبانشان است.
«احاطه و شمول» مفهومی است که در آیاتی چند تعبیر «
از بالای سر و پایین پا» برای آن به کار رفتهاست؛ مانند روزی خوردن
اهل کتاب از بالای سر و پایین پاها در صورت عمل کردن به
تورات و
انجیل و آنچه
از سوی پروردگارشان نازل شده:«ولَواَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ... لاََکَلوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِم...»،
و فراگیری عذاب
از بالای سر کافران تا پایین پا در
جهنم :«یَومَیَغشهُمُ العَذابُ مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِم...».
روزی خوردن
از بالای سر و پایین پاها در
آیه اول
کنایه از رزق و روزی فراوان است
؛ همچنین مفسران این تعبیر را در آیه اول اشاره به
زمین و
آسمان دانستهاند که در این صورت
باران آسمان و روییدنیهای زمین
یا میوه درختان
از بالا و محصولات زراعی
از پایین
و بالاخره برخورداری
از نعمتهای آسمان و زمین و احاطه و شمول برکات آسمان و زمین بر آنان
مقصود آیه است. آیه دوم را نیز به احاطه و فراگیری
عذاب بر تمام بدن تفسیر کردهاند.
دیگر مورد، ترسیم دشواری جان دادن و هول و
وحشت روز قیامت با استفاده
از مفهومی استعاری در آیات ۲۹
سوره قیامت و ۴۲ قلم
است. واژه ساق در این آیات نه در معنای واقعی که کنایی است. عرب به هر امر سترگ و دشواری ساق میگوید، زیرا مردم هنگام رویارویی با وضعیتی دشوار و هولناک، آستینها و پاچه
های خود را بالا میزنند تا بهطور جدی وارد عمل شوند یا وضعیت
پیش آمده را رها کرده، بگریزند.
بسیاری
از مفسران با بهرهگیری
از این واقعیت به تفسیر پیچیده شدن ساقها به هنگام مرگ:«والتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاق»
و برهنه شدن ساقها در روز قیامت و سپس دعوت مردم به
سجود :«یَومَ یُکشَفُ عَن ساق و یُدعَونَ اِلَی السُّجودِ فَلا یَستَطیعون»
پرداختهاند، بر این اساس پیچیده شدن ساقها هنگام
مرگ به معنای تاب خوردن مرگ و زندگی یا فشار و سختی جان کندن با هراس پس
از آن یا سختی
آخرت و
دنیا یا سختی فراق دنیا و ترس
از آخرت
و... است.
گروهی نیز معنایی حقیقی
از آیه برداشت کردهاند؛ بدین صورت که جان کندن چنان بر
محتضر سخت خواهد بود که
از درد به خود پیچیده، پاهای خود را به هم تاب میدهد.
برخی نیز احتمال دادهاند که مقصود آن پیچیده شدن پاها در کفن باشد
؛ همچنین با توجه به معنای حقیقی
ساق (آنچه بدان رانش صورت میگیرد)
تفسیر دیگری ارائه شده است. بر اساس این تفسیر، پیچیده شدن ساقها به معنای درگیر شدن اشتیاقها در انسان است؛ اشتیاق به دنیا و آخرت که موجب حرکت و تمایل انسان به دنیا و آخرت میشود؛ اما چارهای
از بازگشت به خدانیست.
در تفسیر برهنه شدن ساق در
روز قیامت نیز
از استعاره فوق کمک گرفته شده است. مفسران آن را به معنای سخت و بحرانی شدن اوضاع و آشکار شدن دشواری هولناکی دانستهاند که برای رودررویی با آن یا فرار
از آن نیاز به بلند کردن پاچههاست.
برخی معتقدند ادامه مطلب برای ایجاد وحشتِ بیشتر در آیه بیان نشده یا چنان وضعیت دشوار و هولناک خواهد شد که اصلا امکان بیان آن نبودهاست.
دیگر بخش پا، قَدَم نیز در آیاتی چند، ضمن تعبیری کنایی به کار رفته است. ماهیت تحرک و روبه
پیش بودن قدم، به کارگیری آن در تعبیر ثباتقدم را توجیه میکند.
با این وصف ثبات قدم به معنای استواری در عمل و خستگیناپذیری خواهد بود و برخلاف آن، متزلزل شدن گام به معنای انصراف و دست کشیدن و به
عقب رفتن است:«و لَمّا بَرَزوا لِجالوتَ وجُنودِهِ قالوا رَبَّنا اَفرِغ عَلَینا صَبرًا وثَبِّت اَقدامَنا و...».
طالوت و یارانش هنگامی که با
جالوت و سپاهیانش روبهرو شدند
از خداوند سه درخواست کردند:
صبر و تحمل، ثبات قدم و استواری که
از نتایج آن است و سوم پیروزی بر دشمن که با استواری و عقب نرفتن پدید میآید.
این تعبیر در آیات ۱۴۷
آلعمران و ۱۱
انفال نیز آمده است، هرچند آیه دوم به جز تفسیر بالا به گونه دیگری نیز تبیین شده است:«ویُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ... ولِیَربِطَ عَلی قُلوبِکُم ویُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام».
این آیه را ناظر به داستان
جنگ بدر و خستگی مسلمانان و فکر و گمانهای ناامیدوارانه آنان دانستهاند که خداوند آنان را
از لحاظ فکری و روحی آرام میکند و با فرستادن باران
از لحاظ مادی نیز به آنان مدد میرساند.
زمینی که جنگجویان بدر بر آن ایستاده بودند، سست و روان بود و آب برای
وضو و
غسل و آشامیدن نداشتند که
باران آب مورد نیاز آنها را تأمین کرد و زمین زیر
پایشان را نیز سخت گردانید تا گامهایشان ثابت و استوار گردد.
برخی نیز ضمیر «به» را به باران ارجاع ندادهاند و
از تأیید و توفیق خداوند و برخوردار کردن مجاهدان بدر
از صبر و تحمل سخن گفتهاند.
همچنین در روایتی آسمان به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و باران به
امیرمؤمنان ،
امام علی (علیهالسلام) تأویل برده شده است، بر این اساس ضمیر، به امامعلی (علیهالسلام) اشاره دارد.
در مقابل تعبیر ثبات قدم، آیه ۹۴
نحل ،
از تزلزل گامها سخن میگوید؛ گامهای کسانی که پس
از ثابت شدن بر
ایمان ، متزلزل میشود. مفسران این آیه را مثلی دانستهاند
از کسانی که به راه مستقیم هدایت شده بودند؛ لیکن پس
از آن در گمراهی فرورفتند.
از دیگر معانی قدم، چیزی است که مقدم داشته و
از پیش فرستاده میشود تا هنگام رسیدن بتوان
از آن بهره گرفت.
با این رویکرد «قَدَمَ صِدق» در آیه ۲
یونس پاداشی نیک و منزلتی رفیع برای مؤمنان به سبب اعمالی که
از پیش فرستادهاند، خواهد شد
:«... و بَشِّرِ الَّذینَ ءامَنوا اَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدق عِندَ رَبِّهِم...». معنای اصلی قدم را پا و کاربرد آن را در این معانی کنایی دانستهاند.
دستهای هم این تعبیر را مشابه «فی مَقعَدِ صِدق عِندَ مَلیک مُقتَدِر» «
و به معنای مقام و منزلتی واقعی نزد خداوند گرفتهاند. در این صورت قدم صدق کنایهای
از مقام صدق است، زیرا اشغال مکان معمولا به وسیله قدم صورت میگیرد
؛ همچنین به اطمینان و استقرار و ثبات نیز
تفسیر شده است؛ به این معنا که مؤمنان در زمانهای گرفتاری ثابت قدم، استوار و بایقین هستند.
تبیینهای دیگری نیز
از این تعبیر صورت گرفته که غالباً با توجه به معنای لغوی آناست.
جدای
از پا و ساق و قدم، تعابیر راه رفتن، راه رفتن بر روی زمین و راه رفتن با انحنا و افتادگی سر برای عطف به مفهومی دیگر در آیات ۱۹۵ اعراف
و ۱۵ و ۲۲ ملک
به کار رفته است. آیه اول با استفهام انکاری
از توانایی
بتها بر راه رفتن، دیدن و شنیدن، به ناتوانی بتها دربرآورده ساختن خواسته
های پرستندگان خود و تأثیرگذاری در امور زندگی آنها و در نتیجه عدم صلاحیت پرستش اشاره دارد.
در آیه دوم بیان میشود که خداوند، زمین را رام و راهوار کرد تا انسانها بتوانند برای دست یافتن به اهداف خود و کسب
رزق بر آن گام بردارند و در آن تصرف کنند
:«هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُالاَرضَ ذَلُولاً فَامشوا فی مَناکِبِها و کُلوا مِن رِزقِه...».
مرکب راهوار را «
ذلول » گویند
و «منکب» محل اتصال بازو و کتف است.
بر این اساس عبارت «فامشوا فی مناکبها» کنایه
از نهایت همواری و نرمی زمین است، زیرا بر پشت زمین میتوان راه یافت، برخلاف راهوارترین مرکبها که راه رفتن بر پشت آنها، چندان آساننیست.
در آیه ۲۲ ملک
با طرح استفهامی انکاری، مثالی
از تفاوت
کافر و
مؤمن زده میشود
:«اَفَمَن یَمشی مُکِبًّا عَلی وجهِهِ اَهدی اَمَّن یَمشی سَویًّا...». در این آیه کافر به سبب لجاجت و سرکشی و نفرت
از حق، چون کسی میماند که نگونسار بر چهره خویش راه میرود.
بدیهی است که در این صورت پستی و بلندیهای مسیر خود و پرتگاهها و سراشیبیها را نمیبیند. چنین کسی هرگز نمیتواند نظیر کسی باشد که سر پا و در راه مستقیم میرود.
از دیگر موارد استفاده کنایی
از پا، تعبیر «بیندستها و پاها» برای نوزاد زنان است:«... ولا یَأتینَ بِبُهتان یَفتَرینَهُ بَینَ اَیدیهِنَّ واَرجُلِهِنَّ...».
مفسران در تبیین این بخش
از آیه گفتهاند:زنان نباید فرزند دیگران را به شوهران خود نسبت دهند و
از آنجا که کودک هنگام تولد میان دست و پای زن میافتد،
از این تعبیر استفاده شده است
؛ همچنین گفته شده: شکم زن که محل نگهداری نوزاد است میان دستها و محل خروج نوزاد میان پاهاست.
رخصت خداوند به
شیطان در گمراه کردن بنیآدم با استفاده
از هرآنچه در توان دارد، مورد دیگری است که با استفاده
از تعبیری کنایی در آیه۶۴
اسراء آمده است:«و استَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ واَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ و رَجِلِکَ...». «رَجِل» که در دیگر قرائتها «رَجْل» (جمع راجل) خوانده شده به معنای پیاده است.
مفسران گسیل داشتن لشکر سواره و پیاده
از سوی شیطان برای گمراه ساختن مردم، مشارکت در
ثروت و فرزندانشان و دیگر موارد اشاره شده در این آیه را تهدیدی در قالب
امر دانستهاند
و مراد آن را به استفاده
از هرآنچه در توان است،
تفسیر کردهاند.
برخی نیز احتمال دادهاند که لشکریان سواره و پیاده شیطان اشاره به دستههایی
از آنهاست که تند و کند کار میکنند.
الاتصال غیراللفظی فی
القرآن الکریم؛ احکام
القرآن، جصاص؛ اطلس تشریح بدن انسان؛ اوائل المقالات؛ التبیان فی تفسیر
القرآن؛ التحقیق فی کلمات
القرآن الکریم؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر
القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسیر من وحی
القرآن؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع البیان عن تأویل آی
القرآن؛ الجامع لاحکام
القرآن، قرطبی؛ دائرةالمعارف فارسی؛ روح المعانی فی تفسیر
القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ سنن الترمذی؛ السیرةالنبویه، ابن هشام؛ صفوة التفاسیر؛ فقه
القرآن؛ فی ظلال
القرآن؛ الکافی؛ الکشاف؛ کنزالعرفان فی فقه
القرآن؛ کنزالفوائد؛ لسان العرب؛ مبانی علم پزشکی؛ مجمع البیان فی تفسیر
القرآن؛ مفردات الفاظ
القرآن؛ الموسوعةالعربیة العالمیه؛ المیزان فی تفسیر
القرآن، نثرطوبی.
مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «پا». مرکز فرهنگ و معارف قرآنی، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۵۴، برگرفته از مقاله «پا».