ورود امام خمینی به قم پس از 14 سال تبعید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام خمینی در جریان اعتراض به
لایحه کاپیتولاسیون در زمان
محمدرضا شاه، سال ۱۳۴۳ش، از
ایران تبعید و پس از چهارده سال، در ۱۲ بهمن سال
۱۳۵۷ ش به کشور بازگشت.
ایشان پس از بازگشت، از ۱۲ بهمن تا دهم اسفند ۱۳۵۷، حدود ۲۸ روز در مدرسه علوى (و رفاه)
تهران مقیم و در دهم اسفند با تصمیم قبلی و برنامهریزی شده به
شهر قم عزیمت و تا دوم بهمن ۱۳۵۸ در این شهر ساکن بودند. امام خمینی در دوم بهمن به سبب بیمارى قلبى به بیمارستان قلب تهران منتقل و پس از بهبودی، بنابر صلاحدید مسؤولین و پزشکان معالج، جهت ادامه درمان و نیاز به مراقبت دائمی و همچنین نبود امکانات پزشکی پیشرفته و کافی در قم و... از بازگشت منصرف شدند.
در این نوشتار علل بازگشت امام به قم و جریانات اتفاق افتاده در این سفر بررسی خواهد شد.
اگر قطعات و برشهای مهم و تاثیرگذار تاریخ را در ترازوی تحقیق نهاده و به دیده تدقیق و انصاف بنگریم، نقش بزرگ و راهگشای هر مقطع در شناخت و فهم دقیق تحولات و جریانات و رخدادهای تاریخی مشخص میشود. همچنین به نوعی مددکار درک و فهم بهتر تحولات فعلی هم خواهد بود. تاریخ معاصر ایران، به ویژه دوران نهضت امام خمینی مثل پازل (جورچین) از قطعات کوچکتری تشکیل شده که در صورت انسجام و با هم بودن معنی و شکل کامل
پیدا میکند. بدون وجود و حضور هر قطعه، پازل تاریخ انقلاب کامل نخواهد شد. یکی از این قطعات مهم و محوری، قطعه یازده ماه حضور امام در قم است. دورهای سرشار از حوادث و وقایع تاثیرگذار و گاه نقطه شروع حوادث دیگر و سرنوشتساز برای انقلاب و مردم ایران.
دورهای که سرنوشت و آینده انقلاب اسلامی در آن رقم خورد و تک تک روزهای آن شاهد چندین دیدار و
مذاکره و سخنرانی و
تلگراف و پیام و نامه حضرت امام بود. روزهایی که تعیینکننده اهداف و خط مشی انقلاب نوپای مردم ایران بود. مهمترین اقدامات و فعالیتهای حضرت امام در این دوره، در درجه اول بسترسازی برای تاسیس
نظام جمهوری اسلامی به همراه مردم بود که با نخستین انتخابات بعد از پیروزی انقلاب در دهم و یازدهم فروردین ۱۳۵۸ رقم خورد و روز دوازدهم طی پیامی ضمن تبریک این رخداد بزرگ، رسماً تشکیل حکومت جمهوری اسلامی را اعلام کرد.
حکم تشکیل مجلس بررسی و تصویب قانون اساسی کشور، فرمان تاسیس
کمیته امداد و افتتاح حساب ۱۰۰ امام (بنیاد مسکن)، فرمان تشکیل
جهاد سازندگی، قطع رابطه با
مصر، حمایت از
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران، برخورد با
غائله خلق مسلمان و... از جمله حوادث و اقدامات امام در این ایام بود که در یازده ماه قم انجام گرفته است.
رفتن حضرت امام به قم، بعضی از گروهها و افراد مؤثر سیاسی را خوشحال و برخی را ناراحت و نگران کرد. عدهای دوری حضرت امام از تهران – مرکز فعالیت دولت موقت – را موجب هرج و مرج کشور و خودکامگی بعضی از اعضای هیئت دولت میدانستند، لذا نگران بودند؛ برخی دیگر، از جمله بعضی از اعضای دولت موقت را خوشحال کرد. چرا که به عناوین مختلف، گاه در پرده و گاه آشکارا عنوان میکردند که وجود امام مانع حرکت قاطع دولت در برابر نابسامانیهاست. نظرشان این بود که امام خودش به تنهایی یک ملت و یک دولت است که اگر فرمانی صادر کند، دولت قادر نیست
روی آن فرمان، فرمان دیگری صادر کند. لذا از رفتن امام به قم بسیار خوشحال شدند.
البته کسانی هم بودند که این دیدگاه را رد کرده و معتقد بودند: این خلاف واقع است که دولت موقت از رفتن امام به قم خوشحال و راضی است، این جور نظرات و عبارتها درست نیست و برای تحریک مردم و قشر مذهبی و انقلابی بود.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزنوشت خود درباره رفتن امام به شهر قم نقل میکند: حضرت امام که تصمیم گرفتند به قم بروند، خیلی سریع اقدام کردند که نهادهای اصلی نظام، شکل قانونی بگیرد. البته در آن ایام، معمول نبود که انقلابیها چنین کاری بکنند و عموماً شکلگیری نهادهای نظام جدید در انقلابهای مهم، ده - پانزده سالی طول کشیده بود. اما چون امام برای حضور در قم عجله داشتند و ما هم با توجه به آشنایی که با اندیشههای ایشان داشتیم، میدانستیم که حضورشان در تهران موقت است، لذا قبول داشتیم که ایشان به قم بروند، چون در قم هم به ایشان دسترسی داشتیم و جای نگرانی نبود.
ایشان ادامه میدهند: مدتی بعداز رفتن امام به قم، تازه مشخص شد که حضورشان در تهران تا چه حد ضروریست. خود حضرت امام هم با توجه به مشکلاتی که پیش آمد، دیدند که با توجه به وضعیت کشور، باید در تهران باشند، اما آمدنشان، به دلایل مهمی از جمله همین فکر که بهتر است روحانیت در امور اجرایی دخالتی نداشته باشند و از دور به نظارت و ارشاد بپردازند، حدود یک سال به طول انجامید.
در اوایل پیروزی انقلاب دیدگاه حضرت امام این بود که قشر روحانی در اموری که صلاحیت آن را ندارند به هیچ وجه دخالت نکنند، چرا که دخالت آنان علاوه بر آنکه از جهت عدم صلاحیت آنان، غیر مشروع است، از جهت بدبین شدن ملت به روحانیت و در نتیجه جدا شدن ملت از روحانیت که لطمهای بزرگ به
اسلام و کشور اسلامی خواهد بود از
گناهان بزرگ و نابخشودنی است و موجب اختلال در امر کشور و باید از آن اجتناب بشود.
با این دیدگاه و با توجه به اینکه حضرت امام در مرحله نخست به مجموعه رهبری و مدیران نظام و انقلاب اعتماد داشتند، اقامت در شهر قم را برگزید و طبق نظری که از همان روز اول بازگشت به ایران (۱۲ بهمن) داشتند عمل نمود، به قم عظیمت کردند. ایشان ۱۲ بهمن ۵۷ خطاب به طلاب دیدارکننده در مدرسه علوی نوید رفتن به قم را داده و گفتند: «من انشاءاللَّه بعد از چند روز دیگر میآیم خدمت شما به قم، انشاءاللَّه آنجا در خدمتتان خواهم بود. امیدوارم که همهمان با هم در یک صف باشیم، نه جلو و عقب، در یک صف همه با هم به پیش برویم و انشاءاللَّه مقاصد شرعی اسلامی را به پیش ببریم.»
با توجه به این نظر امام و خاطرات نزدیکان و یاران ایشان برداشت میشود که اما نخست قصد داشتن به طور مستقیم در کارهای اجرائی دخالت نکرده و بیشتر به امور علمی و درس و بحث پرداخته و سر و سامانی به وضعیت حوزههای علمیه دهند. یادگار امام،
حاج سید احمد آقا نیز بر همین نکته اشاره کردند که هدف امام این بود که تا سر و سامانی به حوزه داده شود و استقرار امام در قم بتواند بیشتر به نفع انقلاب باشد. پس حضرت امام سعی داشت تنها موضع نظارت عالیه بر مسائل داشته باشد و کمتر در جریانات مداخله نماید. لذا عازم قم شدند.
حضرت امام فقط در یکی از سخنرانیهای خود در جمع گروهی از اقشار مختلف مردم قم بیش از بیست صفت ارزشمند درباره این شهر،
حوزه علمیه قم و مردم آن به کار برد: «قم حرم اهل بیت است. قم مرکز علم است. قم مرکز تقواست. قم مرکز
شهادت و شهامت است. از قم، علم به همه جهان صادر شده است و میشود و از قم شهامت به همهجا صادر میشود. قم شهری است که در آن
ایمان و علم و
تقوا پرورش یافته. از آن وقتی که قم بوده، قم از زمان
ائمّه اطهار مورد توجه اسلام بوده است. از قم تقوا، شجاعت، شهامت و همه فضایل به همهجا صادر میشود و صادر خواهد شد. علمایی که در قم من ادراک کردهام کسانی بودند که در دنیا نمونه بودند، در علم و در تقوا. من امیدوارم که ادامه
پیدا کند این علم و تقوا در شهر شما تا زمان
ظهور امام زمان (سلاماللّهعلیه). من هر جا باشم، قمی هستم و به قم افتخار میکنم. دل من پیش قم است و قمی. و دل من پیش همه اهل تقوا و همه کسانی (است) که به اسلام خدمت میکنند. من گرچه از قم مع الاسف، تا یک مقداری دور هستم، لکن به حسب قلب، نزدیکم... سلام من را به اهل قم برسانید.»
همچنین در سخنی دیگر، قم را شهری همیشه پیشقدم در نهضت معرفی میکند و میفرماید: «من کمتر موفق شدم که برادرهای قمی خودم را از نزدیک ببینم... و علاقه خودم را به آنها تقدیم کنم... از قم علم منتشر میشود. از قم قدرت منتشر میشود. قم نمونه بود و من مفتخرم که در قم هستم. من ۱۵ سال یا قدری بیشتر از شما دور بودم؛ لکن دلم اینجا بود. با شما بودم. شما غیرتمندان، شما پاک جوانان سرمشق همه شدید. قم همیشه پیشقدم در امور بوده است.»
این توجه و نظر امام به قم سبب شد تا آن رهبر فرزانه، هنگام ورود به این شهر، قم را «نمونه» و محل انتشار «دانش» معرفی نمایند:
«من خوشحالم که بعد از سالهای طولانی در میان شما رفقا- جوانان- هستم. من همیشه در فکر ایران و در فکر وطن خودم- قم- بودم و هستم و دعاگویم. شما میدانید که قم مرکز
تشیع از زمان
حضرت صادق (سلاماللّهعلیه) حدود آن زمان، مرکز تشیع بوده است و از قم تشیع به سایر جاها رفته است. علم هم از قم به جاهای دیگر منتشر شده است و بحمد اللَّه شجاعت و زحمت در راه اسلام و فداکاری هم از قم منتشر شد. قم مرکز همه برکات است. خدا شماها- قمیها- را برای ما حفظ کند.»
جمعی از شاگردان و یاران دوران مبارزات حضرت امام، از موقعی که نظر ایشان نسبت به برگشت قم را شنیدند، (در دیدار با طلاب قم، ۱۲ بهمن ۵۷) چشم انتظار و لحظه شمار ورودشان بودند. ستاد استقبال تشکیل داده و برنامهریزی دقیقی انجام داده بودند.
آیتالله محمد یزدی در اینباره یکی میگوید: به دوستان گفتم؛ دیر یا زود حضرت امام به قم خواهند آمد. آیا به همان خانه خودشان در محله یخچال قاضی خواهند رفت؟ اگر چنین کنند، به دلیل کوچههای تنگ منتهی به خانه مزبور، بازدیدکنندگان به مشکل برخواهند خورد. ما باید از هماکنون این مسئله را بررسی کنیم.
با تشکیل ستاد استقبال، در جلسهای بهترین مکان برای سخنرانیهای عمومی امام،
مدرسه فیضیه اعلام شد. ایشان میگویند: در خصوص محل زندگی امام، به اتفاق به این نتیجه رسیدیم که منزل سابق امام به هیچوجه برای این منظور مناسب نیست و احتمال این که مردم بازدیدکننده به خصوص خانمها زیر دست و پا بمانند، زیاد است. قرار شد جایی تهیه شود که هم نزدیک به مدرسه فیضیه باشد و هم مردم در آسایش باشند. قرار شد دنبال منزل مناسبی که امتیازات یاد شده را داشته باشد، بگردیم.
چند روز بعد عنوان شد که منزلی در خیابان ساحلی نزدیک
حسینیه آیتاللّه مرعشی قرار دارد که در کنار خیابان است و متعلق به یکی از فرشفروشان قم است. قرار شد که ما برویم و آنجا را ببینیم. وقتی به محل مراجعه کردیم، دیدیم که منزل مزبور اعیانی و بزرگ است و محّوطه باز مقابل آن هم برای اجتماعات مناسب است. قرار شد که همان منزل برای اسکان امام در نظر گرفته شود. منزل مزبور اتاقهایش بزرگ ولی محدود بود. پیشنهاد شد که منزل دیگری را در آن حوالی برای خانواده امام
پیدا کنیم و بعد از طریق راهروی کوچکی، این دو خانه را به هم مرتبط کنیم. این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت.
برای ورود امام به محل سخنرانی مدرسه فیضیه هم از قسمت شمالی
مسجد اعظم راهی را به
کتابخانه بالای مسجد اعظم گشودیم، تا وقتی حضرت امام وارد مسجد شدند، تحت حفاظت کامل، وارد کتابخانه شوند و در پشت جایگاه سخنرانی قرار گیرند.
آیتالله یزدی میگویند: «بنده ریز این مسائل را با آقای اشراقی در میان گذاشتم و در خصوص کلیات هم، نظر آقای
منتظری را جویا شدم. حتی یکبار به اتفاق آقای منتظری به مدرسه فیضیه رفتیم و خود را به لب پنجره کتابخانه که مشرف به حیاط فیضیه بود، رساندیم. در آنجا به اتفاق در جای فرضی امام ایستادیم. من گفتم: «فرض کنید الان امام تشریف آوردهاند و میخواهند از اینجا با مردم صحبت کنند. لب این پنجره که عملی نیست؟»
در نهایت قرار شد که جایگاهی اختصاصی برای امام درست کنند. چند روز بعد طرح این جایگاه را نزد آقای منتظری بردند. ایشان به من گفتند: «شما دستور ساخت این جایگاه را بده! وقتی آماده شد، من هم میآیم و نگاه میکنم.» حاصل کار جایگاهی بود که شما عکس آن را در تصاویر مربوط به آن ایام دیدهاید. این جایگاه دارای پلههایی از آهن بود و امام میتوانستند بعد از اتمام سخنرانیشان از طریق این پلهها پایین بیایند و سپس از راه پلههای کتابخانه فیضیه بالا بروند و در اتاقی که برای ایشان در قسمت کتابخانه در نظر گرفته شده بود، استراحت کنند.
امام خمینی از روز ۱۲ بهمن ۵۷، پس از بازگشت از تبعید چهارده ساله تا دهم اسفند ۱۳۵۷ در تهران، مدرسه علوی (و رفاه) حضور داشتند. بنا به وعدهای که داده بود، بیست و پنج روز پس از ورود به ایران عزم قم کردند. برنامه بازگشت با دو روز تاخیر از
سهشنبه هشتم به
پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۵۷ موکول گردید و دهم اسفند ۱۳۵۷ به کانون انقلاب اسلامی، قم عزیمت نمودند.
پیش از ترک تهران در یک پیام چهارده مادهای تذکرات مهمی را خطاب به ملت و دولت دادند، از جمله در فرازهای نخست آن گقتند: «در این موقع که قصد تشرف به قم -
حرم اهل بیت (علیهمالسلام)- را دارم لازم است از ملت بزرگ ایران عموماً تشکر نمایم.»
به هر حال مردم قم پس از «۵۷۴۴» روز دوری، برای استقبال از امام آماده بودند. در دست همه گل میخک سرخ و بر لبانشان خندهای شادمانه و در چشمانشان نور امید دیده میشد و با تمام وجود به امام خوش آمد میگفتند. شهر قم را آنچنان شور و هیجان و شادمانی فرا گرفت که گویی در این شهر هیچ مادر داغدیده به یاد فرزند از دست رفته نیست، غم را با دیدن امام امت از یاد برده، هیچ فرزند یتیم و پدر مردهای وجود ندارد، زیرا آنان با آمدن امام خود را بیپناه نمیدیدند.
خبر بازگشت امام به قم، باعث شد گروه کثیری از طبقات مختلف مردم از شهرهای اطراف نیز برای استقبال از امام به این شهر بیایند. شادی وصفناپذیری سرتاسر قم را فرا گرفته بود. با آنکه امام چراغانی و تشریفات رسمی را خوش نداشتند و فرموده بودند از آن پرهیز شود، بیشتر مغازهها و سر در خانهها با چراغهای رنگارنگ تزئین شده و خیابانها و میادین سراسر با بیرقهای سبز و تصاویر کوچک و بزرگ امام آراسته شده بود. دهها تن از خبرنگاران داخلی و خارجی میهمانان قم، چه خبرنگاران و چه مسافران شهرها، به رایگان پذیرایی میشدند، و هزینه خورد و خوراک و اقامت آنان را مردم قم بر عهده داشتند. غذا میدادند، شربت و شیرینی پخش میکردند، آب و چای میآوردند و...
روزنامه کیهان (پنجشنبه ۱۳۵۷/۱۲/۱۰) در گزارش اختصاصی از این سفر نوشت: «شهر مقدس قم که از ۱۹ دی ماه سال گذشته نخستین جرقه انقلاب را برافروخت و کانون تظاهرات خونین شد، امروز زندگی تازه را آغاز میکند. شهری که از ۶ ماه پیش زندگی گذشته را کنار گذاشته و یکپارچه در خدمت انقلاب بوده، امروز با خونی تازه حیات را از سر میگیرد و پذیرای رهبر انقلاب است. حضرت آیتالله خمینی پس از یک اقامت ۲۸ روزه در تهران، بامداد امروز با اتومبیل به قم عزیمت کردند. جنبوجوش زیادی در شهر به چشم میخورد. در تمام طول خیابانهای قم به خصوص خیابانهای مسیر، جمعیت کثیری از مستقبلین دیده میشود. نظم و آرامش به شدت رعایت میشود.»
یکی از یاران حضرت امام که از جمله افراد دخیل در انتقال ایشان به قم بودند در خاطراتشان میگویند:
حضرت امام قبل از رفتن به قم دو سه روزی را به منزل دامادشان، مرحوم دکتر
محمود بروجردی تشریف بردند و پس از استراحت و دید و بازدید از خانواده به مدرسه آمدند و از آنجا به قم رفتند. نحوه انتقال با نظر حاج احمدآقا و حضرت امام، به این شکل برنامهریزی شد که پس از استراحت دو روزه در منزل دامادشان آقای محمود بروجردی، یک شب هم برای خداحافظی به مدرسه علوی تشریف بیاورند و صبح روز بعد عازم قم شوند. بنابرین با یک اتومبیل بنز به منزل آقای بروجردی رفتیم. منزل آقای بروجردی در سه راه ضرابخانه بود. قرار بود هیچکس به جز بنده،
شهید عراقی و حاج احمدآقا از محل استقرار حضرت امام مطلع نباشد. حتی آشیخ
حسن صانعی که در دفتر امام بودند از این جریان اطلاع نداشت. به طوری که ایشان به من مراجعه کرد و گفت: امام کجا تشریف بردند؟ من که نمیخواستم در اینباره حرفی زده باشم، ایشان را نزد حاج احمدآقا فرستادم.
این دو سه شب بیاتفاق نبود. روز سوم که قرار بود به منزل آقای بروجردی برویم، متوجه شدیم محل پر از جمعیت است. فهمیدیم که بند آب رفته است. جریان از این قرار بود که روبه
روی منزل آقای بروجردی یک مدرسه دخترانه بود. حضرت امام هم عادت داشتند بعد از صرف غذا
پیاده
روی کنند. خانه شمالی بود و در حالی که در حیاط منزل
پیاده
روی میکردند از طبقه دوم مدرسه دخترانه، بچهها امام را میبینند و همه آن منطقه با خبر میشوند. ازدحام جمعیت به حدی بود که میسر نشد من و شهید عراقی حضرت امام را با اتومبیلی که برای انتقال ایشان به مدرسه علوی در نظر گرفته شده بود، ببریم، لذا
پیاده حرکت کردیم. تمام منطقه از جوانهای ژ۳ به دست که از پادگانها به غنیمت گرفته بودند، پر بود. من چون با آقای بروجردی دوست بودم، به شوخی به ایشان گفتم: محمود! این چه کاری بود کردی؟ تو چه بلایی به سر امام آوردی؟ او هم گفت: به من چه، خودش کرده. گفتم: چطور خودش کرده؟ گفت: آقا در حیاط
پیاده
روی میکردند بچهها از طبقه دوم مدرسه، امام را میبینند و هجوم میآورند تا اینکه همه منطقه فهمیدند. گفتم: خب، حالا چه کار کنیم؟
برای این کار چند تا از جوانهایی را که اسلحه ژ۳ در اختیار داشتند صدا کردیم تا بیایند و راه را باز کنند. آنها هم راه را باز کردند و ما به داخل رفته و امام را سوار کردیم. مردم به محض اینکه امام را دیدند ریختند
روی کاپوت و سقف ماشین. سرانجام با کلی مکافات از آن منطقه خارج شدیم و امام را آوردیم مدرسه علوی. حضرت امام شب را در محلی که برای ایشان تدارک دیده شده بود، خوابیدند.
روز پیش از عزیمت به قم، به نخستوزیری رفتم و دو دستگاه اتومبیل سواری بنز از آقای مهندس صباغیان تحویل گرفتم. یکی از آن ماشینها بنز ۳۰۰ ضد گلوله بود. ابتدا حضرت امام ساعت حرکت از
تهران به قم را ۹ صبح تعیین کردند. من خدمت شان عرض کردم اگر مردم مطلع شوند نمیگذارند شما از تهران خارج شوید، لذا از ایشان خواهش کردم موافقت کنند تا ساعت هفت حرکت کنیم که قبول کردند. شب را در مدرسه علوی خوابیدیم. صبح زود از خواب بیدار شدیم. ماشینهایی را که از نخست وزیری تحویل گرفته بودم آماده کردیم. خودم هم راننده اتومبیل بنز ۳۰۰ که حضرت امام در آن تشریف داشتند، بودم. در این اتومبیل حضرت امام و حاج احمدآقا و من بودیم و در ماشین دوم که همراه ما بود مهدی عراقی و چند نفر دیگر. البته برای بردن حضرت امام به قم پیشنهاد هلیکوپتر هم داده بودیم، اما حضرت امام قبول نکردند و فرمودند: احساسات مردم را نمیشود نادیده گرفت. در عین حال با هوانیروز صحبت کردیم که سه هلیکوپتر همراه ما باشد که اگر مشکلی پیش آمد از آنها استفاده کنیم. هلیکوپترها در مسیر ما از حسن آباد به طرف جاده قدیم در حرکت بودند تا اگر ما نیاز داشتیم از آنها استفاده کنیم. حاج احمدآقا هم یک آلبومی از اداره اطلاعات آورده بود که سوابق پرونده حضرت امام در آن بود و در حال بررسی آلبوم اسناد در اتومبیل بودند. بحمدالله ما از تهران به سلامتی بیرون آمدیم.
وقتی وارد جاده قدیم قم شدیم یک مقدار خیالمان راحت شد، ولی هرجا مردم میفهمیدند اتومبیل بنز حامل حضرت امام است سر از پای نمیشناختند. مخصوصاً وقتی به حسن آباد رسیدیم، دیدیم که در اطراف خیابان مردم صف کشیدهاند. در همین هنگام امام به من فرمودند: آقای توکلی! (توکلی بینا) آهسته بروید. ایشان که در صندلی جلوی اتومبیل نشسته بودند با مردم سلام و احوالپرسی کردند و به احساسات آنها پاسخ گفتند تا اینکه به پادگان منظریه قم رسیدیم.
در آنجا چند دقیقهای استراحت کردیم. دیدیم که جمعیت زیادی از قم برای استقبال حضرت امام آمدهاند و امکان اینکه بگذارند اتومبیل حضرت امام حرکت کند نیست، بنابراین از یک دستگاه آمبولانس اتاقدار که همراه ما بود استفاده کردیم و حضرت امام را با آن از منظریه حرکت دادیم. آمبولانسهای اتاقدار چون ارتفاع داشت هرچه جمعیت فشار میآورد، مشکلی پیش نمیآمد.
آیات عظام
گلپایگانی، نجفی،
شریعتمداری و مدرسین حوزه علمیه و تعداد زیادی از روحانیون و مردم علاقمند به حضرت امام به مسجد امام حسن مجتبی (علیهالسّلام)، آن زمان خارج از شهر بود، تشریف آورده بودند و منتظر تشریف فرمایی حضرت امام بودند. امام در مسجد استراحت کوتاهی کردند و با آقایان مراجع و بزرگان و مدرسین حوزه علمیه و طلاب دیدار کردند سپس با همان آمبولانس حضرت امام را به سمت قم حرکت دادیم و به محلی که برای ایشان در نظر گرفته شده بود تشریف فرما شدند. خانواده امام هم به طور همزمان به قم آمدند.
طبق برنامهریزی ستاد استقبال قم، قرار بود حضرت امام در منزل یکی از افراد فعال انقلاب که موقعیت خوبی داشت مستقر شوند. «این منزل در داخل خیابان بهار (ساحلی و نزدیک
حرم مطهر) در نزدیکی منزل
آیتاللّه سلطانی طباطبایی ـ پدر خانم حاج احمد آقا ـ بود. حضرت امام چند روز آنجا اقامت داشتند سپس به جای دیگری رفتند.»
خانهای که مدت زمان ۱۱ ماه امام در آنجا ساکن بودند، مِلک یکی از شاگردان و یاران ایشان، آیتالله محمد یزدی بود. خانهای که سرنوشت و آینده انقلاب اسلامی در آن رقم خورد و روزانه شاهد چندین دیدار و مذاکره و سخنرانی و تلگراف و پیام و نامه و... بود.
درباره علت تغییر منزل اولی و اصلی که برای اقامت امام در نظر گرفته بودند، آمده است:
چند روز پس از اقامت حضرت امام در خانهای که از قبل بر اساس پیشبینیهای لازم تهیه گردیده بود، یک روز حاج احمد آقا به مسؤولان ستاد استقبال اطلاع میدهند که حضرت امام فرمودهاند: «من در این خانه نمیمانم؛ چون خیلی اعیانی است و تزئیناتش زیاد است و برای من طلبه مناسب نیست. یا جای دیگری برای من تهیه کنید؛ یا به منزل خودم در یخچال قاضی میروم.»
آیتالله یزدی در خاطرات خود گفتهاند: من این موضوع را با آقایان اشراقی و منتظری در میان نهادم و مجدداً به یاد کوچههای تنگ یخچال قاضی افتادیم و به حاج احمد آقا هم گفتیم که: «آیا فکر اجتماع مردم را کردهاید و میدانید مردم چقدر به مشکل بر خواهند خورد؟» احمد آقا گفت: «میدانید که وقتی امام حرفی را بزنند دیگر بالای حرف ایشان نمیشود حرفی زد. خلاصه ظرف همین دو سه روز باید در این خصوص فکری کرد.» به ناچار موافقت کردم و از احمد آقا خواستم که کسی را با ما همراه کند، تا به اتفاق دنبال خانه مناسبتری بگردیم.
قرار شد احمد آقا خودش با ما همراه شود. شروع کردیم به دیدن خانه. در مسیر خیابان بهار، منزلی
پیدا کردیم که از نظر ما بسیار مناسب بود و صاحبش هم از صمیم قلب ابراز کرد که «منزل من در اختیار شما. تا هر وقت که خواستید، میتوانید از اینجا استفاده کنید.» حاج احمد آقا گفت: «اینجا برای امام مناسب نیست. ولی برای مادرم خوب است. اگر آنها از امام جدا باشند، بهتر است.» بعد از من خواست که با صاحبخانه وارد صحبت شوم. من هم گفتم: «آقای صاحبخانه! خودت را برای تخلیه خانه آماده کن! » گفت: «هر وقت شما امر بفرمایید، من یک روزه اینجا را خالی میکنم.»
از بابت منزل خانواده امام خیالمان راحت شد. ماند منزل خود امام. دوباره شروع کردیم به جستجو اما خانهای که باب میل حاج احمد آقا باشد،
پیدا نکردیم. تا اینکه مرحوم احمد آقا گفتند: «اگر موافقید برویم منزل خود شما را هم ببینیم.» گفتم: «منزل ما فوقالعاده کوچک است و بعید است به درد شما بخورد.» گفت: «دیدنش ضرر ندارد.»
احمد آقا منزل را دید و چند روز بعد اطلاع داد که امام فرمودند: «به منزل آقای یزدی میرویم»، با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که این افتخار نصیب من شده است ولی متعجب از اینکه چطور حضرت امام اینجا را بر آن منزل مجلل و بزرگ برای سکونت خود و خانوادهشان برگزیدهاند گفتم: «حاج احمد آقا! اینجا خیلی کوچک است. چهطور میخواهید رفت و آمدها را تنظیم کنید؟» گفت: «به هر حال امام فرمودند به آنجا نقل مکان میکنیم.» من هم گفتم: «بسیار خوب! پس من اینجا را ظرف چند ساعت تخلیه میکنم.»
گفت: «خودت کجا می
روی؟» گفتم: «اینجا
قم است و من با اکثر آنها آشنایی دارم. جایی را
پیدا میکنم.»
گفت: «ما به این صورت راضی نیستیم. باید بدانیم که وضعیت شما چه میشود. آقای
اشراقیِ ما یک منزل خالی دارد. اگر مایل بودید، میتوانید موقتاً در آنجا ساکن شوید، تا بعد ببینیم چه میشود.» گفتم: «بسیار خوب! »
بیست و چهار ساعت بعد خانه را خالی کردیم و در اختیار امام قرار دادیم و خودمان به منزل آقای اشراقی رفتیم. در اولین جلسهای که بعد از استقرار امام در منزل ما به خدمتشان رسیدم، در اتاق دم درب، نشسته بودند و من به ایشان گفتم که «برای من بسیار مایه افتخار است که شما در منزل ما ساکن شدهاید. البته ما هم آواره نشدیم و در منزل آقای اشراقی هستیم که خیلی اعیانیتر از اینجاست.»
قصد اولیه امام این بود که به طور دائم در قم اقامت کنند. اما به دلایلی میسر نشد. از جمله:
بخاطر بیماری قلبی ایشان و نبود امکانات پزشکی در قم؛
برای تثبیت انقلاب و
وحدت و انسجام بین گروهها و احزاب انقلابی نیاز بود که حضرت امام در مرکز باشند؛
فعالیت گروهکها و احزاب مخالف و احتمال بروز خطر برای انقلاب نوپای مردم؛
حضور سران و رهبران و انقلابیون جهان برای ملاقات با امام و سران انقلاب؛
عدم توانایی دولت موقت در اداره کشور به گونهای که در ملاقاتی که آقای
بازرگان با امام داشت، گفته بود: «شما در قم نشستهاید و میخواهید حکومت کنید؟ ما هر روز باید این راه را بیاییم و برویم. امام خمینی لبخندی زده و فرموده بودند: «فعلا که همینجا هستیم. و دلایل دیگر که نیاز به بررسی دقیق و تحلیل مناسب دارد و یک مقال مستقل.
در نهایت ۱۱ ماه بعد، ۲ بهمن ۱۳۵۸ در اثر ابتلا به بیماری قلبی و لزوم معالجه در تهران، قم را ترک و به این شهر بازگشتند و تا پایان عمر پربار خویش در تهران اقامت گزیدند.
رهبری و زعامت
امام خمینی در این یازده ماه حضور در قم به قدری مهم و سرنوشت بوده است که پرداختن به آن در یک مقاله امکانپذیر نیست. انشاءالله بزودی به صورت یک کتاب مستقل منتشر خواهد شد. اما برای اطلاع خوانندگان محترم به صورت آماری و مختصر اقدامات و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام را معرفی میکنیم.
برای اطلاع از حجم فعالیتهای امام در این مدت همین کافی است که بدانیم؛ کل بیانات، پیامها، مصاحبهها، نامهها، احکام، اجازات شرعی و سخنرانیهای حضرت امام از اول سال ۱۳۱۲ش تا رحلت (خرداد ۱۳۶۸) در ۲۲ جلد (
صحیفه امام) گردآوری شده است. از این ۲۲ جلد حدود دو جلد و نصف آن شامل ۴۵ سال میشود. (از اول سال ۱۳۱۲ تا آخر ۱۳۵۶ش) حدود ۲ جلد آن مربوط به سال ۵۷ است. اما حدود ۷ جلد آن اختصاص دارد به مقطع حضور ۱۱ ماهه امام در قم (از صفحه ۲۶۹ جلد ۶ صحیفه تا صفحه ۱۲۴ جلد ۱۲). این نشان از حجم عظیم دیدارها و ملاقات امام، احکام و پیامها و... دارد.
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام در آیینه آمار و ارقام:
ـ تمام سخنرانیها و بیانات امام خمینی در قم؛ ۵۹۰ مورد
ـ احکام صادره از سوی امام؛ ۲۱۶ مورد
ـ پیامهای صادره؛ ۱۴۱ مورد
ـ نامههای ارسالی؛ ۸۶ فقره
ـ مصاحبهها، اعم از داخلی و خارجی؛ ۲۵ مورد
ـ اجازات شرعی؛ ۱۳ مورد
ـ تلگراف؛ ۹ مورد
ـ استفتائات؛ ۸ مورد
ـ گفتگو: ۳ مورد
ـ فرمان؛ ۲ مورد
ـ
وصیتنامه: ۲ مورد
ـ
تقریظ؛ ۲ مورد (بر
قانون اساسی و متمم قانون اساسی)
ـ وکالتنامه؛ ۱ مورد.
(۱) هاشمی رفسنجانی، اکبر، انقلاب و پیروزی، تهران: دفتر نشر معارف، ۱۳۸۳.
(۲) ستوده، امیررضا، پا به پای آفتاب، تهران: پنجره، ۱۳۸۰.
(۳) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات آیتالله محمد یزدی، تهران: ۱۳۸۰.
(۴) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات توکلی بینا، تهران: ۱۳۸۳.
(۵) خاطرات خادمان و پاسداران امام، تهران: عروج، ۱۳۸۷.
(۶) خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، تهران: عروج، ۱۳۸۷.
(۷) خمینی، روحالله، صحیفه امام، تهران: عروج، ۱۳۷۸.
(۸) عارفی، حسن، طبیب دلها، تهران: عروج، ۱۳۷۶.
(۹) رضوی، مسعود،هاشمی و انقلاب، تهران: همشهری، ۱۳۷۶.
(۱۰) هفته نامه حریم، سال دوم، ش ۵۶، ۱۷ اسفند ۱۳۹۱.
•
دانشگاه ادیان و مذاهب، برگرفته از مقاله «سالروز ورود امام خمینی(ره) به قم پس از پیروزی انقلاب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۲۰.