• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نحو ابوالاسود

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اَبو الاَسْوَدِ دَؤَلی، شاعر و تابعی مشهور که بیشتر، از او به عنوان صحابی امام علی (ع) و واضع علم نحو نام برده می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ - وجه شهرت
۲ - پایه‌گذار علم نحو از دیدگاه بزرگان
       ۲.۱ - دانشمندان معاصر
       ۲.۲ - دانشمندان گذشته
       ۲.۳ - پژوهشگران
       ۲.۴ - خاورشناسان
       ۲.۵ - ابراهیم مصطفی
       ۲.۶ - زکی مبارک
       ۲.۷ - احمد امین
       ۲.۸ - عامۀ نویسندگان معاصر عرب
۳ - وسیع‌ترین کاری که در مورد تاریخچه نحو صورت گرفته
۴ - بررسی اسناد مربوط به تاریخچه علم نحو
       ۴.۱ - الکتاب سیبویه
       ۴.۲ - سال ۲۳۱ق به بعد
       ۴.۳ - ۲۶۱ق
       ۴.۴ - روایت ابن قتیبه
       ۴.۵ - کتاب الفاضل
       ۴.۶ - کتاب الاضداد
       ۴.۷ - در آثار دیگر بزرگان
۵ - انگیزه تدوین نحو
۶ - خلط پیدایش نحو و اعرابگذاری قرآن کریم
۷ - بررسی روایات مربوط به علم نحو
       ۷.۱ - حضرت علی (ع)
       ۷.۲ - ابوالاسود و اشارت زیاد یا عبیداللـه
       ۷.۳ - ابوالاسود، اقدام شخصی
۸ - واضعین دیگر علم نحو
۹ - تاریخچه اعرابگذاری قرآن کریم
۱۰ - شیوه اعراب گذاری
۱۱ - فهرست منابع
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع


نام ابوالاسود با تاریخ پیدایش نحو عربی عجین شده، چنانکه می‌توان گفت او شهرت وسیع خود را بیش از هر فضیلت دیگر، به نحوپردازی خود مدیون است.
روایات مربوط به این امر، هزاران صفحه از منابع را آکنده است و معاصران نیز در تأیید یا رد آن‌ها مقالات بسیار نوشته‌اند که در آن‌ها، تکرار و مکررات موجب نهایت ملال هر خواننده می‌گردد.
با اینهمه، هنوز آن روایات به نحو شایسته‌ای بررسی نشده و مورد بهره‌برداری قرار نگرفته است.




۲.۱ - دانشمندان معاصر

در نیمۀ سدۀ ۲ق، سیبویه کتابی تألیف کرد که تقریباً همۀ نظریه‌های نحو عربی را در بر دارد.
ظهور این کتاب سخت پیچیده و گسترده، در سرآغاز پیدایش فرهنگ اسلامی ، ظهوری ناگهانی و شگفت‌آور است.
از این‌رو دانشمندان معاصر، در جست و جوی سوابق آن به هر دری زده‌اند و بیش از هر چیز به تأثیر عوامل بیگانه از هندی و ایرانی گرفته تا سریانی و یونانی روی آورده‌اند، اما در این بحث هنوز به نتیجۀ روشن و قاطعی نرسیده‌اند.

۲.۲ - دانشمندان گذشته

از سوی دیگر، دانشمندان گذشته که، لااقل در این باب، به عوامل بیگانه عنایتی نداشته‌اند، خواسته‌اند ریشه‌های این دانش نو را در اعماق تاریخ عربی باز یابند و از این‌رو، یک سلسله نحوشناس یافته‌اند که سررشتۀ آن‌ها غالباً به ابوالاسود ختم می‌شود، اما در برخی روایات، این سررشته از ابوالاسود درگذشته، به امام علی (ع) می‌رسد.
در روایتی دیگر، سررشتۀ نحویان نه به ابوالاسود، بلکه به نصر بن عاصم و عبدالرحمن بن هرمز و گاه به یحیی ابن یعمر می‌انجامد.
از این نحویان، هیچ اثری بر جای نمانده است.
به یکی از آنان، یکی دو کتاب نسبت داده‌اند که از محتوا و چند و چون آن‌ها نیز هیچ نمی‌دانیم.

۲.۳ - پژوهشگران

پژوهشگران از خود می‌پرسند که چگونه ممکن است این مایۀ اندک، به دست این دو سه تن نحوی گمنام، در فاصلۀ کوتاه تقریباً ۸۰ سالۀ میان ابوالاسود و سیبویه، به آن درجه از وسعت و پختگی رسیده باشد که الکتاب را با وجود آورده باشد؟ دیگر آن‌که آن مقدار اندکی که به ابوالاسود نسبت داده شده، چگونه ممکن است برخلاف ناموس پیدایش و گسترش علوم، ناگهان توسط ابوالاسود اختراع شده باشد؟
دیگر آن‌که انتساب این علم از طریق ابوالاسود به امیرالمؤمنین علی (ع) چندان آسان نیست.
زیرا پیامبران و امامان البته به قدرت الهی بر این علوم آگاهند، اما معهود ایشان نیست که علمی را ساخته و پرداته کنند و به دست نسل‌های بعد بسپارند.
این سخن شاید دربارۀ امام علی (ع) که در شرایط سیاسی خاصی به سر می‌برد، بیشتر صدق می‌کند.
بنابراین، این خطر هست که شیفتگان آن بزرگوار، از سر صدق و ایمان خالص چیزهایی به وی نسبت دهند که واقعیت تاریخی نداشته باشد.
علاوه بر این، ما از سنت تازیان آگاهیم که با اصرار تمام، هر علم یا پدیدۀ فرهنگی و هنری را به کسی نسبت داده و او را پایه‌گذار می‌خوانند.
از اینجاست که هزاران «اَوَّلُ مَنْ...» در کتاب‌های ادب عرب پدیدار شده است: اولین کسی که خط عربی را به کار برد، یا به عربی سخن گفت، یا قصیده سرود....
ما از «نخستین‌ها» چندین کتاب با عنوان «الاوائل» که شامل فهرستی از همین کسان است، در دست داریم.
در این کتاب‌ها، معمولاً ابوالاسود، نخستین کسی است که اعراب را وضع کرد.
[۱] ابوهلال عسکری، حسن بن عبداللـه، الاوائل،ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷، دمشق، ۱۹۷۵م.

بنابراین، بعید نیست که میل به یافتن نخستین واضع نحو ، موجب شده باشد که ابوالاسود سرآغاز سلسلۀ نحویان قرار گیرد و سپس اعتقاد به دانش وسیع امام علی (ع) رشته را از ابوالاسود نیز فراتر برده، به وی رسانده باشد.

۲.۴ - خاورشناسان

خاورشناسان، از اواخر سدۀ ۱۹م، به روایات مربوط به ابوالاسود، به چشم افسانه نگریستند و به همین جهت است که نحو را یک‌بار، به زعم گروهی چون فولرس و بروکلمان، زاییدۀ تأثیر پانینی بر دستور زبان سانسکریت دانسته‌اند و یکبار، به تصور برخی چون مرکس، متأثر از دستور زبان یونانی پنداشته‌اند.
بحث در تأثیر سریانی و احیاناً فارسی بعداً به این نظریات افزوده شد، اما این نظریه‌ها هیچ‌کدام به آن درجه از استواری نرسیده است که بتوانیم بحث را پایان یافته تلقی کنیم.
فلیش که به هیچ‌یک از آن‌ها اعتقاد ندارد، نحو را یکی از اصیل‌ترین علوم عرب می‌انگارد، هرچند که تأثیر منطق ارسطویی را بر آن نفی نمی‌کند.
وی البته روایات مربوط به ابوالاسود را باور ندارد و گمان می‌کند که نخستین نحوی عرب، عبدالله بن اسحاق (د ۱۱۷ق) است.
مستند او درواقع شارل پلاست که در حاشیۀ کتاب خود اشهار می‌دارد که دیگر به افسانۀ ابوالاسود اعتقادی ندارد، اما روایات مربوط به این شخصیت را نیز تاکنون کسی به شیوه‌ای علمی رد نکرده است.
به همین جهت او خود بر آن شده است که همۀ روایات و سلسلۀ اسناد آن‌ها را با یکدیگر قیاس کرده، نادرستی آن‌ها را ثابت کند.
اما این کار، با تأیید قاطع ابراهیم مصطفی مبنی بر این‌که نخستین نحوی عرب، اصلاً عبداللـه بن اسحاق است، بیهوده گردید.

۲.۵ - ابراهیم مصطفی

نظر ابراهیم مصطفی که در بیست و یکمین کنگرۀ خاورشناسان اظهار شده، از این جهت اعتبار یافته که وی سراسر الکتاب را در جست و جوی سرچشمه‌های دانش سیبویه بررسی کرده و ملاحظه کرده است که پیشوای نحویان عرب، در کتاب عظیم خود، تنها از عبداللـه نام برده و هیچ‌گاه به ابوالاسود اشاره نکرده است.
[۲] سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۳] سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۴] سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۲۹۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.

اما پیش از ابراهیم مصطفی نیز دانشمندان عرب در این روایات تردید کرده بودند.

۲.۶ - زکی مبارک

زکی مبارک این امر را که ابوالاسود نخستین مواضع نحو باشد، مضحک می‌پندارد، زیرا معتقد است که عرب‌ها، حتی در عصر جاهلی با علم نحو آشنا بوده‌اند.
بر این اساس، وی نخست در ۱۹۳۱م در «نثر عربی» و سپس در ۱۹۳۴م در النثر الفنی،
[۵] مبارک، زکی، النثر الفنّی فی القرن الرابع، ج۱، ص۶۳-۶۴، بیروت، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۴م.
روایات مربوط به ابوالاسود را مجعول پنداشته است.

۲.۷ - احمد امین

احمد امین ، بنا بر این‌که زمان ابوالاسود، زمان قیاس و تقسیم‌بندی علوم نبوده، در روایات ابوالاسود تردید کرده است و احتمال می‌دهد که برخی از شیعیان آن‌ها را به وی و سپس به امام علی (ع) نسبت داده باشند
[۶] امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۵، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
اما او سرانجام چنین نتیجه می‌گیریم: اولاً امر اعرابگذاری قرآن به واسطۀ نقطه را به راستی کار ابوالاسود می‌پندارد و سپس می‌کوشد آن را پایۀ اصلی نحو و انگیزۀ اصلی دیگر نحویان جلوه دهد.
[۷] امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۶، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.


۲.۸ - عامۀ نویسندگان معاصر عرب

با اینهمه، عامۀ نویسندگان معاصر عرب، روایات کهن را مسم و محقق می‌پندارند و دیگر بدون هیچ اشارتی به دشواری‌های امر، ابوالاسود را نخستین نحوی عرب معرفی می‌کنند
[۸] فاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ج۱، ص۲۶۴، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۹] ناصف، علی نجدی، سیبویه پیشوای نحویان، ج۱، ص۱۷۲ به بعد، ترجمۀ محمد فاضلی، مشهد، ۱۳۵۹ش.
که نه تنها در نسبت روایات به ابوالاسود و حتی حضرت امام علی (ع) تردید ندارند، در اثبات موضوع نیز می‌کوشند.


وسیع‌ترین کاری که در این زمینه شده، ابوالاسود الدؤلی ، تألیف فتحی عبدالفتاح دجنی است.
مؤلف در بخش اول کتاب به چگونگی پیدایش نحو و تئوری‌های مختلف پرداخته و در بخش دوم زندگی‌نامۀ ابوالاسود را آورده است.
ما به نوبۀ خود تقریباً همۀ منابع کهن، از آغاز تا سدۀ ۱۹م را بررسی کرده و سلسله سندها را دیده‌ایم.
از کثرت و تناقض این روایات و به خصوص از شخصیت راویان سنی و شیعی و عرب‌گرا و ضد عرب (شعوبی)، نکته‌هایی بس جالب توجه استنباط می‌شود که لازم است در تاریخچۀ جامع نحو بررسی گردد.




۴.۱ - الکتاب سیبویه

از اواخر سدۀ ۲ق که روایات کهن عرب به صورت مکتوب در می‌آیند، چندین کتاب می‌شناسیم که یا لازم بود از نحو ابوالاسود سخنی به میان آورند، یا اگر چنین می‌کردند، با روال طبیعی کتاب در تضاد نمی‌بود.
سرآغاز این کتاب‌ها، الکتاب سیبویه (د ۱۷۷ق) است.
استشهاد سیبویه به چند بیت ابوالاسود و سکوت او در باب روایات نحوی وی، بیش از هر چیز موجب تشویش و تردید پژوهشگران می‌شود.

۴.۲ - سال ۲۳۱ق به بعد

پس از سیبویه، نویسندگان بزرگ دیگری نیز همچون کلبی (د ۲۳۱ق) کسی به نحو او اشاره نکرده است.
ابن سلام در طبقات خود
[۱۰] ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۲، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
پس از اشاره به پیشتاز بودن بصریان در نحو و لغت ، چنین می‌گوید: «نخستین کسی که پایۀ عربیت (نحو) را ریخت، باب آن را گشود، راه آن را استوار و قواعد آن را وضع کرد، ابوالاسود دؤلی بود»؛ این عبارتی است که پس از آن، صدها بار در منابع تکرار می‌شود.
اما ابن سلام دنبالۀ این سخن اضافه می‌کند که ابوالاسود، باب‌های « فاعل و مفعول‌به ، مضاف و مضاف‌الیه و حرف جر و رفع و نصب و جزم» را تدوین کرد.
اینک ملاحظه می‌شود که اگر به روایات مکتوب توجه کنیم، حدود یک قرن و نیم است که از ماجرای نحودانی ابوالاسود سخنی به میان نیامده است.
در زمان ابن سلام، یا اندکی پس از آن، باز سکوت نویسندگانی چون خلیفه بن خیاط ، ابن حبیب و حتی ابوحاتم سجستانی
[۱۱] ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
که خود در شمار راویاند اخبار ابوالاسود است، قابل ذکر است، اما اندکی بعد جاحظ اشاره می‌کند که او «سرکردۀ نحویان»
[۱۲] جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
و «رئیس مردم در نحو»
[۱۳] جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
بوده است.
با اینهمه همین جاحظ در هیچ‌یک از کتاب‌های اساسی خود با آن‌که بارها اشعار یا روایات مربوط به او ذکر کرده
[۱۴] جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۲، ص۳۰۱، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
[۱۵] جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۳، ص۵۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
[۱۶] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۱، ص۴۴، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
[۱۷] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۲، ص۸۹، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
[۱۸] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۲، ص۱۴۲، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
[۱۹] جم‌، جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
دربارۀ نحودانی او چیزی نگفته است.

۴.۳ - ۲۶۱ق

پس از آن عجلی (د ۲۶۱ق)، در عبارتی کوتاه او را نخستین واضع نحو خوانده است.
[۲۰] عجلی، احمد بن عبداللـه، تاریخ الثقات، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.

اشارت ابن قتیبه هم به این امر، از حد روایت عجلی چندان فراتر نمی‌رود.
یک‌بار
[۲۱] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۱۵، بیروت، ۱۹۶۴م.
می‌نویسد که او «از نحویان بود، زیرا کتابی در نحو نوشت» و بار دیگر
[۲۲] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۴۳۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
می‌نویسد که او «نخستین کسی است که عربیت را نهاد».

۴.۴ - روایت ابن قتیبه

روایت نخست ابن قتیبه ، غریب و منحصر به فرد است، زیرا هیچ‌کس ادعا نکرده که او کتابی هم در نحو نوشته باشد.
آنچه در کار ابن قتیبه نظر را جلب می‌کند، آن است که وی با آن‌که دو شرح حال به ابوالاسود اختصاص داده
[۲۳] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۱۵، بیروت، ۱۹۶۴م.
[۲۴] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، ص۴۳۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
و تقریباً همۀ روایات و نکته‌های او را در عیون الاخبار آورده و بارها به اشعارش استشهاد کرده، باز از نحودانی او چیزی جز این روایت مختصر نقل نکرده است.

۴.۵ - کتاب الفاضل

در کتاب الفاضل
[۲۵] مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، ج۱، ص۵، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
که تألیف مبرّد است، یک داستان بسیار معروف و نیز ارتباط نحو با علی (ع)، اما بدون هیچ سلسله سندی پدیدار می‌گردد: دختر ابوالاسود که از شدت گرما در شگفت بود، عبارت «ما اشد الحر» را در حضور پدر به نحوی ادا می‌کند که از آن نه تعجب که سؤال از «شدیدترین گرماها» فهمیده می‌شود.
اینجا بود که ابوالاسود دانست که «لحن» (لغزش در اعراب یا نحو) میان مردم رائج شده است.
از این‌رو به خدمت امام علی (ع) شتافت و آن حضرت را از خطر لحن آگاه گردانید.
امام (ع) اصولی به وی عرضه داشت که ابوالاسود بعدها آن‌ها را گسترش داد.
در همین گزارش دو روایت دیگر نیز آمده که در زندگی ابوالاسود و سرگذشت نحو و خط قرآن کریم از اهمیت خاصی برخوردار است: نخست آن‌که ابوالاسود نخستین کسی است که قرآن را نقطه‌گذاری (یعنی اعرابگذاری با نقطه‌های رنگین) کرد؛ دیگر آن‌که علم نحو ، از این طریق به سیبویه رسیده است: ابوالاسود عنبسه (مردی عجم از مردم میشان، د ح۹۵ق) میمون اَقْرَن
[۲۶] یاقوت، ادبا، ج۱۹، ص۲۰۹
عبداللـه بن ابی اسحاق حضرمی (د ۱۱۷ق یا ۱۲۷ق) عیسی بن عمر (۱۴۵ق یا ۱۴۹ق) خلیل بن احمد (د ۱۷۵ق) سیبویه.
در نیمۀ اول سدۀ ۴ق، حجم روایات از این مقدار اندک در نمی‌گذرد.
ابن عبدربه به رغم انبوه روایاتی که دربارۀ ابوالسود نقل کرده (عقدالفرید در این باب با عیون‌الاخبار ابن قتیبه قابل قیاس است)، از نحو ابوالسود چیزی نمی‌گوید.
ابن ابی حاتم رازی در الجرح والتعدیل خود
[۲۷] ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج۲(۱)، ص۵۰۳،حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
به این عبارت کوتاه بسنده می‌کند: «او نخستین کسی است که در باب نحو سخن گفت».

۴.۶ - کتاب الاضداد

محمد بن قاسم ابن انباری در الاضداد
[۲۸] الاضداد، ابن انباری، محمد بن قاسم، الاضداد، ص۲۴۵-۲۴۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، کویت، ۱۹۶۰م.
تنها به موضوع شیوع لحن و داستان دختر ابوالاسود پرداخته، اما دیگر به این‌که آن ماجرا علت پیدایش نحو بوده، اشاره نکرده است.

۴.۷ - در آثار دیگر بزرگان

بیهقی ،
[۲۹] بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۳، بیروت، دارصادر.
نخست عین عبارت ابن سلام را آورده، سپس ماجرایی را که میان حجاج و یحیی بن یعمر رخ داده،
[۳۰] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۹۷۳م.
به ابوالاسود نسبت داده و بدین‌سان از اعتبار گزارش خویش کاسته است.
از نیمۀ سدۀ ۴ق، بر اثر گزارش‌های ابوالطیب لغوی و ابوالفرج اصفهانی و سیرافی ، ناگهان سیل روایاتی بس متعدد و گاه سخت متناقض به کتاب‌های ادب و طبقات سرازیر می‌شود.


انگیزۀ تدوین نحو توسط حضرت امیرالمؤمنین، یا ابوالاسود و یا به فرمان زیاد و عبیداللـه و عمر پیوسته یک چیز است: لحن، یا لغزشِ اعرابی توسط بیگانگان (که پیوسته ایرانیانند).
حضور ناگهانی انبوه ایرانیان در عراق و عربستان ، خاصه در دو شهر بصره و کوفه ، ازدواج بسیاری از اشراف و امیران عرب با دختران ایرانی و تولد کسانی که از مادر ایرانی بوده و بعدها به مقامات عالی رسیدند (مانند عبیداللـه که نتیجۀ زناشویی زیاد و مرجانه است)؛ تصدی بسیاری از مقامات اداری، یا حتی دینی توسط ایرانیان نومسلمان یا «موالی» و بسیاری عوامل کوچک دیگر، البته عرب‌های اصیل و فصیح را نسبت به پاکی و یک نواختی زبان عربی سخت دل‌نگران می‌گردانید.
به خصوص که در شهرهای پرهیاهو و پرتحرک عراق که اندک اندک به کانون‌های اصیل فرهنگ عرب بدل می‌شدند و در عین حال مرکز فعالیت‌های بازرگانی شدیدی نیز بودند، زبانی پدید می‌آمد که هم از اِعراب تهی بود، هم از ساختارهای اصیل عربی دوری می‌گزید و هم به انبوهی واژۀ ایرانی در می‌آمیخت.
گفتار بازرگان اهوازی با حجاج به این زبان که جاحظ
[۳۱] جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
و ابن قتیبه
[۳۲] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، ج۲، ص۱۶۰، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
نقل کرده‌اند، بسیار جالب توجه است.
[۳۳] فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۱۰، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.

این احوال موجب شده است که همگان، چه نویسندگان کهن، چه معاصران، خواه خاورشناس، خواه عرب ، بیگانگان را انگیزۀ اصلی تدوین نحو تلقی کنند.
همۀ روایات متعدد و گاه متناقضی که در این‌باره نقل کرده‌اند، سرانجام به گونه‌ای، به «عاصم» منتهی می‌شود، ولی چنانچه خواهیم دید، این موضوع همیشه صادق نیست و حضور بیگانگان، با همۀ اهمیتی که دارد، باز نباید عامل بیگانه تلقی گردد، زیرا قبایلی که در حوزۀ زبان «متحد و یگانۀ عرب» (العربیه الفصحی) قرار نداشتند و اِعراب در میانشان ضعیف یا نابود شده بود، هنگامی که به دنبال فتوحات اسلام با عربهای مرکز حجاز در می‌آمیختند، احتمالاً آثاری از زبان خویش را در گفتار ظاهر می‌کردند و آن پدیده‌های گویشی، به قیاس «العربیه الفصحی» نه «لغت» (گویش) که لحن به‌شمار می‌آمد.
هنگامی که رسول اکرم (ص) لحن را در زبان خویش ناممکن می‌شمارد،
[۳۴] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، بج۱، ص۵-۶، ه کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
خود دلیل بر ظهور لغزش‌های لغوی در زمان حیات آن حضرت است؛ یا بروز لحن در زبان فصیحانی چون حجاج،
[۳۵] فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
[۳۶] فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۲۹، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
یا در شعر مشاهیری چون فرزدق ،
[۳۷] فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۴۷، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
جز ویژگی‌های بسیار پیچیدۀ ساختار اِعرابی زبان عربی، دلیل دیگری ندارد.


در روایاتی که ما اینک دسته‌بندی می‌کنیم، درواقع دو امر با هم خلط شده است: یکی پیدایش نحو و دیگر اعرابگذاری قرآن کریم.
در روایات ما گویی این دو موضوع هرگز از هم تفکیک نشده است.




۷.۱ - حضرت علی (ع)

۱.تا آن‌جا که ما اطلاع داریم کهن‌ترین اثری که پیدایش نحو را به امام (ع) نسبت داده، مبرّد است.
این روایت بی‌سند، در الاغانی
[۳۸] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
سلسله سندی بس طولانی یافته و از یک جهت گسترده‌تر گردیده است: هنگامی که ابوالاسود به خدمت امام (ع) شتافت، به او عرض کرد که در اثر آمیزش عرب‌ها با «اعاجم» زبان دچار تباهی گردیده است، امام (ع) او را بفرمود که اوراقی چند بخرد.
سپس فرمود کلام در اسم و فعل و حرف منحصر است.
ابوالاسود براساس آن گفتار، نحو را تدوین کرد.
در این روایت ابوالفرج چند نکته قابل ذکر است: نخست سند آن است که ابن رستم طبری آغاز شده، از اخفش و سیبویه و خلیل می‌گذرد و سپس به ٤ تن نحوی می‌رسد که اولاً، معمولاً روایتی از آنان نقل نشده، ثانیاً معلوم نیست دنبال یکدیگر قرار داشته‌اند
[۳۹] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۲۵، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
یا در عرض هم بوده و همه از ابوالاسود اخذ کرده‌اند.
[۴۰] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

نکتۀ دیگر آن‌که ابوالفرج گویی اعتماد کاملی به محتوای روایت خود ندارد، زیرا می‌گوید، «من آن را در کودکی شنیده‌ام».
نکتۀ سوم آن‌که وی می‌گوید، آنچه به امام علی (ع) نسبت داده شده، نخستین جملۀ الکتاب سیبویه است.
۲.ابوالطیب لغوی در مراتب النحویین
[۴۱] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
[۴۲] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
روایت دیگری دارد که بر دو سلسله سند استوار است: یکی از آن‌ها به ابوحاتم سجستانی می‌انجامد و دیگری به جرمی و سپس خلیل.
موضوع روایت چنین است:
نخستین کسی که نحو را نهاد، ابوالاسود بود.
وی آن را از امام علی (ع) اخذ کرد.
سبب آن بود که امام (ع) از کسی «لحن» شنید.
سپس به ابوالاسود فرمود برای مردمان «حروفی بنهد».
آنگاه به رفع و نصب و جر اشارت فرمود.
ابوالاسود تا چجندی آنچه را آموخته بود، پنهان می‌کرد (روایت نخست همین‌جا تمام می‌شود).
سلسلۀ سند دوم، این روایت را چنین تکمیل می‌کند: ابوالاسود و زیاد، در زبان مردی لحن دیدند.
پس زیاد به ابوالاسود اشاره کرد که زبان به تباهی کشیده شده است.
در اثر این سخن، ابوالاسود به نحو پرداخت.
۳.روایت سوم متعلق به نیمۀ دوم سدۀ ۴ق است: امام (ع) شنید که مردی در آیۀ اَنَّ اللّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشرِکینَ و رَسولُه «رسوله» را به کسر خواند.
از این‌رو به ابوالاسود پیشنهاد کرد که اساس نحو را بنهد.
[۴۴] ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۴۴-۱۹۶۴.

۴.باز در نیمۀ دوم سدۀ ۴ق، موضوع لحن شنیدن امام (ع) اندکی گسترش می‌یابد: ابوالاسود می‌گوید که بر امام (ع) وارد شده و دیده است که وی غرق در تفکر است.
آنگاه می‌فرماید که بعضی دچار لحن شده‌اند و خود سر آن دارد که کتابی در باب کلام عرب بنهد.
پس از چندی امام، «صحیفه» ای پیش روی ابوالاسود افکند که در آن نوشته بود.
کلام شامل اسم و فعل و حرف است.
[۴۵] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۷، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
[۴۶] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء،ج۱، ص۲-۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

این روایت با گذشت زمان تحولی اساسی می‌یابد تا سدۀ ۷ق که در آن قفطی
[۴۷] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۴، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
[۴۸] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
گفتار ۳ کلمه‌ای منسوب به امام (ع) را تقریباً در ۴ سطر و یاقوت
[۴۹] یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۸-۵۰.
با تفصیل (در حدود یک صفحه) عرضه می‌کنند.
روایت یاقوت از الامالی زجّاجی نقل شده، ولی ما آن را در امالی نیافتیم.
عبدالرحمن ابن انباری ، علاوه بر آنچه گذشت، روایت دیگری هم آورده
[۵۰] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
که در آن اسمی از ابوالاسود نیامده است.
بنابر این روایت، حضرت امام علی (ع)، آیۀ لایَأکُلُهُ اِلا الخاطِئون را با اشتباهی بزرگ از دهان مردی اعرابی می‌شنود (ملاحظه می‌شود که در اینجا از اعاجم سخنی نیست) و آنگاه خود نحو را تدوین می‌نماید.
منابع مذکور، در کنار روایات و حکایات مفصل، روایات کوتاه، صریح و قاطعی نیز آورده‌اند: ابوالفرج اصفهانی
[۵۲] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
براساس سلسله سندی که به ابوالحرب پسر ابوالاسود می‌رسد، آورده است که پدر گفته است که من «حدود» نحو را از امام علی (ع) اخذ کرده‌ام.
[۵۳] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.
[۵۴] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
[۵۵] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

عبدالرحمن ابن انباری
[۵۶] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵-۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
باز قاطعانه اظهار می‌دارد که امام (ع) واضع نحو است.
قفطی
[۵۷] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
گوید که این نظر، نظر عامۀ مصریان است.
در ذهن ابن ابی الحدید
[۵۸] ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.
البته هیچ تردیدی در این باب نیست.
وی مباحثی را که امام (ع) وضع فرمود، شرح می‌دهد و سپس می‌افزاید که ابداع این معانی، خود نوعی معجزه و از توان آدمیزاد خارج است.

۷.۲ - ابوالاسود و اشارت زیاد یا عبیداللـه

در سلسله روایاتی که در کار پیدایش نحو، از ابوالاسود فراتر نرفته‌اند، بیشتر موضوع نقطه‌گذاری (= اعرابگذاری) مطرح است تا نحو، اما چنان‌که گذشت، بیشتر منابع، میان این دو گویی تفاوتی قائل نشده‌اند:
۱.کهن‌ترین سند مکتوب ما چنان‌که گذشت، نوشتۀ ابن سلام (در آغاز سدۀ ۳ق) است که به آنچه ابوالاسود ابداع کرده، نیز اشاره می‌کند.
همین نظر، طی سدۀ ۳ق در آثار جاحظ و عجلی و ابن قتیبه ادامه می‌یابد و در سدۀ ۴ق، بیهقی
[۵۹] بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۴۲۲، بیروت، دارصادر.
تقریباً عین عبارات ابن سلام را تکرار می‌کند.
۲.ابوالطیب لغوی بدون ذکر سند گوید: چون فرزندان زیاد همگی دچار لحن بودند، ابوالاسود به دستور وی، نحو را برای تعلیم آنان وضع کرد.
[۶۰] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

وی به همین منظور از زیاد کاتبی خواست که سخن او را نیک بفهمد.
سپس به یاری آن کاتب قرآن را اعرابگذاری کرد.
[۶۱] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۱۰-۱۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

۳.طبق روایت دیگری که براساس منابع ما، از الاغانی
[۶۲] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
سرچشمه گرفته، ابوالاسود نزد زیاد در بصره شتافته می‌گوید: عرب با عجم درآمیخته و دور نیست که زبانشان تباه گردد، دستوری ده تا علمی بنهم که کلام عرب بدان استوار گردد.
زیاد نپذیرفت، تا آن‌که روزی، شنید مردی می‌گفت: «مات الانا و خلّف (ترک) بنون».
پس ابوالاسود را احضار کرده، به نوشتن آنچه خواسته بود، فرمان داد.
ابوالفرج سند این روایت را پس از ۳ راوی به یحیی بن آدم و از او به ابوبکر بن عیاش و سرانجام به عاصم رسانیده است.
همین روایت گاه با ذکر سلسله سند، در منابع تکرار شده است.
[۶۳] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۷-۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۶۴] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
[۶۵] ابواحمد عسکری، حسن بن عبداللـه، المصون فی الادب، ج۱، ص۱۱۸، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، ۱۹۸۴م.
[۶۶] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق،ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
[۶۷] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
[۶۸] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۳۵.

جالب توجه است که برخی از این منابع
[۶۹] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
[۷۰] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۷-۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۷۱] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
روایت دیگری را با همان سلسله سند تکرار کرده و به جای زیاد، عبیدالله بن زیاد را نهاده‌اند.
حال آن‌که عبیداللـه، برخلاف پدرش که به فصاحت شهرت داشت، در زبان عربی با دشواری‌های متعددی روبه‌رو بود.
وی که در دامن مادر (مرجانه) و ناپدری (شیرویه) ایرانی نژادی پرورش یافته بود، هم در عبارت پردازی دچار لغزش می‌شد و هم در تلفظ برخی حروف عرب (نک‌ : ﻫ د، ابن مفرَّغ).
۴.روایت دیگری که ابوالفرج
[۷۲] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
از قول مداینی نقل می‌کند، ساده‌تر است: ابوالاسود به فرمان زیاد مصاحف را شکل‌گذاری کرد و در ضمن چیزهایی نیز در نحو نوشت که بعدها تکمیل شد.
۵.در روایتی دیگر که ابوعبیده نقل می‌کند،
[۷۳] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ص۱۵-۱۶، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۷۴] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
[۷۵] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
فرمان زیاد و راهنمایی امیرالمؤمنین (ع) درهم آمیخته است.
بدین‌سان که نخست امام (ع) نحو را به ابوالاسود می‌آموزد، سپس زیاد از او می‌خواهد که راهنمایی برای زبان مردم تدوین کند.
او که نخست ابا می‌کرد آیۀ اَنَّ اللّهَ بَریءٌ...
را با لحن شنید.
آنگاه از زیاد کاتبی خواست و به یاری او قرآن را اعرابگذاری کرد.
۶.به روایت متأخرتر ابن عساکر
[۷۶] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۳، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
معاویه دریافت که عبیداللـه سخت دچار لحن است و از این بابت، پدرش زیاد را سرزنش کرد.
زیاد دست به دامن ابوالاسود شده، گفت: این «حمراء» (فارسیان) زبان ما را تباه کرده‌اند، راهنمایی بساز.
چون ابوالاسود از این کار سرباز زد، زیاد حیله‌ای ساز کرد و مردی را بر سر راه ابوالاسود نشانید و از او خواست تا آیۀ اَنَّ اللّهَ بَریءٌ...
را غلط بخواند.
ابوالاسود چون این بشنید، ۳۰ کاتب از زیاد طلب کرد و سپس از میان آنان یکی را برگزید و به یاری او قرآن را اعرابگذاری کرد.
همین روایت را عبدالرحمن ابن انباری
[۷۷] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۴، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
تکرار کرده، اما گویی چون موضوع معاویه و عبیداللـه را جعلی یا بیهوده می‌پنداشته، از ذکر آن خودداری کرده است.

۷.۳ - ابوالاسود، اقدام شخصی

۱. ابوالطیب لغوی
[۷۸] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
براساس سندی که راوی میانی آن ابوحاتم سجستانی است، یک بار می‌گوید، ابوالاسود نخستین نحونویس است.
او اندکی در باب نحو نوشت که بعدها تکمیل شد.
بار دیگر، براساس همان سلسله سند، روایت را گسترش داده، گوید: ابوالاسود آیۀ اَنَّ اللّهَ بَریءٌ...
را با لحن شنید، پس گفت: «باید چیزی بیاورم که کلام عرب را بدان اصلاح کنم».
آنگاه نحو را تدوین کرد.
[۷۹] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۳، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.

۲. ابوالفرج اصفهانی
[۸۰] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
براساس سلسله سند مفصلی از نحویان از قول ابوالحرب نقل می‌کند: اولین بابی که پدرم نهاد، باب تعجب بود.
پیداست که این روایت، با داستان دختر ابوالاسود بی‌ارتباط نیست، زیرا در روایات مربوط به امام علی (ع) دیدیم که دل نگرانی ابوالاسود و شکایت نزد امام (ع) از آن بود که دخترش در استعمال صیغۀ تعجب دچار اشتباه شده بود.
بنابراین، از نظر راویان مسلم این است که او نخست باب تعجب را وضع کرده است.
اینک در روایات دیگری ملاحظه می‌کنیم که او، چون از «لحن» دختر آگاه شد، شخصاً به تألیف باب تعجب و احیاناً فعل و مفعول همت گماشت.
این روایت را برخی از قول ابوحاتم سجستانی نقل کرده‌اند.
[۸۱] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۹، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۸۲] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.
[۸۳] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

در این روایات میان دو جملۀ مااشدالحر و ما احسن السماء تردید است.
۳.در روایت دیگری که سیرافی
[۸۴] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
بدون سند نقل می‌کند، زبیدی
[۸۵] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
سندش را به علی بن محمد هاشمی می‌رساند و ابن عساکر
[۸۶] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
با «یقال» آغاز می‌کند.
انگیزۀ نوشتن نحو، اشتباه مردی ایرانی به نام سعد از شهر بوزنجان (بوزجان) است.
این مرد که پیاده با مرکب خود روان است، به ابوالاسود می‌گوید: اسبم «ضالع» (گماه، کج‌رو) است و مراد او «شالع» (معیوب، لنگ) بوده.
ابوالاسود به یاران اظهار می‌دارد که این موالی به اسلام درآمده‌اند و به آن دل بسته‌اند و برادران ما شده‌اند، ما باید به ایشان «کلام»(عرب)را بیاموزیم.
آنگاه باب فاعل و مفعول را وضع کرد
[۸۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۶.
ژ عیب بزرگ این روایت در آن است که لغزش در تلفظ واج‌های عربی، ابوالاسود را به فکر تدوین باب فاعل و مفعول می‌اندازد، نه به فکر شیوه‌ای برای تلفظ صحیح حروف.
۴. ابن ندیم ،
[۸۸] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۶.
روایتی شگفت دارد.
وی حکایت می‌کند که با مردی شیعی به نام محمدبن حسین دوست بود.
وی انباتی آکنده از کتاب و کاغذ کهن داشت که مرد شیعی مذهب دیگری در کوفه به وی داده بود.
پس از مرگ محمد بن حسین آن مجموعه از دست رفت و ابن ندیم هرچه جست و جو کرد، چیزی نیافت.
با اینهمه وی محتوای یک دسته از اوراق را که به خط یحیی بن یعمر نحوی بوده، به خاطر دارد، از این قرار: «در این اوراق، سخن دربارۀ فاعل و مفعول از ابوالاسود رحمه‌اللـه علیه آمده است».
[۸۹] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۷-۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

این سند که برخلاف همۀ روایات دیگر سخت استوار و قاطع است، باعث سردرگمی همۀ کسانی است که پیدایش نحو را از زمان ابوالاسود محال می‌پندارند.
پلا راه نجات را در آن می‌بیند که روایت ابن ندیم را ساختۀ شیعیان بداند.
راست است که صاحب آن اوراق پرب‌ها، شیعی مذهب بوده، اما این سؤال پیش می‌آید که چرا این جعل کنندۀ ند، روایت را تا حضرت امام علی (ع) برنکشیده است.
۵.روایتی که اینک نقل می‌کنیم و نیز روایت عدی، کاملاً مجعولند، اما به ناچار در ردیف بسیاری از روایات دیگری که نقل کرده‌ایم می‌نشینند و نیز از جهت آشنایی با شیوۀ روایات ساختگی سودمندند: در زمان خلیفه عمر، مردی اعرابی «رسوله» را در آیۀ اَنَّ اللّهَ بَریءٌ مِنَ المُشْرِکسنَ وَ رَسولُهُ را به کسر لام شنید و سخت در شگفت شد، عمر آن را اصلاح کرد و سپس فرمود که قرآن را تنها باید «عالم» بخواند.
این روایت که در تاریخ ابن عساکر
[۹۰] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۳، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
و نزهه الالباء عبدالرحمن ابن انباری
[۹۱] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳-۴، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
آمده، تصریح می‌کند که عمر، ابوالاسود را به تدوین نحو فرمان داد.
قفطی
[۹۲] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
نیز روایت را چنین تکمیل می‌کند که عمر به ابوموسی نامه نوشت که ابوالاسود، اهل بصره را نحو بیاموزد.
۶.ابوالاسود نزد ابن عباس رفت که می‌خواهم چیزی برای استوار ساختن زبان عربی بنگارم.
ابن عباس گفت: شاید مراد تو نحو است؟ پس از سوره یوسف یاری جو.
[۹۳] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.



۱.نصربن عاصم (د ۸۰ یا ٩٠ق)؛
۲. عبدالرحمن بن هرمز (د ۱۱۷ق).
روایات مربوط به این دو نحوی هیچ گسترش نیافته و به شیوه‌ای یکسان در منابع متقدم و متأخر تکرار شده است.(که روایت مربوط به ابن هرمز را به خط ابن مقله خوانده است)
[۹۴] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ص۲۰-۲۲، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۹۵] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ص۱۱ و ۲۶، قاهره، ۱۹۷۳م.
[۹۶] ابن ندیم، الفهرست، ص۴۵.

عبدالرحمن ابن انباری
[۹۷] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵-۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
این روایت را نمی‌پذیرد و معتقد است که هر دو، خود نحو را از ابوالاسود فرا گرفته‌اند و منابع جدیدتر، اندک اندک نام آنان را از قلم انداخته‌اند.
محتوای نحو ابوالاسود: نخستین منبعی که از محتوای نحو ابوالاسود سخن گفته، ابن سلام است.
[۹۸] ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۲، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.

وی می‌گوید که او باب‌های فاعل و مفعولٌ‌به، مضاف و حروف رفع و نصب و جر و جزم را نهاد.
استعمال لفظ «حرف» به جای «عوامل» در این عبارت قابل توجه است.
[۹۹] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.

اندکی بعد، ابوالطیب لغوی براساس سلسله سندهایی که پیش از این ذکر کردیم، تنها از رفع و نصب و جر که امام علی (ع) به او آموخته بود، سخن می‌گوید و دیگر به آنچه ابوالاسود خود وضع کرده، اشاره‌ای ندارد.
[۱۰۰] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
[۱۰۱] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۴-۵، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.

در همین دوره‌ها، ابوالفرج اصفهانی، دو روایت نقل کرده است: در روایت نخست
[۱۰۲] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
که بر سلسله سندی مشتمل بر نخستین نحویان تا ابوالحرب، استوار است، آمده است که نخستین بابی که او نهاد، باب تعجب بود.
اما از دیگر باب‌هایی که او نهاده، خبری نیست.
موضوع باب تعجب نیز در این روایت از آن جهت نظر را جلب می‌کند که گویی راویان خواسته‌اند، نحوپردازی ابوالاسود را با اشتباه نحوی دخترش پیوند دهند.
روایات دوم ابوالفرج
[۱۰۳] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
که از قول ۱۱ راوی نحوی، تا یحیی بن یعمر نقل شده، همان داستان اشتباه دختر در باب تعجب است.
در اثر آن، امیرالمؤمنین (ع) به وی چنین املا فرمود: «کلام در اسم و فعل و حرف منحصر است».
براساس این سخن ابوالاسود اصول نحو را ریخت.
در روایت دیگر از این اصول صحبتی نیست و جملۀ منسوب به امام علی (ع) نیز چنان‌که ابوالفرج اشاره می‌کند، چیزی جز نخستین جملۀ الکتاب نیست.
اندکی بعد زبیدی
[۱۰۴] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱-۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
از باب‌های تعجب و فاعل و مفعول‌به و باب‌های دیگر نام می‌برد و جای دیگر
[۱۰۵] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۱۱-۱۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
می‌افزاید که ابوالاسود و ابن عاصم و ابن هرمز، عواملِ (به جای حروف در روایت بالا) رفع و نصب و خفض (به جای جر در روایت بالا) و جزم، باب‌های فاعل و مفعول، تعجب و مضاف را وضع کرده‌اند، اما ابوالاسود حق تقدم دارد.
تقریباً در همان زمان، سیرافی
[۱۰۶] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
قاطعانه می‌گوید که ابوالاسود، تنها باب فاعل و مفعول را نهاد و «چیزی به آن نیفزود».
[۱۰۷] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۲۲، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۱۰۸] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.

این روایت را داستان معروف اوراق کهنه‌ای که از دست ابن ندیم به در شد، تأیید می‌کند.
[۱۰۹] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۶.

باز در همین زمان (نیمۀ سدۀ ۴ق) در روایت یغموری
[۱۱۰] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۷، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
آنچه امام علی (ع) به ابوالاسود آموخته، اسم وفعل و حرف است (مانند روایت ابوالفرج) و نه عوامل، (مانند روایت ابن سلام) اما در این روایت، توضیحی هم از قول امام (ع) بر این ۳ مبحث افزوده شده است.
با گذشت زمان، «رقعه» یا «صحیفۀ» امام (ع) مسلم‌تر و مفصل‌تر می‌گردد.
یاقوت
[۱۱۱] یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۲.
در شرح احوال امیرالمؤمنین (ع) می‌نویسد که چون امام (ع) لحن شنید «نحو را وضع کرد و آن را به ابوالاسود داد» و در روایت دیگری که از قول زجاجی (سدۀ ۴ق) نقل کرده
[۱۱۲] یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۸-۵۰.
و سند آن از ابن رستم طبری آغاز شده، از مازنی و ابوحاتم سجستانی گکذشته و سرانجام به ابوالاسود می‌رسد، محتوای صحیفه شکل وسیع‌تری می‌گیرد.
صحیفه نخست با نام خدا آغاز می‌شود و سپس اسم و فعل و حرف تعریف می‌شود.
آنگاه امام (ع) به ابوالاسود می‌فرماید: ای ابوالاسود بدان که اشیا سه است: ظاهر و مضمر و چیزی که نه این است، نه آن (زجّاجی بعد توضیح می‌دهد که مراد از این سه چیز، اسم است و ضمیر است و مبهمات).
سپس ابوالاسود اضافه می‌کند که وی چیزهایی، از جمله حروف مشبهه بالفعل (به استثنای لکنّ) را گرد آورد و به حضرت علی (ع) عرضه کرد.
امام فرمود که «لکنّ» را هم به آن بیفزاید.
[۱۱۳] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۴-۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

روایتی که یاقوت از قول زجاجی نقل کرده، با اندکی تغییر و همراه سخنان امام (ع) دربارۀ لحن اهل بصره، در العیون و المحاسن شیخ مفید تکرار شده است.
[۱۱۴] سیدمرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ج۱، ص۵۵-۵۶، نجف، المطبعه الحیدریه.

در سدۀ ۶ق، عبدالرحمن ابن انباری
[۱۱۵] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۲، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
[۱۱۶] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
پس از اشاره به «رقعۀ» امام (ع)، از قول ابوالاسود می‌افزاید که من باب‌های عطف، نعت، تعجب، استفهام و سرانجام «انّ و اخواتها» را تألیف کردم، اما هر باب را پس از تألیف بر حضرت علی (ع) عرضه می‌کردم تا عاقبت، به «حد کفایت» رسید.
آنگاه از حضرت (ع) کار مرا سخت ستود.
در اواخر همان سده، ابن ابی الحدید
[۱۱۷] ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.
بر آنچه در روایت یاقوت ذکر کردیم، تقسیم کلمه به معرفه و نکره و نیز وجوه اِعراب را به صحیفۀ امام (ع) می‌افزاید و انگاه می‌گوید که اینگونه استنباط، از حدود قدرت آدمیزاد بیرون و بیش‌تر بهمعجزه شبیه است.
پیداست که داستان صحیفه‌ای به این گرانقدری که پیوسته بر حجمش افزوده می‌شود، بسی وسوسه انگیز است و به اینجا خاتمه نمی‌یابد.
یاقوت
[۱۱۸] یاقوت، ادبا، ج۱، ص۲۰۶.
[۱۱۹] یاقوت، ادبا، ج۱، ص۲۰۷.
از قول ابن عساکر ، داستان مردی نحوی به نام مکبری (د ۴۷۴ق) را نقل می‌کند که ادعا می‌کرد «تعلیقۀ» ابوالاسود که او خود از حضرت علی (ع)گرفته بود، اینک در دست اوست.
این مرد پیوسته یاران را وعده می‌داد که روزی آن صحیفه را عرضه خواهد کرد.
سپس چون یکی از شاگردان از محتوای آن صحیفه آگاه شد، همه دانستند که موضوع، گفتار ۱۰ سطری زجاجی است که این مرد در ۱۰ صفحه گسترش داده است.
با اینهمه رقعۀ امام علی (ع)، جاعلان را، به خصوص در مصر همچنان وسوسه می‌کرد تا سرانجام اوراقی در باب نحو منسوب به آن حضرت، انتشار یافت.
قفطی
[۱۲۰] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
می‌نویسد، زمانی که در مصر درس می‌خوانده، جزوه‌ای در دست کتابفروشان بود که همۀ مردم، آن را همان «مقدمۀ» امام علی (ع) می‌دانستند و می‌پنداشتند ابوالاسود، نحو خود را براساس آن جزوه تألیف کرده است.
واژۀ نحو : در روایاتی که تدوین نحو را به حضرت علی (ع) و ابوالاسود نسبت داده‌اند، گاه عباراتی داخل شده که برای توضیح کلمۀ نحو جعل شده است.
ابن ندیم
[۱۲۱] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۵.
از قول ابن رستم طبری چنین آورده که من (ابوالاسود) از امام (ع) اجازه خواستم «ان اصنع نحو ما صنع».
عبدالرحمن ابن انباری دو عبارت دیگر دارد: «اُنحُ هذا النحو»
[۱۲۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲.
و «ما احسن هذا النحو الذی نحوت»،
[۱۲۳] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳.
اما این اشتقاق‌پردازی چندان بی‌ارج است که دانشمندان آن را به جد نگرفته‌اند، حال آن‌که بارها به ذکر معانی مختلف نحو پرداخته‌اند
[۱۲۴] سیدمرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ج۱، ص۵۵-۵۶، نجف، المطبعه الحیدریه.
(که هیچ اشاره‌ای به آن عبارات عربی نمی‌کند).


ماجرای اعرابگذاری قرآن توسط ابوالاسود، روایتی دلنشین و جالب توجه دارد.
بهانۀ این اعرابگذاری نیز چنان‌که در موضوع نحو دیدیم، همانا لحن است.
روایات مربوط به اعرابگذاری از روایات نحو مجزا نیست، زیرا همۀ نویسندگان کهن، در خلال یک نوع روایت به هر دو امر پرداخته‌اند.
کهن‌ترین روایت، از آن ابوالطیب لغوی است.
آنجا که زیاد، به سبب لحن فرزندان خود از ابوالاسود یاری خواست، وی به «تنقیط» قرآن همت گماشت.
روایت ابوالفرج اصفهانی
[۱۲۵] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
که از قول مداینی نقل شده، کوتاه‌تر و صریح‌تر است: زیاد به او دستور داد تا مصاحف را نقطه‌گذاری کند، او چنین کرد و سپس چیزهایی در باب نحو نگاشت.
ابن عساکر ماجرا را چنین کرد و سپس چیزهایی در باب نحو نگاشت.
ابن عساکر ماجرا را به معاویه باز می‌گرداند: او زیاد را به سبب لحن عبیداللـه سرزنش کرد.
زیاد نیز به حیله ابوالاسود را به «تنقیط» قرآن واداشت.
همین روایت را همچنانکه پیش از این دیدیم، با اختلافاتی در جزئیات، سیرافی و ابن انباری و قفطی تکرار کرده‌اند.


شیوۀ اعرابگذاری ابوالاسود بر پایۀ همین منابع، چنین است که او مردی فصیح و هوشمند از عبدالقیس را بر می‌گزیند و نزد او به قرائت قرآن می‌پردازد.
آنگاه از او می‌خواهد که: چون هنگام تلفظ حرفی، دهان را باز کردم (فتحتُ، فتحه) نقطه‌ای بر زبر حرف بِنه، چون دهان را (فک اسفل را) پایین کشیدم (کسرتُ، کسره) نقطه‌ای زیر آن بگذار و چون دهان را (لبان را) به هم آوردم (ضممتُ، قس: ضمه)، نقطه‌ای در جلو حرف قرار ده.
به همین سان، گاه اختراع علامات دیگری را به او نسبت داده و به دنبال همین روایت افزوده‌اند.
[۱۲۶] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۱۰-۱۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
[۱۲۷] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۶، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۱۲۸] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۴-۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
[۱۲۹] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

قلقشندی
[۱۳۰] قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۳، ص۱۵۷، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
معتقد است که بیش‌تر دانشمندان، تنها حرکات سه‌ ‌گانه و علامت تنوین را ابداع ابوالاسود می‌دانند.
اگر انتساب وضع نحو، به سبب شرایط زمان و ناموس پیدایش و تحول علوم ، به ابوالاسود دشوار باشد، به گمان ما انتساب اعرابگذاری قرآن کریم به او، به آن شیوه که دانشمندان گذشته گفته‌اند، نسبتاً سهل و معقول می‌نماید.
به شرط آن‌که این اقدام را از هر گونه تعقل نحوی تهی بدانیم.
غلط خواندن قرآن کریم ، خواه توسط بیگانگان نواسلام، خواه توسط اعراب قبایل دور و نزدیک و بیم از شهور اختلافات عمیق اعتقادی به شدت تمام رواج داشت.
دلبتگی بزرگان یا اصیل زادگان عرب به «العربیه الفصحی» که با زبان قرآن کریم تفاوت فاحشی نداشت و شرم از لغزش در گفتار چندان شدید و فراگیر و آثار آن چندان فراوان بود که امروز انبوهی روایت و داستان و نکته دربارۀ آن موضوع برجای مانده است.
کمتر بزرگی، امیری یا خلیفه‌ای می‌شناسیم که در مقابل «لحن» سخت دل‌نگران نشده باشد و درصدد تنبیه خاطی برنیامده باشد.
بی‌گمان بخش اعظم این نگرانی‌ها، به قرآن کریم و نحوۀ قرائت آن مربوط بود؛ اقدام عثمان در تدارک ترتیب مصحفی یکتا و نابود کردن مصاحف پراکنده، خود از جهتی، مبین همین دل‌نگرانی است، اما اقدام او البته در مورد صحیح خواندن آیات الهی دیگر کارگر نبود و مردان سدۀ اول ق، ناچار بودند راهی بیابند که نص مقدس و دشواری‌های اعرابی آن پیوسته به شیوۀ یگانه‌ای قرائت شود.
از سوی دیگر می‌دانیم که انبوهی از سریانیان در شمال بین‌النهرین و حتی جنوب آن و جنوب ایران پراکنده بودند.
این سریانیان مسیحی ، هم کتاب‌های علمی ـ فلسفی فراوان و هم آثار دینی بسیار داشتند.
گویا نحو سریانی نیز در همان زمان تدوین شد.
اغلب اشکالاتی که ازنظر تشابه برخی حروف یا ضبط نکردن مصوتهای کوتاه گریبانگیر خط عربی است، در سریانی نیز موجود است.
مثلاً شکل شبیه به «و» هم دال است و هم را.
اما بعدها با اضافه کردن یک نقطه در بالای آن برای را و یک نقطه در زیر برای دال مانع پیش آمدن این اشتباه شدند و نیز برای ظاهر کردن حرکات به همین روش نقطه‌گذاری پناه بردند، اما این روش به زودی متروک شد و سریانیان آن را به منظور دیگری، یعنی برای روشن ساختن شکلهای گوناگون صرفی به کار بردند.
از سدۀ ۸م مجدداً نسطوریان از روش نقطه‌گذاری پناه بردند، اما این روش به زودی متروک شد و سریانیان آن را به منظور دیگری، یعنی برای روشن ساختن شکلهای گوناگون صرفی به کار بردند.
از سدۀ ۸م مجدداً نسطوریان از روش نقطه‌گذاری برای حرکات استفاده کردند.
این نقطه‌ها که گاه به منظور صرف، گاه برای حرکات و گاه برای متمایز کردن برخی حروف از یکدیگر به کار می‌روند، با وجود این‌که موجب اشکالات و اشتباهات فراوانی می‌شود، باز خط سریانی رابسیار کامل و دقیق ساخته‌اند.
[۱۳۱] آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، ج۱، ص۷۴، تهران، ۱۳۵۴ش.

بعید نیست که ابوالاسود، شاعر و دانشمند، در مقام قضا ، یا ولایت بصره از احوال و عقاید و آثار این سریانیان اطلاعی کسب کرده باشد.
نیز شاید او که با متن تقریباً بی‌نقطه و اعراب قرآن کریم درگیر بوده، نگاهی به این آثار انداخته و از شیوۀ نقطه‌گذاری سریانیان برای متمایز ساختن دو حرف متحدالشکل آگاه شده باشد.
از سوی دیگر، خط عربی هم در همان آغاز از نقطه‌هایی که برای تمایز حروف از یکدیگر به کار می‌رود، به کلی تهی نبود.
روی برخی از سکه‌های سدۀ اول ق و نیز برخی پاپیروسهای آن زمان آثار نقطه پدیدار است.
[۱۳۲] آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، ج۱، ص۸۲، تهران، ۱۳۵۴ش.

از این‌رو احتمال می‌دهیم که ابوالاسود، از نقطه‌های رنگین (به شیوۀ سریانی‌ها) استفاده کرده باشد.
این نقطه‌های رنگین که تا سدۀ ۳ق به کار می‌رفت، همچنان در برخی نسخ قرآن دیده می‌شود.
حال اگر بپذیریم که ابوالاسود از شیوۀ نقطه‌گذاری سریانیان آگاه بوده، می‌توانیم گمان کنیم که وی کوشیده است با استفاده از آن شیوه، اصواتی را که در تعیین معنای کلمات و جملات قرآنی تأثیر قاطع داشته است، به نحوی ثبت کند.
بنابراین وی بی‌آنکه به علم نحو یا تعیین نقش هر کلمه در درون جمله نیازی داشته باشد، درصدد آوانگاری برآمده است.
تردید نیست که ابوالاسود همه با بخش اعظم قرآن را در حفظ داشته و اعراب کلمات را آنگونه که باید به زبان جاری گردند، می‌شناخته است.
کاتب او درواقع کار نسبتاً ساده‌ای انجام می‌داده که گرچه بر واقعیات دستوری منطبق است، نیازی به دانش دستوری ندارد.
در مورد تأثیر زبان سریانس بر ابوالاسود، برخی پا از هر آنچه ما فرض کرده‌ایم، فراتر نهاده و خواسته‌اند اختراع او در نحو را نیز زاییدۀ آن تأثیر تلقی کنند.
[۱۳۳] امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۹، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
[۱۳۴] دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک‌ : هم‌، ابوالاسود)ج۱، ص۶۷-۶۹.

با اینهمه لازم است اشاره کنیم که برخی از قدما، حتی اعرابگذاری قرآن را به یحیی بن یعمر نسبت داده‌اند.
[۱۳۵] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب،ج۱۱، ص۳۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.

این سخن را روایات بسیار کهن‌تر نیز تا حدی تأیید می‌کنند: زبیدی
[۱۳۶] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۹، قاهره، ۱۹۷۳م.
گوید ابن سیرین مصحفی داشت که یحیی اعرابگذاری کرده بود.


(۱) آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲) ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
(۳) ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.
(۴) ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
(۵) ابن انباری، محمد بن قاسم، الاضداد، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، کویت، ۱۹۶۰م.
(۶) ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۷) ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
(۸) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، ادب الکاتب، به کوشش ماکس گرونتر، لیدن، ۱۹۰۰م.
(۹) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، بیروت، ۱۹۶۴م.
(۱۰) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
(۱۱) ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
(۱۲) ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، به کوشش زوزانادیوالد ـ ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۱۳) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۴) ابواحمد عسکری، حسن بن عبداللـه، المصون فی الادب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، ۱۹۸۴م.
(۱۵) ابوالاسود دؤلی، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۱۶) ابوبشر دولابی، محمد بن احمد، الکنی والاسماء، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۲ق.
(۱۷) ابوحاتم سجستانی، محمدبن سهل، المعمرون والوصایا، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۶۱م.
(۱۸) ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
(۱۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه.
(۲۰) ابوهلال عسکری، حسن بن عبداللـه، الاوائل، دمشق، ۱۹۷۵م.
(۲۱) الامامه والسیاسه، منسوب به ابن قتیبه، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۲۲) امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
(۲۳) بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، بیروت، دارصادر.
(۲۴) جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
(۲۵) جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۲۶) جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۲۷) جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۲۸) خلیفه بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکّار، دمشق، ۱۹۶۷م.
(۲۹) دجنی، فتحی عبدالفتاح، ابوالاسود الدؤلی کویت، ۱۹۷۴م.
(۳۰) دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک‌ : هم‌، ابوالاسود).
(۳۱) راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاظرات الادباء، بیروت، ۱۹۶۱م.
(۳۲) زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، قاهره، ۱۹۷۳م.
(۳۳) سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۳۴) سیدمرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۳۵) سیدمرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، نجف، المطبعه الحیدریه.
(۳۶) سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۳۷) عجلی، احمد بن عبداللـه، تاریخ الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
(۳۸) فاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۹) فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
(۴۰) قاضی عبدالجبار، فرق و طبقات المعتزله، به کوشش علی سامی نشّار و عصام‌الدین محمد علی، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۴۱) قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
(۴۲) قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۴۳) کشی، محمد بن عمر، معرفه الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۴۴) کلبی، هشام بن محمد، جمهره النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۴۵) مبارک، زکی، النثر الفنّی فی القرن الرابع، بیروت، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۴م.
(۴۶) مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۴۷) مبرد، محمد بن یزید، الکامل، به کوشش محمد احمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۴۸) مسلم بن حجاج، الکنی و الاسماء، به کوشش مطاع طرابیشی، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۴۹) میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه.
(۵۰) ناصف، علی نجدی، سیبویه پیشوای نحویان، ترجمۀ محمد فاضلی، مشهد، ۱۳۵۹ش.
(۵۱) یاقوت، ادبا.
(۵۲) یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۵۳)ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.
(۵۴)ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۴۴-۱۹۶۴.


۱. ابوهلال عسکری، حسن بن عبداللـه، الاوائل،ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷، دمشق، ۱۹۷۵م.
۲. سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۳. سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۴. سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۲۹۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۵. مبارک، زکی، النثر الفنّی فی القرن الرابع، ج۱، ص۶۳-۶۴، بیروت، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۴م.
۶. امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۵، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
۷. امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۶، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
۸. فاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ج۱، ص۲۶۴، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۹. ناصف، علی نجدی، سیبویه پیشوای نحویان، ج۱، ص۱۷۲ به بعد، ترجمۀ محمد فاضلی، مشهد، ۱۳۵۹ش.
۱۰. ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۲، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
۱۱. ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
۱۲. جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
۱۳. جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
۱۴. جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۲، ص۳۰۱، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
۱۵. جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۳، ص۵۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
۱۶. جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۱، ص۴۴، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
۱۷. جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۲، ص۸۹، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
۱۸. جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۲، ص۱۴۲، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
۱۹. جم‌، جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۲۰. عجلی، احمد بن عبداللـه، تاریخ الثقات، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
۲۱. ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۱۵، بیروت، ۱۹۶۴م.
۲۲. ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۴۳۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
۲۳. ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۱۵، بیروت، ۱۹۶۴م.
۲۴. ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، ص۴۳۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
۲۵. مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، ج۱، ص۵، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
۲۶. یاقوت، ادبا، ج۱۹، ص۲۰۹
۲۷. ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج۲(۱)، ص۵۰۳،حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
۲۸. الاضداد، ابن انباری، محمد بن قاسم، الاضداد، ص۲۴۵-۲۴۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، کویت، ۱۹۶۰م.
۲۹. بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۳، بیروت، دارصادر.
۳۰. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۹۷۳م.
۳۱. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۳۲. ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، ج۲، ص۱۶۰، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
۳۳. فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۱۰، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
۳۴. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، بج۱، ص۵-۶، ه کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۳۵. فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
۳۶. فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۲۹، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
۳۷. فوک، یوهان، العربیه، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۴۷، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
۳۸. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
۳۹. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۲۵، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۴۰. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۴۱. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۴۲. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۴۳. توبه/سوره۹، آیه۳.    
۴۴. ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۴۴-۱۹۶۴.
۴۵. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۷، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۴۶. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء،ج۱، ص۲-۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۴۷. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۴، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۴۸. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۴۹. یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۸-۵۰.
۵۰. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۵۱. حاقه/سوره۶۹، آیه۳۷.    
۵۲. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
۵۳. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.
۵۴. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۵۵. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۵۶. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵-۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۵۷. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۵۸. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.
۵۹. بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۴۲۲، بیروت، دارصادر.
۶۰. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۶۱. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۱۰-۱۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۶۲. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
۶۳. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۷-۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۶۴. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
۶۵. ابواحمد عسکری، حسن بن عبداللـه، المصون فی الادب، ج۱، ص۱۱۸، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، ۱۹۸۴م.
۶۶. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق،ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۶۷. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۶۸. یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۳۵.
۶۹. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
۷۰. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۷-۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۷۱. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۷۲. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
۷۳. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ص۱۵-۱۶، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۷۴. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۷۵. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۷۶. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۳، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۷۷. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۴، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۷۸. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۷۹. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۳، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۸۰. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
۸۱. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۹، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۸۲. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.
۸۳. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۸۴. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۸۵. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
۸۶. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۸۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۶.
۸۸. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۶.
۸۹. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۷-۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۹۰. ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۳، نسخۀ خطی کتابخانۀ احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.
۹۱. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳-۴، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۹۲. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۹۳. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۹۴. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ص۲۰-۲۲، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۹۵. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ص۱۱ و ۲۶، قاهره، ۱۹۷۳م.
۹۶. ابن ندیم، الفهرست، ص۴۵.
۹۷. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵-۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۹۸. ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۲، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
۹۹. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.
۱۰۰. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۱۰۱. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۴-۵، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۱۰۲. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
۱۰۳. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
۱۰۴. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱-۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
۱۰۵. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۱۱-۱۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
۱۰۶. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۱۰۷. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۲۲، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۱۰۸. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.
۱۰۹. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۶.
۱۱۰. یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۷، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
۱۱۱. یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۲.
۱۱۲. یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۸-۵۰.
۱۱۳. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۴-۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۱۱۴. سیدمرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ج۱، ص۵۵-۵۶، نجف، المطبعه الحیدریه.
۱۱۵. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۲، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۱۱۶. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۱۱۷. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.
۱۱۸. یاقوت، ادبا، ج۱، ص۲۰۶.
۱۱۹. یاقوت، ادبا، ج۱، ص۲۰۷.
۱۲۰. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۱۲۱. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۵.
۱۲۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲.
۱۲۳. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳.
۱۲۴. سیدمرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، ج۱، ص۵۵-۵۶، نجف، المطبعه الحیدریه.
۱۲۵. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.
۱۲۶. ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۱۰-۱۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
۱۲۷. سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۶، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۱۲۸. ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۴-۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
۱۲۹. قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
۱۳۰. قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج۳، ص۱۵۷، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
۱۳۱. آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، ج۱، ص۷۴، تهران، ۱۳۵۴ش.
۱۳۲. آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، ج۱، ص۸۲، تهران، ۱۳۵۴ش.
۱۳۳. امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۹، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
۱۳۴. دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک‌ : هم‌، ابوالاسود)ج۱، ص۶۷-۶۹.
۱۳۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب،ج۱۱، ص۳۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.
۱۳۶. زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۹، قاهره، ۱۹۷۳م.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «نحو ابوالاسود»، ج۵، ص۱۹۵۴.    




جعبه ابزار