نماز ابوبکر به جای پیامبر (شبهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اهلسنت درباره
حدیث غدیر و جانشینی
امام علی (علیهالسّلام) اشکالی مطرح نمودهاند مبنی بر اینکه اگر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را به
خلافت منصوب نمود، چرا در روزهای آخر عمر خود،
ابوبکر را برای
نماز فرستاده است. در این مقاله روایاتی که درباره نماز ابوبکر بیان شده را نقل کرده و صحت و سقم آنها و دلالتشان را بررسی خواهیم کرد.
از اشکالاتی که به
حدیث غدیر وارد نمودهاند این است که:
اگر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
روز غدیر خم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به عنوان
خلیفه بعد از خود معرفی نمودند، پس چرا در روزهای آخر عمر خود و در بستر بیماری،
ابوبکر را به جای خود برای
نماز به
مسجد فرستادند؟ در حالی که سزاوار بود (حضرت) علی (علیهالسّلام) را به مسجد بفرستند.
و این را نیز اضافه میکنند که: البته انتخاب ابوبکر از جانب پیامبر به امامت نماز به معنای انتصاب ایشان به جانشینی و
امامت نبود، بلکه اشارهای به لیاقت و شایستگی وی برای خلافت بود تا اصحاب در آینده برای تعیین جانشین و خلیفه دچار سردرگمی و اختلاف نشوند.
مهمترین روایات وارده در رابطه با «استخلاف» و یا جانشینی ابوبکر از سوی رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) برای نماز در واپسین روزهای عمر شریف آن حضرت که مجموعاً یازده روایت، حاوی یک روایت از
موطا مالک و ده روایت از
صحیح بخاری است، تماماً بررسی سندی شده که همه ضعیف و یا مرسل بوده و در سلسله سند آن مشکلات اساسی وجود داشته است. و البته در دلالت آن نیز (همانگونه که ملاحظه خواهید فرمود) به قدری تعارض و تناقض وجود دارد که هرگونه اعتماد به این روایات را منتفی میسازد.
روایات بیان نماز ابوبکر از دو طریق نقل شده است.
وَحَدَّثَنِی عَنْ مَالِکٍ، عَنْ هِشَامِ
بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ اَبِیهِ، اَنَّ رَسُولَ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - خَرَجَ فِی مَرَضِهِ، فَاَتَی فَوَجَدَ اَبَا بَکْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی بِالنَّاسِ، فَاسْتَاْخَرَ اَبُو بَکْرٍ، فَاَشَارَ اِلَیْهِ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - اَنْ کَمَا اَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - اِلَی جَنْبِ ابِی بَکْرٍ، فَکَانَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَةِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - وَهُوَ جَالِسٌ، وَکَانَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ ابِی بَکْرٍ.
رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) در حال بیماری از منزل خارج و وارد مسجد شد دید ابوبکر ایستاده و مردم به او اقتدا کردهاند. وقتی ابوبکر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) به او اشاره کرد که همانجا بمان؛ سپس رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) کنار ابوبکر نشست. ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر خواند، در حالی که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند. مالک از
هِشام بن عُرْوَه نقل میکند که عروه گوید.
هذا مرسل فی الموطا.
روایت موطا مرسل است.
لم یختلف عن مالک فیما علمت فی ارسال هذا الحدیث.
اختلافی در مرسل بودن روایت مالک نیست.
هشام
بن عروة
بن الزبیر
بن العوام الاسدی ثقة فقیه ربما دلس.
... مبتلای به تدلیس است.
قال
عبد الرحمان
بن یوسف
بن خراش: کان مالک لا یرضاه.
مالک از او رضایت نداست.
مهمتر اینکه
ابنحجر نام او را در کتاب «
طبقات المدلّسین» آورده.
عروة بن زبیر: از دشمنان
اهلبیت و از طرفداران
معاویه و عضو گروه جعل حدیث وی بوده است.
۶۶۴ - حَدَّثَنَا عُمَرُ
بْنُ حَفْصِ
بْنِ غِیَاثٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی قَالَ حَدَّثَنَا الاَعْمَشُ عَنْ اِبْرَاهِیمَ قَالَ الاَسْوَدُ قَالَ کُنَّا عِنْدَ عَائِشَةَ - رضی
الله عنها - فَذَکَرْنَا الْمُوَاظَبَةَ عَلَی الصَّلاَةِ وَالتَّعْظِیمَ لَهَا، قَالَتْ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَاُذِّنَ، فَقَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ». فَقِیلَ لَهُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ اَسِیفٌ، اِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یَسْتَطِعْ اَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، وَاَعَادَ فَاَعَادُوا لَهُ، فَاَعَادَ الثَّالِثَةَ فَقَالَ «اِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ». فَخَرَجَ اَبُو بَکْرٍ فَصَلَّی، فَوَجَدَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ کَاَنِّی اَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ، فَاَرَادَ اَبُو بَکْرٍ اَنْ یَتَاَخَّرَ، فَاَوْمَاَ اِلَیْهِ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - اَنْ مَکَانَکَ، ثُمَّ اُتِیَ بِهِ حَتَّی جَلَسَ اِلَی جَنْبِهِ. قِیلَ لِلاَعْمَشِ وَکَانَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - یُصَلِّی وَاَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ اَبِی بَکْرٍ فَقَالَ بِرَاْسِهِ نَعَمْ. رَوَاهُ اَبُو دَاوُدَ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الاَعْمَشِ بَعْضَهُ. وَزَادَ اَبُو مُعَاوِیَةَ جَلَسَ عَنْ یَسَارِ اَبِی بَکْرٍ فَکَانَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا.
عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از ابراهیم نقل میکند که اسود گوید: روزی نزد
عایشه بودیم و در مورد اهمیّت نماز و بزرگداشت آن گفتوگو میکردیم. عایشه گفت: هنگامی که رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) بیمار شد ـ همان بیماری که منجر به وفات آن حضرت شد ـ وقت نماز فرا رسید و
اذان گفته شد فرمود: به ابوبکر بگویید
نماز جماعت را برای مردم به پا دارد. عرض شد: ابوبکر پیرمردی دلنازک است؛ وقتی در جایگاه شما بایستد نمیتواند (به علّت گریه) پیش نماز شود. پیامبر تکرار کرد و آنها دوباره همان مطلب را تکرار کردند. آن حضرت برای بار سوم تکرار کرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در عصر
یوسف (دنبال خواستههای خودتان) هستید! به ابوبکر بگویید پیش نماز شود پس ابوبکر خارج شد و نماز خواند.
در این هنگام پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) در خود احساس سبکی و آرامش کرد و در حالی که در حال خمیده به دو نفر تکیه کرده بود، از منزل خارج شد. گویی میدیدم که از درد، پاهایش بر زمین کشیده میشد. (پس از رسیدن آن حضرت به مسجد) ابوبکر خواست که عقب بایستد، پیامبر به او اشاره کرد که همانجا بایست. سپس حضرت را آوردند تا در کنار ابوبکر نشست. به اعمش گفته شد: آیا پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) نماز میخواند و ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند؟ اعمش با سرش پاسخ داد: آری!
ابوداوود طیالسی بخشی از این روایت را از
شعبه، از اعمش نقل کرده است.
ابومعاویه میافزاید: پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) سمت چپ ابوبکر نشست و ابوبکر ایستاده نماز میخواند.
الف. ابراهیم:
ابراهیم بن یزید نخعیاز جمله مدلّسینی است که ابوعبداللّه
حاکم نیشابوری او را در دسته چهارم از مدلّسین ذکر میکند.
ب. اعمش:
سلیمان بن مهران الاعمشوی نیز معروف به تدلیس میباشد. همان تدلیسی که قبیح و مضرّ به
عدالت است:
سلیمان
بن مهران الاعمش وکان یدلس وصفه بذلک النسائی والدارقطنی وغیرهم
... او تدلیس میکرده است...
۶۸۲ - حَدَّثَنَا یَحْیَی
بْنُ سُلَیْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا ابنوَهْبٍ قَالَ حَدَّثَنِی یُونُسُ عَنِ ابنشِهَابٍ عَنْ حَمْزَةَ
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ اَنَّهُ اَخْبَرَهُ عَنْ اَبِیهِ قَالَ لَمَّا اشْتَدَّ بِرَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - وَجَعُهُ قِیلَ لَهُ فِی الصَّلاَةِ فَقَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ». قَالَتْ عَائِشَةُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقِیقٌ، اِذَا قَرَاَ غَلَبَهُ الْبُکَاءُ. قَالَ «مُرُوهُ فَیُصَلِّی» فَعَاوَدَتْهُ. قَالَ «مُرُوهُ فَیُصَلِّی، اِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ».
یحیی بن سلیمان، از
ابنوهب، از یونس، از
ابنشهاب، از
حمزة بن عبداللّه و وی از پدرش نقل میکند که گوید: هنگامی که درد رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) شدّت یافت، درباره نماز با ایشان گفتوگو شد. حضرت فرمود: به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. عایشه گفت: ابوبکر مردی دلنازک است. هرگاه مشغول قرائت شود، گریه بر او غلبه میکند. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) فرمود: به او بگویید نماز بخواند. عایشه دوباره همان پاسخ را تکرار کرد. پیامبر فرمود: به او بگویید: نماز بخواند؛ همانا شما همچون زنان مصر در زمان یوسف (به دنبال خواستههای خودتان) هستید.
الف. یحیی
بن سلیمان:
۹۵۳۲ - یحیی
بن سلیمان، وعنه البخاری، وجماعة. وثقه بعض الحفاظ. قال ابو حاتم: شیخ. وقال النسائی: لیس بثقة. وقال ابنحبان. ربما اغرب.
... ثقه نمیباشد و روایات غریب ذکر میکرده است.
ب. ابنشهاب (زُهْری): محمد
بن مسلم
بن عبیدالله
بن عبدالله
بن شهاب
بن عبدالله
بن الحارث
بن زهره القرشی معروف به زُهْری میباشد.
زهری، در خدمت گروه جعل حدیث
بنیامیه بوده است.
زهری از مدلسین بوده است.
زهری، از امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) رویگردان بوده است.
۶۸۳ - حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ
بْنُ یَحْیَی قَالَ حَدَّثَنَا ابننُمَیْرٍ قَالَ اَخْبَرَنَا هِشَامُ
بْنُ عُرْوَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ اَمَرَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - اَبَا بَکْرٍ اَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ فِی مَرَضِهِ، فَکَانَ یُصَلِّی بِهِمْ. قَالَ عُرْوَةُ فَوَجَدَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - فِی نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ فَاِذَا اَبُو بَکْرٍ یَؤُمُّ النَّاسَ، فَلَمَّا رَآهُ اَبُو بَکْرٍ اسْتَاْخَرَ، فَاَشَارَ اِلَیْهِ اَنْ کَمَا اَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - حِذَاءَ اَبِی بَکْرٍ اِلَی جَنْبِهِ، فَکَانَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَةِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ اَبِی بَکْرٍ.
زکریّا بن یحیی، از
ابننُمیر، از هِشام
بن عُرْوَه، از پدرش نقل میکندکه گوید: عایشه به ما گفت: رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) در دوران بیماریش دستور داد که ابوبکر برای مردم نماز بخواند و او نیز برای مردم نماز میخواند. عروه گفت: در این حال رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) در خود احساس سبکی و آرامش کرد و از خانه خارج شد، در حالی که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند. وقتی ابوبکر پیامبر را دید، عقب رفت. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) به او اشاره کرد که همانجا بایست. سپس رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) به موازات ابوبکر و در کنار او نشست. ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) خواند و مردم نیز به ابوبکر اقتدا کردند.
هشام
بن عروه و پدرش عروه
بن زبیر
احوالات هر دو نفر در بالا ذکر شد.
عایشه: که بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
۶۷۸ - حَدَّثَنَا اِسْحَاقُ
بْنُ نَصْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ عَنْ زَائِدَةَ عَنْ
عَبْدِ الْمَلِکِ
بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو بُرْدَةَ عَنْ اَبِی مُوسَی قَالَ مَرِضَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - فَاشْتَدَّ مَرَضُهُ فَقَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ». قَالَتْ عَائِشَةُ اِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ، اِذَا قَامَ مَقَامَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ اَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ. قَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَعَادَتْ فَقَالَ «مُرِی اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ، فَاِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ». فَاَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلَّی بِالنَّاسِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم -.
اسحاق بن نصر، از حسین، از زائده، از
عبدالملک بن عمیر، از
ابوبرده، نقل میکند که ابوموسی گوید: پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) بیمار شد. بیماری آن حضرت شدّت یافت؛ از اینرو فرمود: به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. عایشه گفت: ابوبکر مردی دلنازک است؛ وقتی در جایگاه شما بایستد، نمیتواند برای مردم نماز بخواند. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) فرمود: به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند عایشه دوباره همان پاسخ را تکرار کرد. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) فرمود: به ابوبکر بگو برای مردم نماز بخواند. چرا که شما همچون زنان مصر در زمان یوسف هستید. در این هنگام شخصی در پی ابوبکر رفت و او را آورد. او در دوران حیات پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) برای مردم نماز خواند.
الف. ارسال روایت
ب. ابوبرده:
عامر بن ابیموسی اشعری که بعد از
شریح قاضی به مقام قضاوت
کوفه منصوب شد و او:
۱. از دشمنان و کینهتوزان به امیرمومنان (علیهالسّلام) است.
۲. در جریان قتل
حجر بن عدی نقش موثری داشت.
۳. نسبت به قاتل
عمار بن یاسر جمله معروفی دارد.
ج.
عبدالملک بن عمیردر کتب رجال اهل سنت با این تعبیرات از او یاد شده:
«رجل مدلس»، «ضعیف جدا»، «کثیر الغلط»، «مضطرب الحدیث جدا»، «مخلّط»، «لیس بحافظ».
به عنوان مثال:
مزی در
تهذیب الکمال و ابنحجر در
تهذیب التهذیب درباره او آوردهاند:
وقال علی
بن الحسن الهسنجانی: سمعت احمد
بن حنبل یقول:
عبد الملک
بن عمیر مضطرب الحدیث جدا مع قلة روایته.
د. ابوموسی اشعری
با اندک آگاهی از تاریخ میتوان یافت: که از مشهورترین دشمنان امیرالمومنین (علیهالسّلام) بود. که خلع امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از خلافت در جریان
حکمیت بعد از
جنگ صفین شهره آفاق است.
همچنین بر اساس خبری که در
صحیح مسلم آمده،
عمر خلیفه دوّم اهل سنّت نیز در قضیه استیذان، به قول او اعتماد نکرد؛ که این موضوع تاکید بیشتری بر عدم اعتبار روایات او میگردد.
۶۷۹ - حَدَّثَنَا
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ قَالَ اَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ هِشَامِ
بْنِ عُرْوَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِینَ - رضی
الله عنها - اَنَّهَا قَالَتْ اِنَّ رَسُولَ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - قَالَ فِی مَرَضِهِ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ». قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ اِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ. فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِی لَهُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ اِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ. فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ. فَقَالَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - «مَهْ، اِنَّکُنَّ لاَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ». فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ مَا کُنْتُ لاُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا.
عبداللّه بن یوسف از مالک، از هِشام
بن عُرْوَه، از پدرش نقل میکند که عایشه به ما گفت: رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) در دوران بیماری خود فرمود: به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. عایشه گوید: من گفتم: ابوبکر وقتی در جایگاه شما بایستد، مردم از شدّت گریه او (قرائت را) نمیشنوند! پس به عمر دستور دهید برای مردم نماز بخواند. عایشه در ادامه میگوید: به
حفصه گفتم: به پیامبر بگو که ابوبکر وقتی در جایگاه شما بایستد، مردم از شدّت گریه (او قرائت را) نمیشنوند. پس به عمر دستور دهید که برای مردم نماز بخواند. حفصه این کار را انجام داد. در این حال رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) به حفصه فرمود: ساکت شو! شما همچون زنان مصر در زمان یوسف هستید. به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. در این هنگام بود که حفصه به عایشه گفت: نشد که از تو به من خیری برسد.
۱. هشام
بن عروه
۲. عروه
بن زبیر
شرح حال هر دو نفر بیان شد.
عایشه: که بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
۷۱۲ - حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ قَالَ حَدَّثَنَا
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ قَالَ حَدَّثَنَا الاَعْمَشُ عَنْ اِبْرَاهِیمَ عَنِ الاَسْوَدِ عَنْ عَائِشَةَ - رضی
الله عنها - قَالَتْ لَمَّا مَرِضَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ اَتَاهُ بِلاَلٌ یُؤْذِنُهُ بِالصَّلاَةِ فَقَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ». قُلْتُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ اَسِیفٌ، اِنْ یَقُمْ مَقَامَکَ یَبْکِی فَلاَ یَقْدِرُ عَلَی الْقِرَاءَةِ. قَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ». فَقُلْتُ مِثْلَهُ فَقَالَ فِی الثَّالِثَةِ اَوِ الرَّابِعَةِ «اِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ». فَصَلَّی وَخَرَجَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَاَنِّی اَنْظُرُ اِلَیْهِ یَخُطُّ بِرِجْلَیْهِ الاَرْضَ، فَلَمَّا رَآهُ اَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَاَخَّرُ، فَاَشَارَ اِلَیْهِ اَنْ صَلِّ، فَتَاَخَّرَ اَبُو بَکْرٍ - رضی
الله عنه - وَقَعَدَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - اِلَی جَنْبِهِ، وَاَبُو بَکْرٍ یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ.
بخاری روایت هفتم را از عایشه اینگونه نقل میکند: مسدّد از
عبداللّه بن داوود، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، نقل میکند که عایشه گوید: وقتی که پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) بیمار شد ـ همان بیماری که به سبب آن وفات یافت ـ
بلال آمد تا ایشان را از وقت نماز آگاه سازد. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) فرمود: به ابوبکر بگویید نماز بخواند. گفتم: ابوبکر مردی دلنازک است؛ اگر در جایگاه شما بایستد گریهاش میگیرد و قادر به
قرائت نخواهد بود. فرمود: به ابوبکر بگویید نماز بخواند. من باز همان پاسخ را تکرار کردم. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) برای بار سومو چهارم تکرار کرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان یوسف (به دنبال خواسته خود) هستید. به ابوبکر بگویید نماز بخواند. در نتیجه ابوبکر نمازخواند. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) با قامتی خمیده و در حالی که به دو نفر تکیه کرده بود از منزل خارج شد. گویی میدیدم که پاهایش بر زمین کشیده میشد. وقتی ابوبکر او را دید به عقب رفت. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) به اواشاره کرد که نماز بخوان. ابوبکر عقب ایستاد و پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) کنارش نشست و ابوبکر صدای تکبیر را به مردم میرساند.
اعمش: شرح حال او در بالا ذکر شد.
عایشه: بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
۷۱۳ - حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ
بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الاَعْمَشِ عَنْ اِبْرَاهِیمَ عَنِ الاَسْوَدِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - جَاءَ بِلاَلٌ یُؤْذِنُهُ بِالصَّلاَةِ فَقَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ اَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ». فَقُلْتُ یَا رَسُولَ
اللَّهِ، اِنَّ اَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ اَسِیفٌ، وَاِنَّهُ مَتَی مَا یَقُمْ مَقَامَکَ لاَ یُسْمِعُ النَّاسَ، فَلَوْ اَمَرْتَ عُمَرَ. فَقَالَ «مُرُوا اَبَا بَکْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ». فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِی لَهُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ اَسِیفٌ، وَاِنَّهُ مَتَی یَقُمْ مَقَامَکَ لاَ یُسْمِعِ النَّاسَ، فَلَوْ اَمَرْتَ عُمَرَ. قَالَ «اِنَّکُنَّ لاَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ اَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ». فَلَمَّا دَخَلَ فِی الصَّلاَةِ وَجَدَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - فِی نَفْسِهِ خِفَّةً، فَقَامَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، وَرِجْلاَهُ یَخُطَّانِ فِی الاَرْضِ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ، فَلَمَّا سَمِعَ اَبُو بَکْرٍ حِسَّهُ ذَهَبَ اَبُو بَکْرٍ یَتَاَخَّرُ، فَاَوْمَاَ اِلَیْهِ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم -، فَجَاءَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - حَتَّی جَلَسَ عَنْ یَسَارِ اَبِی بَکْرٍ، فَکَانَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا، وَکَانَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - یُصَلِّی قَاعِدًا، یَقْتَدِی اَبُو بَکْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ اَبِی بَکْرٍ.
قتیبة بن سعید، از ابومعاویه، از اعمش، از ابراهیم، از اسود نقل میکند که عایشه گوید: هنگامی که بیماری رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) شدّت یافت، بلال آمد تا ایشان را از وقت نماز آگاه سازد. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) فرمود: به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. عرض کردم: ای رسول خدا! ابوبکر مردی دلنازک است؛ وقتی در جایگاه شما بایستد، (از شدّت گریه!) مردم صدای او را نخواهند شنید، ای کاش به عمر دستور میدادید. فرمود: به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. به حفصه گفتم: به پیامبر بگو که ابوبکر پیرمردی دلنازک است آنگاه که در جایگاه شما بایستد، مردم صدای قرائت او را نمیشنوند؛ ای کاش به عمر دستور میدادید. فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان یوسف (به دنبال خواسته خودتان) هستید. به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. هنگامی که ابوبکر مشغول خواندن نماز شد، رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) در خود احساس سبکی کرد، سپس با قامتی خمیده که به دو نفر تکیه کرده بود و پاهایش روی زمین کشیده میشد، حرکت کرد و داخل مسجد شد. وقتی ابوبکر صدای حرکت او را شنید، رفت که عقب بایستد. رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) به او اشاره کرد و آمد و سمت چپ ابوبکر نشست. ابوبکر ایستاده نماز میخواند و رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) نشسته. ابوبکر به رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) اقتدا کرد، در حالی که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند.
ابومعاویه:
محمد بن حازم الضریر که مزی در ترجمه او آورده است:
قال
عباس الدوری، عن یحیی
بن معین: لیس بثقة.
اعمش: شرح حال او در بالا ذکر شد.
عایشه: بعداً بحث میشود. (ذیل روایت دهم)
۶۸۰ - حَدَّثَنَا اَبُو الْیَمَانِ قَالَ اَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ اَخْبَرَنِی اَنَسُ
بْنُ مَالِکٍ الاَنْصَارِیُّ - وَکَانَ تَبِعَ النَّبِیَّ - صلی
الله علیه وسلم - وَخَدَمَهُ وَصَحِبَهُ اَنَّ اَبَا بَکْرٍ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعِ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم - الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، حَتَّی اِذَا کَانَ یَوْمُ الاِثْنَیْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلاَةِ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - سِتْرَ الْحُجْرَةِ یَنْظُرُ اِلَیْنَا، وَهْوَ قَائِمٌ کَاَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَّمَ یَضْحَکُ، فَهَمَمْنَا اَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُؤْیَةِ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم -، فَنَکَصَ اَبُو بَکْرٍ عَلَی عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَّ، وَظَنَّ اَنَّ النَّبِیَّ - صلی
الله علیه وسلم - خَارِجٌ اِلَی الصَّلاَةِ، فَاَشَارَ اِلَیْنَا النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - اَنْ اَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ، وَاَرْخَی السِّتْرَ، فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ.
ابوالیمان، از شعیب، از زُهْری، از
انس بن مالک انصاری ـ که خدمتگزار پیامبر و از اصحاب ایشان بود ـ اینگونه نقل میکند: ابوبکر در دوران بیماری پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) ـ که به سبب آن حضرتش وفات یافت ـ برای مردم نماز میخواند. روز دوشنبه بود که مردم برای ادای نماز صف بسته بودند. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) پرده اتاق را کنار زد و در حالی که ایستاده بود به ما نگاه میکرد. گویی صورت آن حضرت را میدید مکه (در رنگ پریدگی) به رنگ کاغذ
قرآن بود. او تبسّم کرد و خندید. نزدیک بود ما از خوشحالی دیدن پیامبر مفتون شویم. ابوبکر به عقب برگشت تا به صف بپیوندد و گمان کرد که پیامبر برای نماز بیرون میآید. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) به ما اشاره کرد که نمازتان را تمام کنید؛ آنگاه پرده را انداخت و در همان روز وفات یافت.
ابنشهاب (زهری): شرح حال او ذکر شد.
مشکل وی دروغگویی اوست. به عنوان مثال به دو نمونه اشاره میکنیم:
در روایت
بلاذری این چنین آمده است:
قال علی علی المنبر: انشد (نشدت)
الله رجلا سمع رسول
الله صلی
الله علیه وسلم یقول یوم غدیر خم: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه الا قام فشهد وتحت المنبر انس
بن مالک والبراء
بن عازب وجریر
بن عبدالله (البجلی) فاعادها فلم یجبه احد. فقال: اللهم من کتم هذه الشهادة وهو یعرفها فلا تخرجه من الدنیا حتی تجعل به آیة یعرف بها. قال: فبرص انس وعمی البراء ورجع جریر اعرابیا بعد هجرته فاتی السراة فمات فی بیت امه بالسراة.
(حضرت) علی (علیه السلام ) بالای
منبر اینگونه با جمع حاضر (در مسجد) سخن گفت: شما را به خدا
قسم میدهم که هر کس روز غدیر از پیامبر شنید که فرمود: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» برخاسته و
شهادت دهد. انس
بن مالک و
براء بن عازب و
جریر بن عبدالله (بجلی) که در پای منبر نشسته بودند جای خود نشسته و سکوت کردند. (حضرت) علی (علیهالسلام) دوباره سخن خود را تکرار کرد اما آنها سخنی نگفتند، تا این که آن حضرت اینگونه
نفرین کرد: خدایا کسی را که با وجود علم و معرفتش (به موضوع) از شهادتدادن خودداری کرد از دنیا خارج نساز مگر اینکه بر او علامتی قرار دهی که با آن شناخته شود. راوی میگوید: از بعد از این نفرین بود که انس به بیماری برص و براء به کوری و جریر هم به محض اینکه به منطقه سراه در بیابانهای اطراف
عرفه رسید در منزل مادرش جان داد و مرد.
ابومحمد ابنقتیبة در کتاب المعارف،
میگوید:
انس
بن مالک کان بوجهه برص وذکر قوم: ان علیا رضی
الله عنه ساله عن قول رسول
الله: اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه. فقال: کبرت سنی ونسیت، فقال علی: ان کنت کاذبا فضربک
الله بیضاء لا تواریها العمامة.
انس
بن مالک در ناحیه صورت خود به بیماری برص (پیسی) مبتلا شده بود. گروهی گفتند: امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از گروهی درباره این سخن رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) سؤال کرد «اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه» امّا او که در جمع حاضر بود (و شاهد بر این سخن در غدیر بود) گفت: من پیر شده و سنّم بالا رفته (این سخن را به یاد نمیآورم) امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: اگر دروغ گفته باشی خداوند تو را به بیماری پیسی مبتلا کند که با عمامه هم نتوانی بپوشانی!
... واما انس فقد برصت قدماه.
امّا انس (با نفرین امیرالمؤمنین علیهالسّلام) هر دو پایش به برص مبتلا شد.
حدثنا سلیمان
بن احمد، ثنا احمد
بن ابراهیم
بن کیسان، ثنا اسماعیل
بن عمرو البجلی، ثنا مسعر
بن کدام عن طلحة
بن مصرف عن عمیرة ابنسعد قال: شهدت علیا علی المنبر ناشدا اصحاب رسول
الله صلی
الله علیه وسلم وفیهم ابو سعید وابو هریرة وانس
بن مالک وهم حول المنبر وعلی علی المنبر وحول المنبر اثنا عشر رجلا هؤلاء منهم. فقال علی نشدتکم بالله هل سمعتم رسول
الله صلی
الله علیه وسلم یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه؟ فقاموا کلهم فقالوا: اللهم نعم، وقعد رجل، فقال: ما منعک ان تقوم؟ قال: یا امیرالمؤمنین کبرت ونسیت. فقال: اللهم ان کان کاذبا فاضربه ببلاء حسن. قال: فما مات حتی راینا بین عینیه نکتة بیضاء لا تواریه العمامة...
انس و دروغ او در جریان طیر مشوی (مرغ بریان)
حَدَّثَنَا اَبُو مَعْمَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا
عَبْدُ الْوَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا
عَبْدُ الْعَزِیزِ عَنْ اَنَسٍ قَالَ لَمْ یَخْرُجِ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - ثَلاَثًا، فَاُقِیمَتِ الصَّلاَةُ، فَذَهَبَ اَبُو بَکْرٍ یَتَقَدَّمُ فَقَالَ نَبِیُّ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - بِالْحِجَابِ فَرَفَعَهُ، فَلَمَّا وَضَحَ وَجْهُ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم - مَا نَظَرْنَا مَنْظَرًا کَانَ اَعْجَبَ اِلَیْنَا مِنْ وَجْهِ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم - حِینَ وَضَحَ لَنَا، فَاَوْمَاَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - بِیَدِهِ اِلَی اَبِی بَکْرٍ اَنْ یَتَقَدَّمَ، وَاَرْخَی النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - الْحِجَابَ، فَلَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ حَتَّی مَاتَ.
ابومعمر، از عبدالوارث، از عبدالعزیز نقل میکند که انس گوید: پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) سه روز از خانه بیرون نیامد. نماز برپا شد. ابوبکر خواست جلو بایستد. پیامبر خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) فرمود که پردهرا کنار بزنند، وقتی که چهره پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) پدیدار شد، ما تا آن زمان منظرهای عجیبتر از چهره پیامبر ندیده بودیم. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) با دستش به ابوبکر اشاره کرد که جلو بایستد. آنگاه حضرت پرده را انداخت و دیگر توان اقامه نماز جماعت را نداشت تا از دنیا رفت.
ابومعمّر: عبدالله
بن عمرو
بن ابی الحجاج ابو معمر المنقری البصری.
عبدالله
بن عمرو
بن ابی الحجاج ابو معمر المنقری البصری: انه لم یکن یحفظ وکان له قدر عند اهل العلم.
انس: که قبلاً درباره او بحث شد.
۶۸۷ - حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ یُونُسَ قَالَ حَدَّثَنَا زَائِدَةُ عَنْ مُوسَی
بْنِ اَبِی عَائِشَةَ عَنْ
عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی عَائِشَةَ فَقُلْتُ اَلاَ تُحَدِّثِینِی عَنْ مَرَضِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - قَالَتْ بَلَی، ثَقُلَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - فَقَالَ «اَصَلَّی النَّاسُ». قُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ. قَالَ «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ». قَالَتْ فَفَعَلْنَا فَاغْتَسَلَ فَذَهَبَ لِیَنُوءَ فَاُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ اَفَاقَ فَقَالَ - صلی
الله علیه وسلم- «اَصَلَّی النَّاسُ». قُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ
اللَّهِ. قَالَ «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ». قَالَتْ فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَاُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ اَفَاقَ فَقَالَ «اَصَلَّی النَّاسُ». قُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ
اللَّهِ. فَقَالَ «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ»، فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَاُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ اَفَاقَ فَقَالَ «اَصَلَّی النَّاسُ». فَقُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ
اللَّهِ - وَالنَّاسُ عُکُوفٌ فِی الْمَسْجِدِ یَنْتَظِرُونَ النَّبِیَّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِصَلاَةِ الْعِشَاءِ الآخِرَةِ - فَاَرْسَلَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - اِلَی اَبِی بَکْرٍ بِاَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَاَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ اِنَّ رَسُولَ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - یَاْمُرُکَ اَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ. فَقَالَ اَبُو بَکْرٍ - وَکَانَ رَجُلاً رَقِیقًا - یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ اَنْتَ اَحَقُّ بِذَلِکَ. فَصَلَّی اَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الاَیَّامَ، ثُمَّ اِنَّ النَّبِیَّ - صلی
الله علیه وسلم - وَجَدَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ اَحَدُهُمَا
الْعَبَّاسُ لِصَلاَةِ الظُّهْرِ، وَاَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ، فَلَمَّا رَآهُ اَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ لِیَتَاَخَّرَ فَاَوْمَاَ اِلَیْهِ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - بِاَنْ لاَ یَتَاَخَّرَ. قَالَ «اَجْلِسَانِی اِلَی جَنْبِهِ». فَاَجْلَسَاهُ اِلَی جَنْبِ اَبِی بَکْرٍ. قَالَ فَجَعَلَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی وَهْوَ یَاْتَمُّ بِصَلاَةِ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ بِصَلاَةِ اَبِی بَکْرٍ، وَالنَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - قَاعِدٌ. قَالَ
عُبَیْدُ اللَّهِ فَدَخَلْتُ عَلَی
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ لَهُ اَلاَ اَعْرِضُ عَلَیْکَ مَا حَدَّثَتْنِی عَائِشَةُ عَنْ مَرَضِ النَّبِیِّ - صلی
الله علیه وسلم - قَالَ هَاتِ. فَعَرَضْتُ عَلَیْهِ حَدِیثَهَا، فَمَا اَنْکَرَ مِنْهُ شَیْئًا، غَیْرَ اَنَّهُ قَالَ اَسَمَّتْ لَکَ الرَّجُلَ الَّذِی کَانَ مَعَ
الْعَبَّاسِ قُلْتُ لاَ. قَالَ هُوَ عَلِیٌّ.
احمد بن یونس، از زائده، از
موسی بن ابیعایشه، از
عبیداللّه بن عبداللّه بن عتبه نقل میکند که روزی نزد عایشه رفتم و گفتم: آیا از دوران بیماری رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) به من خبر نمیدهی؟ گفت: آری. (هنگامی که بیماری) پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) شدّت یافت، فرمود: آیا مردم نماز خواندهاند؟ عرض کردیم: نه، آنها منتظر شما هستند. فرمود: برایم مقداری آب در تشت آماده کنید. عایشه گوید: ما این کار را انجام دادیم، سپس پیامبر شست و شو کرد و نزدیک بود که به زمین بیفتد، پس همان لحظه بیهوش شد. پس از به هوش آمدن فرمود: آیا مردم نماز خواندهاند؟ عرض کردیم: نه ای رسول خدا! آنها منتظر شما هستند. فرمود: برایم در تشت مقداری آب آماده کنید. آنگاه پیامبر نشست و غسل کرد، و نزدیک بود به زمین بیفتد و بیهوش شد پس از به هوش آمدن فرمود: آیا مردم نماز خواندهاند؟ عرض کردیم: نه ای رسول خدا! منتظر شما هستند مردم نیز برای خواندن
نماز عشاء، در
مسجد، در انتظار پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) به سر میبردند. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) شخصی را به دنبال ابوبکر فرستاد تا برای مردم نماز بخواند. آن شخص دنبال او رفت و گفت: رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) دستور داد که تو برای مردم نماز بخوانی.
ابوبکر که مردی رقیقالقلب بود گفت: ای عمر! تو برای مردم نماز بخوان. عمر پاسخ داد: تو به این کار شایستهتری. در نتیجه آن روزها ابوبکر برای مردم نماز میخواند. پس از مدّتی پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) در خود احساس سبکی و آرامش کرد و برای نماز ظهر در حالی که بین دو مرد ـ که یکی از آنها
عبّاس بود ـ تکیه کرده بود از خانه خارج شد و ابوبکر برای مردم نماز میخواند. وقتی ابوبکر پیامبر را دید، خواست که عقب بایستد، پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) به او اشاره کرد که عقب نرود. سپس به آن دو مرد فرمود: مرا کنار او بنشانید. آنها پیامبر را کنار ابوبکر نشاندند. راوی گوید: ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر خواند و مردم نیز به ابوبکر اقتدا کرده بودند، در حالی که پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) نشسته بود. عبیداللّه گوید: من نزد
عبداللّه بن عبّاس رفتم و به او گفتم: آیا مطالبی را که عایشه درباره بیماری پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) به من گفت، به توباز نگویم؟ گفت: بگو. من ماجرا را به او عرضه داشتم. او چیزی از آن مطالب را انکار نکرد، جز این که گفت: آیا عایشه نام مردی را که با
عبّاس بود به تو گفت؟ گفتم: نه. گفت: آن شخص علی بود.
پایه و اساس اکثر روایات فوق، عایشه است، زیرا او در این قصّه نقش اساسی دارد.
عایشه هر شان و فضیلتی را برای خود، پدر و دوستدارانش ـ از نزدیکان و خویشان ـ میخواست. هرگاه میدید که پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) مورد محبّت یکی از همسرانش قرار میگرفت و آن حضرت نزد او میماند، بر او میشورید؛ همانگونه که با زینب دختر جحش اینگونه رفتار کرد. آنگاه با حفصه تبانی کردند که هرگاه پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) نزد هر کدام از آنها وارد شود بگوید: من از شما بوی مغافیر (نوعی صمغ بد بو) استشمام میکنم تا ایشان از ماندن و عسل خوردن نزد زینب امتناع ورزد! و با یکدیگر هم قسم شدند تا کسی را از این تبانی با خبر نسازند.
۴۹۱۲ - حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ
بْنُ مُوسَی اَخْبَرَنَا هِشَامُ
بْنُ یُوسُفَ عَنِ ابنجُرَیْجٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ
عُبَیْدِ بْنِ عُمَیْرٍ عَنْ عَائِشَةَ - رضی
الله عنها - قَالَتْ کَانَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - یَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَیْنَبَ ابْنَةِ جَحْشٍ وَیَمْکُثُ عِنْدَهَا فَوَاطَیْتُ اَنَا وَحَفْصَةُ عَنْ اَیَّتُنَا دَخَلَ عَلَیْهَا فَلْتَقُلْ لَهُ اَکَلْتَ مَغَافِیرَ اِنِّی اَجِدُ مِنْکَ رِیحَ مَغَافِیرَ. قَالَ «لاَ وَلَکِنِّی کُنْتُ اَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَیْنَبَ ابْنَةِ جَحْشٍ فَلَنْ اَعُودَ لَهُ وَقَدْ حَلَفْتُ لاَ تُخْبِرِی بِذَلِکِ اَحَدًا».
(ترجمه متن در توضیح قبل از آن به اختصار آمده)
هرگاه عایشه میدید که پیامبر خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) از
حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) به خوبی یاد کرده و او را میستاید با جسارت میگفت: چهقدر از این پیرزن بیدندان یاد میکنی؟!
خداوند عزّوجلّ بهتر از او را به تو داده است...
۲۳۷۱۹ - عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّی
اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اِذَا ذَکَرَ خَدِیجَةَ اَثْنَی عَلَیْهَا فَاَحْسَنَ الثَّنَاءَ قَالَتْ فَغِرْتُ یَوْمًا فَقُلْتُ مَا اَکْثَرَ مَا تَذْکُرُهَا حَمْرَاءَ الشِّدْقِ قَدْ اَبْدَلَکَ
اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهَا خَیْرًا مِنْهَا.
(ترجمه متن در توضیح قبل از آن به اختصار آمده)
روزی مردی در حضور عایشه از علی و
عمّار (رضی
اللّهعنهما) بدگویی کرد. عایشه گفت: من درباره علی چیزی ندارم که به تو بگویم؛ ولی درباره عمّار، همانا از رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) شنیدم که میفرمود: «هرگاه عمّار بین دو امر مخیّر شود، راه یافتهترین و کاملترین آن دو را انتخاب میکند».
۲۳۶۷۶ - جَاءَ رَجُلٌ فَوَقَعَ فِی عَلِیٍّ وَفِی عَمَّارٍ رَضِیَ
اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُمَا عِنْدَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ اَمَّا عَلِیٌّ فَلَسْتُ قَائِلَةً لَکَ فِیهِ شَیْئًا وَاَمَّا عَمَّارٌ فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ
اللَّهِ صَلَّی
اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لَا یُخَیَّرُ بَیْنَ اَمْرَیْنِ اِلَّا اخْتَارَ اَرْشَدَهُمَا.
(ترجمه متن در توضیح قبل از آن به اختصار آمده)
طبری و
ابوالفرج و
ابنسعد و
ابناثیر گفتهاند: هنگامی که خبر
شهادت امیرالمومنین (علیهالسّلام) به عائشه رسید این بیت را سرود:
فالقت عصاها و استقر بها النویکما قرّ عیناً بالایاب المسافر.
آن زن از شادی، عصای خود را انداخت و در جای خود قرار گرفت بدانگونه که مسافر، وقتی از سفر بر میگردد خوشحال میشود.
سپس پرسید: چه کسی علی را کشت؟ گفتند: مردی از قبیله مراد.
عایشه این شعر زننده را خواند.
فان یک نائیاً فلقد نعاه غلام لیس فی فیه التراب.
یعنی: اگر او دور است، خبر مرگ او را جوانی داد که خاک به دهان ندارد.
و چون زینب دختر
امّسلمه از او سئوال کرد: آیا این همه شادمانی برای خبر کشته شدن علی است؟ گفت: هرگاه من این خبر را فراموش کردم دوباره به من یادآوری کنید.
و یا در جای دیگر میخوانیم:
روی ابو الفرج فی مقتل الامام علی (علیه السلام) وقال: لمّا ان جاء عائشة قتل الامام علی سجدت ای: سجدت شکرا للّه مما بشروها به.
هنگامی که عائشه خبر شهادت (حضرت) علی (علیهالسلام) را شنید به سجده افتاد، یعنی: از خوشحالی خبری که به او دادند به سجده افتاد.
۲۴۱۹۹ - عَنْ عَائِشَةَ قَالَت لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ
اللَّهِ صَلَّی
اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ
اللَّهِ صَلَّی
اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ
لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ
بْنِ اَبِی بَکْرٍ ائْتِنِی بِکَتِفٍ اَوْ لَوْحٍ حَتَّی اَکْتُبَ لِاَبِی بَکْرٍ کِتَابًا لَا یُخْتَلَفُ عَلَیْهِ فَلَمَّا ذَهَبَ
عَبْدُ الرَّحْمَنِ لِیَقُومَ قَالَ اَبَی
اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ اَنْ یُخْتَلَفَ عَلَیْکَ یَا اَبَا بَکْرٍ.
عائشه میگوید: هنگامی که حال رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) وخیم شد، به
عبدالرحمان بن ابیبکر فرمود: کتف یا لوحی به من بده تا برای ابوبکر نوشتهای بنویسم که با او مخالفت نشود! هنگامی که عبدالرحمان خواست بلند شود فرمود: خدا و
مؤمنان ابا دارند از این که با تو ـای ابوبکر ـ مخالفت شود!
۳۳۵۵ - حَدَّثَنَا وَکِیعٌ حَدَّثَنَا اِسْرَائِیلُ عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ عَنْ اَرْقَمَ
بْنِ شُرَحْبِیلَ عَنِ ابن
عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ
اللَّهِ صَلَّی
اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ کَانَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیًّا قَالَتْ عَائِشَةُ نَدْعُو لَکَ اَبَا بَکْرٍ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ حَفْصَةُ یَا رَسُولَ
اللَّهِ نَدْعُو لَکَ عُمَرَ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ اُمُّ الْفَضْلِ یَا رَسُولَ
اللَّهِ نَدْعُو لَکَ
الْعَبَّاسَ قَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا رَفَعَ رَاْسَهُ فَلَمْ یَرَ عَلِیًّا فَسَکَتَ فَقَالَ عُمَرُ قُومُوا عن رسول
الله.
ابنعبّاس در این زمینه میگوید: هنگامی که رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) بیمار شد، همان بیماری که به سبب آن وفات یافت، آن حضرت در خانه عایشه بود. حضرتش فرمود: علی را برایم صدا کنید. عایشه گفت: برایتان ابوبکر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. حفصه گفت: ای رسول خدا! برایتان عمر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید.
اُمّفضل گفت: ای رسول خدا!
عبّاس را برایتان صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. هنگامی که همه آنها جمع شدند، پیامبر خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) سر مبارکش را بلند کرد و علی (علیهالسّلام) را ندید در نتیجه ساکت ماند. در این هنگام عمر گفت: رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) را ترک کنید.
همانگونه که در متن یکی از روایات
بخاری آمده عائشه میگوید: رسول خدا به هنگام بیماری دو دستش را بر شانه
عبّاس و شخص دیگری گذارده بود و از مرد دیگر نامی نمیبرد (فخرج بین رجلین احدهما
العباس (
)
عینی در شرح صحیح بخاری مینویسد: ابن
عبّاس گفته است عائشه به علّت خوش نداشتن نام علی از بردن نام او خودداری کرده است:
ولکن عائشة لا تطیب نفسا له بخیر.
چون عایشه از علی دل خوشی نداشت.
پس از بررسی اسناد روایات و مخدوش بودن تمام آنها، در بخش بررسی دلالی روایات لازم است تا به دقّت ویژه، هر یک از جملات این روایات را مورد تامل قرار داده تا به نتایج و برداشتهای جدیدی دست یابیم که چه بسا صورت مسئله بهطور کلی متفاوت با آن چیزی خواهد بود که مستدلین به این روایات در صدد استناد به آن بودند!
آیا ابوبکر بدون امر پیامبر به نماز ایستاده است!!؟
به این فقره از روایت موطا مالک توجه نمائید: خَرَجَ فِی مَرَضِهِ، فَاَتَی فَوَجَدَ اَبَا بَکْرٍ.
رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در حال مریضی از منزل به مسجد آمد و ابوبکر را دید که به نماز ایستاده.
با توجه به این روایت اصلاً ابوبکر برای نماز امر نشد تا بخواهد به جای رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به نماز ایستد، بلکه بعد از آن که حضرت به مسجد آمدند دیدند که ابوبکر به جای آن حضرت به نماز ایستاده است!! !
آیا با قبول این روایت بهطور کلی صورت مسئله عوض نخواهد شد و آنچه که مستدلین به روایات نماز ابوبکر در صدد اثبات آن هستند نتیجه معکوس نخواهد داد؟ یعنی: آیا ممکن نیست کسی بگوید: با توجه به آیه اول
سوره حجرات «لا تقدموا بین یدی
الله و رسوله؛
» چرا ابوبکر بدون اجازه و امر رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به جای او به نماز ایستاده است؟
آیا عایشه در برابر امر پیامبر اکرم تعللّ و تخلّف نکرده است؟! !
فَقُلْتُ مِثْلَهُ فَقَالَ فِی الثَّالِثَةِ اَوِ الرَّابِعَةِ «اِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ». فَصَلَّی وَخَرَجَ النَّبِیُّ - صلی
الله علیه وسلم - یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَاَنِّی اَنْظُرُ اِلَیْهِ یَخُطُّ بِرِجْلَیْهِ الاَرْضَ.
من باز همان پاسخ را تکرار کردم. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) برای بار سوم و چهارم تکرار کرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان یوسف (به دنبال خواسته خود) هستید. به ابوبکر بگویید نماز بخواند. پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) با قامتی خمیده و در حالی که به دو نفر تکیه کرده بود از منزل خارج شد. گویی میدیدم که پاهایش بر زمین کشیده میشد.
با توجه به این متن آیا نمیتوان احتمال دیگری داد و آن اینکه امر رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) برای نماز به شخص دیگری همچون امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بوده ولی هر بار که حضرت امر میکرده عایشه به پدرش ابوبکر حواله میکرده تا اینکه حضرت ناراحت شده و آن جمله را خطاب به عایشه و حفصه میفرماید و خود نیز با ناراحتی و با آن حال ناخوش به مسجد میآیند و ابوبکر هم نماز را نمیتواند کامل کند؟! !
قرینه و تایید برداشت فوق متن زیر است:
لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ
اللَّهِ صَلَّی
اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ کَانَ فِی بَیْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیًّا قَالَتْ عَائِشَةُ نَدْعُو لَکَ اَبَا بَکْرٍ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ حَفْصَةُ یَا رَسُولَ
اللَّهِ نَدْعُو لَکَ عُمَرَ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ اُمُّ الْفَضْلِ یَا رَسُولَ
اللَّهِ نَدْعُو لَکَ
الْعَبَّاسَ قَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا رَفَعَ رَاْسَهُ فَلَمْ یَرَ عَلِیًّا فَسَکَتَ...
هنگامی که رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) بیمار شد، همان بیماری که به سبب آن وفات یافت، آن حضرت در خانه عایشه بود. حضرتش فرمود: علی را برایم صدا کنید. عایشه گفت: برایتان ابوبکر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. حفصه گفت: ای رسول خدا! برایتان عمر را صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. اُمّفضل گفت: ای رسول خدا!
عبّاس را برایتان صدا بزنیم؟ فرمود: صدایش کنید. هنگامی که همه آنها جمع شدند، پیامبر خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) سر مبارکش را بلند کرد و علی (علیهالسّلام) را ندید در نتیجه ساکت ماند.
همانطور که ملاحظه میشود پیامبر از ابتدا درخواست حضور امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را دارد و آخرین بار نیز که سر بلند کرده و
حضرت علی (علیهالسّلام) را نمیبیند از اجابت خواسته خویش نا امید شده و به ناچار سکوت اختیار میکند.
چون دلیلی ندارد عایشهای که بالاتر و در بررسی سندی به آن اشاره شد که همه فضیلتها را برای خود میخواهد در چنین موردی که خیر دنیا و آخرت در آن جمع است از اطاعت فرمان رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) تعلل ورزیده و این افتخار را به غیر از پدرش حواله کند!
خصوصاً که در بررسی سندی و شناخت شخصیت عایشه گفتیم: عایشه میانه خوبی با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نداشته و نیز در یکی دیگر از همین روایات میآید که عایشه در جریان نقل روایت صلاه ابوبکر حتی حاضر به بردن نام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیست؛ از اینرو آیا این احتمال تقویت نمیشود که خواسته رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواندن امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به جایش بوده امّا هر بار این امر نادیده گرفته میشده تا اینکه حضرت با ناراحتی جملات بالا را بیان میفرماید و از او یا حفصه که با او همراه بود از زنان اطراف یوسف یاد میکند؟! !
چرا به محض اینکه پیامبر در ابتدا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را فرا میخواند عایشه اقدام نمیکند و به حضرت عرض میکند ابوبکر را برایت صدا کنیم. و یا طبق بعضی دیگر از
روایات فوق حتی اگر از ابتدا هم ابوبکر را حضرت خواسته بودند چرا عایشه فوراً اقدام نمیکند و در انجام فرمان پیامبر تعلّل میورزد آیا این به معنای تمرّد و یا اهمال از انجام دستورات و فرامین رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به حساب نمیآید؟! ! و چرا آنقدر تاخیر میکند که حضرت او و دیگر زنان را با تعبیر تندی به زنان اطراف
حضرت یوسف (که فقط به فکر طوامع و هوسهای خود بودند!) تشبیه میفرماید؟! ! آیا تعلل در برابر فرمان رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به عدالت عایشه ضربه نمیزند؟! !
وَاَعَادَ فَاَعَادُوا لَهُ، فَاَعَادَ الثَّالِثَةَ فَقَالَ «اِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»
پیامبر چند مرتبه سخن خود را تکرار فرمود، اما هر بار زنان اطراف پیامبر پاسخ خود را تکرار کردند تا اینکه حضرت به آنها فرمود: به راستی که شماها همچون زنان اطراف یوسف هستید...
آیا ابوبکر به خاطر بیماری پیامبر اکرم بیطاقت شده است؟! !
قَالَتْ عَائِشَةُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ رَقِیقٌ، اِذَا قَرَاَ غَلَبَهُ الْبُکَاءُ.
قَالَتْ عَائِشَةُ اِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ، اِذَا قَامَ مَقَامَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ اَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ.
در متن روایت فوق آمده که عایشه در توجیه استقامت در برابر امر رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) میگوید: پدرم شخصی بسیار دلنازک است که به علت بیماری پیامبر طاقت نمیآورد به جای آن حضرت به
نماز بایستد، حال سؤال این جاست: چگونه است که ابوبکری که این قدر دلنازک است که به علّت بیماری و کسالت رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) توان ندارد که در محراب نماز جلوی خود را بگیرد و
گریه به او امان نمیدهد؛ ولی به محض چشم به هم گذاردن رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) و از دنیا رفتن آن حضرت، پیکر پاک و مطهر رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) را روی زمین رها کرده و در هیچ یک از برنامههای تجهیز،
تکفین،
تغسیل، و حتی تدفین آن حضرت حضور ندارد و به همراه عدهای دیگر به دنبال تشکیل
سقیفه و تعیین
خلیفه میروند و در آنجا هیچ غم و قصه و گریه و
اشک و آهی بر او غلبه نمیکند؟! !
چرا پیامبر اکرم با حال وخیمشان با سختی به مسجد میآیند؟! !
رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) که به خاطر شدّت بیماری و ضعف توانائی حضور در مسجد را نداشته و امر میکند تا شخص دیگری به جایش برای نماز حاضر شود به محض اقامه نماز چه اتّفاقی باعث میشود که حضرت با وجود همه آن ضعف و در حالی که دو نفر زیر بغلهای آن حضرت را گرفتهاند و پاهای حضرت به روی زمین کشیده میشود خود را به هر شکل شده به مسجد برساند؟! !
فَخَرَجَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ کَاَنِّی اَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ.
رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از منزل به طرف مسجد خارج شد در حالی دو نفر زیر بغلهای حضرت را گرفته و در حالی که پاهای حضرت از شدت بیماری به زمین کشیده میشد.
واقعاً با وجود شخص لایقی همچون ابوبکر که برای اقامه جماعت امر شده چرا حضرت به مسجد آمده و در حین نماز خواندن ابوبکر، نماز دیگری را شروع میکند؟!!
آیا اینگونه نمازی قابل تصوّر است؟! !
فَکَانَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَةِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - وَهُوَ جَالِسٌ، وَکَانَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ ابِی بَکْرٍ.
وَکَانَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - یُصَلِّی قَاعِدًا، یَقْتَدِی اَبُو بَکْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ اَبِی بَکْرٍ.
در روایات فوق نحوه عجیبی از نماز در
مسجد النبی به نمایش گذارده شده، در این نماز، ابوبکری که در محراب به نماز ایستاده با آمدن رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) میخواهد که در حین نماز از جای خود عقب رفته تا آن حضرت به جای او در
محراب بایستد امّا حضرت با اشاره به او میفهماند که در جای خود بماند و نماز را ادامه دهد؛ آنگاه حضرت آمده و در کنار ابوبکر مینشیند و نماز خود را شروع میکند و مردم که به همراه ابوبکر نماز را شروع کرده بودند همچنان به نماز با او ادامه میدهند ولی ابوبکر به نماز پیامبر اقتدا میکند.
تصور کنید چگونه ابوبکر از ابتدا به نماز ایستاده و مردم هم به او اقتدا کردهاند ولی رسول خدا میآیند و کنار ابوبکر مینشینند و در حالی که مردم از قبل به ابوبکر اقتدا کردهاند، حال ابوبکر به پیامبر اقتدا میکند و مردم نماز خود را به امامت ابوبکر ادامه میدهند. آیا واقعاً عجیب نیست؟! !
وقتی نماز پیامبر طوری است که ابوبکر میتواند به حضرت اقتدا کند چرا مردم به حضرت اقتدا نکردند؟
آیا این چنین نمازی در طول ۲۳ سال
نبوت حضرت سابقه داشته است؟
آیا اقتدای مردم به ابوبکر با وجود رسول اکرم از فضیلت نماز نمیکاهد؟
با توجه به اینکه ابوبکر نماز را با قرائت حمد آغاز کرده و تا حدی هم قرائت را ادامه داده سپس رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) میآیند و به نماز میایستند و قرائت نماز را از اوّل آغاز میکنند حال ابوبکری که خود حمد و سوره نماز را قطع کرده و به پیامبر اقتدا میکند و سکوت میکند و مردم هم که همچنان امام جماعتشان ابوبکر است، این چگونه نمازی است که نه مامومین (مردم) و نه امام جماعت (ابوبکر که اکنون امام جماعت مردم است) هیچ یک حمد و سوره نمیخوانند؟! !
ظاهراً با توجه به پرسشهای فوق این چنین نمازی از رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) برای مستمعین حدیث هم بیسابقه و عجیب و غریب بوده لذا با تعجب از اعمش سؤال میکنند:
وَکَانَ النَّبِیُّ یُصَلِّی وَاَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ اَبِی بَکْرٍ؟
پیامبر به نماز ایستاد و ابوبکر هم به نماز رسول خدا اقتدا کرده بود و مردم هم به نماز ابوبکر اقتدا کرده بودند.
و جالب اینکه اعمش هم در پاسخ به سؤال بالا به خود زحمت نمیدهد تا با زبان جوابی بدهد و فقط سر خود را تکانی میدهد که ان شاء
الله منظورش «نعم» است.
فَقَالَ بِرَاْسِهِ نَعَمْ.
به این بخش از روایت توجه کنید:
فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِی لَهُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ اِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ. فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ. فَقَالَ رَسُولُ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - «مَهْ، اِنَّکُنَّ لاَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا اَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ». فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ مَا کُنْتُ لاُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا.
...
عایشه میگوید به حفصه گفتم: به پیامبر بگو ابوبکر نمیتواند به جای شما نماز بخواند چون از شدت گریه صدایش به مردم نمیرسد. ای حفصه تو به پدرت «عمر» بگو تا برای مردم نماز بخواند و حفصه هم این کار را انجام داد.
در این حال رسول خدا (صلی
اللّهعلیهوآله) به حفصه فرمود: ساکت شو! شما همچون زنان مصر در زمان یوسف هستید. به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند. در این هنگام بود که حفصه به عایشه گفت: نشد که از تو به من خیری برسد.
اگر رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) تشخیص داده که ابوبکر برای نیابت نماز صلاحیت دارد چگونه عایشه از امر حضرت تخلّف نموده و در مقابل امر آن حضرت میگوید: به عمر امر کنید تا برای امامت جماعت حاضر شود؟! !
آیا رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) تشخیص نمیدهد که چه کسی برای این کار صلاحیت دارد؟! !
چرا عایشه خودش مستقیماً به حضرت نمیگوید دستور بدهید عمر جای شما نماز گزارد بلکه از حفصه میخواهد تا چنین تقاضایی را از حضرت داشته باشد؟! ! آیا رابطه حفصه با پیامبر نزدیکتر از رابطه عایشه با حضرت بوده؟ و یا علّت دیگری در بین است که عایشه از حفصه و حفصه از عایشه تقاضا میکند و نهایتاً هم کار به جایی میکشد که پیامبر آن تعبیر تند را نسبت به هر دوی آنان به کار برده و میفرماید: شما همچون زنان اطراف یوسف هستید.
اگر این شایستگی فقط در وجود ابوبکر نهفته است، عایشه چرا بر خلاف امر آن حضرت به حفصه میگوید: به پدرت خبر بده تا به جای پیامبر نماز بخواند؟
آیا این برخورد حضرت، عدالت عایشه و حفصه را زیر سوال نمیبرد و روایات آنان را مخدوش نمیکند؟
آیا حفصه نیز همچون عایشه با کار خود که اوّلاً بدون اجازه رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) صورت میگیرد و ثانیاً مخالف با امر آن حضرت است خود را شریک در خطاهای عایشه در این ماجرا نمیسازد؟! !
آیا این جمله حفصه به عایشه «مَا کُنْتُ لاُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا» (نشد که از تو به من خیری برسد) اعتراض به عایشه و زیر سوال بردن عدالت او نیست؟
آیا این احتمال به ذهن نمیرسد که گویا ساخت و پاختهایی بین عایشه و حفصه وجود داشته که گوشهای از آن از لابلای این گفتوگو قابل برداشت است؟! !
به بخشی از روایت ششم دقّت کنید:
... فَلَمَّا رَآهُ اَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَاَخَّرُ، فَاَشَارَ اِلَیْهِ اَنْ صَلِّ، فَتَاَخَّرَ اَبُو بَکْرٍ وَقَعَدَ النَّبِیُّ اِلَی جَنْبِهِ، وَاَبُو بَکْرٍ یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ...
... و چون ابوبکر پیامبر را مشاهده نمود که به
مسجد آمده خواست که عقب رود امّا پیامبر اشاره کرد که عقب نرود ولی با این وجود او عقب رفت و (به عنوان تکبیرگو) صدای تکبیر حضرت را به گوش دیگران میرساند...
آیا این روایت بهطور کلی معارض با تمام روایاتی که تاکنون ذکر شده و یا بعد ذکر میشود نیست؟
چرا که این روایت تصریح دارد بر اینکه ابوبکر با آمدن رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) عقب آمد و نماز را قطع کرد و فقط شبیه به یک تکبیرگو، صدای نماز حضرت را به دیگران میرساند.
... اَنَّ اَبَا بَکْرٍ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعِ النَّبِیِّ...
... ابوبکر در تمام ایام بیماری رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به جای آن حضرت نماز میخواند...
اگرچه در تمام روایات مورد بررسی تا اینجا تناقضات متعددی وجود داشت که بیان شد اما روایت هشتم تناقض اساسی دیگری دارد و آن اینکه در این روایت میگوید: رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در کل ایّام بیماری خود اقامه جماعت را به ابو بکر واگذار کرده بود؟! !
آیا سایرین همچون عایشه از این امر غفلت کردهاند و نفهمیدند که رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در تمام ایّام بیماری خود نماز جماعت را به ابوبکر واگذار کرده بوده است؟! !
و نیز از موارد دیگر تناقض این روایت با روایات قبل و بعد، متن زیر است:
... فَاَشَارَ اِلَیْنَا النَّبِیُّ اَنْ اَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ، وَاَرْخَی السِّتْرَ، فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ.
... پیامبر بعد از آن که آمد به مسجد و دید ابوبکر به جای او به نماز ایستاده است تبسمی نمود و با خوشحالی پرده را انداخت و رفت و در همان روز نیز از دنیا رفت.
متن این روایت شبیه روایت «کتاب موطّا مالک» است که در بالا گذشت، یعنی: اصلاً امری در کار نبوده و ابوبکر سرخود و بدون اینکه رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از این موضوع خبر داشته باشند به این کار اقدام ورزیده است. و فقط در روز آخر که روز سوّم بیماری حضرت بود از این موضوع با خبر شدند!! ! که در این صورت اشکالات سرخودی بودن و بدون اجازه پیامبر دست به این اقدامات زدن مطرح خواهد شد.
و یا اگر این روایت که راوی آن
مالک بن انس است را بپذیریم درباره روایات متعددی که از عایشه ذکر شد چگونه حکم کنیم و درباره او و روایاتش که تناقضات اساسی با این روایت دارد چه توجیهی داشته باشیم؟! !
با دقت در این بخش از روایت سؤالاتی مطرح میشود:
... فَقَالَ اَبُو بَکْرٍ - وَکَانَ رَجُلاً رَقِیقًا - یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ اَنْتَ اَحَقُّ بِذَلِکَ...
... ابوبکر به عمر گفت: ای عمر تو برو و برای مردم نماز بخوان. عمر هم به او گفت: تو به این کار سزاوارتری...
اگر در بعضی از روایات فوق سخن از تعارفات عایشه و حفصه بود اینجا دیگر هیچ حرفی از عایشه و حفصه نیست؛ بلکه در این روایت این ابوبکر و
عمر هستند که به یکدیگر تعارف میکنند!! ! ولی این سؤال همچنان مطرح است که آیا این بده و بستان در نیابت برای امامت جماعت با اطلاع رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و یا بدون اطلاع پیامبر؟ اگر حضرت اطلاع نداشتند چرا این امر مهم که به زعم مستدلّین به این روایات اشارهای است به صلاحیت برای خلافت، به یک دیگر تعارف میکنند؟! !
و اگر حضرت اطلاع داشتند چرا خود این پیشنهاد را به عمر نکردند و اگر صلاح میدیدند که این پیشنهاد را به عمر نکنند، چرا ابوبکر این کار را میکند؟! !
اعتراف
ابنتیمیه بر عدم ارتباط بین امامت جماعت و خلافت امّت:
فالاستخلاف فی الحیاة نوع نیابة لا بد منه لکل ولی امر ولیس کل من یصلح للاستخلاف فی الحیاة علی بعض الامة یصلح ان یستخلف بعد الموت فان النبی صلی
الله علیه و سلم استخلف فی حیاته غیر واحد و منهم من لا یصلح للخلافة بعد موته.
جایگزینی هر شخص به جای شخص دیگر در زمان حیات او نوعی نیابت محسوب میگردد، که هر ولی امری ناگزیر از آن میباشد. امّا اینگونه نیست که هر کس در زمان حیات شخصی چنین صلاحیتی داشت، بعد از وفات او هم این صلاحیت را دارا باشد. همانگونه که پیامبر (صلی
اللهعلیه(وآله)وسلّم) در زمان حیات خود تعداد زیادی از
صحابه را برای امامت جماعت برگزید و حال آن که عدّهای از آنها صلاحیّت
خلافت بعد از او را نداشتند.
تعیین جانشین از سوی پیامبر امری مرسوم و متداول بوده است.
پیامبر گرامی (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) برای چند روز هم که از مدینه بیرون میرفت یکی از اصحاب خود را به عنوان جانشین معیّن میفرمود:
... النبی صلی
الله علیه وسلم استخلف فی کل غزاة غزاها رجلا من اصحابه.
... رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در هر جنگی که عازم میگردیدند شخصی از اصحاب خود را به جانشینی خود تعیین مینمودند.
عبدالرحمن بن عوف برای خلافت سزاوارتر از ابوبکر است.
حال با ملاکی که در روایات فوق در شایستگی ابوبکر برای خلافت به علت امامت جماعت ذکر شد، باید بگوئیم: عبدالرحمن
بن عوف بر رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) تقدّم دارد و یا لااقل برای تصدّی خلافت از ابوبکر بیشتر صلاحیّت دارد چون رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) پشت سر او نماز گذارده است.
بزرگان
اهلسنّت متّفقالقولاند که رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) نماز صبح را پشت سر عبدالرحمن
بن عوف به جا آورده است: (اگرچه این مطلب به اعتقاد
شیعه و صریح آیه شریفه «لا تقدموا بین یدی
الله و رسوله؛
» باطل میباشد و در حضور پیامبر امامت دیگری بر آن حضرت باطل است).
فی غزوة تبوک هذه صلی رسول
الله صلی
الله علیه وسلم خلف
عبد الرحمن
بن عوف صلاة الفجر.
در
جنگ تبوک رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) پشت سر عبدالرحمن
بن عوف
نماز صبح خواند.
سالم مولی ابیحذیفه هم از سوی پیامبر به نماز ایستاده است.
۶۹۲ - حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ
بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا اَنَسُ
بْنُ عِیَاضٍ عَنْ
عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابنعُمَرَ قَالَ لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الاَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ - مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ - قَبْلَ مَقْدَمِ رَسُولِ
اللَّهِ - صلی
الله علیه وسلم - کَانَ یَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مَوْلَی اَبِی حُذَیْفَةَ.
زمانی که گروه اوّل از مهاجرین به منطقه
قباء رسیدند تا قبل از آن که رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به مدینه بیاید سالم مولی ابیحذیفه امامت جماعت را به عهده داشت.
آیا این امر میتواند دلیل ارجحیّت او برای خلافت پس از رسول خدا باشد؟ چرا که او به گواهی منابع اهل سنّت مدّتها قبل، از سوی رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به امامت جماعت انتخاب شده بود.
ابن امّمکتوم نابینا برای خلافت از ابوبکر سزاوارتر است.
۵۹۵ - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَنْبَرِیُّ اَبُو
عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا ابنمَهْدِیٍّ حَدَّثَنَا عِمْرَانُ الْقَطَّانُ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ اَنَسٍ اَنَّ النَّبِیَّ -صلی
الله علیه وسلم- اسْتَخْلَفَ ابناُمِّ مَکْتُومٍ یَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ اَعْمَی.
... پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) ابن امّمکتوم را که شخصی نابینا بود به امامت برگزیدند.
قال ابن
عبد البر روی جماعة من اهل العلم بالنسب والسیر ان النبی صلی
الله علیه وسلم استخلف
بنام مکتوم ثلاث عشرة مرة فی الابواء وبواط وذی العشیرة وغزوته فی طلب کرز
بن جابر وغزوة السویق وغطفان وفی غزوة احد وحمراء الاسد ونجران وذات الرقاع وفی خروجه من حجة الوداع وفی خروجه الی بدر.
... پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) سیزده مرتبه ابن اممکتوم را به جای خود معیّن نمودند...
تعدادی از جانشینان پیامبر در امور مختلف که بعضی از امامت جماعت با اهمیتتر است.
در ذیل اسامی افرادی که از سوی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای اموری که بعضاً از امامت جماعت به مراتب اهمیت بیشتری داشته فهرست شده و اگر بنا باشد صرف استخلاف و نیابت داشتن در بعضی امور، اعمّ از امامت جماعت و غیره دلیل بر شایستگی برای خلافت باشد بسیاری از این افراد برای خلافت سزاوارترند:
استخلف (النبی (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) ) علی المدینة، ابن ام مکتوم ثلاث عشرة مرة فی غزواته...
واستخلف ابا رهم الغفاری کلثوم
بن حصین حین سار الی مکة وحنین والطائف.
واستخلف محمد
بن مسلمة فی غزوة قرقرة الکدر.
وفی غزوة بنی المصطلق، نمیلة
بن عبدالله اللیثی.
وفی غزوة الحدیبیة، عو یف
بن الاضبط من بنی الدیل.
وفی غزوة خیبر، ابا رهم الغفاری.
وفی عمرة القضاء، ابا رهم ایضا.
وفی غزوة تبوک، سباع
بن عرفطة الغفاری.
وفی بعض غزواته، غالب
بن عبدالله اللیثی.
واستخلف علی مکة عند انصرافه عنها، عتاب
بن اسید فلم یزل علیها حتی مات ابو بکر.
وعثمان
بن ابی العاصی الثقفی علی الطائف.
وسالم
بن عثمان
بن معتب علی الاحلاف من ثقیف علی بنی مالک.
وعمرو
بن سعید
بن العاصی علی قری عربیة خیبر ووادی القری وتیماء وتبوک.
... والحکم
بن سعید
بن العاصی علی السوق.
و فرق الیمن فاستعمل علی صنعاء، خالد
بن سعید
بن العاصی.
وعلی کندة والصدف، المهاجر
بن ابی امیة.
وعلی حضر موت، زیاد
بن لبید الانصاری احد بنی بیاضة.
ومعاذ
بن جبل علی الجند والقضاء وتعلیم الناس الاسلام وشرائعه وقراءة القرآن.
و ولی ابا موسی الاشعری، زبید ورمع وعدن والساحل.
وجعل قبض الصدقات مع العمال الذین بها الی معاذ
بن جبل.
وبعث عمرو
بن حزم الی بلحارث
بن کعب.
وابا سفیان
بن حرب الی نجران.
وقد بعث ایضا علیا الی نجران فجمع صدقاتهم.
وقدم علی رسول
الله صلی
الله علیه وسلم فی حجة الوداع.
و سعید
بن القشب الازدی حلیف بنی امیة علی جرش وبحرها.
والعلاء ابنالحضرمی علی البحرین ثم عزله.
وولی ابان
بن سعید وبحرها.
قبض رسول
الله صلی
الله علیه وسلم وابان علی البحرین.
وعمرو
بن العاصی الی عمان.
قبض رسول
الله صلی
الله علیه وسلم وعمرو علیها.
ویقال: قد کان بعث ابا زید الانصاری الی عمان.
وسلیط
بن سلیط احد بنی عامر
بن لؤی الی اهل الیمامة فاسلموا.
فاقرهم رسول
الله صلی
الله علیه وسلم علی ما فی ایدیهم واموالهم.
بخاری و
مسلم از
عبداللّه بن عمر روایت میکنند:
عن عبدالله
بن عمر قال: قیل لعمر: الا تستخلف؟ فقال: ان استخلف فقد استخلف من هو خیر منّی: ابو بکر، وان اترک فقد ترک من هو خیر منّی: رسول
اللّه صلی
اللّه علیه وسلم.
به عمر گفته شد: چرا برای بعد از خود خلیفه تعیین نمیکنی؟ در جواب گفت: اگر خلیفه تعیین کنم، کاری که شخص بهتر از من کرده را انجام دادهام. و اگر خلیفه تعین نکنم باز هم کار کسی که بهتر از من بوده را انجام دادهام و آن رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) است.
نووی شارح
صحیح بخاری در شرح این روایت میگوید:
وفی هذا الحدیث دلیل علی انّ النبی صلی
اللّه علیه وسلم لم ینصّ علی خلیفة، وهو اجماع اهل السنّة وغیرهم.
این حدیث دلیلی است بر اینکه رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) بر هیچ خلیفهای برای بعد از خود نصّ و تصریحی نداشته است که این نظر اجماعی اهل سنْت نیز میباشد.
نظر
ابنکثیر هم جالب به نظر میرسد:
انّ رسول
اللّه صلی
اللّه علیه وسلم لم ینصّ علی الخلافة عیناً لاحد من الناس، لا لابی بکر کما قد زعمه طائفة من اهل السنّة، ولا لعلیّ کما یقوله طائفة من الرافضة.
این حدیث دلیلی است بر اینکه رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) بر هیچ خلیفهای برای بعد از خود نصّ و تصریحی نداشته است که این نظر اجماعی اهل سنْت نیز میباشد.
ایجی در «
المواقف»
و عبدالقاهر بغدادی در «
الفرق بین الفرق»
و
ابوحامد غزالی در
قواعد العقائد،
قائل به این مطلب شدهاند که درباره خلافت نصی وجود نداشته است.
ابنابی الحدید معتزلی میگوید:
سالت الشیخ (ای استاذه) افتقول انت ان عائشة عینت اباها للصلاة ورسول
اللّه لم یعیّنه؟ فقال: اما انا فلا اقول ذلک، لکن علیّاً کان یقوله، وتکلیفی غیر تکلیفه، کان حاضراً ولم اکن حاضراً.
از استادم سؤال کردم: آیا نظر شما این است که عایشه پدرش را برای نماز به مسجد فرستاده و رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) چنین دستوری نداده است؟ استاد پاسخ داد: خیر من چنین چیزی نمیگویم بلکه (حضرت) علی (علیهالسلام) چنین سخنی میگوید. و او برای خود تکلیفی و من هم برای خود تکلیفی دارم، چرا که او در آنجا حاضر بوده و من حضور نداشتهام.
از گروه فتاوای علمای وهابیت درباره نمازخواندن پشت سر امام جماعتی که ریش خود را میتراشد سؤال شده آنها در جواب گفتهاند، نمازخواندن پشت سر امام هر
فاسق و فاجری از نظر مذهب اهل سنت جایز است. متن سؤال و جواب این است:
س ۱: فقد صدرت فتوی فی الجمهوریة الجزائریة من احد کبار المشایخ قال فیها: ان الامام الحالق لحیته لا تجوز الصلاة وراءه فنرید من سیادتکم ان تبینوا لنا هل هذه الفتوی صحیحةام غیر صحیحة؟ کذلک نرید منکم التوضیح والبرهان من فضلکم؟
ج ۱: اعفاء اللحیة واجب، وحلقها حرام، کما ثبت فی الحدیث الصحیح ان النبی (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) قال: انهکوا الشوارب واعفوا اللحی (۱) ومذهب اهل السنة والجماعة الصلاة خلف کل بر وفاجر، طلبا للالفة والجماعة ودرءا للخلاف والفرقة، فاذا وجد غیر حلیق اللحیة اماما صلی وراءه، وان لم یجد صلی خلفه ولو کان حالقا للحیته، وصلاته صحیحة، وبهذا یعلم ان الفتوی المذکورة فی السؤال غیر صحیحة.
وبالله التوفیق وصلی
الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والافتاء.
عضو عضو نائب الرئیس الرئیس عبدالله
بن قعود عبدالله
بن غدیان
عبد الرزاق عفیفی
عبد العزیز
بن عبدالله
بن باز.
سؤال ۱. در
کشور الجزائر یکی از بزرگان مشایخ گفته: نمازخواندن پشت سر امام جماعتی که ریش خود را میتراشد، جایز نیست. از شما میخواهم که بگویید این
فتوا صحیح است یانه؟ در اینباره توضیح دهید.
جواب ۱: بلند گذاشتن ریش واجب و تراشیدن آن
حرام است، چنانچه در روایت صحیح آمده که رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: سبیل را بتراشید و ریش را بلند بگذارید. مذهب اهل سنت و جماعت این است که نمازخواندن پشت سر هر انسان خوب و فاجری به دلیل به دست آوردن الفت و دوری از اختلاف جایز است. پس زمانی که امام جماعتی ریش خود را نتراشد پشت سر آن نماز خوانده میشود و اگر چنین شخصی نباشد میتوان پیشت سر غیر آن نماز خواند هر چند ریش تراش باشد و نمازش هم صحیح است. از اینجا روشن میشود که فتوای فوق در سؤال درست نیست.
دیگر بر اساس روایات فوق و این فتوا، نماز ابوبکر چه نفع و سودی برای ابوبکر داشته و چگونه میتواند دلالت بر فضیلت او داشته باشد؟
با اثبات این موضوع که ابوبکر در روزهای آخر عمر پیامبر در سپاه
اسامه و خارج از
شهر مدینه بوده است دیگر جایی برای طرح روایات فوق نمیرسد.
ابنحجر عسقلانی در
شرح صحیح بخاری، به این مطلب اعتراف کرده و ضمن طرح بابی در این موضوع مینویسد:
باب بعث النبی صلی
الله علیه وسلم اسامة
بن زید فی مرضه الذی توفی فیه.
فبدا برسول
الله صلی
الله علیه وسلم وجعه فی الیوم الثالث فعقد لاسامة لواء بیده فاخذه اسامة فدفعه الی بریدة وعسکر بالجرف وکان ممن انتدب مع اسامة کبار المهاجرین والانصار منهم ابو بکر وعمر وابو
عبیدة...
... از جمله کسانی که به همراه اسامه اعزام شدند گروهی از بزرگان
مهاجر و
انصار از جمله ابوبکر و عمر و
ابوعبیده بودند...
اگر آنگونه که مستدلین به روایات صلاه ابوبکر ادعا میکنند، واقعاً رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) هرگونه اشارهای در تایید ابوبکر برای صلاحیت و شایستگی او برای خلافت و جانشینی پس از خود میداشتند، و گوشه چشمی به او برای تصدّی این منصب الهی میداشتند، چرا آن حضرت در آخرین روزهای عمر شریف خود و با عِلم به این مطلب که چند روزی بیش در این دنیا نخواهند بود سپاهی را به فرماندهی جوان هجده ساله (اسامة
بن زید) تدارک میبیند و عدّهای از صحابه از جمله ابوبکر و عمر را مامور به متابعت از او مینماید و هرگاه آن حضرت در بستر بیماری، چشم باز میکند از علّت تخلّف این گروه سئوال مینماید تا جائی که کار به
لعن و
نفرین تخلّفکنندگان از جیش و سپاه اسامه میانجامد؟ در حالی که اگر واقعا آن حضرت چنین قصدی برای خلافت ابوبکر میداشتند نباید آنها را در چنین لحظات حسّاسی مامور به چنین امر خطیری (که احتمال کشته شدن درآن منتفی نیست) نماید؟
در بعضی از منابع معتبر اهل سنّت آمده است که پیامبر فرمود:
الخلاف الثانی فی مرضه انه قال جهزوا جیش اسامة لعن
الله من تخلف عنه فقال قوم یجب علینا امتثال امره واسامة قد برز من المدینة وقال قوم قد اشتد مرض النبی علیه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتی نبصرای شیء یکون من امره.
... پیامبر اکرم ((صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم)) فرمود: لعنت خدا بر کسی که از سپاه اسامه تخلف ورزد...
وکاختلافهم بعد ذلک فی التخلف عن جیش اسامة فقال قوم بموجب الاتباع لقوله صلی
الله علیه وسلم جهزوا جیش اسامة لعن
الله من تخلف عنه.
... پیامبر اکرم ((صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم)وسلم) فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که از سپاه اسامه تخلْف ورزد...
وقام اسامة فتجهز للخروج، فلما افاق رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) سال عن اسامة والبعث، فاخبر انهم یتجهزون، فجعل یقول: انفذوا بعث اسامة، لعن
الله من تخلف عنه وکرّر ذلک
... پیامبر اکرم ( (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم)وسلم) فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که از سپاه اسامه تخلّف ورزد...
حال با این فرض که پیامبر اکرم (صلّی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در آخرین روز حیات خود چنین دستوری داده باشند، اما این سئوال مطرح است که: چگونه وقتی رسول خدا (صلّی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در همان روز برای جلوگیری از حوادثی که در آینده اتّفاق خواهد افتاد برای نوشتن وصیّت درخواست آوردن قلم و دوات مینماید تا در آینده به
گمراهی نیافتند عمر به قصد ممانعت از این اقدام، نسبت هذیان به رسول خدا (صلّی
اللهعلیهوآلهوسلّم) میدهد؟! !
بخاری در صحیح خود میگوید:
هلّم اکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده! فقال عمر: انّ النبیّ صلی
الله علیه وسلم قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن حسبنا کتاب
اللّه.
بشتابید تا برایتان نوشتهای بنویسم تا بعد از آن دیگر گمراه نشوید! عمر گفت: درد و بیماری بر پیامبر غلبه نموده است، و در حالی که
قرآن در میان شما هست کتاب خدا ما را کفایت میکند.
در روایت دیگری بخاری و مسلم آورده است:
عن ابن
عبّاس قال: یوم الخمیس وما یوم الخمیس... فقالوا: انّ رسول
اللّه صلی
اللّه علیه وسلم ـ یهجر.
ابن
عباس میگوید: روز پنج شنبه و چه روزی بود آن روز!. .. به رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند: او هذیان میگوید.
آیا ابوبکر به هنگام وصیت برای خلافت عمر با اینکه بیهوش میشود و پس از آن که به هوش میآید و دنباله وصیت را که عثمان به جای او نوشته است را تایید میکند هذیان نمیگوید؟
لما حضرت ابا بکر الصدیق الوفاة دعا عثمان
بن عفان فاملی علیه عهده، ثم اغمی علی ابی بکر قبل ان یملی احدا فکتب عثمان عمر
بن الخطاب، فافاق ابو بکر فقال لعثمان کتبت احدا؟ فقال: ظننتک لما بک وخشیت الفرقة فکتبت عمر
بن الخطاب فقال: یرحمک
الله، اما لو کتبت نفسک لکنت لها اهلا.
زمانی که وفات ابوبکر صدیق فرارسید
عثمان را خواست تا برای او وصیت بنویسد، (بعد از حاضر شدن عثمان) در همین حال و قبل از آن که نامی از عمر ببرد بیهوش شد. و عثمان هم نام عمر را به عنوان خلیفه بعد از ابوبکر نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد از عثمان سؤال کرد: آیا نام کسی را نوشتی؟ عثمان گفت: از حالی که به تو دست داد ترسیدم و از خواسته تو اطلاع داشتم از اینرو نام عمر
بن خطاب را نوشتم. ابوبکر گفت: خدا تو را رحمت کند. حتی اگر اسم خودت را نیز برای این کار نوشته بودی شایستگی آن را داشتی.
کدام حرف را بپذیریم؟! !
از یک طرف روایاتی از قول عایشه ذکر شد مبنی بر امامت جماعت ابوبکر از سوی پیامبر (صلّی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از طرف دیگر روایاتی از قبیل روایت زیر را داریم که تمام روایاتی را که قبلا ذکر شد را رد میکند:
عن عائشة قالت: اشتکی رسول
اللّه (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فدخل علیه ناس من اصحابه یعودونه فصلّی رسول
اللّه جالساً فصلّوا بصلاته قیاماً.
عایشه میگوید: رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به بیماری مبتلا شد و گروهی از اصحاب به عیادت حضرت آمدند و در همین حال حضرت به صورت نشسته برای آنان نماز خواندند و آنان نیز به حضرت اقتدا نمودند.
عن عائشة: انّ رسول
اللّه صلی
الله علیه وسلم صلّی فی مرضه وهو جالس وخلفه قوم.
عایشه میگوید: رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در ایّام بیماری خود نشسته نماز خواندند و پشت سر حضرت نیز گروهی به نماز ایستادند.
عن عائشة: صلّی رسول
اللّه صلی
الله علیه وسلم خلف ابی بکر قاعداً فی مرضه الذی مات فیه.
عایشه میگوید: رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در ایام بیماری خود که منجر به وفاتش گردید بهطور نشسته نماز خواند در حالی که ابوبکر نیز پشت سر حضرت اقتدا نمود.
اگرچه روایات موجود در اعزام سپاه اسامه که در بالا به آنها اشاره شد وجود ابوبکر را در لحظات آخر عمر شریف رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در شهر مدینه نفی میکند، ولی بر فرض هم که آن روایات را نپذیرفته و یا به شکلی خدشه کنیم، امّا متن زیر فرضیه و حقیقتی دیگر از نماز ابوبکر را در فراروی ما ترسیم میکند! که در این صورت پیامبر (صلّی
اللهعلیهوآلهوسلّم) با متوجه شدن از نماز ابوبکر خود به مسجد آمده و به نماز ایستاده و ابوبکر فقط تکبیرگو بوده است!! !
عن عائشة: قال رسول
اللّه صلی
الله علیه وسلم فی مرضه الذی مات فیه: مروا ابابکر یصلّی بالناس... وصلّی النبی خلفه قاعداً.
عایشه میگوید: رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در ایام بیماری که در آن وفات یافت فرمود: بروید و به ابوبکر بگوئید تا به نماز بایستد... و پیامبر نیز به صورت نشسته به ابوبکر اقتدا کرد.
و این در حالی است که این مطلب با آیه شریفه
سوره حجرات «ولا تقدموا بین یدی
الله و رسوله؛
» تناقض کامل داشته و تمام فقهای مذاهب اربعه و نیز علمای اعلام شیعه بر این نکته اتفاق نظر دارند که چنین نمازی باطل است.
ابنحجر در این مورد از قول شافعی رئیس
مذهب شافعیه میگوید:
... قد صرّح الشافعی بانه صلی
الله علیه (وآله) وسلم لم یصل بالناس فی مرض موته فی المسجد الا مرة واحدة وهی هذه التی صلی فیها قاعدا وکان ابو بکر فیها اولا اماما ثم صار ماموما یسمع الناس التکبیر...
... شافعی به صراحت بیان میدارد که پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) برای مردم در دوران بیماریش ـ که به سبب آن وفات یافت ـ نماز نخواند مگر یک بار، و آن همان نمازی بود که در حال نشسته خواند و ابوبکر در آن نماز، ابتدا امام بود، ولی پس از آن ماموم شد که صدای تکبیر را به گوش مردم میرساند...
در این صورت ابوبکر در جایگاه پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله)، جز یک نماز نخوانده که همان آخرین نماز پیامبر (صلی
اللّهعلیهوآله) بود که در آن ماموم شده است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را به خلافت منصوب نمود، چرا ابوبکر را برای نماز فرستاد؟».