نظام معتزلی (دیدگاه اهلسنت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابراهیم بن سیار بن هانی، مشهور به نظّام فیلسوف و متکلم مشهور
اهلسنت، مؤسس فرقه
نظامیه و از بزرگان
معتزله است.
برخی از دانشمندان اهلسنت، نظر مثبتی نسبت به وی ندارند و حتی برخی از آنان، وی را
برهمائی و برخی غیر مسلمان خواندهاند. بعضی بر این باورند که علت این بیمهریها، آراء و باورهای وی درباره وقایع صدر اسلام، مانند اعتقاد وی در مورد هتک حرمت
حضرت فاطمه و موارد دیگر میباشد.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی (متوفای۵۴۸هـ) در
الملل و النحل میگوید:
«النظامیة، اصحاب ابراهیم
بن یسار
بنهانیء النظام وقد طالع کثیرا من کتب الفلاسفة وخلط کلامهم بکلام المعتزلة وانفرد عن اصحابه بمسائل... الحادیة عشرة میله الی الرفض ووقیعته فی کبار الصحابة قال اولاً لا امامة الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبی (صلی الله علیه وسلم) علی علی (رضی الله عنه) فی مواضع واظهر اظهاراً لم یشتبه علی الجماعة الا ان عمر کتم ذلک وهو الذی تولی بیعة ابی بکر یوم السقیفة ونسبه الی الشک یوم الحدیبیة فی سؤاله الرسول علیه الصلاة والسلام حین قال ا لسنا علی حق ا لیسوا علی الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فلَمِ َنعطی الدنیة فی دیننا قال هذا شک وتردد فی الدین ووجدان حرج فی النفس مما قضی وحکم وزاد فی الفریة فقال: ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت الجنین من بطنها وکان یصیح احرقوا دارها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین. وقال: تغریبه نصر
بن الحجاج من المدینة الی البصرة وابداعه التراویح ونهیه عن متعة الحج...»
«
ابراهیم بن یسار بن هانی، نظام، بسیاری از کتب فلاسفه را مورد مطالعه قرار داد. و سخن آنان را با سخنان معتزله در آمیخت و در برخی از مسایل تفرد داشت؛ از آن جمله: یازدهمین مورد از تفردات وی گرایش به
مذهب تشیع و توهین به بزرگان
صحابه بود؛ وی میگفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) بر
امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابه ی پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما
عمر به نفع
ابوبکر این مساله را پنهان داشت و او بود که برای ابوبکر بیعت گرفت.
در داستان
حدیبیه، عمر در مقابل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرمان وی دچار شک و تردید میشود و با حالتی اعتراضگونه میگوید: مگر ما بر حق و آنان بر باطل نیستند؟
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: بلی، روش ما بر حق است و آنان به بیراهه میروند، عمر گفت: پس چرا باید با افرادی که همسنگ ما نیستند، پیمان ببندیم؟
این سخن عمر نشانهای است از شک و تردید او در درستی راه و فرمانی که پیامبر صادر کرده بود.
وی داستانی دروغین جعل کرده و گفته: عمر در روز بیعت، شکم حضرت فاطمه (رضیاللهعنها) را زد و او سقط جنین کرد؛ در حالیکه فریاد میزد، «خانه فاطمه را با ساکنان آن بسوزانید» و حال آنکه جز
علی،
فاطمه،
حسن و
حسین کسی دیگر در خانه نبود.
همچنین عمر بود که
نصر بن حجاج را از
مدینه به
بصره تبعید کرد،
نماز تراویح را ابداع کرد، از
متعه حج بازداشت و...
عبدالرحمن دمشقیه، نویسنده معاصر وهّابی، در مقالهاش با عنوان «قصة حرق عمر (رضیالله) عنه لبیت فاطمة (رضیاللهعنها) که در سایت «فیصل نور» آمده، درباره روایت
نظام معتزلی و اعتراف او به
شهادت حضرت محسن و آتشزدن خانه فاطمه مینویسد:
«و نقل ابوالفتح الشهرستانی فی کتابه الملل و النحل:
وقال النظّام: ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت الجنین من بطنها. وکان یصیح
[
عمر
]
احرقوا دارها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین. انتهی کلام الشهرستانی.»
«قال الصفدی فی کتاب الوافی بالوفیات
فی حرف الالف، عند ذکر ابراهیم
بن سیار، المعروف بالنظّام، ونقل کلماته وعقائده، یقول: ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت المحسن من بطنها!
یا لک من مفلس: فان الشهرستانی یعدد هنا مخازی وضلالات النظام المعتزلی وذکر من بلایاه انه زعم ان عمر ضرب فاطمة حتی القت جنینها. قال الشهرستانی «ثم زاد علی خزیه بان عاب علیا وابن مسعودی وقال: اقول فیهما برایی». ارایتم معشر المسلمین منهج الرافضة فی النقل. کذلک فعل الصفدی فی تعداد مخازی عقائد المعتزلة باعترافک.»
صفدی، نیز پس از نقل کلام شهرستانی در باره نظام مینویسد:
«ومنها میله الی الرفض ووقوعه فی اکابر الصحابة رضی الله عنهم وقال نص النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی ان الامام علی وعینه وعرفت الصحابة ذلک ولکن کتمه عمر لاجل ابی بکر رضی الله عنهما وقال ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم لبیعة حتی القت المحسن من بطنها...
وقد ذهب جماعة من العلماء الی ان النظام کان فی الباطن علی مذهب البراهمة الذین ینکرون النبوة وانه لم یظهر ذلک خوفا من السیف فکفره معظم العلماء وکفره جماعة من المعتزلة حتی ابو الهذیل والاسکافی وجعفر ابن حرب کل منهم صنف کتابا فی تکفیره....»
«... در برخی از مسائل با
معتزله همنظر بود و در برخی دیگر تفرد داشت از آن جمله: گرایش وی به
رفض و توهین به بزرگان صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود؛ وی میگفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) بر امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابه ی پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر این مساله را پنهان داشت و میگفت: عمر در روز بیعت با ابوبکر شکم حضرت فاطمه ی را زد چنانکه وی
محسن را سقط کرد.
برخی از علما معتقدند که نظام در حقیقت مذهب
برهمائی داشت یعنی: کسانی که منکر نبوتاند؛ و او به خاطر بیم از شمشیر، عقیدهاش را پنهان نمود. اکثر علما وی را
کافر میدانند و گروهی از پیشوایان معتزله همچون
ابوهذیل اسکافی و
جعفر بن حرب نیز او را کافر دانستهاند و در این باره کتابهایی نوشتهاند.»
ابراهیم
بن سیار
بنهانی، مشهور به
نظّام (متوفای ۲۳۰هـ) فیلسوف و متکلم مشهور اهل سنت، مؤسس فرقه
نظامیه و از برزگان معتزله، از کسانی است که به هتک حرمت
صدیقه شهیده (سلاماللهعلیها) توسط خلیفه دوم و نیز برخی دیگر از حقائق و وقایعی که در صدر اسلام اتفاق افتاده، اعتراف کرده است؛ اما متأسفانه دانشمندان
اهل سنت بدون تدبّر در سخنان او و فقط به خاطر اعتراف او به حقایقی از این دست، او را مورد بیمهری شدید قرار داده و بدون اینکه مدرکی ارائه دهند، تهمتهای ناروائی متوجه او کرده و حتی گفتهاند که او «برهمائی» بوده نه
مسلمان!!!.
صلاحالدین صفدی، بدون اینکه مدرکی ارائه دهد، نظام را دارای مذهب «برهمائی» معرفی کرده و میگوید:
«وقال ابن ابی الدم قاضی حماة وغیره فی کتب الملل والنحل ان النظام... »
در جواب صفدی میگوییم:
اولا: صفدی مشخص نکرده که این قضیه در کدامیک از کتابهای ملل و نحل آمده است که این خود نشان دهنده تردید او در صحت مطلب است؛
ثانیا: ادعای برهمائی بودن نظام، با اعتقاد وی به نصب امام (علیهالسّلام) توسط رسول خدا به عنوان امام، با یکدیگر سازگاری ندارد و تناقضی آشکار در کلام صفدی است؛ زیرا چگونه ممکن است کسی منکر نبوت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد؛ ولی در عین حال بحث خلافت او را پیش کشیده و اعتقادش این باشد که رسول (صلیاللهعلیهوآله)،
علی (علیهالسّلام) را به جانشینی خود برگزیده است؟
آیا ممکن است کسی منکر
نبوت فردی باشد؛ ولی برای فعل او (انتصاب علی (علیهالسّلام) به جانشینی خودش) ارزش قائل باشد و این حقیقت را بازگو کند و بعضی از صحابه را به خاطر کتمان این مطلب به منفعت طلبی وصف کند؟!!!
بنابراین، اتهام برهمائی بودن وی، سخنی است به گزاف که به نظر میرسد تنها به خاطر پردهبرداری از برخی حقایق، به او نسبت داده شده است.
مهمترین اشکالاتی که شهرستانی به نظام میگیرد و به همین دلیل روایت وی را رد میکند، چهار مطلب (به علاوه تصریح به شهادت حضرت زهرا توسط عمر) است که آن را نقل و نقد آن را نیز ذکر خواهیم کرد:
نخستین اشکال شهرستانی بر نظام این است که وی معتقد به منصوص بودن امامت پس از پیامبر بوده وگفته است: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را به عنوان امام پس از خودش نصب کرده است؛ ولی عمر آن را انکار کرده است:
«اولا لا امامة الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبی صلی الله علیه وسلم علی علی رضی الله عنه فی مواضع واظهر اظهاراً لم یشتبه علی الجماعة الا ان عمر کتم ذلک وهو الذی تولی بیعة ابی بکر یوم السقیفة.»
وی میگفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) بر امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابه ی پیامبر (صلیاللهعلیهوسلم) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر این مسأله را پنهان داشت و او بود که برای ابوبکر بیعت گرفت.
این عبارت اختصاص به نظام ندارد؛ بلکه برخی دیگر از بزرگان اهلسنت؛ از جمله امام الحرمین
غزالی نیز به آن تصریح کرده است.
«... واجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر بخ بخ یا ابا الحسن لقد اصبحت مولای ومولی کل مولی فهذا تسلیم ورضی وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوی تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوی فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الامصار وسقاهم کاس الهوی فعادوا الی الخلاف الاول: «فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا».
ولما مات رسول الله صلی الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبیضاء لازیل لکم اشکال الامر واذکر لکم من المستحق لها بعدی.
قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فانه لیهجر...
از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه
مسلمانان در روز عید
غدیر خم است که در آن فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) اینگونه تبریک گفت:
افتخار، افتخار ای ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیهالسّلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیهالسّلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و
[
مصداق این آیه
قرآن شد:
]
پس، آن
[
عهد
]
را پشتِ سرِ خودانداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهای کردند.
و زمانی که رسول خدا از دنیا رفت، پیش از رحلت، فرمود: کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا مشکل شما را در امر خلافت پس از خودم حل و کسی را که مستحق آن است، برای شما ذکر نمایم. عمر گفت: به سخنان این مرد توجه نکنید، او هذیان میگوید.»
حال پرسش ما از
اهل سنت این است که: آیا شما میتوانید به خاطر این سخن، امام الحرمین غزالی، این شخصیت برجسته اهل تسنن را تضعیف کنید؟
اشکال دوم شهرستانی به نظام این است که وی معتقد بوده
عمر بن الخطاب در
صلح حدیبیه در
نبوت رسول خدا شک کرده است:
«ونسبه الی الشک یوم الحدیبیة فی سؤاله الرسول علیه الصلاة والسلام حین قال ا لسنا علی حق الیسوا علی الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فَلِمَ نعطی الدنیة فی دیننا؟ قال: هذا شک وتردد فی الدین ووجدان حرج فی النفس مما قضی.
در داستان حدیبیه، عمر در مقابل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرمان وی دچار شک و تردید میشود و با حالتی اعتراضگونه میگوید: مگر ما بر حق و آنان بر باطل نیستند؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: بلی، روش ما بر حق است و آنان به بیراهه میروند، عمر گفت: پس چرا باید با افرادی که همسنگ ما نیستند، پیمان ببندیم؟
این سخن عمر نشانهای است از شک و تردید او در درستی راه و فرمانی که پیامبر صادر کرده بود.
اعتراض عمر به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیبیه، قضیهای است که در
صحیح بخاری و
مسلم آمده و از قول
سَهْلُ بْنُ حُنَیْف نقل شده و آن را با اعتراض
خوارج به
حضرت علی (علیهالسّلام) را در
صفین مقایسه کرده است:
«عن اَبی وَائِل، قَالَ کُنَّا بِصِفِّینَ فَقَامَ سَهْلُ
بْنُ حُنَیْف فَقَالَ: اَیُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا اَنْفُسَکُمْ فَاِنَّا کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ، وَلَوْ نَرَی قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ
بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، اَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ وَهُمْ عَلَی الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَی. فَقَالَ اَلَیْسَ قَتْلاَنَا فِی الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِی النَّارِ قَالَ: بَلَی. قَالَ فَعَلَی مَا نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا؟...»
«
ابی وائل میگوید: در صفین بودیم که سهل
بن حنیف برخواست و گفت: ای مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، اگر جنگی پیش میآمد، میجنگیدیم،
عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ فرمود: آری، چنین است. گفت: مگر نه این است که کشتههای ما بهشتی هستند و کشتههای آنان جهنمی؟ فرمود: آری چنین است، گفت: پس چرا باید با ذلّت بازگردیم، و نباید خدا بین ما و آنان حکم نماید؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم، پس خداوند هرگز مرا خوار و کوچک نمیکند.»
شک عمر در نبوت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
مسلمات نزد اهل سنت میباشد که،
احمد بن حنبل،
عبدالرزاق صنعانی،
شمسالدین ذهبی،
ابنحبان،
جلالالدین سیوطی و دیگران این قضیه را مفصل نقل کرده و حتی تصریح کردهاند که عمر
بن خطاب به خاطر شک خود و جسارت به پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بارها
صدقه و کارهای نیکی انجام داد تا
کفاره عمل او باشد.
البته این مطلب را در بخش مستقلی تحت عنوان استدلال به
آیه بیعت رضوان بررسی کردهایم که علاقهمندان میتوانند تفصیل بحث را در آن جا بخوانند.
بنابراین، نقل این مطلب، اختصاص به نظام ندارد؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهل تسنن آن را نقل کردهاند. حال با توجه به این نکته آیا میتوان افرادی همچون
بخاری، مسلم، ذهبی، ابن حبان، عبد الرزاق صنعانی،
طبرانی، سیوطی و... را به خاطر نقل این مطلب تضعیف کرد؟
سومین اشکال شهرستانی بر نظام این است که وی گفته نماز تراویح از بدعتهای عمر است!
و ابداعه (عمر) التراویح: نقل این مطلب نیز اختصاص به نظام ندارد؛ بلکه این مطلب از قطعیات تاریخ است که حتی
محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحترین کتاب اهل سنت، آن را نقل کرده است.
بخاری مینویسد:
«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ
بْنِ عَبْدٍ الْقَارِیِّ... فَقَالَ عُمَرُ اِنِّی اَرَی لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَی قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ اَمْثَلَ. ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَی اُبَیِّ
بْنِ کَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَیْلَةً اُخْرَی، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هَذِهِ...
عمر گفت: نظر من این است که اگر برای این نمازگزاران امام جماعتی قرار دهم بهتر است؛ سپس تصمیمش را عملی کرد و
ابی بن کعب را مامور اقامه جماعت کرد.
راوی میگوید: شبی همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که پشت سر یک شخص نماز میخوانند. عمر گفت: این کار عجب بدعت خوبی است.»
آیا میتوان
محمد بن اسماعیل
بخاری را به خاطر نقل این روایت تضعیف و کتاب او را از اعتبارانداخت؟
چهارمین اشکالی که شهرستانی به نظام دارد، این است که وی معتقد بوده که عمر بر خلاف سنت رسول خدا، حکم به تحریم
متعه حج کرده است.
«ونهیه عن متعة الحج ومصادرته العمال کل ذلک احدث.»
اتفاقاً این مطلب نیز از قطعیات تاریخ است و تنها نظّام آن را نقل نکرده است؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهلتسنن؛ از جمله
محمد بن اسماعیلی بخاری و
مسلم نیشابوری در صحیحش بر این مطلب تصریح کردهاند.
محمد بن اسماعیل
بخاری در صحیحش نقل میکند که:
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَی عَنْ عِمْرَانَ اَبِی بَکْرٍ حَدَّثَنَا اَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ
بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ اُنْزِلَتْ آیَةُ الْمُتْعَةِ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ یُنْزَلْ قُرْآنٌ یُحَرِّمُهُ وَلَمْ یَنْهَ عَنْهَا حَتَّی مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَاْیِهِ مَا شَاءَ قَالَ
مُحَمَّدٌ یُقَالُ انَّهُ عُمًر؛
آیه متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل میکردیم و آیهای هم بر حرمت آن نازل نگردید و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نکرد، مردی با رای و میل خودش هر چه که دلش خواست گفت.
محمد (
بخاری) گفته: این شخص
عمر بن الخطاب بود.»
و
محمد بن مسلم نیشابوری مینویسد:
«حَدَّثَنَا
حَامِدُ بْنُ عُمَرَ الْبَکْرَاوِیُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ یَعْنِی ابْنَ زِیَادٍ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ اَبِی نَضْرَةَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ جَابِرِ
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَاَتَاهُ آتٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَابْنُ الزُّبَیْرِ اخْتَلَفَا فِی الْمُتْعَتَیْنِ فَقَالَ جَابِرٌ فَعَلْنَاهُمَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ نَهَانَا عَنْهُمَا عُمَرُ فَلَمْ نَعُدْ لَهُمَا؛
ابونضره میگوید: در خدمت
جابر بن عبدالله انصاری بودیم، شخصی آمد و گفت:
ابنعباس و
ابنزبیر در باره
ازدواج موقت (
متعه) و متعه حج اختلاف نظر دارند، جابر گفت: هر دو متعه را در زمان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انجام دادیم، سپس
عمر ما را از آن نهی کرد و به آن عمل نکردیم.»
و
سرخسی فقیه مشهور حنفی، در کتاب
المبسوط تصریح کرده و مینویسد:
«وقد صحّ انّ عمر رضی اللّه عنه نهی الناس عن المتعة فقال: متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم وانا انهی الناس عنهما؛ متعة النساء، ومتعة الحج؛
در خبر
صحیح از عمر وارد شده است که از ازدواج موقت مردم را منع کرد و گفت: دو متعه در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جایز بود و به آن عمل میکردند؛ ولی من از آن نهی میکنم، یکی ازدواج موقت و دوم متعه حج.»
علاقهمندان میتوانند برای اطلاع بیشتر در این باره به مقاله مشروعیت متعه در کتابهای اهلسنت مراجعه فرمایند
با این حال، آیا میتوان
محمد بن اسماعیل
بخاری را به خاطر اعتراف به این حقیقت که خلیفه دوم متعه را تحریم کرده، تضعیف کرد؟
در نتیجه تمام اشکالات شهرستانی بر نظام مردود و غیر قابل قبول است.
از همه اینها که بگذریم، نظام فرد ضعیفی نیست؛ بلکه برخی از عالمان اهلسنت ستایشهایی از وی نمودهاند؛
از جمله خود
صفدی در ابتدای شرح حال و ترجمه نظام میگوید:
«وکان ابراهیم هذا شدید الذکاء؛
ابراهیم بن سیار از هوش بسیار بالایی برخوردار بود.»
خطیب بغدادی از عالمان بزرگ اهل سنت در باره او میگوید:
«ابراهیم
بن سیار، ابواسحاق النظام: و رد بغداد وکان احد فرسان اهل النظر والکلام علی مذهب المعتزلة، وله فی ذلک تصانیف عدة، وکان ایضا متادبا، وله شعر دقیق المعانی علی طریقة المتکلمین، وابو عثمان الجاحظ کثیر الحکایات عنه؛
ابراهیم بن سیار از جمله کسانی بود که وارد بغداد شد. او از یکهتازان و صاحب نظران در علم کلام بر طبق مذهب
معتزله بود، و در علم کلام (بر طبق آرای مذهب معتزله) کتابهای زیادی به رشته تحریر در آورده است، او فردی ادیب بود، و اشعار بسیار دقیق و پرمعنایی در زمینه
علم کلام سروده است.
ابوعثمان جاحظ (شاگرد او) مطالب بسیاری از او نقل کرده است.»
ابنماکولا در باره او میگوید:
«واما نظام بتشدید الظاء فهو ابراهیم
بن سیار ابو اسحاق النظام مولی بنی الحارث
بن عباد من بنی قیس
بن ثعلبة وکان احد فرسان المتکلمین وله شعر ملیح رقیق؛
منظور از نظام ابراهیم
بن سیار ابواسحاق النظام است... او (در زمان خودش) از یکه تازان و صاحب نظران در علم کلام بود، وی اشعار زیبا و روانی سروده است.»
نظام معتزلی، از بزرگان اهل سنت است و تضعیفات که برای او نقل کردهاند، فقط و فقط به خاطر اعتراف به حقایقی است که برملا شدن آنها، اصل مشروعیت خلافت خلفا را زیر سؤال میبرد؛ بنابراین اشکالات برخی از عالمان اهل سنت؛ همچون شهرستانی و صفدی بر او وارد نیست و اعتقادات خاص او سبب تضعیف او نخواهد شد؛ زیرا بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز همان اعتقادات را داشتهاند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «شهادت حضرت محسن (دیدگاه نظام معتزلی)».