نامه امام خمینی به گورباچف
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نامه امام خمینی به گورباچف، در تاریخ ۱۱ بهمن ماه سال ۱۳۶۷ شمسی، خطاب به
میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور
شوروی در زمینه مرگ
کمونیسم و ضرورت پرهیز شوروی از اتکا بهغرب و
دعوت به
دین اسلام انتشار یافت. ایننامه تاریخی، تاثیرات اساسی و پیامدهای ویژهای در زمینه
بیداری اسلامی داشت. نامه بهوسیله هیئت سه نفره شامل:
آیتالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و خانم حدیده چی (دباغ)، در مسکو به گورباچف ابلاغ شد.
موافقت ایران با قطعنامه ۵۹۸، از سوی برخی کشورها و جریانات سیاسی مخالف
انقلاب اسلامی، بهعنوان تزلزل در اعتقادات رهبران سیاسی نظام و فروکش کردن آرمانهای انقلاب تلقی شد، بهگونهای که این ادعا در تریبونهای مختلف تکرار میشد، صدور نامه امام بهگورباچف، تنها پنج ماه پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، فضای سیاسی داخلی و بینالمللی را بهکلی دگرگون ساخت. بهدلیل جایگاه انقلاب اسلامی و امام در بین مسلمانان جهان از یکسو و وقوع تحولات اساسی بهوسیله گورباچف در شوروی سابق از سوی دیگر، ایننامه و محتوای آن، توجه همگان بهویژه ناظران روابط بین المللی را به خود جلب ساخت.
پیام تاریخی
امام خمینی به گورباچف با وجود ناگهانی و غیرقابل پیشبینی بودن آن، و باتوجه به تحلیلهای عمیق امام در نامه، نشان از ریشهدار بودن آن در سابقه تاریخی
ایران و شوروی دارد. ایننامه را میتوان از یکسو، مهمترین و اساسیترین اقدام امام در امر صدور انقلاب و از سوی دیگر، مهمترین هشدار نسبت به روند اصلاحات شوروی در این دوره دانست.
با وجود آنکه پس از پایان
جنگ جهانی دوم، مکتب کمونیستی شوروی در بسیاری از نقاط جهان مانند
کوبا و دیگر کشورهای امریکای لاتین و نیز کشورهای آسیای جنوب شرقی، بهدلیل تنشها و دشمنیهای دیرینه با
آمریکا در حال پیشروی بود، وضع کشورهای اروپای شرقی، کمی متفاوت بود؛ زیرا این کشورها سابقه برخوردهای تجاوزگرانه و استعمارگونهای مانند کشورهای امریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی از سوی آمریکا نداشتند، حتی آنها، خود را بعد از جنگ
جهانی دوم و در جریان آن، بهنوعی از سوی شوروی اشغال شده میدیدند. از سوی دیگر، همجواری این کشورها با کشورهای اروپای غربی و تشدید احساس عقب ماندگی نسبت به این کشورها بهویژه آنکه علت عقب افتادگی خود را تسلط شوروی میدانستند باعث میشد روابط شوروی با اینگونه کشورها که جزء اقمارش بودند، هرچه بیشتر سست شود.
«ناتوانی برژنف، نیروی
بلوک شرق را بیشتر تحلیل برد. رابطه اقتصادی این بلوک با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از طریق ارسال مواد خام (بویژه
نفت) شوروی به اقماری همچون لهستان و چکاسلواکی و خرید کالاهای صنعتی نامرغوب این کشورها از سوی شوروی ادامه داشت. بهتدریج که قیمت نفت تنزل مییافت و کیفیت کالاهای صنعتی بدتر میشد، ارتباطات تجاری هم فرسوده میگردید. حتی از لحاظ نظامی، روابط
پیمان ورشو بهدلیل آنکه شورویها نتوانسته بودند نیروهای متمدنشان را نوسازی کنند، مایه یأس شده بود».
بههمین دلیل، تحولات در اروپای شرقی علیرغم کنترلهای شوروی خیلی سریعتر شروع شد. «ملت های اروپایی (البته اروپای شرقی) فاقد مواد غذایی بودند و همزمان، اروپای غربیها از مواد غذایی و دستگاه های پیشرفتهای مثل ویدئو برخوردار بودند».
«این تحولات در مجارستان بیش از سایر کشورهای بلوک شرق مشاهده میشد».
در اینمیان، مجارستان با تلاش برای تزریق اصلاحات بازار خصوصی، واکنش نشان داد. حکومتهای سرسختتر در آلمان شرقی و چکاسلواکی، با زندانی کردن مخالفان، عکسالعمل نشان میدادند و لهستان نیز بهآستانه سقوط رسید و در نهایت در ۱۹۸۱م. به حکومت نظامی متوسل شد.
سال ۱۹۸۹ م. اوج تحولات در اروپای شرقی بود. در ماه آوریل این سال، «حزب سیاسی غیرکمونیست لهستان (به رهبری لخوالسا) قانونی گردید»؛
و همزمان با اوجگیری جنبشهای استقلالطلبانه در دیگر کشورهای اروپای شرقی، «رژیمهای قدیمی در چکاسلواکی (با شورشهای خیابانی جوانان) و (نیز در) بلغارستان سقوط کرد»؛
و سرانجام در ۹ نوامبر ۱۹۸۹م. دیوار برلین تخریب شد و دو آلمان متحد شدند. تمام این اتفاقات، همزمان با نزدیکی تدریجی چین به اقتصاد آمریکایی است.
در ادامه، برای آشنایی بیشتر با اوضاع شوروی سابق در دوره گورباچف، آگاهی از اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شوروی لازم است.
اوضاع اقتصادی شوروی (با تأکید بر اوضاع دهه ۸۰): تلاش برای رسیدن به پیشرفتهای اقتصادی، منحصر بهشوروی کمونیستی نبود؛ روسیه تزاری نیز قبل از انقلاب اکتبر باوجود ساختار فئودالی و امپراتوری خود، در آرزوی رسیدن بهپیشرفتهای اقتصادی اروپای غربی، رقابت با آنها و حتی غلبه بر آنها بود. این سنت فکری بعد از انقلاب کمونیستی با محوریت اصول مادی و اقتصادی، در زیربنای اندیشههای کمونیستی انقلابیون بهویژه افزایش خوی رقابت در نزد آنها نسبت به غرب (بهعنوان
امپریالیسم استثمارگر) تقویت شد.
پس از پایان جنگ
جهانی دوم و پیروزی شوروی در آن، این کشور بهیکی از دو قطب
جهانی تبدیل گردید و بهدلیل ملاحظات رقابتی، اقتصاد شوروی بر روی مسابقه تسلیحاتی، هستهای و ماهوارهای متمرکز شد. همین مسئله، عقب ماندگیهای واقعی اقتصادی شوروی را مخفی نگه داشت، ولی بعد از پایان دوره خفقان استالینی، این عقب ماندگی بهتدریج خود را نمایان ساخت. خروشچف با شروع یک سری اصلاحات اقتصادی، درصدد رفع
فقر و سرخوردگیهای آشکار شده برآمد، ولی با پایان دوره رهبری او و شروع دوره رکود برژنفی، این اصلاحات نیز عقیم ماند. با ورود
گورباچف بهصحنه سیاسی، این ضعفها بیش از پیش خود را آشکار ساخت. بر این اساس، تنها راه رویارویی گورباچف، ادامه همان اصلاحات خروشچف بود، البته با چرخشهای آشکار او در زمینه نوع اصلاحات اقتصادی که به سه بخش عمده قابل تقسیم است:
الف) کاهش هزینههای تسلیحاتی و نظامی؛
ب) حرکت بهسوی اقتصاد آزاد برای دستیابی بهموقعیتهای اقتصاد غربی؛
ج) اصلاحات اجتماعی سیاسی در جهت تسهیل اصلاحات اقتصادی.
گورباچف برای رسیدن به یک اقتصاد پرکار و تحکیم موقعیت بین المللی، پروستوریکا به معنی بازسازی اقتصادی را مطرح کرد. در اینصورت، «اصلاحات، شامل
استقلال و حتی سود بیشتر برای مدیران مزارع و صنایع میگردید. همچنین شامل روی آوردن آرام و تدریجی به نظام قیمتها و بازار بود تا اینها بتوانند بازتاب دقیق واقعیت شوند ... این فکر جدید، حتی تعاونیهای خصوصی را که قبلاً غیرممکن بود، مجاز دانست ... مقامات مسکو اعلام کردند نهایتاً نزدیک به پنجاه درصد از بخش خدمات و چهل درصد از بخش کشاورزی در اختیار بخش خصوصی قرار خواهند گرفت. سیاست جدید، مشارکتهای جدید با شرکتهای غربی را نیز اجازه میداد».
از نظر گورباچف، اصلاحات اقتصادی، اولویت عمده و اصلی را داشت. از دید وی، «با عدم وجود شتاب در رشد اقتصادی، برنامههای اجتماعی افکاری واهی و پوچ خواهند بود».
با اینحال، او به گسترش مؤلفههای توسعه سیاسی و اجتماعی البته بهعنوان تسهیل کننده توسعه اقتصادی معتقد بود و با همین تفکر، گلاسنوست، بهمعنی غیرمحرمانه بودن و فضای باز سیاسی بهمنظور تشویق ابتکار فردی را پیشنهاد کرد. البته همین اصلاحات بهاصطلاح دموکراتیک نیز اکثراً دوباره به اصلاحات اقتصادی بازمیگشت. او معتقد بود:
رشد
دموکراسی در تولید، در درجه اول اهمیت قرار دارد. اقتصاد حیطه معین کنندهای از زندگی اجتماعی است. دهها میلیون انسان روزانه در این محیطهای تولیدی مشغول کار هستند. بنابراین، رشد دموکراسی در تولید، مهمترین روند در تعمیق و گسترش دموکراسی سوسیالیستی در کل میباشد.
گورباچف این اصلاحات را بهشکل محدود کردن نقش مرکز بهرهبری امور کلی و واگذاری امور جزئی به حلقه های پایینی، افزایش خودمختاری تعاونیها و...، دموکراتیک کردن جنبه های مدیریت و ارتقای نقش اجتماعات کارگری مطرح میکرد.
شوروی باتوجه بهوسعت و گوناگونی قومی خود، از فرهنگی غنی برخوردار بود که باوجود سرکوبهای کمونیستی هنوز به حیات خود ادامه میدادند. اگرچه اصلاحات اقتصادی دوره گورباچف، مستقیماً متوجه اوضاع اجتماعی فرهنگی شوروی نبود، ولی همانگونه که ذکر شد، بهدلیل احساس لزوم تسهیل اصلاحات اقتصادی بهوسیله برخی آزادیهای سیاسی و فرهنگی، وضعیت اجتماعی و فرهنگی نیز در این رهگذر توانست تغییراتی را بهخود ببیند. همچنین «اصلاحات اقتصادی و تمرکززدایی اقتصادی، به مقداری عدم تمرکز سیاسی نیاز داشت. احتمالاً حزب به صورت قدرت فائقه باقی میماند، ولی محتملاً بین اصلاحطلبان و محافظهکاران منشعب میگردید و شوروی بیشتر بهسوی نظام چند حزبی حرکت میکرد».
افزون بر این، فشارهای خارجی نیز در این زمینه بیتأثیر نبود. حمایتهای غرب از
حقوق بشر و تضمین آن در ازای اعطای امتیازات و تسهیلات تجاری و اقتصادی به شوروی، از جمله این اقدامات از سوی غرب است، ولی شاید مهمترین عامل، شخصیت خود گورباچف است. او که فردی تحصیل کرده و اهل بحث و گفتوگو بود، میتوانست در این فضای باز اندیشههای خود را بهتر مطرح کند. فراهم شدن زمینههای انتقاد برای مردم در این فضا، به دلیل افزایش مشکلات اجتماعی ناشی از تغییرات ساختارهای اجتماعی، از جمله کاهش رشد جمعیت، مهاجرت و شهرنشینی و در نتیجه، کاهش نیروی کشاورزی بهویژه در حوزه حمل و نقل و نگهداری و در کنار آن، مشاهده رفاه مردم در غرب و حتی کشورهایی چون ژاپن و کره جنوبی، باعث آشکار شدن عدم مشروعیت و ناکارآمدی نظام کمونیستی در بین مردم شد.
وضعیت خاص این دوره، به قطع امید کامل مردم از آرمان های سوسیالیستی، احساس خشنودی نسبت به نزدیکی با غرب، و سرانجام و مهمتر از همه، به خالی شدن پشتوانه نهادهای نظامی و سیاسی حاکم از نیروی مردمی انجامید، بهگونهای که در اواخر دوره گورباچف، هیچ نهاد مقتدری که بتواند دوباره حاکمیت استبدادی دوره استالینی را بازگرداند، وجود نداشت و جامعه دچار نوعی ناپیوستگی و بیتفاوتی سیاسی شده بود. محدود ماندن مسئله اصلاحات به تبادلات نظری قشری میان رهبران سیاسی و روشنفکران عمدتاً
لیبرال نیز از جمله علل این ضعف بهشمار میآمد. در نتیجه، مردم نقش عمدهای در این تحولات نداشتند و جنبش اجتماعی خاصی مبتنی بر یک شعور سیاسی فراگیر دیده نمیشد، بهگونه ای که تأثیر مردمی در همان سطح نارضایتی عام که در نهایت نیز سبب فروپاشی نظام کمونیستی شد محدود ماند.
در مجموع، وضعیت شوروی سابق در آن زمان را میتوان در این موارد خلاصه کرد:
۱. اولویت مسائل مادی و اقتصادی در دوره حاکمیت کمونیسم؛
۲. شکست توسعه اقتصادی شوروی در رقابت با غرب بهدلیل عقب ماندگیهای باقی مانده از زمان روسیه تزاری و تحت الشعاع قرار گرفتن مسائل پایهای اقتصاد به ویژه کشاورزی بهدلیل رقابتهای هستهای و ماهوارهای و همچنین سیاستهای بسته کمونیستی در امر اقتصاد؛
۳. شکست روند اصلاحات لیبرالی گورباچف و یلتسین بهدلیل ناهمخوانی آن با بافت اقتصادی و فرهنگی مردم و حاکمیت در شوروی؛
۴. برخورد ابزارانگارانه نسبت به اصلاحات فرهنگی اجتماعی و غفلت نسبت بعد از آن؛
۵. افزایش سطح توقعات اجتماعی و حس استقلالطلبی و هویتهای قومی و همچنین آزاد شدن نیروی مذهبی پس از اصلاحات گورباچف که زمینهای در جهت تسریع فروپاشی شوروی بود.
۶. سوء استفاده غرب از مسیر اصلاحات در شوروی بهنفع خود و در نتیجه، بدتر شدن وضعیت داخلی شوروی.
اوضاع حاکم در کشور بهویژه تبلیغات منفی غرب نسبت بهپذیرش قطعنامه، میتواند جزء اصلیترین انگیزههای امام برای تدوین نامه و ارسال آن بهشوروی به شمار آید تا ایشان بتواند روحیه از دست رفته را دوباره احیا کند. انتخاب زمان آنکه تنها پنج ماه بعد از پذیرش قطعنامه است، میتواند مؤید اصلی این فرضیه باشد.
به هر حال، تدوین و صدور نامه از طرف امام بهطور ناگهانی و غافلگیرانه انجام شد و حتی مسئولان نظام تا قبل از تدوین نهایی نامه و مشخص شدن مأمورین ارسال آن، از اصل نامه باخبر نبودند و کسی از محتویات تفصیلی آن نیز قبل از ابلاغ به گورباچف آگاه نبود.
باتوجه به محتویات نامه که حاکی از هشدار به گورباچف برای نزدیکی بهغرب و بروز اتفاقات بعدی بود، میتوان انگیزههای احتمالی دیگری را نیز مطرح ساخت:
۱. انگیزههای سیاسی و دیپلماتیک. جلوگیری از روند تک قطبی شدن جهان که البته در این دوره هیچ مفسری چنین حادثهای را پیشبینی نمیکرد ناشی از حرکت نظام سیاسی
روسیه بهسمت غرب و نفوذ آمریکا و غرب در منطقه و همچنین تأثیر بیشتر ایران در روابط منطقهای، بهویژه با خود شوروی و در بعد
جهانی، میتواند از انگیزههای سیاسی امام تلقی شود.
۲. انگیزههای حمایتی از مسلمانان روسیه و جمهوریهای آسیای میانه و ... که سالها تحت فشارهای ضدمذهبی حکومت کمونیستی شوروی بودند، بهمنظور نفوذ بیشتر در این مناطق و در نتیجه، جلوگیری از نفوذ دیگر کشورهای رقیب مانند
عربستان.
اساساً موضعگیریهای
امام خمینی بر مبنای سودگرایی نبود. اهداف امام فراتر از انگیزههای مادی و این
جهانی و اکثر مواضع مهم ایشان، غافلگیرانه و غیرقابل پیشبینی بود. از اینرو، نمیتوان رفتار امام را با محاسبههای مادی سنجید. این مسئله برای مفسران داخلی بهقدری در دوره حیات امام تکرار شده است که گاه باعث میشود در تحلیلها کمتر به آن توجه شود. بدینخاطر، معمولاً برای انسجام تئوریک نظریات سیاسی امام، باتوجه به نظریات روز، تفاسیر معمول علمی ارائه میشود؛ که البته این مسئله در نزد متفکران غربی بهخوبی واضح و روشن است.
بهترین تفسیر درباره انگیزه امام برای تدوین ایننامه، توجه به چارچوب کلی نظریات امام در این حوزه در طول دوران انقلاب است. امام همواره از صدور انقلاب و
دعوت جهانی به
اسلام سخن میگفت که ایننامه مهمترین تجلی این نظریه امام است؛ انگیزهای مبتنی بر اصول معنوی و بهقصد هدایت.
در اوایل دی ماه ۱۳۶۷ تدوین نامه و مأموریت ارسال آن توسط امام تنظیم شد. امام برای تحلیلها و مواضع سیاسی خود از مشاورانی بهره میبردند. در مورد این نامه نیز بهگفته برخی افراد، قبل از تدوین نهایی، مشاورههایی انجام شده بود، ولی امام در تمام تحلیلها و مواضع سیاسی خود که در طول دوران انقلاب داشت، بیشتر دادهای اولیه را از مشاوران میگرفت و نتیجه نهایی در تمام این موارد، از سوی خود امام صادر میشد. درباره نامه نیز جزئیات تفصیلی آن، بهگفته خانم حدیده چی (دباغ)، «حتی تا قبل از ابلاغ بهگورباچف، برای خود هیئت اعزامی نیز نامشخص بوده است».
نامه در تاریخ ۱۳۶۷/۱۰/۱۱ صادر و سه روز بعد بهوسیله هیئت سه نفره شامل: آیتالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و خانم حدیده چی (دباغ)، در مسکو به گورباچف ابلاغ شد.
مؤلفههای اصلی مدیریت امام در خصوص ایننامه شامل موارد زیر بوده است:
۱. انتخاب زمان خاص برای ارسال نامه باتوجه به اوضاع ایران و شوروی و رفتارهای گورباچف؛
۲. سرّی نگه داشتن محتوای نامه تا زمان ابلاغ؛
۳. خصوصیات اعضای هیئت اعزامی؛
۴. محتویات و بندهای نامه.
اینک بهشرح هرکدام از این مؤلفهها بهصورت اجمالی میپردازیم:
۱. ارسال نامه تا حدودی باعث التیام سرخوردگیهای ناشی از اتمام
جنگ و پذیرش قطعنامه در ایران میگردید. در شوروی نیز باتوجه بهاینکه اصلاحات گورباچف، یک حرکت ناگهانی نبود و ریشه در نیازهای سرکوب شده یک
قرن مردم شوروی داشت که توان اظهار خواستهای خود را نداشتند و در این دوره با حرکتی تدریجی خود را نشان داد؛ امام با درک دقیق این شرایط و «زمینه مثبتی که در شخص گورباچف دیده بودند، احتمال دادند که او تحت تاثیر قرار بگیرد ... امام متوجه شده بودند که رهبر شوروی درصدد تغییرات بنیادی در نظام شوروی است و او را تنها محرک یک اصلاح ظاهری نمیدانستند ... تجربه کشور چین و افتادن در دامن غرب و آمریکا در دوران پس از مائو، از نکاتی بود که میتوانست مایه اعتبار شوروی قرار گیرد».
خود گورباچف نیز نسبت بهرهبران قبلی روسیه، از تحصیلات بالاتری برخوردار بود. «... برخلاف گروه برژنف چرننکو، در دانشگاه دولتی مسکو تحصیل کرده و فلسفه غرب و رسالههای لنین را خوانده و در دانشکده رجل پرور حقوق، دانش آموخته بود ... مادر گورباچف که یک
مسیحی مؤمن بود، پسرش را
غسل تعمید داده بود ... از اقدامهای اصلاحی خروشچف الهام میگرفت و از عملکرد سرکوبگرانه برژنف بیزار بود و دریافته بود که کشور چه مقدار در تکنولوژی از غرب عقب افتاده است».
گورباچف درباره خود میگوید: «من از متن همین مردم، از فقیرترین اقشار آن ریشه گرفتهام ... من خودم را از نظر اخلاقی در پیوند با مردم میدانم و به خاطر آنها ناراحتم».
امام بهتمام این جنبههای شخصیت گورباچف اشراف داشت. «ارسال پیام امام بهگورباچف، براساس
حسن ظنّی که ایشان به شخص وی داشتند انجام گرفت و این امر در مقدمه پیام، آشکار است».
افزون بر این، مسلمانان شوروی که حصارهای هفتاد ساله، آنها را از تعالیم اسلامی دور نگه داشته بود و با روند دوره اصلاحات گورباچف، فرصتهای تازهای یافته بودند، «استعداد کامل جهت پذیرش هرگونه تبلیغات اسلامی را داشتند و اینزمینه، بهترین برهه زمانی را برای ارائه پیام فراهم آورده بود ...».
۲. سرّی نگه داشتن نامه سبب شد جنبه غافلگیرانه آن بهویژه تأثیر خبری آن، در رسانهها بیشتر شود. افزون بر این، آن را از اعتراضات احتمالی داخلی و خارجی نیز مصون میداشت.
۳. چون نوع و محتویات نامه مبتنی بر موضوعات ارشادی و فلسفی بود، قاعدتاً لازم میآمد هرچند برخلاف عرف معمول دیپلماتیک باشد تا متخصصی در حوزه فلسفه و
علوم اسلامی بهعنوان سرپرست هیئت اعزام شود. از اینرو، بهدلیل تضمین حفظ شئون روابط خارجی، فردی مانند محمدجواد لاریجانی که دارای تبحر سیاسی در امور بین المللی بود هیئت را همراهی کرد. امام همچنین جنبه تبلیغی نامه را با افزودن یک نفر از قشر زنان انقلاب که نماینده مجلس بود، به بالاترین سطح خود ارتقا داد و خانم دباغ را نیز بهعنوان یکی از اعضای این هیئت برگزید.
محتویات نامه امام را میتوان بدین شرح بیان داشت:
این بخش نشان دهنده اشراف امام به شخصیت، انگیزهها و اهداف مدنظر گورباچف است. محمدجواد لاریجانی اذعان میدارد که پیش از این سفر، تحلیل وی از اهداف گورباچف مبتنی بر این بوده است که گورباچف برای ساختار سیاسی اجتماعی شوروی معتقد به پایهریزی نوعی سوسیالیسم دموکراتیک است، ولی پس از سفر میگوید:
پس از بازگشت از سفر، اولین سؤال ایشان (امام) از من این بود که «آیا گورباچف اعتقادی به
مارکسیسم و
کمونیسم دارد؟» من صریحاً خدمتشان گفتم: بهنظر من گورباچف کوچکترین تعلقی به کمونیسم و مارکسیسم ندارد؛ زیرا اگر کوچکترین وابستگی داشت، در طول استماع پیام شما میبایست عکس العمل دیگری از خود نشان میداد.
در بخشهای بعدی پیام، امام آشکارا گورباچف را بهعنوان فردی که پایان مارکسیسم و کمونیسم را رقم میزند، معرفی میکند. از اینرو، اگر گورباچف مخالف آنها بود، مسلماً باید در برابر آنها موضع میگرفت و اعتراض میکرد. این نشان میدهد که امام حتی درباره اهداف و شخصیت خود گورباچف نیز تحلیلی قویتر و جلوتر از دیگر مفسران سیاسی و حتی مشاوران سیاسی خود داشته است.
بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای گورباچف، صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی ... با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس میشود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفتهاید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چهبسا منشأ تحولات و موجب بههم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم.
هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن، حل پارهای از مشکلات مردمتان باشد، ولی بههمین اندازه هم شهامت تجدیدنظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر میکنید، اولین مسئله ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد، این است که در سیاست اسلاف خود، دایر بر «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان، جز از این طریق میسر نیست.
البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن بهکانون سرمایهداری غرب حل کنید، نهتنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته بهشکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
این در حالی است که تحلیلگران سیاسی جهان، نگاهی خوشبینانه نسبت بهحرکت شوروی بهسوی غرب نداشتند و در «تردید کامل، تنها نظارهگر تجدیدنظر طلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده و قادر به اتخاذ موضعی روشن نسبت به رخدادهای در حال انجام در بلوک شرق نبودند».
باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما، مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما، عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما، مبارزه طولانی و بیهوده با
خدا و مبدأ
هستی و
آفرینش است.
اشتراک مشکلات شرق و غرب در بیتوجهی بهمعنویات و درگیری هر یک با مشکلات مادی، در این دو فراز پیام امام بهخوبی قابل مشاهده است. این بخش از سخنان امام میتواند تجلی مبنایی شعار «نه شرقی نه غربی» باشد که هر دو را با عنوان مادیگرایی رد میکند و به اثبات راه الهی و معنوی میپردازد.
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد؛ چراکه مارکسیسم جوابگوی هیچنیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چراکه مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد بهمعنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است بهدرآورد.
حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود میدانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم، ولی از شما جداً میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی اینمطلب را پیدا کنید که آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان میتپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این، منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.
این بیانات امام، در وهله اول نشان دهنده آگاهی امام از روند تحولات در بلوک شرق و حقیقت مستقر در آن است. حرکت چین، شوروی و دیگر بلوک شرق به سوی اصلاحات غربی، امری بود که بیشتر تحلیلگران شاهد آن بودند، ولی کسی جرئت و شجاعت تحلیل این موارد برای تجدیدنظر کامل شرق در اندیشههایش را نداشت. امام بهصراحت از شکست مارکسیسم بهعنوان یک مکتب اعتقادی در جهان سخن میگوید و آن را در موزههای تاریخ میبیند.
شماری از تحلیلگران داخلی و خارجی، این سخنان امام را پیشبینی فروپاشی اتحاد شوروی و خیانت غرب نسبت بهگورباچف میدانند و این مسئله را با جملاتی مانند جمله زیر مطرح میسازند:
(مفسرین) قادر به اظهارنظر و یا اتخاذ موضعی روشن نسبت به رخدادهای در حال انجام در بلوک شرق نبودند، چه برسد که فروپاشی آن را هم پیشبینی کنند.
هنوز تحلیلگران سیاسی و رهبران جهان غرب به این تحولات به دیده تردید و بدبینی مینگریستند و هیچیک باور نداشتند که این تحولات، نظام الحادی هفتاد ساله کمونیسم را در شوروی از بیخ و بن برخواهد کند. حداکثر چیزی که در آن شرایط پیشبینی میشد، اینبود که رهبران کرملین در نهایت، برخی از پیوندهای مستقیم بین کشورهای عضو بلوک شرق با اتحاد شوروی را برای کاهش مشکلات اقتصادی داخلی نادیده بگیرند و نظام تازهای از اردوگاه کمونیسم با رهبریت محدودتر شوروی و مسئولیتپذیری بیشتر اقمار این کشور پدید آورند.
پیام ایشان، تمام عناصر لازم یک پیشبینی منحصر به فرد را داشت و درست در زمانی ارائه شد که هیچکس، حتی خوش باورترین کارشناسان نظام سرمایهداری غرب، احتمال فروپاشی احتمالی کمونیسم را نمیدادند. اتحاد جماهیر شوروی سابق، قلعه بزرگ، مستحکم و استواری به نظر میرسید ...، اما تحولات جریانات درون آن، اتحاد جماهیر شوروی را فروپاشاند و پیشبینیهای شما در خصوص مارکسیسم عملی شد ....
این فراز از سخنان امام، بخش عمدهای از نامه ایشان را دربرمیگیرد و طی آن، امام سعی دارند براساس استدلالات فلسفی و فطری، با اثبات حقانیت جهان معنوی و فرامادی و به تبع آن
اسلام، گورباچف را بهسوی این جهات و اجتناب از گرفتار شدن به سایر اصلاحات که آنها نیز درگیر مسائل مادی هستند
دعوت کنند.
آیتالله جوادی آملی در اینباره بهشرحی مبسوط از نامه امام پرداخته که حدود هفتاد صفحه است. در این شرح،
آیات و
روایات و مبانی فلسفی امام در ایننامه بیان شده است.
نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله
افغانستان و مسائلی از اینقبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک میدانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمیکنید که مذهب، مخدر
جامعه است.
امام در انتهای نامه با تأکید بر مذهب بهعنوان عامل پیروزی در برابر
امپریالیسم و قدرت آن، بهگورباچف پیشنهاد میدهد که ایران میتواند خلأ اعتقادی کشورش را برطرف سازد.
در مجموع، اصلیترین فرازهای این نامه را میتوان به این صورت خلاصه کرد:
۱. تبیین بعد «معنوی» بهعنوان تنها راه حل مشکلات شرق و غرب و غنای اسلام درباره آن و اعلام آمادگی ایران بهویژه
حوزههای علمیه، برای رفع نیازهای فکری و اعتقادی در جهان؛
۲. نشان دادن اینکه حصارهای
مادیگرایی، حتی در دنیایی با بالاترین پیشرفتهای مادی و تکنولوژیک، شکستنی است و در نتیجه، اثبات اشتباه بودن سیاستهای خدازدایی در شوروی و نفی بعد اعتقادی کمونیسم؛
۳. پیشبینی شکست مارکسیسم و گرایش بهسوی اصلاحات غربی و در نهایت، شکست هر دو و اثبات اینکه تنها جایگزین این مشکلات، امور الهی است (یکی از حوزههای شعار «نه شرقی، نه غربی» امام)؛
۴. حمایت و برقراری رابطه معنوی و ابراز همدردی با مسلمانان شوروی و دیگر کشورهای تحت نفوذ آن.
این نامه، در حقیقت به نمایندگی از کل جهان اسلام به یکی از دو قطب بزرگ جهان که متولی اعتقاد و مکتبی خاص نیز بود ارسال شد. اهداف حضرت امام در مبارزه با امریکا، تنها در کشور ایران و حتی در کشورهای اسلامی خلاصه نمیشد، بلکه امام با نوشتن این نامه نشان داد که خطر نفوذ آمریکا، در هر جایی از جهان برای ایشان دغدغهای جدی است؛ چرا که هدف نهایی امام، نجات همه مسلمانان جهان از یوغ دشمنان بود و این شامل مسلمانان شوروی که سالها تحت فشار چکمههای کمونیسم بودند و اکنون خطر آن بود که تحت سلطه امریکا درآیند نیز میشد. از اینرو، امام خمینی موازنه منفی و خنثی شدن نیروهای دو ابرقدرت در برابر هم را سنتی الهی برای حفظ ملتها میدانست.
در تحلیل ایننامه تاریخی، بهطور کلی مبانی عمده سیاسی امام در روابط خارجی و نیز
سیاست مشخص میشود، هرچند تمام مواضع امام، از جمله ارسال همین نامه، به نوعی فراتر از محدودههای سیاسی بود و به تمام جنبههای بشری توجه داشت.
با وجود آنکه امام بهطور مکتوب و تئوریک، مبانی سیاست خارجی خود را مطرح نمیکرد، ولی مواضع امام در صحنههای حساس سیاست خارجی، چنان در یک سیر منطقی مشترک قرار میگرفت که بهراحتی میتوان همه آنها را در یک سری اصول کلی مندرج ساخت و برعکس، تمام این اصول را در هرکدام از این مواضع بهخوبی مشاهده کرد. به هرحال، این اقدام امام نیز باید در مجموعه مواضع خارجی ایشان قرار بگیرد. این اصول مشترک بهطور کلی عبارتند از:
در سیره امام خمینی، جلوه این اصل کاملاً آشکار است. ایشان اسلام را دین کاملی میداند که در همه مسائل سیاسی و حیات اجتماعی دیدگاهی خاص دارد. در این نامه نیز آن بزرگوار اسلام را دارای دو جنبه مادی و معنوی میداند که توأمان به
دنیا و
آخرت نظر دارد. ایشان در ایننامه بهطرح اسلام و آرمانهای آن میپردازد و میکوشد توجه گورباچف را از دیدگاه مادیگرایانه صرف، به این ارزشها جلب کند و داعیه حکومت
جهانی اسلام را در این مسیر توجیه نماید. او تلاش میکرد اندیشمندان و متفکران اسلامی را نیز در راستای «پرده از رخ دلربای اسلام برداشتن» معرفی کند و پنجرهای بهسوی معنویت بگشاید. ایشان میخواست با نفی راه غرب و شرق، اسلام را بهعنوان راه سوم مطرح کند.
امام خمینی
وحدت را توجیهکننده اصل
دعوت برمیشمارد و بیان میدارد که اصولاً
دعوت به اسلام،
دعوت به وحدت است و بر این اساس میکوشد در جهت
دعوت گورباچف بهسوی اسلام و معنویت و نیز گسترش اسلام، بر اساس «اصل
دعوت» گام بردارد و یک مرحله از
جهانی شدن اسلام را تحقق بخشد. امام در این نامه بهعنوان رهبر جهان اسلام سخن میگوید، نه فردی
شیعه از یک کشور خاص که این مسئله، به وحدتنگری امام در اینباره اشاره دارد.
دعوت به
خیر و
صلاح و
رستگاری، وظیفه
پیامبران و
امامان (علیهمالسلام) و رهبران الهی است و در
قرآن نیز آمده است که مردم را با موعظه و استدلال به بهترین نحو بهسوی خدا
دعوت کنید. از اینرو، امام نیز براساس این اصل، دولتمردان و مردم شوروی را بهسوی خدا و معنویت فرا خواند و این
دعوت را نیز بر اساس رسالت دینی خویش انجام داد. ایشان در انجام این رسالت، کوشید، تا آرمانها و ارزش های اسلام را طرح و تبیین کند. وی از ابتدای مبارزه، از این اصل بهره جست و بارها مردم و مسئولان ایران را چه در زمان دولت
پهلوی، چه در
جمهوری اسلامی دعوت به رستگاری و
سعادت نمود که بهترین جلوه آن، در این نامه تجلی یافته است.
امام در ایننامه با رعایت اصل احترام متقابل، تلاش میکند تا گورباچف را با دلایل منطقی، از راهی که در پیش گرفته است، بازدارد و او را از پناه بردن به «باغ سبز غرب» برحذر دارد و
اسلام را بر وی عرضه کند. ایشان بیان میدارد: «ما با تمام عالم، روابط حسنه داریم، به شرط اینکه روابط، متقابل و احترام، متقابل باشد.» و از اینرو، با رعایت این اصل،
دعوت خود را به انجام میرساند.
در شرایطی که غرب، هجمه و فشار خود را برای در هم شکستن کمونیسم افزایش داده بود و کمونیسم با تعارضات درونی جدی روبهرو بود و البته هنوز به این روشنی که اکنون درک میشود مسیر تحولات برای سیاستمداران و عالمان علوم سیاسی روشن نبود امام خمینی با درک صحیح از ماهیت و روند تحولات و شناخت دقیق شرایط، در آن مقطع زمانی و مکانی، بهنگارش ایننامه پرداخت که اکنون نیز پس از گذشت سالها، آن تجزیه و تحلیل و پیشبینی، اعجاب بسیاری از صاحبنظران را برانگیخته است.
در شرایطی که
جنگ پایان یافته بود و بهنوعی، انقلاب در محاق توقف جنگ فرورفته و غرور مردم ایران جریحهدار شده بود، امام خمینی با نوشتن ایننامه، انقلاب ایران را بار دیگر در صدر رسانههای جهان قرار داد و سمت و سوی دیگر ارزشهای راستین انقلاب و ماهیت آن را مطرح ساخت.
اقدام امام در نگارش نامه به گورباچف، یکی از فرازهای مهم و ماندگار در تاریخ
انقلاب اسلامی ایران است. این اقدام امام همچون دیگر اقدامات ایشان در طول سالیان حیات پربارش، در بردارنده نکات درسآموز و نغزی است که میتواند مورد استفاده سیاستگذاران کشور و مشتاقان راه ایشان قرار گیرد. با بررسی ابعاد گوناگون این پدیده، اصولی همچون: اصل محوریت اسلام در تمام زمینهها، اصل وحدتباوری، اصل
دعوت به سعادت و رستگاری، اصل احترام متقابل، اصل توجه به مقتضیات زمانی و مکانی و نیز اصل معرفی انقلاب اسلامی و ارزش های اصیل آن را میتوان از سیره سیاسی عملی امام استنتاج کرد.
(۱) آربلاستر، آنتونی، دموکراسی، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، آشتیان، ۱۳۷۹.
(۲) امیدوار، احمد و حسین یکتا، امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران، سازمان عقیدتی سیاسی ناجا، ۱۳۷۹.
(۳) انصاری، حمید، حدیث بیداری: زندگینامه آرمانی علمی و سیاسی امام خمینی (از تولد تا رحلت)، تهران، چاپ ۱۹، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۰.
(۴) توکلی، حمید، بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی از دیدگاه امام خمینی، پایاننامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۷۳.
(۵) جوادی آملی، عبدالله، آوای توحید: نامة امام خمینی به گورباچف و شرح نامه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۳.
(۶) خمینی، احمد، آیینه آفتاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۴.
(۷) داربیشر، یان، تحولات سیاسی در اتحاد شوروی: از برژنف تا گورباچف، ترجمه هرمز همایونپور، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸.
(۸) دهشیری، محمدرضا، درآمدی بر نظریه سیاسی امام خمینی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹.
(۹) رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷.
(۱۰) ژوکوف، دیمیتری آناتولویچ، م، ایمام خمینی، مسکو، پالیا، ۱۹۹۹.
(۱۱) عمید زنجانی، عباسعلی، ریشه های انقلاب، تهران، طوبی، ۱۳۷۵.
(۱۲) کدی، نیکی و مارک گازیوروسکی، نه شرقی نه غربی: روابط خارجی ایران با امریکا و اتحاد شوروی، ترجمه ابراهیم متقی و الهه کولایی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹.
(۱۳) گورباچف، میخائیل، به سوی جهان بهتر، ترجمه منوچهر طلوعی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۵.
(۱۴) لاریجانی، محمدجواد، مصاحبه با رادیو فرهنگ، ۱۲/۱۰/۱۳۸۱.
(۱۵) کاوش های نظری در سیاست خارجی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.
(۱۶) لافه بر، والتر، ۵۰ سال جنگ سرد از غائله آذربایجان تا سقوط گورباچف، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۶.
(۱۷) مانیان، عبدالحسین، تحلیل نامه امام خمینی به گورباچف، تهران، اداره کل پژوهش های سیما، ۱۳۸۰.
(۱۸) مرتضایی، علی اکبر، امام خمینی در حدیث دیگران، تهران، پیام آزادی، ۱۳۷۸.
(۱۹) مصباحی، محیالدین، «چهارچوب مواضع شوروی»، بازشناسی جنبههای تجاوز و دفاع، مجموعه مقالات ارائه شده به کنفرانس بینالمللی تجاوز و دفاع، تهران، سپهر، ۱۳۶۶.
(۲۰) مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صحیفه امام، ۲۲ جلدی، تهران، ۱۳۷۹.
(۲۱) پترویچ برژنف، الکساندر، «شعر امام خمینی»، ترجمه شعر در فصلنامه حضور، شماره۳۰، ۱۳۷۸.
(۲۲) جمهوری اسلامی، مصاحبه روزنامه الشرق الاوسط با گورباچف، شماره ۵۷۳۰، ۲۲ اسفند ۷۷.
(۲۳) شبارشین، لئونید (مأمور سابق ک گ ب در ایران)، مصاحبه با نایاکدرکدا نوایاگازتا، ۴ ژوییه ۲۰۰۱، ترجمه به وسیله بخش مطبوعات سفارت ایران در مکه، ویرایش توسط مجله حضور، شماره ۳۷، ۱۳۸۰.
(۲۴) شواردنادزه، ادوارد، جمهوری اسلامی (مصاحبه)، شماره ۳۹۹۵، ۳ بهمن ۷۱.
(۲۵) گورباچف، میخائیل، «راه نجات روسیه از نگاه گورباچف»، نشریه ترجمان سیاسی، شماره ۱۴۶.
(۲۶) «بازنگری پیام رحمانی امام تأملی در اعترافات گورباچف»، جمهوری اسلامی (مصاحبه با واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی)، ۲۵ خرداد ۱۳۷۸.
(۲۷) به نقل و ترجمه نشریه ترجمان سیاسی (مصاحبه با نشریه فیگارو، ۴ سپتامبر ۱۹۹۸)، س ۳، شماره ۱۴۶ (بخش سیاسی).
(۲۸) مولانا، حمید، فصلنامه حضور، (گفت وگو)؛ شماره ۲۹، پاییز ۱۳۷۸
(۲۹) میشین، نیکلای، جمهوری اسلامی (مصاحبه رادیویی در مسکو)، شماره ۵۸۴۶، ۲۶ مرداد ۱۳۷۸.
(۳۰) جمهوری اسلامی، شماره ۵۸۴۶، ۲۶ مرداد ۱۳۷۸.
(۳۱) یاکوفلف، الکساندر (مشاور ارشد گورباچف)، جام جم (مصاحبه)، ۱۳ دی ۱۳۸۰.
درویشی سه تلانی، فرهاد، مجله مطالعات انقلاب اسلامی، تابستان ۱۳۸۷ - شماره ۱۳، برگرفته از مقاله «نامه امام خمینی به گورباچف»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۸/۱۷.